«ابر بارنده به دریا میگفت:
من نبارم تو کجا دریایی؟
در دلش خندهکنان دریا گفت:
ابر بارنده! تو خود از مایی»
شعر زیبایی است؛ امّا برای بچّه های کنجکاو این زمانه، آغاز سوال مهمّی است که: بالاخره ابر اوّل بوده یا دریا؟
«ابر بارنده به دریا میگفت:
من نبارم تو کجا دریایی؟
در دلش خندهکنان دریا گفت:
ابر بارنده! تو خود از مایی»
شعر زیبایی است؛ امّا برای بچّه های کنجکاو این زمانه، آغاز سوال مهمّی است که: بالاخره ابر اوّل بوده یا دریا؟
از آنچه بیان شد درباره ی زندگی زرتشت میان بنی اسرائیل ، اختلاف وی با شاگردان ارمیای نبی ، تقدیر و ستایش کردن گاو و مخصوصاً گوساله ای با شاخ های طلایی ، و اعتقاد به حلول روح مقدس در کالبد گاو ، ستایش تراشنده گاو و حتی مراقبت و نگهبانی از کالبد تراشیده شده ی گاو به خوبی نشان می دهد که ماجرای اختلاف میان زرتشت و شاگردان ارمیای نبی چه بوده است .
http://www.adyannet.com/news/1359
در خود اوستا مجموعه ای از شواهدو قراین وجود دارد که صحت سخن طبری را نشان می دهد . این شواهد : 1 - ابهام مشکوک گاتها در مبدآ مهاجرت زرتشت 2- افتادگی واژه یا واژگانی در ماجرای مهاجرت زرتشت از آن نقطه نامعلوم : یعنی بخش از عبارت اصلی در گاتها حذف شده است ! 3- ستایش روح مقدس گاو در گاتها 4- اهورامزدا در گاتها واسطه ی بین زرتشت و روان گاو است ! 5- در گاتها تراشنده ی گاو مورد ستایش قرار گرفته است 6- زرتشت محافظ و نگهبان گاو تراشیده شده نامیده شده است. 7 - ستایش گاوی که شخ زرین ( طلایی ) دارد در یشتها . روح مقدس در کالبد این گاو شاخ طلایی حلول کرده است 8 - این گاو قدرت بخشیدن فر و برکت دارد .و شواهدی دیگر . که همگی در راه اثبات گفته ی ما هستند.
http://www.adyannet.com/news/1359#comment-2760
مشخص است که پرستیده شدن گاو و اعتقاد به حلول روان مقدس از کابالیسم یهود وارد دین زرتشتی شد. جیمز دارمستتر هم به عنوان یکی از برترین اوستاشناسان تاریخ جهان معتقد بود که بسیاری از آموزه های اوستایی از یهود وارد دین زرتشتی شد.
http://www.adyannet.com/news/1359#comment-2760
هوخشتره همان هوشیدر است.1000 سال بعد ابراهیم آمده.
در مورد زمان سپیتمان هم افرادی چون سپنسر،ست گاست،مری بویس و... مطالب جالبی را آورده اند.
زرتشت سوم هم یک دلیلش تواریخ ساسانی و اسلامیست و دلیل دیگرش هم استاد افراد مشهور بودن است و خیلی دلایل دیگر.
اهمّیت تاریخ عرفان و تصوّف از آن لحاظ است که احوالات پادشاهان را که خواندیم، دولت درویشان را هم بخوانیم. عرفان و تصوّف، درسی نظری و عملی است. دولت درویشان برخلاف دولت پادشاهان، زوال پذیر و وابسته به زمان خاصّی نیست؛ زیرا با دل آدمی سروکار دارد. عرفان وتصوّف و بطور کلّی هر تفکّری که با روح آدمی سروکار دارد، آمیخته با فرهنگ دینی است. اهمّیت دیگر عرفان و تصوّف -در اسلام خصوصاً- از آنجهت است که تصوّف برداشتی از اسلام است. ویژگی تصوّف در تساهل و تسامح پیشه بودن آن است؛ به همین خاطر اکثر آنان که در غرب به اسلام ایمان می آورند، از کانال تصوّف است. بعضی معتقدند: عرفان و تصوّف اسلامی، غرب را از درون فرو می پاشاند. حتّی بعضی معتقدند: برای برقراری صلح جهانی، باید عرفان و تصوّف را تقویت کرد. عرفان و تصوّف به خاطر اینکه اصیل است، بدل هم زیاد دارد؛ تساهل صوفیانه به معنی سهل گیری در احکام شریعت نیست، به معنی تساهل در مناسبات است. صوفی نقش پیامبرگونه بازی نمی کند و خود را موظّف به نجات مردم نمی داند. هدف صوفی در ابتدا نجات خویش است. اگر دفتر آیت الله بهجت(ره) کراماتی را که به او نسبت می دادند، تکذیب نمی کرد، باید شک می کردیم. سه گانۀ «من + جهان + خالق»، نخستین معادله ای است که در ذهن انسان اندیشمند شکل گرفته است. در کنار آن، مسئلۀ فنای اوّلی و آخری قبل از تولّد و بعد از مرگ انسان است که او را وادار می کند به تکلیف خود و مسئلۀ افرینشش بپردازد. تغییر و تحوّلاتی هم که در جهان وجود دارد، آرامش را از ذهن آدمی می گیرد. جرقّۀ عرفان و تصوّف اینجا زده می شود. این میان، همۀ ابناء بشر مساوی است. جای جواب سؤالاتی که عقل و علم و برهان نمی تواند جوابشان را بدهد، در تصوّف است. جواب دادن تصوّف، از نوع کشف و شهود و به نوعی حسّ ششم است که قابل آموزش هم نیست.
آیا عرفان همان تصوف است؟ مخالفان تصوف عمدتاً دو دسته اند: آنان که با اصل عرفان و تصوف بدون توجه به وحدت یا اختلاف این دو مخالفند، و آنان که ظاهراً با عرفان مخالف نیستند ولی تصوف راباطل می دانند. در اینجا با گروه اول کاری نداریم و روی سخن ما با گروه دوم است. ایشان دلایل این عقیدۀ خود را عمدتاً در عناوین ذیل ذکر می کنند: «کسانی که به عنوان "صوفی" خوانده می شوند و معروف به تصوف هستند، به این که در هر زمانی یک "انسان کامل" وجود دارد، قائلند. این انسان کامل که در اصطلاح "قطب" خوانده می شود، بر همۀ افراد احاطه دارد و همه باید به دامن او چنگ زنند و هر فیضی را از او تلقی کنند. "اقطاب" نیز خود سلسله هایی دارند و هر قطب مطالب را از قطب پیشین تلقی می کند و به همین صورت هر قطب مطالب را به قطب بعدی انتقال می دهد. البته صوفیان خود گروهها و فرقه های مختلفی هستند و بعضاً مرام، مسلک و عقاید خاصی دارند». (همان). یعنی اعتقاد متصوفه به قطب یا انسان کامل در مقابل معصوم(ع) و یا اینکه خانقاه قطبی در مقابل مساجد است. در پاسخ باید گفت: قطب عالم امکان برای کسانی که اعتقاد دارند امام مهدی(عج) در آخرالزمان متولد می شود، یا نایب او برای ما در زمان غیبت، کیست؟ خانقاه هم اگر قطبی در مقابل مسجد و روحانیت است، پس غیر روحانیونی که با نشستن پای منبر روحانیون و مطالعۀ قرآن و کتابهای معرف و کثرت عبادت و تفکر، به حقایقی دست یافته اند، زکات علم شان را کجا پرداخت کنند؟ آیا لازم است پرداخت کنند یا نه؟ اگر جواب مثبت باشد که هست، در اینصورت آیا می توانند به جای روحانیون در مساجد بالای منبر بنشینند؟ شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط) و محمداسماعیل دولابی -که مورد تأیید نیز هستند- جلساتشان را کجا برگزار می کردند؟ علاوه بر آن گفتنی ست: خانقاه در اصل نقش مسافرخانه و محلی برای پناه دادن بی پناهان و در راه ماندگان داشته است. آیا در مورد حسینیه و مهدیه و امامزاده و تکیه می توان گفت: قطبی در مقابل مسجد است؟ پس در مورد خانقاه از کجا بتوان چنین گفت؟ تکلیف مدرسه و حوزه و دانشگاه و سایر جاها که البته مسجد در رأس انها قرار دارد، این میان چه می شود؟ در کل اگر تصوف قطبی در مقابل مفاهیم دیگر است، پس خود این مفاهیم هم باید قطب قلمداد شوند و این با ادعای عدم اعتقاد به خود قطب سازگار نیست. 2- اینکه تصوف ابزاری برای جدایی دین از سیاست است. در پاسخ این شبهه نیز باید گفت: اولاً کم نبوده نهضت های دینی-سیاسی که از خانقاه ها برخاسته، مثل نهضت دینی-سیاسی صفویه. در مورد ارتباط صفویه با صوفیه، گفتنی ست: اینجا تفاوت ندارد نهضت مزبور با هدف اصلاح تربیت جامعه صورت گرفته باشد یا برای کسب قدرت. اگر اصلاحگرانه بوده، یک نمونه عینی در تاریخ است از اعتقاد راسخ صوفیان به اتحاد دین و سیاست و بلکه اثبات این اعتقاد در عرصۀ عمل. پس چطور تصوف می تواند عامل جدایی دین از سیاست باشد؟ اگر هم قدرت طلبانه بوده، از اصالت صوفیه که اصلاح و تربیت جامعه، خواه خاموش و خواه با قیام دغدغۀ همیشگی آنان بوده است، چیزی کم نمی شود اگر در این میان عده ای قدرت طلب دروغ پرداز پیدا شوند که به خاطر منافع شخصی خویش، تظاهر به تصوف کنند. پس چه دلیلی وجود دارد که این را به صوفیه تعمیم دهیم و بگوییم صفویه صوفی بودند تا بدینگونه به خاطر بی اصالتی صفویه، اصالت صوفیه را زیر سؤال ببریم؟ و البته صفویه صوفی اصیل نبودند و طریقتی به نام آنان وجود خارجی نداشته و جدشان صفی الدین هم نه شیخ، بلکه زمین دار و -یا بهتر بگوییم- زمین خوار بوده و قیامشان صرفاً با هدف کسب قدرت صورت گرفته است. آن دسته از صوفیان اصیلی هم که خود را درگیر سیاست نکرده اند، علت این کارشان را باید در نااصیلی آن سیاستی که اینان درگیرش نشده اند، دانست و نه نااصیلی اصل تصوف. ثانیاً سیاست و دیانت ما هیچ منافاتی باهم ندارند. سیاست ما در چارچوب آموزه های دینی ما تعریف می شود و دین ما نیز علاوه بر جنبۀ فردی، جنبۀ اجتماعی و سیاسی هم دارد که از این لحاظ یک دین کاملاً سیاسی تلقی می شود. سکولاریست ها و پست مدرنیست ها این آرزو را با خود به گور خواهند برد که اسلام را در حیطۀ عبادات و سیر و سلوک فردی منحصر کنند؛ اما آیا اگر آنها از آنطرف بام افتاده اند، ما هم باید از اینطرف بام بیفتیم و اسلام را منحصر در حیطۀ اجتماعی و سیاسی آن بدانیم و به کلی از جنبۀ فردی اش غافل شویم؟ در اینصورت چه تضمینی بر منحرف نشدن معنای سیاست وجود دارد؟ به بیان دیگر: کسی که در عرصۀ جهاد اکبر خود را نساخته است، چگونه می تواند در عرصۀ جهاد اصغر جامعه را اصلاح کند؟ پس سیاست ما عین دیانت ماست و باید در دیانت محدود شود، ولی دیانت ما محدود در سیاست نیست و به غیر از آن شامل خودسازی فردی ما هم می شود. اصلاً اگر دین فاقد جنبٖۀ فردی بود، گروههای باطل پیش گفته با چه بهانه بر طبل موهومات خویش می کوبیدند؟ از این رو هر مصلح سیاسی در درجۀ اول باید عارف باشد. تصوف هم صورت تظاهر یافتۀ عرفان است و به تعبیر ادبا: تصوف فرم است و عرفان محتوا. و از قضا تصوف به خاطر اجتماعی بودنش، حلقۀ واسطۀ بین دین و سیاست است. یعنی سیاست به معنای دینی آن را اگر در قالب فردی بریزیم، می شود تهذیب نفس. اگر تهذیب نفس یا همان عرفان را هم به منظور ارائۀ الگو در اجتماع عرضه کنیم، می شود تصوف که این الگودهی یکی از راههای تهذیب نفس جامعه یا همان سیاست است. سیاسیون نیز به دلیل همین تضعیف دیانت در جامعه است که به تخریب تصوف دست می زنند؛ وگرنه اگر دغدغۀ جدایی دین و سیاست از همدیگر و نه صرفاً جدایی دین از سیاست داشته باشیم، باید به جدایی سیاست از دین نیز که حاصلش می شود ماکیاولیسم یا به زبان خودمان پدرسوختگی، حساس باشیم. 3- (همان). در پاسخ به این ایراد نیز باید گفت: حساب آنهایی که اشتباهات و انحرافاتی در عقاید و به تبع آن در رفتار و کردارشان دارند، از آنهایی که که عقایدشان درست است، ولی رفتار و کردارشان متناسب با عقایدشان نیست، جداست. گروه اول از اساس گمراهند، ولی گروه دوم عالمان بی عملند.
امام خمینی(ره) اگر روحانی نبود، از چه راهی می خواست دست به اصلاح جامعه بزند؟
منظورم از تصوف طریق مولوی است. بیشتر باید در خصوص اشخاص اعلام نظر کرد تا خود تصوف.
تکلیف امثال ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری چه می شود؟ آنها که خانقاه نداشتند! بالاخره خوب بودند یا بد؟
متظاهرین به عرفان، با یاد گرفتن چند کلمۀ عرفانی، در پی منافع شخصی خود هستند. ولی عارفان کاذب، هدفشان از اساس ترویج اندیشه های باطل در جامعه به اسم عرفان است.
سبک حافظ چه باید نامیده شود؟
اگر تصوف نسخه بدل عرفان است، پس عرفان کاذب چیست؟
و نهایتاً پنج تا صوفی نام ببر، پنج تا عارف نام ببر.
چکیدۀ مقاله:
مسجد از دیر باز در معماری اسلامی نقش قابل توجهی ایفا کرده است به گونه ای که می توان آن را عصاره و چکیده معماری هر نقطه از جهان اسلام دانست . مساجد کهن ایرانی همواره به عنوان یکی از شاخص ترین های مهم معماری ایران از مطلوبیت بالایی برای اهالی و شهروندان شهر برخوردار بوده است و استفاده از شاخصه های معماری و تزیینی مسجد نیز به عنوان یکی از اصلی ترین قسمت های مساجد بوده است و علاوه بر برپایی نماز در این مکان سایر فعالیت های اجتماعی آنان را نیز پوشش میداده است. اما به مرور زمان و ظهور مدرنیسم در معماری ایران، بسیاری از این شاخصه ها ،کارکرد و مفهوم پیشینش را از دست داده و غالبا تنها به فضایی مسقف با نام مسجد و فاقد مطلوبیت و کارکرد پیشین بدل شده است. در حالیکه هین شاخصه ها در مساجد قدیم ایرانی، هنوز هم همان جذابیت و سرزندگی را برای مخاطبش دارد.به نظر می رسد بخش مهمی از مطلوبیت و مساجد ایرانی، به ویژگی های کالبدی اش باز می گردد. این پژوهش با استفاده از روش تحقیق توصیفی در زمینه معماری مسجد به بررسی الگوهای کالبدی مساجد کهن ایرانی پرداخته و در نهایت به ارایه راهکارها و پیشنهاداتی در ارتباط با شاخصه های مطلوبیت بدنه و معماری و هویت و سیاستگذاریهای مساجد معاصر پرداخته است.
کلیدواژهها:
معماری، مسجد معاصر، کهن الگو
شیرازی, مولود و مظفر عبّاسزاده، ۱۳۹۶، بررسی رابطه معماری مساجد مطلوب معاصر با استفاده از کهن الگوهای معماری مسجد، سومین همایش ملی معماری و شهر پایدار، تهران، دانشگاه شهید رجایی- دانشکده مهندسی معماری و شهرسازی، https://www.civilica.com/Paper-NCSAC03-NCSAC03_117.html
*
سازه های سنتی شمالغرب ایران - مظفّر عبّاسزاده: عضو هیئت علمی دانشکده هنر دانشگاه ارومیه و خسرو رازیان: دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه)
چکیدۀ مقاله:
سازه های سنتی اصطلاحی است که امروزه در کنار معماری سنتی بدان اشاره میشود و در شناخت بناها و نحوه پاسخگویی به نیازهای بنا و اقلیم از اهمیت قابل توجهی برخوردار است.در ایران با توجه به اقلیم ها و آب و هوای متفاوت و توجه به این نکته که در معماری ایرانیهمواره از اصول و افکاری پیروی میکرده اند که همساز با طبیعت بوده و در راستای پایداری باشد،در هر نقطه از ایران،با توجه به منطقه،میزان مصالح موجود و در دسترس،نوع مصالح پاسخگو و اصول و فنون سازه ای که در مقابل شرایط پیش رو بیشترین مقاومت و پایداری را داشته باشند ،استفاده شده است،لذا در این مقاله از سازه های سنتی که در منطقه شمالغرب ایران استفاده شده است، نوع مصالح،فنون به کار گرفته شده در ساخت سازه ها،ملاحظات منطقه ای و نیرو های وارد بر بنا و نوع ساخت سازه ها،توضیحاتی ارائه میشود.سازه های سنتی به کار رفته در شمالغرب ایران،در نتیجه هماهنگی کامل سازه و معماری است،به گونه ای که تدابیر سازه ای آن سبب پاسخگویی به معماری و انرژی و عایق بودن و سبک سازی و سایر نیاز هایی است که در معماری بدان اشاره میشود،لذا در برخی مناطق در شمالغرب ایران هنوز هم از این سازه های سنتی برای ساخت بنا استفاده میشود.در این مقاله به شرح کامل مطالب گفته شده پرداخته خواهد شد
کلیدواژهها:
سازه های سنتی ،معماری سنتی،اقلیم،سازه معماری،مصالح،اصول و فنون.
کد مقاله/لینک ثابت به این مقاله
برای لینک دهی به این مقاله، می توانید از لینک زیر استفاده نمایید. این لینک همیشه ثابت است و به عنوان سند ثبت مقاله در مرجع سیویلیکا مورد استفاده قرار میگیرد:
https://www.civilica.com/Paper-HSMEI01-HSMEI01_097.html
کد COI مقاله: HSMEI01_097
نحوه استناد به مقاله:
در صورتی که می خواهید در اثر پژوهشی خود به این مقاله ارجاع دهید، به سادگی می توانید از عبارت زیر در بخش منابع و مراجع استفاده نمایید:
عباس زاده, مظفر و خسرو رازیان، ۱۳۹۴، سازه های سنتی شمالغرب ایران، اولین همایش ملی توسعه پایدار شهری، تهران، گروه پژوهشی کیمیا، https://www.civilica.com/Paper-HSMEI01-HSMEI01_097.html
*
کاهش توجه ساخت مقابر برای امامان شیعه، افزودن ایوانهای منفرد و سهگانه به اتاق مربع شکل مرکزی مقابر دوره صفوی)
۱-۲. دستهبندی کلّی از معماری مقابر در سایر کشورها:
کشورها دوره حکومتی تاریخ نمونه مقابر توضیحات
مصر- پادشاهی کهن - اهرام ثلاثه مصر- ساخت مقابر: مصطبه، هرم پلهای و هرم کامل
پادشاهی میانه و جدیدمقبره صخرهای خنوم هوتپ، مقبره رامسس دومبه دلایل امنیتی ساخت مقابر در داخل صخره
فاطمیان قرن۷م. مشهد جیوشی ساخت مقابر و یادبودهایی برای امامزاده
ایوبیّان - قرن۱۳م. - مقبره امام شافعی - ساخت مقابر فقط برای بزرگان دین مملوکیان بحری وبرجی- قرن۱۳م.- مجموعه قلاوون و مجموعه امیر سنجر ساخت مجتمعهای آرامگاهی
عراق بین النهرین - مزارحضرت هود و حضرت صالح(ع)- دفن در خاک - امام علی(ع)-امویان
-عباسیان - مرقد مطهر امام علی۷ و مرقدهای مطهر ائمه در کربلا، کاظمین و سامرا
با وجود دفن اجساد در خاک بدون تظاهر و رکود مقبره سازی، ساخت و ترمیم مقابر ائمه اطهار:
ترکیه- نوسنگی - هزاره ۶ ق. م. -تپه حاجیلار -دفن در کف اتاق خانهها -چاتال هویک -هزاره۵و۶ ق. م.- دفن در سکوها ی خانهها
هیتیها- سده ۱۷و۱۶ ق. م. - تومولوس میدس- دفن اجساد در داخل زمین و ساخت تپههای سنگی روی آن
اورارتوها- سده۱۳ ق. م.- گور دخمههای وان- دفن اجساد داخل اتاقکهای درون صخرهها
حکومت سلجوقیان آناتولی- سده ۱۱م.- مقبره عزالدین کیکاووس- ساخت آرامگاهها دو طبقه و گنبد دار و برج مانند
آذربایجان- شروانشاهان- قرن ۴ و ۵ ه. ق- آرامگاههای پیریحیی باکویی و پیرحسین شیروانی
آرامگاههای برجی شکل ساده و وکم ارتفاع با گنبدها
هند- پیش از اسلام آیین بودایی- قرن ۳ ق. م- استوپای ماتهورا و سانچی- معابد گنبدی شکل (استوپا) محل حفظ بقایای (خاکستر) قدیسین بودایی بود.
پس از اسلام هندو-ایرانی- تاج محل، مقبره همایون شاه، مقبره اکبر شاه، مقبره اعتماد الدوله- پیدایش گنبدهای پیازی شکل، درگاهیهای طاقدار، مجموعهای از اتاقها و راهروها و باغ وسیعی در اطراف مقبره
افغانستان-پس از اسلام- تیموریان- مزار شریف- آرامگاههای گنبد دار، برون گرا و با پلانهای مربع شکل
تصوف- قرن ۸ ه. ق- مجموعه آرامگاهى شیخ صفی الدین بخارى، مقبره خواجه احمد یسَوى- آرامگاهها شامل پیشطاق بلند، رواقهاى دو طبقه در اطراف صحن و گنبدهاى بزرگ به شکل نیمکره
جدول۲-۱. خلاصهای از معماری مقابر در سایر کشورها.
از بررسی دو جدول فوق میتوان به این نتیجه رسید که سرزمینهای اسلامی که حتّی در برههای از تاریخ خود به مذهب شیعه گرایش یافتهاند، تمایل به ساخت مقابر بر مدفن امامان خود داشته و کمتر آرامگاهی برای بزرگان سیاسی برپا کردهاند.
۲. بررسی نظرات مکتب شیعه در رابطه با ساخت مقابر
۲-۱. مروری بر آیات قرآن و تفاسیر
قرآن به عنوان اصلیترین منبع شناخت دین، اوّلین منبع اطّلّاعاتی مورد پژوهش است که حاصل آن، به طور مختصر به شرح زیرمیباشد:
یکی از اصلیترین آیاتی که در آن از لفظ مکانی (مسجد) کنار مدفن استفاده شده است، آیه ۲۱ سوره کهف میباشد: «وَ کَذلِکَ اَعثَرَناعَلَیهِم لِیَعلَموا اَنَّ وَعدَ اللهِ حقُّ واَنَّ السّاعَة لا ریبَ فیها إِذ یَتَنزعونَ بینهم أمرهم بنینَا رَّبُّهُم أَعلَم بِهِم قالَ الّذینَ غَلَبوا عَلَی أمرَهَم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَّسجِدًا [۳] » . طبق این آیه، ساخت بنا بر مدفن بزرگان، علناً عملی ناپسند شمرده نشده امّا از این کار به عنوان کار نادرستی هم یاد نمیشود.
آیة ۲۳ سوره شوری ـ «ذَلِکَ الَّذِی یبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُور» ـ شاهد توصیّه خداوند و دستور قرآن به مهرورزی و احترام به بستگان پیامبر۹ است. طبق اعتقاد شیعه مذهبان، مهرورزی و احترام به اهلبیت پیامبر۹ که اشخاصی معصوم هستند سبب میشود که در حفظ آموزههای این بزرگمردان تلاش شود. آیه ۳۲ سوره حج نیز گونهای دیگر احترام به شعائر دین را بیان میکند: «ذَلِکَ وَ مَنیُ عَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ».
بر اساس آیه ۲۴۸ سوره بقره در ارتباط با حضرت موسی۷ مقدّس دانستن صندوقی که بر روی قبر اولیای الهی است، خلاف قرآن نیست و حفظ آثار انبیاء ارزش داشته و مایة آرامش خاطر است. آیه ۶۴ سوره نساء نیز به موضوع رجوع گناهکاران به پیامبر جهت طلب عفو از درگاه خداوند اشاره دارد. طبق تفاسیر رجوع به پیامبر در این آیه شامل مراجعه در زمان ممات ایشان نیز هست و وجود مکانی فیزیکی برای ایجاد رابطهای عمیقتر، کمککننده است.
پس میتوان با قرار دادن همة این آیات در کنار هم نتیجه گرفت که تن و جسم مطهّر انبیاء و اولیاء جزء شعائر دین، ارزشمند و مورد احترام است. پس ساخت مکانی بر مدفن ایشان هم در راستای حفظ دین و آموزههایشان و هم سندی بر وجودشان میباشد که از طرف خداوند هم جواز رفعت یافتن داشتهاند (آیه ۳۷-۳۶ نور) و برای یاد خداوند و ذکر او ساخته شدهاند.
۲-۲. مروری بر روایات و احادیث
شخصی از امام صادق۷ پرسید: «کسی که قبر امیر را زیارت و آباد کند چه پاداشی دارد؟ امام فرمودند: که پیامبر۹ خطاب به امیر ابراز داشت: خداوند قبر تو و فرزندانت را قطعهای از قطعهها و عرصههای بهشت قرار داده است و دلهای برگزیدگان خلقش و بندگانش را مشتاق زیارت شما... ». (بحارالانوار ۱۲۰۹۷، باب دوم، ثواب تعمیر قبور نبی و ائمه). در ادامه همین روایت پیامبر۹ شفاعت خاصّ خود را شامل زائران و آبادکنندگان قبور یاد شده میکنند و آنان را همچون کسانی میدانند که به حضرت سلیمان۷ در ساخت بیتالمقدّس کمک کردهاند و ثواب این کار را معادل حجّ واجب و هفتاد حج بعد از آن میخوانند.
با مطالعه این روایت و بسیاری از روایات دیگر، مشخّص میشود که از نظر پیامبر، قبور اهل بیتش جزء بهترین مکانهاست که زیارت و مرمّت آنان بسیار مهم بوده و ثواب بزرگی دارد.
۳. گونهشناسی معماری حاصل اعتقادات مکتب شیعه
ساخت آرامگاهها از گذشتههای دور در ایران معمول بوده است که اکثر افراد مدفون در آنها، شامل پادشاهان و بزرگان علم و دین و هنر بودهاند. غالب فرمهای استفاده شده در این گونه از ابنیه عبارتند از: مقابر برجی شکل و آرامگاههای چهارگوش گنبددار. (هیلن برند، ۱۳۶۶ش، ص۱۳۲) طرّاحی معماری هر یک از این دو فرم، به تناسب مقام شخص دفن شده در آرامگاه قابل تغییر بوده است. به عنوان مثال گنبد آرامگاه پادشاهان نسبت به سایر انواع مشابه، بزرگتر و با تزئینات غنیتر و گرانتر ساخته میشد.
طبق منابع مکتوب بنای مقبره از سدة ۲ هجری در سرزمینهای اسلامی رایج شده (همان، ص۲۷) و رواج احداث مقابر مذهبی گنبددار از قرن ۳ هجری بوده (گرابر، ص۲۲) و از قرن ۴ هجری به بعد زیارت آنها معمول شده است (همان ص۲۱ و مظاهری، ص ۳۷).
با ورود اسلام به ایران نیز، آرامگاههای بسیاری برای اهل بیت پیامبر۹ و امامزادگان بنا شدهاند که ساخت آنها را میتوان یکی از مظاهر علاقهمندی مردم در پیروی از فلسفه امامت و عملی کاملاً شیعهوار دانست. (شایستهفر، ۱۳۸۹، ص۲۲) به مرور زمان این ابنیه گروه ویژهای را در معماری اسلامی ـ ایرانی تشکیل دادند.
سخن در باب گونهشناسی در معماری ایران امری بسیار گسترده و تحلیل آن در انواع گوناگون بناها، بر پایة معانی مختلفی رایج میباشد. در این مقاله با مدّ نظر قرار دادن فرضیهها و اهداف مقاله از برخی جنبههای این عنوان صرف نظر میگردد.
به طور خلاصه در سبکشناسی معماری اسلامی رواج گونههای مختلف به صورت زیر عنوان میگردد:
سبکها سدهها (هجری) دورههای تاریخی گونههای رایج
خراسانی 3-۱ طاهریان- سامانیان-صفاریان مساجد
رازی 5-۴ آلزیار- آلبویه- غزنویان- سلجوقیان مسجد، حمام، آبانبار، کاخ، خانه، بازار، آرامگاه، امامزاده
آذری 8-۷ ایلخانان- تیموریان مساجد، مدارس، کاروانسرا، ارسن، مسجد-مقبره
اصفهانی 13-۹ افشاریه-زندیه-صفویه-قاجار کاخ، خانه، باغ (باغ-مزار)، میدان، امامزاده
جدول ۱-۳. گونههای رایج در معماری اسلامی-ایران.
با توجه به اهداف مقاله از تحلیل و بررسی گونهها و ادواری که دارای ارتباط مستقیم با معماری آرامگاهی و هنر شیعه نیستند صرف نظر میگردد.
نتایجی که از تحلیل این جدول حاصل میشود بدین شرح است:
از دورة آلبویه که شاهد گسترش مذهب تشیّع میباشیم، توجّه به معماری آرامگاهی نیز در کنار معماری مساجد، دیده میشود. در برخی ادوار مانند آلبویه و صفویّه که حکومتها شیعه مذهب بودند، این مسأله بیشتر دیده میشود. گواه این مدّعا در بررسی گونههای رشد یافته در ادوار مذکور، قابل رؤیت است.
شیوة رازی: رایجترین گونة این شیوه، آرامگاهها میباشد. اوّلین نمونة آرامگاههای مذهبی مربوط به این شیوه است که در زمان گسترش مذهب تشیّع در دورههای آلزیار و آلبویه به وجود آمدهاند. آرامگاههای ائمة شیعه غالباً به صورت چهارگوشة گنبددار ساخته میشدند. در دورة سلجوقیان با وجود حکومتی سنّی مذهب، مذهب تشیّع و ساخت آرامگاه برای بزرگان شیعی رشد چشمگیری مییابد. از نمونه آرامگاه این دوره میتوان به گنبد علویان در همدان اشاره کرد. در این دوره در ساخت آرامگاهها به همان دو فرم برجی شکل و چهارگوش گنبددار و غالباً با پلان چند ضلعی پیشرفتهایی حاصل شد.
شیوة آذری: در دورة ایلخانان از آن رو که حاکم در امور دینی دخالتی نمیکرد تعدّد مذاهب و رشد مذهب شیعه مشاهده میشود. در این راستا نمیتوان از تأثیر به سزای حکّام شیعه مذهب چشم پوشید. از گونههای رایج این دوره، ارسنها، مسجد ـ مقبرهها و مدارس بودند که توجّه به معماری آرامگاهی در دو گونة اوّل قابل رؤیت است. دورههای ایلخانان و تیموریان را میتوان به عنوان نقطة اوج آرامگاهسازی در ایران شناخت، زیرا در این ادوار میتوان شاهد تبدیل آرامگاههای مجزا به مجموعهای از بناها نظیر مسجد و مدرسه که آرامگاهی در میان داشتند، بود. شکل آرامگاهها در این ادوار بناهایی مکعب شکل با گنبد فاخر بودند.
شیوة اصفهانی: با روی کار آمدن حکومت صفویّان در ایران، هرچند مانند سابق ساخت مساجد، مدارس، کاخها، کاروانسراها و... ادامه داشت ولی با رسمی شدن مذهب شیعه، هنر و معماری زبان بیان مفاهیم و تعالیم دین اسلام و بهخصوص مذهب تشیّع گردید. بدیهی است که در ابنیه مذهبی مانند مساجد و آرامگاههای مذهبی و... فرصت ظهور و بروز این تعالیم بیشتر خواهدبود. در صفویّه و پس از آن قاجار نیز، توجّه ویژهای به ساخت مقابر باشکوه، تعمیر و تزئین آنها برای فرزندان ائمه (امامزادهها)، علما و مقدّسین شد.
همان گونه که برّرسی شد، در ادوار گذشته شاهد پیشرفت قابل توجّه معماری آرامگاهی در دورههای گوناگون میباشیم که این پیشرفتها با رشد مذهب شیعه در ساخت آرامگاه برای بزرگان شیعی نیز به چشم میخورد.
در نهایت با برّرسیهای فوق میتوان ادعا کرد که در کنار مسجد و سایر ابنیهای که مختصّ اسلام میباشند، باورهای مذهب شیعه در توجّه به گونههای خاصّی از معماری مانند امامزادگان، تأثیرات به سزایی داشتهاست. با توجّه به باورهای شیعه در خصوص زیارت و بزرگداشت ائمه اطهار:، پس از ورود اسلام به ایران و رواج مذهب تشیّع میتوان شاهد توجّه به آرامگاهها و مقابر بزرگان دینی به عنوان گونة خاصّ معماری بود. به تبع تغییرات حاصل از رسمی شدن مذهب شیعه و سیاستگذاریهای حکّام صفوی در جهت استفاده هرچه بیشتر از هنر برای بیان عقاید خود، آرامگاههای مختصّ فرزندان و فرزندزادگان ائمه (امامزادهها) نیز دچار تغییراتی شدند که در نتیجه آن به گونهای شاخص در معماری شیعیان تبدیل گشتند. این تأثیرات در زمینة طرح معماری و تزئینات خودنمایی میکند که در ادامه مورد بررّسی قرار میگیرد.
هرچند که تأثیرات مذهب و هنر تشیّع در گونههای دیگر معماری نیز قابل رؤیت است شاید بتوان گفت بیشترین نمود آن، معماری آرامگاهی و امامزادهها را شامل میشود.
۴. تغییرات معماری حاصل از تفکّر شیعه
از لحاظ ریخت شناسی در شیوة رازی و دورة سلجوقی آرامگاههای برجی شکل و چهارگوش گنبددار ساخته میشدند. با وجود توجّه بیشتر به مقابر برجی در این دوره، مقابر شیعی غالباً چهارگوش گنبددار بودند. هشت ضلعی شدن پلان مقابر در این دوره نیز دیده میشود.
در زمان صفوی معماری آرامگاهی دچار نوعی انحطاط میشود (هیلن برند، ص۳۵) ولی وجود ارج و منزلتی که این حکام به امامان و امامزادگان قائل بودند، مرمّت، تعمیر، گسترش و در کل توجّه به آبادانی حرم امامان و آرامگاههای امامزادگان همواره مدّنظر بوده است. افزودن بستها به حرم مطهّر امام رضا۷، تکمیل صحن عتیق، ساخت سه ایوان در این صحن و گلدسته طلا بر ایوان شاه عباسی آن در شهر مشهد، افزودن آرایهها به گنبد و ضریح امام حسین۷ در کربلا و ساخت امامزاده قاسم وحیدیّه در وحیدیّه تهران از نمونههای بارز معماری آرامگاهی این دورهاند. چنان به نظر میرسد که کثرت مقابر اهل بیت، اولیاء و... و انجام آداب زیارت، دلیلی باشد بر اینکه آرامگاهها از نظر ساختار معماری متناسب با آداب زیارت، که معمول و شناخته شده امروز است، تکامل یافتهاند.
نکته قابل توجّه در مورد گسترش این آرامگاهها تأثیر اساسی است که در روند شکلگیری و گسترش بسیاری از شهرهای ایران داشتهاند، بدین معنا که اغلب موارد، مجموعههای مذکور، که حاصل ساخته شدن کاروانسرا، مساجد، مدارس و... در اطراف آرامگاه و به مرکزیّت آن هستند، هسته یا مرکز ثقل شهر را تشکیل دادهاند. گسترش چنین مجموعههایی ارتباط مستقیمی با مذهب و اعتبار و احترام شخص مدفون داشته و بیشتر با هدف ایجاد محیطی مناسب برای تعلیم آموزههای دینی و فضایی معنوی برای زائر صورت گرفتهاند.
در گسترش آرامگاههای مذهبی این دوره، ایجاد و تکمیل سلسله مراتب برای رسیدن به ضریح که ریشه در اعتقاد به سلسله مراتب عالم مثال و بهشت، که خاصّ شیعیان است، همواره مورد توجّه بوده است.
دقّت در رعایت سلسله مراتب فضایی در اکثر بناهای مذهبی دورة صفوی قابل رؤیت است. مساجد این دوره معمولاً به صورت ایواندار و حیاط مرکزی ساخته شدهاند و نظام سسلسله مراتبی در ارتباطات فضایی مساجد سبب میشود در نحوة ورود به فضا و نحوة ورود به فضای بعدی تفاوتهایی به وجود آید تا بدین ترتیب احساس قرارگیری در ساحتی دیگرگونه برای مخاطب تسهیل و تشدید شود؛ (محمّدیان، ۱۳۸۶) که این خود عامل هدایت و انتقال او در بنا خواهد بود. این مسأله در حقیّقت بهانة معماران شیعه ایرانی بوده که شاید به صورت مخفی، خواهان کنار زدن نقشه شبستانی مساجد به سبک عباسّی بودند تا نقشه ایرانی را جایگزین آن سازند. (متدیّن، ۱۳۸۱، ص۸۶)
چنین چیدمان فضایی و سلسله مراتبی در آرامگاههای مذهبی این دوره نیز بسیار به چشم میخورد که شاید تفاوت اصلی آن با مساجد در مقصد اصلی این ابنیه باشد که در آنها به ضریح و اتاقک دفن میرسد و در مساجد به گنبدخانه و محراب.
چنان به نظر میرسد که سلسله مراتب فضایی، عناصر معماری و طرحریزی آرامگاههای مذهبی در کنار بیان باورهای تشیّع و حقانیّت آن برای ایجاد آمادگی زیارت در زائر لازم است چرا که انسان خواه یا ناخواه ریشه در خاک دارد و برای یک سفر معنوی نیاز به جدا شدن از خاک. (دیشیدی، ۱۳۶۶، ص۵۳)
در این دوره طرح معماری امامزادگان و حرم امامان در کنار تبعیّت از اقلیم شامل عناصری میبود که در ادوار گذشته نیز مورد استفاده قرار میگرفت مانند استفاده از پلانهای چهار و هشت ضلعی، ایوانها، رواقها و... و فقط مفاهیم نهفته در آنها مطابق با باور و عقاید شیعیان دچار تغییر شد.
پیش از اسلام، در برخی از مزارها، صحن و توجّه به طبیعت آن به چشم میخورد. «در گذشته آیین نیایش و مراسم مذهبی بیشتر در فضای باز صورت میگرفتهاست. فضاهای بازی که با عناصر طبیعی چون آب، گیاه و خاک همراه بوده و نیایش در چنین فضاهایی بر روحانیّت و تقدّس آنها میافزود». (اینانلو، ۱۳۸۰، ص۴۱) استفاده از آب و گیاه در صحن امامزادگان و مقابر امامان نیز ریشه در اعتقاد به تنزیه، که در بین شیعیان بیشتر معمول است، دارد. طبق این اعتقاد است که استفاده از طبیعت زنده مانند گل وگیاه کمتر به چشم میخورد و بیشتر طبیعت بیجان، ساکن و ثابت مانند آب و خاک استفاده میشود. [۴]
با ورود اسلام و اهمّیّت طهارت در آداب زیارت، آب همچنان به گونههای مختلف در آرامگاههای اسلامی مورد استفاده قرار گرفت ولی اینبار مفاهیم دیگری که برخاسته از باور شیعیان است، در آن به چشم میخورد. امام صادق۷ در اینباره میفرمایند: «هرگاه به قصد زیارت قبر امیر (امام علی۷) رفتی، وضو بگیر و غسل کن».
«والاترین و متعالیترین مفهوم اجتماعی ـ اعتقادی آب را در مذهب شیعه میتوان یافت، آنجا که آب را مهریّه حضرت فاطمهزهرا۳ قرار دادند». (عناصری، ۱۳۸۳، ص۱۳۲)
سادهترین گونه استفاده از آب، ساختن حوض در صحن است که علاوه بر تلطیف هوا و فراهم کردن فضای مناسب برای طهارت زائر، نمود مسأله انعکاس نیز میباشد:
دارد از حوض مصفّا در کنار آیینهها تا نگردد غافل از نظاره خود یک زمان
سقّاخانههای ساخته شده در آرامگاههای مذهبی نیز گونهای دیگر از موارد استفاده از آب در این ابنیه است. «بنا به قولی نخستین سقّا در تاریخ شیعه حضرت علی ابن ابی طالب۷ است... که فردای قیامت نیز ساقی حوض کوثر خواهد بود و در صحرای محشر، تشنگان را سیراب خواهد کرد. دوم عباس بن علی۷ بود که در روز عاشورا در صحرای کربلا عزم خود را جزم کرد تا تشنگان اهل بیت را سیراب کند... پس هر کس به عشق شهیدان کربلا، به متابعت عباس بن علی۷ سقایی کند، اجری اُخروی نصیب او میشود». (همان، ص۱۳۱)
به همین دلیل «آب سقّاخانه آب معمولی نیست، بلکه عنصری است مقدّس، شفای دردهای جسمانی و آرامبخش روحهای پریشان». (همان، ص۱۳۲) آب سقّاخانه نشانه ایمان است، یاد آور مظلومیّت امام حسین۷ و نماد جهاد و شهادت که هنرمند شیعه تلاش کرده است تمامی این مفاهیم و نمادها را در تزئین آنها بروز دهد.
حوض، سقاخانه، باغچهها و... در صحن با هدف دیگری نیز ساخته میشوند. این عناصر مانع از ورود به حرم و یا اتاقک دفن با عبور از محور مرکزی میشوند و زائر را یکباره وارد آن نمیکند، بلکه او را مدّتی در صحن میچرخاند، سپس اجازة ورود به مکان مقدّس و تعالی را به او میدهد. این کار با این هدف انجام میگیرد تا زائر در حیاط مجاب به تفکّر و تأمّل شود.
در عبور از صحن برای ورود به داخل حرم یا امامزاده معمولاً ایوانی رفیعتر از سایر ایوانها (در صورت وجود) ساخته میشود. این ایوان در اصل ورودی اصلی را به زائر نشان میدهد. معمار شیعه طراحی فضا را طوری انجام داده است که زائر در صحن به حال خود رها نمیشود و این ایوان راه را به او مینمایاند. چنین طرح فضایی در مساجد شیعیان نیز به همین صورت دیده میشود.
«... تمامی حرکتها در یک درجه از لحاظ اهمّیت قرار گرفتهاند، تنها مکان محراب معمولاً با یک بیرونزدگی از دیوار مسجد شاخص میشود». (انصاری، اخوت، ملایی، ۱۳۸۷، ص۱۶۹) جالب است که چنین سازماندهی در مساجد سنیّان مشاهده نمیشود.
این بیرون آمدگی از نما یا ایوان در آرامگاههای ائمه و امامزادگان در کنار مشخّص کردن راه ورود به حرم، قداست و بزرگی شخصیّت صاحب آرامگاه را بیان میکند (هیل و گرابر، صص ۱۰۹,۱۰۸) و گاهی پیش طاق و سردرها میتوانند کنایه از مرد مقدّسی باشد که او را باب هدایت میدانند. (همان ص۲۸۰) اگر این گونه بنگریم این سردرها و ایوانها میتوانند باور به امامت در بین شیعیان را بیان کنند.
با ورود به داخل حرم یا امامزادگانی که در دورة صفویّه ساخته شدهاند شاهد پلانی چهارگوش، هشت گوش و بهندرت مستطیلی هستیم که توسّط گنبد سقف آن را پوشش دادهاند. استفاده از پلان هشت گوشه به علّت ایجاد کانونی متمرکز و فضای حداکثر برای طواف بیشتر مدّ نظر بوده است. (شایسته فر، ۱۳۸۹، ص۲۲) شاید بتوان استفاده از عدد هشت در پلان را اشاره به امام رضا۷ نیز دانست. با این وجود به نظر میرسد سمبولیسم عددی از خصوصیّات مهم آرامگاههای ایران نباشد (همان و کیانی، ۱۳۹۲) و نشانه بارز آن به ندرت دیده شدن عدد دوازده در مقابر این دوره به نشانه دوازده امام شیعیان است.
ساختمان آرامگاه عموماً بیش از یک در دارد و در مواردی در هر چهار طرف آن دری قرار داده شده است که برای سهولت در ورود و خروج زائران و طواف مزار است.
در داخل حرم و امامزادگان، مرقد گاه در میان اتاق و گاه در سرداب زیرین آن قرار دارد که در آرامگاههای مهم و باارزش، برای حفاظت از آن بر رویش صندوق یا ضریحی قرار میدهند که علّت قرارگیری آن در میان اتاق ایجاد امکان طواف است.
۵. تغییرات ایجاد شده در تزییناتِ بنای امامزادهها در نتیجة تفکّرِ مذهب تشیع
تزیینات، در بر گیرنده بخش وسیعی از معماری ادوار و شیوههای گوناگون است. در این مقاله سعی بر آن است از بررّسی تزییناتی که در ارتباط مستقیم با مبانی فکری شیعی نیستند، چشم پوشی گردد.
۵-۱. کتیبهنگاری
کتیبهنگاری به دلیل اهمّیت معنایی و ارزشمند در انتقال باورهای دینی و اجتماعی از هنرهای متداول ادوار گوناگون میباشد. از این رو کتیبهها به منظور انتقال باورهای شیعی بیشترین کاربرد را داشتند. «مساجد و بناهای اسلامی اغلب با کتیبههای آن توصیف و تفسیر میشود. از نگاه سنّتگرایانی چون سید حسین نصر و تیتوس بورکهارت، کتیبه تجلّی کلام الهی بر صفحه معماری است». (شهیدانی، ۱۳۹۲)
جایگاه قرار گیری کتیبهها در مساجد و یا آرامگاههای اسلامی در خارج از بنا، شامل ورودی مسجد، منارهها و ساقة گنبد و در داخل بنا، محراب، محلِّ قبله، ساقة داخلی و نقطه مرکزی گنبد را در بر میگیرد.
«کتیبهها تقریباً در تمام بناهای مهم شیعی حضور دارند. آنها اشارتی به کلام خدا و در مقاطعی از تاریخ ایران به ویژه پس از عصر ایلخانان، بیانگر اعتقادات شیعی بودهاند». (همان، ۱۳۹۲) بنابراین کتیبههای شیعی تلفیقی از آیات قرآنی و باورهای شیعی با توجه به لزوم استمرار شعائر دینی در وجود امامان و نوادگان است و این امر میتواند وجه مشخّص بناهای امامزادگان به ویژه در ایران باشد. «این کتیبهها که مضمون آنها با مشاورة علمای اسلامی تعیین میشد در برگیرنده آیات قرآنی، احادیث ائمه و اسماء الهی است». (شایسته فر، ۱۳۸۶، ص۲۲) کتیبهها را از چند جهت میتوان طبقهبندی و بررسی نمود: از لحاظ قلم، محتوا، رنگ، انواع ارائه و... .
۵-۱-۱. خط
در کتیبهنگاری از همة انواع خط بهره میبرند اما کاربرد خط ثلث و نستعلیق بیشتر است. قدمت به کارگیری خط ثلث در کتیبهنگاری بیشتر و یکی از علل آن سازگاری خط ثلث با روح معنوی و عرفانی قرآن و روایات است. ویژگیهای بصری قلم ثلث از جمله الف، لامهای مرتفع و طرویس آنها در کتیبههای ثلث مبتنی بر یکی از تعاریف کتیبه، همچون نیزه سواران نمایان میگردد. قلم ثلث همزمان با رواج تشیّع در ایران به ویژه پس از عصر مغول و توجّه مضاعف به امامزادگان جایگزین خط کوفی در کتیبهها گردید. امامزاده جعفر از جمله نمونههای آن میباشد. «حمایت ایلخانان متأخر از ساختن بقعه و آرامگاه برای امامزادگان سبب اعلان عمومی شعائر شیعی در قالب کتیبهها شد، امری که در دورههای قبل به سختی امکان پذیر بود». (شهیدانی، ۱۳۹۲)
طبق نمونههای بازمانده، دوره صفویه از درخشانترین دورههای ترقّی و تکامل خطوط مختلف و به ویژه نستعلیق بود. به طور خاص، خط نستعلیق بیشتر از سایر خطوط مورد توجه و سلیقه خوشنویسان این دوره قرار میگرفت. در این دوره کتیبههایی به شیوه دو خطی ثلث و کوفی، ثلث و نسخ و یا دوخط ثلث با دو رنگ متفاوت سفید ـ قهوهای و زرد ـ قهوهای بر زمینه لاجوردی نیز اجرا شده است؛ مانند کتیبههای بقعه شیخ صفیالدّین اردبیلی.
۵-۱-۲. نحوه ارائه
کتیبهها بر روی مواد مختلف و به اشـکال متنوعی اجرا و ارائه میگردند. «در دوران صفویان کتیبههای کاشی (به عنوان نقطه اوج هنر کتیبهنگاری به خصوص نوع معرّق آن) رواج کامل یافت و در اکثر بناهای مذهبی، مخصوصاً در آرامگاهها و مقابر شیعی بکار رفت» (حسینی، ۱۳۸۸، ص۱۰۶). «بناهای مذهبی این دوره مانند مساجد و مقابر دارای کتیبههای تزئینی متعدّدی بر روی کاشیهای معرق و هفت رنگ هستند. از بهترین نمونهها میتوان به مجموعههای حرم مطهّر رضوی و بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی اشاره نمود». (همان، ۱۳۸۸، ص ۱۰۷)
با وجود محدودیّت رنگها در خوشنویسی، رنگهای به کار رفته در کتیبههای مساجد و آرامگاهها متنوع و غالباً رنـگهـای سـبـز (رنـگ اهل بیت:) و قرمز (رنگ شـهـادت)، سـفـیـد (پـاکـی روح) و سیاه (عزاداری و سوگواری) میباشد که خالی از مفاهیم معنایی و قدسی نیست.
۵-۱-۳. محتوا
«به لحاظ محتوایی کتیبهها را میتوان به پنج دسته تقسیم بندی کرد: کتیبههای قرآنی، کتیبههای با مضمون احادیث و روایات، کتیبههایی از اشعار و مفاهیم ادبی، کتیبههای تک کلمهای از اسمها یا مفاهیم ارزشی و کتیبههای تاریخی». (صفری، ۱۳۹۰) همان گونه که ذکر شد کتیبههای شیعی در بر گیرنده آیات قرآنی، احادیث ائمه، اسماء الهی، ستایش و مدح پروردگار، پیامبر و امامان در قالب ادعیه، اشعار و اسامی مبارک ایشان است.
الگویی از حیث اولویت متن برای بقاع متبرکه وجود دارد که از آیات عظیم الشأن قرآن آغاز میشود و به کلام نبوی و سرانجام به صلوات بر چهارده معصوم ختم میگردد. دقّت در اولویت متن، ارزش معنایی و لزوم سلسله مراتب در مقامات معنوی را در قالب کتیبهها نشان میدهد. مثلاً در کتیبههای بیرونی و قسمت فوقانی گنبد آیات قرآن، در نمای فوقانی پنجرهها احادیث نبوی و در سر درب ورودی، سلام و صلوات بر چهارده معصوم حک میشود. میتوان چنین شیوه جامعی از ادبیات متنی را در کتیبهها الگویی برای سفارش و ساخت کتیبهها در نظر گرفت.
ویژگی مهم و برجسته هنر شیعی، استفاده از مضامین و نمادهای مذهبی شیعه در آثار هنری است. از جمله آوردن مضامین چون: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» که اشاره بـه ائـمـه اطـهار: دارند، دعای صلوات بر چهارده معصوم، دعای نادعلی، عبارت«حی علی خیر العمل» در اذان و کتیبه بناها، استفاده از اسامی ائمه:، آیات قـرآنـی و اشعار ادبی با مضامینی در خصوص ائمه و شیعیان در کتیبه بناها. استفاده از نمادهایی مثل شیر و خورشید (شیر (اسد) کنیه حضرت علی۷)، اعداد ۵، ۸ و ۱۴ (۵ تن آل عبا، هشتمین امام۷ و ۱۴ معصوم)، همچنین کاربرد آیات قرآنی با مضامین شیعی هـمانند سوره دهر و عبارت شهادتین شیعی از جمله مواردی است که در کتیبههای بناهای مذهبی مساجد، مدارس، آرامگاهها و امامزادهها کاربرد داشته است.
۵-۱-۳-۱. آیات قرآن
«ساده ترین و شاید از کهنترین نمونههای نگارش کتیبهوار قرآن، نگارش بعضی آیات قرآنی بر روی سنگ قبرها و مخصوصاً مقبرهها بوده است» (خرمشاهی، ۱۳۹۰، ص ۷۰). مانند آیات و عباراتی در باب مرگ چون «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» (هر زندهای طعم مرگ را میچشد). بخش اصلی آیات مورد استفاده در آرامگاهها دارای مضامین توحید و یکتاپرستی، عبادت خداوند، معاد و قیامت، پاداش نیکوکاران و عذاب گناهکاران، مبارزه با شرک، دوری از پیمان شکنی و از مضامین شیعی آداب ورود و تأکید بر بقای نسل پیامبر است. مثلاً در کتیبهای در حرم رضوی نوشته شده است: « رحمة الله و برکاته علیکم اهل البیت» این عبارت آیهای از سوره مبارکه احزاب است که جایگاه و شأن و اهمّیت اهل بیت پیامبر۹ را نزد خداوند نشان میدهد.
۵-۱-۳-۲. احادیث
«بیشترین احادیث مورد استفاده در امامزادگان ایران، از پیامبر۹، حضرت علی۷ و امام رضا۷ نقل شده است» (حسینی، ۱۳۸۸، ص۱۱۸). «بیشتر کتیبهها حول مضامین شأن و مقام اهل بیت و ائمه۷ بوده و نقل احادیث معتبری از پیامبر۹ در مقام ائمه۷، تأکیدی بر اهمیت زیارت آنها و توجّه به جایگاه رفیع اهل بیت: در جامعه اسلامی است؛ مقولهای که در دوره صفوی به جهت دیدگاه مذهبی خاصّ شیعی، بیشتر به آن توجّه شده است». (همان، ۱۳۸۸، ص ۱۱۹) مانند کتیبههای صفویان موجود در دو مجموعة حرم رضوی و شیخ صفیالدین اردبیلی. موضوع احادیث پیامبر۹ و حضرت علی۷ در بقعه شیخ صفی را بیشتر دعا، اهمّیت علم و آموزش و نشر آن، اطاعت از ولایت امر و اهلبیت، عبادت خدا، اخلاص در عمل و راستی در گفتار، ذکر و تسبیح خدا، یاد مرگ، شجاعت، عدالت و سخاوت تشکیل میدهد. این در حالی است که مضمون اغلب احادیث حرم رضوی را حقانیّت ائمه، پیشبینی شهادت امام رضا۷ و اجر و ثواب فراوان زائران حرم وی، تشکیل میدهد. (همان، ۱۳۸۸، ص ۱۱۸)
۵-۱-۳-۳. ادعیه
گروه دیگر از کتیبههای مذهبی، کتیبههای دعایی است با مضمون ستایش و دعا در حق دوازده امام مانند: دعای ختم قرآن، دعای ناد علی، مناجاتنامه حضرت علی۷ و صلوات کبیره. کتیبه صلوات کبیره در بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی، متضمن ستایش ائمه: است. آمیختن توصیف و ستایش خداوند با ستایش پیامبر۹ و ائمه اطهار: تأکیدی بر عقاید شیعی مبنی بر جانشینی برحق و مصونیّت از گناه امامان شیعه میباشد. «از جمله اماکن دیگر که در برگیرنده کتیبههایی حاوی صلوات چهارده معصومند، میتوان به گنبد مقبره شاه اسماعیل در اردبیل و مقبره امام علی۷ در نجف اشاره کرد». (شایسته فر، ۱۳۸۶، ص ۳۰) اما ستایش دوازده امام به شکل مدح و ثنای ایشان را نیز میتوان در بسیاری از بناهای اسلامی مشاهده کرد. نمونهای از آن، سقف زیر گنبد معبد ماهان کرمان است که نام دوازده امام و عباراتی در وصف ایشان در آن آمده است و آنطور که به نظر میرسد عبارات به سلسلهوار بودن ولایت شیعه اشاره دارند.
۵-۱-۳-۴. اسماء الهی و ائمه اطهار:
«بر اساس نگرش مذهبی استفاده از اسماء جلاله خداوند، پیامبر۹ و ائمه: در محیطهای مذهبی بر تقدّس آنها میافزاید» (حسینی، ۱۳۸۸، ص ۱۲۱). ذکر بسم الله ـ عبارات «اَلله، مُحَمَّد و عَلی» به خط کوفی ـ به خط ثلث سفید بر زمینه سبز و در میان اسلیمیها با مضامین «اَلحُکمُ اَلله، اَلقُوهُ اَلله، اَلهِیبَتُ اَلله و اَلعَظِمَتُ الله» از نمونههای آن میباشد. «یکی از مضامین پر ارج که در حقیقت، ماهیّت هنر شیعی را در معماری اسلامی و کتیبهنگاری شکل میدهد نام و یاد مولا امیرمؤمنان است». (کشفی، ۱۳۷۶، ص۷۰) به طور مثال در کتیبهای به خط نستعلیق کلمه «العلم» به صورت کشیده نوشته شده و نام شریف علی با یای معکوس بر بالای آن قرار میگیرد.
نثار درود بر اهل بیت پیامبر۹ از دیگر مظاهر این گونه ذکر نام ائمه است. نمونة این گونه کتیبهها در حرم مطهّر رضوی به وفور یافت میشود از جملة آن کتیبهای است که در آن نام علی بن موسی الرضا۷ و اجداد و فرزندان ایشان که امامان معصوماند، آورده شده است. از این نوع، کتیبه دیگری در حرم وجود دارد که ایشان را با مقامزاده امیرالمؤمنین و امام پرهیزکاران توصیف کرده است: «ولد امیرالمؤمنین امام المتقین سلام الله ... ». این کتیبه به خط ثلث نوشته شده و سطح آن را نقوش گیاهی اسپیرال پر کرده است. در کتیبه در حرم مطهر آمده است: «... و صلوة الله علیه و علی آل طیبین الطاهرین و اصحابه المنتجبین و سلم» در این کتیبه نگارنده علاوه بر امام رضا۷ سلام و درود خود را نثار خاندان پاک و اصحاب و پیروان ایشان نیز کرده و یاد آنان را هم گرامی داشته است. در کتیبهای مستطیلی در صحن عتیق حرم حضرت معصومه۳ نامهای «الله» در چهار گوشه، نام «محمد» در دو طرف به موازات دو عرض مستطیل و نام «علی» به طور منظم در جای جای آن به چشم میخورند. همچنین عبارات «الملک الله ». با تکرار ۴ بار و «فاطمه، حسن و حسین» با تکرار ۲ بار یک شش ضلعی را در میانه مستطیل تشکیل دادهاند. در داخل این شش ضلعی، شش ضلعی کوچکتری با تکرار نام علی ساخته شده است که در مرکز آن عبارت «السلطان علی بن موسی الرضا» نقش بسته است. این عبارت به مقام والا و سروری امام رضا۷ در میان شیعیان ایران اشاره دارد.
۵-۱-۳-۵. اشعاری در مدح ائمه
شعر در ستایش و تحسین افراد، به مدح معروف است و مدح بر دو نوع مذهبی و غیر مذهبی است. مدح مذهبی بیشتر در تکریم و احترام به امامان و ائمه اطهار است که در هنر اسلامی این نوع شعر با هنر میآمیزد و کتیبههایی زیبا از جنبة هنری و محتوایی به وجود میآورد. در دوره قاجاریه اشعار مذهبی و ادعیه به صورت کتیبه زینت بخش آرامگاهها بوده است.
در مجموع میتوان نتیجه گرفت با گسترش مذهب تشیّع معماری آرامگاهها در زمینة کتیبهنگاری به سوی رواج اندیشههای شیعی پیش رفت.
۵-۲. نگارگری
آن طور که به نظر میرسد روح و عناصر تشیّع در میان هنرها بیشتر در معماری و خوشنویسی متجلّی شده است تا نگارگری (کوثری، ۱۳۹۰، ص۳۰)، شاید مهمترین علّت آن را بتوان در حرمت به تصویر کشیدن افراد و طبیعت دانست.
نگارگری در ابنیه مذهبی به خصوص امامزادهها به تناسب نوع حکومت و باورهای آن، اعم از شیعه و غیر شیعه متغیّر بوده است، با این وجود عناصر شیعه در نگارگریهای حکومت تیموریان نیز وجود دارد (همان، ص۸).
گسترش این نوع از نقّاشی در این ابنیه در نیمه دوم حکومت صفوی بیشتر به چشم میخورد که علّت آن را میتوان به رواج و تعمّق اندیشههای شیعی در میان مردم و نیاز حاکمان به تبلیغات سیاسی که با مذهب همراه بوده، دانست. در این دوره، از تصویرگری چهره پیامبر و ائمه نیز دست کشیده شد و آن را با نوعی حرمت همراه کرد (همان).
این در حالی است که نگارگری و نقّاشیهای روایت گونه در عین زیبایی از سادهترین و ارزانترین هنرها برای تزئین بودهاند و از قدیم برای تزئینات دیوارههای داخلی و خارجی بقعهها و آستانهها مورد استفاده قرار میگرفته (الهی، ۱۳۸۳، ص۵) و دیوارههای امامزادهها را مملو از تصاویر مذهبی درباره تاریخ و وقایع تشیّع میکرده است. لازم به ذکر است که هنر نگارگری در کنار سایر هنرهای تزئینی چون کاشیکاری از دوام کمتری برخوردار است و بدین دلیل در حرم امامان و امامزادگان بزرگ کمتر به چشم میخورد.
محتوای نگارگری این دوره بسیار متنوّع و منعکسکنندة باورها و اعتقادات مذهبی تشیّع بوده و برای فردی که از آنها بیاطّلاع است سر در گم کننده. این مفاهیم بیشتر در قالب روایتها، داستانها، زندگی اولیاء و... بوده است: ذبح حضرت اسماعیل۷، معراج پیامبر سوار بر براق، حسنین بر زانوی پیامبر، جریان مباهله، حسینین در کنار حضرت علی۷، به میدان رفتن قاسم ابن الحسن، به میدان رفتن حضرت علیاکبر، اتمام حجّت امام حسین۷ در ظهر عاشورا، شهادت حضرت علی اصغر، گودال قتلگاه در ظهر عاشورا، دارالانتقام مختار ثقفی، ضامن آهو، زهر خوراندن به امام رضا۷، عذاب دوزخ، و حتّی افسانههایی چون کشته شدن اژدها به دست حضرت علی۷ در گهواره و....
در این نگارهها شخصیّتهای مهم و با ارزش با کاربرد رنگهای خاص مشخّص میشدند، به عنوان مثال در بیشتر آنها، پیکر پیامبر۹ در قبای سبز ترسیم میشد و کمتر در قبای سفید و دلیل آن شهرت و کثرت روایات در این مورد است که باعث شد بعدها رنگ سبز مشخّصة سادات شود و یا رنگ قبای امام حسین۷ معمولاً با قرمز رنگآمیزی میشد که نماد شهادت است و این در حالی است که رنگ پوشاک سایر امامان و امامزادگان بیشتر سبز و نیلی است.
از دیگر فنون به کار رفته برای مشخّص کردن شخصیّتهای بزرگ، بزرگتر ترسیم شدن پیکر آنها و استفاده از پرسپکتیو مقامی، بزرگتر ترسیم کردن سر و عمّامه آنها، قرار دادن این افراد در هالة نور سبز یا طلایی رنگ و در نظر گرفتن جایی خاص در ترکیببندی نگاره میباشد.
تمامی این مضامین اگرچه در ظاهر به حوادث و رویدادهای مربوط به تاریخ تشیّع اشاره دارد امّا برخی از آنها گاه حتّی به صورت رمزآلود و نمادین بیانگر مسألة امامت هستند.
۵-۳. گرهچینی
گرهسازی در معماری به صورت آجرکاری، کاشیکاری، کاشیآجر، حکاکی روی سنگ یا چوب، آیینهکاری و به صورت شبکههای مشبّک ساخته شده با چوب نیز دیده میشود (زمرشیدی، ص۲۷) که تا زمان قبل از حکومت صفویان، ساده ساخته میشد ولی با شروع دوره صفوی، این هنر مورد توجّه قرار گرفته و به اوج و تکامل خود رسید. (کیانمهر، خزائی، ۱۳۸۵، ص۳۶).
الگوهای هندسی طراحی شده در دوره صفویان «گره» نام گرفت. الگوهای هندسی گرهها معمولاً شامل یک شمسة چند ضلعی در وسط و چند شکل هندسی در اطراف آن است. در چنین گرههایی شمسة اصلی و میانی طبق برخی منابع نمادی از ذات الهی، تجسّم شده است و طبق برخی منابع دیگر نمادی از پیامبر۹. با وجود این که شمسهها و چند ضلعیهای یک گرهچینی میتواند دارای هر تعداد ضلع و بر مبنای هر عددی باشند، امّا فقط بر اساس اعدادِ خاص ترسیم شدهاند. (کیانمهر، خزائی، ۱۳۸۵، ص۳۶)
این اعداد در اوایل و اواسط دوره صفویّه برخاسته از مضامین تصوّف است، امّا در اوخر آن از اعداد بیشتر جهت بیان مفاهیم شیعی استفاده شده است. به این خاطر در این دوره ما شاهد الگوهای هندسی هستیم که بر پایة اعداد هشت و دوازده ترسیم شدهاند.
در کنار مفاهیم و اشارات نهفته در این اعداد، گاه در لابهلای گرهها شاهد نام خداوند، اسامی امامان و پیامبر۹، آیات، احادیث و... نیز هستیم. به عنوان مثال دو گلدستة هشت گوشة بارگاه حضرت معصومه که توسّط کاشی و با الگوهای گرهچینی تزئین شدهاند به ترتیب از بالا به پایین نامهای الله، محمّد و علی دیده میشود، که به صورت نمادین اعتقاد به مسأله امامت و معصومیّت آن حضرت را بیان میکند.
۵-۴. فلزکاری
هنر فلزکاری از همان ابتدای ظهور اسلام در ایران به خصوص در دورههای آلبویه و سلجوقی وجود داشته است. در فلزکاری عصر صفوی چیره دستی و نبوغ هنرمندان شیعی این عصر به چشم میخورد. فلزکاران این دوره با الهام از دو اصل تشیّع و ملیگرایی که در آن زمان در کلیه شئون اجتماعی راه یافته و در حال گسترش و توسعه بود، کار میکردند. بجز آیات قرآنی واسامی دوازده امام و چهارده معصوم که به علت نفوذ تشیّع در این دوره به شدّت باب شده و کتابت آنها بیشتر با خطوط نسخ و ثلث بود، سایر نوشتارهای این زمان بر روی آثار فلزی به خط نستعلیق توسّط خوشنویسان و توأم با نقش گل و برگ یا ترکیبات متنوّع خطوط اسلیمی و هندسی صورت میگرفت. در این زمان زیبایی و ظرافت جایگزین شدّت و خشونت قدیم شد.
در قلمزنی ( qalamzani ): که هنر نقر ( naqr ) [کندن] نقوش و نوشتهها بر اشیاء فلزی میباشد، نوشتههایی با درونمایههای توحید، معاد و مناجات به درگاه خدا برای فرستادن رحمت بر نامهای دوازده امام یا در بیشتر موارد چهارده معصوم، دعاهایی در یاد حضرت علی۷، و در موارد کمتر، ترانههایی در ستایش ایشان، بر روی فلزات مینوشتند و نگارههای گل و برگ یا ترکیبات گوناگون خطوط اسلیمی و هندسی، که یادآور معاد و بهشت است، را بر روی فلزات درج میکردند. بعضی از درهای اماکن متبرکه عتبات و مشهد نیز به این هنر مزیّن هستند.
۵-۵. طلاکاری
با روی کار آمدن صفویان و گسترش مذهب تشیّع، هنرمندان شیعی به زینت بخشیدن و آراستن مرقد ائمه اطهار پرداختند و همواره سعی کردهاند زیباترین هنرهای معماری، آینهکاری، منبّتکاری و... را در حرمهای اهل بیت: به کار ببرند. بنابراین شیعیان با ارزشترین فلزات اعم از طلا و نقره و سایر جواهرات را وقف آن قبور مطهّر نموده و در تزیین گنبد و ضریح آن بزرگان استفاده کردند. از بهترین نمونههای گنبدهای طلاکاری شده میتوان به گنبد حرم امام جواد۷ و امام موسی کاظم۷ در شهر کاظمین، گنبد حرم فاطمه معصومه در قم، گنبد حرم علی بن موسی الرضا در مشهد، گنبد حرم امام حسین: در کربلا اشاره کرد.
۵-۶. آینه کاری
آینه کاری هنر ایجاد اشکال منظم در طرحها و نقشهای متنّوع با قطعات کوچک و بزرگ آینه به منظور تزیین سطوح داخلی بناست.
اجرا کنندگان این هنر از زمان پیدایش آن تاکنون، همواره هنرمندان ایرانی بودهاند. آینه همواره نزد ایرانیان نماد روشنایی، راستگویی و صفا شمرده شده است و شاید به کار گرفتن آینه برای تزیین بنا، با این موضوع بیارتباط نباشد. (ریاضی، ۱۲: ۱۳۷۵)
هنر آینه کاری شناخته شده در ایران مربوط به دوره صفوی است. در آغاز، آینهکاری به صورت نصب جامهای یکپارچه بر بدنه بنا معمول بود، امّا در سده سیزدهم هجری، آینهکاری رواج، رونق، ظرافت و دقّت بیشتری یافت.
بنابراین میتوان گفت که آینهکاری، هنری کاملاً اسلامی است که در دورة صفویه عمدتاً در تزئینات بناهای تاریخی به ویژه اماکن متبرکه کاربرد داشت که در ﻧﻤﺎﺳﺎزی داﺧﻠﯽ ﺑﻨﺎﻫﺎ، در ﺑﺎﻻی ازارهﻫﺎ، زﯾﺮ رواقﻫﺎ، ﺷﺒﺴﺘﺎنﻫﺎ، ﺳَﺮﺳَﺮاﻫﺎ و ﻣﻮارد دﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﮐﺎر ﻣﯽرفت.
شیعیان معتقدند که ﻓﺮد ﻫﻨﮕﺎم ﻋﺒﺎدت ﻧﺒﺎﯾﺪ ﭼﻬﺮه ﺧﻮد را در آیینه ﺑﺒﯿﻨﺪ، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ هنرمندان شیعی آیینهﻫﺎی ﺗﺰئینی در ﺑﻨﺎ را ﺑﻪ ﺣﺎلت ﺷﮑﺴﺘﻪ به کار میگرفتند، ﺑﻪ ﻧﺤﻮی ﮐﻪ ﺷﺨﺺ ﺑﺎ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻦ در ﻣﻘﺎﺑﻞ آن ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺴﺖ ﭼﻬﺮه ﺧﻮد را ﺑﺒﯿﻨﺪ. آینه به هنگام شکستن و یا به هنگامی که در سطح دچار ترک شود؛ چهره را تکه تکه و متکثر نشان میدهد که این خود به دو اعتقاد در فرهنگ اسلامی اشاره دارد:
• نخست یادآوری شکست؛ که کنایه از در هم شکستن آن برای رسیدن به حق است.
• دوم پدید آمدن چند تصویر از یک جسم واحد است. این موضوع را میتوان به نشانی از وحدت در کثرت به شمار آورد.
فارغ از این دو ویژگی، آیینهکاری نور را انعکاس میدهد و بر اثر آن میافزاید و به اعتقاد شیعیان ذات خداوند نور است. بدین سبب میتوان گفت آینه در معماری نمودار ذات خداست. از سوی دیگر، نقوش آینه کاری ایرانی از نقشهای گرهچینی اسلیمی گرفته شده است و این نقوش نیز خود تجسّم ذکرهایی چون حمد، احد و... هستند و اسلیمیها، گل و بوتهها نشان دهنده بهار بهشت است، همه و همه، نشان از خلاقیت مسلمانان در ایجاد طرحهای نو دارند. در اوایل قرن ۱۴ هجری هنرمندان آینه کار دو اثر کمنظیر در آستان قدس رضوی مشهد و صحن حضرت معصومه در قم پدید آوردند.
آینهکاری به مرزهای جغرافیایی ایران محدود نشد و در تزیینات اماکن مذهبی کشورهای اسلامی به ویژه کشورهای عراق، سوریه و عربستان وارد شد. بهترین نمونه آئینهکاری خارج از ایران، آینهکاری حرم حضرت امیرالمؤمنین علی۷ در نجف میباشد.
نتیجهگیری
در همه ادوار و حکومتهای تاریخی ایران، مذهب و سیاست حاکم، عنصری مهم در شکلگیری هنر و معماری آن دوره به شمار میرفته است. با ورود و گسترش مذهب تشیّع نیز، باورهای این مکتب در ساخت ابنیه تأثیرگذار بوده، به گونهای که با تغییر باورها و ارزشها، ایرانیان شیعه مذهب، به مرور زمان آرامگاهها را نه تنها بر مدفن بزرگان سیاست و هنر بلکه بیشتر بر مدفن بزرگان دینی ساختهاند و از هنر و معماری برای بیان تعالیم دینی و ارزش این بزرگان استفاده کردهاند. به خصوص در دورة صفویّه و با رسمیّت یافتن مذهب تشیّع، این روند به نقطه تکامل خود رسید. تغییرات حاصل به حدّی متفاوت از قبل بود که دیگر این آرامگاهها با نام آستانه و امامزاده شناخته میشدند و گویا یک گونه متفاوت در معماری ایرانی ـ اسلامی حاصل شده است. از طرفی در اثبات شیعی بودن اساس این بناها علاوه بر بررّسی باورها، با توجّه به گونهشناسی ابنیه در ادوار گوناگون، ارتباط بین رشد مذهب تشیّع و توجّه به امامزادهها به عنوان گونهای خاص، کاملاً قابل رؤیت است. از سویی دیگر در بررّسی گونههای دیگر معماری و ارتباط آنها با مذهب و هنر تشیّع مشخّص میشود که بهترین گونه برای بروز و نمود باورهای شیعی، آرامگاههای مذهبی بودهاند؛ چرا که در این ابنیه به بهترین صورت ممکن میتوان ارتباط بین باورهای شیعی و هنر و معماری را به نمایش گذاشت.
در بررّسیها و مطالعات، این نتایج حاصل شد: با وجود اینکه در اسلام و مذهب تشیّع علناً جوازی برای ساخت این مقابر داده نشده، اما مخالفتی نیز با آن صورت نگرفته است. علت این نوع از معماری را میتوان در مبحث زیارت و بزرگداشت شعائر الهی به عنوان بخشی از باورهای اسلام و بیشتر خاصّ مذهب تشیّع و مورد تأکید آن دانست. در مبحث تزئینات نیز تمامی هنرهای مورد استفاده در این گونة آرامگاهی به بیان مفاهیم شیعی میپردازد. در کتیبهنگاریهای این ابنیه با تکرار کلمه «علی» و حتّی ائمه و احادیث آنها، در نگارگریها با بیان تصویری رویدادهای مهمّ تاریخ تشیّع و در گرهسازیها با انعکاس باورها در قالب اعداد و اشکال، سعی شدهاست تا ارزشها و اعتقادات شیعیان نمایان شود.
در طرح معماری آرامگاههای مذهبی، چیدمان فضایی و نمادهای موجود در عناصرِ ساختمانی نیز به خوبی رگ و ریشههای باورهای شیعی را نشانگر میشود. سلسله مراتب حرکتی مشابه آنچه در مساجد ـ به خصوص مساجد شیعیان ـ وجود دارد در این ابنیه نیز رؤیت میشود، با این تفاوت که در اینجا در مکان محراب، مدفن امام یا امامزاده ـ به عنوان وجودی برای نزدیکساختن انسان به خدا ـ قرار گرفته است و ایوان رو به قبله نشان از راهنما و در فرهنگ شیعه، امام، دارد. کاربرد پلان ۴ و ۸ ضلعی علاوه بر سمبولیسم عددی جهت سهولت زیارت صورت گرفته است، اهمیت حضور آب در قالب حوض تا سقاخانه نیز در راستای اهمیت آب و حوادث تاریخ شیعه در رابطه با آب است؛ چون تشنگی امام حسین۷ و واقعة عاشورا.
تأثیر این ابنیه و ارزش آنها در بین شیعیان حتّی در بُعد کلان و بر شهرسازی نیز قابل رؤیت است. همانطور که اشاره شد، امامزاده و بارگاههای مهم یک سرزمین، معمولاً در مرکز شهرها و یا در نقطة ثقل آنان قرار گرفتهاند چراکه عنصر مهم و بارز تعداد بسیاری از ارسنها و میدانهای شهرهای ایران، همین آرامگاهها هستند. در واقع شیعیان، شهرهای خود را در اطراف آنها بنا کردهاند تا همواره راه را برای شیعیان نسانگر شوند.
البتّه در اینکه کوروش آدم خوب و خردمندی بوده، شکّی نیست؛ ولی ایرانیان باید بیشتر به داریوش افتخار کنند.
۱. تنها کاندیدایی بودم که...
با تشکّر از حمایتهای همه دوستان و عزیزان؛
اکنون و در روز آخر تبلیغات انتخاباتی لازم است مطالبی را جهت ثبت در حافظه تاریخی شهرمان به عرض همشهریان برسانم. مطالبی با تیتر "تنها کاندیدایی بودم که...". هرچند دنباله آن تا حدّی برای شما قابل حدس است. و امّا؛
بنده در طول این مدّت تنها کاندیدایی بودم که:
۱. از ابتدا تا انتها در خدمت گروههای مختلف گفتگو با نامزدهای انتخابات شوراها قرار گرفتم و با صبر و حوصله، با ادب و متانت و با منطق و استدلال، تمام سوالات کاربران -حتّی سوالات غیر جدّی و استهزاءآمیز- را یک به یک پاسخ دادم.
۲. ضوابط قانونی را در انجام تبلیغات از قبیل رعایت مدّت قانونی، منع استفاده از عنوان کاندیدا یا نامزد پیش از تایید صلاحیت، ممنوعیّت راه اندازی کارناوال های خیابانی، استفاده بیجا از عنوان دکتر و مهندس و مانند آن را رعایت کردم و به همه هوادارانم نیز این موارد را گوشزد نمودم.
۳. علی رغم ضدّلینک بودن گروههای تبلیغاتی اکثر نامزدها، اجازه تبلیغ به سایر نامزدها در گروه تبلیغاتی خود را دادم و اعضای گروه را از هرگونه اهانت به نامزدهای مهمان منع کردم.
۴. نیازی به "ممبر دزدی" یا تشویق به افزودن عضو -بدون توجّه به همشهری بودن یا نبودن یا قصد شرکت در انتخابات داشتن یا نداشتن آنان- ندیدم و در عین حال در نظرسنجی ها جایگاه شایسته ای کسب کردم.
۵. مقطع و رشته تحصیلی و نام دانشگاه محلّ اخذ مدرک و موضوع پایان نامه خود را با شفّافیت در تبلیغات ذکر نمودم.
۶. فهرست اموال خود را اعلام کردم.
۷. برنامه هایی ارائه دادم که اوّلاً مختصّ سلماس بوده و ثانیاً دارای جنبه ریشه ای و بنیادین بوده باشد و از ارائه وعده ها و شعارهای کلّی و سطحی پرهیز کردم.
۸. از توجّه به زندانیان در برنامه های خود غافل نماندم.
۹. از ابتدا سه قول پیش گفته به همشهریان دادم و علاوه بر آن، وعده کردم که هر شش ماه یک بار گزارش خواهم داد.
۱۰. در شرایطی که نظرسنجی های انتخابات ریاست جمهوری از پیشتازی دو نامزد خاص حکایت داشتند، به حسب انجام تکلیف انسانی و دینی خود در تشخیص و معرّفی اصلح، بدون توجّه به منفعت یا خسارت دنیوی آن برای خودم به عنوان کاندیدای شورای شهر، از نامزدی دیگر یعنی جناب آقای دکتر سعید جلیلی که ایشان را اصلح میدانم اعلام حمایت و بدون چشمداشت و از جان و دل تبلیغ کردم.
*
حال، خود را در معرض رای همه شما همشهریان عزیز قرار میدهم تا پاسخ موارد گفته شده را با انتخاب آگاهانه خود بدهید. اگر ملزم به "تبلیغ" و شناساندن خود نبودم، هرگز راضی نمیشدم ارزش این کارها با این سخنان نزول کند؛ امّا در عرصه انتخابات چاره ای جز مطرح کردن و تعریف کردن نیست. ان شاءالله خدای متعال و ملّت فهیم تقصیرات این بنده حقیر را خواهند بخشید.
به امید حضوری پرشور و پرشعور در انتخابات پیش رو و رقم خوردن سرنوشتی نیکو برای شهر و کشورمان
امید شمس آذر - بنده خدا و کاندیدای ششمین دوره انتخابات شورای شهر سلماس
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
۲.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
《فاذا فرغت فانصب و الی ربّک فارغب》
محضر مبارک فرماندار محترم شهرستان سلماس جناب آقای عسگری
سلام علیکم
احتراماً همانطور که استحضار دارید، حضرت امام(مدّ ظلّه) تاکید کرده اند که مغایرت نظر کارشناسی کسی با نظر کارشناسی بنده، ضدّیت با ولایت فقیه محسوب نمیشود. اگر مدّعیان "ذوب در ولایت" بنده حقیر را ضدّولایت ندانند، عارضم نظر بنده برخلاف نظر رهبری، بر تقدّم اصل انتخاب اصلح بر اصل مشارکت حدّاکثری است. البتّه این تقدّم توجیه گر عملکرد اخیر شورای محترم نگهبان در اعلام صلاحیّت کاندیداهای ریاست جمهوری نیست. قطعاً حضور چهره های شاخصی چون آقایان لاریجانی، تاجزاده، کواکبیان، ضرغامی و دهقان به جای چهره های کمتر شناخته شده یا تکراری شده، بهتر میتوانست نظام را از قرار گرفتن در معرض تهمت "مهندسی انتخابات" برهاند و مقبولیّت بیشتری برای رئیس جمهور منتخب به بار آورد.
باری، دلیل دیگر بر صحّت موضع پیش گفته بنده، در مشاهده بررسی عملکرد هیئت اجرایی و نظارت شهرستانها در انتخابات شوراهای شهر و روستا است:
همواره تاکید میشود که اعمالی چون "تبلیغات زودهنگام، تخریب اموال عمومی، نصب بنرهای با اندازه نامتعارف، راه اندازی کارناوال و استفاده از بلندگوی سیّار، خرید رای با پرداخت پول و هدیه و مانند آن، تبلیغ در روز رای گیری و یک روز قبل از آن" و موارد مشابه ممنوع و جرم است؛ امّا هیچگاه با متخلّفین ومجرمین به اخفّ مجازات هم برخورد نمیشود. چرا؟ به بهانه همان حضور پرشور و مشارکت حدّاکثری! حال این حضور پرشور اگر فاقد شعور باشد، چه نتیجه ای برای آینده مردم این جامعه خواهد داشت؟ و در این میان، تکلیف کاندیداهایی که موارد قانونی فوق به علاوه موارد اخلاقی مانند پرهیز از تک رای را رعایت نموده اند، چه میشود؟ این را بگذارید در کنار این مسئله که هزینه تبلیغات هم به عهده شخص کاندیداها بوده و مسئولان دولتی هیچگونه وامی به عنوان هزینه حدّاقلی مکفی برای تبلیغات در اختیار آنها نمیگذارند. نتیجه طبیعی این میشود که: صلاحیّت حضور در شورا برابر است با میزان ثروت، قدرت و امکانات رسانه ای در کنار قانونگریزی و بی اخلاقی! اینگونه عملاً جایی برای انتخاب اصلح باقی نمی ماند و اخلاق مداران و قانونپذیران تا وضع موجود پابرجاست، ۱۰ دور پیاپی هم اگر در انتخابات شرکت کنند، نتیجه ای نمیگیرند و برعکس! تغییر این روال دیرین نیز نه در دست اصغری است و نه در دست عسگری و نه هر فرماندار دیگری که قبل و بعد از آنها بوده و خواهد بود.
لذا اینجانب به عنوان کاندیدای هنجارمند این دوره از انتخابات شورای شهر سلماس که از قافله زر و زور و تزویر جامانده و مسیری خلاف جهت آن طی کرده و قاعدتاً از آن سر اوّل شده ام، هیچگونه شکایتی از فرمانداری یا شخص و نهاد حقیقی و حقوقی دیگری ندارم و با عرض تبریک به اعضای منتخب ششمین دوره شورای شهرمان، آرزوی موفّقیت برای آنان دارم. عدّه افراد اصیل شهرمان که به دور از جوزدگی و نژادپرستی و خودفروشی، به سابقه گذشته و برنامه آینده افراد رای داده اند، قطعاً از ۱۱۰ نفر بیشتر است، ولی حوصله شمارش همه آنان از توان حقیر خارج است. از همه کسانی که در این مدّت خالصانه حمایتم نمودند، از هیئت اجرایی و نظارت که صالح تشخیصم دادند، از خانواده خود که تب و تابهای ایّام انتخابات را تحمّل کردند، از کاندیداهای عزیزی که رسم رفاقت را به جای آورده و در پای رقابت قربانی اش نساختند و از عموم مردم شریف شهرمان که صندوقهای رای را خالی نگذاشتند، صمیمانه تشکّر میکنم.
برای رئیس جمهور منتخب کشورمان، جناب آقای حجّت الاسلام و المسلمین سیّد ابراهیم رئیسی نیز از درگاه الهی توفیق روزافزون مسئلت دارم.
امید که روزهای بهتری بعد از این برای سلماس و برای ایران رقم بخورد.
ان شاءالله - امید شمس آذر
۱۴۰۰/۳/۲۹
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
سلام دوستان عزیز
میدانیم که ایهام عبارت است از به کار بردن یک لفظ در بیش از یک معنی. در شعر حافظ که به وفور از این صنعت استفاده شده، صنعت دیگری نیز به کار رفته که بنده آن را با اجازه اساتید فن "فرا ایهام" مینامم و آن آوردن یک لفظ و معنی در بیش از یک مفهوم است. به این بیت دقت کنید:
قدح به شرط ادب گیر زآنکه ترکیبش
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد
در اینجا -علی رغم آنکه در هیچکدام از الفاظ دوگانگی وجود ندارد- یک مفهوم ظاهری مفهوم دیگری را در باطن خود نهفته دارد. ظاهرا توصیه میکند "قدح را به ادب بگیر چون ترکیب آن از کاسه سر جمشید و بهمن و قباد است"، ولی باطنا میگوید "جمشید و بهمن و قباد با آن همه ادعا کجا رفتند؟ پس باده ات را بخور که روزگار ناپایدار است".
نظر شما راجع به این صنعت چیست؟ چه نمونه های دیگری را میتوانید مثال بیاورید؟
پاسخ به فرازهایی از بیانیّه جبهه اصلاحات در حمایت از دکتر ظریف:
۱. "در اغلب کشورهای درگیرِ جنگها و تنشهای نظامی، بحث بر سر اینکه استراتژی و سیاست خارجی کلان کشور باید عمدتاً در «میدان» توسط نظامیان تعیین شود یا در «پایتخت» توسط سیاستمداران و دیپلماتها، بحث متداولی است".
ایران از کشورهای درگیر جنگ و تنش نظامی محسوب نمیشود. ایران امنیّت دارد و در صلح به سر میبرد. تنها جهت بازدارندگی برای خود و تعمیم امنیّت برای منطقه، در آنسوی مرزهایش به مبارزه با متجاوزان مشغول است و این، از قدرت او ناشی میشود. شرایط جنگی، مفهومی عکس این دارد.
۲. "باعث تاسف است که شبکهٔ تلویزیونی عربستان سعودی (ایراناینترنشنال) موفق شده با تقطیع سخنان ظریف و ترویج تفسیری مغرضانه از اظهارات محرمانهٔ او با همراهی افراطیون داخلی فضای سیاسی کشور را گلآلود و مدعیان «بصیرت» و «دشمنشناسی» را به ایجاد دوگانهای برساخته، خطرناک و زیانبار میان «ظریف» و «شهید سلیمانی» ترغیب کند".
القای دوگانه دیپلماسی_میدان، دقیقاً پیام همین گفتگو بود و در عمل چنین چالشی برای مردم ایران حتّی مخالفان دولت مطرح نبوده و نیست. باید از مدّعیان این چالش پرسید که از طرح آن چه هدفی در سر داشته اند.
۳. "امروز میدانیم که حتی لازمهٔ توفیق ایران در امضای قراردادهای استراتژیک با سایر کشورها (از جمله چین) احیای برجام، رفع تحریمها و خروج از لیست سیاه افایتیاف است که جملگی مستلزم دیپلماسی تواناست".
امروز میدانیم که همه این مشکلات نیز، خودساخته و حاصل همین دیپلماسی توانا(!) بوده است. تاریخ، همه تردیدها در این باره را خواهد زدود.
۴. "فحوای کلی این مصاحبه گویای آن است که در طول ۴۲ سال گذشته هرگاه دستگاه دیپلماسی کشور بر اساس سیاستهای کلی نظام وارد میدان شدهاست و همهٔ مولفههای قدرت ملی و امکانات کشور از جمله اجزای سیاست داخلی، قدرت اقتصادی و توان بازدارندهٔ نظامی ایران پشتوانهٔ آن بوده است کامیابی برای ملت ایران به دست آمده و افتخار این کامیابی نصیب همهٔ ایرانیان شده است و در مواردی که به هر دلیل میان دستگاه دیپلماسی و سایر ارکان نظام در پیگیری راهبردها و برنامههای عمل شکافی افتاده است، دستاوردی به بار ننشسته و ملت ایران متضرر شدهاست".
دقیقاً متضرّر شدن نظام مال مواقعی بوده که دستگاه دیپلماسی از سیاستهای کلّی نظام عدول کرده و با لجبازی با مقام ولایت، بر مواضع نادرست خود پافشاری نموده است.
۵. "جبههٔ اصلاحات ایران ضمن آرزوی توفیق بیشتر برای وزیر محترم خارجه، جناب آقای دکتر ظریف، در مذاکرات جاری و تقدیر از دستاوردهای گذشتهٔ او، نسبت به تبعات دوگانهسازیهای مخرب میان میدان و دیپلماسی (که باید متوازن و خادم یکدیگر و منافع ملی بمانند) در آستانهٔ احیای برجام و رفع عزتمندانهٔ تحریمهای ظالمانه علیه ملت ایران، ابراز نگرانی میکند".
دلواپس نباشید! خیالتان آسوده باشد که تحریمها رفع نخواهد شد تا با اطمینان خاطر بتوانید به این بهانه با آمریکا مذاکره کنید و با صاف کردن جایگاه رفیع ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران در منطقه و جهان، سلطه آمریکا را تثبیت کرده و خاطر او را از خطرات آتی از جانب مسلمانان و مستضعفان جهان آسوده سازید. اگر قرار بود همه تحریمها اعمّ از ظالمانه و عادلانه(!) در ۱۰۰ روز باقی مانده عمر دولت و طیّ مذاکرات وین رفع شود، در طیّ این سالها رفع شده بود. برجام از ابتدا متولّد نشده است که بخواهد احیا شود. به هرحال این مذاکرات بی فرجام دقیقه نودی، ترفند خوبی برای تاثیرگذاری بر رای ملّت ایران جهت ادامه مشی و مرام دولت کنونی نبوده و نیست.
روز جهانی کار و کارگر، بهانه ای است برای یادکرد مسئولان پرمدّعا از این قشر بی ادّعا، تا سالی یک بار ولی نعمتان خود را یاد کنند و وظیفه مردمی و خاکی بودنشان را ادا نمایند. در طول یک سده گذشته، قوانین خوبی در ایران و جهان برای بهبود وضعیّت کارگران تدوین شده است؛ ولی از آنجا که نظام اقتصادی حاکم بر جهان امروز نظام سرمایه داری است، هنوز حقّ این جامعه آنطور که باید ادا نگردیده و فاصله اجتماعی طبقه کارگران با کارفرمایان نه تنها از بین نرفته، بلکه بیشتر هم شده و راه زیادی تا وضعیّت مطلوب باقی مانده است.
اینجانب به دور از شعارهای معمول، به عنوان فردی که خود از بدنه جامعه کارگران بوده و با دردها و مشکلات آنان از نزدیک آشنا هستم، این روز را صمیمانه خدمت آنان تبریک گفته و آرزو میکنم به خواست خدا و در سایه انتخاب آگاهانه مردم و عملکرد دلسوزانه مسئولان منتخب در آینده نزدیک شاهد رفع تبعیض های موجود و اصلاح وضعیّت کنونی در راستای تحقّق عدالت فراگیر در همه عرصه ها در میهن عزیزمان باشیم.
ان شاءالله
تشخیص در معنای جان بخشیدن به عناصر بیجان که از قوّه تخیّل برمیاد، از صنایع ادبی شناخته شده؛ ولی واقعیّت این است که اصلاً عنصر بیجانی وجود ندارد که شاعر در کلامش بخواهد به او جان بدهد. همه چیز به نوعی جاندار است و شاعر [کسی است که] این جاندار بودن را میبیند. بحث دیدن و دانستن و کشف کردن است، نه تصوّر و ابداع و اختراع. اگر از پروین اعتصامی بپرسید که از کجا بدان حد خیال پروری کرده ای که گفته ای:
نخودی گفت لوبیایی را...
و یا
سیر یک روز طعنه زد به پیاز...؟،
خواهد گفت: خیال پروری و تصوّری در کار نبوده است. اینها واقعاً جاندارند و واقعاً باهم حرف میزنند.
در سالهای اخیر در عرصه فرهنگ و هنر، شاهد نمونه هایی از خوش خدمتی ها و چرب زبانی های برخی مسئولان و نخبگان شهرمان به دولت ترکیه بوده ایم که به مثابه "چراغ سبز" های ما به آن دولت است. این چراغ سبزها -که ذکر مصادیقشان فرصت جداگانه ای میطلبد- منحصر به شهر ما بوده و خارج از بحث کلّی قومیت گرایی است. به نظر میرسد ریشه آنها را باید در سه مسئله عمده جستجو کرد:
۱. امید به سرمایه گذاری ترکیه ای ها در سلماس) بعد از آنکه جناب حسین آتار نخستین کارخانه تولید درهای ضدّسرقت را در سلماس راه اندازی کرد و به موازات آن و به خاطر روحیه چشم و هم چشمی همشهریانمان، کارخانه های مشابه یکی پس از دیگری سر برآوردند، سلماس امروزه به عنوان قطب تولید درهای ضدّسرقت در کشور شناخته میشود؛ امّا ظرفیّت آن را دارد که در زمینه های فراوان دیگری نیز در سطح کشور پرچمدار باشد. آن هم در حالیکه سرمایه داران خود سلماس در سالهای اخیر از شهر خود گریخته و رغبتی به سرمایه گذاری در آن نشان نمیدهند و متقابلاً جذب قطبهای قوی دیگر منطقه شده اند.
۲. رویای دیرینه گشایش بازارچه مرزی) این مسئله، دیگر از حدّ چند سال گذشته و چندین دهه است که ذهن همشهریان ما را به خود مشغول ساخته است؛ تا آنجا که در دوره های متوالی تبدیل به شعار انتخاباتی کاندیداهای نمایندگی مجلس هم شده است! فارغ از اینکه بازارچه مرزی با "منطقه آزاد اقتصادی" (که هر دو را اعلام کرده اند که در سلماس میخواهند پیاده کنند) در تناقض است و اساساً در این عصر بازارچه مرزی جواب نمیدهد و باید بیشتر به فکر "پایانه مرزی" باشیم (چیزی که بی سروصدا و جاروجنجال توسّط مسئولان سلماسی الاصل در خوی اجرا شد!)، مسئله اصلی در این مورد، لزوم جلب رضایت هر دو طرف ایرانی و ترکیه ای برای این کار است. این دیگر در حیطه اختیارات مسئولان محلّی نیست. امّا با اینهمه، بنده معتقدم مسئله بازگشایی بازارچه مرزی سلماس هم درست مانند مسئله لغو تحریمهای ظالمانه آمریکا علیه ایران، یک سراب واهی بوده و باید بنا را بر این بگذاریم که چنین اتّفاقی هرگز رخ نخواهد داد. اگر محقّق شد، خوب است. اگر هم نه، ما کار خود را میکنیم.
۳. ایفای نقش واسطه گری بین تبریز و ترکیه) سالها پیش که زمزمه استان شدن خوی در حدّ یک لقلقه زبانی بین مسئولان کشور مطرح شد، تبریز گوش به زنگ و هشیار فوراً به وسط میدان آمده و اعلام کرد: پس در آنصورت سلماس را هم باید به آذربایجان شرقی الحاق کنید! این مسئله نیز در انتخابات مجلس قبلی توسّط یکی از کاندیداها به عنوان وعده انتخاباتی مطرح گردید. بی شک تبریز -که طبق استانداردهای اروپایی توسعه یافته ترین شهر ایران عنوان شده است- دارای مردمان و مسئولانی زیرک و اقتصادی اندیش است و استان آذربایجان شرقی هم با اینکه اکثراً از توسعه نسبی برخوردار است، امّا نسبت به آذربایجان غربی از امتیاز همسایگی با ترکیه محروم است و در این میان، واسطه ای جز سلماس برایش متصوّر نیست تا بتواند از این امتیاز نیز بهره لازم را ببرد.
سه مسئله پیش گفته، ظاهراً دلایل بسنده ای هستند برای اعلام دوستی ما با کشور همسایه مان ترکیه. امّا -بخصوص در این زمانه- هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیرد! سرمایه داران اگر در جایی غیر از وطن خود هزینه میکنند، از طرف مقابل -که قاعدتاً سرمایه مادّی در اختیار ندارد- باج معنوی خواهند ستاند که شامل حال هویّت و آبرو و عزّت اینان نیز میشود. دست هر سرمایه دار غیربومی را برای همکاری میفشاریم، امّا نه به تنهایی بلکه در کنار سرمایه داران بومی. پیشرفت اقتصادی سلماس و ایران آرزوی دیرینه همه ماست، منتها هیچ باجی به هیچ جایی بدهکار نیستیم و به جای خودباختگی هویّتی و معنوی، میتوانیم با فراهم آوردن محیطی دلنشین و با فرهنگ، زمینه بازگشت مغزهای اقتصادی شهرمان را فراهم کرده و از ظرفیّتهای آنان برای آبادانی وطن خود بهره ببریم. ان شاءالله
http://bayanbox.ir/info/1813011879172270315/123
روزهای هفته |
اجرام آسمانی و مناصب آنها |
کرّوبیان در آیین یهود |
خدایان یونانی (و رومی) |
خدایان بابلی (و سومری) و مناصب آنها |
امشاسپندان ایرانی و ویژگی آنها |
کماریگان/سردیوان و خصلت آنها |
رنگ طبقه مربوطه در برج نمرود |
شکل مربوطه در آیین مغان |
شنبه (Saturday) |
کیوان ـ کاهن فلک |
کفزائیل (هاروت) |
کرونوس (ساتورِن) |
آنا ـ خدای آسمان |
خرداد ♀ ـ رسایی و کمال |
تئوروی ـ زهرآمیزی دام و گیاه |
سیاه (طبقۀ آخر) |
(مرحلۀ فرجامین) |
یکشنبه (Sunday) |
خورشید ـ پادشاه فلک |
رافائیل |
سلن |
اوتو ـ خدای خورشید |
سروش ♂ ـ اطاعت و فرمانبرداری و انضباط |
ائیشمه ـ خشم |
طلایی (طبقۀ پنجم) |
(مرحلۀ چهارم) |
دوشنبه (Monday) |
ماه ـ پیک فلک |
جبرائیل |
هیلیوس |
ناناسین ـ خدای ماه |
بهمن ♂ ـ منش خوب یا نهاد نیک |
اکمنه ـ بد اندیشی و آشتیناپذیری |
نقره ای (طبقۀ چهارم) |
(مرحلۀ پنجم) |
سه شنبه (Tuesday) |
بهرام ـ سپهسالار فلک |
شمنائیل |
آرِس (مارس) |
انلیل (سومری) ـ خدای هوا |
اردیبهشت ♂ ـ بهترین اشه یا ارته/راستی |
ایندره ـ بازدارندۀ نیکویی / ضدّ نظم و ترتیب |
قرمز (طبقۀ سوّم) |
(مرحلۀ دوّم) |
چهارشنبه (Wednesday) |
تیر ـ دبیر فلک |
میکائیل |
هرمس (مِرکوری) |
انکی (سومری) ـ خدای آب |
شهریور ♂ ـ شهریاری آرمانی یا توانایی مینوی آرمانی |
سئوروه ـ شهریاری بد و ستمکاری |
کبود (طبقۀ دوّم) |
(مرحلۀ ششم) |
پنجشنبه (Thursday) |
اورمزد ـ قاضی فلک |
زوکائیل |
زئوس (ژوپیتر) |
نین هورساگ ـ الهۀ مادر |
سپندارمذ ♀ ـ خرد کامل |
نااونگ هئی سیا ـ بازداری از قانع بودن / غرور و نخوت |
پرتقالی (طبقۀ اوّل) |
(مرحلۀ ششم) |
جمعه (Friday) |
ناهید ـ خُنیاگر فلک |
عنائیل (ماروت) |
آفرودیته (ونوس) |
اینانا/ایشتار ـ الهۀ عشق و شهوت |
امرداد ♀ ـ جاودانگی و نامیرایی |
زئی ریش ـ سازنده زهر |
سفید (طبقه همکف) |
(مرحلۀ سوّم) |
وقتی کورش -منجی دوّم یهود- در معبد بت مردوخ عبادت میکند، اسمش میشود تسامح دینی؛ وقتی پسرش کمبوجیه تمام ادیان مصر به جز یهود را محدود میکند، اسمش میشود حمایت از یکتاپرستی!
وقتی اینجا محدودیّتهای اخلاقی وضع میکنند، اسمش میشود خفقان؛ وقتی همین محدودیّتها در اروپا وضع میشود، اسمش میشود قانونپذیری شهروندان!
وقتی پسران تنبل و بی حوصله تیشرت مشکی میپوشند، اسمش میشود رنگ عشق؛ وقتی همین رنگ عشق مال چادر بانوان باشد، به نظر شهرداری از زیبایی شهر میکاهد!
وقتی دختران امروز [که معمولاً تا ۱۲ سالگی بالغ شده اند] در ۱۷ سالگی ازدواج میکنند، اسمش میشود خشونت علیه زنان؛ وقتی نجفی زنش را به قتل میرساند، هشتگ راه میافتد که: همه ما زنانمان را کشته ایم!!؟
خانه از پایبست ویران است. عدّه ای قسم خورده اند که به هر نحو ممکن جلوی ارزش شدن ارزشها و ضدّارزش شدن ضدّارزشها را بگیرند؛ و البتّه حساب ویژه شان بر روی گلّه های گوسفندان رها شده در علفزارهای فضای مجازی است!
به متاسبت فرارسیدن اوّلین ساگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی، میرزا مهدی عزیز دوستان وبلاگی و ناوبلاگی را به پویشی همگانی با عنوان بالا دعوت کرده. از همینجا از همه دوستانی که مطالب این وبلاگ را دنبال میکنند، دعوت میکنم که به این پویش بپیوندند. ( www.1moshtharf.blog.ir)
پ.ن: برای خاموش نشدن مصباح ایزدی روزگارمان دعا کنید.
حکیمی کاپشنی کهنه در تن داشت که مدّتها آن را میپوشید. سرانجام از ترس اینکه مردم نگویند چرا یک کاپشن نو برای خودش نمیخرد، کاپشنی نو خرید و پوشید. مدّتی بعد از ترس اینکه مردم نگویند چرا یک کاپشن بیشتر ندارد، دوباره کاپشن کهنه را به تن کرد. مدّتی بعد از ترس اینکه مردم نگویند چرا با وجود کاپشن نو همچنان همان کهنه را دوباره میپوشد، دوباره یک کاپشن نوی دیگر خرید. مدّتی بعد از ترس اینکه مردم نگویند چقدر اسرافکار است، دیوانه شد و راه بیابان در پیش گرفت. خاک تو سرش!
به دعوت صاحب وبلاگ سکوت این مطلب را می نویسم و از نای دل، میرزا مهدی، اسفندگی، ویکی رضوی و آرمان دعوت می کنم در این چالش شرکت کنند:
۱. پدر خوبی بشوم.
۲. کتابهایم را به چاپ برسانم.
۳. تمام ایده هایی را که در ذهن دارم، به مقاله تبدیل کنم.
۴ و ۵ و ۶. ................. (حضرت علی-ع- فرمودند: افشا کردن کاری پیش از تحکیم آن، باعث در هم شکسته شدن آن می شود).
۷. از تمام کسانی که حقّی به گردن من دارند، حلالیّت بگیرم.
۸. نماز و روزه های قضا شده ام را ادا کنم.
۹. با همسرم سفری به مشهد و اگر میسّر شد عتبات عالیات و حج بروم.
۱۰. وصیّتنامه ام را بنویسم.
رستم دستان، پهلوان ملّی ایران و شخصیّت اصلی داستانهای حماسی شاهنامه فردوسی است. درباره وجه تاریخی او تاکنون گمانه زنی های متعدّدی شده است. پیشینیان ما که تفکیکی بین تاریخ روایی با تاریخ واقعی قائل نبودند، به آسانی با این مسئله کنار آمده و فی المثل قبر منسوب به رستم و طویله منسوب به رخش تا قرنها پس از اسلام هم در سیستان شناخته شده بود؛ امّا در دوره معاصر، قضیه پیچیده تر شده است: عدّه ای از محقّقان وی را همان "رستم فرّخزاد" سردار یزدگرد سوّم ساسانی و عدّه ای دیگر همان سورن/سورنا سردار جوان دوران اُرُد دوّم اشکانی می دانند. در بطلان نظر اوّل سخنی نیست؛ چون رستم در سراسر دوره ساسانی نامی شناخته شده بوده و در متنهای پهلوی ذکر شده و ای بسا نام رستم فرّخزاد از نام او گرفته شده باشد و حتّی در میان اعراب فردی چون نضر بن حارث را داریم که در خبر است به ایران می رفته و از نقّالان داستانهای خداینامه را می شنیده و در میان اعراب بازگو می کرده و کار خود را اینچنین توجیه می کرده که: اگر محمّد -ص- برای شما داستان عاد و ثمود را می گوید، من هم برای شما داستان رستم و اسفندیار را می گویم! و تعبیر قرآن در آیه ۶ سوره لقمان که "و من النّاس من یشتری لهو الحدیث..."، مربوط به این شخص است. نظر دوّم نیز به سبب خاستگاه سیستانی خاندان سورن وسوسه انگیز بوده، ولی مطابقتی با روایت ملّی در شاهنامه ندارد. نظر نگارنده:
در مکان زندگی رستم که سیستان باشد، سخنی نیست، چنانکه فردوسی اذعان دارد "که رستم یلی بود در سیستان.................منش کرده ام رستم داستان"؛ ولی درباره زمان زندگی اش، وقتی وی عمری ۶۰۰ ساله برای رستم قائل می شود، پس زمان زندگی اش نیز باید متعلّق به این دوره ۶۰۰ ساله بوده و از ابتدا و انتهای آن فراتر و فروتر نرود. این دوره را از زمان منوچهر پیشدادی تا زمان بهمن پسر اسفندیار گفته است که البتّه از نظر حقیر به لحاظ تاریخی بیش از ۶۰۰ سال بوده و به همین دلیل مشخّص کردن ابتدای آن توام با قطعیّت نخواهد بود. امّا انتهای آن از نظر تاریخی برابر با اوایل دوره هخامنشی یعنی از کوروش دوّم تا داریوش اوّل (۵۵۰ تا ۵۲۲ پ.م) و به احتمال ضعیف بهمن نیز عبارت از همان بردیا است. اگر افراسیاب تورانی را هم (که در شاهنامه عمری کمتر از رستم ندارد) به پیروی از نظر برخی محقّقان همان آلپ ارتونقای سوّم پادشاه سکاها بدانیم که به دست کی هوخشتره/هوسئره یا همان کیخسرو (به یونانی: کیاکسار) پادشاه ماد در سال ۶۲۴ پ.م دستگیر و کشته شده (و قطعاً در این صورت با اوایل زندگی افراسیاب کاری نخواهیم داشت)، رستم را که به گفته شاهنامه هنگام مواجهه با افراسیاب جوانی بیش نبود، باید متولّد حدود ۶۵۰ پ.م بدانیم که از آن تاریخ تا آغاز پادشاهی کوروش یک سده تمام است. با اینهمه، اینکه فردوسی رستم را در دوران میانسالی نیز با افراسیاب پیر رودررو می سازد، ما را وا می دارد که در تاخّر زمان او درنگ کرده و به زمانهای متقدّم تری بیندیشیم. خاصّه اینکه قرآن داستان مواجهه رستم با اسفندیار را "لهو الحدیث" یعنی سخن بیهوده نامیده و اگر بیهوده به معنی دروغ بودن آن داستان و دروغ بودنش هم به معنی زنده نبودن رستم در زمان اسفندیار باشد (هرچند تاویلهای دیگری هم برایش متصوّر است)، باید زمان رستم از ۶۵۰ پ.م هم عقبتر برود، والله اعلم. به هرحال تصوّر دوره اشکانی برای این زمان زندگی این شخصیّت، تصوّری نارواست.
با عرض تبریک سالروز بعثت پیامبر اعظم (ص) بزرگترین اتّفاق عالم خلقت و آرزوی پیشرفت مادّی و معنوی برای همه عزیزان در سال جدید، درباره بیانات حضرت امام (مدّظلّه) در آغاز سال ۱۳۹۹ و همچنین در چند دقیقه پیش، به نکته ای اشاره می کنم:
به نظر می رسد در گام دوّم انقلاب -بر خلاف گام اوّل- دیگر بنا بر مشارکت حدّاکثری مردم در انتخابات نخواهد بود. در این سخنان نیز در هیچکدام صحبتی از مشارکت مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن یا در انتخابات ۲ اسفند -بر خلاف حضور در تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی و همراهانش (ره) - نشد. البتّه میزان مشارکت نیز پایین بود که آن را با اغماض به حساب سرمای هوا و فراگیری ویروس کرونا می گذاریم. امّا علّت اصلی اشاره نکردن به این موضوع از نظر حقیر این نمی تواند باشد؛ بنده علّت اصلی را در اهمّیت نداشتن خود اصل مشارکت حدّاکثری بعد از این می دانم. اصلی که همیشه با انتخاب اصلح منافات داشته و دارد و حتّی افلاطون حکیم با تاسّی به آن، دموکراسی را "دیکتاتوری اکثریّت" دانسته است.
در سالهای دهه ۷۰ در ایّام دولت سازندگی، رییس جمهور فقید وقت از پیشنهاد خود به رهبری برای سختگیری شورای نگهبان در تایید صلاحیّت ها به منظور تحقّق اصل انتخاب اصلح و ردّ آن توسّط ایشان در راستای تحقّق مشارکت حدّاکثری می گفت؛ ولی در انتخابات اخیر شاهد بودیم که شورای نگهبان بدون اغماض صلاحیّت حدود یک سوّم از نمایندگان کنونی مجلس را رد کرد که این امر از طرف گروهی که تاکنون با اغماض جزء نیروهای انقلاب شمرده می شدند، منجر به دعوت همگانی برای تحریم انتخابات شد (بشود، به درک!). این تحلیل که بی تعارفی شورای نگهبان در احراز صلاحیّت ها، به منظور پیشگیری از ورود یک جناح خاص به مجلس بوده ضعیف و سطحی نگرانه است، امّا نتیجه انتخابات در نهایت به نفع نیروهای انقلاب و البتّه -ان شاءالله به تبع آن- عموم ملّت تمام شد: غیرانقلابی ها انتخابات را تحریم کردند تا انقلابی ها با مشارکت حدود ۴۲/۵ درصدی خود در انتخابات شرکت کنند و نمایندگانی از سنخ خود را به مجلس بفرستند (خیلی هم خوب!). امّا با اینهمه روی دیگر قضیه می ماند... .
در مجلس منتخب پیش رو -که ریاست آن به احتمال بسیار با محمّدباقر قالیباف خواهد بود- تا حدّ قابل توجّهی سرداران نظامی و انتظامی و نیروهای اطّلاعات و پزشکان ارتش حضور دارند و مجلسی کمابیش نظامی و امنیّتی است. شاید این امر به خودی خود در این شرایط به هم ریخته کشور ضرری به حساب نیاید؛ لیکن ضرر اصلی در مسلک و مرام سطحی اکثریّت این طیف -به ریاست قالیباف- و آفاتی است که پس از موفقیّت های سریع و گذرا در اوایل کار، در میان مدّت گریبانگیر کشور خواهد شد. نگارنده پیش از این در مطلبی با عنوان "نواصولگرایی: ابداع یا بدعت؟" به نقد این مسلک و مرام پرداخته ام. در اینجا معتقدم این مجلس و این مسلک تا حدودی می تواند وضعیّت آشفته ناشی از بی تدبیری ها و ناامیدی های دولت کنونی را سامان دهد، ولی تا روی کار آمدن یک دولت جوان انقلابی -که مصداقش روشن و در عین حال در سایه است!- باید برای تحقّق آن اهداف و آرمانهای اصلی صبر کرد و صابون بیخود به شکم نمالید. توکّل بر خدا
آیا برای ما اهمّیت اشغال سرزمین مسلمان فلسطین به دست رژیم صهیونیستی، تنها به خاطر این است که مثلاً قدس قبلۀ اوّل مسلمین و محلّ معراج پیامبر(ص) است یا قضیه دارای ابعاد ناموسی و امنیّتی فراتر از اینهاست؟
آیا شهدای مدافع حرم صرفاً به خاطر دفاع از حرم حضرت زینب(س) و دختر نداشتۀ امام حسین(ع) راهی سوریه شدهاند یا در کنار آن امنیّت سوریه برای ما یک مسئلۀ حیاتی است؟
آیا راهپیمایی اربعین حسینی صرفاً یک حرکت مذهبی است یا دارای نتایج و برکات امنیّتی نیز هست؟
آیا... و آیا... و آیا... ؟
دشمنان نظام اسلامی که همگی نیز احمق و کمسواد نیستند، توجیهات دسته اوّلی را نمیپذیرند و توجیهات دیگر نیز به آنها عرضه نمیشود. برای همین به راحتی اقشار و حتّی نخبگان بیطرف ما را -که بالقوّه فرصت هستند- از دست ما گرفته و تبدیل به تهدید مینمایند. به نظر میرسد دیگر وقتش رسیده باشد که با هر گروهی به زبان خودشان حرف بزنیم و از مجرای خودش اقناعش کنیم، وگرنه فرصتها یکی_یکی از دست رفته و خواهند سوخت.
حقیقت روشن خاموش نشده، ولی تا چند وقت به علّت مشغله های کاری نویسنده، دیر به دیر به روز خواهد شد. این نبودن ها را تحمّل بفرمایید آنطور که بودنمان را تحمّل کرده اید!
با سپاس
منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، نهایتاً به نظام کاست ساسانی ختم شد. انقلاب مشروطه و عدالتخواهی ملّت ایران، نهایتاً به دیکتاتوری رضاخان پهلوی ختم شد. حماسۀ بصیرت 9 دی 88 هم به دولت بیتدبیری و ناامیدی حسن خان روحانی ختم شده است. راستی کجای کار میلنگد؟ اگر فتنهگران در روز عاشورا کف و سوت نمیزده و پرچم امام حسین(ع) را به آتش نمیکشیدند و حاج سعید حدّادیان آن نوحۀ معروفش را نمیخواند که:
«در روز عزا حرمت ارباب شکستند
علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟
این فتنهگران راه عزادار تو بستند
علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟»،
آیا خلق 9 دی 88 تا سالها بعد از آن به تعویق میافتاد؟ آیا تا احساسات حسینی و عاشورایی وارد میدان نشود، مردم ذرّهای به خود نمیآیند؟ چرا یک نویسندۀ غیرمسلمان (یرواند ابراهیمیان) باید جرئت کند و سخن تاریخی ستّارخان را که گفت: "من میخواهم هفت کشور زیر پرچم ایران باشد..." تحریف کرده و به جای پرچم ایران بگوید پرچم یا ابالفضل؟! سوزاندن پرچم عاشورا گناه است، ولی اعلام برنده شدن در انتخابات پیش از شمارش آراء گناه نیست؟ گناهی که مرتکبش با توجیه هم نتوانست از زیر بارش دربرود و نهایتاً آن را به گردن علی لاریجانی بیچاره انداخت! ملّت ما کی میخواهد چنین چیزهایی را درک کند؟ ادّعایی ندارم؛ ولی بروید نظرسنجی کنید: چند درصد خالقان حماسۀ 9 دی، صرفاً به این خاطر علیه فتنهگران موضعگیری کردند که "به ما چه مربوطه تقلّب شده یا نشده؟ خدا جوابشونو میده. ما قاطی دعواهای سیاسی نمیشیم. ما امنیّت میخوایم، و البتّه روی امام حسین و حضرت ابالفضل هم غیرت داریم". این بصیرت است یا بیبصیرتی؟! آیا مصداق سخنان امام در نوروز 92 برای گزینۀ اصلح ریاستجمهوری که "کسی که امتیازات کنونی را داشته باشد منهای نقاط ضعفی که وجود دارد"، دقیقاً همان کسی بود که نقطهمقابل و 180 درجه عکس رییسجمهور وقت باشد؟! آیا جواب آنکه در انتخابات خبرگان -وقتی انگلیس میگفت به آیتالله مصباح و آیتالله یزدی رأی ندهید- فرمودند "هرچه دشمن میگوید مردم عکس آن عمل کنند"، این بود که مردم دقیقاً عین حرف دشمن و عکس توصیۀ ایشان عمل کرده و به آن دو نفر رأی ندهند؟! تا کی باید ترجیح اصل مشارکت حدّاکثری بر انتخاب اصلح، منجر به انتخاب افسق(!) شود؟ وقت بیداری نرسیده؟ ببینیم و تعریف کنیم بعد از مراسمات بزرگداشت دهمین سال دهۀ بصیرت از 9 دی تا 19 دی (که البتّه به نحو عجیبی مصادف با تولّد روحانی تا درگذشت رفسنجانی هم هست!)، چه نتیجهای برای انتخابات پیش روی مجلس شورای ملّی (نمیدانم، شاید هم اسلامی) رقم میخورد؟ این گوی و این میدان.
پ.ن: چشم دوتاست، بصیرت هم با نگاه تکجانبه حاصل نمیشود. شیعه یک نگاه سرخ دارد با یک نگاه سبز. امّا در حماسۀ بصیرت 88 ، نگاه سبز -به رغم تلاش حضرت امام- بیاثر ماند. برای درک بهتر مطلب، این لینک را مطالعه کنید.
در پاسخ به پستهای اخیر وبلاگ آبگینه
نظام جمهوری اسلامی شاید مقدّس نباشد، امّا بیگمان "مقدّس!" هم نیست. قبلاً عنوان کرده بودم که آن اندازهای که دیار آذربایجان تفکیک دو مفهوم مشروعیّت و مقبولیّت را فهمیده و فیالمثل فرزند خود را در سال 88 رها کرده(!)، جاهای دیگر به مرکزیّت شمال تهران نفهمیده یا نخواستهاند بفهمند. به خاطر همین مقاومت آنان، اکنون دوباره مانند زمان شاه، ارزشهای انقلاب به ضدّارزش و ضدّارزشها به ارزش تبدیل شدهاند؛ و این جابجایی ارزشهاست که داد همۀ دلسوزان ملّت ایران را درآورده است. برای این تفکیک مثالی میزنم: بندهخدایی بعد از نثار بد و بیراههای مربوط و نامربوط به نظام جمهوری اسلامی، میگفت "جمهوری اسلامی نسبت به نظامهای اطراف طلاست، ولی نسبت به آنچه باید باشد زباله است"!! این سخن بدان میماند که بگوییم: هر انسانی نسبت به انسانهای شقیتر از خود اهل سعادت و نسبت به انسانهای سعیدتر از خود اهل شقاوت است. نتیجۀ این نسبیگرایی چه میشود؟ زیر سؤال رفتن عدل خدا و بلکه عقل خدا! یعنی پروردگار متعال -نعوذبالله- بر اساس هوای نفس خود یکی را به بهشت و دیگری را به دوزخ خواهد برد. بلکه قضاوت صحیح این است که بگوییم: وجود هر انسانی از دوگانهای تحت عنوان طبیعت زمینی و فطرت آسمانی تشکیل شده است. اگر نیمۀ پست بر نیمۀ متعالی غلبه کرد، شخص در کل انسان شقاوتمندی است و اگر نیمۀ متعالی بر نیمۀ پست غلبه کرد، در کل انسان سعادتمندی است. در مورد یک نظام هم اوضاع چنین است و چنین تفکیکی همیشه لازم است.
مشروعیّت نظام جمهوری اسلامی بر پایۀ اصل رابطۀ امّت با امامت است که در سه منبع عمدۀ قانون اساسی، وصیّتنامۀ امام راحل و بیانات امام حاضر به تفصیل روشن شده است. مقبولیّت آن بر پایۀ عملکرد مسئولان حوزۀ دیوانسالاری کشور بهخصوص -در شرایط فعلی- در حیطۀ معیشت مردم است که همه اقرار میکنند نامطلوب است. اگر قرار بود عملکرد غلط و شرمآور امثال ا.ج و هر خر عوضی دیگری اصل نظام را زیر سؤال ببرد که مردم از همان زمان ا.ب قافیه را باخته بودند. مردم اصل این نظام را با امام خمینی(ره) شناختهاند و نه با این زبالهها و تقدّس آن از نوع تقدّس اوست. ممکن است در جاهایی هم از سر زبالهدوستی(!) انتخابهای اشتباهی کرده باشند؛ امّا حتّی اگر تمام مسئولین را زباله بدانیم، باز راه انتخاب باز است و نفرین آنها از جمله دعاهایی است که مستجاب نمیشود. علّت آن هم مشخّص است: خدا در این مورد ما را به انتخاب -اصلح هم اگر نشده- خیرالموجودین دعوت کرده است. به عبارت دیگر یعنی همان تفکیک زبالهها! چرا که هیچ دو فرد در جهان وجود کاملاً عین یکدیگر نیستند و باز یکی ولو اندکی از دیگری بهتر خواهد بود. تشخیص آن کمی بصیرت میخواهد. اگر در انتخابات شرکت کرده و گروهی را روی کار آوردهایم که بعدها خود از دستشان ناله و فریاد کنیم، به بیبصیرتی خود خندیدهایم. نفریننامۀ سیف فرغانی مال دورانی بود که مردم در انتخاب حاکمان دخالتی نداشتهاند و مصداقی در این دوران ندارد. اگر شرکت کرده و به گروه مقابل رأی دادهایم، فکر نکنم آنها از اینها بدتر بوده باشند. اگر هم از اساس شرکت نکردهایم، لابد مردم وضع موجود را دوست دارند و بدان راضی هستند. مزاحم آسایششان نشویم.
چندین سال است با وجود اینکه علم اثبات کرده ازدواج فامیلی و به طور خاص پسرعمو با دخترعمو برای فرزند ضرر دارد، عرف ما میگوید: عقد دخترعمو_پسرعمو را تو آسمانها بسته ند! در این راستا در مرثیههایی که زبانحال حضرت صدّیقۀ کبری (س) هستند، امیرالمؤمنین(ع) را پسرعمو (یه ترکی: عمواوغلی) خطاب میکنند که در اصل پسرعموی حضرت رسول(ص) بود و نه حضرت زهرا(س).
چندین سال است غیبت امام عصر(عج) را به مفهوم دیده نشدن و مخفی ماندن ایشان تبلیغ شده است و در این راستا، اسم بازی پنهان میشویم، پیدایمان کن (به ترکی: گیزلن پاچ) را قایم باشک گفتهاند تا کاملاً جا بیندازند که قائم -که شریفترین لقب حضرت و از مفهئم ایستادگی و قیام است- یعنی همان غایب و غایب هم که همان مخفی و پنهان معنی میدهد و نه چیز دیگر.
چندین سال است شعر معروف سعدی را که «بنی آدم اعضای یکدیگرند» و برگرفته از حدیث پیامبر(ص) است، به اسم اصلاح به غلط به صورت "بنی آدم اعضای یک پیکرند" درج میکنند تا قرینهای برای عباراتی چون "ایرانیان اقوام یکدیگرند" باقی نگذاشته و مفهوم اقوام در ایران را که به معنی قوم و خویش است، به مفهوم اروپایی قومیّتها برگردانند.
ترکیه عنوان تاریخی ایلخان را که ترکیب وصفی بوده و به معنی خان مطیع است، ترکیب اضافی معرّفی کرده و در متون علمیاش آن را خان ایل یا رئیس قبیله معرّفی میکند؛ بدون توجّه به این اصل مسلّم که در زبان ترکی ترکیبات اضافی بر خلاف ترکیبات وصفی به صورت جمع سادۀ کلمۀ اوّل با کلمۀ دوّم نبوده و فیالمثل مفهوم رئیس قبیله باید به صورت "ایل خانی" یا "ایلین خانی" یا "ایله خان" گقته شود. نتیجه، شیوع نامهایی چون "ایل آی" که مثلاً به معنی ماه قبیله است و انواع و اقسام اسامی غلط و بیپایه و اساس ترکیهای در کشور ماست.
شاعران آیینی مزار امام حسین(ع) را به مناسبت شکل ششضلعی نامنتظم ضریح -و نه قبر- که به خاطر دفن حضرت علیّاکبر(ع) در آن حاصل شده است، مزار ششگوشه مینامند که مفهوم ششجهت (بالا،پایین، راست، چپ، جلو، عقب) که در اصل برای خانۀ مکعبیشکل کعبه صادق است، از خاطرها زدوده شود.
جملۀ معروف "سکوت علامت رضاست" را به برکت استفادهاش در مجالس خواستگاری سریالهای سیما، چنین تأویل میکنند که اگر کسی در جواب درخواست اجازهای سکوت کرد علامت راضی بودن اوست؛ در حالی که اصل این سخن یعنی اینکه: هرکس در مقابل گناهان و جنایات دیگران سکوت کند، نشانۀ رضایت دادنش به آنها و شریک بودنش در جرم است.
کار را که کرد؟ آن که تمام کرد. آیا در اینجا هم تمام کردن -طبق آنچه تبلیغ میشود- به مفهوم به پایان رساندن در مقابل آغاز کردن است یا صحیح و کامل انجام دادن؟
هنر برتر از گوهر آمد. هنر چیست و گوهر کدام؟ یعنی میخواهد بگوید: نقّاشی و خوشنویسی و شعر و موسیقی و تئاتر برتر از یاقوت و زمرّد و مروارید و الماس و برلیان است؟ خیر! میگوید: فضایل اکتسابی برتر از مفاخر انتسابی است.
یا شما منظور از "نمیدانم" را در حدیث: هرکس از گفتن کلمۀ نمیدانم اجتناب کند، هلاک میشود، چگونه تأویل میکنید؟
نمونهها بسیار است. این موارد و موارد فراوان دیگر، گوشههایی است از تلاش برای دستکاری روی بار معنایی واژهها جهت تغییر فرهنگ عمومی جامعه. پس برای تعمیر فرهنگ، باید واژهها را نیز تعمیر کنیم.
از مرحوم آیت الله صادقی تهرانی نظرات فقهی و کلامی چندی نقل شده که در نوع خود منحصربفردند. نظراتی که از نظر بنده حقیر که متخصّص علوم دینی نیستم، اگرنه قابل قبول، حدّاقل قابل تأمّل اند. این بیشتر به حوزه فقه مربوط می شود؛ امّا در حیطه کلام، نظری دارند که بنده قاطعانه آن را رد می کنم: «اینکه خداوند در قرآن میفرماید "من میخواهم جانشینی در زمین قرار دهم"، منظور جانشین خدا نیست، بلکه جانشین موجودات قبلی است».
و حال نقد و بررسی:
اوّلاً خلیفه و جانشین اگر در معنای حقیقی آن به کار رفته باشد، به معنی کسی است که پس از سلف خود وظایف او را ادامه دهد، نه اینکه صرفاً پس از او آمده باشد. در اینصورت فرقی بین علی(ع) و ابوبکر نیست!
ثانیاً خداوند متعال که در اموری مانند فروفرستادن باران، نزول وحی، عذاب اقوام گناهکار و... که به واسطه کارگزاران آسمانی اش (فرشتگان) انجام گرفته، از ضمیر جمع (ما) استفاده کرده، طبیعی خواهد بود که نوبت را به موجود جدیدی (انسان) بدهد تا وظایفی را بر روی زمین انجام دهد.
ثالثاً با اینکه همه انسانها کامل نیستند و ممکن است به فساد و طغیان آلوده شوند، امّا از آنجا که نخستین انسان پیامبر است و اشرف مخلوقات [ص] از تبار اوست، پیامبران، جانشینان و پیروان آنها -که طبق وعدۀ الهی میراثداران زمین خواهند بود- مخاطب این عنوان خلیفةاللهی اند و نوع انسان به احترام آنها مشمول این خطاب است.
رابعاً و مهمتر از همه، اگر در شکر نعمات خدای متعال در گوشهای برای خود عبادت کنیم و کاری به کار جامعه و سرنوشت اهل زمین نداشته باشیم چه سود و زیانی به حال خدایی خدا خواهد داشت؟ من بنده در پیشگاه خدا بسیار کوچکتر از آن هستم که خدا نخواهد با شفاعت از جهنّم نجاتم داده و به بهشت داخلم کند. وظیفه چیز دیگری است. اگر نوع خود را جانشین خدا بر زمین ندانیم، دیگر چه شریعتی، چه کشکی و چه پشمی؟! تفسیر دیگرگون از عنوان خلیفۀ خدا، منجر به بی مسئولیّتی دینی در برابر اجتماع بشری و منحصر دانستن دین در عبادات فردی می شود؛ چیزی که بسیاری از هواداران مرحوم صادقی تهرانی به دنبال آن هستند!
هفتۀ وحدت، ابتکار امام خمینی(ره) برای تبدیل تهدید تفرقۀ امّت اسلامی به فرصت اتّحاد آنان بود: اختلاف شیعه و سنّی بر سر تاریخ ولادت پیامبر گرامی (ص) که به جای عاملی برای تشتّت، تبدیل به عاملی برای وحدت شود و در طول این هفته جشنهای مولودی به یاد پیامبر(ص) که محور وحدت امّت است، برگزار شود؛ امّا به این نکته نیز باید توجّه داشت که آیا بدون شمّ عرفانی و بهرهمندی از اصل "وحدت وجود" -از آن نوعی که شیخ محیالدّین ابن عربی تئوریزه کرده و در اندیشۀ امام راحل به بلوغ میرسد- میتوان مبتکر چنین ایدهای بود؟
بیشک، سیاست حقیقی از منظر اسلام بدون مدد اخلاق و عرفان مجال اعمال نمییابد. در اینجا نیز اگر شخصیّت حضرت رسول(ص) محور اتّحاد امّت اسلامی است، باید اختلاف در تاریخ ولادت او نیز حکمتی از همین سنخ داشته باشد؛ آیا به پیشواز ولادتش برویم یا چند روز بعد از آن را جشن بگیریم؟ جواب یک عارف این است که: هر دو! حال، این جواب از منظر سیاسی نیز در دنیای امروز برکاتی پیدا میکند. چنان که ولادت امام صادق(ع) در زادروز پیامبر(ص) نیز از این منظر دارای حکمتی خاصّ است. ولی پرسشی در اینجا مطرح میشود که به هرحال امام خمینی(ره) از این ابتکار عمل، نیّت عرفانی داشته است یا سیاسی؟ پاسخ مشخّص است: هر دو!
احکام اسلام آسانترین احکام در بین تمام ادیان جهان است و نماز در این میان، سیمای اسلام است. این فریضه -طبق حدیث معراج- در ابتدا قرار بود 50 مرتبه در روز باشد که سپس به 5 مرتبه تقلیل یافت؛ با اینهمه، چرا گاهی برای ما مسلمانان، ادای نمازهای واجب روزانه و به طور خاصّ نماز اوّل وقت سنگین مینماید؟
خداوند در قرآن فرموده: «واستعینوا بالصّبر و الصّلوة و إنّها لکبیرةٌ إلّا علیالخاشعین» (بقره -45). امام علی(ع) در حدیث معرفت در تفسیر این آیۀ شریفه میفرمایند: صبر (منظور روزه) رسول خدا(ص) است و صلاة منم و اینکه خداوند نفرموده "و إنّهما لکبیرة" و فرموده "و إنّها لکبیرة" بدان سبب است که قبول ولایت من سنگین تر از قبول اصل اسلام است. گذشته از معنای باطنی این آیه که ذکر شد، نماز طبق تأیید خود خدا همواره سنگینتر از عبادات دیگری مانند روزه است. علّت آن را نیز باید در کبر و نخوت و عُجب و غرور انسانی جستجو کرد؛ چرا که در ادامۀ آیه، خاشعین (فروتنان و خاکساران) را از آنهایی که اقامۀ نماز برایشان سنگین است، مستثنا کرده است. پس راز آسان شدن ادای این فریضه، همانا خشوع و فروتنی و خاکساری است. در درجۀ اوّل در برابر معبود که وجود و نعمات دیگر را به ما بخشیده، بی آنکه ما تقاضایی از او کرده باشیم، پس شکر این نعمات را هم خود به ما یاد داده و باید به همان گونه ادا کنیم. در درجۀ دوّم در همان راستا، خشوع در مقابل خلائق که به قول محمّدعلی اقبال واحدی، همیشه خود را بدهکار مردم بدانیم و نه مانند محمود اقبالی خود را طلبکار دانسته و بخوانیم: "آهای مردم دنیا گله دارم، من از عالم و آدم گله دارم...! نهایتاً نیز خشوع در مقابل خودمان که به عزّت نفس انجامیده و مانع از آن شود که به هرکاری دست بزنیم.
طوفان عظیم نوح(ع) آغاز دورۀ جدید تمدّن بشری بر روی زمین است. زمان رخداد آن مورد اتّفاق عموم ملّتها و امّتها قرار دارد که حدود 3100 پیش از میلاد -با اندکی پس و پیش- گفته شده است؛ امّا در مورد اینکه جهانی بوده یا منحصر به غرب آسیا، در بین صاحبنظران اختلاف است. آیتالله جوادی آملی از جمله عالمان معاصر شیعه است که این اختلاف نظر را به طور جدّی در مباحث تفسیری خود مطرح کرده است.
امّا از نظر حقیر، وقتی خداوند در چند جای قرآن، انسانها را با لفظ "بنیآدم" خطاب کرده و تصریح دارد که علیرغم حضور انسانهایی از نسلهای دیگر در این عالم پیش از خلقت آدم(ع) -که در روایات اسلامی نیز تأکید شده است- نسل کنونی انسانهای زمین (بعد از طوفان نوح) همگی از اولاد آدم هستند، این خود دلیلی بر جهانی بودن طوفان نوح است؛ چه، اگر نسل کنونی همگی از فرزندان آدم(ع) نبودند، خطاب بنیآدم به آنان موضوعیّت نداشت، مگر اینکه این خطاب قرآنی را منحصر و محدود در بخشی از جمعیّت کنونی زمین دانسته و یا به شیوۀ عالمنمایان بیبضاعت آنگاه که در تفسیر صحیح و علمی آیات قرآن درمیمانند، این خطاب را "تمثیلی" بدانیم که البتّه هر دو باطل است. از طرفی نیز، اگر بر حضور نسلهای انسانی پیش از آدم(ع) بر روی زمین تأکید نمیشد، مسئلۀ انقراض آنان در این میان موضوعیّتی نداشت. پس باید به دنبال حادثهای در تاریخ باشیم که نسلهای قبل از آدم(ع) را به نابودی کشانده و آن، جز طوفان نوح چیز دیگری نمیتواند باشد؛ از آنجا که نوح(ع) را "آدم ثانی" گفتهاند و نجاتیافتگان با وی در کشتی، همگی خانوادۀ او یا دیگر پیروانش بودند و گفتهاند که بعد از پایان طوفان، آن عدّه از حدود 80 نفر کشتینشینان که از خانوادۀ نوح نبودند، جدای از آنان در تپّهای ساکن شده و زندگی جدیدی را برای خود شروع کردند که پس از مدّتی همگی دچار طاعون شده و از دنیا رفتند. بدین ترتیب، تمامی نسل کنونی انسانهای زمین نهتنها از تبار آدم، بلکه از تبار نوح نیز هستند. البتّه آن روایتی که میگوید نوح سه فرزند خود -سام و حام و یافث- را به دلیل رفتارهای متفاوتی که از ایشان در حین انکشاف عورت وی در حین خواب روی داده بود، دعا کرد که اولاد حام سیاهپوست باشند و بردگان سامیانِ سفیدپوست و یافثیانِ زردپوست گردند، دورغ محض بوده و به احتمال قریب به یقین از اسرائیلیّات است.
روانشناسی میگفت: "اگه زوجین از اتاق خواب راضی بیرون بیان، از زندگیشون هم راضی خواهند بود". رضایت جنسی عامل خیلی مهمّی در موفّق بودن یک زندگی زناشوییه و بیشتر طلاقها به نوعی با این مسئله مرتبط بوده، ولی آیا اهمّیتش تا حدّیه که کلّ زندگی رو بهش گره بزنیم؟ اوّلش با قاطعیّت میگم: خیر! و حالا توضیحات بعدی...
چند وقتیه رسم شده دخترا و پسرا -که شاید بهتر باشه بگیم مردا و زنهای مجرّد- تو جلسات خواستگاری از همدیگه میپرسن: "[از نظر جنسی] سردمزاج هستی یا گرممزاج؟" که این البتّه ربطی به مزاجهای چهارگانه (دموی، بلغمی، صفراوی، سوداوی) در طبّ سنّتی نداره؛ ولی این قضیه هم مثل خیلی از موارد واردات فرهنگی که صرف "باکلاس" تلقّی شدنش ما رو به تقلید از اونها کشونده، مصداق کلام ناقصیه که ناقصتر هم فهمیده شده. چون چندتا سؤال مهم اینجا پاسخ داده نشده: 1- گرممزاجی و سردمزاجی زوجین تا چه اندازه در تشکیل یک زندگی موفّق براشون اهمّیت داره؟ 2- کفویّت جنسی در این زمینه آیا به معنی برابری زوجین با همدیگه هست یا نه، اونها "مکمّل" همدیگه هستن؟ 3- اصلاً خود این گرمی و سردی چی هست؟! پاسخ سؤال اوّل رو به عهدۀ خوانندگان میذارم تا بعد از مطالعۀ پاسخهای بعدی، خودشون جواب بدن. تنها در این حد عرض میکنم که: علم روانشناسی امروزی که در فرنگ دست و پا درآورده، مثل خیلی از علوم دیگرشون مبنای تکساحتی داره و خبری از سلامت روح -و نه روان- در اون نیست. برای پاسخ دوّم همین اندازه میدونم که در اسلام -برخلاف سوسیالیسم- عدالت مطرحه و نه مساوات؛ کفویّت زوجین در بعضی موارد به معنی عینیّت، بعضی موارد به معنی شباهت، بعضی موارد به معنی اختلاف اندک "و ضروری" و بعضی موارد هم اصلاً به معنی ضدّیت هست. (نمونههاشو خودتون میتونید پیدا کنید). برای پاسخ سوّم یک خاطره مطرح میکنم...
خانمی که روانشناسی هم خونده بود، در خواستگاری البتّه نافرجامی ازم اون سؤالو پرسید، من هم جواب دادم: "نمیدونم! این اندازه میدونم که مقیّد به اصول اخلاقیام و خواستههامو هرطوری شده بروز نمیدم". فرق بین جامعۀ ما با جوامع غربی در اینه که علاوه بر گرمی یا سردی، یه چیزی هم مطرحه به نام تقیّد و خویشتنداری یا آزادی و لاابالیگری؛ همین امر باعث شده که بسیاری از جوانان سربهزیر ما که ممکنه خیلی خیلی هم از نظر نیروی جنسی قوی باشن، خودشونو سرد تصوّر کنن و برعکس، بسیاری که از این نظر ضعیفن، صرفاً به خاطر علاقه به شهوترانیهای بیقیدوبند، خودشونو گرم بدونن. بعد از اینکه ازدواج میکنن، اصل قضیه برای هردو روشن میشه. پس اوّلاً این مورد، چیزی نیست که تا قبل از ازدواج بشه به این راحتی تشخیصش داد، ثانیاً اگه در زمینۀ رفتارهای زناشویی به دو دستور مختصر و مفید اسلام توجّه کنیم، میبینیم که عدم کفویّت جنسی تقریباً هیچ تأثیری در نارضایتی زوجین از زندگی مشترکشون نداره و اون طلاقهای پیشگفته هم در اصل، به خاطر رعایت نکردن این دو دستور کوتاه بوده و نه نابرابریهای آنچنانی. اسلام فرموده:
1- ای زنان! هروقت شوهرتون ازتون تقاضای همآغوشی کرد، تمکین کنید.
2- ای مردان! هروقت خواستید این کارو انجام بدید، مثل پرندهها یهویی نرید سر اصل مطلب! بلکه پیشنوازی و معاشقه رو تا اونجا که میتونید طول بدید.
امیدوارم همگیمون در همۀ مسائل زندگی از جمله قبل از رفتن به آغوش همسر، به آغوش اسلام برگردیم.
زمانی که حضرت امام گفت: " تا ما می گوییم دشمن، یک عدّه برآشفته می شوند که اینها توطئه است، من اینجا عرض می کنم که خود این هم توطئه است"، کمتر کسی از حضرات مذاب در ولایت جرئت کردند این سخن را انعکاس دهند تا مبادا متّهم به کمبود روشنفکری نشوند. این قضیه، چند سال بعد از آن بود که بنده خدایی در وبلاگ uria.blogfa.com به موازات توهّم توطئه، از "توطئه توهّم" صحبت کرده بود. یکی از معلّمان آن بنده خدا که از قربانیان این توطئه توهّم بود، مدام از لزوم تصوّر واهی دشمن بیرونی برای ایجاد وحدت درونی در کشورهای جهان سوّم می گفت و چنان این عبارت جهان سوّم را با اطمینان تکرار می کرد که کسی ضرورتی نمی دید بپرسد: پس جهان دوّم کجاست؟!
اگر دشمن مشترک موجب ایجاد وحدت می شود، پس چرا تاکنون آن میزان وحدتی که برای ملّت ایران لازم است، به طور کامل محقّق نشده است؟ پاسخ این است که: خوشبختانه یا متاسّفانه "امنیّت" داریم و تا دشمنیِ دشمن در قالب اقدامات سخت افزاری مانند جنگ و ترور نمود نیابد، حضور و فعّالیّت او را حساس نمی کنیم. پس راه تحقّق تمام عیار وحدت ملّی چیست؟ تاکید بر شاخصه هایی چون زبان و تاریخ و سنّت و آداب و رسوم و... چه اندازه در این میان تاثیر دارد؟ با اطمینان می گویم: تقریباً هیچ! اینها تقویت کننده هویّت ملّی هستند، ولی همگی شاخصه هایی "فرهنگی" هستند؛ در حالی که برای وحدت باید به دنبال تقویت شاخصه های "اجتماعی" باشیم که ربطی هم به ایران و غیر ایران نداشته و بین همه جوامع مشترک است.
این یادداشت را از لابهلای فیشهای مرتّبنشدۀ دوران دانشجوییام پیدا کردم که راجع به نتیجۀ انواع ترکیبات با سه عنصر اسلام، ایران و سیاست است. جمعاً به تعداد 23 نتیجه، شامل 3 مورد یکتایی، 12 مورد دوتایی و 8 مورد سهتایی. تنها به نظرم رسید که شاید جالب باشد:
1- اسلام خالی (منهای سیاست) => اسلام سکولار
2- سیاست خالی (منهای دیانت) => دغلبازی
3- ایران خالی (منهای اسلامیّت) => ایران غیراسلامی
***
4- اسلام + سیاست = دولت اسلامی
5- اسلام + دغلبازی = اسلام دولتی
6- اسلام + ایران = ایران اسلامی
7- اسلام + ایران غیراسلامی = اسلام ایرانی
8- اسلام سکولار + سیاست = اسلام سیاسی انحرافی
9- اسلام سکولار + دغلبازی = دولت اسلامی انحرافی
10- اسلام سکولار + ایران = ایران اسلامی انحرافی
11 - اسلام سکولار + ایران غیراسلامی = اسلام انحرافی ایرانی
12- سیاست + ایران = دولت ملّی
13- سیاست + ایران غیراسلامی = دولت ملّی انحرافی
14- دغلبازی + ایران = دولت انحرافی ملّی
15- دغلبازی + ایران غیراسلامی = دولت انحرافی
***
16- اسلام + سیاست + ایران = دولت اسلامی ملّی
17- اسلام + سیاست + ایران غیراسلامی = دولت ملّی اسلامی
18- اسلام + دغلبازی + ایران = دولت اسلامی انحرافی ملّی
19- اسلام + دغلبازی + ایران غیراسلامی = دولت انحرافی ملّی اسلامی
20- اسلام سکولار + سیاست + ایران = دولت انحرافی اسلامی ملّی
21- اسلام سکولار + سیاست + ایران غیراسلامی = ؟
22- اسلام سکولار + دغلبازی + ایران = ؟
23- اسلام سکولار + دغلبازی + ایران غیراسلامی = ؟
علوم انسانی کجاست تا آن را بومی سازی کنیم و از چه نقطه ای باید شروع کرد؟ ابتدا باید به یک پرسش اساسی پاسخ داده شود: آیا اسلامی سازی علوم انسانی با بومی سازی آن یکی است یا دو امر مجزّا از همدیگرند؟ فرهنگ بومی ما بر اساس آموزه های اسلام است که ذائقۀ ایرانی هم در آن در نظر گرفته می شود؛ منتها این اعمال ذائقه نه در لایۀ عقاید و کلام و نه در لایۀ احکام و فقه، بلکه در لایۀ اخلاق و عرفان امکان پذیر است. امری که گاه به سبب در نظر نگرفتن چارچوب های کلامی و فقهی و با تکیه بر تساهل و تسامح مورد تأکید در عرفان اسلامی، منجر به برداشت های اشتباهی چون تکثّرگرایی دینی شده است. پس تکیه بر اعمال ذائقه های ملّی در چارچوب عقاید و احکام دینی امکان پذیر بوده و نه می توان از حدّاقل های تعیین شده در این زمینه فروتر رفته و دچار تفریط شد و نه می توان از حدّاکثر ها فراتر رفته و دچار افراط گردید؛ چنانکه هویّت ملّی نیز که بر پایۀ شاخص های چندی چون زبان، نژاد، تاریخ، فرهنگ و جغرافیا قرار گرفته که جبری و جسمانی اند، در چارچوب هویّت اختیاری و روحانی دینی می تواند عرض اندام کند. پس با این توضیحات، در صورتی که شرایط فوق لحاظ شود، اسلامی سازی و بومی سازی علوم انسانی مترادف یکدیگر هستند.
علوم انسانی علومی هستند که مستقیماً به امر تربیت انسان می پردازند. علوم دیگر نیز همین مسئولیّت را بر عهده دارند، ولی به طور غیرمستقیم. پس اهداف و روش های تربیت انسان، به نوعی همان اهداف و روش های علوم انسانی نیز هستند. بنابراین، اوّلین میدان برای شروع این امر خطیر، میدان پرورش کودکان و نقطۀ آغاز نیز برنامه های درسی دورۀ ابتدایی خواهد بود. برنامه های دورۀ متوسّطه، آموزش های تربیت معلّم و عرصۀ دانجویان و اساتید حوزه، میدان بعدی خواهد بود. فی المثل لازم نیست به اسم انقلاب فرهنگی، اساتید دگراندیش را -که می توان از اطّلاعات خام علمی شان بهره برد- از دانشگاه اخراج کنیم؛ بلکه اگر دانشجویان ما از ابتدای کودکی طوری بار بیایند که بتوانند افکار انحرافی آن اساتید را به چالش بکشند و آنان را در موارد اختلافی به سکوت وادارند، اثرات تربیت غیراسلامی و غیرایرانی (غربزدگی) آنان خنثی خواهد شد.
منظور از اسلامی یا -به تعبیری- بومی چیست؟ وقتی از همایش های بسیار به نتیجۀ خاصّی در این خصوص نمی رسیم، باید به شیوۀ لقمان حکیم از راه سلبی وارد عمل شویم و اسلامی و بومی را عبارت از هر آن چیزی تعریف کنیم که "غیراسلامی" و "غیربومی" نباشد. این، چندان موضوع دشواری نیست که منبع بدون اختلاف آموزه های دینی ما، کتاب آسمانی قرآن مجید است و غیراسلامی قدرمسلّم، عبارت از هر آن آموزه ای است که با قرآن تعارض داشته باشد. لازم نیست برای هر مطلب علمی، آیه ای از قرآن را هم شاهد مثال بیاوریم [که بسیاری جاها اشتباه از آب در می آید]، بلکه کافی است مطالب ضدّ مفاهیم قرآن را از کتاب های درسی بزداییم. آن هم دروس دورۀ ابتدایی که دورۀ پایه ای و تأثیرگذار تربیت انسان است. همین کار را به موازات آن با مطالب ضدّ فرهنگ ملّی خود نیز انجام دهیم. از نظر حقیر، گام اوّل بومی سازی علوم انسانی، این است و در صورت تحقّق آن، برداشتن گام دوّم و گام های بعد از آن میسّر خواهد شد ان شاءالله.
دوست شاعری داشتیم که همیشه اصرار داشت همیشه از مرحوم حسین منزوی با عنوان "خدای غزل معاصر" یاد کند. کاری که مرحوم منزوی در شعر فارسی انجام داد، این بود که: غزل را که که سرآمد قالبهای شعر فارسی است، بعد از آنکه توسّط برخی از سنّتستیزان به کناری نهاده شد و البتّه به دست پایبندان به آن استاد شهریار و سیمین بهبهانی مچنان سیر صعودی خود را پیمود، سر و وضعی جدید داد و توانست -بر خلاف شایعۀ چندینسالهای که در آن روزگار باب بود- اثبات کند که نوگرایی و نوپردازی در سخن لزوماً وابسته به گریز از قالبهای کلاسیک نبوده و میتوان مضامین نو را در همان قالب همیشگی غزل نیز پیاده کرد. چنانکه عکسش نیز صحیح است!
همین کار را مرحوم محمّد نوری در عرصۀ موسیقی ایرانی انجام داد. موسیقی کلاسیک ایرانی -که سنّتی یا اصیل نامیده شدنش هر دو دارای اشکال است- در زمان معاصر توسّط نوگرایان در حال به حاشیه رانده شدن بود و البتّه از آن طرف نیز کسانی مانند استاد شجریان نیز بودند که آن را به اوج رساندند و امروزه نیز امثال سالار عقیلی و علیرضا قربانی هستند که بیهوده میکوشند راهی را که اوج بیشتری در حال حاضر برایش متصوّر نیست، بدون تغییر ادامه دهند. مرحوم نوری در این میان، تعریف جدیدی از موسیقی کلاسیک ایرانی عرضه کرده و زبان موسیقی ایرانی را با تلفیق آن با موسیقی سایر ملل -بیشتر از همه موسیقی فرانسه- جهانی ساخت و سبک جدید و منحصر به فرد خود از موسیقی را ارائه داد که نه به طور کامل ذیل عنوان موسیقی کلاسیک میگنجد و نه زیر عنوان موسیقی پاپ؛ به طوری که در سایتهای مربوط به موسیقی کلاسیک و موسیقی پاپ هر دو، آثار آن مرحوم موجود بوده و هوادران هر دو گونۀ موسیقی، آنها را به راحتی به نفع خود مصادره میکنند!
در عرصۀ نقّاشی هم، باید از نقش ماندگار استاد محمود فرشچیان و آثار او در اثربخشی به تداوم حیات نگارگری ایرانی و همچنین استقلالش از نگارگری شرق آسیا یاد کرد. نگارگری ایرانی به دلیل پیروی از اصولی که اجازۀ ظهور تمامعیار واقعگرایی در سبک تصویرسازیها را به آن نمیدهد (نظیر عدم رعایت اصل پرسپکتیو که به همین خاطر از سوی اروپائیان مینیاتور نامیده شده)، در دورۀ معاصر فاصلۀ زیادی با سبک نقّاشی غالب در جهان یعنی نقّاشی اروپایی یافت. برای غربیان و غربزدگان، درک اصول زیباییشناسی نگارگری ایرانی دشوار بوده و نقائصش زودتر به چشمشان میآمده است. همچنین تفکیک چندانی بین سبک نقّاشی ایرانی با نقّاشیهای چینی و مغولی نمیتوانستند کرد. استاد فرشچیان با تعهّد به همان اصول نگارگری ایرانی، جای خالی واقعگرایی نوع اروپایی را با ظرافت فوقالعاده در پردازش جزئیّات تصویر، بومیسازی عناصر تصویر و استقلال هرچهبیشترش از شرق و غرب، رهاندن موضوع نقّاشی از انحصار قاب در عین پایبندی به چارچوب اصلی آن و موارد بسیاری که توان دیدن و گفتن نتوان، پُر کرده است. بعد از او، عموم هنرمندانی که در عرصۀ نقّاشی کلاسیک ایرانی کار میکنند، خواه_ناخواه به طور کامل یا نصفه_نیمه شاگرد اویند.
هنر ایرانی در این سه زمینۀ اصلی که نام برده شد، مدیون این سه بزرگوار است و میتوان در مقام تمثیل، آنان را به صورت تثلیث خدایان هنر ایران بازشناخت. راهشان مستدام باد.
عقیده ریشه در «ع ق د» دارد یعین چیزی که تعلق به پدیده ای خاص (شیء، انسان، نفس و ...) دارد. بنابراین این آزادی نیست ، تعلق محسوب شده و در حقیقت نوعی اسارت است. یعنی فکر ناشی از این عقیده فکری آزاد و رها نیست (نتیجه فکر و عقل خالص آن سان که متکی به فطرت «الهی» باید باشد، نیست) علاوه بر این آزادی عقیده متضمن کثرتِ فهم ها است و این کثرت فهم ها منافی اصل توحید کلمه است. اصلی که خود، حقیقتاً متضمن رهایی از همه تعلقات دینوی و معنوی (جز خدا، که به دلیل آنکه خود او منشآ همه مظاهر و بواطن دنیوی و معنوی است، رفع تعلق از او، مساوی با نابودی خود انسان است) ، است. بنابراین آزادی عقیده بر خلاف ظاهرش آزادی نیست بلکه اسارتی است در پوشش آزادی.... در واقع آزادی حقیقی در اتصال حقیقی به خدا نهفته است. تا هنگامی که از تعلقات متکثر آزاد نشویم به آن اتصال ناب نائل نخواهیم شد. به عبارت شفاف تر، تا زمانی که اتصال حقیقی به خدا را کسب نکرده ایم، در حقیقت طعم آزادی را نخواهیم چشید چرا که اگر این آزادی برای انسان محقق نشود در واقع معنای واقعی اصل توحید را درک نخواهد کرد.
(برگرفته از وبلاگ اسلام ناب)
از جمله مواردی که اندیشمندان گوناگون بر سر آن توافق نظر دارند این است توسعه یافتگی امروز جهان غرب، بدون برنامه ریزی شکل گرفته و نتیجه یک حرکت تحولی تاریخی خطی بوده است اما توسعه یافتگی در جوامع جهان سوم و کشورهای غیر توسعه یافته با برنامه ریزی دنبال می شود.
با توجه به نکته فوق این مسئله حائز اهمیت است که اگر که در غرب برنامه ریزی ای نیز بوده است موانع جدی بر سر راه خود نداشته است چرا که چپاول بی حد وحصر دستگاه استعماری غرب (که امروز به سبک مدرن ادامه دارد) نسبت به منابع معدنی و مالی کشور های ضعیف، و ثروتی که از این طریق عاید ممالک غربی شده است امکان توسعه سریعتر را به این دسته از کشورها داده است در حالی که در این میان، این ثروت کشورهای دیگر بوده است که در معرض چپاول قرار گرفته و امروز آن ها را حتی در تامین مواد اولیه اقتصادی خود با چالش جدی مواجه کرده است.
و این همه، در واقع، در بابِ فن شناسی توسعه به سبک غربی، قابل طرح است. سبک توسعه غربی، در قید و بند هیچ تعهد اخلاقی نبوده و اصلاً و اساساً مبتنی بر چپاولگری ملت ها است و با آن شروع شده و نمو یافته است. چپاولگری که ثروت بادآورده و هنگفتی را نصیب غرب نمود و باعث شد تا در مراحل اولیه صنعتی شدن و بروز تعارضات طبقاتی، با اصلاح توزیع مجدد ثروت شکاف ها و تعارضات طبقاتی فروکش کند. هرچند این تعارضات هیچ گاه کاملاً محو نشد اما در هر صورت رفع گردید و از زمان صنعتی شدن کشورهای اروپایی تا کنون تعارض جدی در این زمینه ظهور نیافته است. بی شک اگر منابع مالی ناشی از استعمارگری و چپاولگری غرب نبود، این شکاف ها یا هیچ گاه تعدیل نمی گردد یا دست کم تا عصر حاضر هنوز تعارضات جدی ،خونین و مخل نظام سیاسی را در غرب شاهد بودیم چرا که اصلاح توزیع ثروت در غرب هیچگاه تا این اندازه موفقیت آمیز صورت نمیگرفت.
مسئله دیگر اینکه این چپاول ها هرچند بواسطه دولت ها صورت گرفته اند اگر مغز فنی و ایده ها تکنولوژیک طبقه متوسط شهری نبود به هیچ وجه زمامداران غربی ِ عصر دُوَلِ مطلقه (دوره گذار از فئودالیته به سرمایه داری) امکان چپاول ملت ها را دست کم به آن شکلی که صورت گرفته و همه می دانند، نمیافتند.
فی الجمله، طبقه ای که در توسعه اقتصادی غرب، نقش موتور محرکه را بازی کرد همین طبقه متوسط بود اما در کشورهای ضعیف امروزی بدلیل بروز ناهنجاری های اجتماعی ناشی از اجرای سیاست های اقتصادی غرب و همینطور به دلیل نبود زیرساخت ها و منابع مالی کم و عدم حضور طبقه متوسط واقعی، این پروسه توسعه گرایانه، توسط دولت انجام می شود و این سبک از اجرا و تحقق توسعه، به شدت تحکّمی خواهد بود و قدرت خلاقیت را از جامعه می گیرد. جدا از همه این مسائل، از آنجا که عمدتاً طبقه حاکمه در جهان سوم از وابستگان مالی، فکری یا فرهنگی دستگاه استعماری غرب اند در نهایت این پروسه نیز به چپاول ملت ها به طریقی دیگر می انجامد.
(برگرفته از وبلاگ اسلام ناب)
صوفی نهاد دام و سر حقّه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقّه باز کرد
بازیّ چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
چندی است رئیس جمهور پدرسوخته ما که تمام دارایی موجود در جعبه شعبده بازی اش مذاکره با آمریکا بوده و آن را کلید تدبیر و امید (!) می نامیده، به جای اعتراف به شکسته شدن این کلید، مشکلات را کما فی السّابق به گردن دوست خود و دشمن ملّت انداخته و از مخالفت آمریکا با برجام -و نه عهدشکنی او-سخن می گوید تا در شرایطی که حتّی برخی از دولتمردان خودش از این اوضاع خسته شده و کنار کشیده اند ( چون آبروی خود را دوست دارند)، حامیان خود را همچنان با سراب برجام سرگرم کند. این حال و احوال در کل مبارک است و دست رئیس دولت دروغگویان را رو نموده و ملّت را که در سال ۸۴ چشمانش را اندکی در رختخواب باز کرده بود، بیدار کرده و از جا می کند؛ امّا ایشان باید به چند سوال در این خصوص "پاسخ" بدهد:
۱- مگر توافق هسته ای در زمان دولت افسادات هم صورت نگرفته بود؟ تفاوت این توافق با آن چه بود جز حضور آمریکا در آن؛ به این بهانه که اروپائیان به کدخدایی او باور دارند؟ پس ماهیّت برجام مذاکره با آمریکاست و اوست که طرف اصلی ایران در این توافق است و برجامی که از طرف آمریکا نقض شود، از ابتدا وجود خارجی نداشته است که فرجامی هم داشته باشد. صحبت از خروج آمریکا از برجام -مراحم باشد یا مزاحم- بی مورد است. این توپ و تشرهایش هم نه از سر نارضایتی، که از سر اعمال فشار برای گرفتن امتیازات بیشتر است؛ چرا که بد جوری امیدوار شده است!
۲- مگر عهدشکن بودن طرف مقابل قبلاً از سوی امام امّت گوشزد نشده بود؟ این شما بودید که اصرار به مذاکره کردید. پس چطور اکنون از طرف اصلی (آمریکا) به صورت کلیشه ای انتقاد کرده و اروپائیان را هم -که قاعدتاً قرار نیست بدون اجازه او به عهد خود وفا کنند- به خاطر باور به کدخدایی آمریکا (همان چیزی که خودتان هم باور کردید) سرزنش می کنید و مشکلات را می خواهید به گردن آنان بیندازید؟! پس چه توافقی، چه کشکی و چه پشمی؟... .
۳- آمریکا با برجام مخالف است یا با نظام و ملّت ایران؟ آمریکا (به عنوان طرف اصلی) کی به این توافق وارد شد که حالا بخواهد از آن خارج شود؟! برجام از طرف ایران به تدریج در حال لغو شدن است، در حالی که تحریم ها از سوی طرف مقابل همان به تدریج هم در حال لغو شدن نبود. امضای آن چند برگ کاغذ از سوی او نیز صرفاً به خاطر الزام ایران به تعلیق فعّالیت های هسته ای اش بود و بس؛ و این یعنی از اساس هیچ گونه توافق دو جانبه ای در عرصه عمل صورت نگرفته که نقض هم بشود. پس چطور با تکرار عبارت سفسطه ای مخالفت آمریکا با برجام، انقلابیان و دلسوزان داخلی را -ولو رقیبتان باشند- با عنوان کلّی "مخالفان برجام"، با آمریکا و رژیم صهیونیستی در یک ردیف قرار می دهید؟ این گناه، بخشودنی است؟
۴- با این توضیحات، وقتی از اساس توافقی وجود ندارد، آن شوی تبلیغاتی کذایی به خاطر چه بوده است؟ تعلیق فنّاوری ملّی که با خون نخبگان و دانشمندان به دست آمده، کارناوال راه انداختن دارد؟ شمایی که با کاریکاتور و اغراق نمایی، انقلابیان را مسخره می کردید که هنگام وضع تحریم جدید، ابراز شادی می کنند که: "آخ جون! تحریم شدیم"، حالا در مورد آن ابراز شادی های بدون اغراق تان چه پاسخی دارید؟ من نظر شخصی خودم را ابراز می کنم. ان شاءالله که چنین نباشد. اگر با استدلال ردّش کردید، حرفم را پس خواهم گرفت:
همه می دانیم که فنّاوری هسته ای ایران تهدید مستقیمی برای آمریکا نبوده و فی المثل ایران بنا ندارد از پشت اقیانوس ها شهرهای آمریکا را بمباران کند، امّا تهدید غیرمستقیم چرا؟ و آن اینکه با تبدیل شدن ایران به الگوی کشورهای غرب آسیا، دست آمریکا از دامن منطقه کوتاه می شود. سیاستمداران از قدیم بر اساس تجربه گفته اند "یک توافق خوب توافقی است که هر دو طرف از آن ناراضی بیرون بیایند" و برد_برد واقعی هیچ گاه در عالم سیاست معنا ندارد. در این صورت، معنای برد_بردی که اینان (آمریکا و دولت دلبسته اش در داخل ایران) از آن دم می زنند، چیزی نخواهد بود جز توافق بر سر جلوگیری از انقلابی شدن منطقه و ضربه دیدن منافع غرب با القای صلح تاریخی میان دولت استکباری آمریکا با دولت انقلابی ایران. پس آمریکا با خیال راحت به زورگویی های خود در منطقه ادامه دهد و ما هم در داخل با کوروش_داریوش و ساسی مانکن و "بیا بیا قرش بده جنسی(!)" خودمان خوش باشیم که البتّه خود این هم در راستای منافع آمریکاست!!!
***
کوتاه سخن این که به قول سردار سعید قاسمی "روحانی قطعاً جهنّمی است" و من اضافه می کنم: هرکسی که در این سخن شک داشته باشد، شکّ است که خودش هم جهنّمی باشد. تمّت بالشّرّ و الشّقاوه.
همه ائمه ما و همه معصومین و انبیاء به نوعی در مبارزه بوده اند. حتی آن دسته از معصومینی که در برداشتی ظاهری، گمان مبارزه سیاسی و اجتماعی از عمل و سیره آنها نمی شود هم در مبارزه بوده اند. در سیره برخی معصومین که با چشم ظاهری نیز مبارزه دیده می شود، مانند پیامبری چون سلیمان، یوسف، نبی مکرم اسلام و ائمه بزرگواری چون علی بن ابیطالب، حسن بن علی و برادر بزرگوارشان اباعبدالله الحسین... اما آیا تاکنون با خود اندیشه کرده اید که چرا ائمه بزرگواری چون امام سجاد و امام باقر و اماو صادق چون اسلاف بزرگوارشان مورد ستم حکومت وقت بودند تا اینکه سرانجام کار به شهادت آنها کشید؟ امام خمینی ره یک جواب روشن در این باره دارند و آن این است که این برداشت غلط ماست که بر اساس آن می پنداریم ائمه نامبرده مبارزه ای نداشته اند یا اگر داشته اند سیاسی نبوده است. بلکه برعکس به شهادت رساندن آنها توسط ظالمان عصر خود گواه متقنی است بر مبارزه آن هم از جنس سیاسی آن از جانب ائمه فوق الذکر. چرا حکومت ها حاضر می شدند به قیمت زیر سوال رفتن اعتبارشان، بر ائمه ما فشار وارد کنندو نهایتاً ایشان را به شهادت برسانند؟ جواب روشن است: ائمه ما با تمام وجود اهل مبارزه با ظلم بودند چون اسلام زیر بارِ ظلم رفتن را گناهی عظیم می داند واگر تفاوتی در شیوه مبارزه ائمه ما یافت می شود به هماهنگی عمل امامان ما بلکه همه معصومین با مقتضیات عصر ودوره خودشان بر می گردد. از همه این موارد و مسائل، امام خمینی یک نتیجه شفاف و متقن می گیرد و آن اینکه : «کمال دین در مبارزه و جهاد است»
(برگرفته از وبلاگ اسلام ناب)
قرآن کریم بارها بر شاعر نبودن پیامبر(ص) و شعر نبودن خود تأکید کرده است. اگر شعر را در تعریف قدیمی آن، سخنی موزون و مقفّا بدانیم که هماهنگی وزن و تطابق قافیهها و تقارن مصراعها از ویژگیهای اصلی آن است، به راحتی معلوم است که قرآن دیوان شعر نبوده و سورههای آن شعر نیستند؛ امّا آیا با تعریف جدید شعر که موارد پیش گفته در آن ضرورت نداشته و در عوض به موسیقی درونی و پیوند افقی و عمودی و عمقی (به تعبیر بهتر: خطّی و سطحی و حجمی) در آن تأکید بیشتری میورزد و انواعی را نیز که اصطلاحاً "سپید" نامیده میشود در بر میگیرد، آن وقت چه؟ ویژگیهای اخیر همگی در متن قرآن وجود داشته و بلکه در اوج قرار دارند. آیا با تأسّی به قرآن باید شعر سپید را شعر ندانیم و یا اینکه بپذیریم که قرآن -در تعریف جدید- شعر است؟
برای این شبهه چه پاسخی دارید؟
***
با تشکّر از همه دوستانی که لطف کردند و نظرات خود را در این خصوص ارائه فرمودند، بنده هم نظر خودم را عرض میکنم:
در شأن شعر فرمودهاند "أجملها أکذبها" (هرچه دروغتر باشد زیباتر است) و شاعر گفته
در شعر مپیچ و در فن او.................چون اکذب اوست احسن او.
قرآن کریم با اینکه شامل آیات متشابه هم میشود، ولی اوّلا این آیات از سنخ کلّیگویی بوده و سخن مبهم و دوپهلویی را در خود ندارند، ثانیاً آیات دیگری موسوم به محکمات هم هستند که آنها را تکمیل و احتمال اشتباه خوانندگان را برطرف میکنند. استفاده تعمّدی از سخنان نامفهوم و دارای برداشتهای متعدّد، از نظر قرآن مذموم و در عین حال برای شعر -چه از نوع کلاسیک باشد و چه از نوع آزاد- حُسن است. ایهام که عبارت باشد از استفاده از یک لفظ با دو یا چند معنا، سرور آرایههای ادبی معنایی است و در اشعار -فیالمثل- حافظ به حدّ کمال استفاده شده که آن را تا این اندازه دلنشین کرده است. فراتر از آن، صنعت "فرا ایهام"1 است که استفاده از یک معنا با دو مفهوم است. ایهام تناسب به نظر حقیر از ایهام کامل نیز زیباتر بوده و معمولاً با مراعات نظیر همنشین است. در کنار آنها استفاده از ظرفیّت بار معنایی کلمات برای خلق مضامین جدید است؛ مانند آنچه که کاریکلماتور و "کاریجُملاتور"2 را به وجود آورده است. اینگونه میشود که شعر حالت لایهلایه به خود میگیرد. این لایهلایگی به معنی گذشتن از لایههای رویین و پیوستن به لایههای زیرین است؛ امّا در مورد قرآن اگر هم -طبق شبه حدیث معروف- ظاهری و باطنی داشته باشد و باطنش هم باطنی تا هفت یا هفتاد بطن، هیچگاه این لایهها باهم تعارض نداشته و همگی در طول هم خواهند بود و فیالمثل «باطل است آنچه مدّعی (=مولوی) گوید»3 که:
ما ز قرآن مغز را برداشتیم.................پوست را بهر خران بگذاشتیم!!
قرآن نهتنها -به تعبیر مدّعی- پوست خودش، بلکه همان پوست گاوی هم که جلد چرمی نسخه آن را تشکیل دهد، همه برای انسان است و هرکس به خیال خود، به جای افزودن باطن آن به ظاهرش، باطنش را گرفته و ظاهرش را بیندازد، خود خر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 تعبیر از بنده است و نمونه آن این شعر از حافظ است که:
«قدح به شرط ادب گیر زآنکه ترکیبش.................ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد».
در اینجا آیا واقعاً فقط به رعایت ادب توصیه میکند؟!
2 تعبیر از بنده است و شعرهای اکبر اکسیر نمونه موفّقی برای آن است.
3 سعدی در ردّ یکی از ادّعاهای مولوی، ضمن حکایت 37 از باب دوّم گلستان میفرماید:
«باطل است آنچه مدّعی گوید.................خفته را خفته کی کند بیدار؟»
۱- عید سعید و "وحدت آفرین" غدیر خم بر همه مسلمانان مبارک باد.
۲- اخیراً در فضای غبارآلود رسانه ها، نامه ای منسب به آیت الله صادق آملی لاریجانی رئیس پیشین قوّه قضائیّه و رئیس فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر شد که در اعتراض به دستگیری یکی از مقامات نسبتاً بالای سابق آن قوّه، خطاب به رهبری، تهدید به خروج از کشور و اقامت در نجف اشرف کرده است. این نامه از طرف آقای صادق لاریجانی تکذیب شد، ولی در راستای شایعه مذکور، آیت الله یزدی رئیس اسبق قوّه قضاییّه و مجلس خبرگان و رئیس فعلی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم، اظهارات تندی را علیه آقای لاریجانی ایراد کرده و اندکی بعد از آن گفته است: اگر تکذیب شده است که هیچ! ولی مخاطب این اظهارات تند، نامه ای خطاب به ایشان نوشته که نشان می دهد ظاهراً چنین اظهاراتی به این سادگی قابل هیچ شدن نیست! متن آن اظهارات و آن پاسخ نه در اینجا و اینجا (!) که در اکثر رسانه های مجازی و غیر مجازی قابل رویت است؛ در اینجا فقط به دو نکته در این خصوص بسنده می کنم:
اوّل) آقای یزدی با تز دفاع از عملکرد چندماهه حجّت الاسلام رئیسی، به تحقیر عملکرد ده ساله آقای لاریجانی پرداخته و قوّه قضائیّه را در دوران وی دچار " رکود" توصیف کرده و ایشان نیز در دفاع از عملکرد خود، فقط به ارائه آمارهای کمّی از قبیل افزایش پرونده های خروجی و افزایش جذب قاضی ها بسنده کرده و فی المثل سخنی از میزان رضایت مردم از نحوه کار قضات و پیگیری وعده خود در اعلام اسامی قاضیان متخلّف به میان نیاورده است. گویا در ظرف آن چند روز که از تهدید ایشان گذشت، همه قاضیان متخلّف رویّه خود را اصلاح کردند و همه چیز به خیر و خوشی تمام شد!! فقط من باب نمونه عرض می نمایم که صدور ابلاغیه رسمی دیوان عدالت اداری مبنی بر غیر قانونی بودن اخذ شهریه از دانشجویان روزانه انتقالی - که بنده نیز یکی از قربانیان آن بودم- بیش از پنج سال در زمان فعالیت ایشان به تعویق افتاده بود و در این مورد به شخصه از آقای رئیسی متشکّرم. ان شاءالله که پیگیری محاکمه سران فتنه ۸۸ را هم که به مدّت دو دوره پنج ساله به تعویق افتاده، در دوره ریاست جدید شاهد باشیم.
دوّم) پس در کل، حمایت تمام جانبه ای از اقدامات آقای لاریجانی نمی کنم؛ ولی در یک جای نامه مزبور که ایشان در پاسخِ زیر سوال بردن تحصیلاتش توسّط آقای یزدی، سوال متقابلی را عیناً پرسیده اند، حق را به ایشان می دهم. یادم است حدوداً ده ساله بودم که از تلویزیون به خطبه های نماز جمعه تهران که توسّط آقای یزدی ایراد می شد، گوش می دادم. خطیب جمعه تهران که آن موقع رئیس دستگاه قضا هم بود، هنگام ذکر آیه شریفه "لیسَ للانسانَ اِلّا ما سعی"، عبارت اِلّا ما سعی (=سعا) را اَلا ما سعی (با یای ساکن) تلفّظ کرد، آنهم با چه حالت کوبنده ای!! به مواضع قابل قبول آقای یزدی در فتنه ۸۸ و موارد مشابه کاری ندارم، ولی سواد وی از جایگاه یک روحانی ریش سفید و یک مسئول رده بالا در این حدّ است.
۳- دوستان در مورد داستان آدم(ع) اگر همچنان سوالی داشتید، بفرمایید. به یاری خدا در خدمتم.
«ما مأمور به انجام وظیفه هستیم، نه رسیدن به نتیجه».
این جملۀ معروف شهید بهشتی(ره) که نیروهای ارزشی را تکلیفمحور معرّفی میکند و نه نتیجهمحور، چند سالی است که مورد سوءبرداشت قرار گرفته و عدّهای از آن، معنای "رفع تکلیف" و "از سر وا کردن" را فهمیدهاند. در حالی که به تصریح حضرت امام(مدّظلّه)، پیگیری نتیجه هم جزئی از تکلیف است و به قول قدما: کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد. (تمام یعنی کامل و بی عیب و نقص در اینجا صفت است برای کردن/انجام دادن). نمونۀ روشنی از تکلیفمحوری به معنای درست کلمه، عملکرد حضرت ابراهیم(ع) در اجرای فرمان الهی برای قربانی کردن فرزند بود. عید قربان، عید وظیفهشناسی و کامل انجام دادن تکلیف است. ابراهیم(ع) تا آنجا در اجرای فرمان خدا پیش رفت که بعد از فراهم کردن تمام مقدّمات، کارد بر گلوی فرزندش گذاشته و چند بار کشید و مطمئنّاً اگر ادامۀ ماجرا به آن صورتی که استحضار دارید، پیش نمیرفت، اسماعیل(ع) را در قربانگاه گذاشته و به شهر برمیگشت تا کارد تیزتری پیدا کند و بیاورد.
وقتی مدیران سطوح پایین ما، در راستای اجرای تکالیف ابلاغشده، به انداختن چند تا عکس دروغین در یک جلسه به اسم اینکه متعلّق به چند جلسۀ مختلف است، بسنده میکنند و حتّی حاضر نیستند چیدمانها را در عکسها تغییر دهند، خیالشان از این بابت راحت است که مدیران سطوح میانی هم هیچگاه در راستای اجرای تکالیف ابلاغشده از جانب مدیران سطوح بالا که عبارت از همان ابلاغ تکالیف به سطوح پایین باشد، زحمت هیچگونه پیگیری و نظارت به خود نخواهند داد؛ چرا که خود نیز در اصل در حال رفع تکلیف و از سر واکردن برای ارائۀ گزارش به مقامات بالاترند!! این سلسلۀ باطل همچنان پابرجا ست، تا زمانی که محوریّت همگی ما بر شناخت تکلیف و انجام کامل آن قرار گیرد و نه ایهدا کردن آن (!). و اصلاً اگر همه با تشخیص خود، وظیفهشان را درست شناخته و درست به آن عمل بکنند، دیگر چه نیازی به ابلاغ؟؟