حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان
نقد روش کسروی در رسالۀ آذری)

کسروی نویسنده ای نامتعادل بود و علی رغم خدمات ارزشمندی که به تاریخ و تاریخنگاری ایران انجام داد، همین بی تعادلی اش عاقبت او را به سمت ارتداد و اعدام کشاند. در میان آثار به جا مانده از او، رسالۀ آذری مورد بحث، مال دورۀ دوّم نویسندگی او یعنی بعد از مرتد شدنش است و خالی از قصد و غرض و سفسطه نمی تواند باشد؛ بزرگترین سفسطه اش نیز همین است که وانمود کرده گویا تا آخرین واژۀ زبان تاتی از جغرافیای آذربایجان رخت برنبسته، اوّلین واژۀ ترکی وارد آن نشده است! در حالی که اگر حضور زبان تاتی در دورانهای قبل به معنی عدم حضور زبان ترکی باشد، پس آذربایجان همین امروز هم ترک زبان نیست! جهت روشنتر شدن بحث، مثالی از زیست شناسی می آورم:

نظر لامارک در مورد گردن دراز زرّافه این بود که زرّافه ها ابتدا گردنهای کوتاه داشتند؛ به مرور زمان که سرک کشیدند تا از برگهای درختان تغذیه کنند، گردنشان نیز به تدریج دراز و درازتر شده است. در حالی که داروین -زیست شناس دیگر- در این باره معتقد است زرّافه های گردن دراز و گردن کوتاه از ابتدا وجود داشتند؛ گردن کوتاه ها به مرور زمان به علّت سوءتغذیه منقرض شده و گردن درازها باقی ماندند. کسروی در مورد زبان آذربایجان (در اینجا معادل گردن زرّافه) راه لامارک را رفته است؛ در حالی که از نگاه زیست شناسان نظر داروین منطقی تر بوده و جایگذاری آن بدین صورت خواهد بود که قائل باشیم هر دو گروه تات زبان و ترک زبان از ابتدا در این سرزمین با هم سکونت داشته اند، تات زبانها به مرور زمان از جمعیّت شان کاسته شده و ترک زبانان باقی ماندند. حال، این ترک زبانان خود بازماندگان تات ها و به اصطلاح "از تات برگشته" بودند یا ترک اصیل، موضوعی است که در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. البتّه نظر کمونیست مسلکان در این میان، فرضی خیالی است که تات های آذربایجان از ابتدا دارای همین مقدار جمعیّت بودند و هیچگاه دچار کاهش جمعیّت نشده اند، امّا آنچه مسلّم است این میزان مطلق نگری کسروی و دوستانش نیز که کلّ ترک زبانان امروز آذربایجان را از تات برگشته تلقّی کند، نزد تاریخنگاران واقع نگر، جنبه ای از اعتنا ندارد.


دلایل منطقی در ردّ فرضیۀ فوق)

پیروان کسروی مانند گروه مقابل که از زبان نژاد را نتیجه گرفتند، برعکس، از نژاد زبان را نتیجه گرفتند و هر دو به خطا رفتند. هر دو امکان تغییر زبان را در نظر نیاوردند و فرض را بر آن گرفتند که هر نژادی از ابتدای تاریخ دارای یک زبان واحد بوده است. در حالی که باید توجّه داشت که در درجۀ اوّل از نظر گستردگی جغرافیایی و در درجۀ دوّم از نظر زمانی، چرا این تغییر زبان در مناطق دیگر روی نداد، یا به عبارت دیگر چرا همۀ تات ها (اصطلاحی ترکی به معنی غیرترک) ترک نشدند؟ و اگر زبان اقوام غیر ترک نژاد در دورۀ سلجوقی در آذربایجان بتواند به ترکی تغییر یابد، چرا در دوره ای دیگر و در جایی دیگر نتوانسته باشد؟ آذربایجان چرا مورد توجّه سلجوق_اغوز ها قرار گرفت؟ دقیقاً به همان خاطر هم از ابتدا نمی توانسته فاقد تنوّع قومی بوده باشد. اصولاً تمدّنهای قدیم همیشه داری تنوّع قومی بوده اند و ایران ما نیز -خاصّه آذربایجانش- از این قاعده مستثنی نبوده که هیچ، در این زمینه سرآمد هم بوده است. اینها مواردی از چالشهای منطقی پیش روی تحقیقات تاریخی است که بدون در نظر گرفتن آنها، مبتلا به یکسویه نگری و حاکمیّت نوعی نگاه یهودی و اوانجلیستی در تاریخنگاری خواهیم شد. دربارۀ موضوع مورد بحث نیز، پیش از هرگونه اظهارنظر تاریخی، ابتدا باید چنین مواردی در نظر گرفته و حلّ و فصل شود.

مقایسۀ موضوع تغییر زبان در آذربایجان با موارد مشابه در جاهای دیگر)
چالش های بعدی پیش رو، از نوع مقایسه ای هستند؛ یعنی با نگاهی به مواردی از تغییر زبان در سرزمین های دیگر، پی می بریم که ادّعای تغییر زبان آذربایجان در دورۀ سلجوقی، با موارد مشابه تاریخی، تناسب و تجانسی نداشته و یک مورد حادّ و استثنایی محسوب شده و طبعاً از این رو نیز قابل تأمّل و بازنگری است. مسئلۀ اوّل این که نقش دین در این میان چه بوده است؟ موارد دیگر تغییر زبان در تاریخ عمدتاً با تغییر دین همراه بوده اند، ولی نظیر این اتّفاق را در سرزمین آذربایجان در دورۀ سلجوقی مشاهده نمی کنیم. مسئلۀ دوّم این که اساساً تغییر زبان در وهلۀ اوّل شامل حال واژه ها می شود تا دستور؛ این مورد چگونه است که واژه های قبلی بر جای مانده و دستور زبان تغییر کرده است؟ مسئلۀ سوّم این که زبان فارسی با عربی شباهت نداشت که هنگام ورود اسلام به ایران به عربی تغییر نیافت، برخلاف زبانهای عبری و سریانی که که هنگام ورود اسلام به مصر و شام به خاطر شباهتشان به عربی تغییر یافتند؛ حال، زبان تاتی چه شباهتی با ترکی دارد؟ مسئلۀ چهارم این که چرا در کنار تغییر زبان، نشان قهر و غلبه دیده نمی شود؟ کسروی گرایان چنین وانمود می کردند که گویا سلاجقه تیغ زیر گلوی آذربایجانیان گذاشته و زبان خود را به زور به آنان تحمیل کرده اند! اکنون به مدد تحقیقات علمی جدید، در این اظهارنظرها تعدیل برقرار شده و می دانیم که واقعیت قضیه از این قرار نبوده است؛ پان ترکیست های معتدل(!) در این میان از فرصت استفاده کرده و مدّعی شده اند که تغییر زبان آذربایجان نه بر اثر ترک زبان شدن تات ها، بلکه بر اثر غلبۀ جمعیّتی ترک ها بوده است. این ادّعا اگر در مورد آناتولی صادق باشد، در مورد آذربایجان -به دلایلی که گفته شد و در ادامه نیز خواهد آمد- صادق نیست. ولی نباید با چنان اظهارنظرهای احساس گرایانه ای، اجازۀ چنین اظهارنظرهای فرصت طلبانه ای به آنان داده شود. مسئلۀ پنجم این که چرا موضوع تغییر زبان آذربایجان در دورۀ سلجوقی در هیچ منبع تاریخی مورد اشاره قرار نگرفته و فی المثل هیچ مورّخی در شرح حال شاعری نوشته است که "وی مقارن با روزگار تغییر زبان در آذربایجان می زیست و از این رو اشعاری به زبان ترکی هم دارد" یا "فلان اثر ادبی نگاشته شده به زبان تاتی بازمانده از دوران قبل از تغییر زبان آذربایجان است" و مانند اینها؟ چگونه است که قریب به هزار سال بعد از واقع شدنش، برای اوّلین بار امثال کسروی برای ما کشفش کرده و خبر می دهند؟! مسئلۀ ششم این که آیا عِرق ملّی در میان تات ها اینقدر ضعیف بوده که مقاومتی در برابر ترک ها نکردند؟ و مسئلۀ هفتم هم این که چرا ترک زبانان آذربایجان ته لهجۀ تاتی ندارند؟ اینها سؤالات اساسی است که در این زمینه باید پاسخ داده شود.

دلایل تاریخی)
در این زمینه نیز باید به مسائلی از این دست پاسخ داده شود: اوّلاً چرا این تغییر زبان در زمان حملۀ اعراب روی نداد؟ به عبارت دیگر؛ وقتی اعراب نتوانستند، ترک ها از کجا توانستند؟ ثانیاً ترکان چگونه توانستند در ایران و آذربایجان نفوذ کنند؟ ثالثاً زمینه های این تغییر زبان در آذربایجان چه بوده است؟ رابعاً علّت تنوّع لهجه های آذری ترکی برخلاف آذری تاتی چیست؟ خامساً تات های آذربایجان برخلاف عموم ایرانیان مهاجر بوده و ایرانی نژاد خالص نیستند. مذهبشان نیز پیش از اسلام یهودی بوده است و نه زرتشتی. در حالی که آذربایجان مهد نژاد ایرانی و جایگاه دین زرتشتی به روایت سنّتی آن بوده است. سادساً علّت پیوستگی زبانی شروان (=سرزمینهای شمال رود کر شامل باکو، دربند، شکّی و داغستان) با آذربایجان و گسستگی سیاسی آنها از همدیگر چیست؟ سابعاً عموم تات های آذربایجان در اطراف اردبیل متمرکزند که مرکز آذربایجان قبل از سلاجقه بوده است و مهمترین ایالت دورۀ ساسانی محسوب می شد. ثامناً واژۀ ترک از قرن 6 میلادی به بعد و از زمان تشکیل دولت گؤی تورک دربارۀ اقوام متکلّم به این زبان تعمیم یافته است. اگر قبل از زمان مزبور به غیر از اقوام ترک در مورد اقوام دیگر دیده نشود، دلیل بر ترک زبان نبودنشان نیست. اگر اقوام مذکور قبل از آن زمان تماماً ترک نامیده نشده اند، چه دلیلی دارد که دایرۀ آنان گسترده تر از نزاد آلتایی نباشد؟ چنانچه امروز نیز هست! تاسعاً به اعتقاد اساتید ادبیّات، برخلاف شایعۀ مشهور که شاهنامه زنده کنندۀ زبان فارسی بوده و اگر فردوسی نبود، زبان ایرانیان در حال حاضر عربی بود، زبان فارسی در عصر فردوسی نیز زنده بوده است و تدوین اثری چون شاهنامه، خود دلیلی بر این زنده بودن است و نقش فردوسی، به فعلیّت درآوردن قابلیّت ها و ظرفیّت های بالقوّۀ زبان فارسی و اثبات کارآمدی آن بوده است؛ با این اوصاف، این اندازه فصاحت دده قورقود و دیوان فضولی در ادبیات ترکی آذری از کجا آمده است؟ و عاشراً نخستین مناسبات ایران با دولت ترک ها (=گؤی تورک) در زمان انوشیروان ساسانی برقرار شده است. آثار این مناسبات در سرزمینهای ایرانی چه بوده است؟ و به دو واقعیت نیز توجّه شود: نخست این که آذربایجان برای سلاجقه و اعمّ از آن ترکان سلجوق_اغوز در حکم گذرگاه و پایگاهی موقّتی برای سروسامان گرفتن به منظور مهاجرت به مقصد اصلی شان یعنی آناتولی بود و نیامده بوده اند که در اینجا رحل اقامت بیفکنند. چنانچه شاهدیم مظاهر ترکی در فرهنگ کنونی آذربایجان نیز عمدتاً بعد از بازگشت دوبارۀ گروهی از ترکان به شرق یعنی در زمان مهاجرت جلالی ها از عثمانی به قلمرو صفوی پدیدار شده است و در نواحی غربی آذربایجان نیز نسبت به نواحی شرقی بیشتر به چشم می خورد. این نکتۀ تاریخی، ابتدا کسروی گرایان را بر آن داشت که از سر هیجان اظهار کنند اصلاً تغییر زبان آذربایجان نه از زمان سلجوقی که از زمان صفوی واقع شده است! ولی با دیدن شواهدی از ادبیّات ترکی در آذربایجان بعد از اسلام که حدّاقل هزار سال قدمت دارد، خاموش شده و پا پس کشیدند. نکتۀ دیگر این که سلاجقه به احترام اسلام، بیشتر پذیرنده بودند تا واردکننده و مسئلۀ زبان نیز -الّا در منطقۀ غیرمسلمانی مانند آناتولی آن زمان- نباید از این قاعده مستثنی بوده باشد.

دلایل زبان شناسی)
در اینجا نیز مسائل فراوانی پیش روست؛ از قبیل اینکه: چرا کهن ترین لهجۀ ترکی (=خلجی) متعلّق به منطقۀ مرکزی ایران است؟ و این که گویش آذری که اصیلترین لهجه اش نیز لهجۀ شاهسونی است، متفاوت از گویش سلجوقی است. لهجۀ شاهسونی هم متعلّق به اطراف اردبیل است و نه تبریز که پایتخت سلاجقه بوده. یا این که واژه های دخیل عربی در زبان کنونی آذربایجان که در فارسی کاربرد ندارند، از کجا آمده است؟ یا واژه های ترکی در قرآن مجید و اشعار عربی عصر جاهلیّت از کجا آمده است؟ همچنین توجّه به این نکته که واژۀ تازی که در میان ایرانیان به اعراب اطلاق می شود و واژه ای چون تازیانه -عطف به داستان ضحّاک- از آن برگرفته شده، خود از تازیک و آن نیز از تاجیک گرفته شده که در ابتدا عنوان ایرانیان ساکن شبه جزیرۀ عربستان بوده و بعدها به اعراب تعمیم یافت و تاجیک نیز تغییریافتۀ تات+جیک و آن نیز واژه ای ترکی است با آن قدمت. آیا این، با ادّعای ورود زبان ترکی به ایران تنها از قرن پنجم هجری به بعد سازگاری دارد؟! و مهمتر از آن، اینکه وقتی واژه تات عنوانی در ترکی برای نامیدن اقوام غیرترک -به ویژه ایرانی زبانان- بوده باشد، اقوام تات نیز حداقل از زمانی که به این نام نامیده شده اند، با ترک زبانان همنشین بوده اند و این، با ادعای از تات برگشتگی آذربایجانیان امروزی مغایرت دارد.

دلایل مادّی و روایی)
اینکه آذربایجانیان از اصیلترین ایرانیان و دارای هویّت و فرهنگ ایرانی می باشند -آنچنانکه گفته شد- یک واقعیّت انکارناپذیر است، امّا رواج زبان ترکی در این دیار از قرن پنجم هجری به دلایلی که گفته شد و در ادامه نیز خواهد آمد، واقع بینانه به نظر نمی رسد. در اینجا قصد پاسخ به این سؤال را نداریم که "پس واقعیّت قضیه چه بوده و زبان ترکی از چه زمانی در آذربایجان رایج شده است؟ از زمان ساسانیان و تحت تأثیر دولت گؤی تورک، یا از زمانهایی دورتر و تحت تأثیر ساکنان بومی ایران قبل از آریاها، یا به گونۀ دیگری که فعلاً از آن بی اطّلاعیم؟"؛ آنچه مسلّم است نه نژاد و تبار و فرهنگ و هویّت آذربایجانیان ترکی و غیر ایرانی است و نه زبان ترکی در آن -برخلاف فرهنگ و فولکلور ترکی- قدمتی تنها در حدود هزار سال دارد. در اینجا تنها پیش فرضهای مربوط به این مسئله را بدون قضاوت دربارۀ آنها پیش روی جویندگان قرار می دهیم تا خود به سوی واقعیّت رهنمون شوند:
یافته های باستانشناسی مؤیّد حضور زبانهای شبیه به ترکی در ایران پیش از اسلام است. این یافته های جذّاب که البتّه به طور کامل مورد آزمایش قرار نگرفته و اثبات نشده اند، بسیار مورد توجّه پان ترکیست ها قرار گرفته و همۀ تمدّنهای پیش از اسلام ایران -تقریباً به استثنای هخامنشیان- را ترک تبار قلمداد کرده اند! بنده قبلاً در یادداشتی به چرایی نادرستی این ادّعای آنان پرداخته ام؛ امّا سؤال اساسی برای گروه مقابل در اینجاست که اگر فلات ایران قبل از آریاها خالی از سکنه نبوده، پس زبانهای بومی آن چه شدند؟ و سؤالاتی که به تبع آن مطرح می شود؛ این که زبان فارسی دری (=ایرانی درباری) آنچنان که از اسمش مشخّص است، زبان رسمی و اداری بوده و زبان قوم خاصّی نبوده و البتّه خاستگاهش نیز خراسان بوده است. ساکنان فلات مرکزی ایران که اکنون به فارسی دری تکلّم می کنند، پیش از آن چه زبانی داشتند؟ یا این که واژه های سومری از کجا وارد زبان فارسی شده اند؟ یا اگر بعد از اسلام دربار دست ترک ها و دیوان دست تاجیک ها بوده، چرا نظیر چنین وضعیّتی پیش از اسلام برقرار نبوده باشد؟ یا حتّی فراتر از همۀ اینها، توجّه به این نکته که میزان پیشرفتگی زبان ترکی با میزان پیشرفتگی تمدّن ترکی سازگار نیست. آیا زبان ترکان نمی تواند برخاسته از جایی دیگر و عاریه گرفته از اقوام دیگر باشد؟ و به تبع آن دلایلی نقلی مانند این که به ادّعای شاهنامۀ فردوسی، اجداد سومریان (بومیان ایران قبل از آریاها) نزدیک به 30 نوع خط می دانسته اند که به آریاها یاد دادند. آیا بخشی از این خطوط و زبانها برای آنان "یدکی" محسوب نمی شود؟ یا به ادّعای دبستان مذاهب، سلسلۀ قبل از پیشدادیان که در منابع ایرانی از آنان تحت عنوان دیوان یاد شده، یازانیان و سرسلسلۀ آنان یازان نام داشت که در ترکی به معنی نویسنده است. جالب که عموم واژگانی که در زبان ایران امروز با دیو همریشه اند، به نوعی با نوشتن در ارتباطند؛ از قبیل: دیوان، دفتر، ادیب، دبیر، دوات و... . یا آن قومی که خداوند در داستان ذوالقرنین در قرآن ذکر کرده که زبانی فهم نمی کردند، کدام بودند و بعدها چه زبانی اختیار کرده و آن را از چه کسانی برگرفتند؟ یا نام حاکم اقوام معروف به اصحاب رس که داستانشان در قرآن آمده و تفاسیر مکان و زمان زندگیشان را دو سوی رود ارس (رس=ارس) یعنی سرزمینهای آران و آذربایجان در طی قرنهای منتهی به دوران حکومت اشکانیان دانسته اند، در روایات ترکوذ ذکر شده که بسیار مشابه با عنوان ترک است. یا با توجّه به اینکه در آثار پس از اسلام سرزمینهای ماد و آناتولی و شام را روم نامیده اند، غلبۀ روم که در قرآن آمده، پیروزی مقطعی امپراطوری روم بر امپراطوری ساسانی است یا غلبه و پیروزی دورتری است؟ یا زبان مادری قطران تبریزی چه بود که به قول ناصرخسرو فارسی نکو نمی دانست؟

نتیجه گیری

سلجوقیان با زبان ترکی در آذربایجان آن کردند که سامانیان با زبان فارسی دری در ایران؛ آذربایجان مانند خراسان ایالتی مرزی بود و برای انسجام قلمرو اسلام لازم بود که از یکدستی برخوردار باشد. بدین منظور مرکزیّتش به تبریز منتقل گردیده و ترکی زبان عمومی آن دیار تلقّی گشت. در پایان، هرکسی را که با تمام دلایل ذکر شدۀ فوق، قانع نشد که حقیقت زبان و نژاد مردم آذربایجان آنطور نیست که وابستگان و غرض ورزان گفته اند و می گویند، حوالتش بدین مثال می دهیم که:

فی الحال ترک زبانیم و نیست خلل، از ابتدا چنین باشیم همان خواهد بود!

پایان


امید شمس آذر
۰۹ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۳۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

زبان و نژاد دو مسئلۀ کاملاً جدا و مجزّا از یکدیگر بوده و نباید از یکی، دیگری نتیجه گرفته شود. تغییر زبان نیز این میان امری عادّی در طول تاریخ بوده و نباید گروههای زبانی را عیناً با گروههای نژادی یکی بدانیم؛ امری که متأسّفانه در تاریخنگاری معاصر ما -چه از جانب مورّخان مورد تأیید محافل رسمی و چه از جانب رقیبانشان- رعایت نشده و این میان هرکدام فقط به فکر استفادۀ ابزاری از احساسات ملّت در راستای منافع گروهی خودشان بوده اند. از جمله انحرافاتی که در این میان به تاریخ کشور ما مربوط می شود، یکی به عنوان نمونه برداشت غلط از پیوستگی های زبانی ایران با بخشی از مناطق غربی هند که سفید پوست هستند و همچنین بخشهایی از اروپا است که شائبۀ نژاد هندواروپایی را به تبع خانوادۀ زبانهای هندواروپایی سر زبانها انداخته و نژاد هندوایرانی یا به اصطلاح معروف آریا را که از شعبۀ قفقاز_آناتولی_افغان بوده، جزئی از آن خانوادۀ کذایی حساب کرده است. انحراف دیگر، نظرات ضدّ و نقیضی است که دربارۀ زبان و نژاد مردم آذربایجان اظهار می شود.

فرهنگ هر منطقه ای تابع عوامل چندی است که تاریخ آن منطقه برجسته ترین این عوامل است. عامل زبان در درجات بعدی اهمیّت قرار داشته و پس از عوامل دیگر و از آن جمله عامل نژاد قرار می گیرد. فرهنگ آذربایجان در نگاه کیفی به طور کامل و در نگاه کمّی در حدّ اکثریت قریب به اتّفاق دارای ویژگی های ایرانی است که این مسئله به هیچ عنوان انکارکردنی نبوده و بارها و بارها قابل تحقیق و راستی آزمایی مجدّد می باشد. تاریخ منطقه نیز که از ابتدا با نام ایران گره خورده و نیازی به توضیح اضافی ندارد. در مورد نژاد مردمان ساکن این سرزمین نیز که جزء دست نخورده ترین تیره های نژاد ایرانی اند، یک نگاه اجمالی به ساختار ظاهری و ویژگی های ژنتیکی مردمان آنجا برای اثبات ایرانی تبار بودنشان کافی خواهد بود. هرچند با مشاهدۀ اصل فرهنگ، بررسی عوامل پدیدآورندۀ آن موضوعیّتی ندارد، ولی محقّقانی چون فیروز منصوری در کتاب ارزشمند "مطالعاتی دربارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان" هم اصل فرهنگ ایرانی آذربایجان و هم عوامل گفته شده را به تفصیل مورد بررسی قرار داده اند که مرجع خوبی برای ختم کلام در این مورد به حساب می آید. تنها عامل متفاوت با مؤلّفه های فرهنگ ایرانی در این میان، عامل زبان (ترکی) است که دستاویز انواع سوءاستفاده ها و رخداد فاجعه های کلان نرم و سخت در این سرزمین گردیده و می گردد.

از همان ابتدای تاریخنگاری نوین ایرانی که وابسته به دربار شاهی بود، درباری که خود نیز وابستۀ درگاه استعمار بود!، گروههای وابسته و بعضاً دلبستۀ حزب کمونیست شوروی نیز بر سر مواضع مورد اختلاف با آنان از قبیل نگاههای متفاوت به مسئلۀ قومیّتها در ایران و به طور خاص آذربایجان، شروع به مخالفت با آنان کرده و چون هیچیک اهل خداپرستی و حقیقت جویی نبوده و اگر آنان فی المثل وابستگان انگلیس بودند، اینان نیز وابستگان شوروی بودند و اگر آنان فراماسون بودند، اینان نیز کمونیست بودند و وجه اشتراکشان با همدیگر نیز در مواردی چون قماربازی و مصرف موادّ مخدّر و مشروبات الکلی خلاصه می شد!، به جایی نرسیدند و این میان فقط ملّت ایران و از آن جمله آذربایجان مظلوم را زیر فشار خود قرار دادند. آنان از ایرانی بودن این سرزمین فارسی زبان بودنش را برداشت کردند و اینان از ترک زبان بودن آن، انیرانی بودنش را! هرچند -آنطور که گفته شد- این میان فرهنگ نقش اساسی و تعیین کننده در هویّت مردمان این سرزمین داشته و دارد و باز اگر مجبور به انتخاب بین بد و بدتر باشیم، گروه اوّل با همۀ شیطنت هایشان در اولویّت اند، امّا اگر راه سوّمی وجود داشته باشد، چرا تن به چنین انتخابی بدهیم؟

مخلص کلام گروه اوّل دربارۀ زبان و نژاد مردم آذربایجان این است که: مردم آذربایجان تا قبل از مهاجرت سلجوقیان به ایران عمدتاً به زبان تاتی آذری (=آذربایجانی) که از شاخه های زبان پهلوی بوده تکلّم می کردند و پس از این تاریخ (حدود قرن پنجم هجری) تحت غلبه و فشار سلجوقیان، زبانشان به ترکی تغییر یافت. گروه دوّم نیز مدّعی اند: آذربایجان از ابتدای تاریخ حتّی پیش از ورود آریاها به ایران، ترک تبار و ترک زبان بوده و تجانسی بین تاریخ و فرهنگ و زبان و نژاد آن با ایران و ایرانیان وجود ندارد! آیا راه سوّمی این میان می توان یافت؟ نمی شود آذربایجان عزیز هم ترک زبان باشد و هم ایرانی تبار؛ به طوری که ابتدای تاریخش با حذف هیچکدام از این دو مؤلّفه عجین نباشد؟ البتّه تاریخ طبق دلخواه ما رقم نخورده است که اکنون بخواهیم تغییرش دهیم؛ ولی اگر اسنادی برای اثبات موارد مطلوب ما در آن موجود باشد، مشتاقانه به استقبالش خواهیم شتافت. با این وصف، دربارۀ ایرانی بودن هویّت آذربایجان صحبتی نیست؛ امّا ببینیم واقعاً زبان ترکی تنها از قرن 5 هجری یعنی چیزی حدود 1000 سال پیش در اینجا رایج شده است یا رگه های آن پیش از این زمان نیز در آن قابل مشاهده است؟ دلایل خود برای به چالش کشیدن فرضیۀ اوّل را در ذیل ارائه می دهیم، به شرطی که مورد سوءاستفادۀ پان ترکیست ها قرار نگیرد؛ چراکه:

«چو ایران نباشد تن من مباد.................بدین بوم و بر زنده یک تن مباد».

نخستین محقّقی که به طور جدّی، مسئلۀ تغییر زبان آذربایجانیان از تاتی به ترکی در دورۀ سلجوقیان را مطرح نمود، احمد کسروی تبریزی در رسالۀ معروف "آذری یا زبان باستان آذربایجان" بود. وی در این رساله، فرضیۀ مزبور را به طور مفصّل مطرح کرده و در اثبات آن به تیره های تات زبان ساکن در نواحی مختلف آذربایجان کنونی استناد جسته که در حال حاضر در اطراف نقاطی چون اردبیل، خلخال، هرزن آباد و تا حدّی اورمیه مقیم اند و آنان را بازماندگان ساکنان اصیل آذربایجان به شمار آورده است. کسروی از نویسندگان پرحاشیۀ تاریخ معاصر ماست و این رساله اش نیز مانند سایر آثار او جای بحث و بررسی فراوان دارد. پس از وی، نویسندگان و ادیبان زیادی دنبالۀ راه او را رفتند و بر نظراتش صحّه گذاشتند و البتّه بسیاری نیز از آن طرف در ردّ وی جوابیّه نوشتند. در اینجا ابتدا روش کسروی در رسالۀ مزبور را نقد کرده و سپس اصل این مسئله یعنی صحّت و سقم تغییر زبان آذربایجان در دورۀ سلجوقی را از نظرگاههای گوناگون مورد کنکاش قرار می دهیم.


امید شمس آذر
۰۷ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۴۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

از پیامبر اعظم اسلام (ص) حدیثی نقل شده با این مضمون که: «نساءنا عوراتنا» که در درجۀ اوّل ناظر بر لزوم پوشیده بودن زنان است؛ امّا این پوشیدگی نیز خود در درجۀ اوّل شامل همان پوشیدگی ظاهری می شود و نه فعالیتهای اجتماعی که بتوان عنوان "پرده نشینی" بر آن اطلاق کرد. بارزترین نمود این حفظ پوشش ظاهری نیز در هنگام نماز است که میزان حجاب کامل زن به تبع آن مشخّص می گردد؛ چنانچه شریعت اسلام برای مردان در هنگام نماز پوشاندن عورتین را کافی و پوشاندن مقدار مشخّصی از بالا و پایینتر از آن را مطلوب دانسته است، ولی بر زنان لازم دانسته تمامی بدن به استثنای گردی صورت و مچ دست ها [و بعضاً پاها] به پایین را بپوشانند.

حال، اگر پوشش عموم زنان در اجتماع -ولو مقداری- کمتر از حدّ تعیین شدۀ شرع اسلام باشد، جذّابیت ظاهری وی برای شوهرش منحصر به همان اندامهای جنسی خواهد بود و زن -به حق- تصوّر خواهد کرد شوهرش وی را فقط به همان خاطر دوست دارد و اینگونه رابطۀ عاطفی زن و شوهر سست شده و نظام خانواده از هم می پاشد. اینجاست که حکمت دستورات دین اسلام از منظری دیگر و از دیدگاهی که در دنیای امروز نسبتاً جدید تلقّی می شود، روشن می گردد و بار دیگر انسانهای حقیقت جو را به این مهم رهنمون می شود که اسلام یگانه راه نجات است.


امید شمس آذر
۰۶ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۵۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

قبلاً تهدید کرده بود که اگر این بار نمازم رو از اوّل وقت به تأخیر بندازم، منو برای مدّتی از دیدار خودش محروم میکنه. حالا وقت انجام اون تنبیه وحشتناک رسیده بود. فوری گفتم: آخه فردا میلاد امام مهربانی هاست، خوبه به جای هدیه و شیرینی بیای اینطور تحریم های ظالمانه علیه من اعمال کنی؟ اونم فوری گفت: اگه اینطوریه عیدی چی میدی به من؟ گفتم: نماز اوّل وقت. نفس راحتی کشیدیم و به برکت وجود امام رضا(ع) همه چی به خیر و خوشی تموم شد.

اینجاست که شاعر میگه: عشق آدمو چه میکنه... .


امید شمس آذر
۰۳ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۴۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بترسید از آن زن

                که

                از سوسک اصلاً نترسد!


امید شمس آذر
۰۱ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۰۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

- چه خبر؟ اوضاع بر وفق مراده؟

: آره دیگه! اوضاع همیشه یا بر وفق مراده یا بر وفق حسامه یا بر وفق بسیم.

***

 

تغریف حریم خصوصی در جامعۀ ما:

"عاشق شدی؟ بعدش چی شد؟"

***

 

این جمله رو گوشه ای یادداشت کرده بودم، نمیدونم از کیه:

قرآن ما رو مدّعی میکنه در برابر هر نظری که مقابل اوست؛

از موضع اتّهام درمیاره و در موضع مدّعی قرار میده.

***

 

شاید

جوزدگی ها ماتع می شود

تا از تجربه هایمان استفاده کنیم

***

 

خودم را فقط برای کسانی می گیرم

که خودشان را از من بگیرند

***

 

احتیاط یعنی

چیزی را که نمی دانی

منتظر بمان تا خودش روشن شود

***

 

پیراپزشکی چیست؟

همان پیراشکی خودمان است،

فقط یک پز اضافه دارد!

***

 

"امروز صحبت کردن با آمریکا به معنای تسلیم شدن است"

آخه! نه که تا دیروز معنای دیگه ای داشت.

***

 

کوبیده چه غذائیه که

لامذهب نونش از خودش خوشمزّه تره!

***

 

حضور مستمر در جلسات تشکّلهای فرهنگی برایم روحیه بخش است،

چون در آنجاست که آدمهای بیکار را "پرکار" لقب می دهند.

***

 

مصرف گرایی یعنی:

از وقتی تلویزیونهای صفحه مسطّح باب شده

جعبۀ جادویی را می گویند قاب جادویی.

***

 

میدونید زنگ گوشی نوکیا چی میگه؟

.

.

.

 

میگه:

"دیدی گفتم، دیدی گفتم، دیدی گفتم، خب؟!

دیدی گفتم، دیدی گفتم، دیدی گفتم، خب؟!"

تا اکتشافات بعدی خدانگهدار.

***

 

امید شمس آذر
۰۱ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

مانیفست نواصولگرایی که توسط جمعیت پیشرفت و عدالت تهیه و تدوین شده، صبح امروز رونمایی شد.

به گزارش خبرگزاری فارس مانیفست نواصولگرایی که توسط جمعیت پیشرفت و عدالت تهیه و تدوین شده است، صبح امروز(دوشنبه ۹ مهرماه) رونمایی شد.

نواصولگرایی، گفتمانی است که پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ۹۶، توسط محمّدباقر قالیباف مطرح شد و در ادامه، جمعیت پیشرفت و عدالت به تهیه مانیفست آن پرداخت.

متن کامل مانیفست نواصولگرایی را در ادامه می‌خوانید.

«انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم،‌ طلیعه مهمی برای تحلیل دلایل شکست و پیروزی جریان‌های سیاسی بود؛ در این میان گفت‌وگوهای بسیاری در اردوگاه اصولگرایان شکل گرفت از اشتباهات در سیاست‌ورزی تا تغییر در مواجهه با مقولات فرهنگی را شامل می‌شد؛ اما یک اتفاق نظر قطعی در این‌باره وجود داشت که همانا ضرورت تحول و پوست‌اندازی درونی جریان اصول‌گرا بود و در این میان، کلیدواژهٔ «نواصولگرایی» توانست اقبال بیشتری پیدا کند.

تاکنون دیدگاه‌های مختلفی در باب «نواصولگرایی» مطرح و این مفهوم به یکی از مباحث جاری و مورد توجه در بدنه جوان و انقلابی جامعه مبدل شده است. بر همین اساس، جمعیت «پیشرفت و عدالت» نیز به عنوان یک تشکیلات سیاسی با اعتقاد به ضرورت تغییر و نو شدن جریان انقلابی، قرائت و دیدگاه خود را از ملاحظات، مبانی و ویژگی‌های اصلی نواصولگرایی به شرح زیر ارائه می‌کند:

1) ما بر این باوریم نواصولگرایی امری نیست که از پیش توسط یک نفر یا یک تشکیلات قابل تعریف باشد، چرا که ماهیت «تغییر اساسی» این جریان کلان وابسته به این است که در یک تفاهم بین‌الاذهانی میان طیف‌های مختلف نیروهای انقلابی شکل گیرد و این مسئله نیز نتیجه گفتگو و مباحثه و کنش و واکنش‌ها است. به همین دلیل آنچه در این مانیفست ارائه می‌شود نگاه جمعیت «پیشرفت و عدالت» به نواصولگرایی است که ضرورت دارد مورد بحث و نقد قرار گیرد.

در همین راستا بر این باوریم هر یک از دغدغه‌مندان انقلابی که به اصلاح اساسی در اصولگرایی معتقد هستند، باید در نقد اشکالات موجود و ویژگی‌های مطلوب جریان انقلابی به عرصه تولید ادبیات در قالب‌هایی مانند مانیفست، ارائه دیدگاه، مقاله و امثال آن وارد شوند تا جریان اصولگرایی در فرایندی تعاملی به سمت وضعیت مطلوب حرکت کند.

2) در نگاه جمعیت، نواصولگرایی ایجاد «بنا»یی نو و جدید بر «مبنای» اصولگرایی (که همان مبانی مکتب امام (ره) است) تعریف می‌شود که در آن «تغییر اساسی» در گفتمان، رویکرد، ساختار و عملکرد، ویژگی اصلی این بنا محسوب می‌شوند که ذیل آن شاخص‌های نواصولگرایی تعریف می‌شوند که سه شاخص اصلی آن «مردم‌باوری»، «اسلام ناب» و «نوگرایی» است.

3) نواصولگرایی همان‌طور که از نام آن برمی‌آید، جریان سوم نیست. جمعیت بر این باور است با نگاهی کوتاه به تجربه‌های تاریخی و وجود فضای دوقطبی، امکان شکل‌گیری جریان سوم در سپهر سیاسی کشور ما وجود ندارد و هر اقدامی در این زمینه محتوم به شکست است. از سوی دیگر جمعیت بر این باور است که حرکت به سمت ایجاد جریان سوم، در حالی که رقیب گفتمانی جریان انقلابی (با وجود اختلافات جدی و گاه تضادهای فکری) جبهه‌ای واحد تشکیل داده است، به معنی خط‌کشی کردن میان نیروهای انقلاب و افت توان و نادیده گرفتن هم‌افزایی‌ها است.

4) امروز بسیاری از نیروهای انقلابی، اصولگرایی را تمام شده فرض می‌کنند به گونه‌ای که حتی استفاده از واژه اصولگرایی را عامل اختلال در نیل به اهداف نواصولگرایی می‌دانند. جمعیت «پیشرفت و عدالت» نیز ضمن باور به نقدها و اشکالات اساسی موجود، راهبرد مواجهه با این مسائل را عبور از اصولگرایی نمی‌داند بلکه راه‌حل را در «تغییر اساسی» در جریان اصولگرایی می‌بیند؛ چرا که اولاً عبور از اصولگرایی به مفهوم تشکیل جریان سوم (با تبعاتی که ذکر شد) است و ثانیاً بر این باوریم که «مبنای» اصیل اصولگرایی همان مبانی انقلاب اسلامی بوده و همچنان قابل اتکاست؛ لذا ایجاد بنایی نو بر این مبنا بهترین و کوتاه‌ترین راه بازگشت به مبانی انقلاب اسلامی برای جریان انقلابی محسوب می‌شود.

همچنین یادآور می‌شود که یکی گرفتن مبنای اصولگرایی با مبانی انقلاب اسلامی (تحت عنوان مقوله‌ای واحد) به معنای عدم اختلاف در مبانی فکری همه طیف‌های درون جریان اصولگرایی با شاخص‌های مکتب امام (ره) نیست؛ بلکه منظور برآیند مبانی فکری جریان اصولگرایی است.

5) از منظر جمعیت، هم‌گرایی بین جریان نیروهای معتقد به انقلاب اسلامی در عین به رسمیت شناختن اختلاف سلیقه‌ها و تحمل یکدیگر، از مهم‌ترین ویژگی‌های نواصولگرایی به شمار می‌رود. جمعیت معتقد است اشتراکات میان طیف‌های مختلف جریان انقلابی به قدری هست که می‌توان با هم‌گرایی در جهت رسیدن به اهداف مشترک، زمینه ایجاد هم‌افزایی را فراهم آورد. در عین حال باید توجه داشت در صورت عدم پذیرش و به رسمیت نشناختن اختلاف سلیقه‌ها، همانند گذشته صرفاً شعار وحدت سر داده می‌شود و شکاف‌های موجود در بزنگاه-ها لطمه‌ای غیرقابل جبران به جریان انقلابی وارد خواهد کرد.

در حالی که پذیرش اختلاف سلیقه‌ها موجب تحمل یکدیگر و تقویت هم‌گرایی و وحدت رویه در بزنگاه‌ها می‌شود. همچنین اگر وجود اختلاف سلیقه‌ها با نام وحدت به رسمیت شناخته نشود، تفاوت نگاه طیف‌های مختلف جریان انقلابی، مشخص نمی‌شود و در نهایت اقدامات یک طیف به پای همه جریان نوشته می‌شود. بنابراین ضرورت دارد برای افراد جامعه مشخص شود که درون جریان نیروهای انقلابی طیف‌های مختلفی وجود دارند که در برخی موضوعات مختلف اختلاف نظر دارند و اگر روزی هم بر سر مسئله‌ای متحد شدند، به معنای یکسان دیدن همه آن‌ها محسوب نشود. لذا ضروری است اختلافات درونی جریان اصولگرایی برای جامعه شفاف شود؛ اما ایجاد این تصویر روشن از واقعیت‌های موجود باید از یکسو با تحمل یکدیگر باشد و از سوی دیگر مانع هم‌گرایی نشود.

6) خودانتقادی یکی دیگر از ویژگی‌های مهم نواصولگرایی محسوب می‌شود. از نظر جمعیت، انتقاد از خود، چهره‌ها و جریان‌های متعلق به اردوگاه اصولگرایی مفید و حتی گاه ضروری است. البته تا حدی که باعث تخریب طیف‌های داخلی و تضعیف جریان اصولگرایی نشود و از سوی دیگر موجبات اصلاح و سازندگی را فراهم آورد.

7) جمعیت «پیشرفت و عدالت» نواصولگرایی را بازگشت اصولگرایی به شاخص‌های اصلی مکتب امام خمینی (ره) می‌داند و بر این باور است که در مکتب امام خمینی (ره)، جمهوری اسلامی ایران بر دو رکن اساسی اسلام و مردم پایه‌گذاری شده است؛ لذا مردم‌باوری را به عنوان یکی از شاخص‌های اصلی مکتب امام خمینی (ره) و مهم‌ترین شاخص نواصولگرایی می‌داند که بسیاری دیگر از ابعاد «تغییر» در سطوح گفتمانی، رویکردی، ساختاری و عملکردی ذیل آن تعریف می‌شود؛ چرا که بر این باور است مهم‌ترین اشکال جریان اصولگرایی فاصله گرفتن از این رکن در تمام سطوح فوق الذکر و در تمامی عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. باید این واقعیت را پذیرفت که باور اصولگرایی به مردم چه آن زمانی که در قدرت بوده است و چه خارج از آن در طول این سال‌ها روزبه‌روز کمتر شده است.

این فاصله را می‌توان در نگاه جریان انقلاب اسلامی به ارزش‌گرایی سلیقه‌ای به جای کارآمدی نظام، سیاست‌ورزی رانتی با ساختاری از بالا به پایین، اقتصاد نهادمحور به جای اقتصاد مردمی، پیمانکاری فرهنگی به جای مردمی کردن فرهنگ، اولویت دادن به دغدغه‌های جریانی به جای تمرکز بر مطالبات اصلی مردم، عدم باور طیفی از جریان انقلاب به جایگاه رفیع مردم در مبانی معرفتی نظام اسلامی و مکتب امام(ره)، داشتن نگاه مرکزگرا به جای توجه به نیازهای مردم در مناطق مختلف، فاصله گرفتن مسئولان از زیست مردمی دید. بر این اساس، جمعیت معتقد است که مهم‌ترین محور شاخص تغییر در بنای نواصولگرایی «مردم‌باوری» است.

 

8) مردم‌باوری یعنی محوریت قرار دادن اقتصاد مردمی به جای اقتصاد دولتی. مردم‌باوری یعنی تمرکززدایی از ساختار اداری و مشارکت دادن مردم در اداره کردن امور خود در سطح شهر و محل زندگی خودشان. مردم‌باوری یعنی مردمی کردن فرهنگ به جای پیمانکاری کردن فرهنگ. مردم‌باوری یعنی سیاست‌ورزی مردمی و مبتنی بر رویکرد و سازوکاری از پایین به بالا و نه سیاست‌ورزی رانتی با رویکرد و سازوکاری از بالا به پایین. مردم‌باوری یعنی باور به انتخاب مردم، نه خود را حق پنداشتن و آنان را فریب خورده دانستن.

مردم‌باوری یعنی مردمی اداره کردن کشور، نه دولتی اداره کردن آن. مردم‌باوری یعنی دغدغه مردم داشتن، نه نگران قبیله، جریان، نهاد و سازمان وابسته به خود بودن. مردم‌باوری یعنی اعتقاد داشتن به فهم درست مردم، نه عوام دانستن آنان. مردم‌باوری یعنی منافع ملی (به عنوان منافع مردم) را ترجیح دادن بر مصالح فردی، گروهی و جریانی.

مردم‌باوری یعنی کنار گذاشتن تعارف‌ها و مطالبه کردن حرف‌های به حق مردم از نهادها، حاکمان و منتسبین حکومتی. مردم‌باوری یعنی اعاده حقوق و پاسخگویی به نیازهای اولیه مردم با سبک زندگی‌های مختلف حتی افراد فاصله گرفته از دین. مردم‌باوری یعنی در اولویت قرار دادن کارآمدی و پاسخگویی به مردم در مقایسه با ارزش‌گرایی سلیقه‌ای. مردم‌باوری یعنی باور به «مردم پایه» بودن مولفه‌های قدرت در جمهوری اسلامی ایران.

مردم‌باوری یعنی تمرکززدایی و واگذاری امور به مردم. مردم‌باوری یعنی همانندی سطح و سبک زندگی مسئولان با مردم و برداشتن مرزها و حریم‌های دورکننده خادمان از ولی‌نعمتان. مردم‌باوری یعنی حضور مسئولان میان مردم و درک و لمس مشکلات واقعی آنان. مردم‌باوری یعنی مطالبه هوشمندانه و مؤثر خواسته‌ها و نیازهای اصلی مردم و خلاصه مردم‌باوری یعنی بازگشت و رجوع به نگاه حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) به مردم.

9) اسلام سیاسی با قرائت اسلام نابی که امام خمینی (ره) ارائه کرد و توسط رهبر انقلاب ادامه یافت رکن دیگر گفتمان انقلاب اسلامی است و در نتیجه شاخص اصلی دوم گفتمان نواصولگرایی است که مرزهای خود را با جریان‌هایی که به مردم نگاه ابزاری دارند شفاف می‌کند. اسلام نابی که تأکید بر تکیه نکردن بر کافران و مبارزه با استکبار خارجی با راهبرد چالش عقلایی و همچنین مرزبندی با معاندین و برخورد قاطع با عناصر برانداز را بر پایه «اشداء علی الکفار» دارد. اسلام نابی که بر اساس «رحماء بینهم» معتقد به رنگین‌کمانی دیدن مردم است و نه سیاه و سفید و خاکستری دیدن آنان.

اسلام نابی که به راهبرد مبنایی جذب حداکثری باور دارد. اسلام نابی که همه مردم را با هر باور و هر سبک زندگی جزو عیال حکومت اسلامی می‌داند و پاسخ‌گویی ایجابی به نیازهای فرهنگی و اجتماعی متناسب با ذائقه‌ها را جزوی از وظایف حکومت اسلامی می‌داند. اسلام نابی که بر رعایت حدودی که خالق انسان‌ها برای سعادت انسان تعیین کرده است تأکید دارد اما این حدود را به گونه‌ای در نظر گرفته است که مانع پاسخ‌گویی به نیازهای افراد جامعه نمی‌شود. اسلام نابی که بر پاسداری از ارزش‌ها و دیده‌بانیِ حرکت کلی نظام به سمت هدف‌های آرمانی و عالی تعیین شده در اسلام اصرار دارد.

اسلام نابی که مردم‌سالاری را صرفاً نه به عنوان یک تاکتیک حکومت‌داری بلکه آن را یک باور اعتقادی می‌داند. اسلام نابی که در نظام محاسباتی‌اش به سنت‌های الهی در کنار عقلانیت و تدبیر باور جدی دارد. اسلام نابی که کارگزارانش را با تراز سیره علوی می‌سنجد و رویکرد جهادی را لازمه مدیریت و فعالیت خود تعریف می‌کند. اسلام نابی که امر به معروف و نهی از منکر را در تمامی ابعاد اعم از مردم به مردم، مردم به حکومت و حکومت به مردم، در تمامی عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، کارکردی و... یکی از ارکان اصلاح‌گری و هدایت جامعه به سمت سعادت و عدالت به عنوان هدف اصلی می‌داند.

اسلام نابی که آزادی را به عنوان یک حق فطری در حوزه‌های آزادی اجتماعی و آزادی معنوی می‌داند و تنها محدودیتی که برای آن قائل است زمانی است که به منافع مادی و سعادت دیگران لطمه بزند. اسلام نابی که فعالیت اجتماعی زنان را همانند مردان نه تنها مباح بلکه در صورتی که در راستای اهداف متعالی باشد، وظیفه‌ای دینی می‌داند مشروط به آنکه به وظایف اولویت‌دار آنان لطمه نزند. اسلام نابی که حل مسائل معیشتی و اقتصادی مردم را وظیفه ابتدایی حکومت و زمینه‌ساز دیگر اهداف خود می‌داند، اسلام نابی که خود را اسلام پابرهنگان و کوخ‌نشینان و نه فرصت‌طلبان و کاخ‌نشینان می‌داند، اسلام نابی که پیاده‌سازی عدالت در همه وجوه را فلسفه بعثت انبیاء و در نتیجه بزرگ‌ترین آرمان اجتماعی خود تعریف می‌کند و بر این اساس امکان ایجاد فرصت‌های برابر برای رشد اقتصادی، اجتماعی و فکری را مهم‌ترین رسالت نظام اسلامی می‌داند. اسلام نابی که بر شادی و نشاط تأکید دارد و گذراندن اوقاتی تحت عنوان اوقات فراغت را ضرورتی برای رسیدن به دیگر اهداف دنیوی و اخروی می‌داند.

اسلام نابی که تکلیف گرایی را بی‌توجهی به نتیجه نمی‌داند بلکه رسیدن به نتیجه را بخشی از تشخیص تکلیف می‌داند و البته بعد از تشخیص درست، هدف خود را انجام آن تکلیف می‌داند و نه رسیدن به نتیجه. اسلام نابی که آرمان‌خواه است اما نه آرمان‌خواهی غیرواقع بینانه که به تندروی و توهم می‌انجامد بلکه اهداف اصلی حرکت خود را آرمان‌های تعیین شده و ایدئولوژیک قرآن و اسلام می‌داند اما در راه رسیدن به این آرمان‌ها واقع‌بینی و عقلانیت را ضروری می‌داند.

10) بر اساس تبیین رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، نواصولگرایی بر این باور است که مکتب امام خمینی (ره) شامل سه بعد مکمل عدالت، معنویت و عقلانیت است که تمرکز و توجه یکسان بر تمامی این ابعاد ضروری است. تکیه بر روی یکی از این ابعاد و بی‌توجهی به ابعاد دیگر منجر به انحراف جامعه می‌شود آسیبی که متاسفانه جریان اصولگرایی به آن دچار است. لذا نواصولگرایی در «تغییر اساسی» خود باید به این سه بعد یکسان توجه کند.

رعایت عدالت یعنی ایجاد فرصت‌های برابر برای رشد اقتصادی، اجتماعی، فکری و سیاسی. رعایت عدالت یعنی توجه به قشر مستضعف. رعایت عدالت یعنی توجه به مطالبات مردمی که صدای بلند ندارند. رعایت عدالت یعنی مبارزه با خوی اشرافی‌گری طبقه‌ای خاص مخصوصاً کارگزاران نظام. رعایت عدالت یعنی اعطای پست و مسئولیت بر اساس شایستگی‌ها نه وابستگی‌ها. رعایت عدالت یعنی تأمین نیازهای اولیه اقتصادی و اجتماعی همه آحاد جامعه. رعایت عدالت یعنی شفاف‌سازی، بستن راه‌ها و مبادی فساد و ایجاد ساختارهایی جامع برای بازدارندگی وقوع فسادهای اقتصادی. رعایت عدالت یعنی برخورد محکم، بی‌اغماض، سریع و شدید با فرصت‌طلبان سودجو و مفسدان اقتصادی دانه درشت.

و عقلانیت یعنی تدبیر، برنامه‌ریزی و همه‌جانبه‌نگری. عقلانیت یعنی داشتن رویکرد آرمان‌خواهی واقع‌بینانه که با هدف قرار دادن آرمان‌ها در راه رسیدن به آن واقعیات را مدنظر قرار می‌دهد. عقلانیت یعنی تعامل عاقلانه و عزت‌مدارانه با کشورهای دنیا در کنار اعتقاد راسخ به تقابل با نظام سلطه. عقلانیت یعنی توجه ویژه به کارآمدی و به کارگیری مدیران کارآمد در حل مسائل. عقلانیت یعنی ایجاد رفاه اجتماعی برای همه اقشار با هر نوع سلیقه، تفکر و سبک زندگی تا کارآمدی نظام اسلامی اثبات شود و دولت اسلامی به عنوان الگویی برای نظام‌های آرمانی در قرن بیست و یکم و ایجاد تمدن نوین اسلامی قابل ارائه باشد.

و معنویت یعنی باور به سنت‌های الهی در نظام محاسباتی اجتماعی. معنویت یعنی تأکید بر خودسازی معنوی مسئولان به عنوان لازمه موفقیت در انجام مسئولیت‌ها. معنویت یعنی فراگیر و نهادینه کردن «آخرت‌باوری» به جای دنیاگرایی در جامعه (از کارگزاران نظام گرفته تا آحاد مردم). معنویت یعنی توجه به تربیت افراد جامعه در جهت نزدیک شدن به الگوهای انسان کامل.

11) مردم‌سالاری دینی با ترکیب دو رکن مردم‌باوری و اسلام ناب به دنبال هدف نهایی پیشرفت و تمدن سازی اسلامی است و در طی رسیدن به این مهم باید بتواند گام بلند «دولت سازی» را با موفقیت بردارد که متاسفانه در رسیدن به این مهم دچار عقب‌ماندگی‌های جدی هستیم. بر این اساس جمعیت پیشرفت و عدالت بر این باور است «کارآمدسازی نظام اسلامی» با رویکرد «پیشرفت عادلانه» ضرورتی اولویت‌دار است و نواصول-گرایی باید این هدف را در همه فعالیت‌های خود مدنظر قرار دهد. به گونه‌ای که حرکت در جهت شعارهای انقلاب بدون توجه به کارآمدی نتیجه‌ای جز دور شدن از آرمان ایجاد دولت اسلامی و فاصله گرفتن توده مردم از آرمان‌های ارزشمند انقلاب، به دنبال نخواهد داشت. همچنین معتقدان به نواصولگرایی باید آماده باشند در جهت رسیدن به این هدف، هزینه‌های اصلاح ساختارهای موجود در نظام جمهوری اسلامی را بپردازند.

12) علاوه بر شاخص‌های اصلی مردم‌باوری و اسلام ناب که دو محور اصلی ایجابی گفتمان نواصولگرایی است، با تاکید بر ضرورت بازگشت و رجوع اصولگرایی به این دو شاخص، جمعیت معتقد است «نوگرایی» به عنوان شاخص اصلی سوم، باید محوری دیگر از تغییر اساسی در اصولگرایی باشد و این جریان در ابعادی دیگر نیز باید تغییر کند و «نو» شود.

اصولگرایی نیاز به ساختار تصمیم‌گیری نوینی دارد که مبتنی بر خرد جمعی با نگاهی از پایین به بالا و با تکیه بر دخیل کردن بدنه اجتماعی انبوه جوانان انقلابی ایجاد شود نه اینکه شاهد این باشد که عده‌ای محدود در اتاق‌های دربسته و بی‌توجه به شاخص‌های شایسته‌سالاری تصمیم‌گیری کنند و نیروهای انقلابی را در برابر عمل انجام شده قرار داده و مجبور به تبعیت کنند. اصولگرایی باید در رویکردها، شیوه‌ها و عملکردها روزآمد شود و داشتن گفتمان ایجابی را جایگزین افتادن در دام گفتمان‌سازی رقیب کند، اصولگرایی برای ادامه حیات باید تصویر جدیدی از خود به جامعه ارائه کند و برای این تصویر جدید نیاز به جایگزینی چهره‌های جدید در پیشانی خود و استفاده از چهره‌های قدیم به عنوان پشتوانه‌های فکری و تجربی دارد و همچنین لازم است تا اجازه ندهد طیفی خاص، سردمدار و نماد جریان اصولگرایی محسوب شوند تا رفتارهای نادرست عده‌ای اندک به پای کل جریان نوشته شود.

در چهره نوینی که جریان اصولگرایی باید از خود بسازد باید جریانی درون نظام باشد و نه خود نظام و به گونه‌ای باشد که مدافع اشتباهات مسئولان منتسب به نظام تلقی نشود. اصولگرایی نیز مانند هر جریان معتقد به نظام، افتخار و هدف خود را حمایت و دفاع از نظام می‌داند اما قرار نیست اصولگرایی نقش مدافع نهادهای حکومتی و منتسبین به نظام را بازی کند؛ بنابراین اصولگرایی باید ضمن حفظ ساختار کلی حاکمیت، صادقانه، منصفانه و البته شجاعانه نقد نهادهای حکومتی و منتسبین به حاکمیت را در دستور کار خود قرار دهد. اصولگرایی باید در مواجهه با گفتمان مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) مسئولیت مدارانه و فعالانه عمل کند.

گرچه بر اساس دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب، ولایت مداری در نظام ولایت‌فقیه تبعیت از دستورات حکومتی ولی‌فقیه است اما برجستگی، دانایی، توانایی، جامعیت و تجربه مصداق فعلی ولی‌فقیه یعنی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) چنان است که بی‌تردید رهنمودها و گفتمان رهبری چراغ راه حرکت نیروهای انقلابی است. بنابراین اصولگرایی باید بدون گزینش سلیقه‌ای و در نگاهی منظومه‌ای به جای تکرار ملال‌آور رهنمودها؛ در تبیین، تکمیل، تقویت و فراگیر کردن این رهنمودها عمل کند.

13) توجه به آزادی‌های اجتماعی در چارچوب مبانی دینی امری مهم برای بخشی از جامعه محسوب می‌شود که متاسفانه برخی رفتارهای افراطی در مواجهه با مسائل مرتبط با این موضوع باعث تصویر نادرست مردم مخصوصاً جوانان از انقلاب و حتی گاه اسلام شده است و این رفتارهای افراطی در کنار برخی وادادگی‌ها و داشتن نگاه حداقلی به مقوله فرهنگ، مانند دو لبه یک قیچی، هرچه بیشتر به ترویج سبک زندگی غربی کمک کرده‌اند. لذا از محورهای مهم نوگرایی تعیین و اجرایی کردن راهبردهایی مبتنی بر آرمان‌خواهی واقع‌بینانه با تمرکز بر ارائه پاسخی روزآمد و ایجابی است بگونه ای که هم به ولنگاری فرهنگی دچار نشویم و هم نیاز مشروع و منطقی را برآورده کنیم.

14) جمعیت پیشرفت و عدالت معتقد است در میان محورها و مولفه‌های شاخص نوگرایی، مهم‌ترین محور که تضمین‌کننده و زمینه‌ساز سایر نو شدن‌ها هم محسوب می‌شود، جوان‌گرایی است؛ بنابراین جمعیت، جوان‌گرایی در انتخاب مدیران، جوان‌گرایی در انتخاب نمایندگان مردم، جوان‌گرایی در چهره‌سازی، جوان‌گرایی در ساختارهای سیاسی، جوان‌گرایی در تصمیم‌سازی‌ها و خلاصه جوان‌گرایی در همه ابعاد را یکی از شاخص‌های اصلی نواصولگرایی می‌داند.

در پایان تصریح می‌کنیم که نواصولگرایی فرایندی «در حال شدن» است و واضح است که این تغییر اساسی مسیری است که چه اصول‌گرایان بخواهند و چه نخواهند، رقم زده خواهد شد؛ بنابراین تأکید می‌شود برای تغییر از «وضع موجود» به «وضع مطلوب» باید جوانان انقلابی، دلسوزانه، فعالانه و امیدوارانه وارد میدان عمل شود تا از رسیدن به «وضع نامعلوم» جلوگیری شده و تجربه هزینه‌های غیرقابل جبران گذشته و حال، تکرار نشود.»


امید شمس آذر
۳۰ تیر ۹۷ ، ۱۰:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

وصیت مولایمان حضرت علی علیه السلام :

 اما وصیت من: خدا! چیزى را شریک او میارید و محمد (صلی الله علیه وآله) ! سنت او را ضایع مگذارید! این دو ستون را بر پا بدارید و این دو چراغ را افروخته نگهدارید، و نکوهشى بر شما نیست مادام که پراکنده نیستید و پایدارید. هر کس به اندازه توان خود بکوشد، و بر نادانان آسان گیرد و مخروشد، که پروردگارتان مهربان است و دینتان راست، و امام شما داناست. من دیروز یار شما بودم و امروز براى شما مایه پند و اعتبار، و فردا از شما جدا و به کنار. خدا مرا و شما را بیامرزاد

نکات مهم سفارش شده :

۱- اصل توحید و نبوّت را جدی بگیرید و این دو چراغ را همیشه در دل خود روشن نگه دارید.

۲- مادامی که وحدت اجتماعی خود را در برابر دشمنان اسلام حفظ کنید نکوهشی بر شما نیست.

۳- مانند پروردگارتان مهربان باشید و بر کسی که جاهل است سخت نگیرید.

۴- هر کسی به اندازه توان و استعداد خود بکوشد و دین را بفهمد و طبق دستورات امام خویش عمل کند.

۵- بدانید که امام شما با همه قدرت و علم و بزرگی خود در برابر خدا به راحتی تسلیم مرگ می‌شود و این باید مایه پند و عبرت شما باشد. گمان نکنید که مال و ثروت و قدرت در دنیا می‌تواند جلوی مرگ را بگیرید هر لحظه ممکن است در حال فرار یقه شما را بچسبد!


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۷ تیر ۹۷ ، ۱۲:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 
با دلی حیران و سوزان می روم در بادیه
دل به دست و دست بر سر، سر یه فکر آتیه
 
یار و همدم نیست در این راه و مقصد ناپدید
هر طرف می بینم آن را نیست پیدا حاشیه
 
صبر بی صبر است از من می رود تا دوردست
چند مدّت بود در دستم به رسم عاریه
 
اعتراض اینک گشاید لب به رسم اعتراض
کـ: ای فلان! بر ما نگاهی نیست از آن ناحیه
 
خشم هم در خشم آمد، خستگی هم خسته شد
سرنوشتم شد غروب سرخ دشت ماریه
 
اینچنین ای خوب! خون ما بریزی مثل آب
لیک باز ای خوب می خواهی خودت از ما دیه
 
عهد کردی که تمام عهد ها را بشکنی
چون شود این عهد را هم بشکنی یک ثانیه؟
 
«دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟»
ورنه برخیزم نشینم گوشه ای یک زاویه
 
"شهسوار"ا! با که گویی چیست درد بی کسی؟
قصّه کوته کن که تنگ آید پس از این قافیه




امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۷ ، ۱۳:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

برخلاف دموکراسی غربی که در آن، مشروعیّت حکومت را مردم می بخشند، در اندیشۀ سیاسی مذهب ما، مشروعیّت از طرف خدا می آید؛ ولی "مقبولیّت" چرا! از طرف مردم می آید. با نگاهی به سیرۀ معصومین(علیهم السّلام) در می یابیم که ایشان تا زمانی که مورد اقبال مردمی قرار نگرفته اند، تنها ولایت تکوینی دارند و بعد از آن است که صاحب ولایت تشریعی هم می شوند. پیامبر(ص) قبل از پیمان عقبه به یثرب هجرت نمی کند تا تشکیل حکومت دهد. امام علی(ع) تا زمانی که مردم به سمتش هجوم نیاورده اند، 25 سال تمام سکوت می کند. امام حسن(ع) وقتی می بیند اطرافش تنهاست، تن به صلح با معاویه می دهد. امام حسین(ع) تا 12000 نامه از کوفه دریافت نکرده، به سمت این شهر حرکت نمی کند،.... امام مهدی(عج) هم تا زمانی که افکار عمومی جهان، مکتب اسلام ناب محمّدی(ص) را یگانه راه نجات بشریّت نشناخته اند، ظهور نمی کند. با اینکه سخنان انحرافی آقای روحانی و آقای ظریف جهت خوشایند غربی ها که گفته بودند: در اسلام مشروعیّت را مردم می بخشند، محکوم است، ولی مردم این وسط هیچکارۀ هیچکاره هم نیستند و بخشندگان مقبولیّتند. پس اندیشۀ مردمسالاری دینی یا مطابق ادبیّات سیاسی روز: جمهوری اسلامی، اندیشه ای اصیل بوده و التقاطی نیست.

کسانی مثل آقای عطاءالله مهاجرانی وزیر اسبق ارشاد و فعّال لندن نشین کنونی با تفکیک مبانی یکسان نظام اسلامی، جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی از همدیگر، اعلام می کنند: خطّ قرمز من، ولایت فقیه است و بس! یا امثال خانم فاطمه رجبی تأکید می کنند: مردم ما پیش از انقلاب شعار می دادند "استقلال، آزادی، حکومت اسلامی" و نه جمهوری اسلامی. راست هم می گویند؛ آن "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" بود که از شعارهای پس از انقلاب بود. امّا در ادامه این نتیجۀ اشتباه را می گیرند که: پس جمهوری اسلامی ترکیب ناهمگون دموکراسی غربی با مبانی اسلام است! اینان -چه از سنخ دشمنان دانا باشند و چه از سنخ دوستان نادان- در راستای اثبات ادّعای خود، به وضعیّت کنونی کشور ایران و مشکلات موجود در ساحتهای مختلف آن استناد کرده و می گویند: اگر نظام تمام اسلامی بود و التقاطی نبود، چنین وضعیّت اسفباری پیش نمی آمد! امّا با این وجود از حلّ دو مسئلۀ عمده عاجزند:

1- شکل گیری نظام کنونی -با تمام ایرادات سیستماتیکی که در مقام اجرا دارد- تحت رهبری و نظارت امام خمینی(ره) یعنی یکی از نظریّه پردازان اصلی حکومت اسلامی بوده که از سال 41 انقلاب اسلامی را هدایت کرده و پس از پیروزی آن نیز بیش از 10 سال در رأس حکومت بوده است. پس اگر از نظر تئوری ایرادی بر آن وارد بود، مورد تذکّر از طرف ایشان و یا جانشینشان امام خامنه ای قرار می گرفت. ممکن است بگویند: حقّ و باطل با اسم اشخاص سنجیده نمی شود. ولی در آنصورت نیز باید توجّه کنند که رهبر حکومت اسلامی (یعنی مطلوب مردم در ایّام قبل از پیروزی انقلاب) همان رهبر انقلاب اسلامی بوده (که واقعه ای تاریخی در جهت تحقّق خواستۀ مزبور بوده است) و همان شخصیّت یعنی امام خمینی به عنوان ولیّ فقیه بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز هست؛ یا جانشین ایشان امام خامنه ای نیز هم ولیّ فقیه، هم پیشوای نظام اسلامی و هم رهبر انقلاب اسلامی می باشد. حال اگر دست تقدیر الهی تحقّق این امور را به واسطۀ علمای دیگری رقم می زد، از آن دیگران با این عناوین یاد می کردیم؛ ولی به هرحال اینان خود از هیچیک از این عناوین اعلام برائت نکرده اند که ما این وسط بخواهیم کاسه های داغتر از آش بوده و بین مبانی این عنوان ها تفرقه قائل شویم. پس بیخود و بیجهت دایه های مهربانتر از مادر نشوید.

2- کسی منکر مشکلات موجود در ایران کنونی نیست. (اگر باشد، باید شک کنیم که نفوذی دشمن است و آمده است تا با چاپلوسی و مجیزه خوانی، خود را بالا بکشد). از همان ابتدای اجرای برنامه های پنج سالۀ توسعۀ اقتصادی و اجتماعی و و فرهنگی و -در برهه هایی به موازات آن- برنامه تعدیل اقتصادی که بیشتر تحت نظارت سازمان صهیونیستی ملل متّحد و سازمان تجارت جهانی (WTO) بودند و نه مبتنی بر اقتضائات فرهنگ دینی و ملّی خودمان، تا همین سند استعماری اخیر 2030 که همچنان بعد از اعتراضات صورت گرفته باز هم در حال اجراست و بسیاری موارد دیگر، از آن دسته مشکلاتی ست که به این راحتی قابل حل نبوده و مانند دندۀ کج اگر بخواهی راستش کنی، می شکند؛ ولی ریشه در مبانی جمهوری اسلامی نیست، بلکه در ناآگاهی مردم و عدم باور مسئولین به داشته های خودی است. مردمی که تحت تأثیر رنگ و شکل و صدا یک روز به این می گویند مرده باد و آن یکی زنده باد، فردایش آن را می گویند مرده باد و این یکی زنده باد! و مسئولینی که بعضاً نه به اسلام اعتقاد و التزام عملی دارند و نه حتّی به جمهوریّت. اکنون هر ایرادی که وجود دارد، به خاطر عملکرد غلط چنین مسئولان و کوتاهی چنین مردمانی است و مبانی تئوریک نظام جمهوری اسلامی که در سه مرجع عمدۀ: "قانون اساسی، وصیّت نامۀ امام راحل و سخنان حکیمانۀ امام حاضر" خلاصه شده است، هیچگونه ایراد خاصّی که بتواند به عقل معمول بشری برسد ندارد. اگر هست، بفرمایید. در غیر اینصورت خلط مبحث نکنید.

خلاصۀ کلام:
جمهوری اسلامی کاملترین نظام حکومتی در غیاب معصوم است که نمونۀ روشنی از تحقّق اعتقادات در بستر واقعیّات است. چنین افرادی اگر مدّعی هستند تئوری را قبول دارند و به حاصل تئوری انتقاد دارند، باید توجّه داشته باشند که هر دو از یک مرجع صادر شده. آن هم مرجعی که همیشه دربارۀ "اسلام آمریکایی" -یعنی به نوعی همان التقاط- هشدار می داده و هم از او نقل است که: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه پیش و نه یک کلمه پس». اگر هم تئوری را قبول نداشته و معتقدند که مشکلات کنونی از همان مبانی اوّلیه سرچشمه می گیرد، انتقادات خود به مبانی سه گانۀ گفته شده را البتّه با ذکر مانیفست کامل و جامع نظام جایگزینی که مدّ نظر دارند، بیان بفرمایند. در غیر اینصورت قاطی کردن دو مبحث متفاوت "مشکلات دستگاه دیوانسالاری کنونی کشور" با "اصل نظام مبتنی بر رابطۀ امّت و امامت" که حضرت امام(مدّظلّه) در جریانات زمستان اخیر، در دیدار با مردم تبریز در موردش توضیح دادند، خود نوعی التقاط است! هرچند دولت آقای روحانی و حامیانش بدشان نمی آید این دو مبحث را باهم خلط کنند تا راحتتر بتوانند همۀ کم کاری های خود را به گردن نظام بیندازند، امّا اینها بهتر است جوانمرد باشند.

امید شمس آذر
۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۴:۳۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

امام سجّاد(ع) می فرماید: «جواهری از علم در سینۀ من است که اگر فاش کنم، بت پرستم می شمارند و ریختن خونم را حلال می دانند». صرف نظر از درسهای مختلفی که از این حدیث گرانبها و درخشان قابل اخذ است، بنده می خواهم از این جنبه بدان توجّه کنم که: امام معصوم نیز با وجود این میزان علم و آگاهی که هیچگاه با سطح دانش عامّۀ مردم سازگار نیست، باز به خود اجازه نداده است رفتاری از خود بروز دهد که بین خود و عامّه فرق قائل شود. امّا عدّه ای از سر عقده ای که دارند، همینکه به رشحه ای از آن علوم پنهان دست پیدا کردند، برای خود صاحب ادّعا می شوند و دنبال عُدّه می گردند.

باطنیّه در تاریخ اسلام گروهی بودند که ادّعا داشتند ما از ظاهر گذشته و به باطن رسیده ایم و بنا نیست مانند عامّه پایبند به همۀ احکام دین باشیم. در ادبیّات ما کسانی امثال ناصرخسرو قبادیانی -که البتّه بعدها توبه کرده و به مذهب تشیّع اثنی عشری گروید- و یا باباطاهر عریان -طبق برخی نظرها- از این فرقه بوده اند و از مولوی نیز -که برخی بیخود در صدد توجیه و تبرئه اش برآمده اند- سخنان انحرافی زیادی متضمّن افکار باطنی ها نقل شده؛ مانند:

"ما ز قرآن مغز را برداشتیم.................پوست را بهر خران بگذاشتیم" !!

باطنی ها هنوز هم چه با عنوان رسمی شیعیان اسماعیلی که عمدتاً در تاجیکستان و بخشی در افغانستان ساکنند و چه بدون این عنوان و به صورت باطنی(!) در میان امّت اسلام به حیات خود ادامه می دهند و همچنان مشغول تبلیغ مرام و مسلک و پراکندن شبهات خود در میان مسلمانان هستند. اساساً اندیشه ها متولّد می شوند، ولی از بین نمی روند. اندیشه های مبتنی بر مسئولیّت گریزی و دررفتن از زیر بار تکلیف هم از آن دسته اندیشه های بسیار دلچسب و خوشایند برای طبیعت انسان بوده و هیچکدام نیز مانند "گذر از ظاهر و رسیدن به باطن" که خیلی هم بین سایر امّت ها قابل فهم نیست، در راستای تحقّق هدف فوق، این اندازه مشتری ندارد. بخشی از توجیهات و شبهات آنان برای گریز از تکالیف دینی بدین شرح است:


        ما در راستای جذب حدّاکثری و دفع حدّاقلّی، در پی تسامح و تساهل با دیگران هستیم.

تسامح و تساهل با پیروان دیگر عقیده ها و همچنین رویکرد جذب حدّاکثری و دفع حدّاقلّی، همواره روش و سیرۀ بزرگان دین ما بوده و هست؛ امّا "تسامح در مناسبات" به معنی "مسامحه در عبادات" نیست؛ چنانکه دایرۀ حقّانیت منحصر به یک مذهب، ولی دایرۀ نجات بسیار وسیعتر است. اساساً جذب حدّاکثری و دفع حدّاقلّی با اصلاح اخلاق و رفتار اجتماعی محقّق می شود و اگر بنا باشد در این مسیر از چارچوب خود بزنیم، دیگر قرار است به سوی چه چیزی جذب و یا از دفع از چه چیزی جلوگیری کنیم؟!


        باطن مهمتر از ظاهر است.  باید ظاهر را گذاشت و گذشت.

کسی منکر نیست که باطن مهمتر از ظاهر است و نباید در زندگی خود ظاهر بین باشیم؛ امّا آیا ما خود در دنیای مادّی زندگی نمی کنیم؟ تا زمانی که خود در این دنیای ظاهری زندگی می کنیم، می توانیم بدون نیاز به آب و هوا و غذا زنده بمانیم؟ پس ظاهر نیز مهمّ است و رسیدن به باطن بدون تقیّد به ظاهر امکان پذیر نیست. مثال تجربی اینکه: معاویه با اینکه یاطن دین را ضایع کرده بود، ولی آدم ساختارگرایی بود و ظاهر را حفظ می کرد. برای همین امام حسن(ع) یا امام حسین(ع) علیه او دست به قیام نزدند؛ ولی یزید ساختارشکن بود و علاوه بر باطن، ظاهر دین را هم ضایع می کرد که باعث شد سیرۀ اهل بیت (علیهم السّلام) در مواجهه با او طور دیگری رقم بخورد.


        خدا که ظاهربین نیست. دلت پاک باشه!

خدا ما را آفریده و علاوه بر وجود، نعمات بیشمار دیگری را به ما بخشیده، بدون اینکه ما درخواستی از او کرده باشیم؛ پس طریقۀ شکر این نعمات را هم خود بهتر هرکس دیگری می داند و ما موظّفیم به همان طریقی که به ما دستور داده است، شکر نعماتش را به جا بیاوریم، هرچند حکمتش را نیز ندانیم. چرا که بدون عمل به این طریقۀ شکر، نمی توانیم از رضای خدا مطمئن باشیم. علاوه بر آن، از کجا معلوم که دلمان پاک است؟ امام معصوم هم با این اطمینان به خود اجازه نمی دهد در مورد خود چنین اظهار نظری کند.


        من که نمی خوام از زیر چندتا حرکت (نماز و موارد مشابه) دربرم!

به فرمودۀ پیامبر(ص): نماز سیمای دین است؛ عکس این حدیث هم چنین است که: دین باطن نماز است. انصافاً عمل به کدامیک سختتر است، سیما و ویترین یا باطن و محتوا؟ کسی که حال و حوصلۀ عمل به سیما را نداشته باشد، حال و حوصلۀ عمل به محتوا را هرگز نخواهد داشت. اگر هم طبق ادّعای خودش عمل به ظاهر برایش سخت نیست، اولاً توجّه داشته باشد که شیطان در چنین مواقعی در کمین انسان نشسته و او را از انجام همین چند حرکت ظاهری خسته و افسرده می کند. ثانیاً بله! تو قوی هستی. حالا که کار سختتر را -طبق ادّعای خودت- می توانی انجام دهی، بیا و کار آسانتر را هم انجام بده. همین انجام کار سبک چند دقیقه ای و چند دقیقه در مواعد مشخّصی در روز "خبردار" ایستادن در پیشگاه باریتعالی و تعظیم کردن و دوزانو نشستن و پیشانی بر خاک نهادنمان برای این است که فراموش نکنیم بنده ایم و خیلی به پیشگاهش سرکشی نکنیم؛ وگرنه ذات انسان بسیار سیری ناپذیر و طغیانگر است. شخصیّتی مانند امیرالمؤمنین(ع) گاهاً 1000 رکعت نماز مستحبّی در یک شب به جا می آورد، پس وای به حال ما!


         بیشتر عمل کنندگان به ظاهر شریعت ریاکار هستند!

خب! شما ریاکار نباش و خالصانه عمل کن تا ازت یاد بگیریم! گفته اند: نماز بخوانید حتّی اگر خود نیز بدانید که نمازتان منافقانه است. این سخن علاوه بر اهمّیت حفظ سیمای دین، نشان دهندۀ این واقعیّت نیز هست که نماز بالاخره انسان را از زشتی و بدی باز می دارد. حدیث است از پیامبر(ص) که: «سگ می گوید: سپاس خدا را که مرا سگ آفرید و خوک نیافرید. خوک می گوید: سپاس خدا را که مرا خوک آفرید و کافر نیافرید. کافر می گوید: سپاس خدا را که مرا کافر آفرید و منافق نیافرید. منافق می گوید: سپاس خدا را که مرا منافق آفرید و بی نماز نیافرید». این یعنی تقدّم نماز بدون عمل و ظاهری بر ضایع کردن ظاهر با ادّعای حفظ باطن.

       *

مطلب را با یک حکایت به پایان می رسانم. امید که مؤثّر واقع شود:

پسری به خواستگاری دختری رفته بود. از وی پرسید: تو نماز می خوانی؟ گفت: من به باطن نماز عمل می کنم! پرسید: روزه می گیری؟ گفت: من به جای شکم، دست و دل و زبان و چشم و گوشم روزه ست! پرسید: حجاب را رعایت می کنی؟ گفت: من عفاف را رعایت می کنم، خداباور بودن و حیا داشتن به دو متر پارچۀ سیاه نیست که!! پرسید: به وجود شیطان اعتقاد داری؟ گفت: شیطان وجود خارجی ندارد، بلکه در درون ماست! پرسید: عقیده ات دربارۀ ظهور امام زمان(عج) چیست؟ گفت: نباید منتظر باشیم کسی از بیرون بیاید و اوضاع را اصلاح کند، ظهور و تحوّل باید در درون ما اتّفاق بیفتد!! نهایتاً پسره نیز بدون اطّلاع دختره با یکی دیگر ازدواج کرد و وقتی دختره اعتراض کرد که پس قرار ما چه شد؟، پاسخ داد: عزیزم! من همچنان تو را دوست دارم و از دور به یاد تو هستم، این که داری می بینی ظاهراً همسر من است و همسر باطنی من در اصل تو هستی !!!


امید شمس آذر
۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۲:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

سریال پایتخت که از چند سال پیش روی آنتن سیما رفت و از همان ابتدا انبوه مخاطبان رسانۀ ملّی را توانست با خود همراه نماید و سری های 2 و 3 و 4 و 5 و احتمالاً بیشتر از این را نیز به دنبال خود بیاورد، از معدود کارهای موفّق و مردمی در نوع خود بوده است که جای خالی آن سالها پیش احساس می شد و سریالهای رمضانی مانند "متّهم گریخت، خانه به دوش و..." در واقع نسخه بدل آن بودند. نقطۀ قوّت پایتخت در معمولی بودن آن است. "مانور تجمّل" که در دهۀ هفتاد وارد سیما و سینمای ما شد، مردم را از مسئولین جدا کرد. پایتخت، در پی پیوند دوبارۀ آنان است. بازیگرانش هم یکی از یکی طبیعی تر نقش خود را ایفا کرده و حرف دل مردم را می زنند؛ در سری اخیر یعنی پایتخت 5 هم به خوبی جلوی ترکیه و ترکیه زدگی درآمدند. از این رو جا دارد حالا_حالاها ادامه پیدا کند. امّا....
رگه هایی از "ملّی گرایی عامّه محور روحانیّت ستیز" در سری های پیشین آن به چشم می خورد که در این سری کاملاً برجسته بود: دیالوگ های حاوی ذکرهای دینی که به صورت خنده دار ادا می شدند، کم اهمّیت دادن اصل غیرت دینی شخصیّتی مثل نقی در مواجهه با جوانان منحرف و تأکید بر آسیب شناسی روش مواجهۀ او پیش از تأیید اصل حرکتش، بی نماز نشان دادن باباپنجعلی برخلاف سری های قبل، آزادی بیشتر بازیگران زن و مرد در صحنه های برخورد لمسی -البتّه از روی لباس!- و... . این جریان که در ایران قرنهای اخیر برای نخستین بار در زمان زمامداری "کریمخان زند" و به محورِیّت خود او اعلام موجودیّت کرده و در طول دورۀ قاجار نیز به آرامی به حیات خود ادامه داد، سایق با نماد "دکتر مصدّق" شناخته می شد و در زمان ما "دکتر احمدی نژاد" که امتیازش نسبت به مصدّق در دردآشنایی و سخت کوشی و خاکساری او و آشنایی بیشترش با عمدۀ اقوام و اقشار شهری و روستایی ایران -برخلاف مصدّق منحصر در پایتخت- است، بدش نمی آید که رهبری این جریان را در دست بگیرد. افرادی مانند: علی دایی، عادل فردوسی پور و مهران مدیری هم از اینانند و بسیاری دیگر از شخصیت های تأثیرگذار دیگری که بالقوّه می توانند برای خودشان یک پا "رسانه" باشند، یکی یکی در حال پیوستن به این جریانند. البتّه با حلقۀ مشایی اشتباه گرفته نشود؛ هرچند باهم بی ربط نیستند، ولی نه آن را باید به این تعمیم داد و نه این را در آن محدود دانست. آن مسئله ای دیگر است. قبلاً در پستی با عنوان «اشرافیّت خاکسار جمهوریّت» اشارۀ مختصری به این قضیه کرده بودم و اکنون یک بار دیگر فرصت دست داد تا دربارۀ آن صحبت کنم. شاید بعداً نیز توضیحات بیشتری در موردش ارائه دادم. به هرحال آن خطر اصلی که بیخ گوش ماست و داروندار مان را تهدید می کند، این نیست؛ ولی در جای خود قابل توجّه و جدّی گرفتنی ست. اندکی بیشتر احتیاط کنیم.


امید شمس آذر
۱۰ تیر ۹۷ ، ۱۹:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دوستان بسیاری راجع به نام کاربری من در فضای مجازی یعنی اوریا ازم می پرسیدند. فکر می کنم در سوّمین سالگرد راه اندازی وبلاگ، وقتش رسیده باشد که توضیحاتی در موردش ارائه بدهم؛ این نام وجه تسمیه های مختلفی دارد که همگی نیز نشانه ای از هویّت فردی و اجتماعی کاربر آن است؛ شامل:

1- اوریا به املای لاتین URIA ترکیبی است از سرواژه های Umanity به معنی انسانیّت، Religion به معنی مذهب، Iran و Azarbaijan که این چهار مورد یعنی انسانیّت، مذهب، ملّیت و سرزمین، ارکان هویّتی من نوعی را تشکیل می دهد.

2- اوریای سوّم یکی از نامهای حضرت اخنوخ/ادریس (ع) است که در حدود 6700 سال پیش زندگی می کرد و به موازات مورد قبلی، نمادی از هرکدام از ارکان یاد شده می تواند باشد؛ به لحاظ انسانیّت، ایشان از پیامبران حدّ فاصل آدم و نوح (علیهم السّلام) بوده و جدّ انسانهای کنونی روی زمین به حساب می آید. به لحاظ مذهب که از پیامبران الهی است. به لحاظ ملّیت مطابق است با هوشنگ پیشداد قانونگزار نخستین که پیشدادیان از او نام یافته اند؛ آنچنانکه یونانیان نیز ایشان را با نام هرمس حکیم شناخته اند. به لحاظ سرزمینی نیز محلّ حکومتش در محوّطۀ باستانی کول تپه (=تپّۀ خاکستر) در شمال سلماس واقع در روستای اجدادی بنده اهروان/اهرنجان بوده که در اصل اور هوئنگان به معنی شهر هوئنگان (=هوئنگ/هوشنگ) یا خوئنخان (خوئنخ/خنوخ یا اخنوخ) می باشد. این چهار رکن مثل چهار قاعدۀ یک هرم در یک نقطه که همان اوریا باشد، به همدیگر می رسند. معنای خنوخ و همچنین هوشنگ هر دو را سازندۀ منازل خوب گفته اند؛ امّا چون قرآن کریم فرهنگ را که مجموعه داشته های معنوی ملّت هاست، بر تمدّن که مجموع داشته های مادّی آنان است ترجیح می دهد، به جای نام اخنوخ مذکور در تورات که مرتبط با معماری بوده و مفهومی تمدّنی دارد، نام ادریس را از مصدر تدریس بوده و مفهومی فرهنگی دارد، ذکر کرده است؛ آنچنان که پیدایش بسیاری از دیگر مظاهر فرهنگی و تمدّنی را نیز به آن حضرت نسبت می دهند، مانند: خیّاطی، نوشتن با قلم، کشف آتش و... . نام هرم نیز که مشهورترین آنها یعنی اهرام ثلاثۀ مصر را آن حضرت به معجزۀ الهی پایه گذاری نموده -و البتّه بعدها مورد مصادرۀ فراعنه و گروههای فراماسونری قرار گرفته- برگرفته از نام هرمس است که تمدّن یونانی نیز مرهون تمدّن هرمسی برخاسته از مصر می باشد و خود هرمس نیز به مناسبت عروجش به آسمان -که در قرآن نیز تصریح شده- بعدها نزد یونانیان شخصیّتی نیمه خدایی پیدا کرده و واسطه و پیک میان انسانها و خدایان شمرده شده است که در روم نیز با نام مرکوری مشهور شده. گفتنی است معنی اوریا نیز در زبان اصلی، معلّم است.

3- اوریا می تواند صورتی از آریا باشد که وجودش به عنوان شعبه ای از نژاد سفید و از گروه قفقاز_آناتولی_افغان مسجّل است، ولی اینکه معنایش نجیب یا چیز دیگری شبیه به این باشد که متأسّفانه همچنان در کتابهای درسی نیز تأکید می شود، برنامۀ استعمار است. آریا یا اوریا دارای معانی ایست مانند: شهرنشین یا دهقان (همریشه با غور در ترکی و اور در عبری)، اسب سوار (همریشه با Horse در انگلیسی)، خورشیدی اعمّ از خورشیدپرست یا زادۀ خورشید (همریشه با خور یا هور در فارسی)، درشت چشم (همریشه با حور در عربی) و همچنین آزادشده یا آزاده (همریشه با حرّ در عربی). مابقی وجه تسمیه های ادّعایی و از سر احساسات ملّی گرایانه و نژادپرستانه است.

4- اوریا همچنین به موازات ایلی، ایلیا و آلیا، نامی از نامهای حضرت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السّلام) در زبور داوود(ع) است.

5- در منابع تاریخی، اوریای حِتّی/هیتیایی نام یکی از سرداران حضرت داوود ذکر شده که داوود نبی بعد از جان باختن او در جنگ، با همسر وی ازدواج می کند که البتّه این داستان که مانعی هم ندارد از نظر تاریخی راست باشد، ربطی به نام کاربری ما نداشته و نکتۀ انحرافی قضیه است!

پایان سخن اینکه: این نام زیبا را که بنده از سال 83 بدان رسیده و از سال 91 در فضای مجازی استفاده می کنم، اخیراً کاربران دیگری نیز مورد استفاده قرار داده اند که البتّه نمی توانیم در این مورد بخیل باشیم، ولی آنان نیز لطف کنند مانند حقیر علّت این انتخاب خود را توضیح دهند تا به کپی برداری متّهم نشوند. منتظریم.

 

امید شمس آذر
۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۰:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

می گویند:

گوسفند در اصل گو + سپند بوده است به معنای گاو مقدّس،

نتیجۀ اخلاقی:

پشم باعث ایجاد تقدّس می شود.

***

 

 یارو اونقدر مواظب بود به جای فَروَهر فُروهر نگه

کم مونده بود وُروجک رو هم بگه وَروَجک.

***

 

اینکه "بابت شکست برجام نباید کسی را سرزنش کرد"

خودش از صد تا سرزنش بالاتر بود.

***

 

  دقّت کنید)

تا تعطیلی 29 اسفند لغو نشود

نمی توانیم در چاههای نفت را ببندیم.

***

 

چراغی که به خانه رواست

به مسکو حرام است.

***

 

کهنه شهر نسبت به سلماس

افغانستان است نسبت به ایران

(همشهری ها میفهمن چی میگم)

***

 

«گرانی های اخیر حبابی ست»

یعنی خاک بر سرتون!

شما توان ترکوندن یه دونه حباب رو ندارید؟

***

 

خدا می داند اگر این "ساغول" را در زیان مادری مان نداشتیم

در برابر انواع و اقسام تعارف های رنگارنگ چه می خواستیم بگوییم؟!

***

 

پارسال طبق فالم قرار بود بهترین سال زندگیم باشه

حالا که امسال ازدواج کردم، نمیدونم منظور چی میتونه باشه!

***

 

با بقیۀ دامن های سایتهای اینترنتی کاری ندارم

ولی خدا وکیلی دامنۀ gov برای ادارات دولتی خیلی برازنده ست.

***

 

حسرت حضور در دیدار شاعران با رهبری را داشتم؛

وقتی دیدم یکی مثل استاد کریمی مراغه ای امسال تازه به این دیدار دعوت شده،

کمی آرام گرفتم.

***

 

"گوجه ورامین... گوجه ورامین"

حالا مگه ویس چش بود که رامین عاشق گوجه شده؟

***

 

 

 

امید شمس آذر
۰۵ تیر ۹۷ ، ۲۰:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

به من گفتی که: قلب کوچکت جای غم ما نیست

ولی این قلب کوچک هم غمی دارد برای خود


رهایش می کنی، حرفی ندارد، او که تنها نیست

که آن بالا پناه محکمی دارد برای خود


ندانستی که اورنگ تو را نزدیک خود آورد ؟

چنان آصف که اسم اعظمی دارد برای خود


چه می بینی چنین خوارش؟ که بهر کشف مشهودات

به وقت مدّعا جام جمی دارد برای خود....


به هر حال ای دل! از این خردبینی ها مشو غمگین

بیا خر شو، خری هم عالمی دارد برای خود


امید شمس آذر
۰۴ تیر ۹۷ ، ۲۱:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

خانم فریال پناهی، معلّم بازنشسته، شاعر و نویسندۀ سلماسی است که هر هفته حضورش در جلسات انجمن ادبی -با آن موهای کاملاً سفید که از زیر روسری بیرون زده- برای ما پیام آور آموختن نکات تازۀ حکمت آمیز و درسهای اخلاقی در زندگی است. اشتیاقی را که برای شنیدن سخنان او وجود دارد، تنها بچّه های کوچکی که منتظر شنیدن قصّه های مادربزرگ هستند، می توانند بفهمند. ایشان یک روز تعریف می کرد:

یک بار که برای انجام مناسک حج به مکّه رفته بودیم، روزی از روزها که فرصت فراغتی این میان دست داده بود، در حالی که همۀ همراهان یا مشغول زیارت یا مشغول خرید در بازار بودند، من به کتابفروشی رفته بودم و با مقداری عربی که بلد بودم، کتابهای آنجا را مرور می کردم. برایم مهم بود که بدانم آنها بچّه های خود را با چه چیزی تربیت می کنند. بین کتابهای دورۀ ابتدایی آنها، جایی دیدم که داستان معروف پینوکیو را برای بچّه های خود نوشته اند با اسم "ماجد". آنجا به فکر فرو رفتم که حتّی عرب ها هم معتقدند که برای جا انداختن یک فرهنگ در سطح جامعه -آنهم از سطح بچّه ها- باید اوّل زمینۀ آن را فراهم کرده و بومی سازی اش بکنیم. ولی ما مظاهر فرهنگی غربی را بدون منطبق سازی با فرهنگ خودی (مانند آلوچه ای که نشسته و پوست نکنده و با هسته در گلوی یک نوزاد فرو بکنیم) به خورد ملّت خودمان می دهیم. از رادیو و تلویزیون گرفته تا تلفن همراه و اینترنت و شبکه های اجتماعی، بدون هیچگونه بسترسازی لازم و به صورت مهمانان ناخوانده ای که به تدریج بر سر ما آوار شدند، در جامعۀ ما ظهور کردند. هیچکدام از متولّیان فرهنگ این سامان هم مانند کوکب خانم مادر عبّاس پاکیزه و باسلیقه نبودند که از عهدۀ اینان برآیند. معلوم است که مشکل ساز خواهد شد.


امید شمس آذر
۰۳ تیر ۹۷ ، ۱۲:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

از دیدگاه روانشناسان غربی، "هنر" عبارت است از بازتاب عقده های فروخفتۀ ناشی از آرزوهای سرکوب شدۀ انسانی که پس از پالایش و فرآوری، به صورت آثار زیبایی شناسانه نمود و بروز پیدا می کنند. این نظر در تعریف هنر می تواند قابل قبول باشد؛ ولی نقص آن در اینجاست که آنان توضیح نمی دهند که چه عاملی باعث می شود همین عقده ها در یکی به صورت آسیب های اجتماعی بازتاب پیدا کند و در دیگری به صورت آثار زیبای هنری؟ در تکمیل آن، این سخن از امام خمینی(ره) را باید یادآور شد که: «هنر عبارت است از دمیدن روح نعهّد در انسان ها». طبق این تعریف، عامل جدایی بخش دو نوع بازتاب در دو گروه از انسان ها همان "تعهّد" است که خود در عین اینکه عامل فرآوری و استحصال هنر بوده، عامل انتقال یابندۀ آن نیز هست و اینجا دیگر با دو فرآیند -یکی ایجاد هنر و دیگری انتقال پیام آن- روبرو نیستیم؛ بلکه هردو یک فرآیند واحد بوده اند که از همان اصل تعهّد ریشه می گیرند.

روی این حساب، می توان قضاوت کرد که فرضیۀ "هنر برای هنر" که آثار هنری را به کلّی رها از هر قید و بندی دانسته و هدفی برای مقولۀ هنر قائل نبوده و هدف و وسیله را در اینجا یکی می داند، تا چه اندازه بی پایه و اساس است؛ چرا که طبق آنچه گفته شد مشخّص می گردد که عامل تعهّد که نوعی تقیّد و محدودیّت به یک سری اصل ها و ارزش هاست، جوهرۀ اصلی هنر بوده و هست و این با مفهوم رهایی و بی حدّ و مرزی و بی هدفی در تعارض است. از این رو تعبیر "هنر متعهّد" یک ترکیب اضافی است. هنر عین تعهّد است و اگر متعهّد نباشد، هنر نیست.


امید شمس آذر
۰۲ تیر ۹۷ ، ۱۹:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سی و یکمین سالروز تولّدم نیز گذشته بود. از دست تنهایی کاملاً به جان آمده بودم. به سرم زد نماز مخصوص این امر یعنی یافتن همسر را که از حضرت علی(ع) وارد شده است با دعای مخصوص بخوانم. چند روز گذشت. در جریان ثبت نام برای آزمون استخدامی دستگاههای دولتی بودم که یک دختر خوب بی اختیار بر سر راهم قرار گرفت و مشخّصاتش نیز بی اختیار در دستم. درنگ را جایز نداستم و حرف دلم را با او در میان گذاشتم. خانواده ها نیز در جریان قرار گرفتند و شروع به تحقیق و پرس و جو از یکدیگر کردند. فقط چون مصادف با روزهای ماه مبارک رمضان بود، زمان خواستگاری به بعد از عید سعید فطر موکول شد. بلافاصله پس از عید خواستگاری رفتیم و بلافاصله جواب مثبت گرفتیم و بلافاصله مراسم بله برون برگزار کردیم و نهایتاً ظهر روز پنجشنبه ۳۱ خرداد امسال به عقد هم در آمدیم؛ بدینگونه از ابتدای آشنایی تا ازدواج بیش ازیک ماه طول نکشید، زیرا هر دو طرف به وعدۀ خدا ایمان داشتیم.

اکنون من نیز به یاری خدا به جرگۀ متأهلین پیوسته ام و حالا در فضای بیان دنبال بچّه مسلمانهایی هستم که تبریکشان را پاسخ گفته و برایشان آرزوی خوشبختی بنمایم.


امید شمس آذر
۰۱ تیر ۹۷ ، ۲۰:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

۰۰۰ ۴۵۰ سال پیش :

روی نیبیرو حیات دچار مشکل می شود چرا که جو سیاره فرسوده شده است. حاکمی به نام آلالو Alalu که توسط آنو Anu معزول شده است با سفینه ای از نیبیرو فرار می کند و روی زمین پناه می گیرد. آلالو کشف می کند که زمین دارای ذخایر طلا است که می تواند اتمسفر نیبیرو را ترمیم کند.

 

۰۰۰ ۴۴۵  سال پیش :

به سرپرستی انکی  Enki  یکی از پسران آنو – گروهی از آنوناکی در زمین فرود می آیند و اولین پایگاه زمینی را در ” اریدو “  Eridu  برقرار می کنند تا از آبهای خلیج فارس طلا استخراج کنند.


۰۰۰ ۴۳۰ سال پیش :

آب و هوای زمین بهتر می شود. تعداد آنوناکی بیشتری به زمین می رسند. در میان آنها نین هورسگ Ninhursag خواهر ناتنی انکی و سرپرست تیم پزشکی نیز هست.

 

۰۰۰ ۴۱۶ سال پیش :

وقتی که استخراج طلا کاهش می یابد - آنو به همراه پسر و جانشین خود انلیل Enlil به زمین می آیند.

تصمیم بر آن می شود که برای استخراج طلای بیشتر معادن طلا در جنوب آفریقا حفاری شوند. در این حال انلیل رهبری این ماموریت را به دست می گیرد و انکی برای ادامه کار به آفریقا فرستاده می شود. آنو پیش از ترک زمین توسط نوه ی آلالو به جنگ تهدید می شود.

 

۰۰۰ ۴۰۰ سال پیش :

 هفت قرارگاه در جنوب بین النهرین ساخته شده است از جمله یک فرودگاه فضایی در سیپار  Sippar – یک برج کنترل مرکزی در نیپور  Nippur  و  یک مرکز متالورژی در شوروپاک  shuruppak ( همگی در عراق امروز) . کشتی ها یکایک از آفریقا می رسند . طلای خالص سازی شده در مدار پیماها توسط ” ایگیگی”  Igigi حمل می شوند و در سفاین فضایی تخلیه می گردند.

 

۰۰۰ ۳۸۰ سال پیش:

نواده ی آلالو به کمک ایگیگی ها بر علیه آنوناکی شورش می کنند تا کنترل زمین را به دست بگیرند. جنگی در می گیرد و پیروان انلیل پیروز می شوند.

 

۰۰۰ ۳۰۰ سال پیش:

ایگیگی ها از رنج کار در معادن شورش می کنند. انکی و نین هورسگ که دست تنها شده اند کارگرهای ابتدایی و نیمه هوشمندی را با دستکاری ژنتیکی در میمون ماده تولید می کنند.کارگرها مشغول کار در معادن می شوند. انکی به معادن حمله می کند و کارگرهای ابتدایی را با خود به ” عدن “  Edin در بین النهرین می آورد. کارگران شروع به تولید مثل می کنند و زیاد می شوند.


۰۰۰ ۲۰۰ سال پیش :

حیات زمین به دلیل یخبندان در خطر می افتد.

 

۰۰۰ ۱۰۰ سال پیش :

آب و هوای زمین دوباره گرم می شود. آنوناکی ( نفیلیم در تورات) بر خلاف میل انلیل با دختران آدمیزاد ازدواج می کنند.

 

۰۰۰ ۷۵ سال پیش :

 عصر یخبندان دیگری آغاز می شود. انسانهای قوی و غارنشین نجات می یابند.

 

۰۰۰ ۴۹ سال پیش :

انکی و نین هورسگ انسانهایی را که از تیره آنوناکی هستند یا یکی از والدینشان آنوناکی بوده است به مسند پادشاهی در شوروپاک می نشانند. انلیل خشمگین از این تصمیم در صدد نابودی انسانها بر می آید.

 

۰۰۰ ۱۳ سال پیش :

با نزدیک شدن نیبیرو به زمین انلیل از آنوناکی قول می گیرد که به انسانها در مورد فاجعه ای که در راه است چیزی نگویند تا همه آنها نابود شوند.


۰۰۰ ۱۱ سال قبل ازمیلاد :

انکی قول خود را می شکند. به” زیاسودرا ” Ziasudra ( نوح در تورات) دستور ساخت زیر دریایی می دهد. سیل زمین را فرا می گیرد و آنوناکی شاهد ویرانی کامل پایگاههای فضایی و شهرهای خود هستند. انلیل موافقت می کند که به انسانهای باقی مانده بذر و ابزار کشاورزی بدهد و انکی حیوانات اهلی را ایجاد می کند.


۰۰ ۱۰۵ قبل ازمیلاد :

 نوادگان زیاسودرا در سه ناحیه ساکن می شوند.  نی نورتا Ninurta پسر بزرگ انلیل کوهها را سد می کند و رودها را تخلیه می کند تابین النهرین را سرزمینی قابل سکونت کند. انکی ناحیه رود نیل را به دست می گیرد.  شبه جزیره سینا توسط آنوناکی برای فرودگاه فضایی ساخته می شود. یک برج کنترل مرکزی نیز در کوه موریا در اورشلیم آینده برافراشته می گردد.

 

۷۸۰ ۹ قبل از میلاد :

رآ / مردوک اولین پسر انکی سرزمین مصر را بین اوزیریس و ست تقسیم می کند.


۳۳۰ ۹ قبل از میلاد:

ست  Seth اوزیریس را دستگیر می کند و می کشد و خودش بر سرتاسر دره نیل حاکم می شود.


۹۷۰ ۸ قبل از میلاد:

هروس Horusدر انتقام خون پدرش اوزیریس اولین” جنگ اهرام” را آغاز می کند. ست به آسیا فرار می کند و کنعان و شبه جزیره سینا را اشغال میکند.


۶۷۰ ۸ قبل از میلاد:

پیروان انلیل که با قدرت انکی بر پایگاههای فضایی مخالفت دارند دومین جنگ اهرام را آغاز می کنند. نی نورتا پسر انلیل پیروزمی شود و تمام مهمات و تجیزات هرم بزرگ را خالی می کند. نین هورسگ کنفرانس صلحی ترتیب می دهد و زمین بین دو دسته تقسیم می شود. قدرت و حکمرانی مصر از مردوک/ رآ گرفته شده و به سلسله ای از تت  Toth داده می شود.

 

۴۰۰ ۷ قبل از میلاد:

 عصری از صلح برقرار می شود و آنوناکی ابزارهای جدیدی به انسان می دهند و عصر نئولیتیک ( نوسنگی) آغاز می شود. نیمه خدایان بر مصر حاکم می شوند.

 

۸۰۰ ۳ قبل از میلاد:

همچنان که آنوناکی شهرهای قدیمی خود مانند نیپور و اریدو را بازسازی می کنند تمدن شهری در سومر آغاز می شود. آنو برای یک رژه مجلل به زمین می آید. به افتخار او شهر جدیدی به نام اوروک ( ارگ) ساخته می شود و او معبد خود را به نوه عزیزش نین هورسگ ( ایشتر) می بخشد.


۷۶۰ ۳ قبل از میلاد :

پادشاهی به انسان اعطا می شود. کیش اولین پایتختی است که زیر نظر نینورتا ایجاد می گردد. تمدن در سومر شکوفا می شود.

 

۴۵۰ ۳ قبل از میلاد:

برتری در سومر به نانار/ سین اعطا می شود. مردوک بابل را “دروازه خدایان” اعلام می کند. حادثه برج بابل اتفاق می افتد و آنوناکی زبان نوع بشر را متفاوت می کنند. کودتای مردوک شکست می خورد و او به مصر باز می گردد. تت و برادر او دوموزی را می کشد. مردوک برای این کار زنده در هرم بزرگ حبس می شود. او از طریق یک راهروی اضطراری می گریزد و به تبعید می رود.


۱۰۰ ۳ قبل از میلاد:

سالهای هرج و مرج با منصوب شدن اولین فرعون مصر در ممفیس به پایان می رسد و تمدن پا به عرصه بالاتری می گذارد.

 

۹۰۰ ۲ قبل ازمیلاد:

پادشاهی در سومر به  شهر اوروک منتقل می شود. ایشتر حکمرانی دره سند را به عهده می گیرد و تندن در آنجا آغاز می شود.

 

۶۵۰ ۲ قبل از میلاد:

پایتخت سلطنتی سومر مداوم تغییر می کند و نظام پادشاهی متزلزل می شود. انلیل از نافرمانی انسان و جمعیت زیاد آنها خشمگین است.

 

۳۷۱ ۲ قبل از میلاد :

ایشتر ( اینانا- نین هورسگ) عاشق شارو-کین Sharru-kin می شود. شارو-کین پایتخت جدیدی به نام آکاد را ایجاد می کند. امپراطوری آکاد آغاز می شود.

 

۳۱۶ ۲ قبل از میلاد:

شارو-کین برای تسخیر هر چهار ناحیه متمدن زمین (سند- نیل-سومر و آکاد) خاک مقدس را از بابل می رباید. جنگ بین مردوک و اینانا بالا می گیرد و با سفر نرگال Nergal برادر مردوک به بابل و قانع کردن مردوک به ترک بین النهرین پایان می پذیرد.

 

۲۹۱ ۲ قبل از میلاد:

نارام-سین Naram-Sin بر مسند پادشاهی آکاد می نشیند. به کمک اینانای جنگجو او شبه جزیره سینا را اشغال می کند و به مصر حمله می برد.

 

۲۵۵ ۲ قبل از میلاد:

اینانا قدرت در بین النهرین را به دست می گیرد. نارام-سین با سیاستهای نیپور مخالت می کند. آنوناکیهای بزرگ به آکاد حمله می کنند. اینانا فرار می کند. سومر و آکاد توسط لشکریان بیگانه که به انلیل و نینورتا وفادار هستند اشغال می شود.

 

۲۲۰ ۲ قبل از میلاد:

تمدن سومر تحت پادشاه لاگاش به درجات بالا می رسد. تت به گود-آ پادشاه سومر کمک می کند که زیگورات ( معبد) برای نینورتا بسازد.


۱۹۳ ۲ قبل از میلاد:

ترا Terah  پدر ابراهیم در نیپور در خانواده ای راهب و ثروتمند به دنیا می آید.

 

۱۸۰ ۲ قبل از میلاد:

مصر میان پیروان مردوک و پیروان فرعون تقسیم می شود. فرعون تاج و تخت مصر سفلی را به دست می آورد.

 

۱۳۰ ۲ قبل ازمیلاد:

از آنجا که انلیل و نینورتا کم پیدا شده اند قدرت در بین النهرین رو به انحطاط می رود. اینانا برای پس گرفتن پادشاهی اوروک تلاش می کند اما به جایی نمی رسد.


۱۲۳ ۲ سال قبل از میلاد:

ابراهیم در نیپور (عراق امروزی) به دنیا می آید.


۱۱۳ ۲ ق.م:

انلیل سرزمینهای سامی را به نانار می سپارد. اور Ur به عنوان پایتخت امپراطوری جدید اعلام می شود. اور-نامّو Ur-Nammu به مسند پادشاهی می نشیند. ترا پدر ابراهیم که یک راهب نیپوری است به اور می آید تا از مزایای دربار بهره ببرد.


۰۹۶ ۲ ق.م:

اور-نیمّو در جنگ کشته می شود. مردم مرگ او را به منظره خیانت خدایان آنو و انلیل می گیرند. ترا از اور به همراه خانواده اش به هرّان  Harran می رود.

 

۰۹۵ ۲ ق.م :

شولگی  Shulgi به تخت سلطنت اور می نشیند و به آن استحکام می بخشد. شولگی تحت وسوسه های اینانا به معشوقه او تبدیل می شود و شهر لارسا را به ایلامی ها می بخشد به شرطی که برای او بجنگند.


۰۸۰ ۲ ق.م:

شاهان طبس که وفادار به مردوک هستند تحت فرماندهی” آمن تو هوتپ اول” Amentuhotep I  به سمت شمال لشکر می کشند. نابو Nabu پسر مردوک پیروان زیادی برای پدرش در آسیای غربی پیدا می کند.

 

۰۵۵ ۲ ق.م:

به دستور نانار, شولگی لشگر ایلامی را به شهرهای کنعان می فرستد تا شورش آنجا را سرکوب کنند. ایلامی ها به دروازه سینا و فرودگاه فضایی آن می رسند.


۰۴۸ ۲ ق.م:

شولگی می میرد. مردوک به سرزمین هیتی ها می رود. به ابراهیم دستور می رسد که با گروهی سواره نظام به جنوب کنعان برود.

 

۰۴۷ ۲ ق.م:

عمر- سین Amar-sin ( عمرافل در تورات) پادشاه اور می شود. ابراهیم به مصر می رود و پنج سال آنجا می ماند و بعد با سپاه بیشتری باز می گردد.

 

۰۴۱ ۲ ق.م:

عمر-سین به راهنمایی اینانا با پادشاهان شرق متحد می شود و به کنعان و سینا حمله می برد. ابراهیم حملات آنها را در دروازه های فرودگاه فضایی سینا متوقف می کند.

 

۰۳۸ ۲ ق.م:

شو-سین Shu-sin بعد از عمر-سین پادشاه می شود و امپراطوری رو به زوال می نهد.

 

۰۲۹ ۲ ق.م:

ایبّی-سین به جای شو-سین شاه می شود . استانهای غربی حامی مردوک شده اند.

 

۰۲۴ ۲ ق.م:

مردوک به همراه پیروانش وارد سومرمی شود و بر مسند شاهی بابل می نشیند. جنگ به مرکز بین النهرین کشیده می شود. مقدس ترین شهر مقدس نیپور بی حرمت می شود و انلیل خشمگینانه تقاضای تنبیه مردوک و نابو را دارد. انکی با او مخالفت می کند. همچنان که نابو وسپاهیانش وارد کنعان می شوند تا فرودگاه فضایی را بگیرند آنوناکی های بزرگ با بمباران اتمی موافقت می کنند. نرگال و نینورتا فرودگاه فضایی و شهرهای کنعان را ویران می کنند پیش از آنکه نابو بتواند به آنها برسد.

 

۰۲۳ ۲ ق.م:

بادها ذرات و ابرهای رادیواکتیو را به سومر حمل می کند. مردم به مرگهای وحشتناک می میرند. حیوانات هلاک می شوند, آبها مسموم  و خاک عقیم و بی حاصل می شود. سومر و تمدن عظیمش بیچاره و درمانده می شود. میراث آن به تخمه ی ابراهیم در سن ۱۰۰ سالگی منتقل می شود = اسحاق.


امید شمس آذر
۳۰ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام در خطبه‌ای این‌گونه مردم را موعظه کردند:

... اى مردم! آن که از خدا خیر خویش خواهد، توفیق یافته است، و آن که گفته‌ی او را راهنما گیرد به راست ترین راه هدایت شده که همسایه خدا در امان است و دشمن خدا ترسان. آن که عظمت خدا را داند، سزاوار نیست خود را بزرگ خواند. بلندى قدر کسانى که بزرگى پروردگار را مى دانند، در این است که برابر او فروتنى کنند...

بسیاری از علمای اخلاق بهترین دعا را دعا برای عاقبت بخیری می‌دانند، و طبق کلام حضرت همین دعا کردن و درخواست خیر از خدا، خودش توفیق می‌خواهد. هر کس عظمت و بزرگی خدا را باور کند، از ته قلب به قدرت و خالقیّت یگانه خالق هستی بخش اعتقاد داشته باشد و بداند که خدا تنها مدیر عالم و عادل و در عین حال مهربان و دلسوز جهان هستی است، قطعاً دیگر خودش را هیچ می‌بیند و در برابر عظمت پروردگار تواضع می‌کند.

تمام این عقیده بستگی به معرفت و شناخت ما از خداوند دارد، هر چه تلاش کنیم و خداوند و صفاتش را بهتر بشناسیم، تازه می‌فهمیم که خودمان چقدر ضعیف و کوچک هستیم. به قول معروف درخت دانش هر چه ثمره و میوه‌اش بیشتر و آبدارتر شود سر به زیرتر می‌شود. انسان هم هر چه علم و معرفتش بیشتر شود فروتنی‌اش بیشتر خواهد شد و اگر انسانی با سواد و تحصیل کرده دیدید که تکبّر دارد بدانید علمش تو خالی است و بهره‌ای از معرفت و عشق حقیقی نبرده است هر چند تا مدرک دکترا هم می‌خواهد داشته باشد باید بگذارد دم کوزه!!!


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای بندۀ من، به سوی من بازبگرد

بخشیدن تو نیاورد بر من درد

 

من مهر فزاترین رحیمان هستم

هرگز نکنم تو را ز درگاهم طرد

امید شمس آذر
۲۸ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

ای خالق منظومۀ شمسیّ و زمین

بنمای مرا ز خیل اصحاب یمین

 

گر سرزد از این بنده گناهی، توببخش

به سرور هر دو کون، محمود امین (ص)

****

گر می خواهی قلب مرا پرخون کن

ور می خواهی دو دیده ام جیحون کن

 

اما بر حقّ احمد و آل عبا (ص)

زدنی علماًَ، دانش من افزون کن

****

ای خالق من، نیست خدایم جز تو

کس نشنود آوای دعایم جز تو

 

عجّل بظهور حجّتک(عج) یا مولای

من لی غیرک، کیست برایم جز تو ؟


امید شمس آذر
۲۷ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگر آمریکایی ها به تحریم های ظالمانه شان علیه ما ادامه دهند

ما فنّاوری بومی خودمان را استفاده می کنیم.

تو رو خدا این شد اقدام "متقابل" ؟!

***

 

کدخدا مزاحم بود رفت پی کارش

با شحنه و داروغه و ملکه می توانید تعامل کنید؟

***

 

همسنگ در ترکی می شود:

داش داش ؟!

***

 

اگه گفتید اون چه حیوانیه که مارمولکه،

ولی موقع بچّگی تو پیله زندگی میکنه؟

.

.

.

خب معلومه دیگه! مارمولک پیله ای.

البتّه خودم تا حالا ندیده م، ولی باید اینطور باشه.

***

 

افکار مخصوص 3 نصف شب)

میگم بعضی از ما آدما که اسم بچّه مونو میذاریم فرشته،

فرشته ها هم حاضرن اگه بچه دار شدن

اسم بچّه شونو بذارن انسان؟

***

 

توصیۀ تجربی به روزه داران:

هروقت احساس گرسنگی کردید

خمیازه بکشید

***

 

رمز اصلی تقویت حافظه یک چیز است:

به یادگیری مطالب جدید علاقه داشته باشیم.

***

 

حمایت از کالای ایرانی یعنی:

ما که به هرحال مصرف کننده هستیم

چه بهتر که تولیدش داخلی باشه.

***

 

ئه، دین من! تو هم داری دنبال نیمۀ گمشده ت میگردی؟

چه خوب! پس بیا باهم بگردیم.

***

 

بنر زده ن:

«آیا می دانید حشیش 10 برابر سیگار خاصیت سرطان زایی دارد؟»

من متوجّه نشدم؛ مگه قراره کسی حشیش بکشه؟!

***

 

فکر کنید و پاسخ دهید:

برای کسی که مدرک دکترایش آنچنان فضاحت بار باشد،

خیلی سخت است که یک درجۀ اجتهاد الکی هم بگیرد

و وارد حریم مجلس خبرگان شود؟

***

 

تبدیل تهدید به فرصت یعنی:

اعلام هفتۀ وحدت از سوی امام خمینی(ره).

***

 

 

 

 

امید شمس آذر
۲۷ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یا قاهر العدوِّ و یا والی الولی

یا مظهر العجائبِ یا مرتضی علی(ع)

 

دست دعا و چشم امیدم به سوی توست

ای شیرمرد صاحب شمشیر صیقلی

 

زوج بتول(س) و باب دو سبط پیمبری(ص)

مولی الموحّدین و مسلمان اوّلی

 

فاروق حقّ و باطل و صدّیق اکبری

یعسوب دین حقّی و سوزنده مشعلی

 

سردار غزوۀ احد و بدر و خیبری

فرمانده سریّۀ ذات السّلاسلی

 

غیر از خدا نبینی چیزیّ و زآن جهت

بر مؤمنان چو شهد و به کفّار حنظلی

 

دست خدای هر دو جهانی تو در جهان

گشته صفات ذات خدا در تو منجلی

 

اکمال دین به غیر ولای تو هست؟ نه!

اندر مثال نقطۀ بسم اللّهی؟ بلی!

 

با جوشنی که پشت ندارد کنی نبرد

تا این سخن بگردد بر هر کسی جلی:

 

کآن صف شکن که پشت به دشمن نداده است

تنها تویی که حیدری و شیر جنگلی....

 

مهرت بس است جملۀ آفاق را، وگر

باشد به وزن تکّه ای از حَبّ خردلی

 

گردد خموش آتش دوزخ به مهر تو

آن وقت کلّ همّ و غمٍّ سینجلی

 

نامم فدای جان تو ای «شهسوار» عشق

جانم فدای نام تو ای مرتضی علی(ع)


امید شمس آذر
۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
Image result for ‫دکتر علی سالاری شادی‬‎

سال جدید برای اقوام ایرانی مقارن با یکی از دو اعتدال سال یعنی اول فروردین است. این شروع که با عید نوروز جشن گرفته می‌شود نقطه‌ای بر خاتمه طبیعت سرد و فسرده زمستان و طلیعه بهار و رویش مجدد طبیعت است.
دکتر علی سالاری شادی
سال جدید برای اقوام ایرانی مقارن با یکی از دو اعتدال سال یعنی اول فروردین است. این شروع که با عید نوروز جشن گرفته می‌شود نقطه‌ای بر خاتمه طبیعت سرد و فسرده زمستان و طلیعه بهار و رویش مجدد طبیعت است.

در گذشته ما دو جشن بزرگ سالانه، یکی در بهار که همان نوروز پیش‌گفته است و دیگری جشن مهرگان که آن نیز در اعتدال دیگر سال اول مهرماه برگزار می‌شد، داشتیم. صرف‌نظر از موضوع اعیاد این دو اعتدال که مورد بحث ما نیست، اول فروردین آغاز سال جدید و اول مهرماه آغاز سال مالی جدید بود به عبارت صریح‌تر سال مالی لزوما نمی‌توانست با آغاز فروردین همراه باشد، چرا که در اغلب مناطق فلات ایران، غرب آسیا و حتی نیمکره شمالی در این فصل سال محصولی به دست نمی‌آمد که براساس آن حاکمیت‌ها بتوانند مالیات و خراج و ... مرسوم را دریافت کنند. بنابراین در برنامه‌ریزی خود به حکم نیاز سال مالی را در اول مهرماه قرار می‌دادند که تقریبا در اغلب مناطق محصولات یا به بهره‌برداری رسیده بود یا آماده بهره‌برداری بود.
در این‌جا مجال پرداختن به موارد تاریخی نیست که چگونه پس و پیش‌شدن سال مالی یا عدم لحاظ کبیسه یا چنین بی‌توجهی‌هایی چه خسارت‌هایی را متوجه مردم و حاکمیت‌ها می‌کرد که علاقمندان را به کتب تاریخ حواله می‌دهم.
حال با این مقدمه مختصر و هرچند مجمل و با تعجیل این سوال را مطرح می‌کنم که آیا اول فروردین و آغاز سال جدید می‌تواند بهترین زمان برای آغاز سال مالی باشد؟ به عبارت دیگر آیا لزومی دارد این دو با هم در یک زمان شروع شوند؟ قبل از پرداختن به این جواب توجه کارشناسان آگاهان به مسائل مالی، اقتصادی به خصوص عمرانی را به این نکته جلب می‌کنم که آیا این مقطع زمانی مناسب برای آغاز سال مالی است؟ حداقل کاری کارشناسی و در خور با توجه به شرایط جغرافیایی و اقتصادی کشور صورت گیرد تا اعتبار آن درست سنجیده شود.
عامل زمان همانگونه که در مقدمه آمد، عامل بسیار مهم و قاطعی در شکل‌گیری سال مالی در گذشته در اوایل مهرماه بوده است. به راستی در بودجه‌بندی سالانه و شروع سال مالی کدام فصل یا ماه سال می‌تواند تناسب بهتری داشته باشد؟ آیا این مقطع یعنی آغاز سال جدید که سال مالی براساس آن تنظیم می‌شود، زمانی مناسب است؟ این مقطع به دلایل ذیل زمان مناسبی برای سال مالی نمی‌تواند باشد.
1 - با توجه به شرایط آب و هوایی و موقعیت جغرافیایی کشور ما که زمستان طولانی 3 الی 4ماهه را دارد که هر نوع فعالیت مفید عمرانی را دچار کندی و حتی توقف می‌کند، بودجه‌بندی سالانه بدون توجه به این شرایط جغرافیایی و اقلیمی به نوعی بی‌تناسب است. همه ما می‌دانیم که بودجه پس از ابلاغ تا به بدنه وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها و نهادهای تابعه برسد و در سطوح مختلف ابلاغ و توزیع و اعلام اعتبار شود، مدتی طول خواهد کشید و با احتساب تعطیلات نوروزی گاهی به اواسط اردیبهشت و حتی دیر‌تر به طول می‌انجامد. این هنوز اعلام اعتبار و تنظیم بودجه‌بندی سالانه در سلسله مراتب اداری است. اما همین بودجه تا تخصیص پیدا کند فرصت بیشتری را می‌طلبد.
در این میان حتی اغلب ماه اول به شیوه تنخواه‌گردان آن هم تنها برای پرداخت حقوق پرسنل اقدام می‌شود، به عبارت دیگر تنها پرداختی همان حقوق کارمندان است نه پرداختی دیگر. یا یک حساب سرانگشتی بهترین ایام سال و فعالیت که فصل بهار است از دست می‌رود. در این وضعیت است که بهترین ایام برای فعالیت‌های عمرانی، به خاطر عدم وصول و تخصیص عملی بودجه تلف می‌شود. آن‌هایی که تجربه کارهای عمرانی و فعالیت‌های این چنین داشته و دارند، اغلب در ابتدای فعالیت‌های عمرانی در بهار با چنین مشکلاتی یعنی عدم وصول و حصول بودجه تخصیصی در این اوایل سال و کار که با هم توام شده‌اند مواجه بوده و خواهند بود.
 درست است که در مواقعی با انعقاد قرارداد با پیمانکاران به نوعی تلاش لازم را صورت می‌دهند اما هر دو صاحب پروژه و مجری پیمانکار به نوعی دچار دغدغه هستند. به هر حال موارد متعددی بوده که فعالیت‌های عمرانی و ساختمانی در این مقطع حتی به مرحله توقف رسیده است، در حالی که این ایام می‌توانست بهترین فصل کار باشد. در این شرایط کار شتاب لازم را ندارد. بدین ترتیب تا تخصیص بودجه که با کندی انجام می‌گیرد بهترین ایام سال از دست می‌رود (البته این کندی در ابتدای سال اجتناب ناپذیر است زیرا دولت نیز باید درآمدهایش را کسب کند که آن هم که یک جا حاصل نمی‌شود. حال برعکس تخصیص کامل و نهایی، بودجه در پاییز و زمستان به بار می‌نشیند که بدترین ایام سال در فرایند کار
 به خصوص در مناطق کوهستانی و سردسیر است که بخش اعظمی از سرزمین ما را قرار گرفته است. به هر حال زمان مناسبی نیست. حال چنانچه سال مالی را از سال جدید تفکیک کنیم و سال مالی را سه ماه به عقب بکشیم، بخشی از این مشکلات به طور طبیعی مرتفع می‌شود. در این صورت در فصل سرد زمستان و توقف فعالیت‌های عمرانی، روند کار ابلاغ اعتبار، تنظیم و تخصیص بودجه بخشی از فرایند اداری خود را طی می‌کند و در نهایت با آغاز فروردین که سال جدید است، سال مالی، سه ماه خواهد بود و مقداری از درآمدهای دولت وصول و دست بازتر خواهد شد و سال مالی خود را با بهار به شکل واقعی هماهنگ می‌کند. توجه معاونان محترم عمرانی وزارت‌خانه‌ها و استانداری‌ها را به این نکته بیشتر جلب می‌کنم.
2 - از آنجایی‌که تخصیص عملی بودجه در اواخر سال که مقارن با پاییز و زمستان است، حاصل می‌شود مسوولان ادارات و نهادها و مسوولان خرید کالاهای مصرفی، سرمایه‌ای در این فصل تتمه بودجه را هزینه می‌کنند. در این فصل به خاطر برودت هوا و مشکلات ناشی از فصل سرما بهترین ایام برای هزینه کردن نیست. خاصه اینکه اغلب خریدهای ادارات در بهمن و اسفند انجام می‌گیرد. حال چنانچه سال مالی، سه ماه به عقب کشیده شود یعنی اول دی ماه باشد، در نهایت تخصیص بودجه در پاییز حاصل می‌شود که زمان مناسب‌تری برای هزینه و خریدهای ملزومات و کالاهای سرمایه‌ای است.
3 - از آنجایی که پاداش‌ها، معوقه‌ها، ماموریت‌ها و اغلب اضافه کاری‌ها و عیدی‌ها کارکنان و حقوق‌بگیران در اواخر سال پرداخت می‌شود که مقارن با خریدهای نوروزی است خود باعث نوعی تورم کاذب در آشفته بازار خریدهای نوروزی می‌شود و اغلب آن درآمدها که حاصل کار در مدت طولانی است به شکل بی‌تناسبی از دست این اقشار بابت خریدهای اغلب غیرضروری در آن حال و هوا صرف می‌شود. متاسفانه این درآمدها به شکل اورژانسی و نامتعارف هزینه می‌شود که چنانچه سال مالی به عقب (اول دی‌ماه) برده شود، خود کمک بزرگی به درست هزینه کردن جامعه می‌تواند باشد و بازار نوروزی نیز کمتر ملتهب می‌شود.
4 - از طرفی این سال مالی پیشنهادی نیز می‌تواند با سال مالی جهانی هماهنگ و مطابقت داشته باشد.
5 - همانگونه که آغاز سال تحصیلی در مهرماه و وسط سال است، چرا سال مالی نیز به زمان مناسب‌تری انتقال نیابد.
در نهایت و نتیجه به دلایل پیش گفته، هیچ لزومی ندارد که مبدا سال مالی را با سال جدید که اول فروردین است پیوند دهیم و بهترین زمان برای آغاز آن می‌تواند اول دی‌ماه باشد.


امید شمس آذر
۰۸ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ذرّه های باردار
زایش خورشید در راه است

امید شمس آذر
۰۷ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای سیبِ سرخِ غلت زنان در مسیر رود

یک شهر تا به من برسی عاشقت شده ست ...

(ابوالفضل فاضل نظری)

 

سیب سرخی ز درختی افتاد

آن هم آسان، نه به سختی افتاد

 

داخل رود شد و چرخ زنان

شسته و پاک و جلا دیده از آن

 

شهر را عاشق خود کرد و گذشت

تا به سنگی زد و راهش برگشت

 

کج شد از آن سوی نهری از رود

باز هم رفت همانطور که بود

 

که کجا ایستد از راهش باز

قسمت آید به کدامین درِ باز

 

تا سرانجام به جالیز رسید

خویش در جمع هواداران دید

 

چه هوادار امینی بودند !

که همه سیب زمینی بودند

****


ای سیب بهشتی که ز دستم رفتی

رفتی رفتی، هرآنچه گفتی گفتی

 

امّا انصاف کن نیایی حالا

در جمع دو-سه سیبِ زمینی افتی


امید شمس آذر
۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

توحید 10 مرتبه دارد که هرکدام از مراتب بعدی، جمع مراتب قبلی ست. این مراتب از پایین به بالا عبارتند از:

1- توحید در وجوب وجود،

2- توحید در خالقیّت،

3- توحید در مالکیّت،

4- توحید در ربوبیّت تکوینی،

5- توحید در ربوبیّت تشریعی،

6- توحید در الوهیّت،

7- توحید در عبادت،

8- توحید در استعانت،

9- توحید در خوف و رجاء،

10- توحید در محبّت.


به ازای مراتب ده گانۀ توحید، شرک هم 10 مرتبه دارد که از بالا به پایین عبارتند از:

1- شرک در محبّت،

2- شرک در خوف و رجاء،

3- شرک در استعانت،

4- شرک در عبادت،

5- شرک در الوهیّت،

6- شرک در ربوبیّت تشریعی،

7- شرک در ربوبیّت تکوینی،

8- شرک در مالکیّت،

9- شرک در خالقیّت،

10- شرک در وجوب وجود.


سؤال این است که: "حدّ نصاب و کف توحید کجاست؟" . دانستن پاسخ این سؤال از آن رو مهمّ است که پیوسته اعمال خود را مراقبت کنیم که به آن کف -که مرز میان توحید و شرک است- نزدیک نشویم و خدای نکرده از آن عبور نکنیم.

جواب: اگر دقّت کنیم، در می یابیم که تا مرتبۀ ششم توحید اعتقادی است؛ از آن به بعد عملی است. به تعبیر دیگر، تا آنجا سخن از "ایمان" است و از آنجا به بعد پای "جهاد" به میان می آید... .

وقتی می گوییم «أشهد أن لا اله إلّا الله»، یعنی توحید در الوهیّت کمترین مرتبۀ توحید است. و آنطور که گفتیم، «هیچ الاهی جز خدا نیست» یعنی: «هیچ واجب الوجودی، هیچ خالقی، هیچ مالکی، هیچ ربّی و هیچ شارعی جز خدا نیست».

در میان مراتب شرک هم، تا قبل از مرتبۀ پنجم(شرک در الوهیّت)، شرک خفی ست؛ از آنجا به بعد شرک جلی ست. ممکن است هیچ گاه شرک جلی ما را تهدید نکند. امّا امان از شرک خفی که بسیار پنهان به قلب نفوذ می کند. پنهان تر از عنوان این مطلب!


امید شمس آذر
۰۵ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

در احادیث اسلامی آمده است که: "علم 27 حرف است که تا زمان ظهور امام مهدی(عج) -با همۀ پیشرفت های علمی- تنها 2 حرف از آن کشف می شود؛ 25 حرف بقیّه را امام(عج) استخراج کرده و در اختیار انسان ها قرار می دهد".

برخی این حدیث را گویای "نسبت" علوم کشف شده تا زمان ظهور امام عصر(عج) به علوم بعد از آن دانسته اند که در واقع 2 به 25 است. امّا به نظر من این حدیث تنها از نسبت علوم این دو دوران به همدیگر حکایت نمی کند؛ زیرا در آن صورت به جز "حرف" هر واژۀ دیگری نیز می توانست گویای این نسبت باشد. بلکه این واژه را نیز مانند کلمۀ یوم که برای توصیف مراحل ششگانۀ خلقت عالم توسّط خالق متعال در قرآن به کار رفته، دارای حکمتی ویژۀ خود می دانم. همانطور که یوم را به مرحله و دوره ترجمه کردند -و پیشگامش نیز خود ائمّۀ معصومین (علیهم السّلام) بودند-، باید راجع به "حرف" نیز بحث و هم اندیشی بین علما و متخصّصین صورت گیرد و بهترین تأویل برای آن استخراج گردد.

بنده متخصّص این حیطه نیستم، ولی بهترین گزینۀ پیشنهادی در این زمینه را «فرمول» معرّفی می کنم. یعنی:

تا زمان ظهور حضرت حجّت(ع) تمام پیشرفت های دانش بشر حاصل کشف و به کار گیری تنها دو فرمول علمی ست و ایشان 25 فرمول ناشناختۀ جدید را بعد از ظهور خویش، مطرح فرموده و به ساحت علم اضافه می نمایند.

امید شمس آذر
۰۴ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

قربانی غرور خدایان شدی

           سِرِس !

امید شمس آذر
۰۳ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند:

روا نشدن حاجت ، آسان‌تر ، تا آن را از نااهل خواستن.


چه بسیار پیش می‌آید که رو زدن و درخواست حاجت کردن به افراد نااهل ، باعث از بین رفتن آبرو و خواری در چشم دیگران می‌شود. بهترین و مطمئن‌ترین کسانی که می‌شود از آنها درخواست کرد خدای عزیز متعال است و ذوات مقدسه معصومین سلام الله علیهم اجمعین.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

واژۀ لیدر (Leader) در زبان انگلیسی، واژه ای فاقد بار معنایی مثبت -اگر نگوییم دارای بار منفی- و به معنی سرکرده، راهنما و رهبر به کار می رود. با وقوع انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی(ره) را نیز مانند لیدر های دیگر انقلابات جهان، رهبر انقلاب اسلامی ایران نامیدند؛ ولی این معنا نزد خود ایرانیان نارسا و به نوعی خفّت آمیز بود. چرا که انقلاب ایران، اسلامی بود و این جنبۀ فرهنگی و اعتقادی آن، آن را از سایر انقلابات معاصر خود -که عموماً انگیزۀ اقتصادی داشتند- جدا می کرد و از این رو لازم می بود اصطلاحات آن نیز برگرفته از همان فرهنگ اسلامی و شیعی ایرانیان باشد که در رأس آن اصطلاح "امام" برای نامیدن رهبر این انقلاب بود. رهبر انقلاب اسلامی ایران با امثال استالین و معمّر قذّافی و فیدل کاسترو فرق داشته و امامت در اندیشۀ دینی ما، مقامی سوای رهبری و سرکردگی است که حتّی پیامبران نیز به این آسانی نمی توانند به آن دست یابند. امّا آنان که با انقلاب ما مشکل داشته و دارند، در اوّلین گام برای سیاه نمایی آن، در مقام مقایسه اش با سایر انقلابات برآمدند و ابتدا قید اسلامی را -چه در عنوان و چه در تحلیل- از آن حذف کردند. در داخل کشور نیز این برنامه کمابیش در حال پیگیری است و از آن جمله در راستای اهداف سند استعماری 2030 که همچنان بی سر و صدا اجرا می شود، در کتابهای درسی دانش آموزان عنوان "اسلامی" را از نام انقلاب اسلامی ایران حذف کرده و به جای آن انقلاب سال 1357 نوشته اند. امّا در راستای زدودن ملزومات این اسلامی بودن چه کارهای دیگری صورت می گیرد؟

چند مدّتی است در رسانۀ ملّی برای نامیدن سران حکومتهایی مانند کرۀ شمالی که در عرصۀ بین الملل با عنوان لیدر معروفند، از واژۀ "رییس" به جای رهبر استفاده می کنند؛ مانند: رییس کرۀ شمالی. انگار کرۀ شمالی نه نام یک کشور که نام یک اداره یا سازمان است! البتّه این وسط کسانی مثل مهران مدیری هم از این خلأ سوءاستفاده کرده و در جهت القای اندیشۀ ابطال شدۀ دیکتاتوری بودن نظام ولایت فقیه، با شیطنت از "رهبر" کرۀ شمالی انتفاد می کنند. از آن طرف نیز رسانه های خارجی معاند مانند بی.بی.سی به جای "رهبر انقلاب اسلامی" از عنوان "رهبر جمهوری اسلامی" استفاده می کنند که اگر رهبر یا لیدر را به رئیس ترجمه کنیم، در واقع می شود: رییس جمهوری اسلامی ایران یا همان مقام ریاست جمهوری! حالا اگر در راستای حمایت از کالای ایرانی(!) این شاهد مثال به خاطر خارجی بودنش مورد التفات قرار نگیرد، مثال دیگری از داخل شاهد می آورم: در رسانه های ما از آنجا که مکانی -و نه تنها کشوری- به نام اسرائیل را به رسمیّت نمی شناسیم، به جای عنوان رییس جمهور اسرائیل عبارت "رییس رژیم صهیونیستی" به کار می رود. می بینید که اینجا هم رییس عنوانی برای نامیدن رییس جمهور/پرزیدنت (Prasident) است و نه رهبر یا لیدر! اینها را در کنار هم بگذارید؛ به هرحال منظور از رییس چیست؟ رهبر است یا رییس جمهور؟ این از چالشهای ترمینولوژیکال پیش روی تئوری های عقیدتی نظام جمهوری اسلامی است که صد البتّه خودمان برای خودمان به وجود آورده ایم. دولت کنونی نیز که بی رودرواسی مأمور نفوذی  اجرای پروژۀ براندازی نرم در داخل کشور است، از ابتدای روی کار آمدن خود به ادارات و سازمانها ابلاغ کرده است که از عنوان "حضرت امام" برای امام خمینی(ره) استفاده کنند. در حالی که اگر اصراری هم به آوردن نام اصلی ایشان نباشد، حضرت امام عنوانی برای نامیدن امام حاضر (آیت الله خامنه ای) است و به جای آن باید از عنوان "امام راحل" استفاده کرد که بسیار بجا و برازنده است.

می گویند: نخستین کسی که به نمایندگی از مردم ایران در سال 1356 به امامت آیت الله خمینی(ره) اذعان کرد، شیخ حسن فریدون رییس دولت کنونی بود. می گویم: خب! نخستین کسی نیز که در غدیر خم با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کرد، عمر بن خطّاب بود! الزامات و پایبندی های بعدی این بیعت چه می شود؟ چرا بعد ار رحلت امام خمینی(ره) به طور رسمی استفاده از عنوان امام را برای جانشین ایشان -به بهانۀ احترام(؟)- ممنوع اعلام کردند؟ یا اصلاً ابلاغ اخیر با چه انگیزه ای صورت گرفت؟ آیا اشتباهی کرده و در صدد جبرانش برآمده بودند؟! با نگاهی به شخصیّت و سوابق اعتدالی(!) شیخ و مذاکرات پنهانی اش با مأموران آمریکا و رژیم صهیونیستی دربارۀ مسائل امنیّتی کشور، به آسانی به این نکته رهنمون می شویم که خود آن اذعان و بیعت نیز بدون هماهنگی با مقامات آمریکایی ممکن نبوده است و اقدامات بعدی در راستای زدودن اثرات اجتماعی آن نیز، با همان هماهنگی ها صورت گرفته و می گیرد. می بینید که دوستان نادان بد جوری دست به دست دشمنان دانا داده اند و جریان حماقت، عجیب با جریان خیانت ائتلاف کرده است!

با این توضیحات، اصرار برای استفاده از عنوان امام برای رهبر انقلاب اسلامی، یک اقدام احساسی و از سر ابراز ارادت صرف نیست و استفاده از هر عنوان دیگری به این منظور، پایه هایی اعتقادی نظام اسلامی ما را دچار لرزش نموده و گرد تردید را در سطح جامعه می پراکند. پس باید هرچه زودتر برای عمومی تر شدن و رسمیّت یافتن این امر در جامعه تلاش صورت گیرد. منظور از امام هم صرفاً امام معصوم نیست که میان مردم القای بدعت کند؛ بلکه ما پیشنماز مسجد را هم امام می نامیم و در اندیشۀ اهل سنّت و حتّی بخشی از شیعیان از جمله زیدیّه و بلکه اثنی عشریان کشورهایی مانند عراق، این عنوان، عنوان شناخته شده ای است و حسّاسیتی بر روی استفادۀ آن در مورد غیر معصوم وجود ندارد.


امید شمس آذر
۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

مسئلۀ مهدویّت به دلیل اهمّیت فراوان آن، در معرض آسیب ها و انحرافات جدّی فراوانی نیز قرار دارد که پرداختن به همۀ آنها از عهدۀ این مقال خارج است. اینجا تنها در ادامۀ آنچه که در بخش قبلی به عرض رسید، به موضوع امکان رؤیت توام با شناخت امام عصر (عج) در دوران غیبت کبری می پردازیم. گفیتم که تصریح روایات -از جمله از خود حضرت در پایان غیبت صغری- بر این است که امکان چنین رؤیتی وجود ندارد و مدّعیان آن دروغگو و لعین هستند. تبصره ای را هم که بر این حدیث زده شده است، مورد بررسی قرار داده و گفتیم که در مقام بازشناسی راستگویان از دروغگویان، ارزش استنادی عملی ندارد. خوشبختانه علمایی در مقام روشنگری پیرامون این موضوع برآمده و در کتابها یا برنامه های تلویزیونی به صراحت و قاطعیّت در مقابل این انحراف ایستاده و اعلام کرده اند که: هرکس ادّعای چنین تشرّفی را داشته باشد، دروغگوست، ولو از علّامه ها و آیت الله های بزرگ باشد. این علمای بزرگوار چون حجّة الاسلام و المسلمین علوی تهرانی، با خط شکنی خود امثال حقیر را از منگنۀ اتّهام نجات داده و کار را بر ما آسان کرده اند. در واقع امثال مقدّس اردبیلی، علّامه حلّی، علّامه بحرالعلوم و آیت الله خوانساری نیز که داستانهایی از تشرّف ایشان یا نزدیکانشان نقل شده، اگر منظورشان این بوده که امام زمان (عج) را دیده اند، طبق این نظر در معرض همان اتّهام بزرگ هستند و در این زمینه با هیچکس شوخی نداریم؛ چرا که قبلاً گفتیم نیابت در دوران غیبت کبری فقط از نوع عام است و نه مانند غیبت صغری از نوع خاص -چنانچه ولی فقیه و پیروان او نیز چنین ادعایی ندارند و هرکس داشته باشد یا دشمن دانا یا دوست نادان اوست- و به همین سیاق، تشرّف نیز تنها بدون شناختن ممکن است.

امّا از جمله مهمترین داستانهای انحرافی و خلاف اعتقاد شیعه در این زمینه، داستان احداث مسجد مقدّس جمکران است. مسجد، خانۀ خدا و محلّی برای عبادت است و این میان، مساجدی مانند سهله و جمکران (=مسجد صاحب الزّمان‹عج› واقع در روستای جمکران) نمادی از حضرت حجّت(عج) و مکانی برای یاد ایشان است و علاوه بر قدمت تاریخی، به این لحاظ ارزش معنوی نیز دارد و کسی مخالفتی با اصل موضوع ندارد؛ امّا داستان احداثش بی شک دروغ بوده و اعتقاد به آن با ایمان شیعی در تضاد است. جناب حجّة الاسلام و المسلمین قرائتی نیز با تأیید ضمنی فقدان سندیّت این داستان، می فرمایند: ضعیف بودن سند این داستان دلیل بر نفی خود مسجد نمی شود، خاصّه اینکه مکانی است که در شهر بی آب و علف قم باعث درآمدزایی شده و بهانه ای برای یاد امام غایب (عج) می باشد. این سخن درستی است، ولی با این تصحیح که: داستان مزبور -که تنها در یک منبع ذکر شده- حتّی اگر طبق اصول علم حدیث و رجال و درایه دارای سند قوی شناخته گردد و به اصطلاح خودمانی "ردخور" نداشته باشد نیز، باز دروغ است و صحبت نه بر سر سندیّت آن بلکه بر سر منافات آن با اعتقادات شیعه است (مانند سند استعماری 2030 که صحبت نه بر سر غیراسلامی بودنش که بر سر نفی استقلال کشور است). اصلاً مگر مسجد کتاب، فیلم، عکس، قباله و مانند اینهاست که بخواهد سندیّت داشته یا نداشته باشد؟ مسجد -آنطور که گفتیم- مکان عبادت خداست و تا زمانی که مانند مسجد ضرار محلّ افساد نگردیده، اعتبار و تقدسّش سر جای خود باقی است. بحث بر سر همان داستان انحرافی است که متأسّفانه در صحن مسجد نیز نوشته شده و تودۀ کثیری از مردم به هوای آن روی به این مکان می آورند و شایعات پیرامونی فراوانی هم در این بین شکل گرفته که مثلاً هرکس چهل شب چهارشنبۀ پیاپی به مسجد جمکران مشرّف شود، می تواند حضرت را ببیند! و... . اگر با برداشتن این نوشته، اقبال زائران کمتر نشود، آنگاه می توان روی نیّت خالص متولّیان امر حساب کرد. وگرنه مواردی مانند چاه موجود در آن (برای گردآوری نامه ها) تنها مصداقی از آب جاری برای انجام این امر است و در هر جای دیگری نیز می تواند قرار داشته باشد، یا نماز صاحب الزّمان(عج) که در ضمن این داستان آمده، در هر مکانی و به صورت فرادی هم قابل اداء است. دو رکعت نماز تحیّت مسجد نیز مانند تمامی مساجد دیگر، یک امر مستحبّ است و حسّاسیتی روی آن وجود ندارد. حسّاسیت اصلی بر اصل داستان است. از همان ابتدا که راوی می گوید: «در منزل خود بودم که عدّه ای به در خانه آمده و گفتند برخیز که امام زمان (عج) تو را طلبیده است...» انحراف عقیدتی شروع شده و بقیۀ داستان ارزش شنیدن ندارد. عدّه ای در دفاع از آن گفته اند: داستان در خواب نبوده و در بیداری اتفاق افتاده است! در پاسخ می گوییم: دیگه بدتر! چرا که اگر راوی -حسن بن مثلۀ جمکرانی- ادّعا می کرد در خواب به حضور حضرت صاحب الامر (عج) مشرّف شده، باز با ارفاق قابل قبول بود. هرچند آن را نیز نباید بازگو کرد که:

           هرکه را اسرار حق آموختند........................................مهر کردند و دهانش دوختند.

رؤیای صادقه تا زمانی صادقه است که نقل نشده باشد و همین که نقل شد، حکم رؤیای کاذبه را دارد. حتّی این امکان هم وجود دارد که اصل داستان واقع شده و راست باشد؛ امّا دراینصورت نیز قطعا و یقیناً -مانند ماجرای اسماعیل صفوی- صحنه سازی بوده و آن جوان سی ساله که دستور ساخت مسجد را به راوی می دهد، هرکس دیگری بوده است غیر از حجّت بن الحسن (عج). مورد توجّه قرار گرفتن شبهای چهارشنبه -که اکنون متأسّفانه برخی هیئتهای مذهبی دعای توسّل را هم مختص به آن موعد کرده اند- از بخشی از داستان که می گوید: بُز مخصوصی را باید در روز چهارشنبه ذبح کنند و... گرفته شده و فارغ از مفید بودن یا نبودنش، فاقد جنبۀ استنادی است. مسئلۀ باستان شناختی وجود معبد آناهیتا در روستای جمکران و شباهت نام جمکران به ور جمکرد (دژ ساختۀ جم) از مکانهای مقدّس تاریخ روایی ایران و همچنین شباهت نام قم/کنب به نام جم و وجود محوّطۀ باستانی قُلی درویش در آن حوالی با حدود 6000 سال قدمت که از نظرگاه تاریخی با زمان زندگی جم/جمشید مطابقت دارد، از دستاویزهای بالقوّه ای است که می تواند مورد سوءاستفادۀ زرتشتیان نیز قرار بگیرد؛ ولی فعلاً در مورد نسبت دقیق این شباهت ها با یکدیگر نمی توان اظهار نظر قطعی نمود و بنا را بر همان تقدّس این مکان به خاطر انتساب نمادینش به امام عصر (عج) می گذاریم. 

گروههایی مانند بهائیّه و حجّنیه به مثابه دولبۀ یک قیچی، از جریانات انحرافی متضاد با اصل مهدویّت بوده و اطلاق عنوان جریان انحرافی به یک گروه سیاسی خاص -که ابتدا به تأسّی از  هاشمی رفسنجانی رقیب دولت وقت- در رسانه ها به کار برده شد، کمال ساده لوحی است؛ چرا که دشمن نفوذ خود را از همان ابتدا از بالاترین مقام اجرایی کشور و یا معاون او شروع نمی کند. آغاز نفوذ و انحراف از ترویج همین اعتقادات عوامانه در بین مردم و متأسّفانه استقبال نهادهایی مثل بسیج -که دولت قبلی از دل آن بیرون آمد- از آن خرافات بوده است. وگرنه علی رغم اینکه در راستای قرائت خاصّ سران دولت قبل از نسبت ملّی گرایی ایرانی با اعتقادات شیعه، انحرافات جدّی در موضوع مهدویّت نیز در اقدامات و اظهارات آنان (مانند سی.دی ظهور نزدیک است و...) مشاهده می شد، رقبای دولت مشکلشان با اصل مهدویّت و اعتقاد به آن بوده و نه با انحراف اعمال شده در آن. ابایی هم از گفتنش نداشتند. مانند گفتگوی تبلیغاتی محمّدباقر نوبخت رییس ستاد رفسنجانی و سخنگوی وقیح و بی حیای دولت کنونی در دور دوّم انتخابات ریاست جمهوری 84 در خبر شبکۀ دو که در آن چندین بار طرف مقابل را با چشم دریدگی تمام "شهردار مهدوی" نامید. گو اینکه مهدوی بودن نوعی نقص و ایراد است و خلاف اصول روشنفکری! نباید گول این بازی های سیاسی را بخوریم. باید توجّه داشته باشیم اصل و پایۀ اعتقادی فرقه های پیش گفته بر همین انحراف عقیدتی است و تا زمانی که عموم مردم ما نسبت به آن حسّاس نباشند، آن فرقه ها نیز با کمال آرامش می توانند به حیات خود ادامه دهند.

با نگاهی به تاریخچۀ بهائیّت در ایران متوجّه می شویم که بعد از ضربه هایی که شهید میرزا تقی خان امیرکبیر (ره) بر پیکرۀ این مولود نحس استعمار وارد ساخت و حتّی علّت ترورش را نیز در اصل باید در این امر جستجو کرد و نه در مخالفت عمّۀ ناصرالدین شاه (!) با او، آنان با اقداماتی همچون قتل خود ناصرالدّین شاه و سپس تکیه بر وابستگان عصر مشروطیّت و بعد از آن کارگزاران پهلوی، توانستند به ادامۀ حیات خود امیدوار باشند و بیشترین خوشی آنان در دوران نخست وزیری امیرعبّاس هویدا حاصل شد که خود بهایی مذهب بود. خوشی هایی که تنها از سنخ اعطای قدرت و امتیاز به این فرقه نبوده، بلکه تلاشهای نامحسوس در راستای ترویج خرافه های ضدّ عقیدتی در این مورد در بین مردم شیعه هم، در راستای مطامع این گروه ارزیابی می شود. آغاز شکل گیری انواع و اقسام باورهای اشتباه پیرامون مهدویّت را بررسی کنید، ببینید ابتدایش از نظر زمانی به چه دورانی باز می گردد! حتّی مسئلۀ به ظاهر کم اهمّیتی مانند نام بازی "قایم باشک (به قول مرحوم گل آقا: قایم موشک سابق!)" که طبق آن عنوان قائم را به معنای غایب و مخفی و نه قیام کننده و ایستاده که عملی ترین لقب حضرت(عج) است، بین فارسی زبانان جا انداختند. یا چند سالی است که بین عموم شایع کرده اند: امام زمان (عج) تنها منتظر 313 سرباز است! در حالی که این تعداد عبارت از سرداران امام هستند و 10000 نفر نیز افسران ایشان و تعداد سربازان -آنطور که در حدیث آمده- از 2 میلیون نفر نیز بیشتر است. خود سرداران -که البتّه در جزیرۀ خضرا به سر نمی برند و زمان ظهور را نمی دانند و حضرت را هم از نزدیک نمی شناسند- به همراه حضرت منتظر فراهم شدن شرایط فراوان دیگری برای قیام هستند. و... . کلام آخر اینکه: او هست و خواهد آمد، امّا به شرطی که اولاً آماده باشیم و ثانیاً آگاه.


امید شمس آذر
۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

«ملتفت باشید! حیات فرنگی ها با جاسوس است، تا به حال بر سر ما، هر چیزی آورده اند، از جاسوسها آورده اند. ملتفت باشید! اطراف خودتان را نگاه کنید، گاهی می شود به چند واسطه، به جاسوس می رسند. اینها یک فطانتی است، که خدا باید این زرنگی را بدهد که آدم گول دروغگوها را نخورد، آنقدر به آدم راست می گویند، تا اینکه دروغشان را بفروشند».

بخشی از سخنان مرحوم آیت الله بهجت(ره)

غیبت و در پرده بودن، ویژگی جدانشدنی معشوق در ادبیّات ماست. خواه این معشوق زمینی باشد که حجاب داشتن و به آسانی در دسترس نبودنش، ارزشش را بالا می برد، خواه حضرت باریتعالی باشد که در جواب أرنی موسی(ع) لن ترانی می گوید. امام معصوم و منجی موعود نیز اینک چند صباحی است که در پس پردۀ غیبت به سر می برد تا شاید قدرش بیشتر شناخته شود؛ امّا التفاتش نسبت به اهل زمین و زمان همچنان پابرجاست و مانند آفتاب پس ابر که در درجۀ اوّل عامل پابرجایی زمین بر مدار خویش و مانع از نابودی آن است، فیض خداوندی را به اذن او افاضه می کند (=ولایت تکوینی) و سپس خلایق را از نور و حرارت خویش بهره مند ساخته و سبب دوام زندگیشان می شود (=ولایت تشریعی). ابرها هم حجاب قشری بر سطح زمینند و واقعاً روی خورشید را نگرفته اند! اگر کسی بگوید: در این مدّت پس چرا پیری و مرگ بر او مستولی نمی شود؟، می گوییم: او صاحب الزّمان(عج) است، آیا گذر زمان بر صاحب زمان اثری خواهد داشت؟ و اگر گفتند: از کجا معلوم که در این مدّت زنده است و زندگانی می کند و نه اینکه در آخرالزّمان به دنیا بیاید؟، حوالت به حدیث امام جواد(ع) می دهیمش که در جواب این سؤال فرمود: مخالفان، برای بسیاری از آیات قرآن شأن نزول جعلی تراشیدند، ولی آیۀ 4 سورۀ قدر را چون متوجّه ارتباطش با مهدویّت نبودند، در نظر نیاوردند؛ وقتی خدا می فرماید هر ساله در شب قدر فرشتگان و روح به اذن الهی برای تقدیر مقدّرات یک سالۀ زمین بر آن نازل می شوند، پاسخ بدهید که نزد چه کسی نازل می شوند؟ پس حجّت خدا همیشه زنده بوده و اگر نباشد، زمین اهلش را در خود فرو می برد.

غیبت به معنی دیده نشدن و مخفی بودن نیز نیست؛ بلکه گفته اند: حضرت(عج) بین مردم زندگی می کند و در بازارهایشان راه می رود و او را می بینند، ولی نمی شناسند. پس از ظهور نیز گروه کثیری پیش خود خواهند گفت: چقدر این قیافه برایم آشناست! امّا آیا پیش از ظهور نیز می توانند چنین بگویند؟ حدیث داریم: هرکس چنین ادّعایی کند -مانند تعیین وقت برای ظهور- دروغگو و مستحقّ نفرین است. اگر نیز داستانی ذیل عنوان "تشرّف" در دوران غیبت کبری نقل شود به این صورت که: سیّد خوش سیمایی را دیدم که به من چنین و چنان گفت و سپس از نظرم ناپدید شد و من فهمیدم که وی امام زمان (عج) بوده است، تنها با تبصره و ارفاق قابل قبول است؛ یعنی حدیث مذکور چنین تفسیر می شود که: اگر هم کسی به توفیق الهی حضرت(عج) را در دروان غیبت کبری بتواند زیارت کند، ولی به هرحال آن لحظه نمی تواند بشناسد. هرچند این تفسیر نیز باید محلّ احتیاط قرار گیرد، زیرا: اولاً امکان سوءاستفادۀ شیّادان از افراد ساده لوح وجود دارد و قطعاً درصد کثیری از این داستانها مانند داستانهای مربوط به بشقاب پرنده ها -علی رغم راست بودن اصل موضوع انسانهای فضایی- ساختگی و دروغ است، مانند بلایی که سران قزلباش بر سر اسماعیل صفوی در کودکی آوردند، ثانیاً تا قبل از زمان ظهور، کسانی که پیش خود یقین نیز نمایند که آن کس که زیارتش کردند، امام زمان (عج) بوده است، باید در این مورد یا سکوت اختیار کرده و یا فقط با احتمال نقلش کنند. از کجا معلوم که وی حضرت خضر(ع) یا فرشته ای از فرشتگان خدا یا کس دیگر نبوده است؟ برخی علما قائل شده اند که منظور حدیث، دروغ بودن آن دسته از ادّعاهای تشرّف است که "اختیاری" باشد، نه "عنایتی"؛ ولی برای شخص دروغگو چه تفاوتی می کند چه نوع ادّعایی بکند؟ از قضا اگر ادّعای تشرّف عنایتی بکند، حرفش زودتر پذیرفته می شود و در عمل تفکیکی بین این دو نوع تشرّف به لحاظ راستی آزمایی مدّعیان آن وجود ندارد.

غیبت، دورانی برای امتحان ایمان است و امکان و بلکه ضرورت زنده بودن و زندگی کردن حضرت امام مهدی(عج) در آن دوران -برخلاف اصل تولّد، آغاز امامت و تداوم زندگی اش در دوران غیبت صغری- به همان دلایلی که خداوند غیبت کبری را مقرّر فرمود، تنها با همان اصل عقلی و نقلی مذکور از امام جواد(ع) قابل اثبات بوده و ما نیز سمعاً و طاعتاً و البتّه با اقناع منطقی می پذیریم و این مسئله از نظرگاهی مانند تاریخ، نه تنها قابل اثبات نیست، بلکه نباید هم قابل اثبات باشد؛ چرا که در غیر اینصورت، ایمان به غیب -که در قرآن نیز بسیار تکرار شده و احادیث، یکی از معانی اش را همین قضیه دانسته اند- معنا و مفهومی نداشته و همان قدر ساده انگارانه و بلکه گناهکارانه خواهد بود که -العیاذبالله- انتظار دیدن سیمای خدا را با چشم سر داشته باشیم! با اینهمه، عدّه ای از شیّادان و دشمنان توحید و اسلام و تشیّع و ولایت فقیه، از حسّ اشتیاق عمومی مردم ما سوءاستفاده کرده و پا را از حدّ داستانهای مربوط به تشرّف از نوعی که پیشتر توضیح داده شد نیز، فراتر گذاشته و با بی شرمی تمام گفته اند: من [نه سیّد خوش سیمای چنین و چنان، بلکه خود] امام زمان (عج) را دیدم!! اینها دیگر معلوم است که دروغ محض است و پایۀ مذاهب استعمارساخته و انحرافی بابیّه و بهائیّه و ازلیّه و رکنیّه و شیخیّه که از اعتقاد به نایب خاص در دوران غیبت کبری شروع شده و به اعتقاد به امامت و سپس پیامبری و سپس -در ادامۀ مسیر ترقّی!- خدایی وی می کشد، بر همین انحراف اعتقادی است. امّا هزار دریغ و افسوس که مدّعیان مزبور و جاده صاف کن های آنها -خصوصاً در دوران کنونی حکومت اسلامی مبتنی بر زعامت نایب عام در دوران غیبت کبری در کشور شیعه نشین ایران که حاضر به باج دادن به استعمارگران نیز نیست، بدون مقدّمه چینی تبلیغاتی و گردآوردن عدّه و عُدّه وارد میدان نشده اند و ابتدا آنقدر -به قول مرحوم آیت الله بهجت(ره)- راست گفته اند تا نهایتاً بتوانند دروغ خود را بفروشند. از این رو، کار ما در برابر اینان و مبلّغانشان بسیار بسیار دشوار بوده و کوچکترین روشنگری مان علیه اینان، عاقبت قرار گرفتن در معرض اتّهام مخالفت با روحانیّت و بسیج و... دیگر نهادهای معنوی از این دست را که بعضاً تحت نفوذ موردی قرار گرفته اند، برایمان رقم خواهد زد؛ گویی روحانی یا بسیجی همین چند نفر آدم منحرفند و بس! البتّه که چنین نیست، ولی به مدد ثروت و قدرت و تبلیغات چنین نمایانده می شود.

هرچیز که در چارچوب نگنجد، کوچه_بازاری می شود. ضرورت تدوین دکترین جامع مهدویّت نیز که از طرف دکتر حسن عبّاسی مطرح شده، ناظر به همین نکته است. بنده دکتر عبّاسی را در کل قبول ندارم، ولی این سخن، حرف درستی است. با جزئیّاتی هم که مدّنظر ایشان است، کاری ندارم، ولی فی المثل لازم است علمای دین بین تودۀ مردم، مفهوم پیش گفتۀ ایمان به غیب را جا بیندازند تا آنان از پیش خود و با استناد به برداشت شخصی و سطحی از احادیث دستکاری شده و صرفاً از سر ارادت، خصوصیّات من درآوردی برای امام عصر (عج) نتراشیده و مثلاً کنیۀ حضرت را بدون اطّلاع از مجرّد یا متأهّل بودنش "اباصالح" ندانسته و یا روزهای سه شنبه را به جای جمعه، روز متعلّق به حضرت قلمداد نکنند. داستانهای مربوط به "جزیرۀ خضراء" و دیگر باورهای مربوط به زندگی و قیام و حکومت حضرت و همچنین وظیفۀ منتظران در عصر غیبت و پدیداری گروههایی همچون حجّتیه یا فرضیۀ انحرافی "ظهور صغرا"ی آیت الله ابطحی هم که جای خود. البتّه باید مواظب بود که دشمنان اصل مهدویّت و انتظار، از این نقاط ضعف سوءاستفاده نکرده و در جهت سوزاندن یکجای تر و خشک با همدیگر، در مورد برخی از موارد مستدل و محکم و یا آن دسته از متشابهاتی که اگر خیری به حال منتظران نداشته، ضرری هم نخواهد داشت، شبهه پراکنی و بزرگنمایی نکنند؛ مانند همین حرکت مردمی "سه شنبه های مهدوی" یا مسئلۀ "دعای ندبه" که پیشتر امثال دکتر شریعتی نیز سؤالاتی را پیرامون آن مطرح کرده و احتمال داده بودند که اصل این دعا با قرائنی، صادر شده از طرف پیروان فرقۀ کیسانیّه بوده باشد. این موارد حتّی اگر پاسخ نداده باقی مانده باشد نیز، آن اندازه اهمّیت ندارد که بتواند اصل موضوع مهدویّت  را به چالش بکشد؛ امّا مواردی هست که متأسّفانه از این مقدار اهمّیت برخوردار هست و لازم است دربارۀ آن تذکّر داده شود.


امید شمس آذر
۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

«دئدی مشدی ظریف حاجی ترامپا
بتر ایرانا شرقه گؤز تیکیبسن
ائدیبسن جسم برجاما نجاست
آقارداش! روح برجامی ....سن»
*

جواب وئردی ترامپ: آی مشدی! آخر

هاچان من سیزلریله قارداش ایدیم؟

اؤزومده افتخارلا آروادیمدا
اوجور ایشلرده چوخداندان باش ایدیم!
*

منم اول آهنین پنجه کی ایندی
چیخیب قیرخ دؤرت قات مخمل دالیندان
من آخر ووررام ایرانی اوزوندن
اگر وورموشدولار اوّل دالیندان
*

دئدی: آخر بنا وار بیر زمان پس
باشا چاتسین خصومت داستانی؟
نه اندازه ایکی لاری خوروز تک
چکخ بس بیر بیره خطّ و نشانی؟
*

دئدی: والّلاه بیز آز قالمیشدی بیر گون
گلخ سیزله مقام اعترافا
ولی گؤردوخ سیزی، ساندیخ اومود وار
هله بو سوسلوغا، بو اختلافا
*

سیزین اؤز رهبریز اوندا دئمیشدی
گؤزی بیزدن سو ایچمیر، حقّه بازیخ
سیز آمّا اصرار ائتدیز: یوخ جانیم! بیز
نجیبیخ، هوشلویوخ، مهمان نوازیخ!
*

منیم یوخ اعتمادیم، من یو سن دئ
بو حسن ظنّه کیمدیر لایق اولسون؟
امامیلا لجاجت ائیلینلر
نئجه من دوشمنیله صادق اولسون؟
*

ائله وضعه قالارسیز کی! دو گل گؤر
بئله گئدسز هله خوش گونلریزدی
چالارسان می؟ بودور شیطان اکبر
همیشه سازی "کج دار و مریز" دی
*

بهوش ای صاحب عقل و بصیرت!
هوای نفس، انسانی قیدیخلار
نه یین وار قیرتی قیرتی غارت ائیلر
دؤنر آخیردا دا آغزان تیریخلار!!
***

Image result for zarif & trump


امید شمس آذر
۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

می گویند: کمی در اظهار نظرهایتان درباره این دولت، اعتدال را رعایت کنید. به هرحال اینها هم با رأی ملت روی کار آمده اند. می گویم: هیچ کسی مدعی نیست که غیر از این است، ولی آیا ملت واقعاً به قصد انتخاب اصلح چنین رأیی داده است؟ نه ملت چنین داعیه ای دارد و نه دولت در مورد خود چنین دروغ خنده داری را باور می کند. پس با کسی تعارف نداریم. حتی شورای محترم نگهبان هم -آنطور که خود اعلام کرد- صرفاً بنا به یک سری ملاحظات، رییس جمهور کنونی را تأیید صلاحیت کرده و از درون اعتقادی به صالح بودن وی نداشته است. پس تکلیف مشخص است.

و اما وی در راستای اظهارات و رفتارهای ضد انقلاب و به عمد مخالف (و نه فقط مغایر) با برنامه های نظام و خط ولایت و بلکه اصل اسلام و قرآن، اخیراً نیز به سرش زده است به طامات و شطحیات روی آورده و «ادعای خدایی» بکند. به این سخنش در سفر اخیر به تبریز توجه کنید: «اگر ما نبودیم و آن اقدامات را انجام نمی دادیم، دریاچه ارومیه الآن کاملا خشک شده بود»!! خب، پدرسوخته! اگر در این مدت شما نبودید و خدا پی در پی باران می فرستاد و یا اگر برعکس شما بودید ولی بارانی نازل نمی شد، آنوقت چه؟ آیا این یاوه گویی از طرف یک نفر ملبس به کسوت روحانیت طبیعی است؟ آیا حداقل پاسخ چنین اظهاراتی نمی تواند خلع لباس باشد؟ (حالا اینکه انگیزۀ این اقدامات واقعاً نجات جان مردم و محیط زست بوده باشد، بماند؛ چون آمریکا در راستای شایعه پراکنی های همیشگی اش در برهه ای از زمان نیز شایع کرده بود: دولت ایران خود می خواهد دریاچۀ ارومیه خشک شود، زیرا در زیر آن معادن غنی اورانیوم وجود دارد و می خواهد بهره برداری کند! و این دولت نیز که اولین مصوبه اش راجع به دریاچۀ ارومیه بوده، بعید نیست آب ریختنش در این دریاچه، در جهت اعتمادسازی آمریکا و در راستای بتون ریختن در رآکتور اراک بوه باشد. چرا که اگر واقعاً دغدغۀ محیط زیست و سلامت مردم را داشت، فکری هم به حال ریزگردهای خوزستان می کرد و با وقاحت آن را عذاب الهی نمی نامید!) شاید بزرگان ذیربط مثل سابق وظیفۀ خود را چیز دیگری تشخیص دهند، اما وظیفۀ من تذکر دادن بود.

خدا شاهد است اکنون به عنوان یک جوان فارغ التحصیل در آستانۀ ورود به بازار کار، بیش از همه به ثناگویی و تعریف و تمجید از دولت احتیاج دارم؛ ولی زیر سؤال رفتن آرمان ها و اعتقادات ملت و عکس آن، تحریک و تقویت خصائل ناپسندشان توسط این روحانی جسمانی را نمی توانم تحمل کنم. تا زمانی که این تیم «قسم خورده» شمشیر را برای مبارزه با اصل نظام و انقلاب از رو بسته اند، ما نیز صریحاً رودررویشان هستیم و خدا بهترین حکم دهندگان است.


امید شمس آذر
۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

از زمانی که استوانۀ فتح بابل کوروش هخامنشی که در بخشی از آن به الطاف خود در حقّ یهود اشاره می کند، منشور حقوق بشر (؟) نامیده شد، معلوم بود که بشر در نظر صاحبان ثروت و قدرت و تبلیغات در جهان امروز یعنی فقط همان یهود. روی این حساب هم جنایتکارترین دیکتاتور تاریخ بشر باید عبارت از آدولف هیتلر باشد که عدّه ای از یهودیان را به قتل رسانده است و خبری از چنگیز و تیمور و حجّاج بن یوسف و مردآویج بن زیار و دیگران نیست. مقبرۀ تیمور اکنون در سمرقند ازبکستان زیارتگاه است و مغولان را هم که در دوران استیلایشان، آشفتگی مذهبی بر ایران سایه افکنده بود، دارای روحیۀ تسامح دینی (!) عنوان می کنند. همان تسامح دینی که امتیاز کوروش براندازندۀ دولت ماد و پایه گذار دولت هخامنشی در ایران محسوب می شود، ولی رفتار فرزندش کمبوجیه در مصر مبنی بر سختگیری بر تمام ادیان دیگر به استثنای یهود را به روحیۀ یکتاپرستی ایرانیان نسبت می دهند. بالاخره ما نفهمیدیم: تأکید و پایبندی بر یکتاپرستی خوب است یا آزادی دینی و همراهی با مشرکان و بت پرستان؟ قرار هم نیست بفهمیم. تا زمانی که واحد پول رژیم صهیونیستی شِکِل یعنی واحد پول ایران دورۀ هخامنشی باشد و تا زمانی که به جای داریوش بانی تخت جمشید و جهانی کنندۀ تمدّن ایرانی، کوروش را برجسته ترین پادشاه ایران باستان بدانیم!! این هم در حالی است که برای خود کوروش (که البتّه قاعدتاً به نسبت داریوش خردمند و اهل مدارا بود) کمک به یهودیان اهمیّت چندانی نداشت و فقط برای یهودیان این امر مهم و بزرگ بود. مانند امروز که جمهوری اسلامی ایران بزرگترین دشمن رژیم صهیونیستی محسوب می شود، ولی رژیم [و نه شبکۀ] صهیونیستی در قواره و اندازه ای نیست که جزء دشمنان جمهوری اسلامی به حساب آید و البتّه نکته هاست در این! به این نکته هم باید توجّه داشت که: اگر غیر از این می بود، چرا در قرآن در جریان سفرهای ذوالقرنین -طبق باور کسانی که وی را همان کوروش می دانند- کوچکترین اشاره ای به یهودیان نشده است؟! امّا واقعیّت تلخی است که وجود دارد و این تشکیلات به عنوان نمایندۀ شیطان در بین انسانها، به انحای مختلف در صدد انحطاط معنوی و حتّی انقراض فیزیکی نسل بشر بوده و هست. نزدیکترین راه نیل به این مقصود نیز، اجرای برنامه هایی است که از قضا به اسم حقوق بشر و متفرّعات آن اجرا شود؛ مانند: پیگیری به رسمیّت شناخته شدن بهائیان -که خودشان هم نمی دانند باید خود را ذیل امّت کدام پیامبر تعریف کنند!- ، حقوق! همجنس بازان و از آن جمله حقوق زن.

فمینیسم پدیده ای نوظهور نیست؛ در جریان خلافت حضرت امیرالمؤمنین امام علی(ع) عدّه ای از این زنان دست به تظاهرات و تجمّع در مقابل دارالخلافه کرده بودند و اعلام می کردند که نسبت به حکم اسلام که مرد می تواند تا چهار زن به عقد دائم اختیار کند و از متعه و کنیز نیز به مفدار نامحدود، ولی زن -چه دائمی باشد چه متعه و چه کنیز- نمی تواند بیشتر از یک شوهر به طور همزمان داشته باشد، اعتراض دارند. حضرت(ع) آنان را خطاب کرده و فرمود هرکدام یک ظرف آب همراه خود بیاورند. زنان رفتند و با ظرفهای گوناگون پر از آب برگشتند. آنگاه فرمود آبها را درون یک تشت بزرگ ریختند. سپس فرمود: هرکدام آب خود را جدا کنید! آنان نیز چون از انجام این کار درماندند، فرمود: خلقت مرد مانند این ظرفها و خلقت زن مانند این تشت است؛ اگر یک زن همزمان بیش از یک شوهر داشته باشد، از کجا می توان معلوم کرد بچّۀ به دنیا آمده از او، فرزند کدامیک از شوهران است؟ زنان نیز قانع شده و برگشتند. این دلیل، از جمله دلایل مربوط به خلقت و دارای جنبۀ جسمانی بود؛ امّا یک دلیل دیگر از سنخ دلایل روحی_روانی بر این حکمت اسلامی این است که: طبیعت مرد دارای روحیۀ قدرت جویی و ریاست طلبی و طبیعت زن دارای روحیۀ آرامش جویی و تمرکز طلبی است و این حکم اسلامی، در تناسب با این تفاوت هاست. انتظار احکام یکسان برای موجودات متفاوت در چنین جاهایی، همان اندازه بی اساس است که اعتراض داشته باشیم: چرا گاو باید علف بخورد و سگ باید گوشت بخورد؟! البتّه در اسلام، بنا بر تک همسری است و تا زمانی که همسر اوّل به تنهایی بتواند خواسته های مرد را تأمین کند، نیازی به تجدید فراش برای مرد نیست. چنانچه حضرت رسول(ص) و مولا علی(ع) هم با اینکه در طول عمرشان همسران متعدّدی داشتند، امّا تا زمانی که حضرت خدیجه و حضرت فاطمه (علیهماالسّلام) در قید حیات بودند، همسر دیگری اختیار نکردند. از موارد چندی نیز که مرد باید برای آن از همسرش اجازه بگیرد، یکی همین تجدید فراش است. نکتۀ دیگری که این میان باید مورد توجّه قرار گیرد، این که گفته اند: یکی از حقوق زن بر گردن مرد آن است که حدّاقل هرچهار ماه یکبار با وی مراودت جسمانی داشته باشد؛ این مسئله را بگذارید در کنار طول مدّت "عدّه" که تقریباً برابر هستند. آنگاه میزان عدالت محور و حکمت آمیز بودن احکام الهی اسلام به دستتان می آید.

مسئلۀ پیش گفته، یکی از مسائلی است که امروزه دستاویز فعّالان حقوق زن! در ایران و کشورهای اسلامی قرار گرفته است. در کنار آن مسائل دیگری نیز مطرح است؛ مانند: سهم متفاوت زنان از دیه و ارثیه که همگی مبنای قرآنی داشته و پاسخ داده شده اند. اگر این فعّالان به جز این موارد که به احکام الهی مربوط می شود و دست ما انسانها نیست که بخواهیم جابجایش کنیم، اعتراض دیگری دارند، ارائه دهند. آنگاه مقداری به جایگاه والای زنان در اسلام و حقوقی که در اختیار آنان گذاشته شده توجّه کنند و مقداری نیز متوجّه جایگاه زن در جوامع غربی شوند تا تناقضات گفتار و رفتار مدّعیان را نیز بتوانند مشاهده کنند و در این میان وظیفۀ خود را تشخیص دهند.


امید شمس آذر
۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

قغغغغغ.... قغغغغغ....

صدای خاطره انگیز نویددهندۀ یک نهار خوشمزه در ایام تعطیل دوران کودکی

***

 

یارو داشته پانتومیم بازی میکرده

برای "اتوبوس" اتو رو وصل کرد به پریز و بوسید!

حالا اتو خیلی داغ نبود وگرنه لب و لوچه ش تباه میشد.

(نتیجٖۀ اخلاقی: پانتومیم بازی خوبی ست)

***

 

فرق لهجه با ته لهجه

فرق ریش است با ته ریش

***

 

وانت آبی در سلماس

چون گاو است در هندوستان

***

 

دو جان در یک بدن

یا

یک جان در دو بدن ؟!

***

 

سیستم های ضدّقاچاق تعبیه شده در گمرک ها

رشوه را هم می توانند کنترل کنند ؟

***

 

اگر ملاک رأی دادنمان انتخاب اصلح نباشد

چه فرقی ست بین واجدین شرایط رأی دادن با غیر آنان ؟

***

 

چرا وقتی نقل می کنیم:

"ازدواج نصف دین را حفظ می کند"،

به عکس حدیث توجه نداریم که:

"تجرّد نصف دین را تباه می کند" ؟

***

 

کسی که ارزش ها را شعار تلقی می کند

بدون اغراق خدا و پیامبرش را دروغگو شمرده است

***

 

اگر بتوانی آلت دست سیاستمداران نشوی

سیاسی نبودن خود نیز سیاستی ست

***

 

«والله روحانی جاسوس است»

باشه حالا قسم نخور، مکروهه.

***

 

نادان را اگر تندرو بنامید

در نادانی خود جری تر می شود.

هرکسی لایق هر صفتی نیست

-حتّی تندروی- !

***

 

امید شمس آذر
۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۵۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
بیا مهدی(عج)، شب ظلمت سحر کن
بیا این هجر بی پایان به در کن

بیا، چشمان ما در انتظار است
بیا، بر قلب های ما سفر کن

بیا، کفر و بداندیشی به راه است
به ایمان دهر را زیر و زبر کن

بیا، یکسر جهان خیره سر را
حوالت با دم تیغ دو سر کن

به درپیچ طومار ستم را
قلوب عاشقانت را خبر کن،

رخت پنهان هنوز این عشق تیز است
بیا و شعله اش را تیزتر کن

که تا آتش زند در خرمن ظلم
وز آن بنیان دنیایی دگر کن

که جنّات از قدم های تو آید
بیا، جنّت به صحرا و کمر کن....

گناه بی گناهی ما نداریم
به حال بی گناهان هم نظر کن

بیا ای "شهسوار" جادۀ نور
گذر بر خون دلان جان سپر کن

سری دارد دراز این قصّۀ شب
بیا از مابقی صرف نظر کن!


امید شمس آذر
۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی از مهمترین مباحثی که در فلسفۀ تاریخ ذکر شده است، مسئلۀ عینیّت و ذهنیّت است. بر اساس مجادلاتی که مابین دانشمندان علوم پایه و تجربی با علوم انسانی و تاریخ انجام می دهند، آن بود که: وقایع، رویدادهای علمی و آزمایش ها در علوم تجربی همه به صورت عینی انجام می شود؛ یعنی قابل دیدن است. پس مشاهدۀ مستقیم وجود دارد. امّا آیا چنین امکانی در علوم انسانی -به ویژه تاریخ- وجود دارد؟ زیرا بیشتر وقایع در ادوار بسیار کهن صورت گرفته است. مورّخ حوادث را نمی بیند. تکیۀ او بر اساس تعدادی منایع، یافته های باستانشناسی و تصوّرات ذهنی خود است. پس بیشتر با ذهن سروکار دارند تا عینیّت یا واقعیّت محض. برای همین در پاره ای اوقات دانشمندان علوم تجربی به صورت کلّی، علومی مانند تاریخ را به علّت ذهنیّت گرایی و عدم مشاهدۀ مستقیم و تغییرهای متعدّد، به عنوان یک علم نمی پذیرفتند و یا بر آن خرده های متعدّد می گرفتند. بر اساس تعاریف، امر عینی عبارت است از: یک شیء مطابق بر واقعیّت که به لحاظ کاربرد در تقابل با مفهوم ذهن و پندار است و بر این اساس، عینیّت عبارت است از: شناخت یا بیان چیستی و چرایی جهان به طور کامل و صددرصد که از ذهن فرد شناساننده جدا باشد؛ یعنی مجموعه ای از آراء، داوری ها، گزینه ها و گزاره ها که بر واقعیّت محض با امکان مشاهدۀ مستقیم شکل گرفته باشد. دانشمندان عین گرا، محدودیّت ها و عیب هایی را بر مطالعات تاریخی عنوان نموده اند. پس مشکلات و محدودیّت های تاریخی بر اساس موارد زیر عنوان شده است:

1- رویدادها دست نخورده به ما نمی رسند؛ یعنی مورّخ در نگارش آثار خود، لاجرم سعی می کند ایدئولوژی، جهان بینی، علایق ، امیال و آرزوهای خود را در کتاب نوشته شده بیان دارد. این منبع میب تواند یک کتیبۀ میخی یا یک سنگ نوشته بر دل کوهها باشد مربوط به هزاران سال پیش، و یا کتابی باشد که امروزه در تیراژهای فراوان منتشر می شود.

2- نیاز مورّخ به فهم و درک خود برای شناخت مکنونات ذهنی افرادی که با آنها سروکار دارد؛ به عنوان مثال اگر قردی در دورۀ سلوکیه مطالعه می کند و مشخّصاً به زندگی الکساندر مقدونی می پردازد، لاجرم نیازمند است که اندیشه هایی که برای اعمال الکساندر مقدونی وجود دشته است، بشناسد. یعنی نیمۀ پنهان این فرد یا دهها مورد تاریخی دیگر می باید روشن شود. این نیمۀ تاریک و شناخت امیال و رفتارهای افرادی که با آنها زا لحاظ پژوهشی سروکار داریم، یکی از مهمترین مشکلات علم تاریخ است. همچنان که می دانیم، شناخت لایه های درونی افراد بسیار مشکل خواهد بود.

3- نویسندگان در پژوهشهای خود، گذشته را با عینک حال می نگرند؛ یعین بر اساس موقعیّت زمانی و مکانی که در آن هستند، سعی می کنند تاریخ را حلّاجی کنند و علل و نتایج برای آن بشناسند. همین مسئله یکی از مهمترین مشکلات مورّخان است؛ یعنی کاری که فرد در گذشته انجام داده، در یک شرایط زمانی و مکانی مشخّص بوده است. همچنین این فرد دارای ایدئولوژی، جهان بینی و افکار و آرزوهایی بوده است که در آن زمان مشروع و یا حتّی مقدّس بوده است. این فرد می تواند الکساندر مقدونی، چنگیزخان مغول، تیمور یا هیتلر باشد. اعمال آنها در آن زمان مفید و مثبت برای جامعه شناسان بوده است؛ امّا ما اکنون با عینک خود و بر اساس علایق و ایدئولوژی خود، این وقایع را بررسی می کنیم. در بسیاری از موارد نیز، اعمال آنها از سوی ما منفی جلوه می کند. مانند حملۀ چنگیز به ایران و یا آتش زدن پرسپولیس یا تخت جمشید توسّط الکساندر مقدونی.


امید شمس آذر
۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر