حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۴۸۳ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

هرچی ما میخوایم وارد عالم سیاست نشیم، ولی اینا نمیذارن. البتّه بنده سکولار نیستم و و قائل به دو نوع سیاست خوب و بد هستم که اوّلی رو اسلام تأیید میکنه؛ ولی اونی که در عمل داره اعمال میشه همون دوّمیه که غربی ها به اسم "ماکیاولیسم" میشناسن و بین خودمون هم به اسم "پدرسوختگی" شناخته میشه. حالا این ماکیاولیسم یا به زبان خودمون پدرسوختگی اگه به اسم دین و دیانت اعمال بشه که دیگه بدتر. به قول بوالفضول الشّعرای ارومی:

«سیاست کی ایشی خیانت اولا             غلط ائلیر عین دیانت اولا!».

ترجمه ش:

سیاست که کارش خیانت بود             غلط کرده عین دیانت بود!

به گزارش زیر توجّه کنید:


حجت الاسلام حسن روحانی رئیس جمهور ۱۸ دی ماه در جمع وزیر و معاونان وزارت امور اقتصاد و دارایی با اشاره به ضرورت نقد در هر شرایطی عنوان کرد: «همه باید انتقاد بشوند استثنا نداریم ، تمام مسئولین در کشور قابل نقد هستند ، ما در کشور معصوم نداریم ، اگر یک وقتی امام زمان ظهور کرد آنوقت هم میشود نقد کرد. پیامبر هم اجازه نقد می‌داد. دیگه بالاتر از پیامبر  در تاریخ نداریم. وقتی پیامبر صحبت می‌کرد، طرف بلند می‌شد روبروی پیامبر و می‌گفت: حرفی که داری می‌زنی نظر توست یا وحی است؟  اگر پیامبر می‌گفت: نظر من است، انتقاد می‌کرد و می‌گفت: من قبول ندارم. ما در زمان حکومت معصوم هم نقد داریم. اگر نقد توأم باشه با امید، اراده و راه حل درست، همیشه مفید است. باید راه حل بدهیم.

به دنبال این خبر برخی از منتقدان دولت، در فضای مجازی مطلب گذاشتن که چطور رییس جمهور امام معصوم(ع) رو قابل نقد می دونه؟ دفتر ریاست جمهوری هم بلافاصله اطّلاعیه داد و این انتسابات رو کذب محض خونده و از اعتقاد قلبی دولتمردان به عصمت معصومین خبر داد. ولی چند نکته که در اینجا از خاطر ها مغفول مونده، اینه که:

1- این جمله هم مثل خیلی از جملات قبلی ایشون مبهمه و کژتابی داره. برداشت آقایان هم یه استنباط کاملاً طبیعیه. شما اگه ریگی به کفشتون نیست، مثل آدم حرف یزنید دیگه! چه کاریه؟

2- گیریم ایشون -مطابق اطّلاعیه- ملتفت بوده که استقبال معصومین از نقد، به معنی عمل به اون نقدها نیست. دیگه بدتر! با این فرض هم اونوقت یه شیطنت ظریفی اینجا هست که: دولتمردان خودشونو -نعوذبالله- با معصومین مقایسه کنن و اجازه بدن مردم نقد خودشونو بکنن و اونها هم به هرحال راه خودشونو برن. یعنی در نهایت همون آش و همون کاسه.

3- اگر یه وقتی امام زمان ظهور کرد؟ مگه قراره ظهور نکنه؟ فراموش نکنیم سخنگوی کنونی دولت همونیه که یه زمانی صفت "مهدوی" رو به عنوان فحش برای مسخره کردن و از میدان بدر بردن رقیباش استفاده میکرد. قضیه پیچدارتر از این حرفهاست... .

4- با تکذیب فوری دفتر رییس جمهور، جنبۀ نقدپذیری دولتی ها رو هم دیدیم! بابا بذارید حرف خودتون هنوز پخش بشه و یه چند ساعتی از روش بگذره آخه.


امید شمس آذر
۲۶ دی ۹۶ ، ۱۳:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امیال مختلفی درون انسان است که همه آنها با عقل مدیریّت می شوند. انسان وقتی گرسنه شود، اگر عقلش کار نکند، همه چیز می خورد. وقتی تشنه شود، اگر عقلش کار نکند، همه چیز می نوشد... . عشق به معنای معمول کلمه مثل عشق به جنس مخالف هم یکی از همین امیال طبیعی است، باید با عقل مدیریّت شود. حالا چون انسان گرسنه یا تشنۀ بی عقل دلش می خواهد همه چیز بخورد یا بنوشد، باید بگوییم گرسنگی یا تشنگی نقطه مقابل عقل است؟! عشق هم همینطور است و به هیچ وجه -برخلاف آنچه که تبلیغ شده- نقطه مقابل عقل نیست. این تبلیغ و اغراق، به خاطر کوتاهی های قبلی در ادا کردن حقّش بوده.

عشق به معنایی که اغلب استفاده می کنیم، از باور به اصل "اختیار" ریشه می گیرد و این از ویژگی های مکتب تشیّع است که در قرون اوّلیّۀ اسلامی در حاشیه بود. در آن زمان فلسفۀ مشّایی و کلام معتزلی در جهان اسلام حاکم بود که ویژگی شان عقل گرایی غلیظ شان بود. حتّی در عرصۀ ادبیّات فارسی هم سبک خراسانی برقرار بود که از همین ویژگی برخوردار بود. برای همین مفهوم عشق را به اندازه ای که امروزه مهم می دانیم، مهم ندانستند و روایات مربوطه را هم کنار گذاشتند. البتّه "احتکار" نکردند و روایات الآن هم در دست ما هست، ولی در تفسیر و تشریح آنها کوتاهی کردند. بعدها هم هواداران فلسفۀ اشراقی و کلام اشعری و سبک شعری عراقی برای اینکه اوج کوتاهی های دولت قبل(!) را نشان بدهند، در اهمّیت عشق و عاشقی اغراق کردند. در حال حاضر هم معدود علمایی که بعضاً به این موضوع می پردازند، همگی خط شکن بوده و از پیشینیان خود چیزی به ارث نبرده اند که نقل کنند.

پس عشق و عقل هیچگاه در مقابل هم نیستند و عقل نقش مدیریّت عناصر مختلف وجود انسان را بر عهده دارد که البتّه عشق نیز برترین آنهاست.


امید شمس آذر
۲۶ دی ۹۶ ، ۱۰:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
از نظر ما شیعیان، تمام پیامبران و امامان (علیهم السّلام) و برخی از فرزندان ایشان مانند حضرت اباالفضل(س) و زینب کبری(س) و فاطمۀ معصومه(س) یا جناب زید(س) همه معصوم از خطا هستند، ولی آنهایی که علاوه بر خطا و معصیت، از خطیئه و اشتباه هم معصوم باشند، همان 14 نفرند. اگر ما انسانهای معمولی تا حدّ امکان از معصیت اجتناب کنیم، خداوند هم در زندگی شخصی مان، از اشتباهات و افتادن به دام این و آن نگاهمان می دارد.
مؤمنین در این میان اگر ناسپاسی کنند، خدا برای مدّتی سرگردانشان گذاشته و روبراه شدن کارهایشان را به تعویق می اندازد تا غرور و دیگر عواملی که باعث ناسپاسی شان شده، از بین برود، بعد. امّا اگر در همه حال سپاسگزار باشند و به خدا توکّل کنند، خداوند آنگاه هدایتشان می کند تا تصمیمات غلط نگیرند و خسارت نکنند.

امید شمس آذر
۲۳ دی ۹۶ ، ۱۶:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

صحبت کردن دربارۀ تاریخ اسلام و تاریخنگاری اسلامی، به خاطر حسّاسیت موضوع و کثرت منابع موثّق و غیر موثّق موجود در این زمینه، کاری دشوار است. بویژه اینکه اینجا دیگر اظهارات، صرفاً تاریخی و علمی نیستند و افزون بر آن، جنبۀ اعتقادی نیز دارند. به این خاطر دقّت فوق العاده ای لازم است تا بتوان در عرصۀ تاریخ اسلام قلم زد و همچنین -به تبع آن- نویسندگان فعّال در این عرصه را مورد ارزیابی قرار داد.

با این توضیح، در ادامه به بررسی احوال و آثار گروهی از موّرخان تاریخ اسلام -اعمّ از تاریخ صدر اسلام و تاریخ تمدّن اسلامی- می پردازیم.



https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/8/8d/Ahmad_Amin.jpg

1. احمد امین)

احمد امین ابراهیم مورّخ و نویسندۀ مصری (1886 - 1954 م) ، دانش آموختۀ علوم دینی از دانشگاه الازهر و مدرّس ادبیّات عربی در دانشگاه قاهره بود و مدّتی نیز بر مسند قضاوت تکیه داشت. از او کتابهایی در مورد تاریخ تمدّن اسلامی به جای مانده است. از آن جمله است: "فجر الاسلام"، "ضحی الاسلام"، "ظهرالاسلام" و "یوم الاسلام". نویسنده و محقّقی تواناست، امّا تخصّص لازم برای اظهار نظر در خصوص معارف دینی را ندارد و از این رو نظراتش مورد انتقاد بسیاری از علمای اسلامی مانند علّامه امینی صاحب کتاب الغدیر قرار گرفته است. فی المثل در تشریح چرایی صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع) می نویسد: «بدین سبب بود که حسن بن علی (ع) شخصیّتی نرم خو و صلح طلب داشت، ولی برادرش حسین(ع) دارای شخصیّتی تندخو و سازش ناپذیر بود»! این تحلیل، از نظر شیعه مردود است و به اعتقاد ما، همۀ امامان(ع) نور واحد بوده و در هر زمانی به مقتضای همان زمان، به وظیفه ای که داشتند، عمل کرده اند. یعنی اگر جای امام حسن(ع) و امام حسین(ع) باهم عوض شود، امام حسین(ع) صلح می کرد و امام حسن(ع) دست به قیام می زد؛ چنانچه امام حسین(ع) هم تا زمانی که یزید روی کار نیامده بود، بر صلح باقی بود. این اظهار نظر ها ناشی از عدم آگاهی کافی او از مکتب تشیّع است؛ چنانکه به امام صادق(ع) -حتّی بیشتر از ائمّۀ اهل سنّت- ابراز ارادت می کند، ولی با دیگر بزرگان شیعه میانه ای ندارد! همچنین کتابی نوشته به نام "المهدی و المهدویّة" و در آن به نقد اندیشۀ مهدویّت که آن را ساخته و پرداختۀ بزرگان شیعه (!) می پندارد، پرداخته و مانند ابن خلدون در صحّت احادیث مربوط به این موضوع شک کرده است که البتّه با اندک آگاهی از معارف شیعی، بطلان این بحث ها نیز روشن می شود.



Image result for ‫صدرالدین بلاغی‬‎

2. سیّد صدرالدّین بلاغی)

سیّد صدرالدّین محمّدتقی بلاغی نایینی معروف به آیت الله صدر بلاغی (1290 - 1373 ش)، از علمای معاصر شیعه، مترجم و مفسّر قرآن و صحیفۀ سجّادیه و فعّال در عرصه های اجتماعی و سیاسی بود. پیش از انقلاب اسلامی ایران مدّتی به عنوان نمایندۀ آیت الله بروجردی در انگلستان به تبلیغ پرداخت. پس از انقلاب نیز از مؤسّسین حزب جمهوری خلق مسلمان بود که در نیمه راه از آن استعفاء داد. در زمینۀ تاریخ کتابی دارد به نام "محمّد پیامبر رحمت" و کتاب دیگری به نام "قصص قرآن". همچنین کتابی دارد به نام "تاریخ اسلام" که به چاپ نرسیده و متن درسی برای طلّاب حوزۀ علمیّۀ قم است. دیوان اشعاری نیز دارد که به چاپ نرسیده است. از دیگر کتابهای او می توان به: "جاهلیّت قرن بیستم"، "پیامبر در صحنۀ کارزار بدر"، "صلح حدیبیّه" و ترجمۀ "محاکمۀ گلدزیهر صهیونیست" اثر محمّد غزالی مصری اشاره کرد.



3. عبدالکریم بی آزار شیرازی)

دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی، متولّد 1323 ش در شیراز، دارای گواهی افتاء و اجتهاد از وزارت علوم، کارشناسی ارشد تاریخ و تمدّن اسلامی از دانشگاه مک گیل کانادا و دکترای علوم قرآن و حدیث است. مدرّس دانشگاه بوده و با مراکز علمی دیگر دنیا در زمینۀ تقریب مذاهب اسلامی همکاری دارد. از او بیش از 150 عنوان کتاب و مقاله در زمینۀ علوم و تمدّن اسلامی به چاپ رسیده که موضوعات بیشتر آنها بکر بوده و برای نخستین بار مورد بررسی قرار گرفته اند. وی در این آثار به گونه ای روشمند و به صورت آهسته و پیوسته، مطالب مدّنظر را قطره قطره و به دور از اطناب های خسته کننده، به ذهن مخاطب خود می ریزد و از این رو، علاوه بر معلومات فراوان، در فنّ بیان و نویسندگی نیز فوق العاده است و از جمله نوابغ و سرمایه های معنوی ملّت ما محسوب می شود. عنوان بخشی از این آثار که در زمینۀ تاریخ نگاشته شده اند: دوره های چندجلدی "داستان زندگی پیامبر(ص)، امام متّقین علی(ع)، فاطمه(س) پارۀ پیامبر(ص)، امام حسن(ع)، سبط نبی(ص) حسین بن علی(ع)، عاشورا و سرزمین ها، خدا و اختراعات از دیدگاه علم و قرآن، کشتی نوح"، کتابهای "طلوع و غروب تمدّن ها، گذشته و آیندۀ جهان، باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن" و مقاله های "قرآن و باستان شناسی، تأثیر قرآن در پیدایش طبّ اسلامی، نقد و بررسی آراء دربارۀ ذوالقرنین، مظلومیّت زن در طول تاریخ، باستان شناسی در تفسیر قرآن، تاریخ و مبانی ترجمۀ قرآن کریم"، و... .






4. رسول جعفریان)

دروغگوست. متولّد 1343 ش خوراسگان اصفهان، استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران، مؤسّس و مدیر کتابخانۀ تخصّصی تاریخ اسلام و ایرانو رییس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران می باشد. چندی نیز ریاست مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی را بر عهده داشت. در زمینۀ تاریخ تشیّع، تاریخ سیاسی صدر اسلام و تاریخ صفویّه فعّالیت می کند و بالغ بر صدها مورد کتاب و مقاله و ترجمه در این موضوعات از خود به جای گذاشته است. اثر مشهور او "تاریخ سیاسی اسلام" نام دارد. روش وی در تاریخ پژوهی، اثبات پیش فرض های مورد نظر قبلی به مدد گزینش سلیقه ای اسناد و مدارک مربوطۀ همسو از میان منابع و مآخذ بیشمار تاریخی است. آنطور که از اولویّت تحقیقاتی اش نیز پیداست، در درجۀ اوّل یک شخصیّت سیاسی و علاقه مند به سیاسی کاری بوده و به دنبال القای حاکمیّت عقاید سیاسی و طیفی خود در طول تاریخ و مصادرۀ حوادث تاریخی به نفع آن است. هر از گاهی نیز به محقّقان مطرح و مورد اقبال مردمی در جامعه از خسرو معتضد گرفته تا حاج آقا قرائتی می تازد و به آنان خرده های ناروا می گیرد تا بدینگونه کسب شهرت کند. به احترام لباس روحانیّت، از انتشار تصویرش با این لباس خودداری کردم.



5. محمّدرضا جوهری زاده)

مرحوم حجّة الاسلام سیّد محمّدرضا جوهری زاده از علمای دانشمند کمتر شناخته شدۀ دوره معاصر کشور ما بود. او در زمانی می زیست که حکومت وقت غیر مذهبی و در مواردی ضدّ مذهبی بود و از این رو به صورت داوطلبانه و خودجوش و بدون چشمداشت خاصّی به تلاش در عرصۀ بازآرایی و احیای تمدّن اسلامی پرداخته است. از این رو کار امثال اینان اجری ویژه دارد. کتابی دارد به نام "تمدّن و علوم اسلامی" که در آن بسیاری از مظاهر علمی و تمدّنی اسلام را برای اوّلین بار در جامعۀ امروز ما رونمایی کرده و این از وظیفه شناسی او سرچشمه می گرفته است. "دایرة المعارف شیعه" و "موجودات آسمانی از نظر اسلام" از دیگر آثار اوست. حقّش آنقدر ادا ناشده باقی مانده است که عکسی از وی در فضای مجازی پیدا نکردم.


Image result for ‫طه حسین‬‎

6. طه حسین)

نویسنده و سخنور معاصر مصری (1889 - 1973 م) بود که در سه سالگی نیز بینایی خود را از دست داده و با این وجود تحصیلاتش را در رشتۀ الهیّات و ادبیّات عرب در دانشگاه الازهر ادامه داد و در این رشته از دانشگاه قاهره و سپس در رشتۀ تاریخ از دانشگاه سوربن دکترا گرفت و مدّتی نیز در سمت وزیر آموزش و پروش مصر به فعّالیت پرداخت. طه حسین از نویسندگان نوگرای عرب بوده و در میان ایرانیان بیشتر با دو کتاب "الایّام" (آن روزها) و "الفتنة الکبری" شناخته شده است. کتابهای مشهور دیگر او عبارتند از: "فی الشّعر الجاهلی" و "الشّیخان". وی در زمینۀ تاریخ اسلام، نظرات خاصّ خود را دارد و سعی کرده است از جادۀ واقع بینی و بی تعصّبی کنار نرود؛ هرچند هنگام بحث از زندگی پیامبر(ص)، رنگ و بویی پان عربیستی به نوشته هایش می دهد و سعی می کند اسلام را به گونۀ بخشی از فرهنگ عرب و تا حدّ زیادی متأثّر از آن جلوه دهد. از خلفا نیز انتقاد می کند و گاه نیز این واقع بینی اش، او را به ورطۀ قضاوت نادرست دربارۀ جایگاه کتاب خدا می کشاند و باعث می شود داستانهای قرآن را -به شیوۀ بسیاری از صاحبنظران غیر مسلمان غربی- فاقد کارآیی مستقیم تاریخی و بیشتر دارای جنبۀ نمادین و اسطوره ای بداند. نظری که از نگاه "بیرونی" نسبت به قرآن نشئت می گیرد و بارها نیز در خود قرآن انکار شده است. امّا شگفت آورتر و مایۀ تأسّف آن است که بسیاری از مذهبی ها و حتّی بعضی از حوزوی های ما نیز -که قاعدتاً نگاهی "درونی" به قرآن دارند- گاه چنین نظراتی را اعلام می کنند و قرآن را به این اسم که کتاب راهنمای زندگی بشر است و بس، فاقد هرگونه استفادۀ تاریخی الّا در زمینۀ تاریخ سالهای رسالت پیامبر(ص) می دانند. در حالی که می دانیم قرآن در درجۀ اوّل یک منبع تاریخی نیست، ولی این به معنی عدم کارآیی آن در زمینۀ تاریخ پژوهی نیز نمی باشد؛ بلکه داستانهای قرآن چه آن بخش که به حوادث صدر اسلام مربوط می شوند و چه آن بخش که به حوادث زندگی پیامبران و اقوام پیشین مربوطند، قابلیّت استفادۀ تاریخی را دارند و فعّالیت نویسندگانی چون بی آزار شیرازی پیش گفته در این باب، شاهدی است بر این مدّعا. کسانی که از جنبۀ تاریخی قرآن غافلند، خواسته یا ناخواسته در زمین دشمنان آن بازی می کنند.




https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/7/70/Portrait_of_Ali_Khamenei%2C_1989.jpg

7. آیت الله خامنه ای)

صرف نظر از جایگاه اعتقادی و سیاسی شان در میان شیعیان و ایرانیان، از چهره های اصلی جریان بیداری اسلامی در تاریخ معاصر بوده و در زمینۀ تاریخ اسلام دارای نظر می باشند. امامت جمعۀ تهران و ریاست بنیاد دایرة المعارف اسلامی از جمله مسئولیت های فرهنگی شان بوده و اهل شعر و رمان نیز هستند. در کنار تألیفاتی مانند "عنصر مبارزه در زندگی ائمّه، سیرۀ امام سجّاد(ع)، پیشوای صادق، امام رضا(ع) و ولایتعهدی" و ترجمۀ "صلح امام حسن(ع)"، کتابی نیز دارند به نام "انسان 250 ساله" -که نامش مقابل نظر پیش گفتۀ احمد امین است- در شرح زندگی ائمّۀ معصومین (علیهم السّلام) که مطالبش از خلال دیگر کتاب ها و مقالات و سخنرانی هایشان استخراج شده است. ایشان در این آثار برخلاف علمای سنّتی شیعه که بیشتر به جنبه های عاطفی و یا ماورایی زندگی ائمّه پرداخته اند، عمدتاً سعی کرده است به جنبۀ سیاسی و نقش عنصر مبارزه با جبهۀ باطل در این خصوص بپردازد و مانند دیگر علما و نویسندگان مبارز ایّام انقلاب مانند شهید مطهّری، شهید بهشتی و دکتر شریعتی از عینک امروز به وقایع آن دوران نگریسته و در تشریح آن نیز از ادبیّات امروزی بهره برده است. با این اوصاف، کتاب یاد شده نسبت به آثار دیگر همانند خود، مناسب ترین مرجع به شمار می رود.



Image result for ‫محمد خزائلی‬‎

8. محمّد خزائلی)

زادۀ 1292 ش اراک و درگذشته به 1353 ش تهران، دارای دکترای ادبیّات و حقوق و مسلّط به زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسه و آشنا به زبان آلمانی و البتّه حافظ کلّ قرآن بود. یک دوره نیز به عنوان نمایندۀ مردم اراک در مجلس شورای اسلامی به فعّالیت پرداخت. او نیز مانند طه حسین نابینا بوده و مانند طه حسین نگاهش نیز به فرهنگ تاریخی قرآن یک نگاه بیرونی است که این امر در کتاب "اعلام قرآن" او مشهود است. "احکام قرآن"، "فلسفۀ اسلام" و "تاریخ مختصر فلسفه و روانشناسی" از جمله دیگر آثار اوست. اشعاری هم با تخلّص خزائلی از خود به جای گذاشته است.



85

9. علی دوانی)

علی رجبی دوانی (1308 - 1385 ش)، نویسندۀ آثاری چون "تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت"، "سیرۀ ائمّۀ طاهرین"، "داستان های ما"، "تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا" و نیز مجموعۀ 10 جلدی "مفاخر اسلام" در تاریخ اسلام و تشیّع است. وی در این آثار به گونه ای روشمند و با قلمی شیوا و دلنشین، به اثبات حقّانیت شیعیان و مظلومیّت مقتدرانۀ آنان در طول تاریخ می پردازد و قضاوت را به عهده خواننده وا می گذارد. وی کسی است که به تعبیر رهبری: «علم رجال را از دانشی تخصّصی و ویژۀ اهل فن، به دانشی عمومی تبدیل کرد و در دسترس همگان قرار داد». مرحوم دوانی از علمایی بود که در عین پایبندی به اصول و قواعد روحانیّت شیعه، اندیشه های نوگرایانه و اصلاح جویانه نیز داشت.



Image result for ‫آیت الله سبحانی‬‎

10. شیخ جعفر سبحانی)

آیت الله شیخ جعفر سبحانی تبریزی متولّد 1308 ش، از علما و مراجع کنونی شیعه در قم می باشد. از ایشان علاوه بر تألیفات و ترجمه های  متعدّد در زمینه های فقه و اصول و تفسیر و کلام و عقاید و فلسفه، در زمینۀ تاریخ اسلام آثاری به چاپ رسیده است؛ از جمله کتابی دارد به نام "فروغ ابدیّت" در زندگانی پیامبر اسلام(ص). این کتاب با اینکه با مدّعای تاریخ نوشته شده است، امّا بیشتر یک کتاب سیره به حساب می آید و مطالب عمدۀ آن از حول شخصیّت حضرت رسول(ص) دورتر نمی رود. در این کتاب، اشارۀ روشنی به سابقۀ قبل از سقیفۀ شیخین (ابوبکر و عمر) نشده و بعد از رحلت پیامبر(ص) است که می بینیم آنان در عرصۀ تاریخ ظاهر می شوند. مسلّم است که شیخین قابل نقد بوده و بلکه باید نیز نقد شوند امّا مفهوم "آدم خوب" با "آدم بزرگ" تفاوت دارد و اگر -فی المثل- نقش مرحوم منتظری یا هاشمی رفسنجانی در تاریخ انقلاب نادیده گرفتنی است، نقش ابوبکر و عمر نیز در تاریخ اسلام نادیده گرفتنی خواهد بود. آثار دیگرشان: "فروغ ولایت"، "زندگانی امامان به زبان ساده" و "تاریخ اسلام".



90

11. سیّد جعفر شهیدی)

زادۀ 1297 بروجرد و درگذشته به 1386 در تهران، از پژوهشگران برجستۀ زبان و ادبیّات فارسی و عربی، تاریخ اسلام و دارای درجۀ اجتهاد در فقه بود. کتابی دارد به نام "تاریخ تحلیلی اسلام". این کتاب نیز با اینکه با مدّعای کتاب تاریخ نوشته شده، امّا بیشتر شبیه کتابهای روضه و شرح احوالات و مصائب ائمّۀ معصومین (ع) بوده و از این محور فاصله نگرفته است. از کتابهای دیگرش می توان به: "زندگانی حضرت فاطمه"، "پس از پنجاه سال"، "زندگانی علی بن الحسین سلام الله علیه"، "آشنایی با زندگی امام صادق سلام الله علیه" و "جنایات تاریخ" اشاره کرد. ترجمه و تفسیر او از نهج البلاغه نیز در میان ایرانیان معروف است.



Image result for ‫عبدالله مبلغی آبادانی‬‎

12. مبلّغی آبادانی)

شیخ عبدالله مبلّغی آبادانی، از علمای معاصر شیعه صاحب کتابی است به نام "تاریخ ادیان و مذاهب از 35 هزار سال قبل تا اسلام و مذاهب و فرق در اسلام". نویسنده در جلد نخست این کتاب ابتدا ضمن پیشگفتاری کوتاه به تعریف تاریخ، علم تاریخ و تاریخ و تمدّن می‌پردازد و در ادامه در دو بخش جداگانه به تعریف دین و مذهب و نسبت آن با انسان می‌پردازد. سپس به موضوع اصلی کتاب یعنی بررسی ادیان و مذاهب مصر باستان، روم باستان، یونان باستان، و نیز ادیان و مذاهب باستانی ژاپن، چین، هند و ایران باستان می‌پردازد. در جلد دوّم این کتاب، تاریخ ادیان مانی، مزدک، یهود، دین عیسی، دین صابئین و دین حنیف حضرت ابراهیم ارائه شده است. در نوع خود اثر ارزشمندی است.



1386 زندگینامه استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری

13. استاد مطهّری)

معلّم شهید مرتضی مطهّری (1298 فریمان - 1358 تهران)، چهره ای شناخته شده در دوران معاصر است و نیاز به معرّفی ندارد. ایشان به عنوان مغز متفکّر نهضت اسلامی مردم ایران، در طول عمر پربار خود با ارائۀ آثاری در زمینه های فلسفه و کلام و تفسیر و سایر علوم انسانی و دینی که هم از نظر کمّی و هم از نظر کیفی در سطح بالایی بوده اند، مبانی نظام اسلامی را به لحاظ تئوریک برای همیشه بیمه کرد. "منطق" وجه مشخّصۀ مطهری در تمام آثارش به شمار می رود و حتّی به مسئله ای چون "عشق" نیز از دیدگاه منطقی نگریسته است. در معرّفی آثار تاریخی و روش او در تاریخنگاری باید گفت: در این آثار نیز مانند آثار دیگرش، منطق روح حاکم بوده و گاه فاصلۀ بسیاری از داشته های ذهنی عوام می گیرد و شاید از این رو بعضاً آن را برنتابند. این فاصله در انتقادات صریحش از فرهنگ عامیانۀ کنونی حسینی در کتاب "حماسۀ حسینی(ع)" مشهودتر است. قضاوت هایش از علی شریعتی نیز گاهاً به بی انصافی کشیده. نام کتاب "روابط متقابل اسلام و ایران" او نیز امری است که مورد انتقاد خواص واقع شده است؛ چرا که ایران یک سرزمین جغرافیایی و اسلام یک منظومۀ عقیدتی و عملیّاتی است و این دو از یک سنخ نیستند تا باهم رابطۀ متقابل داشته باشند (بر خلاف مثلاً "اسلام و مسیحیّت" یا "عثمانی و ایران")، بلکه رابطۀ اسلام و ایران رابطۀ روح و جسم است و این دو -به دلیل هم سنخ نبودنشان- چنان باهم چفت و بست شده اند که هنگام بروز و ظهورشان به مثابه یک وجود واحد مورد ارزیابی قرار می گیرند: نمود اسلام را در سرزمینهایی جغرافیایی مثل ایران باید دید و هویّت ایران را نیز باید ذیل اسلام تعریف کرد. و این چیزی فراتر از بده_بستان و رابطۀ متقابل است. "جاذبه و دافعۀ علی(ع)"، "جامعه و تاریخ"، "سیری در سیرۀ نبوی(ص)"، "سیری در سیرۀ ائمّۀ اطهار(ع)"، "تماشاگه راز (عرفان حافظ)"فلسفۀ تاریخ"، "قیام و انقلاب مهدی(عج)" از دیگر کتابهای او در زمینۀ تاریخ است. کتاب معروف دیگرش "داستان راستان" است که در آن حکایات و احوال بزرگان دین و دانشمندان و شخصیّتهای تاریخی اسلامی -و بعضاً اروپایی- را از میان کتب حدیثی و تاریخی استخراج کرده و با قلمی ساده و روان به میان تودۀ مردم آورده است.



Image result for ‫سید حسین نصر‬‎

15. سیّد حسین نصر)

متولّد 1312 تهران و دانش آموختۀ فلسفه و تاریخ علم از دانشگاه هاروارد آمریکاست. نویسندۀ آثاری چون "علم و تمدّن در اسلام" و همکار پروفسور هانری کربن در تهیّۀ کتاب "تاریخ فلسفۀ اسلامی" می باشد. آثار دیگری نیز در زمینۀ تاریخ علوم اسلامی دارد. به عنوان صوفی و از رؤسای یکی از فرق طریقت شاذلیّه شناخته می شود. این در حالی است که در مقطعی از عمر نیز ریاست دفتر شهبانو فرح پهلوی را پذیرفته بود؛ پس صوفی به آن معنا نمی تواند باشد مگر تصوّف تجمّلی و تفنّنی، بلکه بیشتر تصوّف شناس است.



15. علی اکبر ولایتی)

زادۀ 1324 شمیران تهران. در درجۀ اوّل پزشک است و متخصّص بیماری های عفونی کودکان. به مدّت 16 سال وزیر امور خارجۀ ایران بوده و هم اکنون در سمت هایی چون مشاور رهبری در امور بین الملل، رییس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، رییس هیئت امنای دانشگاه آزاد اسلامی، دبیر کلّ مجمع جهانی بیداری اسلامی و... فعّالیت می کند. ولایتی همچنین عضو شورای سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ایران، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و عضو هیئت امنای بنیاد دایرة المعارف اسلامی نیز بوده و در زمینۀ تاریخ تمدّن اسلام و ایران و معرّفی مفاخر آن، تألیفات فراوانی دارد که مستقیماً یا تحت نظارت وی تدوین شده اند. البتّه او نیز مانند حدّادعادل در این آثار به دنبال ارائۀ تصویری آرمانی از تمدّن پیشین ماست و غافل از این نکته که هرچقدر کاستی های میهن خود را بیشتر بشناسیم، علاقه مان به آن بیشتر می شود؛ امّا نباید غافل بود که رویکرد او در این باره رویکردی دیپلماتیک و با هدف جذب خارجی ها به سمت فرهنگ و تمدّن خودی است؛ رویکردی که اجازه می دهد با مدرک پزشکی وارد عرصۀ روابط بین الملل شده و در ادامه به نگارش در زمینۀ تاریخ اسلام و در این اواخر نیز تاریخ باستان بپردازد. پس بیشتر از این نباید انتظار داشت. عنوان برخی از تألیفات تاریخی او: "پویایی فرهنگ و تمدّن اسلام و ایران، بحران تاریخی هویّت ایرانی، امام مهدی(عج) و شکوفایی فرهنگ و تمدّن اسلامی در جهان، تاریخ روابط خارجی ایران، تحلیل تاریخ سیاسی معاصر، دایرة المعارف پزشکی اسلام و ایران، نقش شیعه در فرهنگ و تمدّن اسلام و ایران، تاریخ کهن و معاصر ایران زمین" و... .


امید شمس آذر
۲۳ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

همنشین بى خرد مباش که او کار خود را براى تو آراید و دوست دارد تو را چون خود نماید.


بی‌خرد کیست؟ ملاک خردمندی چیست؟ آیا کسی که مدرک کارشناسی ارشد و دکترا دارد خردمند حساب می‌شود؟

بی‌خرد یعنی فرومایه ؛ یعنی ارزش انسان و هدف زندگی انسانی را نمی‌داند. یعنی چشم ظاهربین دارد، هدفش از زندگی دنیا جمع کردن ثروت و شهرت است به همراه سیر کردن شهوتش. فرای زندگی دنیوی را اعتقاد ندارد، شاید در ظاهر بگوید اصول دین را قبول دارم اما اگر به زندگی‌اش نگاه کنی ذرّه‌ای به مرگ و معاد باور ندارد. 

مثل کسانی که ژست روشنفکری می‌گیرند و پُز مدرک دکترایشان را می‌دهند، در همه‌ی زمینه‌های دینی و مذهبی اظهار فضل می‌کنند درحالی که احکام شرعی اولیّه خود را بلد نیستند! چنین کسانی اصلا شایسته همنشینی و الگوبرداری نیستند، چون انسان را از حقیقت زندگی انسانی دور می‌سازند.

یکی از مصادیق چنین افرادی سلبریتی‌های پر افاده‌ای هستند که فقط تبلیغ مد روز می‌کنند. انگار تا صدها سال می‌خواهند زنده بمانند، غافل و مست ثروت و شهرت هستند. اینان به واقع بی‌خرد و بی‌عقل هستند. 

حضرت امیر علیه السلام درباره انتخاب دوست و همنشین توصیه می‌فرمایند که به  تیپ و خوش لباسی و مدرک دکترایش نگاه نکنید ؛ به خرد و عقل مطابق با شرع او نگاه کنید. گاهی یک نفر روستایی بیسواد بسیار بامعرفت‌تر و خردمندتر از دکتر و مهندس است. حتما تا به حال تجربه کرده‌اید، نه؟


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۳ دی ۹۶ ، ۲۲:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خداوند گاهی گرهی در کار بنده می اندازد تا بنده به خاطر خدا از خواسته اش صرف نظر کند و خدا به این بهانه از بنده اش خشنود شود؛ امّا به ازای همین صرف نظر، همان احساس رضایت نهایی را که در صورت رسیدن به خواسته به بنده دست می داد، به وی می رساند. این سود سرشار و کلانی است که هر بنده از آن غفلت ورزد، به زیان دچار شده است. معامله ای وجود دارد که هرکس از آن آگاه باشد، بی درنگ دست به این معامله می زند. اگر هم در عین آگاه نبودن دست بزند، اجر دیگری دارد.

امید شمس آذر
۰۳ دی ۹۶ ، ۱۱:۳۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت امیر علیه السلام در توصیف قرآن فرمودند:

بدانید که این قرآن پندگویى است که فریب ندهد، و راهنمایى است که گمراه نکند، و حدیث خوانى است که دروغ نگوید، و کسى با قرآن ننشست جز که چون برخاست افزون شد یا از وى کاست: افزونى در رستگارى، و کاهش از کورى  و دل بیمارى.


آیا تا به حال بطور جدی و به عنوان یک کتاب ماورایی و معجره آسا به قرآن نگاه کرده‌اید؟!

چرا ما مسلمان‌ها باور نداریم که این قرآن معجره جاوید است؟ یعنی همین امروز، همین لحظه دارد با ما حرف می‌زند. پند و اندرزی شگرف می‌دهد، پندی که به پهنه تاریخ خلقت بشر پشتوانه و تکیه‌گاه منطقی و الهی دارد.

همین امروز قرآن را بردارید و باز کنید، آیاتی که آمده را با ترجمه و تفسیر کوتاهی مطالعه کنید. امروزه همه‌ی امکانات جستجو و تحقیق مهیّا است فقط کافی است در دنیای اینترنت جستجو کنید. خودتان را بطور جدّی مخاطب آیات قرار دهید! باور کنید که خدا دارد با شما حرف می‌زند؛ قطعا این کلام حضرت امیر علیه السلام را تأیید می‌کنید که رستگاری و روشنی قلب شما را افزوده و کوری دل شما را کاهش داده است. یکبار امتحان کنید ضرر ندارد...!


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۱ دی ۹۶ ، ۲۱:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

شاید در میان تمام علوم انسانی، تاریخ تنها علمی باشد که فاقد هرگونه اصطلاحات تخصّصی ویژۀ خود بوده و از این رو برای همگان قابل فهم است؛ اگر یک غیر متخصّص در زمینۀ حقوق کتابی را به دست بگیرد، بعد از خواندن دو صفحه از آن، به گوشه ای می گذارد و از ادامۀ مطالعه منصرف می شود. همچنین است وضعیت روانشناسی، جامعه شناسی، جغرافیا،  اقتصاد، فلسفه و منطق یا حتّی ادبیّات. امّا تاریخ چنین نیست و همین قابل فهم بودن آن، این تصوّر غلط را برای بسیاری از خوانندگانش به همراه آورده که: حال که می فهمم، پس لابد می توانم بنویسم!! از این رو متخصّص و غیرمتخصّص به نگارش تاریخ -فارغ از شناخت آن و روش تحقیق و نگارشش و تشخیص راست از دروغ و دانستن کلّیاتی از علوم مرتبط و قوّۀ تجزیه و تحلیل و بسیاری از ریزه کاری دیگر- روی می آورند و بازار را از انواع و اقسام کتاب داستان های رنگارنگ برای علاقه مندان پر می کنند. در حالی که متخصّصان در هر رشتۀ علمی بیشتر با مقاله هایشان ارزیابی می شوند تا کتابها. اینگونه می شود که در این عرصه نیز نام بزرگان نام آور و تلاشگر حتّی در میان همشهریان خود نیز ناشناخته می ماند و حقیران مایۀ ننگ، مانند مور و ملخ به میدان ریخته و نوشته های خود را -در سایۀ مسامحۀ نهادهای نظارتی- به تولید انبوه رسانده و برای مردم خود هویّت تعیین می کنند!... .

در این نوشتار، به ترتیب الفبا به معرّفی گروهی از تاریخ نویسان هم روزگار خود که اعمّ از اصل یا تقلّبی بودنشان برای هم میهنان اهل مطالعۀ ما نامهایی کمابیش شناخته شده هستند، می پردازیم. بخش اوّل به حوزۀ تاریخ ایران اختصاص دارد و ان شاءالله در بخش دوّم به تاریخ اسلام خواهیم پرداخت. امید که بعد از آشنایی اجمالی، مطالعۀ آثارشان نیز با ارزیابی منطقی از جایگاه علمی و تحلیل نظراتشان توأم باشد. 



045

1. ژاله آموزگار)

پروفسور ژاله آموزگار یگانه، زادۀ خوی و متخصّص فرهنگ و زبانهای باستانی است. او علاوه بر ترکی و فارسی، به زبانهای انگلیسی، فرانسه، پهلوی و اوستایی نیز تسلّط دارد. نامش را بیشتر در کنار نام مرحوم احمد تفضّلی در آثار مشترکی که با هم تدوین کرده اند می بینیم. آثاری نیز در قالب ترجمه یا تألیف دارد مانند: ترجمۀ "نخستین انسان و نخستین شهریار" آرتور کریستین سن محقّق فرانسوی و ترجمۀ متن پهلوی "ارداویراف نامه". کتاب بسیار خواندنی او "تاریخ اساطیری ایران" است که واقعاً شاهکار بوده و حقّ مطلب را دربارۀ اسطوره های ایرانی در حجمی کوچک ادا کرده است. او یک نابغه است.



2. یرواند ابراهیمیان)

یرواند آبراهامیان با ابراهیمیان از ارامنۀ متولّد تهران و دانش آموختۀ تاریخ از انگلستان و آمریکاست. در حال حاضر نیز در آمریکا به تدریس می پردازد. از نویسندگان مطرح در در عرصۀ تاریخ معاصر بوده و در تألبفات خود بیشتر بر روی جریانات اجتماعی و انقلابات معاصر ایران و جهان تمرکز دارد. ارمنی ها به دلیل موقعیّت جغرافیایی و تاریخی خود به همراه آذربایجانیان -به طور خاص تبریزی ها- و گیلانیان، پیشگامان نهضت های روشنفکری در تاریخ معاصر ایران بوده اند که ابراهیمیان نیز از این قافله عقب نمانده است. اثر مشهور او کتاب "ایران بین دو انقلاب" است که بررسی حوادث ایران حدّ فاصل انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی می پردازد؛ ولی نظرات او نیز خالی از قصد و غرض نبوده و ایراد عمده اش، پررنگ جلوه دادن نقش همفکران و هم مسلکان خودش در تمام جریانات این دوران است. اساساً تاریخ معاصر به لحاظ منابع، نقطه مقابل تاریخ باستان است و اگر در تاریخ باستان به دلیل کمبود منابع، مورّخان آزادانه به ارائۀ فرضیه هایی می پردازند که به آسانی نه قابل اثبات است و نه قابل انکار، در تاریخ معاصر نیز به  عکس به دلیل بیشبود منابع همین کار صورت می گیرد و به راحتی می توان نظراتی در تقابل هم و با 180 درجه مغایرت با یکدیگر ارائه کرد که برای هر دو نیز منابع به حدّ کافی موجود باشد. اساساً نه در ایران و در جهان، هیچ مورّخی که دغدغۀ صداقت داشته و به دنبال حقیقت باشد، سراغ کمتر از صد سال قبل از زمان خودش نمی رود.



Image result for ‫منوچهر اقبال زرتشت‬‎

3. منوچهر اقبال)

ملقّب به مقبل السّلطنه، زادۀ مشهد، دارندۀ مناصبی چون وزیر فرهنگ محمّدرضا شاه پهلوی، رییس دانشگاه تهران، مدیرعامل شرکت ملّی نفت ایران، رییس سازمان نظام پزشکی و یک دوره نیز نخست وزیر بود. به اقتضای ضرورتی که خود احساس می کرد، بسیار ثناگو و دستبوس شاه بود. در ماههای پایانی سلطنت شاه که برخی از دلسوزان سلطنت، سقوط وی را حتمی می دانسته و وی را تشویق به اندکی چرخش به سوی انقلابیون مسلمان برای رفع خطر کمونیسم -به زعم خودشان- می کردند، اقبال نیز از کسانی بود که در این راستا کتابی با عنوان "سه هزار سال دروغ در تاریخ ایران: زرتشت وجود خارجی نداشته. تاریخ ایران سراسر دروغ و افسانه. کوروش و انوشیروان ستمگر بودند" نوشته و به شاه تقدیم کرد تا وی را اندکی از فضای باستانگرایی دور کند. بر این کتاب -که هنوز به چاپ نرسیده- چهار نفر شامل: حمیدرضا پهلوی (برادر کوچکتر شاه)، شهریار شفیق (خواهرزادۀ شاه و داماد اقبال)، مرحوم احمد تفضّلی و یک آموزگار زرتشتی مسلمان شده که نامش را فاش نکرده، حاشیه نوشتند. اقبال در این کتاب -چنانچه از نامش پیداست- تمام شکوه ایران باستان را یکسره زیر سؤال برده و در برابر آثار باستانی ایران و ستونهای -به قول خودش- پوسیدۀ تخت جمشید، شکوه اهرام و تمدّن باستانی مصر را به رخ شاه کشیده است. از دروغ ها و تقلّب های دین زرتشت نیز پرده برداشته و زرتشتیان را به معنای واقعی پرستندگان آتش عنوان کرده است. هویّت ایران را نیز مرهون شخصیّت سلمان فارسی دانسته و از دوران بعد از اسلام تاریخ ایران به بزرگی یاد کرده است. او همچنین از زبانهای ایرانی به حقارت یاد کرده و زبان پهلوی را پوسیده و "کپک زده" و زبان فارسی را نیز ضعیف و نارسا توصیف کرده است. شکّی نیست که عمدۀ عظمت تاریخ ایران در دوران اسلامی آن بوده و دوران پیش از اسلام در برابر آن حرفی برای گفتن ندارد؛ اما این مایه ناچیزانگاری در قبال آن نیز روا نیست. چرا که به هرحال ایرانیان قومی متمدّن بوده اند که پذیرش اسلام توسّط آنان، هم برای آنان و هم برای اسلام هنر محسوب می شود، وگرنه اسلام آوردن مردمان بی تمدّن تعریفی ندارد.


4. فریدون بدره ای)

زادۀ کرمانشاه است و دارای لیسانس ادبیّات فارسی و فوق لیسانس و دکترای زبان شناسی. آثارش بیشتر ترجمه است. آثاری نیز از خود دارد. بیشتر علاقه مند به سنّت ها و فرهنگ های قدیمی است و تمرکزش بر روی فرقۀ "اسماعیلیه" است. در کل یک نویسندۀ معمولی است.


Image result for ‫مهرداد بهار‬‎

5. مهرداد بهار)

فرزند ملک الشّعرای بهار بود. متولّد تهران، تحصیل کردۀ ادبیّات فارسی، متخصّص زبانهای باستانی و مدرّس اساطیر ایران باستان در دانشگاه. در زمینۀ زبانها و اسطوره های ایران باستان به پژوهش می پرداخت و آثاری در این حیطه دارد، از جمله: چند واژه نامۀ پهلوی به فارسی، معرّفی داستانهای شاهنامه به کودکان، ادبیّات مانوی، ادیان آسیایی و... . مشهورترین کتاب او  "پژوهشی در اساطیر ایران" است. در کل فردی بود علاقه مند و زحمتکش.

Image result for ‫ذبیح بهروز‬‎

6. ذبیح بهروز)

متولّد تهران و تحصیل کردٖۀ علوم ادبی و عربی در قاهره و کشورهای اروپایی بود. شعر نیز می سرود. قدّی بلند، اندامی متناسب، روحیه ای جوان و اخلاقی نیکو داشت. شاید خودش چندان مذهبی نبود، ولی به اهمّیت مذهب در جامعۀ ایران واقف بود و از این رو احترام فرهنگ هم وطنانش را نگاه داشته است. وی از نخستین کسانی است که در آثار ایرانشناسان غربی شک کرده و آنها را دارای قصد و غرض دانسته است. از نظریۀ توطئه در تاریخ ایران باستان هم غافل نبوده و همواره به مانویان همانند اسماعیلیان به دیدۀ سوءظن نگریسته است. از جمله آثار خوب او، کتاب نسبتاً کم حجم "تقویم و تاریخ در ایران" است.

Image result for ‫رقیه بهزادی‬‎

7. رقیّه بهزادی)

تهرانی و دانش آموختۀ فرهنگ و زبانهای باستانی می باشد. نابغه نیست، ولی بسیار سختکوش است و خستگی ناپذیر. در زمینۀ قوم شناسی و نمادشناسی فعّالیت می کند و تاکنون بیش از سی کتاب و صدها مقاله از خود به یادگار گذاشته است. در آثارش رویکردی اجتماعی به تاریخ دارد و کتاب خواندنی و کم حجم او "آریا و ناآریاها در چشم انداز کهن تاریخ ایران" نام دارد. او در این کتاب تمام اقوام ایران کهن -پیش و پس از ماد و هخامنشی- را بدون نام بردن از پادشاهان و سلسله های حکومتی ذکر کرده و به طور خلاصه به بررسی فرهنگ مردمی و اجتماعی آنان پرداخته است. از این رو مرجع خوبی برای شناخت تاریخ غیر سیاسی_نظامی ایران باستان می تواند باشد. کتابهای دیگری نیز دارد که بیشتر دربارۀ اقوام و ادیان کهن منطقه است.


https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/1/1a/Ebrahim-Poordavood.jpg

8. ابراهیم پورداوود)

بدون تعارف خدا لعنتش کند. وی کسی بود که بنای دین زرتشتی را که رو به ویرانی رفته بود، بعد از بازگشت از هند تجدید کرده و به آن رنگ و بوی سیاسی داده و با تأسیس انجمن زرتشتیان و سرودن سرودهای اتحاد آنان -در حالی که خود مسلمان بود- ایرانگرایی و ایراندوستی را در تاریخ معاصر به نفع زرتشتی مآبی و اسلام ستیزی مصادره کرده و جوانان بسیاری را از این راه در دام انداخت که اثرات شوم آن هنوز هم ادامه دارد. از این رو توسط اقبالیّون (همفکران منوچهر اقبال) به لقب جغد پیر زرتشتیان ملقّب شده است. خود نیز فردی به شدّت عرب ستیز، ترک ستیز و البتّه اسلام ستیز بود. افتخارش نخستین ترجمۀ اوستا به فارسی است. در زادگاهش رشت مدفون است و آثارش عمدتاً در موضوع دین زرتشتی است. اگر از من بپرسند پشوتن موعود در کتابهای دینی زرتشتی که گفته اند پیش از سوشیانت از هند می آید و دین زرتشتی را احیا می کند کیست؟، می گویم بی شک همین پورداوود است!

Naser Pourpirar.JPG

9. ناصر پورپیرار)

دیوانه بود. با نام اصلی ناصر بناکننده، از دوستان سابق مرحوم پرویز رجبی که هنگام کار در چاپخانه با ایشان آشنا شده بود. خود -آنچانکه اعتراف نیز می کند- سواد رسمی نداشت و به نظر می رسد نظرات عمده اش سرقتی و پروبال یافتۀ نظرات دیگران باشد. اهل تهران و کمونیست مسلک بود و سابقۀ خرابکاری و زندانی شدن هایی در دوران پیش از انقلاب دارد. پس از انقلاب به اصطلاح توّاب شد و به کارهای ویراستاری و داستان سرایی و چکامه گویی ادامه داد. کم کم به جرگۀ منتقدان تاریخ ایران -پیش و پس از اسلام- پیوست و سخنانی در باب حمایت از حقوق قومیّت ها ایراد کرد تا نهایتاً کتاب جنجالی خود "12 قرن سکوت" را (که نامش را از "دو قرن سکوت" عبدالحسین زرّین کوب عاریه گرفته است) به چاپ رساند. مطالب این کتاب خیلی به مذاق پان ترکیست ها و پان عربیست ها خوش آمد؛ گرچه نویسنده خود نه پان ترکیست بود و نه پان عربیست، بلکه صرفاً ضدّ ایران بود و این از نام کاربری اش در فضای مجازی نیز بر می آید: ناریا یعنی معکوس ایران!! وی در کتاب مزبور واقعۀ یهودساختۀ پوریم را بزرگنمایی کرده و مدّعی شده است: پس از آن واقعه که در دوران خشایارشای هخامنشی رخ داد، بساط تمدّن به کلّی از ایران برچیده شد و ایرانیان تا 12 قرن در فترت مطلق بودند تا زمانی که اسلام وارد ایران شد. هخامنشیان خود یک حکومت ضعیف بودند و در مورد آنان اغراق شده است. مادها هم ساخته و پرداختۀ مورّخان امروزی به عنوان مقدّمه ای برای جاانداختن هخامنشیانند. اشکانیان یک حکومت یونانی و غیرایرانی بودند. ساسانیان هم حکومتی محلّی در فارس بودند. تازه بعد از اسلام هم حکومتهای ایرانی همگی دستخوش بزرگنمایی در آثار مورّخان شده اند و هیچکدام از آنها به آن بزرگی که می گویند نبوده است تا زمان همین انقلاب اسلامی خودمان!! وی بنای تخت جمشید، کتاب اوستا، سنّت اسلامی ختنه، شخصیّت سلمان فارسی، و حتّی گلستان و بوستان سعدی و دیوان حافظ را ساخته و پرداختۀ تخیّل مورخان دورۀ معاصر با دسیسۀ یهود می داند؛ در حالی که در درستی واقعۀ پوریم یا شخصیت عبدالله بن سبا شک نمی کند و این از عجایب شک برانگیز روزگار است (تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل). برخی از نظراتش مانند اغراق یافتگی احوال هخامنشیان توسّط یهود، قابل تأمّل است، ولی در کل ارزش پاسخ دادن ندارد و می توان گفت همراه خودش به خاک سپرده شد.


https://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/f/f2/Hanidreza_phlvi.jpg

10. حمیدرضا پهلوی)

برادر کوچکتر محمّدرضا پهلوی از مادری دیگر بود. فردی غیر سیاسی، علمی، اسلامگرا و می توان گفت تافتۀ جدابافتۀ خاندان پهلوی بود که دربار پهلوی عنوان "شاهپور" را به دلیل مخالفت با برادرش از او سلب کرده و پس از انقلاب هم تنها عضو این خاندان بود که با قبول وزارت کشور و با تغییر نام خانوادگی از پهلوی به "اسلامی" به همراه مادرش عصمت دولتشاهی در ایران ماند و در سال 1371 درسنّ 60 سالگی درگذشت و در زادگاهش تهران ( بهشت زهرا(س)، قطعه ۷۶ ، ردیف ۲۷ ، شماره ۶۴ ) دفن شد. اگر هم در زندگی شخصی اش انحرافاتی داشته، در مقام ارزیابی شخصیّت علمی قابل اعتنا نیست. از او بیش از 50 عنوان دستنوشته در قالب نامه نگاری و مکاتبه، مقاله، جزوه و رساله یا کتاب در زمینه های مختلفی چون فیزیک، شیمی، ریاضی، گرامر، فقه، علوم تربیتی، تاریخ، ادبیّات و حتّی علوم غریبه به جای ماند که به چاپ نرسیده و تنها از عنوان آنها می توان به جایگاه علمی و افکار و عقایدش پی برد. در زمینۀ علمی، علی رغم نداشتن مدرک رسمی دانشگاهی، مسلّط به چند زبان چون ترکی و عربی و انگلیسی و لاتین و ایتالیایی و مترجم و رابط بین اینشتین و آیت الله بروجردی (ره) بود و با دانشمندان دیگری چون پروفسور حسابی، پروفسور هشترودی، شعبان طاووسی (پدر هیپنوتیزم ایران) و دیگران نشست و برخاست داشت. به لحاظ عقاید، کلّاً با سیاست، فلسفه، عرفان و تصوّف، شعر نو و غزلسرایی عاشقانه، روش های جدید تربیتی و انواع انقلابات اجتماعی مخالف بوده و راه نجات را در پیروی از علمای سنّتی شیعه می دانست و بس. در این زمینه مکاتباتی نیز با حاکمان و شخصیت های تأثیرگذار آن روز -مسلمان و غیرمسلمان- داشته است. در زمینۀ تاریخ ایران نیز معتقد است: ایرانیان طبیعتاً دارای خصلتهایی چون تنبلی و ریاکاری اند و به همین خاطر مشروطه خواهی و دموکراسی با طبیعتشان سازگار نیبست. درخشانترین دوران تاریخ ایران همان دوران میانی تاریخ بعد از اسلام است. زرتشتیان نیز -به همراه بهائیان- خطرشان برای ایران به مراتب از یهودیان و مسیحیان و کمونیست ها بیشتر است. این موضوع از برخی آثارش مانند "اسلام و ایران، اشتباهات پدرم، اهل کوفه و تبار ایرانی آنها، فرهنگ ایرانیان هموطنان ما، زرتشت گرایی و عواقب وخیم آن برای ایران، کوروش عامل عقب ماندگی ایران (که این دو رسالۀ اخیر را برای برادرش شاه نوشته)، نظری منصفانه به تاریخ ایران اسلامی، مشروطیت و دموکراسی دو مار زهراگین خوش خط و خال که ما مردان ایران را گزیدند و فرزندان و زنان ما را بلعیدند" و... بر می آید. او نیز نابغه بود و همواره روحیه ای ناراضی و انتقادی داشت. اشعارش نیز همه یا منظومه های علمی است، یا مذمّت نفس و از این قبیل.

Image result for ‫احمد تفضلی‬‎

11. احمد تفضّلی)

زادۀ اصفهان و استاد زبان های باستانی در دانشگاه تهران بود. به زبانهای عربی، انگلیسی، فرانسه، آلمانی و روسی نیز تسلّط داشت. در اواخر عمرش به عنوان معاون علمی و پژوهشی فرهنگستان زبان و ادب فارسی مشغول به کار بود. فردی بود علاقه مند و زحمتکش. آثار مشترکی با خانم دکتر ژاله آموزگار نوشته و آثاری نیز به تنهایی در قالب تألیف یا ترجمه دارد؛ مانند: ترجمۀ متن پهلوی مینوی خرد. اثر معروف او "تاریخ ادبیّات ایران پیش از اسلام" است. با اینکه از قربانیان قتل های زنجیره ای محسوب نمی شود، ولی او نیز در گیرودار آن جریان و قاطی مقتولان، به طور مشکوکی به قتل رسید و یک روز بعد از ظهر در حال حرکت به منزلش ناپدید شده و شب هنگام جنازه اش را نزد ماشینش در باغ فیض در شمال غرب تهران یافتند. بدینگونه عرصۀ علم یکی از مفاخر خود را از دست داد.


Image result for ‫غلامعلی حداد عادل در جوانی‬‎

12. غلامعلی حدّادعادل)

زادۀ تهران، دکترای فلسفه، مدرّس دانشگاه و معلّم دبیرستان است. با وجود چند دوره نمایندگی و یک دوره ریاستش بر مجلس شورای اسلامی و یک دوره نیز کاندیداتوری ناتمام ریاست جمهوری اش، بیشتر به عنوان رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی شهرت دارد تا یک شخصیّت سیاسی. دهه شصتی ها نیز او را با متون کتابهای درسی اجتماعی و مدنی و دینی و برخی مقالات و اشعارش در کتاب فارسی می شناسند. آثاری از مقاله و کتاب در زمینه های فلسفه، علوم اجتماعی، ادبیّات و تاریخ دارد. از جمله: "فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، تاریخ و تاریخ‌نگاری، دانشنامۀ جهان اسلام (زیر نظر)، آسیب‌شناسی تربیت دینی" و... . رویکردش به تاریخ ایران رویکردی غلط بوده و به جای میهن دوستی یا حتّی ملّی گرایی، ایراندوستی و ایرانگرایی صرف را تبلیغ و ترویج می کند؛ یعنی چیزی که مخاطبانش بیشتر خارجیان علاقه مند به ایران باید باشند تا خود ایرانیان. فی المثل پارادایم (الگوواره) "ایران سرسبز من" را در ذهن کودکان و نوجوانان جا می اندازند؛ در حالی که الگووارۀ صحیح -که جایش در کتابهای درسی خالی است- عبارت است از اینکه: "ایران من، من تو را سرسبز خواهم کرد". البتّه قلمی شیوا و رسا دارد، ولی در زمینۀ الگوسازی و الگودهی توانش بیشتر از این نیست. ملامتش نیز نباید کرد.


http://fa.imamatpedia.com/images/e/e1/11156.jpg

13. بهاءالدّین خرمشاهی)

قزوینی است. دانش آموختۀ کتابداری و فعّال در زمینه های قرآن پژوهی، حافظ پژوهی، ترجمه و ویراستاری، فرهنگ نویسی و طنزپردازی. در درجۀ اوّل روزنامه نگار است تا نویسنده. آثاری اعمّ از ترجمه و تألیف در زمینۀ تاریخ و ادبیّات نیز دارد. او نیز مانند حدّادعادل در این عرصه کم توان بوده و اظهاراتش در مورد تاریخ ایران ناشی از احساسات است.

Image result for ‫اردشیر خورشیدیان‬‎

14. اردشیر خورشیدیان)

موبد زرتشتی دکتر اردشیر خورشیدیان، رییس انجمن موبدان تهران و بسیار متعصّب و ستیزه جوست. کتابهایی دارد چون "جهان بینی اشوزرتشت" و "پاسخ به پرسش های دینی زرتشتیان" که در آنها و همچنین در سایر نوشته ها یا سخنرانی هایش همواره به منظور دفاع از دین زرتشت و علمی نمایاندن بخشهای خرافی آن، به شایعه پراکنی علیه اسلام می پردازد. اگر هم در مقایسه های مغلطه آمیزش مستقیم به اسلام نتازد، هنگام بحث دربارۀ امتیازات دین زرتشتی در موارد مورد اختلاف با اسلام، معلوم است که منظورش چیست؟ مصیبت دیگر برای جامعۀ ما که امثال اینان سردمدارانش هستند، مصادرۀ فرهنگ ایرانی -حتّی دوران اسلامی اش- به نفع دین زرتشتی است؛ تا جایی که برخی دو عبارت "ایرانیان باستان" و زرتشتیان" را به جای هم به کار می برند! این در حالی است که فرهنگ مردمی به جا مانده از ایران پیش از اسلام بیشتر متعلّق به دین مهری و یادگار دورۀ اشکانی است تا دین زرتشتی دورۀ ساسانی. فرهنگ عموم هموطنان زرتشتی کشور نیز در موارد بسیاری با فرهنگ القائی موبدان متفاوت است و یکسان انگاراندن آن یادگار عصر جدید است.


Image result for ‫عمادالدین دولتشاهی‬‎

15. عمادالدّین دولتشاهی)

اهل کرمانشاه بود. کتابی دارد به نام "جغرافیای غرب ایران یا کوههای ناشناختۀ اوستا" که در آن با دلایل خود اثبات کرده که 16 مملکت اوّلیۀ آریایی -یاد شده در زامیادیشت اوستا- که اکثر موّرخان در شمال شرق فلات ایران می پندارند، متعلّق به شرق نبوده و همگی در حوالی غرب و شمال غرب ایران یعنی نواحی کرمانشاه، کردستان و آذربایجان کنونی قرار دارد. اهمّیت این نظر از آن روست که بدانیم اگر منابع دست اوّل غیرنوشتاری تاریخ شامل دو دسته منابع اسطوره ای و منابع باستانشناختی می شوند، در مورد دوره هایی که نوشته های کافی از آن در دست نیست، تنها با تطبیق داده های اسطوره ای با یافته های باستانشناختی است که می توان به کشف ندانسته ها نایل آمد؛ در مورد تاریخ ایران، بیشتر منابع نوشتاری و همچنین بیشتر منابع باستانشناختی متعلّق به غرب آن است. حال اگر یک بار برای امتحان هم که شده بیاییم و تمام منابع اسطوره ای -مانند روایات اوستا- را منحصر به شرق ایران ندانیم، ببینید تا چه اندازه می توانیم در امر "تطبیق" موفّق شویم و تاریکی های تاریخ ایران را روشن کنیم! البتّه ممکن است تعلّقات قومی و محلّی آن بزرگوار نیز در این نظریه پردازی بی تأثیر نبوده باشد، امّا به هرحال نظریّۀ ارزشمندی است و باید ارج نهاده و پیگیری شود.


Parviz Rajabi.JPG

16. پرویز رجبی)

روستازاده ای از قوچان خراسان و بزرگ شدۀ زادگاه پدری اش آق کند آذربایجان شرقی بود. پس از اخذ مدرک دکترای ایرانشناسی از آلمان به میهن بازگشته و مرکز تحقیقات ایرانشناسی را بنیاد نهاد. در مقطعی نیز ریاست بخش ایرانشناسی دایرة المعارف بزرگ اسلامی را بر عهده گرفت. مورّخی مستقل و صاحب سبک و در عین حال ادیبی نازک احساس بود و تمام ویژگی های لازم برای یک مورّخ خوب را در خود جمع داشت. اگر در ایران معاصر تنها دو نفر در عرصۀ تاریخنگاری داشته باشیم که کارشان درست باشد، بی شک یکی از آن دو مرحوم پرویز رجبی است. وی در این عرصه اوّلین مورّخی است که در نگارش تاریخ، رویکردی اجتماعی داشته و به ذکر حوادث سیاسی و نظامی بسنده نکرده است. البتّه هرچند این اجتماعی بودن در عرصۀ تاریخنگاری به معنای آن چیزی نیست که در اروپا با عنوان "مکتب آنال" شناخته می شود، ولی خط شکنی و آغاز کننده بودن در این عرصه اهمیّت دارد. مرحوم رجبی در دهۀ آخر عمر دچار سکتۀ ناقص شده و دست راستش از کار افتاده بود، امّا همچنان به فعالیت های علمی و پژوهشی ادامه می داد. از ایشان در کنار دهها جلد کتاب در زمینۀ ایرانشناسی و در قالب تألیف، ترجمه، داستان و شعر، دو مجموعه کتاب با نامهای "هزاره های گمشده" و "سده های گمشده" به ترتیب در تاریخ ایران باستان و ایران اسلامی به جای مانده است. کتابهای "تاریخ ایران در دورۀ ایلامی، مادی و هخامنشی" و "تاریخ ایران در دورۀ سلوکیان و اشکانیان" او در حال حاضر در دانشگاه پیام نور تدریس می شود.



17. عبّاس زریاب)

مرحوم عبّاس زریاب خویی از نظر مجامع علمی اروپایی، تنها استاد دانشگاه تاریخ در ایران است که با استانداردهای بین المللی مطابقت دارد و نظراتش می تواند معتبر باشد. وی علاوه بر دکترای تاریخ و فلسفه از آلمان، تحصیلات حوزوی هم داشت. به اندازه ای از زبانهای زنده و مردۀ دنیا تسلّط داشت که ذکر نامشان به درازا می کشد. هیچ نظریه ای را با قطعیّت از پیش خود صادر نکرده و همواره گفته است که: این نظر شخصی من است، ممکن است چنین باشد، شاید، احتمالاً، ظاهراً، و... . مدّتی در آمریکا و مدّتی در ایران به تدریس اشتغال داشت. از او کتابهای متعدّدی -اعمّ از تألیف، ترجمه یا تصحیح- در زمینۀ تاریخ ایران، تاریخ اسلام و فلسفه بر جای مانده که مشهورترین آنها "اطس تاریخ ایران، تاریخ ساسانیان و سیرت رسول الله (ص)" است.

Related image

18. عبدالحسین زرّین کوب)

اهل بروجرد و دانش آموختۀ تاریخ بود که سپس به رشتۀ ادبیّات تغییر مسیر داد. برای نگارنده که بعد از مدّتی تحصیل در رشتۀ ادبیّات به خاطر آنکه خواسته ام را در آن نیافتم، به رشتۀ تاریخ آمدم، دلیل این تغییر مسیر ایشان مشخّص نیست! نویسنده ای فعّال و خوش قلم و دارای مقالات و کتابها و ترجمه های فراوانی در زمینۀ تاریخ و تاریخنگاری و نقد ادبی است که همگی با نثری ادیبانه و پرپیچ و خم نوشته شده اند. کتاب مشهور او که به بررسی دو سدۀ ابتدایی پر از غوغا و هیاهوی تاریخ ایران پس از اسلام می پردازد، "دو قرن سکوت"(!) است و پس از آن دو کتاب "بامداد اسلام" و "کارنامۀ اسلام". عدّه ای معتقدند زرّین کوب پس از انقلاب اسلامی چرخش کرده و از باستانگرایی دورۀ جوانی به اسلامگرایی روی آورده است، امّا من چرخشی در آثارش نمی بینم. شاید در نیمه راه نگارش تاریخ ایران بوده که تصادفاً همزمان با رسیدن او به برهۀ ورود اسلام، انقلاب رخ داده است و خود وی نقشی در این میان نداشته است! هرچند در نوشته های متأخّرش نیز بیشتر در صدد نشان دادن جایگاه برجستۀ ایران در تمدّن اسلامی بوده است. با اینهمه او نیز در درجۀ نخست یک ژورنالیست تمام عیار بوده و آن دسته از نظراتش را که فاقد سند تاریخی اند، در لفافۀ الفاظ خوش تراش از دیدگان خواننده مستتر می دارد. از این رو آثارش برای عوام بسیار شیرین و دلچسب و برای خواص غیر قابل استفاده است.


Image result for ‫محمدحسن ناصرالدین صاحب زمانی‬‎


19. ناصرالدّین صاحب زمانی)

دکتر محمّدحسن ناصرالدّین صاحب الزّمانی، متولّد تهران، روانشناس و از آشنایان و طرفداران زبان اسپرانتو (زبانی ترکیبی که به منظور پذیراندنش به عنوان زبان مشترک جهانی ابداع شده است) در ایران. در شاخه هایی از علوم انسانی مانند روانشناسی و آسیب شناسی اجتماعی جامعه تألیفاتی دارد. از آن جمله کتابی دارد به نام "آنسوی چهره ها" دربارۀ قضاوت نکردن از ظاهر آدمها. در عرصۀ تاریخ نیز کتابی دارد به نام "خطّ سوّم" -که نامش را از جملۀ معروف شمس تبریزی گرفته است- دربارۀ تاریخ عرفان و تصوّف. در کل، نویسنده ای است راستگو.


Image result for ‫فاروق صفی زاده‬‎

20. فاروق صفی زاده)

پروفسور فاروق صفی زاده با نام کاربری بورکه یی، جوان مؤدّبی است از اهل سنّت تکاب که دارای دکترای پزشکی باستان از هند، درجۀ اجتهاد در فقه و چندین مدرک مرتبط و نامرتبط دیگر چون: تاریخ، الهیّات و معارف اسلامی، فرهنگ و زبانهای باستانی، فلسفۀ پزشکی و علوم متافیزیک است. مقالات و کتابهای بسیار زیادی در زمینۀ تاریخ و فرهنگ ایران باستان دارد. گرایش به تشیّع و مکتب اهل بیت(ع) هم در آثارش دیده می شود، تا جایی که "مصائب حضرت زهرا(س)" را نوشته است؛ امّا به نظر می رسد که این نوع شیعه گرایی نیز ناشی از همان باستانگرایی ایرانی باشد. دیدگاهی که شیعه را مکتب ایرانی دانسته و در پی مصادرۀ آن به نفع ایرانیّت است. در مورد ایران باستان، اگر محقّقانی مانند امید عطایی فرد یک شبه راه صد ساله رفته اند، وی یک شبه راه هزارساله می پیماید و فی المثل اگر او از سه زرتشت در تاریخ ایران سخن گفته، این از 9 زرتشت سخن می گوید و شاید خود را بدینگونه شایستۀ عنوان سفیه زاده کرده است! عناوین بخشی از کتابهای او: "ترجمۀ قرآن کریم به پارسی سره با مقدّمۀ بهاءالدّین خرّمشاهی، تبار آریایی یهود، تبار ایرانی پیامبر مکرّم اسلام(ص)، تاریخ حقوق در ایران باستان، از حکومت جهانی کوروش کبیر هخامنشی تا دولت تدبیر و امید حسن روحانی، تأثیر زردشت بر افکار و دین های جهان، پدافند غیرعامل در ایران باستان، بررسی نشانۀ شیر و خورشید بر پایۀ تاریخ چهارده هزار سالۀ ایرانی، و..." .



امید عطایی پژوهش گر ایران.فرتو از فرید کرامتی

21. امید عطایی)

امید عطایی فرد با نام کاربری سوشیانت مزدیسنا. مدیر انتشارات عطایی است که در زمینۀ تاریخ، فرهنگ و اندیشۀ ایران باستان فعّالیت دارد. او نیز نابغه و از اسپرانتیست های ایرانی است که مقالاتی هم به زبان اسپرانتو دارد. رشتۀ اصلی اش حسابداری است، امّا روش تحقیق در تاریخ را به خوبی بلد است و از اصل "تطبیق" در پژوهش هایش بهره می برد. امثال صفی زاده که ایران را تقریباً خاستگاه همه چیز در دنیا می دانند، صرفاً نقطه مقابل امثال پوپیرارند که ایران را عاری از هرگونه نمود تمدّنی دانسته اند و اگر این گروه اشکانیان را یونانی ذکر کرده اند، آن گروه نیز سقراط و افلاطون و ارسطو را ایرانی گفته اند! امّا عطایی اگر زیاد می داند، متقابلاً می داند که چه می داند و به دنبال چیست؟ او توان این را دارد که تمام دانسته هایش را در چند عنوان خلاصه کند؛ با اینهمه، هدفش آن چیزی نیست که باید باشد و از سر گرایشات باستانگرایی و باستانزدگی افراطی، اظهارات نادرستی نیز در زمینه های غیر تخصّصی خود داشته و مثلاً گفته است: "ما چون ایرانی هستیم، باید دینمان ایرانی باشد، نه سامی"!! من نمی دانم اساساً تعریف ایشان از دین چیست؟! اگر دین را به معنی برنامۀ زندگی و شامل مجموعه تعالیمی اعمّ از اعتقادات، احکام و اخلاق بدانیم که توسّط خدا برای هدایت بشر به واسطۀ پیامبر بر زمین نازل شده است، این میان ایرانی و سامی و آلتایی و... چه تفاوتی باهم خواهند داشت؟! وی هویّت ایرانی را برگرفته از عملکرد تاریخی سه تن: زرتشت، کوروش و فردوسی دانسته و در عین حال از آنانی است که خود فردوسی را هم زرتشتی تلقّی می کنند. نظراتش عمدتاً در کتابهایی مثل "پیامبر آریایی، ایران بزرگ و پادشاهی در استوره و تاریخ ایران" منعکس است. از دیگر آثارش: "دیباچۀ شاهنامه، منم کوروش شاه جهان، افسون فریدون، کعبۀ زرتشت"، و... . برخی از آثارش به شیوۀ داستان بلند(رمان) نوشته شده و از صنایع بدیعی نیز در نوشته هایش غافل نیست.

Image result for ‫عکس بهرام فره وشی‬‎

22. بهرام فره وشی)

اصالتاً اصفهانی، زادۀ ارومیه و دانش آموختۀ تمدّن، زبانها و ادبیّات ایرانی از فرانسه بود. زرتشتی مذهب بود، ولی هیچگونه تعصّبی نداشت و نوشته هایش کاملاً علمی و به دور از قضاوتهای احساسی است. دو فرهنگ پهلوی به فارسی و فارسی به پهلوی به همراه ترجمۀ آثاری از ایرانشناسان غربی از یادگارهای اوست. کتاب مشهور او "ایرانویج" نام دارد که شامل مجموعه مقالاتی در شرح فرهنگ و تاریخ آریاهای اوّلیه است. این بی تعصّبی نیز تنها به خاطر موبد نبودنش نیست؛ وگرنه کسی مثل موبد رستم شهزادی نیز که آثاری در فرهنگ و تعالیم زرتشتی از خود به جای گذاشته، از انسانهای بی تعصّب و آزاداندیش روزگار ما بود که به این زودی ها قابل تکرار نیست و متقابلاً آقای اسفندیار اختیاری نمایندۀ زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی که روحانی نیست، از متعصّبانی است که همواره مغرورانه هم وطنان زرتشتی را ایرانی ترین ایرانیان خطاب می کند!



Image result for ‫احمد کسروی‬‎

23. احمد کسروی)

یک کارشناس تاریخ می گفت: "من مطمئنّم که در 200 سال آینده کسانی پیدا خواهند شد که بگویند ما دو تا کسروی داشتیم!". سیّد احمد حکم آبادی تبریزی معروف به کسروی از نویسندگان جنجالی ایران معاصر است. این امر، به خاطر دوگانگی ظاهری او در آثاری است که در دو دورۀ متفاوت از عمرش از خود به جای گذاشته است. کسروی در دورۀ اوّل صاحب آثار ارزشمندی است چون: "شهریاران گمنام" که در آن زوایای تاریک سلسله ها و حکومتهای محلّی ایران پس از اسلام را روشن کرده و مورّخان را به بازنگری در داوری هایشان پیرامون اعتبار و اهمیّت هرکدام از حکومتهای ایران اسلامی و ضعیف و یا قوی تلقّی کردن آنها واداشته است؛ یا "تاریخ 18 سالۀ آذربایجان" که حوادث سرزمین آذریایجان در برهۀ زمانی حسّاس جنگ جهانی اوّل و مقداری قبل و بعد از آن را به تحریر آورده و از خطر فراموشی نجات داده است؛ یا "تاریخ مشروطۀ ایران" که نخستین اثر مدوّن در موضوع انقلاب مشروطۀ ایران است که نقش مردم و اصناف در آن به خوبی دیده شده و انقلاب مشروطه -به روال نوشته های قبل- تنها حاصل مجاهدت نظامیان و سیاسیان و روحانیان دانسته نشده است. این سه اثر ارزشمند، هرکدام زمینه ساز تحوّلی در نگارش آثار پس از خود در موضوعات مربوطه شدند. البتّه در آثار مذکور نیز -خصوصاً در تاریخ مشروطۀ ایران- رگه های ملّی گرایی و مذهب ستیزی و روحانیّت ستیزی (و به قول خودش و بسیاری از همفکرانش: خرافه ستیزی) را نشان می دهد و فی المثل به استثنای آیت الله سیّدمحمّد طباطبایی و سیّدعبدالله بهبهانی که از آنان تجلیل کرده است، مابقی روحانیون را به جرم خرده گیری بر مشروطه مذمّت می کند و آنان را عامل بدبختی و عقب افتادگی ملّت ایران معرّفی می نماید؛ امّا همین کسروی پس از تغییر قدرت در ایران از قاجار به پهلوی، به یکباره نقاب از روی انداخته و تندتر و بی پرواتر به اصل اسلام و تشیّع و روحانیّت تاخت و در آثاری مثل "شیعی گری" -به موازات دو اثر "صوفی گری" و "بهایی گری"- تمام عقده های درونی اش را بیرون ریخت. آثاری که نشانه ای از علمی صحبت کردن و استدلالات منطقی در آن نیست؛ چرا که او یک زبانشناس و حقوقدان بود و نه یک فقیه یا متکلّم یا محدّث یا مفسّر. کتابهای دیگرش نیز در این دوره، فاقد ارزش علمی و صرفاً سلبی و منفی نگرانه هستند. تا جایی که نهایتاً با نگارش کتاب "ورجاوند بنیاد"، به طور رسمی رویگردانی اش از دین اسلام و مذهب تشیّع را اعلام و مدّعی ابداع دین جدیدی به نام پاکدینی از طرف خود می شود! همچنین کسروی از جمله نویسندگانی است که در آثارش کلمات فارسی ابداعی از پیش خود را به کار برده که البتّه پس از وی مورد استقبال قرار نگرفتند. در مقام قضاوت دربارۀ شخصیّت او باید بگویم: من قائل به تغییر شخصیّت یا خطّ مشی کسروی نیستم و این رویکرد جدید در آثارش را ناشی از روبراه شدن وضعیّت زمانه برای او می دانم. او نیز مانند پورداوود در زمانی می زیست که فکر می کرد دوران اسلام و اسلامگرایی سر آمده و به راحتی بدون اینکه کسی جلودارش باشد، می تواند هرچه دلش خواست اظهار کند. از این بابت به نوعی دارای شخصیّتی ناقص تلقّی می شود. کسروی نهایتاً بعد از ارتداد، از طرف جمعیبت فدائیان اسلام ترور شد.


Image result for ‫کنت آرتور دو گوبینو‬‎


24. کونت گوبینو)

با نام کامل کونت ژوزف آرتور دو گوبینو، فرانسوی و در دورۀ ناصرالدّین شاه سه سال سفیر فرانسه در ایران بود. خاطرات این سه ساله اش را در کتابی با عنوان "سه سال در آسیا" به نگارش درآورده است که از کتابهای خواندنی در مورد حوادث آن دوران و بالاخص چگونگی پیدایش فرقۀ بهائیّت است. کتاب بسیار ارزشمندش در تاریخ ایران باستان "تاریخ ایرانیان" نام دارد که جلد اوّل آن با قلم فاخر و اشرافی میرزا ابوتراب خان خواجه نوریان ملقّب به نظم الدّوله ترجمه شده و نخستین بار در سال 1326 از سوی چاپخانۀ مطبوعات تهران به چاپ رسید و در دورۀ اخیر نیز انتشارات ثالث که کارش چاپ ترجمه های برتر است، این کتاب را به چاپ رسانده است. این کتاب از بهترین نمونه های "تطبیق" در تاریخ ایران است. در حدّ فاصل گذار تاریخنگاری سنّتی ایران به تاریخنگاری جدید یعنی از عصر ناصرالدّین شاه قاجار تا رضاشاه پهلوی، عدّه ای از تاریخنگاران ایرانی مانند اعتمادالسّلطنه، حسن پیرنیا(مشیرالدّوله)، و عبّاس اقبال آشتیانی به اشتباه به جای تطبیق، شیوۀ "التقاط" را در پیش گرفتند و مؤلّفه های تاریخنگاری سنّتی  و تاریخنگاری جدید را باهم مخلوط کردند؛ امّا گوبینو در این دوره، تنها مورّخی است که از اصل تطبیق بهره برده است و روش کارش باید سرلوحۀ دیگر فعّالان در عرصۀ تاریخ ایران باستان قرار گیرد. گوبینو شیفتۀ فرهنگ آسیا و مسلّط به برخی از زبانهای شرقی ازجمله فارسی بود. نابغه است؛ امّا نظراتی هم خاصّ خودش دارد که در دنیای امروز پذیرفتنی نیست. از جمله در جوانی کتابی نوشت به نام "اظهار نظر در مساوی نبودن نژادهای بشر" و در آن به نظریۀ برابری نژادی تاخته و نژادها را دارای تفاوت و برتری برخی بر برخی دیگر عنوان کرده است. از این رو عدّه ای او را نخستین تئوری پرداز جنگهای جهانی می دانند. کتاب مشهور دیگرش "ادیان و فلسفه های آسیای مرکزی" است.



https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/7/7a/Mohit_tabatabaie.jpg

25. سیدمحمّد محیط طباطبایی)

اگر در ایران معاصر تنها دو نفر در عرصۀ تاریحنگاری داشته باشیم که کارشان درست باشد، بی شک آن یکی نیز مرحوم محیط طباطبایی است. وی زادۀ زوارۀ اصفهان و دانش آموختۀ حقوق، تاریخ و جغرافیا بود و با آنکه  تحصیلات رسمی دانشگاهی نداشت، از استادان معتبری بود که مقالات و سخنرانی هایش همواره برای اساتید و دانشجویان معتبر و محلّ ارجاع بوده است. حافظه ای قوی داشته و همیشه سخنان و نظرات تازه در چنته آماده داشت؛ تا جایی که هنگام سخنرانی هایش، تمام فضای سالن از اساتید و دانشجویان پر می شد و بسیاری مجبور می شدند روی زمین بنشینند. وی به همراه مرحوم رجبی تنها مورّخان در ایران معاصر -حدّاقل تا آنجایی که من سراغ دارم- بودند که در هیچ یک از گرایشات و تعلّقات خاطر مذهبی، ملّی و قومی_محلّی خود یا تحسین پیشرفت های تمدّنی غرب دچار افراط نشده و اجازه ندادند هیچکدام از اینها، موارد دیگر را تحت تأثیر قرار داده و کمرنگ کند. از این رو یک الگوی موفّق تعادل در تاریخ نویسی به شمار می روند. آثارش که بیشتر به صورت مجموعه مقاله به چاپ رسیده، عمدتاً در زمینۀ تاریخ ادبیّات بوده و در آنها علاوه بر واکاوی احوال شاعران بزرگی مانند حافظ، سعدی، خیّام و فردوسی، به تصحیح و زدودن اشتباهات تاریخی پرداخته است؛ چنانچه به ویرایش و تصحیح برخی از کتابهای قدیمی نیز همّت گماشته است. دیوان اشعاری هم دارد که در آن روح تعهّد به میهن و فرهنگ و سنّت های ایرانی و اسلامی موج می زند. دقّت نظر و دلسوزی او برای کشف و بازگویی حقیقت در عرصۀ تاریخنگاری کم نظیر است.




امید شمس آذر
۰۱ دی ۹۶ ، ۱۴:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

حضرت علی علیه السلام در توصیف خدمت رسانی آسمان و زمین می‌فرمایند:

... بدانید زمینى که شما را بر پشت خود مى برد، و آسمانى که بر شما سایه مى گسترد، پروردگار شما را فرمانبردارند. و برکت آن دو بر شما نه از راه دلسوزى است، و نه به خاطر جستن نزدیکى، و نه به امید خیرى است که از شما دارند، بلکه به سود شما مامور شدند و گردن نهادند، و براى مصلحت شما بر پاشان داشتند، و ایستادند... 

حضرت در جای جای سخنان خود نگاه توحیدی را به مخاطب تزریق می‌فرمایند، در این عبارت زمین و آسمان را همچون دو موجود زنده ، مطیع و فرمانبردار خداوند معرفی فرمودند. زمین همچون اسبی رام و نجیب شما را بر پشت خود می‌برد و آسمان با همه عظمت و بزرگی خود به سود و مصلحت شما گاهی سایه می‌افکند ، گاهی باران ، گاهی برف و گاهی طوفان و سیل و عذاب. همه‌ی اعمال آسمان و زمین ، گردن نهادن به أمر خداوند حکیم است و بس.

این دو موجود نه از سر دلسوزی برای ما انسان‌های عصیان‌گر و قدرنشناس خدمت می‌کنند و نه امید خیری دارند که البته اکثر انسان‌ها چیزی جز شر برای این دو موجود عزیز به ارمغان نمی‌آورند. پس اصل توحید و خالقیّت و ربوبیّت و مدیریت یگانه‌ خالق هستی بخش را همچون گوهری در خزینه سینه‌ی خود حفظ کنیم و همه اتفاقات دنیا را با نگرش توحیدی تحلیل و قضاوت کنیم ان‌شاءالله.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۷ آذر ۹۶ ، ۱۲:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت امیرالمومنین علیه السلام اهل دنیا را به کاروانی تشبیه فرموده است:

مردم دنیا همچون سوارانند که در خوابند و آنان را مى رانند.


دنیاپرستان همان اهالی قافله‌ای هستند که آن‌ها را در مسیری حرکت داده‌اند، اما وقتی این‌ها را حرکت داده‌اند، خواب بوده‌اند و نفهمیده‌اند که اصلا آن‌ها را به کجا می‌خواهند ببرند. مثل این‌که از بستر خواب بلندشان کرده و به سمتی حرکت‌شان داده‌اند و این‌ها نمی‌دانند به کجا می‌روند. این است که توجه به هدف ندارند و برای خودشان هدفی انتخاب نکرده‌اند. در عالم خواب سوار الاغی کرده‌اند و وقتی چشم باز می‌کنند، می‌بینند وسط بیابانی هستند. نمی‌دانند به کجا می‌روند و چه خواهد شد؟ فقط به فکر این هستند که گرسنه‌اند چه بخورند و با کدام اسباب‌بازی‌ بازی کنند.

امید شمس آذر
۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۸:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

عموم مردم در پاسخ این پرسش که "چرا تاریخ می خوانیم؟" معمولاً عنوان می کنند: برای عبرت و تجربه. گاه نیز آیۀ قرآن کریم «قل سیروا فی الأرض...» را شاهد مثال می آورند؛ امّا گذشته از آنکه آیۀ مزبور بیشتر با حوزۀ گردشگری ارتباط دارد تا تاریخ، سؤال اساسی اینجاست که: آیا واقعاً عبرت و تجربه ای از تاریح توانسته ایم بگیریم؟ اگر چنین است، پس چرا همیشه اشتباهات تاریخی خود را تکرار می کنیم؟ علّت اینجاست که طبیعت انسان لجوج و کنجکاو است و تا چیزی را خود تجربه نکرده و راه اشتباه پیشینیان را برای صدها و هزاران بار هم شده نپیماید، قرار نمی یابد. ضرورت عبرت و تجربه گرفتن از تاریخ سخن درستی است، ولی به دلیل مغایرت طبیعت انسانی با آن، حکمت اصلی مطالعۀ تاریخ نمی تواند باشد. پس حکمت اصلی مطالعۀ تاریخ چیست؟


      1. ریشه یابی مشکلات)

عدّه ای عنوان می کنند: همانطور که پزشک برای علاج دردی ابتدا از بیمار می پرسد که چه خورده ای، کجا رفته ای و چه کار کرده ای؟، برای حلّ مشکلات کنونی جامعۀ خود نیاز به شناخت ریشه های آنها داریم و شناخت ریشه های مشکلات نیز با مطالعۀ تاریخ میسّر می شود.


      2. پیش بینی آینده)

حضرت علی(ع) می فرمایند: «شناخت گذشتۀ جهان برای پیش بینی آیندۀ آن کافی است». کهانت و پیشگویی در اسلام جایگاهی ندارد، ولی پیش بینی و توانایی انجام آن، امری مطلوب و کار انسانهای زبده و صاحب اندیشه است. در بسیاری از رشته های علمی مانند جغرافیا، اقتصاد، هواشناسی، زیست شناسی و...، پیش بینی ها از روی شواهد تجربی به دست آمده از گذشته و کشف الگوی حاکم بر آنها صورت می گیرد؛ بدین معنی که اگر الگو به این صورت کنونی ادامه پیدا کند، در آینده چه وضعیّتی برقرار خواهد بود. تاریخ نیز از این قاعده مستثنی نیست و نوعی الگویابی برای پیش بینی آیندۀ جامعۀ بشری یه شمار می رود.


      3. شناخت انسان)

امّا شاید علّت اصلی چرایی مطالعۀ تاریخ، همانا شناخت انسان و رفتار عمومی او باشد. برای شناخت فرد انسان و رفتارهای خصوصی اش، رشته های پزشکی و روانشناسی وجود دارد. جامعه شناسی نیز نوعاً به شناخت جامعۀ انسانی بدون در نظر گرفتن عمر آن می پردازد. برای تکمیل یافته های روانشناختی و جامعه شناختی در شناخت کلّی انسان در طول زمان دراز حیات او بر این کرۀ خاکی، نیاز داریم که کلّ جامعه را به مثابه تن واحد در نظر گرفته و عوارض صورت یافته بر او را در طول عمر این تن واحد -از کودکی تا پیری اش- مورد مطالعه قرار دهیم. چرا که در غیر اینصورت به تعریف واحدی از ذات انسان دست نخواهیم یافت. این امر نیز با مدد تاریخ حاصل می شود.

از این رو می توان صحیحترین رویکرد در تاریخ نگاری را، همین رویکرد روان شناسانه دانست که در آثار برخی از تاریخ نویسان و روانشناسانی که به تاریخ نویسی روی آورده اند، مشاهده می شود.


امید شمس آذر
۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۷:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

با تأثر و تأسف، درگذشت شاعر آیینی نام آشنای کشورمان استاد حبیب الله چایچیان متخلّص به حسان را مطّلع شدیم. ایشان از پیشکسوتان شعر آیینی معاصر در روزگار ما و از خاطرات ماندگار نسلهای پیشین و کنونی در کتابهای درسی دینی بود. خدایش رحمت کناد.

آنچه که برای بنده -به عنوان یک شاعر- در این راستا مهمّ است، توجّه دادن همۀ همقطاران خودم به این نکته است که: شعر آیینی منحصر به مرثیه نبوده و مناجات یا نیایش و اشعار حاوی معارف دینی هم -در کنار مرثیه و مدیحه و منقبت- جزء شعر آیینی محسوب می شود؛ ولی متأسّفانه در میان شاعران مذهبی جامعۀ ما حقّ اشعار آیینی غیر مرثیه -آنطور که باید- ادا نشده و کمابیش شعر آیینی در مفهوم مترادف با مرثیه، آن هم مختصّ حضرت اباعبدالله الحسین(ع) شناخته و ترویج می گردد. آن چیزی که به اسم نوحه یا روضه و سرایندگان آن را به نام مدّاحان یا ذاکران اهل بیت(ع) می شناسیم. در مقام تمثیل، شعر آیینی به مثابه یک سیم کابل ضخیم است که درون خود چندین رشته (ژانر) دیگر -آن هم نه از نوع مفتولی بلکه از نوع افشان- دارد که شعر عاشورایی تنها یکی از آن رشته هاست. مرحوم حسان تنها مدّاح نبود، بلکه نیایش ها و اشعار معرفتی فراوانی نیز از ایشان به جای مانده که از کمتر شاعر معاصری بر می آید. اما تعلّل شخص ایشان در آمد و رفت به انجمن ها و محافل ادبی باعث شد که در طول زندگانیشان بیشتر به عنوان یک مدّاح و در میان مخاطبان خاصّ خود شناخته شوند تا یک شاعر. در حالی که شعرای بسیار ضعیفتر از ایشان -که بردن اسمشان در اینجا روا نیست- اکنون به عنوان شاعر در بین همۀ اقشار مذهبی و غیرمذهبی جامعه شناخته می شوند.

چاره، تنها جا انداختن این باور درست به جای آن باور غلط قبلی و مقداری نیز از انزوا درآمدن شعرای ارزشی ماست.

 در ادامه شعری از این شاعر تازه سفر کرده:


خیز، اى بندۀ محروم و گنهکار بیا                  یک شب اى خفتۀ غفلت زده بیدار بیا

بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت     دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا

شب فیض است و در توبه و رحمت باز است    خیز، اى عبد پشیمان و خطاکار بیا

پردۀ شب که بود آیت ستّارى من                  دور از دیدۀ مردم، به شب تار بیا

این تویى، بنده ی آلوده و شرمنده ی من        این منم، خالق بخشندۀ ستّار بیا

مگشا دست نیازت به عطاى دگران               دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا

فرصت از دست مده، مى گذرد این لحظات       منشین غافل و بى حاصل و بیکار بیا

بار عام است و بود رحمت من منتظرت           قدمی نیز تو بردار, در این بار بیا

سیل رحمت شود این اشک پشیمانی تو        با دلی بی غش و با چشم گهربار بیا

ای که دلدار و پناه تو امام عصر(عج) است        پاکدل! از پی خشنودی دلدار بیا.


امید شمس آذر
۱۰ آذر ۹۶ ، ۱۹:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت امیر علیه السلام در نیایشی با خداوند علیّ متعال اینگونه می‌فرماید:

خدایا بر من ببخشای نگاه‌هایی را که نباید،

و سخنانی که به زبان رفت و نشاید،

و آنچه دل خواست و نبایست،

و آنچه بر زبان رفت از ناشایست.


مولایمان علی علیه السلام در این کلام منشأ مهمترین گناه‌ها را برای ما بیان فرموده ، چشم و زبان و قلب سه عضوی هستند که اغلب گناهان را رهبری می‌کنند.از گناه زبان دو بار طلب بخشایش می‌فرماید، شاید به خاطر این است که گاهی  حرفی  می‌زنیم که بد نیست اما عاقبت و عوارض بدی دارد و گاهی خود حرفی که می‌زنیم ناشایست است.

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

استاد رضا شیخ زاده متخلّص به آشنا، از شاعران بنام هم روزگار شهر ما و شاید برترین آنان است. ایشان دبیر بازنشستۀ ادبیّات بوده و آثاری از وی چون "ویرانه های ماهنابی" (مجموعه شعر) به چاپ رسیده و مجموعه های دیگری نیز در دست چاپ است. وی نقل می کرد:

زمانی که دبیر ادبیّات بودم، روزی از یکی از دانش آموزان درس پرسیدم. هیپکدام از سؤالات را پاسخ نداد. نهایتاً گفتم: «پسر! برو درست را بخوان تا برای خودت کاره ای شوی. دوست داری که درس نخوانی و بروی کنّاس بشوی؟». او هم بدون اینکه از رو برود، با حالتی جدّی پاسخ داد: «چرا؟ مگر برای مملکت کنّاس لازم نیست؟». گفتم: «چرا! لازم است. برو کنّاس شو».

[حالا صرف نظر از اینکه آن دانش آموز خود باور معنای کنّاس را می دانسته یا نه] خنّاس نیست، قنّاس هم نیست. بروید ببینید چیست؟!


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۲:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دکتر منوچهر متّکی وزیر خارجۀ پیشین کشورمان نقل می کرد:

هنگامی که من سفیر ایران در ژاپن بودم، در یکی از مهمانی هایی که در سفارت داشتیم، یک مادربزرگ ژاپنی وارد شد و برایمان تعریف کرد: «من پیرزنی تنها هستم که همۀ فرزندانم مستقل شده و مرا ترک کرده اند؛ در سالهای اخیر یک جوان ایرانی که در اینجا کار می کرد، آمد و انجام کارهای مرا بر عهده گرفت و به مدّت دو سال تمام مانند یک پسر به من کمک می کرد. من امروز آمده ام که به واسطۀ شما از همۀ ایرانی ها تشکّر کنم». گفتیم: «مادر! در مدّت این دو سال که با این جوان ایرانی بودی، چند کلمه ای فارسی هم ازش یاد گرفتی؟». گفت: «بله، اعداد 1 تا 10 را به فارسی برایم یاد داد؛ بیر، ایکی، اوچ، دورت، بش،....».

در این موقع همه با صدای بلند خندیدیم.

نگو که آن جوان از آذربایجانی های ایران بوده که به اسم فارسی به وی ترکی یاد داده است!


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۲:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام درباره شکوه و عظمت قرآن کریم می‌فرمایند:

... قرآن را بیاموزید که نیکوترین گفتار است، و آن را نیک بفهمید که دلها را بهترین بهار است، و به روشنایى آن بهبودى خواهید، که شفاى سینه هاى بیمار است، و آن را نیکو تلاوت کنید، که سودمندترین بیان و تذکار است.

نکته۱:

 قرآن نیکوترین و هنرمندانه‌ترین گفتار ، بهترین بهار دلها و روشنایی بخش قلوب زنگار گرفته است. قرآن شفا بخش سینه‌های بیمار ما است که گرد و خاک گناه تمام اطراف آن را فرا گرفته است. توصیه علمای بزرگ اخلاق و عرفان مثل مرحوم آیت الله قاضی و شاگردان بزرگ ایشان همیشه این بوده است که هر روز حداقل ۵۰ آیه از قرآن را با صدای خوش و نیکو تلاوت کنید که روشنی بخش عقل و قلب انسان خواهد بود.

نکته ۲:

عقلی که با نور قرآن روشن شود در همه مراحل زندگی مثل تحصیل ، ازدواج و انتخاب همسر و انتخاب شغل و ... به کمک انسان می‌آید و راه نورانی دین که عقلانی‌ترین راه شمرده می‌شود، را انتخاب می‌کند.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۱ آذر ۹۶ ، ۱۸:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

... همانا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مى فرمود: « گرداگرد بهشت را دشواریها فراگرفته است، و گرداگرد دوزخ را هوس دنیا»  بدانید که چیزى از طاعت خدا نیست جز که با کراهت انجام گیرد، و چیزى از معصیت خدا نیست جز که با میل و رغبت. پس خدا بیامرزد کسى را که شهوت را مغلوب کند، و هواى نفس را سرکوب.

بله این یک سنّت الهی است که بندگی کردن و بهشتی شدن همیشه با سختی کشیدن و مجاهده با نفس، همراه بوده است و معصیت کردن  همیشه موافق امیال حیوانی انسان و کاری راحت و مورد دلخواه  بشر.

انسان در طول زندگی طبق سنت الهی بر سر دوراهی‌های خوبی و بدی قرار می‌گیرد تا با اختیار و آگاهی خود یک طرف را انتخاب کند. اگر چنین نبود، سنت آزمایش الهی محقق نمی‌شد. بطور طبیعی انسان به گناه و پیروی از خواهش‌های نفسانی گرایش دارد و شیطان هم با وسوسه های خود آن را تقویت می‌کند و اینجاست که میدان کارزار است و مرد می‌خواهد تا بر شهوات و هواهای نفس خود غلبه کند.


حتما همه شما تجربه کردید وقتی را که بخاطر خدا چشم بر گناهی بسته‌اید و آنگاه چنان لذتی در جان و قلب شما ریخته که از لذت آن گناه بسیار بیشتر و شیرین‌تر است. اگر تجربه نکردید حتما یکبار امتحان کنید!

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۳۰ آبان ۹۶ ، ۲۰:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

Sardar Qasem Soleimani-01.jpg


تاریخ به احترام تو خواهد ایستاد.

Image result for ‫حاج قاسم سلیمانی و ظریف‬‎

امید شمس آذر
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۱:۳۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

« [آمریکاییها] به بعضی از کشورهای شرق آسیا [منظور کرۀ شمالی] پیغام می‌دهند که با ما مذاکره کن، این کشورها مگر دیوانه شده‌اند که با شما مذاکره کنند؟ ».


این جملۀ به ظاهر تاریخی و تکان دهندٖه، بخشی از سخنان اخیر رئیس دولت تدبیر و امید تعلیق و رکود در اعتراف به بی فرجامی برجام بود که مورد تحسین موافقان و همچنین بخش عمده ای از مخالفان دولت نیز قرار گرفت. اما به نظر بندۀ حقیر، اینها هم همه بازی است و نباید گولش را خورد؛ حسن روحانی پس از آنهمه فحش و بد و بیراه که نثار دلسوزان نظام و انقلاب کرد، حالا خود را هم "بی عقل" یا "دیوانه" بخواند، چیزی کم نمی آورد. باید دید در پی به دست آوردن چیست؟ صحبت اینجاست که: گیریم آمریکا به تمام تعهداتش در برجام پایبند ماند و تمام تحریمها هم رفع شد و به قول حضرت امام -مدّ ظلّه العالی- 20 تا 30 درصد مشکلات اقتصادی ما هم حل شد، آیا این مجوزی است برای مذاکرات بعدی با آن؟ آیا مذاکره تنها راه برون رفت از مشکلات است؟ آیا تمرکز دولت در این مدت بر روی دو مسئلۀ اقتصاد مقاومتی و برجام به نسبت 80 به 20 یا حتی 60 به 40 بوده است؟ آیا مجاز نبودن مذاکرات بعدی با آمریکا تنها به دلیل عهدشکن بودن طرف مقابل است؟ و آیا و آیا و آیا .... ؟؟؟

پس باید هوشیار بود که تاجران به این آسانی حاضر به هزینه کردن نیستند.


امید شمس آذر
۲۴ آبان ۹۶ ، ۱۴:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

غیرت در آموزه های دینی ما، از صفات خوب انسانی هم برای مردان و هم برای زنان شمرده شده است و نشانۀ استحکام بنیان خانواده و ناشی از شجاعت یک انسان تلقّی شده است؛ امّا در عین حال تعابیری هم وارد شده است که ظاهراً قرائت خوشی از غیرت مردان ندارند، مانند اینکه: «خداوند عذاب قبر را از 3 گروه از زنان برداشته و در روز قیامت با فاطمه زهرا(س) محشور می شوند: 1- زنی که بر غیرت ورزی شوهرش صبر پیشه کند....». دلیل این تعارض ظاهری چیست؟

ملاک و معیار رفتارهای ما، شرع اسلام است و در این میان غیرت نیز باید منطبق با شریعت تعریف شود، نه کمتر و نه بیشتر. کسی که در امور شرعی تساهل می کند بی غیرت است و کسی که از خود شریعت هم حسّاستر باشد مصداق کاسۀ داغتر از آش است. این نوع غیرت از بی تعادلی روحی ناشی می شود. ولی روابط زناشویی -از یک جنبه- برای از بین بردن همین عقده ها و رسیدن به تعادل است.  اینکه گفته اند: زن باید بر غیرت شوهرش صبر کند، منظور این نوع از غیرت است و در صورت صبوری زن در اوایل زندگی مشترک، تعادل موردنظر حاصل می گردد.


امید شمس آذر
۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۳:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

از منظر تاریخی و با رویکرد پژوهشی به دقایق و ظرایف پنهان و پیدای تاریخ ایران در سده های چهارم و پنجم در بررسی اهمیّت شاهنامۀ فردوسی، انگیزۀ این شاعر نامدار در سرودن منظومۀ بی بدیل حماسی خود، تبیین در خور خود را می یابد؛ در شرایطی که حقایق، واقعیّات و شکوه و عظمت تاریخ ایران و اسلام در معرض تحریف جدّی از سوی سلاطین غزنوی قرار می گیرد، اصالت شاعری و تعهّد ملّی و اسلامی فردوسی ایجاب می کند در راستای روشنگری عالمانه و موشکافانۀ متعهّدانۀ زوایا و خفایای تاریخ، فکر سرودن شاهنامه را در سر بپروراند.

ناگفته مسلّم است در مقطع خاصّی از تاریخ ایران به ویژه در روزگارانی که -به تعبیر ابوالفضل بیهقی- قرمطی می سوختند و بر دار می کردند، سرودن شاهنامه اهمّیتی دوصد چندان می یابد که گذشته از فعلیّت دادن ذوق و شوق هنری و شعری فردوسی، بیشتر به گونۀ نمادین و سمبلیک در قالب داستانهای حماسی پیشدادی، کیانی و تاریخی، در پی تحقّق بخشیدن به رسالت عظیم شاعری و پاسداری از مرز فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی است؛ امّا با توجّه به شرایط پیچیدۀ ایران در ایّام حکومت غزنویان، ناگزیر از تبیین زوایای فکری، اعتقادی و مذهبی خود در قالب داستانهای نمادین شاهنامه برآمده است. از چنین زاوبۀ دیدی، ضمن شرح و بیان حکومت هریک از حکمروایان، عقاید و افکار فلسفی و دینی خود را نیز به طور غیرمستقیم بازگو کرده است.


امید شمس آذر
۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۳:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

گدایی هویّت

این وطن فروشان بی غیرت، از داشته های ایران خود می برند و کاسۀ "گدایی هویّت" دولتهای همسایه را پر می کنند. جمهوری آذربایجان کشوری کاملاً و جمهوری ترکیه نیز نسبتاً تازه تأسیس است که البتّه بدش نمی آید رهبری کلّ ترک زبانان جهان را در دست بگیرد. امّا هر دو برای تعریف هویّت ملّی جدید خود نیازمند کمک دوستان ایرانی همزبان خود هستند، چرا که خود با یکدیگر بیشتر از 11 کیلومتر مرز مشترک ندارند! در چنین شرایطی، باید توجّه داشت که مظاهر ایرانی تمدّن بومی آنان قابل پاکسازی نیست، ولی قابل تحریف هست. از این روست که با کمک عوامل نفوذی خود در ایران، دست به چنین تحریفاتی می زنند. از قبیل: "اوغوز" نامیدن نوروز(!)، یا "یئددی سین" (هفت تایشان) نامیدن هفت سین(!) و نظریّات شگفت آور علمی! دیگری از این دست که مسلّماٌ ارائه دهندگانشان نیز که به آسانی حرف خود را به کرسی نشانده و به تولید انبوه! می رسانند، محقّقان مستقلّ حقیقت طلب نیستند. برادران تنی همان کسانی که دوست دارند نام حسین(ع) را به صورت "حصین" بنویسند. آنان در کشور خود که به دلیل اهمّیت ندادن به فرهنگ بومی، در طول صد سال سه بار دچار تغییر خط شده است، هرچه بخواهند می توانند از اینگونه اراجیف برای خودشان ببافند و خوش باشند؛ امّا ریشه های تمام این مظاهر در آذربایجان ایران است و بدون در نظر گرفتن آن نمی توانند ماهیت شان را به صورت تحریف شده بازتعریف کنند. از این رو در تحلیل هایی مسخره آمیز که متأسّفانه شدیداً از سوی کانونهای قدرت خارجی و بعضاً وابستگان داخلی شان حمایت نیز می شوند، دست به تغییر رسم الخطّ شناخته شدۀ اسامی خاصّی چون "آذربایجان"، "ایران"، "نوروز"، "عاشیق"و... می زنند. کسی نیست بگوید: اگر آذربایجان به جای "ذ" با "ز" باید نوشته شود، پس چرا Z موجود در اسامی خاصّ ایرانی دیگری چون زاب، زریر و از همه مهمتر زرتشت که به گونۀ زردهشت و زرادشت هم نوشته شده، هیچگاه در عربی با "ذ" نوشته نشده است؟ جز این است که Z موجود در نام اذربایجان در ابتدای امر "z" نبوده و "th" بوده است؟ یا اگر نوشتن عاشیق با الف به صورت آشیق صحیحتر است و نه با عین که همان تلفّظ محلّی عاشق باشد، کدامیک از دو حالت زیر برای این موضوع متصوّر است که ما از آن بیخبریم؟، 1- آیا مکتب عاشیقی به شکل کنونی و با همین نام -و نه گام یا اوزان- به دورانهای پیش از اسلام بر می گردد؟! 2- یا ما هنوز مسلمان نشده ایم؟! هر دو قضیه منتفی است: مکتب عاشیقی به شکل امروزی و با نام کنونی اش مال دورانهای پس از اسلام است، ما هم همگی قرنهاست که اسلام آورده و مسلمانیم و در راه اسلام مجاهدت ها کرده و به آن افتخار می کنیم. حالا اگر شما نخواهید افتخار کنید، خود دانید. اینها همه در حالی است که امری کاملاً شناخته شده در تاریخ ایران است که مظاهر فرهنگی پیش از اسلام را برای در امان ماندنش، رنگ و لعابی اسلامی داده اند تا بتواند مشروعیّت بیابد. صحبت از اسامی مجهول عربی هم نیست، صحبت از مصدر "عشق" است که محبوبیّت و فراگیری نامش نیاز به توضیح ندارد.



همراهی ناآگاهانۀ مسئولان
متأسّفانه مسئولان فرهنگی کشور اعمّ از مسئولان مستقیم دستگاههای دولتی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای فرهنگ عمومی یا مسئولان غیر مستقیم سایر دستگاهها مانند روحانیّت و بخش های مرتبط در نیروهای مسلّح، عمق خطر را در این باره درک نکرده اند و با ندانم کاری های خود، گاه و بیگاه آب در آسیاب دشمن ریخته اند. آنان به دلیل کمبود مطالعه در حیطۀ تاریخ و ادبیّات ملّی و محلّی، توجیهات بیگانه گرایان برای ادامۀ فعالیت های ایذایی شان را باور کرده و به آنان مجوّز می دهند. توجیهاتی از قبیل: پاسداشت زبان و ادبیّات بومی، ایجاد قطب رقابت در مقابل سلطنت طلبان، کسب اطّلاعات و یا سنجش میزان حسّاسیت نسبت به مسائل قومیتی در جامعه و... که با اندک اطّلاعات و آگاهی، بهانه بودن آنها روشن شده و پی برده می شود که شیّادان مزبور تا چه میزان به دنبال نفوذ در دل مسئولان و بازیچه قرار دادن آنان هستند. مسئولان محترم اگر آشنای عرصۀ زبان و ادبیّات بومی باشند، به راحتی می توانند جواب این شیّادان را بدهند که: "آری! ما نیز دلمان برای زبان و ادبیّات بومی خودمان می سوزد، ولی آنچه که شما ترویج می دهید، زبان و ادبیّات بومی ما نیست، بلکه کالایی تقلّبی و وارداتی یا -بهتر بگویم- قاچاقی است". یا اگر از میان انحصارگرایی و تفرقه گرایی خطر اصلی را تشخیص داده و بد و بدتر را از میان بازشناسند، به اسم دفع افسد به فاسد، مجوّز اظهار وجود به تفرقه گرایان نمی دهند. حسّاسیت سنجی نیز دروغ همیشگی رهروان باطل در جوامع است که به اسم آن در عمل به "حسّاسیت زدایی" و از بین بردن قبح انواع کژروی ها در جامعه می پردازند و مسئولان باید در این مورد نیز آگاه و هوشیار باشند و گول آنان را نخورند. چند نمونه از فریب خوردگی های اخیر مسئولان در این زمینه:
1- شب شعری از طرف بسیج هنرمندان در ایّام دهۀ فجر برپا شده که اطّلاعیه داده اند اشعار فقط باید به دو زبان ترکی و کردی باشد، با این بهانه که می خواهیم اعلان کنیم عشایر طرفدار انقلاب هستند! با این ترتیب عدّه ای از شاعران کردزبان نیز در حضور اکثریّت همشهریان ترک زبان خود شعرهایی به زبان کردی خوانده و عجیب اینکه به زبان کردی هم سلام و احوالپرسی کردند که بقیّه متوجّه حرفهایشان نشدند! آیا اگر به فرض اینکه شاعر مزبور ترکی بلد نیست و یا به هر دلیلی نمی خواهد صحبت کند، نمی تواند به زبان مشترک که همان فارسی باشد، منظورش را برساند؟ حذف زبان مشترک بین اقوام از یک برنامۀ هنری، در نهایت به نفع انقلاب است یا به ضرر آن؟
2- مشابه آن، آموزش و پرورش هم مسابقۀ شعری بین دانش آموزان برگزار کرده و اعلام نموده است که هر کس می تواند دو اثر ارائه دهد، ولی یا باید هر دو اثر به زبان فارسی باشند یا هر دو به زبان ترکی و یکی ترکی و یکی فارسی پذیرفته نیست، آن هم با این بهانه که ذهنیّت فارسی و ذهنیّت ترکی نباید باهم خلط شوند!! اوّلاً ذهنیّت فارسی و ذهنیّت ترکی چه معنایی دارد؟ ذهنیّت، بخشی از شخصیّت آدمی است که تحت تأثیر عوامل بیشمار زمینی مانند محیط زندگی، آب و هوا، طبقۀ اجتماعی، زبان و نژاد، سنّت ها و فرهنگ ها، تربیت خانوادگی، جنسیّت و... به اضافۀ فطرت خدادادی وی شکل می گیرد و عامل زبان به تنهایی نمی تواند ملاک تقسیم بندی ذهنیّت قرار گیرد. به بیان دیگر، زبان در شکل گیری ذهنیّت نقش علّت مادّی دارد و نه علّت فاعلی و به همان ترتیب می توانیم از انواع و اقسام ذهنیّت های شرقی و غربی، مردانه و زنانه، شهری و روستایی و عشایری، خردسال و بزرگسال، مسلمان و مسیحی و بودایی و... هم سخن بگوییم. ثانیاً تبادل ظرفیتهای زبانها با یکدیگر امر مطلوبی است و خلط محسوب نمی شود. به گواه تاریخ، موفّق ترین شاعران قدیمی و معاصر فارسی گوی کسانی بودند که زبان مادری شان فارسی دری نبوده و به مانند سعدی و حافظ لهجۀ شیرازی داشته یا به مانند شهریار و منزوی ترک زبان بوده و یا مانند بیدل و امیرخسرو دهلوی هندی بوده اند. عکس این نیز صادق بوده و فی المثل، سعدی به عنوان یک ایرانی از سرآمدان شعر عرب نیز محسوب می شود و یا اشعار ترکی شاعران ترک زبان ایران یک سروگردن بالاتر از اشعار همزبانان غیر ایرانی شان است. از بحث وحدت هم اگر بگذریم، در اینجا به لحاظ علمی هم آمیختگی و تبادل مورد قبول است و نه تنها اشکالی ندارد، بلکه مورد تشویق هم باید قرار گیرد.
3- در چند نمایشگاه کتاب که در برخی دانشگاهها و دیگر مراکز فرهنگی کشور در منطقۀ آذربایجان برپا شده، هیچگونه داوری برای چاپ و نشر کتابهای عرضه شده به زبان محلّی صورت نگرفته است و وقتی علّت را جویا شده ایم، بعضاً عنوان شده که ناظران خودشان فارسی زبان هستند و ترکی نمی دانند!! یعنی یک عذر بدتر از گناه. خدا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر کند.
4- در چاپ کلّیات اشعار ترکی استاد شهریار تحریفات فراوانی صورت یافته که البتّه ناشران محترم این اندازه معرفت داشته اند که مانند گروهکهای تروریستی داعش و طالبان که بعد از هر عمل تروریستی مسئوایتش را به عهده می گیرند، به اصل اشعار نیز در پاورقی اشاره کنند؛ امّا سؤال این است که اساساً این تحریفات چرا باید صورت بگیرد؟ چرا نام شعر "اصیل اولماز" به صورت "تورکون دیلی" درج شود؟ تا جنبۀ قومیتی آن برجسته شود؟ چرا باید مصراع "بیر ذرّه مساولت اولا شاعر چپه دؤنمز" شهریار به صورت "ملّت غمی اولسا بو جوجوخلار چؤپه دؤنمز" درج شود؟ تا مواضع چپ ستیزانه و ضدّکمونیستی استاد مخفی شود و مصادره اش آساتتر صورت گیرد؟ چرا نام "مسلمان" با معانی ضمنی آن در مصراع "دستماز ائیله دیغین چشمه مسلمان قانی دیر" به صورت "مسیحا" درج شود؟ تا چه شود؟! و موارد دیگر.
5- در نشریۀ "دنیز"چاپ دانشگاه ارومیه در سالهای اخیر ویژه نامه ای شامل چند نمونه از اشعار شاعران ترک زبان آذربایجان به همراه بیوگرافی مختصری از آنان منتشر شده بود که ظاهراً مورد مشکوک خاصی نداشت. ولی روی جلد عکس نه چندان مناسبی از عمادالدّین نسیمی در حالی که لخت شده و به دار کشیده شده، درج کرده بودند که به خاطر هوشمندی و آگاهی فوق العادۀ مسئولان دانشگاه، جای روی جلد و پشت جلد ویژه نامه باهم عوض شد تا عکس به پشت جلد انتقال یابد؛ غافل از آنکه پشت جلد محلّ درج نام لاتین کتابهاست و نام فارسی روی جلد درج می شود و درواقع عنوان اصلی ویژه نامه با این شیطنت ناشران و همکاری ناآگاهانۀ مسئولان به پشت جلد انتقال یافت و همراه عکس تبدیل به عنوان فرعی شد و عنوان لاتین تبدیل به عنوان اصلی!!


انواع قومیت گرایی

علاوه بر پانیست ها و قومیت گرایان اصلی، چند شعبۀ فرعی دیگر نیز در کنار آنان به عنوان مکمّل در حال فعالیتند که عبارتند از:

1- منحجّران و صاحبان انگیزه های خشکه مذهبی؛ اینان به اسم دین با تمام مظاهر علاقه به میهن و ملّیت مشکل دارند و بدون اینکه توجّهی داشته باشند که در اسلام حبّ وطن از نشانه های ایمان است، گاهاً در دام بیگانه گرایان و پان ترکیست ها می افتند. خصوصاً با تأکید زیرکانه ای که آنان بر وضعیت نامطلوب زبانها و ادبیات محلّی در ایران دوران ستمشاهی می کنند. گویا پس از انقلاب اسلامی، هرگونه وطن فروشی و خیانت به کشور و ملّت به اسم مبارزه با شوونیسم و نفی ناسیونالیسم افراطی آزاد شده است!

2- فدرالیست ها و صاحبان انگیزه های سیاسی؛ برای اینان خود مسئلۀ قومیت اهمّیت دارد و نه به طور خاص قومیت ترک یا فارس یا کرد یا دیگری. اینان در پی خودمختاری برای تمام قومیت های کشور هستند و پان ترکیسم در این بین، مسلک فرعی و ابزاری آنهاست.

3- روشنفکرمآبان ها و صاحبان انگیزه های ضدّ مذهبی؛ اینان معتقدند مذهب مانع پیشرفت جامعه است و باید کنار گذاشته شده و تنها در حدّ "افیون توده ها" ایفای نقش کند. امّا در جامعه ای مثل جامعۀ ما که نوعاً متدیّن و مذهبی است، باید جایگزینی برایش تراشید و چه جایگزینی بهتر از ناسیونالیسم -اعمّ از ملّی یا قومی- ؟ این گروه نیز ذاتاً قومیت گرا نیستند، بلکه به قومیت به چشم ابزار خوبی برای تضعیف مذهب و -به قول خودشان- تعصّب مذهبی نگاه می کنند. حال، اگر منطقه ای که در آن زندگی می کنند، برای تمایلات پان ایرانیستی آمادگی پذیرش داشته باشد، یک پان ایرانیست تمام عیارند. اگر این آمادگی برای پان ترکیسم بیشتر باشد، پان ترکیست می شوند و اگر برای پان عربیست بیشتر باشد، پان عربیست می گردند.

4- مدّعیان صوفیگری و جهان وطنی؛ اینان گاهی نیز احساسات ملّی ستیزانه و بیگانه گرایانۀ خود را با ریط دادن به اندیشۀ جهان وطنی یا انترناسیونالیسم توجیه می کنند که البتّه در این تظاهر نیز چندان موفّق نیستند و جهان آنان منحصر است به قفقاز جنوبی و آسیای صغیر! با اینحال باید ادّعای خود را در عمل ثابت کرده و مرز این جهان وطنی مورد نظر خود را با اندیشۀ "جهانی سازی" و به قول غربی ها جهانی شدن(!) مشخّص کنند؛ چرا که جهان وطنی اگر در دوران گذشته از سوی عارفان مسلمان مطرح می شده، آن هم در شرایطی که جهان اسلام دارای حکومت واحد، پول واحد، تقویم واحد، خطّ واحد و برخوردار از انسجامی کلّی بود، به معنی وحدت انسانها حول محور ضمیر مشترک الهی آنان بوده و نه پذیرفتن سروری برای منافع چند دولت مشخّص استکباری و استعمارگر. آیا این متظاهران به جهان وطنی، در عمل چنین مرزبندی ای را انجام می دهند؟ پاسخ مشخّص است: خیر!



پایان سخن

در کل، تحرّکات قومی در آذربایجان، به هیچ وجه از جنس تعصّبات قومی اقوام دیگری چون لک ها و لرها و کردها و... نیست. آذربایجان همان جایی است که هنگام پیش امدن غائلۀ آیت الله شریعتمداری، مسئولان جمهوری اسلامی در جلسۀ خصوصی با امام خمینی(ره) به دور از تعارفات و شعارهای تبلیغاتی همیشگی و القائات گاهاً کاذبی که به همۀ اقوام در راستای تقویت خودباوری ملّی آنان می کنند، بطور جدّی اجازه گرفتند که به آنجا نیز نیرو برای سرکوب غائله اعزام کنند و امام(ره) پاسخ داد که: "اعزام نیرو لازم نیست، خود مردم آذربایجان جواب آنان را می دهند". و چنین نیز شد. زیاد یاد کردن از چنین مواردی ممکن باعث ایجاد حسّ رقابت و حسادت بین اقوام ایرانی شود، ولی در جاهایی که تحلیل های غلط در حال رشدند، واقعیت های اینچنینی را باید یادآوری کرد. آذری ها به همراه فارسی زبانان ساکن فلات مرکزی ایران (به اصطلاح قدیم: عراق عجم)، تنها اقوامی هستند که -متأسّفانه یا خوشبختانه- دیرزمانی است که لباس محلّی ندارند و همان کت و شلوار معمول متعارف را می پوشند. مذهب شان هم که مذهب رسمی کشور است و برخلاف کردها و بلوچ ها و ترکمن ها از این بابت نگرانی ای پیرامونشان وجود ندارد. این تحرّکات مجازی فقط و فقط ریشۀ خارجی داشته و از الگوهای فرامرزی ریشه می گیرد؛ امّا الگوهایی که خود تازه در حال بازیابی خویش اند و درواقع بدون کمک آذری های ایران، هویّت مستقلّی برای خود نیز نمی توانند تعریف کنند. سخن درستی است که مظاهر پان ترکیسم عمدتاً پس از فروپاشی شوروی در آذربایجان ایران پا گرفت و بیش از 20 الی 25 سال سابقه ندارد که سیاست های غلط دولت وقت و رییس فقید آن آقای هاشمی رفسنجانی هم در دامن زدن به این وضعیت و ریشه دواندن آن بسیار تأثیرگذار بوده و این خود موضوع مفصّل دیگری است؛ امّا این دادۀ درست نباید به این تحلیل غلط منجر شود که: "نگرانی خاصبی در کار نیست و مسئلۀ کم اهمّیتی مثل تحربکات صرفاً مجازی عدّه ای جوانِ -به قول خودشان- هویّت طلب را بی جهت بزرگتر از آنچه هست نشان ندهید". بلکه در اصل نگرانی پیرامون این مسئله، دقیقاً به همین خاطر بزرگتر و جدّی تر از آنچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم بوده جای کار فراوانی دارد. در کنار آن باید این نکته را نیز یادآور شد که: خطر فقط شامل تجزیۀ جغرافیایی نیست؛ بلکه خطر اصلی همان از بین رفتن انسجام ملّی و شکل گیری روحیۀ "بی تفاوتی" و "سردی" در میان اقوام ایرانی نسبت به یکدیگر است که به صراحت باید گفت: متأسّفانه شکل نیز گرفته است.

تقویت تشیّع در آذربایجان بر روی رابطۀ آن با کردستان تأثیری ندارد، چون تسنّن رایج در کردستان از نوع شافعی است که به شیعه نزدیک است. امّا در هر دو باید توجّه داشت که موجب حسّ بی اعتنایی ملّی نشود؛ خصوصاً در کردستانی که -علی رغم نزدیکی به شیعه- تابع مذهب رسمی کشور نیست. در آنجا تقویت ایرانیّت باید در دستور کار قرار گیرد. زیرا هرچند گروهک های تجزیه طلب آنجا داعیۀ مذهبی نداشته اند تا شاهد شکل گیری جریان سلفی خطرناک دیگری در منطقه باشیم، امّا بی تعارف باید توجّه داشت که: چطور شده که از اساس چنین گروههایی در آنجا شکل گرفته و توانسته اند دوام بیاورند و چرا برخلاف آذربایجان، خود مردم کردستان جواب آنها را نداده اند تا نیازی به تحمیل هزینۀ اضافی برای نظام نباشد؟  آیا این امر بستری جز "پایین بودن سطح خودآگاهی ملّی" در آن منطقه داشته و دارد؟ تقویت مذهب شافعی در کردستان که انصافاً نیز مردمانشان از لحاظ مذهبی بسیار متشرّع و متخلّق به احکام دینی اند، تنها می تواند جلوی خطر تروریست پروری را در منطقه بگیرد -چنانچه موفّق نیز شده است-، امّا تا کی باید شاهد تحرّکات ضدّ ملّی و تجزیه طلبانه در آنجا باشیم؟ اینجا دیگر تشرّع و مذهبی گری صرف کارساز نیست. باید تجزیه طلبان بدانند حنایشان پیش مردم آگاه و میهن دوست و نه صرفاً مذهبی، رنگی ندارد و خود تصمیم به ترک تحرّکات ضدّامنیّتی و هزینه ساز خود بگیرند.


پایان


امید شمس آذر
۳۰ مهر ۹۶ ، ۱۳:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ابو صادق سُلیم بن قیس هلالی عامری کوفی(۲۰ق.ه تا ۷۶ه) از اصحاب خاصّ امام زین العابدین(ع) صاحب کتاب "اسرار آل محمّد(ص)" اوّلین کتاب حدیثی و تاریخی از قرن اوّل هجری است که امام(ع) بر تمامیّت این کتاب مُهر تأیید زده است. روایت زیر از کتاب سلیم بن قیس هلالی، ترجمۀ اسماعیل انصاری زنجانی، قم انتشارات دلیل ما پاییز ۱۳۸۰، صفحات ۷۳۷ تا ۷۳۹ برگزیده شده است:


 

سلیم می گوید: از ابوذر شنیدم که می گفت:

آقایم محمّد(ص) را دیدم که شبی به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: فردا به کوههای بقیع برو و برمکان بلندی از زمین بایست؛ و وقتی خورشید طلوع کرد، بر آن سلام کن. خداوندْ تعالی به او دستور داده به تو با صفاتی که داری جواب دهد.

فردا امیرالمؤمنین(ع) بیرون آمد، در حال که ابوبکر و عمر و عدّه ای از مهاجرین و انصار همراه آن حضرت بودند؛ تا به بقیع رسیدند و حضرت بر مکان بلندی از زمین ایستاد. همین که خورشید طلوع کرد، حضرت فرمود: « سلام بر تو ای خلق جدید خدا که مطیع او هستی! » . صدایی از آسمان شنیدند و جواب گوینده ای را که می گفت:

« سلام بر تو ای اوّل، و ای آخر، و ای ظاهر، و ای باطن، و ای کسی که به هر چیزی عالم هستی! » .

وقتی ابوبکر و عمر و مهاجرین و انصار سخن خورشید را شنیدند، از هوش رفتند.آنان بعد از چند ساعت به هوش آمدند، در حالی که امیرالمؤمنین(ع) از آن مکان رفته بود !

همگی خود را به حضور پیامبر(ص) رسانیدند و عرض کردند: شما می گویی علی بشری مثل ماست. خورشید او را با سخنانی مخاطب قرار داد که خداوند خود را با آن مخاطب قرار داده است !! پیامبر(ص) فرمود: از او چه شنیدید؟ گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت «سلام بر تو ای اوّل» ! فرمود: راست گفته است؛ او اوّلین کسی است که به من ایمان آورده است. گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت «ای آخر» ! فرمود: راست گفته است؛ او آخرین کسی است که با من تجدید دیدار می کند. او مرا غسل و کفن می کند و مرا داخل قبرم می نماید. گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت «ای ظاهر» ! فرمود راست گفته است؛ همۀ علم من برای او ظاهر شده است. گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت «ای باطن» ! فرمود: راست گفته است؛ همۀ اسرارم در باطن اوست (و به روایت بحار: باطن همۀ اسرارم نزد اوست).

همه برخاستند و گفتند: محمّد ما را در ظلمت انداخت !! و بعد از درب مسجد بیرون رفتند.


امید شمس آذر
۲۹ مهر ۹۶ ، ۲۱:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: «فی العدل سعة» در عدالت پیشرفت است. بسیاری از تحلیلگران مسائل اقتصادی و اجتماعی در سالهای اخیر این سؤال غلط را پیش انداخته اند که: عدالت مهمتر است یا پیشرفت؟ یعنی اولویت برنامه های دولت ها تأکید بر کدامیک باید باشد؟ در حالی که پیشرفت امری درونی است و از فرد گرفته تا خانواده و گروه ها و جوامع بزرگتر مثل کشور و بلکه کلّ جامعۀ بشری، هیچ یک به اختیار خود پسرفت یا توقّف نمی کند و همه در حال تلاش برای بهتر شدن وضعیّت موجود خود هستند. هر یک هم به میزان ظرفیّت خود بهره می برند وفقط آنان که هیچ تلاشی نکنند، بی بهره می مانند.  این میان ولی یک عدّه می بینند که هرچه تلاش می کنند به هدف نمی رسند و عدّه ای دیگر بدون کمترین تلاش به هدف های خود می رسند. این نشان می دهد که یک جای کار از نظر منطقی ایراد دارد و سر جای خود قرار نگرفته است؛ و آن همانا عبارت از تبعیض یا بی عدالتی است. یعنی حقّ آن کسی را که تلاش کرده، کسی که تلاش نکرده خورده است. وظیفۀ دولت با این توضیح، آزادسازی ظرفیّت هاست. این که هرکسی به اندازۀ ظرفیّت خود و به اندازۀ تلاشی که کرده بهره ببرد، نه کمتر و نه بیشتر. با این حساب عدالت یعنی همان: رفع موانع پیشرفت.

عدالت خدا یعنی اینکه: خدا همه چیز را سر جای خود قرار داده است. عدل هم در اصول دینی ما به نمایندگی از کلّ صفات خوب خدا ذکر شده. عدالت به معنی مساوات هم نیست و این سخن خداوند می فرماید که: هیچ کسی را بیشتر از وسعش تکلیف نمی کنیم، ناظر به همان بحث ظرفیّت است. یعنی خداوند ظرفیّتهای همه را می شناسد و اگر در ظاهر می بینیم که به یکی بیشتر بخشیده و به دیگری کمتر، به این خاطر است که می داند هرکدام با همان اندازه ای که در دست دارند، می توانند به هدف برسند. پیامبر خدا (ص) می فرمایند: در امور مادّی به پایینتر از خود نگاه کنید و در امور معنوی به بالاتر از خود. ما غالباً در این مورد برعکس عمل می کنیم و برای همین همیشه ناراضی بوده و در امور خدادادی احساس تبعیض می کنیم. این احساس از القائات شیطان است و باید با تأسّی به آن سخن پیامبر(ص) از بین ببریمش.

در اموری هم که از سنخ ظلم ها و اجحاف هایی است که انسان ها به ما روا داشته اند، همیشه به این نکته توجّه کنیم که: عدالت خدا ایجاب می کند که قیامتی و حساب و کتابی و بهشت و جهنّمی و بلکه موارد مشابه آن در این دنیا نیز در کار باشد و امور به حال خود رها نشده باشند که البتّه اینگونه نیز هست!


امید شمس آذر
۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۳:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

انسان، موجودی اجتماعی آفریده شده و به تنهایی قادر به ادامۀ زندگی خود نیست؛ امّا همان خداوندی که انسان را اینسان آفریده، خود به وی راه مدیریّت برخوردهای اجتماعی و -به طور خاص- رابطه با جنس مخالف را نیز یاد داده است. در جامعۀ امروز ما عدّه ای با این ادّعا که ما آدمهایی اجتماعی هستیم، حرمت حلال و حرامهای الهی را نادیده گرفته و حریم محرم و نامحرمی را زیر پا می گذارند. این گونه رفتارهای سست کنندۀ پایۀ خانواده تا چه اندازه با این ادّعا توجیه پذیر است؟ برای پاسخ باید توجّه داشته باشیم که: فرذ با فرد جمع شده و می شوند زوج، زوج بچّه دار شده و تشکیل خانواده می دهند، از تجمّع خانواده ها هم جامعۀ شهری و کشوری و بین المللی به وجود می آید. حال، این چسان اجتماعی بودنی است که از همان ابتدا با اعتقاد به اساس خانواده ناسازگاری دارد؟!

پس ادّعای مزبور، ادّعای بی پایه ای است؛ چون نخستین اجتماع انسانی، همان خانواده است و اجتماعی بودن با نفی اصل خانواده نمی خواند. آنها اگر دنبال نفسانیّات فردی خود هستند، بروند و اسم جدیدی برای خودشان پیدا کنند!


امید شمس آذر
۲۰ مهر ۹۶ ، ۱۸:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

باز هم رییس جمهور مدبّر و امیدوار ما در آغاز سال تحصیلی جدید دانشگاهها، در جمع قشر -به زعم خودش- کم سواد و هیجان زدۀ دانشجویان شبهات جدیدی درانداخت و ما ناچاریم که پاسخ دهیم. گفتنی است اصل این شبهه افکنی ها از سر فشار و ترس مبتلا شدن به مرگ سیاسی انجام می گیرد و در میان صاحبان بصیرت خریداری ندارد؛ ولی به هرحال لازم است جهت پیشگیری از انحراف افکار عمومی پاسخ داده شود:

  1. جناب روحانی در راستای تازه ترین مورد دستاوردتراشی برای برجام بی فرجام عنوان کردند: «به ما می گویند چرا به آمریکا اعتماد کردید؟ مگر پیامبر(ص) طبق اعلام قرآن چند بار با کفاّر پیمان نبست و هر بار هم کفّار آن را شکستند؟ آیا پیامبر(ص) ضرر کرد؟».
عجب! آیا پیمان پیامبر(ص) با کفّار به مانند برجام پیمانی از جنس دادن امتیازات نقد و گرفتن وعده های نسیه بود؟ حدّاقل بنده به عنوان دانش آموختۀ تاریخ که چند صباحی هم تاریخ اسلام تدریس کرده ام می دانم که پیمان پیامبر(ص) با کفّار مکّه پیمانی صرفاً نظامی بود که طیّ آن با هم عهد بستند که نه اینان به مکّه حملۀ نظامی کنند و نه آنان به مدینه. امّا کفّار مکّه هر بار عهد خود را در سطح نقض روح پیمان زیر پا گذاشته و به صورت پراکنده حمله هایی شبانه به کاروان های مسلمانان مدینه در بیرون شهر صورت دادند که خداوند کریم در قرآن پس از این نقض عهد آنان، پیامبر(ص) را به خروج از پیمان و عزم همگانی برای فتح مکّه فرمان داد. این کجا قابل مقایسه است با عهدشکنی های کفّار 1+5 که تاکنون علاوه بر نقض روح پیمان، به نقض متن پیمان نیز پرداخته اند و ما نیز برخلاف پیامبر(ص) و مسلمانان مدینه که صرفاً از حمله به مکّه چشم پوشیده و طبیعتاً امتیازی نداده بودند که ضرر کرده باشند، امتیازی به طرف مقابل دادیم در حدّ تعطیلی و توقّف فنّاوری بومی کشور خودمان که به خاطر به دست آوردنش شهید هم داده بودیم.
دیگر اینکه: چرا برداشت برعکس از این قضیه می کنید؟ از قضا همین آیات قرآن دلالت بر این دارند که آزموده را آزمودن خطاست و کفّار همیشه غیر قابل اعتماد و بلکه همراه آن حیله گر نیز هستند و در صورت مشاهدۀ اوّلین نشانه های عهدشکنی و حیله گری شان باید عزم را برای مقابلۀ رویارو با آنان جزم کرد. البتّه از کسی که در لباس روحانیّت، با تأسّی به داستان فرعی معذرت خواهی حرّ از امام حسین(ع) و بخشش او توسّط امام (در مقابل داستان اصلی دو قطب حسین و یزید)، درس عاشورا را درس مذاکره و گفتگو و بخشش -و نه درس قیام در برابر ظلم و بدعت- بداند و منظورش از آن درخواست بخشش و رفع حصر بدون محاکمۀ سران فتنه آن هم بدون معذرت خواهی آنان -برخلاف حرّ- باشد، اینطور برداشت ها و تفسیرها هم دور از انتظار نیست. امّا این مورد، از آن مواردی نیست که با عذرخواهی از پیشگاه ملّت قابل اغماض باشد. گویندۀ سخن اخیر باید در درجۀ اوّل از ساحت حضرت رسول(ص) طلب حلالیّت کند و به پیشگاه اقدس خداوندی توبه نماید.
و دیگر اینکه: پیامبر(ص) رهبر جامعه بود که این کار را انجام داد؛ الان شما رهبر جامعه هستید یا کسانی هستید که رهبر جامعه را برای پیشبرد کارهای خودتان تحت فشار گذاشتید؟

     2. شبهۀ دیگر که البتّه کم اهمّیت تر از قبلی است، ولی به هرحال آن نیز مهم و قابل پاسخگویی است، اینکه:     «چرا یک جناح وقتی مردم را به حضور در پای صندوق های رأی دعوت می کند تشویق می شود و جناح دیگر مورد تنبیه قرار می گیرد؟».

اولّاً خود این عبارت "جناح" دیگر موضوعیّتی در ادبیّات انقلابی ندارد و رنگش را باخته و هرکس کماکان دانسته از آن استفاده کند، معمولاً در پی القای تفرقه در جامعه است. ثانیاً ما اثری از این تشویق ها و تنبیه های ادّعایی ندیده ایم و نمی دانیم منظور از آن کدام است؟ امّا به فرض که چنین نیز باشد، علّت این امر این است که: یک جناح به خاطر اصل نظام و انقلاب مردم را به حضور در پای صندوق های رأی دعوت می کند، ولی جناح دیگر به خاطر حفظ موجودیّت گروه ها و اشخاص. این تفاوت عمدۀ میان آنهاست. در سالهای اخیر نیز شاهد بوده ایم که در هر انتخاباتی که میزان مشارکت مردم -خوشبختانه- بالا بوده، بخش قابل توجّهی از این مشارکت را -متأسّفانه- آراء خاموش تشکیل داده است. هنوز چند ماهی بیشتر نگذشته که ملّت ما به خاطر دارند وقتی آقای قالیباف از صحنۀ رقابت های انتخاباتی کناره گرفت، در بیانیه ای که به این منظور صادر کرد اعلام کرد که به خاطر "حفظ وحدت نیروهای انقلاب" این کار را میکنم. چند روز بعد وقتی آقای جهانگیری نیز از صحنۀ رقابت ها کناره گیری کرد، در بیانیۀ خود اعلام کرد به خاطر "حمایت از آقای روحانی" این کار را کردم. مطمئناً بین این دو انگیزه و نتایج طبیعی آن تفاوت زیادی است!

امید شمس آذر
۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۳:۳۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

همزمان با کاسته شدن از جغرافیای تاریخی میهن ما، همان بلا با آغاز دورۀ تاریخنگاری کنونی، بر سر تاریخ آن نیز آمد؛ یعنی برخلاف اکثر کشورهای پیشرفته که تاریخ ملّی خود را با تلفیق تاریخهای محلّی و فرآوری آنها تدوین کردند، در کشور ما تنها به تکرار گزارشات مورّخان غربی بسنده شد و آثار مورّخان سنّتی ایران به جای همسنجی با یافته های جدید باستانشناسی، به کلّی نادیده گرفته شد. از جمله شاهد بودیم که برخی مورّخان معاصر در داخل، خواستار گنجاندن بیهودۀ دوره های طولانی مدّت ادّعایی پیشدادی و کیانی در لابلای تاریخ شناخته شدۀ هخامنشی و اشکانی بودند.
در عرصۀ جغرافیایی، قبل از دورۀ معاصر نیز به کرّات شاهد تعویض نامهای اماکن جغرافیایی بوده ایم و چندان حسّاسیتی در پی نداشته است؛ امّا آنچه که در عصر حکومت پهلوی اتّفاق افتاد، "قلب" و جابجایی اسامی بود که حسّاسیت برانگیز بود. در این راستا شاهد تغییر نام طبرستان تاریخی و نامیده شدن آن به مازندران بودیم که در شاهنامه سرزمینی است در نزدیکی تخارستان در تاجیکستان امروزی. یا تغییر نام استرآباد تاریخی به گرگان، در حالی که جرجان نام قدیم گنبدکاووس بوده و گرگانج نیز شهری در مجاورت دریاچۀ آرال در آسیای مرکزی. یا نام سلطان آباد را که به یاد فتحعلیشاه قاجار بر آن شهر نهاده شده بود، برداشته و آنجا را اراک نامیدند تا در ذهن عامّۀ مردم چنین تصوّری شکل بگیرد که عراق عجم تاریخی (سرزمینی وسیع شامل بخش اعظم فلات مرکزی ایران) منحصر در همین شهر بوده است. به این فهرست اضافه کنید: اشتباه انداختن زابل در ایران کنونی را با زابلستان واقع در افغانستان کنونی به مرکزیّت غزنین. همچنین نامیدن شهرک غرب تهران به نام طالقان یا تالگان که شهری در حوالی بلخ در افغانستان امروزی است. یا برداشتن نام کرج از شهری در نزدیکی نهاوند امروز و نامیدن مرکز استان البرز کنونی به این نام. یا خود البرز نامیدن کوه دماوند و سلسله جبال مربوطه، که در اصل متعلّق به کوهی در ارمنستان امروزی واقع در قاف یا همان قفقاز بوده که در اساطیر ما -همچون شاهنامه- مأمن سیمرغ دانسته شده است. و... .
تمامی این اقدامات حاکی از نوعی «انفعال فرهنگی» است. این انفعال فرهنگی، به همین ترتیب در سیاست خارجی ما نیز خود را نشان می دهد. وقتی کشور ترکیه، مولوی شاعر مسلمان ایرانی را به سبب اقامتش در قونیه، شاعری ترک معرّفی می کند، آیا ما باید با آوردن مثالهای نقض روی این ادّعا خطّ بطلان بکشیم یا در اقدامی از سنخ "فرار به جلو" ادّعا کنیم: مولوی در طول عمرش یک مصراع شعر به ترکی نگفته است ؟!! این در حالی است که در همین نسخه های دیوان شمس چاپ ایران، چند نمونه غزل ترکی -مانند اشعار عربی و رومی- یافت می شود! پس طبیعی است که دولت دیگر همسایه نیز به سادگی خود را به نام یکی از ایالات تاریخی ایران، آذربایجان می نامد و ما به جای تشریح و تبیین ابعاد این نامگذاری و بررسی دلایل اشتباه بودن آن، در اقدامی باز از سنخ همان "فرار به جلو" اعلام می کنیم: یک وجب از اراضی شمال رود ارس تعلّق به سرزمین تاریخی آذربایجان ندارد !! (که حالا نمی دانم این میان تکلیف آن بخش از اراضی آن کشور که در جنوب ارس واقع است چه می شود؟). این هم در حالی است که در کتابهای جغرافیای تاریخی ما بعضاً مناطقی چون بردعه و آران را جزء قلمرو سرزمینی آذربایجان به حساب آورده اند و خود ما هم در ادبیّات، سبک آذربایجانی را عمدتاً با نام نظامی گنجه ای و خاقانی شروانی می شناسیم که هر دو از شمال ارس هستند!
در این که تمامیّت جمهوری آذربایجان کنونی جزء قلمرو فرهنگی و بخشهایی از آن نیز جزء قلمرو جغرافیایی آذربایجان تاریخی است، حرفی نیست؛ حرف اینجاست که: هویّت آذربایجان بدون ایران قابل تعریف نیست و وقتی این سرزمین تمام ویژگیهای فرهنگی و نژادی اش دارای ماهیّت ایرانی است، دولتی که خود را زیرمجموعۀ فرهنگی ایران زمین ندانسته و علاوه بر تعریف هویّت جداگانه ای برای خود، به دنبال خصومت با سرزمین مادری خود نیز باشد، نمی تواند خود را به نام ایالت تاریخی آذربایجان ایران بنامد. آن هم در شرایطی که آذربایجان اصلی اگر از لحاظ جمعیتی بررسی کنیم، همان آذربایجان ایران کنونی است که با چند برابر جمعیت کل نسبت به جمهوری آذربایجان امروزی، حتّی جمعیت آذری های بیشتری را نیز نسبت به آنجا در خود جای داده است. از نظر مساحت نیز، حدّاقل مساحت آذربایجان ایران -یعنی استانهای آذربایجان غربی، شرقی و اردبیل- باز نسبت به مساحت کلّ کشور 86600 کیلومتر مربّعی جمهوری آذربایجان وسیع تر است. به لحاظ تاریخی نیز، مراکز تاریخی این ایالت یعنی شهرهای تبریز، اردبیل و به اعتباری مراغه، همگی در این سوی مرز ایران قرار داردند. پس با دلایل یاد شده، موضوعیتی ندارد همسایۀ شمالی ایران، نام خود را به نام ایالت تاریخی ایران آذربایجان بنامد و فراتر از آن در موضعی تهاجمی، آذربایجان ایران را هم به اسم "آذربایجان جنوبی(!؟)" تبلیغ کند. همۀ این گستاخی ها از مواضع انفعالی ما سرچشمه می گیرد.
اکنون چند سالی است که دولت باکو، جشن ایرانی نوروز، فنّاوری ایرانی قنات و نیز ورزش ایرانی چوگان را به نام مظاهر فرهنگی آذربایجانی تبلیغ کرده و در پی ثبت جهانی آنها به نام خود است. با توضیحاتی که آمد، موضع صحیح ما در مقابل این اقدامات مشخّص گردید که از چه قرار باید باشد. در تاریخ سنّتی ما نام نوروز -که بنیانگذاری اش را به جمشید پیشدادی نسبت می دهند- با نام آذربایجان عجین است و فنّاوری قنات را نیز -اگرچه امروزه در مناطق گرم و خشک مرکزی ایران بیشتر رواج دارد- به گواهی باستانشناسی، نخستین بار حکومت اورارتو که در حوالی آذربایجان فرمانروایی داشت، ابداع کرده است. تاریخچۀ ورزش چوگان نیز به همین ترتیب قابل بررسی است. حال باید در مقابل این تبلیغات هیجان آمیز و "جوگیرانه"ی دولت همسایه، چشم روی همۀ داده ها و یافته های علمی ببندیم و فی المثل اعلام کنیم: "نوروز و قنات کوچکترین تعلّق خاطری با آذربایجان ندارند" ؟! معلوم است که چنین موضعی دور از عقلانیّت است و راه به جایی نمی برد. اساساً هیچ گزافه گویی تا سند کوچکی بر باورپذیر بودن ادّعای دروغین خود نیابد، اقدام به گفتن آن سخنان نمی کند. حقیقت این است که: مظاهر فرهنگی یاد شده خاستگاه تاریخی شان سرزمین آذربایجان است و خود آذربایجان نیز از آن ایران است.
ما نیز باید در راستای جا انداختن این اندیشه تلاش کنیم -ان شاءالله- .
امید شمس آذر
۱۵ مهر ۹۶ ، ۱۴:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

خانم خدیجه آزادبین عضو هیئت مدیرۀ انجمن از نمونه گلچین های روزگار ماست که مانند بسیاری از زنان و مردان این شهر فقط در میان همشهریان خود غریب و گمنام باقی مانده است ولی نام آشنای محافل شعر و ادب اقصای نقاط ایران و آثارش نقل و حلاوت بخش مجالس است. خانم آزادبین از جمله زنانی است که بر معلولیتهایش غلبه کرده و آن ها را به فرصت تبدیل نموده است.

وی در سال 1357 در یک خانواده ای فرهنگی بدنیا آمد و از خانواده ای فرهیخته و هنرمند و معتقد یک چنین کودکی نیز بعید نبود که در چهار سالگی منظومه "حیدر بابایه سلام"‌ را از حفظ بخواند. پدرش طبع شعر داشت و این طبعش را نه در درون خودش بلکه در سینه فرزندش رشد و شکوفا کرد ، وزن و موسیقی را از قرآن و احادیث ، کتاب های ترکی و فارسی کهنی چون بوستان و گلستان به او آموخت.

با اینکه این دوستی و صمیمیت بین پدر و دختر زیاد دوام  نیافت و در 12 سالگی پدرش به دیار باقی شتافت اما مادرش همچون کوهی استوار جای پدر را گرفت تا این نهال نوپا به درختی تنومند و استوار تبدیل گردد.

او از سالهای 1371 و 72 رسما قلم بدست گرفت و به غزل تخلص یافت و وارد وادی شعر و ادب شد. او در ابتدا به زبان فارسی غزل می سرود و سپس به سبک های نو و سپید نیز شعر می سراید و در طی این 5 سال اخیر هم شروع به سرودن اشعار ترکی نموده است و در سرودن شعر ترکی هم حوزه های جدیدی را فتح نموده و علاوه بر سرودن شعر ترکی به سبک قدیمی و رایج به سبکی جدید که "یئنی شعر" نام دارد نیز وارد شده و میگوید در این زمینه هنوز باید یاد بگیرم.

با اینکه تا کنون کتاب مستقلی از وی چاپ نشده اما آثارش در کتابهای متعددی چاپ گردیده که از این بین میتوان به کتاب گونش ضیافتی اشاره کرد که مجموعه اشعاری است که از سراسر شاعران آذری زبان سزاسز دنیا جمع آوری گردیده که در مدح امام رضا (ع) می باشد و شعر وی بعنوان اولین شعر و مطلع کتاب چاپ گردیده است و نیز در کتاب خاتون در بین زنان نام آور آذربایجان از وی نام برده شده است.

البته او در آینده قصد دارد دیوان اشعارش را منتشر کند و یکی از کتابهای در دست انتشار وی با عنوان آموزش خط بریل برای افراد بینا و کسانی که علاقه مند به یادگیری این خط هستند می باشد.

شعر زیر با نام "گؤزل اللهین آدیلا " میباشد که در جشنواره شعر ترکی عاشورایی حائز به کسب رتبه دوم

گردیده است:

اللرده دو گل، گور نئجه بیر، آی آپاریرلار
یئردن گؤیه جان، اولدوزی هی، پای آپاریرلار

باشدان ایاقا، گول قوخودور، آی سینه سینده
بیر آی ایشیقی، چؤللره هی، های آپاریرلار

باش سیز یازیلیب، عشقین اؤزو، سؤز بودور آخیر
ارکن سحره، گؤز یاشینی، دای آپاریرلار

سولگون باغا باخ، درمیشیدی، یاز اتگیندن
لیلانی سوسوز، مجنونا تای، چای آپاریرلار

سئودالری صف، دوزموشودیر، بیر به بیر عشقی
یانمیش اوره گی ،بوردا قیزیل، تای آپاریرلار

یاتمازدی سحر، گونلرینی، گون ایاقیندا
آیدین یوخویا، ازگی له لای، لای آپاریرلار

قیش سیز یازین هئچ، گؤستره می، جیلوه چمنده؟
ساری سله ده ،بوللو قیزیل، یای آپاریرلار!

توز قونموشودیر، دفتریمی، ایل بوجاقیندا
تئز گل «غزلیم»! سؤزلریمی، سای آپاریرلار

ایل لر دولانیر، گون باشینا، یئر اؤزو حیران
سؤزلر یازیلار، هر ایلی هر، آی آپاریرلار


امید شمس آذر
۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۸:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

لیست حاضر شامل منابع عمدۀ آزمون کارشناسی ارشد تاریخ با گرایش ایران باستان می باشد. منابعی که به صورت درشت درج شده اند، منابع مشترک آزمون ارشد و دکترا هستند:

 

 

  • کلیات ایران باستان)

ایران از آغاز تا اسلام، رومن گیرشمن، ترجمۀ دکتر محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی

تاریخ باستانی ایران، ریچارد فرای، ترجمۀ مسعود رجب نیا، انتشارات علمی و فرهنگی

ایران باستان، ماریا بروسیوس، ترجمۀ عیسی عبدی، نشر ماهی

ایران باستان، یوزف ویزه هوفر، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس

 

  • پیش از تاریخ و آغاز تاریخ ایران)

باستان شناسی و هنر ایران در هزارۀ اول قبل از میلاد، دکتر حسن طلایی، انتشارات سمت

ایران در سپیده دم تاریخ، جرج کامرون، ترجمۀ حسن انوشه، انتشارات علمی و فرهنگی

ایرانویج، دکتر بهرام فره وشی، انتشارات دانشگاه تهران

 

  • دورۀ ماد و هخامنشی)

ماد و هخامنشی، دکتر علیرضا شاپور شهبازی، انتشارات دانشگاه

ایران در زمان هخامنشیان، دکتر مرتضی احتشام، انتشارات امیرکبیر

تاریخ ماد، ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف، ترجمۀ کریم کشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی

تاریخ ایران کمبریج، جلد2، زیر نظر ایلیا گرشویچ، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر، انتشارات جام

شاهنشاهی هخامنشی، ماریا بروسیوس، ترجمۀ هایده مشایخ، نشر ماهی

امپراتوری هخامنشی، پی یر بریان، ترجمۀ ناهید فروغان، نشر فرزان، 2جلد

 

  • دورۀ سلوکی و اشکانی)

اشکانیان، دکتر مهرداد بهار، انتشارات دانشگاه آزاد

اشکانیان، مالکم کالج، ترجمۀ مسعود رجب نیا، انتشارات هیرمند

مبانی تاریخ پارتیان، کلاوس شیپمان، ترجمۀ هوشنگ صادقی، نشر فرزان

شاهنشاهی اشکانی، یوزف ولسکی، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس

 

  • دورۀ ساسانی و اوایل دورۀ اسلامی)

تمدن ایران ساسانی، ولادیمیر گریکورویچ لوکونین، ترجمۀ عنایت الله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی

ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستین سن، ترجمۀ رشید یاسمی، انتشارات صدای معاصر

تاریخ ایران کمبریج، جلد3، بخش1، زیر نظر احسان یارشاطر، انتشارات امیرکبیر

تاریخ ایران کمبریج، جلد3، بخش2، زیر نظر احسان یارشاطر، انتشارات امیرکبیر

مبانی تاریخ ساسانی، کلاوس شیپمان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، نشر فرزان

تاریخ ساسانیان، دکتر علیرضا شاپور شهبازی، مرکز نشر دانشگاهی

دو قرن سکوت، دکتر عبدالحسین زرین کوب، انتشارات سخن

فرهنگ ایران پیش از اسلام، دکتر محمد محمدی، انتشارات توس

تاریخ و فرهنگ ایران در دورۀ انتقال، دکتر محمد محمدی، انتشارات توس، 5جلد

شهریاران گمنام، احمد کسروی، انتشارات جام

 

  • خطوط و زبان های ایرانی)

تاریخ زبان فارسی، دکتر محسن ابوالقاسمی، انتشارات سمت

راهنمای زبان های باستانی ایران، دکتر محسن ابوالقاسمی، انتشارات سمت، 2جلد

فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، رالف پارمن شارپ، انتشارات پازینه

کتیبه های هخامنشی، پی یر لوکوک، ترجمۀ نازیلا خلخالی، نشر فرزان

زبان پهلوی،ادبیات و دستور آن، دکتر ژالۀ آموزگار و دکتر احمد تفضلی، نشر معین

مقدمۀ فقه اللغۀ ایرانی، بوسیف ارانسکی، ترجمۀ کریم کشاورز، انتشارات پیام

تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، دکتر احمد تفضلی، انتشارات سخن

 

  • تاریخ اساطیری ایران)

تاریخ اساطیری ایران، دکتر ژالۀ آموزگار، انتشارات سمت

شناخت اسایر ایران، جان هینلز، ترجمۀ دکتر ژالۀ آموزگار و دکتر احمد تفضلی، نشر چشمه

کیانیان، آرتور کریستین سن، ترجمۀ دکتر ذبیح الله صفا، انتشارات علمی و فرهنگی

نخستین انسان و نخستین شهریار، آرتور کریستین سن، ترجمۀ دکتر ژالۀ آموزگار و دکتر احمد تفضلی، نشر چشمه

حماسه سرایی در ایران، دکتر ذبیح الله صفا، انتشارات امیرکبیر

شاهنامۀ فردوسی و فلسفۀ تاریخ ایران،  مرتضی ثاقب فر، انتشارات معین

 

  • دین های ایرانی )

ایران باستان، ماریان موله، ترجمۀ دکتر ژالۀ آموزگار، انتشارات توس

زردشتیان،باورها و آداب دینی آنها، مری بویس، ترجمۀ عسکر بهرامی، انتشارات ققنوس

چکیدۀ تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، ترجمۀ همایون صنعتی زاده، انتشارات صفی علیشاه

تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، ترجمۀ همایون صنعتی زاده، انتشارات توس، 3جلد

دینهای ایران، گئو ویدنگرن، ترجمۀ دکتر منوچهر فرهنگ، انتشارات آگاهان ایده

محموعه آثار ابراهیم پورداوود، انتشارات اساطیر

امید شمس آذر
۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۲:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

     مقدمّه

در اینکه مطابق کلام الله مجید، یهود اصلی ترین گروه معاند با اسلام اند، حرفی نیست؛ امّا باید توجّه داشت که دشمن شناسی و غافل نبودن از توطئۀ دشمن، منجر به بزرگ پنداری دشمن و میزان اثرگذاری اعمالش از آنچه که هست، نباید بشود. چرا که خود نیز نوعی فریب خوردگی و غفلت و کمک به اهداف دشمن است و از این رو در قرآن و سنّت اسلامی ما مذموم شمرده شده است. در سالهای اخیر، عدّه ای که به خاطر ضعف درونی خود، اساساً توان فکر کردن به مسئلۀ دشمن و توطئه های دشمن را نداشته اند، با مطرح کردن تئوری توهّمی "توهّم توطئه" از اساس در پی القاء عدم واقعیّت چیزی به نام دشمن و دشمنی بوده اند. اینان چنان القاء می کنند که گویا هرکس از دشمن و دشمنی هایش سخن بگوید، دچار پندار و توهّم شده است؛ غافل از آنکه با همان نگاه مادّی آنان نیز، واقعیّت داشتن چنین چیزی تصوّرپذیر است. یعنی: آیا در دنیای کنونی که دنیای منافع باشد، نمی توان قائل شد که منافع عدّه ای با یکدیگر در تضاد بوده و این امر منجر به دشمنی آنان شود؟ (حالا گذشته از انگیزه های اعتقادی و معنوی). پس دشمن وجود دارد و فعالیت هم می کند، امّا در حدّ و اندازۀ خود. نه کمتر و نه بیشتر! روی این حساب باید مواظب باشیم طبق برخی تحلیل ها، دنیا را دست یهود و شبکۀ صهیونیستی ندانیم. آنان دشمن امّت اسلام و بلکه همۀ انسانهای دیگر بوده و هستند، امّا چنین نیست که بعضاً عنوان شود: جریان "استعمار" آلت دست یهود است؛ بلکه در اصل، این یهود است که آلت دست استعمار است. رویکرد یهود "نژادپرستی" است که با تمسّک به ابزارهایی نظیر: نسل کشی، ترغیب به عدم تشکیل خانواده و تضعیف بنیان آن، تبلیغ بی فرزندی و تک فرزندی، ترویج همجنس بازی و در مواقع لزوم هم قتل عام مستقیم ملّت ها در پی برقراری اهداف خویش است؛ امّا هدف استعمار چیزی فراتر از این و تقویت نژادپرستی در میان گروههایی مثل یهود، تنها یکی از ابزارآلات آن است. استعمار در پی "تفرقه" و تجزیه و در نهایت تضعیف ملّت های جهان و تحکیم قدرت و سلطۀ خود از این طریق بر تمامی آنان است. از این رو بایسته است دشمن اصلی و فرعی را در این میان از هم بازشناخته و انرژی های خود برای صرف کردن علیه هرکدام از آنها را اولویّت بندی کنیم. انحصارطلبی و نژادپرستی یهودپسندانه و تجزیه طلبی و بیگانه گرایی استعمارپسندانه هردو، دو روی یک سکّه اند که در کشورهای هدف، هرکدام به آن دیگری دامن می زنند؛ منتها باید اصل و فرع را از هم تشخیص داد.


     دشمن اصلی و دشمن فرعی

چندی پیش مقاله ای دیدم با عنوان "صهیونیسم منشأ پیدایش پان ترکیسم". با توضیحات فوق، کاشف به عمل می آید که پان ترکیسم در اصل زادۀ استعمار است، مستقیم یا غیرمستقیم. آنچه که زادۀ صهیونیسم است، اندیشه ای است که کم و بیش در راستای اهداف نژادپرستانۀ یهود باشد و امنیّت فرهنگی آنان را تأمین کند. در میان رویکردهای انحرافی شکل گرفته در جهان اسلام، می بینیم که ناسیونالیسم ایرانی و پارسی تا حدّ زیادی داری چنین ویژگی هایی است و نقاط مشترک فراوانی با آرمانگرایی های یهودی دارد. مرکز ثقل اصلی آن نیز، تأکید بر دوران حکومت کوروش هخامنشی و اقدامات اوست؛ امّا چنانچه گفتیم این اندیشه که غیرمستقیم به تحریک احساسات قومیت ها و دلسردی و نهایتاً جدایی طلبی آنان دامن می زند، اهمّیت فرعی برای مقابله داشته و از اولویت های بلندمدّت است و اهمّیت اصلی از آنِ اندیشه ای است که گرایش های تفرقه جویانه را مستقیم و بی پرده مطرح می کند و مقابله با آن باید در کوتاه مدّت صورت بگیرد. وحدت ملّی و در عین حال تنوّع قومیتی هردو مطلوب، و از آنطرف تقرقۀ ملّی و در عین حال انحصارگرایی هر دو مذموم است؛ امّا ناگفته پیداست که در صورتی که موفّق به برقراری هر دو مطلوب به طور همزمان با یکدیگر نشدیم، از آن میان، وحدت -ولو به قیمت انحصار- نسبت به تنوّع مطلوب تر و تفرقه -ولو منجر از تنوّع- نسبت به انحصار مذموم تر است. از این رو شایسته است به جای پی جویی ریشه های صهیونیستی پان ترکیسم، به توصیف و تحلیل حال حاضر و خطرات احتمالی آیندۀ آن بپردازیم و در این راه بیشتر از آنکه به دنبال دروغ ها و جعلیات آنان در عرصۀ تاریخ بگردیم، در پی پرداخت به تناقض گویی هایی که در حال حاضر در گفتارها و نوشتارهایشان دچار آن هستند، باشیم. آن وقت خواهیم دید که پان ترکیسم بر مبنای هیچ پایه و اساس عقیدتی و آرمانی مشخّصی بنا نشده و همۀ مواضع آن -حدّاقل تا جایی که در ایران شاهدش هستیم- از نوع منفی و سلبی بوده و موضع سلبی نیز -بر خلاف موضع مثبت و ایجابی- راه به جایی نمی برد و از پیش محکوم به فناست.


     تناقضات پان ترکیسم

پان ترکیست ها اکنون خود در یاوه سرایی های مهمل خویش گرفتارند و قادر به ارائۀ مانیفست روشن و مبیّن از مکتب و مرامی که دنبال می کنند، نیستند. برای همین همواره دچار پراکنده گویی بوده اند. پراکنده گویی هایی که گاه به طنز می ماند؛ از جمله:

     1- اینان، هم از شخصیت های ترک و نیمه ترک سده های پیش از اسلام آسیا و اروپا تمجید می کنند و هم از شخصیت های ترک و تاجیک آذربایجانی ایران و هم از شخصیت های آذربایجانی مسلمان معاصر. مثلاً از ملکه تومروس/تامراکیس با پیشوند "ننه" به عنوان شخصی که کوروش را نابود کرد، تجلیل می کنند و از افشین سردار ترک خلیفه معتصم عبّاسی به عنوان شخصی که به دوست خود بابک خرّمدین خیانت کرد، به بدی یاد می کنند. می پرسیم ملاک این تکریم و تقبیح ها چیست؟ اگر ملاک ترک بودن است، افشین ترک بود. پس چرا عنوان نمی کنید که او سردار زیرک خلیفه بود که با درایت و فراست خود در اندرونی تشکیلات بابک طغیانگر نفوذ کرد و او را دستگیر نموده و تحویل خلیفۀ مسلمین داد و مسلمانان را از شرّ او آسوده ساخت؟ آن هم خلیفه ای که ترک زاد بود و از مادری ترک به دنیا آمده بود! اگر ملاک آذربایجانی بودن است، امثال تومروس ملکۀ ماساژت ها یا آتیلا سردار هون ها که آذربایجانی نبودند! اگر ملاک ترک بودن و آذربایجانی بودن توأمان است،در مورد بابک کسی به جد نتوانسته ادّعا کند که وی ترک و ترک زاده بوده است. اگر ملاک اسلام است، چهره های پیش از اسلام و برخی از چهره های قرون اوّلیۀ اسلامی مسلمان نبودند! اگر هم ملاک انسانیت است، دربارۀ کوروش در هیچ منبعی اشاره نشده که وی یک جنایتکار بین المللی و دشمن بشریت بوده تا قاتلش برخلاف مقتضای طبیعی هر جنگ دیگری که یک سرش پیروزی و سر دیگرش شکست است، شایستۀ تمجید باشد! (گذشته از آنکه داستان رویارویی کوروش با ملکه تومروس در برخی منابع معتبر تکذیب نیز شده است). اینها همه گوشه هایی از سرگردانی های پان ترکیست ها و تناقض گویی های آشفته و پریشان آنان است که حکایت از عدم داشتن موضع ایجابی مشخص برای آنان می کند. افول کردن فوری شعله های فرعی "پان آذریسم" و "پان تورانیسم" و بازگشت مجدّدشان به همان خاستگاه اصلی پان ترکیسم، نشانگر همین موضع سلبی است: "پان آنتی ایرانیسم"! هرچه باشد، فقط ایران نباشد. این موضع اصلی آنان است که یک موضع سلبی است و موضع سلبی هم -چنانکه اشاره شد- راه به جایی نمی برد. برای همین در برابر آن، موضع گیری سلبی دیگر هم نهایتاً یک نوع جبهه بندی کاذب را به وجود می آورد. راه مقابله، تنها تقویت ایران و ایرانیت و در مواقع امکان ترویج تنوّع گرایی از نوع صحیح آن است؛ چرا که بعضاً از سوی برخی نهادهای فرهنگی عنوان می شود که: "مسائل قومیتی را به هیچ وجه مطرح نکنید". این سخن درستی نیست و به نوعی پاک کردن صورت مسئله به جای حلّ مسئله به شمار می رود. مسائل قومیتی فی نفسه جذّاب است و اگر ما به صورت صحیح آن مطرحشان نکنیم، لاجرم مخاطبانمان به سمت کسانی که به طور غلط و انحرافی مطرحشان می کنند، خواهند رفت. از سوی دیگر، درست نیست که وقتی آنان با طرح آن انحرافات، اقدام به شبهه افکنی در نزد افکار عمومی می کنند، ما از پاسخ گویی و شبهه زدایی طفره برویم:

«چو می بینی که نابینا و چاه است          اگر خاموش بنشینی گناه است».

     2- ایران آنان نیز نه ایران کوروش و داریوش، که همین ایران امروزی است. برای کسی که اهمّیتی به صحّت اظهارنظرهای تاریخی نمی دهد، گذشتۀ تاریخی ملل دیگر هم چندان مهم نخواهد بود. هدف اصلی او، ضربت زدن به همین وضعیت حال حاضر آن ملّت است؛ یعنی: جمهوری اسلامی ایران. اینگونه است که همانها که تا دیروز علیه حکومت پهلوی به دلیل [صرفاً] مواضع شوونیستی و انحصارگرایانه اش از جمله ممنوعیت چاپ کتابهای ترکی در کشور، ممنوعیت تکلّم به زبان ترکی در مدارس و مواردی از این دست انتقاد می کردند و چند صباحی از روی مصلحت و به اقتضای وقت، به قافلۀ انقلاب اسلامی مردم ایران پیوسته بودند تا در راه سرنگونی دشمن مشترک قدم بردارند، پس از تحقّق هدف اوّلیه و چند سال از برقراری حکومت اسلامی و به طور خاص نیز بعد از فروپاشی شوروی سابق که پایگاه فکری خود را از دست دادند، نقاب از چهره انداخته و دوباره با حفظ مواضع پان ترکیستی، از انقلاب روی برگردانده، ولی اینبار نه کمونیست که سلطنت طلب شده اند!! از بزرگترین طنزهای واقعی روزگار که بسیار زهرآلود نیز هست. از آنجهت که شوم ترین، بی معناترین و در عین حال مزوّرانه ترین همنشینی، همنشینی شاهدوستی و قومیت گرایی است. شاید "شغال" هم عنوان رسایی برای نامیدن این گروه نباشد.

     3- اگر تاکنون خودآگاهی ملّی در میان اقوام ما آنطور که باید شکل نگرفته است، غالباً عنوان می شود که به خاطر هویّت مذهبی جامعۀ ما بوده است؛ امّا اخیراً شاهد حرکتهایی در راستای تضعیف هویّت ملّی هستیم که با ماهیت مذهبی جامعه هم چندان سازگاری ندارد. از آن جمله:

  • اگر تا پیش از این عنوان می شد: "یئل یاتار، طوفان یاتار، یاتماز حسینین پرچمی"، اخیراً زمزمه می شود: "یئل یاتار، طوفان یاتار، یاتماز تراختور بایراغی". دست مریزاد! مقام امام حسین(ع) -العیاذبالله- تنزّل پیدا کرده و با تراکتور هم رتبه گردید؛ آن هم در سرزمین حسینی آذربایجان و شهر عاشورایی تبریز.
  • استاد سیّدمحمّدحسین شهریار در پاسخ شاعر شیرین سخن امّا نه چندان مذهبی هم دیار خود -سهند- در آن منظومۀ فاخر می سراید: "من علی(ع) اوغلویام، آزاده لرین مردی مرادی"؛ در چاپهای جدید نوشته اند: "من ائلین اوغلویام، آزاده لرین مردی مرادی". خوب است دیگر! نام حسین(ع) اگر تبدیل به تراکتور شود، نام علی(ع) نیز می شود ائل.
  • شاعر محلّی می سراید: "آمان آلله، بیر زمانه اولوبدی...". عاشّیق می خواند: "ای آقالار، بیر زمانه اولوبدی...". این الله زدایی نیز در راستای همان علی(ع) زدایی و حسین(ع) زدایی پیشین است.
  • ما شیری داشتیم که با ترس از نهیب بانگ توحید ملّت دیندارمان، شمشیر از دستش افتاد و پا به فرار گذاشت و خورشیدش نیز غروب کرد. ملّت ما به خوبی می داند که آنجا که شیر پا به فرار بگذارد، جایی برای زوزۀ گرگهای خاکستری باقی نمی ماند. آنجا که شمشیر بیفتد، جایی برای داس و چکّش باقی نمی ماند. آنجا که که دیوار آهنین قرو بریزد، جایی برای تار تنیدن عنکبوت باقی نمی ماند. و آنجا که خورشید غروب کند، جایی برای ماه و ستاره باقی نمی ماند. ملّت ما فرزتد ابراهیم(ع) است که فرمود: «أنا لا احبّ الآفلین» (من غروب کنندگان را دوست نمی دارم)، برای همین نام الله را پرچم خویش قرار داد. چه شده است که دوباره معبودهای دیگری در جولاتتد؟
4- خنیاگران محلّی از دیرباز می خوانده اند که: "آرپا چایی اشدی داشدی..........سئل سارانی گؤتدی قاشدی". از زمان شاعری به نام عبدالعلی آیرملو متخلّص به وفا، این آرپاچای که از شعبات سفیدرود در حوالی تکاب است، تبدبل به آراز/ارس شد و نام سارا با نام ارس گره خورد تا به حدّ کافی قابل بهره برداری قومیتی_سیاسی بگردد؛ درست مانند مسئلۀ زیست محیطی دریاچۀ ارومیه! حق هم دارند! وقتی در میان شخصیت های محبوب تاریخی می گردند، جز روح ملّی و غیرت ایرانی چیزی از آنها سراغ نمی یابند. آنوقت است که دست به دامن شخصیت های فولکلوریک می شوند که نسبت به تاریخی ها، آسانتر قابل تحریف اند. از خود آتروپات گرفته تا بابک خرّمدین، اسماعیل صفوی، عبّاس میرزا، ستّارخان و باقرخان، شیخ محمّد خیابانی و در عصر ما شهیدان باکری و امینی و بسیاری شخصیت های دیگر، گرایشات دیگری از آنان جز ایراندوستی و ایرانخواهی در یاد تاریخ نمانده است. آنوقت است که دست به چنین اقداماتی می زنند و با خلط ماجرای سارا با صمد بهرنگی -که در ارس غرق شد- چنسن یاوه هایی می سرایند. عبدالعلی آیرملو همان کسی است که سروده بود: «رستم برود به دماوند با دیو سفید بجنگد، من هم از کوراوغلو برای چنلی بئل نگار بنگارم»! به لحاظ اطّلاعات خام، آیا رستم برود به دماوند یا بیاید به دماوند؟! چون رستم یلی است در سیستان و دماوند بر سر راه سیستان به آذربایجان قرار دارد و به آذربایجان هم نزدیکتر از سیستان است. پس قاعدتاً باید به دماوند بیاید، نه اینکه برود! به لحاظ تحلیل هم شاعر باید بتواند با قاطعیت به این سؤال پاسخ دهد که: آیا اگر -به فرض- روح کوراوغلو را احضار کنیم، راجع به رستم چنین نظری خواهد داشت؟
5- اینان تحت تأثیر اندیشه های امثال نیهال آتسیز در نفی دین و برجسته سازی قومیّت، ادّعا می کنند: من ابتدا خود باید باشم [یعنی به عنوان یک ترک] تا بخواهم دین هم داشته باشم! یا ادّعا می کنند: "تورکچولوق" ایدئولوژی ماست! که البته من نمی دانم منظور آنان از ایدئولوژی چیست؟ با اینحال، هروقت مسئلۀ قره باغ به میان می آید، یادشان می افتد که مسلمان هستند و داد سخن در می دهند که: ای مسلمانان جهان! سرزمین ما در اشغال کفّار است، متّحد شوید تا آزادش کنیم! مثال دیگری از این دست: هرگاه شاعری در اثر خود نام آلله را به کار می برد، میگویند "نگویید آلله، بگویید تانری". از ان طرف نام کوه "تنگری داغی" را که در جنوب مغولستان واقع و نام تانگری/تانری به معنی خدای مورد پرستش ترکان باستان از آنجا به نقاط دیگر منتشر شده است، "آلله داغی" می گویند!!

6- چیزی که آنان در مواضع خود بدان توجه ندارند و قربانیان مخاطب آنان هم از آن غافلند، تفکیک بین دو مفهوم "سرزمین" و "زبان" و به تبع آن مفاهیم "بوم و قوم"، "زبان محلّی و زبان قومی"، "زبان مادری و زبان معیار"، "ادبیات مکتوب و ادبیات فولکلور"، "شعر عروضی و شعر هجایی"، "تاریخ ادبیّات ترکی در آذربایجان و تاریخ ادبیّات ترکی آذربایجانی" و بار مفهومی "یاشاسین آذربایجان و یاشاسین تورک" است. مفاهیم اوّلی همگی مورد اقبال جامعه و مفاهیمی شناخته شده و مقبول هستند، در حالی که مفاهیم دوّمی مفاهیمی تازه وارد، ناشناخته، فاقد اقبال عمومی و گنگ و مبهم اند. برای اثبات این ادّعا همین کافی خواهد بود که ببینیم دستۀ دوّم برای جا افتادن، لاجرم از سوی مطرح کنندگانشان به جلد دستۀ اول در می آیند و به اسم آنان ترویج و تبلیغ می شوند.

در مقدّمۀ کتاب "نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکهای ایران" اثر نویسندۀ جوانی به نام محمّد رحمانی فر ادّعا شده است: تعیین سرحدّات دقیق سرزمین آذربایجان ناممکن است، چون ترکهای ایران در جاهای بسیاری پراکنده هستند!! آذریایجان یک سرزمین تاریخی است که سرحدّاتش هم کاملاً مشخّص است. برای شناخت حدود و ثغور آذربایجان در دوران باستان و دوران اسلامی می توانید رجوع کنید به دو مقاله با همین نام از دکتر عزیز طالعی مدرّس تاریخ دانشگاه ارومیه. اصلاً همۀ ایران ترک زبان باشند؛ این چه ربطی به آذربایجان دارد؟ مگر کشورهای ترک زبان بین خودشان تقسیمات کشوری ندارند و کلّاً از یک استان تشکیل شده اند؟ و مگر در آذربایجان شهرهای غیر ترک نشین نداریم که در کردستان یا عراق عجم شهرهای ترک نشین نداشته باشیم؟ اگر مهاباد و سردشت و بوکان و پیرانشهر و اشنویه جزء سرزمین کردستان اند، آنوقت بیجار و قروه و همدان و قزوین هم جزء آذربایجان اند. دو مفهوم "قومیت" و "سرزمین" را باید از هم مجزّا بدانید. اگر در راه تورکچولوق می کوشید، دم از آذربایجان نزنید و اگر مطلوبتان زبان "قومی" است، زبان مادری یا محلّی را فراموش کنید. این نوع تورکچولوق نه تورکچولوق، که در اصل تولکولوق است!

7- این دسته برخلاف ادّعای همیشگی خود که سنگ زبان مادری/زبان محلّی را به سینه می زنند، در عمل به دنبال ترویج و توسعۀ "زبان نامادری" هستند! زبان مادری شامل گویش ها و لهجه های محلّی اعمّ از ناحیه، شهر و حتّی روستا و محلّه نیز می شود. در این تعبیر، همۀ اینها -فارغ از تقسیم بندی علمی شان- زبان خوانده می شوند. زبان معیار در این مقام جایگاهی ندارد؛ بلکه هدف، حفظ زبان ها و گویش ها و لهجه های محلّی و لغات و ترکیبات و ادبیّات آنهاست که پشت هرکدام، تاریخی نهفته است که چشم انتظار ما برای بازگشایی است. در حالیکه در زبان معیار، این بحث ها مطرح نیست و هدف نهایی "یکدست سازی زبانی" است؛ یعنی درست همان چیزی که اینان با تمسّک به آن، دست به تضعیف زبان ملّی می زنند و این خود یکی دیگر از عجایب روزگار است!! وقتی یکدست سازی محکوم باشد، همیشه و همه جا محکوم خواهد بود. چه در سطح بین المللی، چه در سطح ملّی و چه در سطح محلّی. اگر تضعیف زبانهای ملّی به اسم همسانی بین المللی مذموم است و همچنین اگر تضعیف زبانهای قومی و محلّی به اسم زبان ملّی مذموم است، پس دقیقاً به همان علّت تضعیف زبانها و گویش ها و لهجه های محلّی به اسم زبان معیار هم مذموم است. گذشته از آن، مسئلۀ مهمتر این است که: اساساً ملاک و معیار این "معیار" چیست؟! هیچ زبانی بدون تبادل با زبانهای دیگر، هویّت خالص و مستقلّی از خود ندارد و سره نویسی و سره گویی خارج از حدّ متعارف در مورد هر زبانی ناممکن و بی معناست؛ تنها می توانیم و لازم نیز هست که از نظر دستوری، درست نوشتن و درست گفتن را در دستور کارمان قرار دهیم. حسّاسیت آن گروه ظاهراً بر روی ترکی گفتن و ترکی نوشتن است -ولو در سرزمین خودشان معمول نباشد-، ولی باطن قضیه چیز دیگری است که خیلی هم احتیاج به باریک بینی و موشکافی ندارد:

  • وقتی شاعر یا نویسنده ای در اثر خود کلمۀ محلّی "عکیز" را به کار می برد، می گویند: نگو "عکیز"، بلکه بگو "شکیل" یا "رسیم". می توانم بپرسم چرا؟! "عکس، شکل و رسم" هر سه کلماتی عربی هستند. استفادۀ هرکدام از آنها به جای دیگری، چه توفیری به حال زبان ترکی خواهد داشت؟ این سماجت الّا به این خاطر است که چون فارسی زبانان نیز در حال حاضر کلمۀ "عکس" را به کار می برند، ما هم باید مرزمان را با آنان پررنگ تر کنیم و بر اختلافهایمان هرچه بیشتر تأکید نماییم و درصورت امکان از خودمان اختلاف بتراشیم -استغفرالله- ؟ وگرنه خود فارسی زبانان نیز در دورۀ قاجار، عکس را "فرتور" (صورت تغییریافتۀ پرترۀ اروپایی) می نامیدند.
  • یا وقتی کسی می گوید: "ماشین"، توصیه اش می کنند که دهانش را کج کرده و بگوید "ماکینا" -آنهم برخلاف لهجۀ عموم همزبانانش- تا به هرحال واریانت این واژۀ به کار برده اش که اصالتاً هم فرانسوی است و در صورت اوّلیه اش "میشین" تلفّظ می شود، تا نهایت ممکن از واریانت به کار رونده توسّط فارسی زبانان دور باشد. مگر نه این است که ما با فارس ها دشمنیم و لازم است این دشمنی را به هر نحوی شده بروز دهیم؟!! در اینگونه مواقع، دیگر صحبت از ترکی حرف زدن یا نزدن و یا حتّی برعکس فارسی حرف نزدن یا زدن نیست. صحبت از شبیه نبودن حرف زدن به فارس ها است.
مثالهای دیگر برای پی بردن به عمق این جنون:
  • می گویند: نگو "دایرة المعارف" که معادل عربی "دانشنامه" در فارسی ولی کمابیش در میان فارسی زبانان نیز رایج است، بلکه بگو "انسکلوپدیا" که یک واژۀ اروپایی است!
  • یا می گویند: نگو "پنجره"، بگو "آتیشکا" که یک واژۀ روسی است!
  • و از همه مفتضح تر، می گویبند نگویید "آقا" که از واژه های ترکی دخیل در فارسی است، بگویید "بیگ" که از واژه های فارسی دخیل در ترکی است. یعنی برای اینکه فارسی حرف نزنید، فارسی حرف بزنید و برای اینکه ترکی حرف بزنید، ترکی حرف نزنید!!!


امید شمس آذر
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: «تمام محبّتت را به پای دوستت بریز، امّا تمام اعتمادت را نثار او مکن». اعتماد متقابل در میان انسانها از مسائل مهمّ آنهاست. بسیاری با اعتماد بیجا به طرف مقابل، فریب خورده و عمری تاوان آن را پس می دهند. در این موارد باید توجّه داشت که تاوان اعتماد بیجا از سوءتفاهمی که به خاطر بی اعتمادی اوّلیه پیش می آید سنگین تر است و احتیاط در اینگونه موارد شرط عقل است.

امّا برای مصون ماندن از فریب خوردگی، عامل لازم "بصیرت" است. کسی که با این اوصاف، متّصف به صفت بصیرت باشد، مؤمن را از منافق و خالص را از ناخالص می تواند تشخیص دهد؛ امّا آن که خود به طور کامل خالص نباشد، به راحتی در دام افراد ناخالص نیز می افتد. خود این بصیرت نیز طبق نظر علّامه مصباح یزدی سه رکن عمده دارد که عبارتند از: هوشمندی خدادادی، شناخت دین و تقوای الهی.


امید شمس آذر
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

منّت در ازای انجام خدمت به هیچ روی پسندیده نیست. چون دو حالت بیشتر متصوّر نیست:

یا خدمت رسان، خود به انجام آن خدمت احتیاج دارد یا احتیاج ندارد؛ اگر احتیاج دارد، باید منّت هم بکشد نه اینکه منّت بگذارد. اگر هم احتیاج ندارد، کار خیری را در راه خدا انجام داده است. منّتش چیست؟

امید شمس آذر
۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
اینکه یکی از جنبه های اعجاز قرآن کریم، اعجاز علمی آن است، خودش باز معجزه است؛ زیرا این معنی را می دهد که قرآن از هدایت ماتریالیست های آخرالزّمان نیز غافل نمانده است.
البتّه مذهبی های ما هم باید توجّه داشته باشند که پرداختن به جنبه های علمی اعجاز قرآن، منحصر به "تأیید قرآن با علم" نیست، و "تأیید علم با قرآن" از آن مهمتر است. هرچند قرآن در درجۀ اوّل یک کتاب علمی نیست و شأنش به عنوان برنامۀ جامع سعادت دنیوی و اخروی بشر فراتر از آن است، ولی محصور ساختن تعالیمش در چارچوب یافته های علوم مادّی تا به امروز، توهینی بس بزرگتر به ساحت مقدّس آن شمرده می شود.
امید شمس آذر
۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

تا پیش از خلقت آدم(ع)، مخلوقات ذیشعور خداوند منحصر به جنّ و ملائکه بود. از این میان ابلیس چند هزار سالی بود که در ملکوت به سر برده و عبادت خدا کرده و به مقامی رسیده بود که برای فرشتگان منبر می رفت و کلاس اخلاق می گذاشت. هنگام خلقت مخلوق جدید، از طرف خدا فرمان رسید که همۀ فرشتگان بر او سجده کنند. ابلیس که در مقام استاد ملائکه خود را بالاتر از آنان می دید، با این فرمان مشکلی نداشت؛ امّا هنگامی که فهمید این فرمان شامل خود او هم می شود، شوکه شده و سرپیچی نمود و شد آنچه شد.

به همین قیاس در میان آدمیان هم، خداوند قوم موسی(ع) را -به سبب تقوایشان- بر جهانیان آن روز برتری داده و یک_دو هزاره ای این عنوان در انحصار آنان بود. پس از ظهور امّت اسلام در عرصۀ تاریخ، این مقام از دست یهود خارج شده و به دست مسلمانان افتاد و یهود به همان انگیزه ای که ابلیس از  بنی آدم کینه به دل داشت، شروع به دشمنی با امّت اسلام کردند؛ امّا این پایان ماجرا نبود.

هنگام نزول آیۀ مبارکۀ 54 سورۀ مائده ((ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، خداوند جمعیّتی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنان او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد می‌کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد می‌دهد؛ و فضل خدا وسیع، و خداوند داناست))، اصحاب از پیامبر(ص) پرسیدند: "یا رسول الله ! اینان کدام جمعیّت اند؟" و پیامبر(ص) دست بر پشت سلمان فارسی زد و فرمود: «از تبار این اند». یعنی اینجا نیز به مانند مراحل قبلی که اقلیّتی از میان دستۀ اوّلیه سر برآورده و در ادای وظیفۀ بندگی خداوند و حقّ توحید او، بر اکثریت غلبه پبدا می کنند، اقلّیتی که بعدها به اسلام گرویده اند، در انجام تکلیف مسلمانی از اکثریت نخستین آن روز -یعنی عرب ها- پیشی می گیرند.

با این اوصاف، ایرانیان باید خیلی مواظب حفظ این وضعیت موجود برای خود باشند که چندی است با خیانت ها و جنایت های میزبانان اوّلیۀ پیام اسلام (عربستان سعودی و هم پیمانانش) به دست آنان افتاده و از این امانت بسیار سنگین با تمام وجود مراقبت به عمل آورند؛ وگرنه روند همچنان ادامه خواهد داشت. هزاره ها منتظرند!!


امید شمس آذر
۲۰ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

نواخت سرود ملی جمهوری اسلامی را گذاشته ام روی آهنگ زنگ ساعت موبایلم. چون دست خودم نیست، همین که این صدا را می شنوم،بی اختیار از جا کنده می شوم و سر پا می ایستم....

میهنم را تا این حد دوست دارم.

امید شمس آذر
۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

رستم پسر زال و مادرش رودابه دختر مهراب فرمانروای کابل (عدّه ای از محقّقان معتقدند زال نام دودمانی نام آور بوده و رستم از از آن دودمان برخاسته است) ، به هنگام تولّد چنان درشت بود که درد زادن بر مادر گران آمد و به چاره گری سیمرغ پهلوی رودابه را شکافتند تا زاده شد. به شیر مادر آرام نمی یافت. 10 دایه به شیر دادنش برگزیده شدند. چون از شیر خوردن لب فرو شست و غذا خوردن هم توانست، به اندازۀ 5 تازه جوان خوردنی می خواست. چون بزرگ شد، چنان زورمند شد که اگر پای بر سنگ خاره می فشرد، چون خمیر سوراخ می شد. جامۀ نبردش پوست پلنگی بود که نه به آتش می سوخت و نه در آب تر می شد. زه کمانش از چرم شیر بود و کمانش 60 خم داشت.

در آغاز جوانی پیل سپید سام را که شب هنگام گریخته بود، گرفت و کشت و دژ سپیدکوه را گشود. رهایی و پادشاهی کی قباد و کی کاووس و کی خسرو به همّت و زور و تدبیر او بود. به فرمان سام در جستجوی کی قباد به البرزکوه رفت و پس از گذشتن از 7 خوان، کی کاووس و گیو و گودرز و دیگر پهلوانان را که در بند دیوان گرفتار شده بودند، رها کرد. جنگ با افراسیاب، کشتن اشکبوس پهلوان تورانی، نبرد با اکوان دیو و کشتنش، نجات بیژن از چاه و بند افراسیاب، جنگ با اسفندیار، پیکار با سهراب و... از شاهکارهای پهلوانی های اوست. در میان پهلوانان به گیو بیش از دیگران مهربان بود. دختر خود بانوگشسب را به زنی به او داد و گیو نیز خواهر خود شهربانوارم را به او داد. در زمان رستم، کاموس سردار کوشانی هوس گرفتن هند و سیستان کرد. رستم از تسلّط کوشانیان در درّۀ کابل اندیشناک و به خشم شد و خود که فرمانروای سیستان بود، آنان را از سرزمین خویش دور کرد.

عدّه ای از محقّقان معتقدند این هنرنمایی ها و پهلوانی ها در سالهای نیمۀ قرن 1 میلادی روی داده است. رستم 600 سال از زمان منوچهر تا روزگار بهمن پسر اسفندیار زنده بود. چون روزگارش برگشت، در چاهی که برادر بدسگالش شغاد در راهش کنده و به نیزه و دشنه انباشته بود، درافتاد و سراسر اندامش مجروح شد و از آن زخمها درگذشت؛ ولی پیش از مرگ از درون چاه با تیری برادرش را به درختی که در سر چاه بود دوخت و انتقام گرفت. 

رستم پسر زال پسر سام پسر نریمان پسر گرشاسپ، انسانی بود به کمال فضایل آراسته، دلیر، راستکار، مهربان، مردمگرا، پاک اندیش، عفیف و آزاده و هرگز اندیشۀ بد در دلش نمی گذشت. بزرگترین، نام آورترین و سزاوارترین پهلوانان ایران بود. در برابر حملۀ دشمنان سدّی استوار بود و بر همۀ پادشاهان و سرداران زورمند بیگانه -که اگر نوبتی پیروز می شدند آزادی و آبادی و سربلندی ایران همه بر باد می رفت- چیره گردید. پایگاهش غالباً سیستان بود و جز هنگام ناچاری از آن بیرون نمی شد. وقتی کاووس وی را برای دفع سهراب به دربار خواند، در آغاز بهانه آورد و از سیستان بیرون نرفت. بهانه آوریش بر کاووس گران آمد و پیغامهای ناهموار و پردرد فرستاد؛ امّا به ناچار او را راضی کرد. رستم پس از پیری به سیستان رفت و در آن سرزمین -که پدرانش نیز روزگارانی فرمانروا بودند- آرام گرفت. بعد از انتقال پادشاهی از کی خسرو به خانوادۀ مهراسب، در کارهای کشور و جنگها دخالت نمی کرد و جز همزبانی و همنشینی با بستگان و دوستان، مراد و آرزویی نداشت؛ امّا چندی بعد به اجبار و اکراه تن به مبارزه با اسفندیار رویین تن فرزند گی گشتاسپ داد و بعد از کشتن او -به پیش بینی سیمرغ- خود نیز دیری نپایید.

بلاذری در "وصف البلدان" گفته: «هنگامی که سیستان به تصرّف اعراب درآمد، طویلۀ اسب رستم همچنان برپا بود». داستانهای او از مرزهای سیستان و ایران گذشته و بازتاب هنرنمایی هایش از شرق تا دورترین سرزمینهای چین و مغولستان و از از غرب تا بلغار و از شمال تا روسیه رسیده است و داستان پردازان این کشورها از نظیر کارهای او حکایت ساخته و به پهلوانان افسانه ای خود نسبت داده اند.


امید شمس آذر
۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سیستان جلگه ای است پهناور به وسعت 8117 کیلومتر مربّع و چنان صاف و هموار که بسیار جاها اگر بر زمین آب ببندند، در پهنه ای وسیع و از هر سو بی رنج آبیاری می شود. این سرزمین میان 29 تا 32 درجۀ عرض شمالی و بین 60 تا 64 درجۀ طول شرقی گرینویچ قرار دارد و از شمال و شرق به افغانستان، از جنوب به زاهدان و بلوچستان و از غرب و شمال غرب به کویر لوت و خراسان جنوبی می پیوندد. زابل مرکز سیستان است که در 61 درجه و 29 دقیقه و 15 ثانیۀ طول شرقی و 31 درجه و 1 دقیقه و 35 ثانیۀ عرض جغرافیایی قرار گرفته و حدود 223 هکتار مساحت دارد و در جلگۀ پهناوری که اطرافش تا فاصلۀ زیادی عاری از کوه و عوارض طبیعی است، واقع است.

بیشتر آبادی ها و آبادانی های این سرزمین، به کوشش و پایمردی و نیروی سکه ها/سکا ها پدید آمده است و نام از ایشان یافته؛ چه سیستان در اول سکستان بوده است. پیش از درآمدن سکه ها این سرزمین درنگیان یا زرنگ نام داشت و زرنگ و زریه در زبان اوستایی و دریه در فرس هخامنشی و زریا در پهلوی، همه آن است که امروز دریا می گوییم. سکه ها یا سک ها دسته های بزرگی از نژاد آریا بودند که به گمان گروهی از محقّقان، پس از انقراض دولت هخامنشی و پادشاهی یافتن اشکانیان در حدود سال 128 م به زرنکا آمدند، اندک اندک قوی شدند، تا سند و پنجاب پیش رفتند و بر آن سرزمینها چیره شدند.

سیستان زادگاه کی قباد و کی کاووس و کی خسرو و پادشاهان باستانی و رستم جهان پهلوان است. مردم این سرزمین قهرمان پرور، همیشه بدین قهرمان می بالند و تا 100 سال پیش سوگند راستشان "به جدّم رستم" و "به روان پاک رستم" بوده است؛ و به روایتی اشو زرتشت در این سرزمین به دنیا آمده است. باور سیستانیان این بود که فروهرها گرشاسپ را در سرزمین ایشان نگهبانی می کنند و سوشیانس در زمان موعود از آنجا آشکار می شود.

از آثار باستانی سیستان، شهر سوخته است. تپّه ای به بلندی 20 متر در محدوده ای به وسعت 280 هکتار. این محدوده بی گمان یکی از مهمترین مراکز شهرنشینی آسیا در عصر مفرغ بوده است. ضمن کاوشهای علمی، بنای مستطیل شکلی با اتاقهای 4 گوش، راهروها و پلّکانهایی نمایان شده. این بنای بزرگ به وسعت تقریبی 500 متر مربع است. دیوارهای ضخیمی از خشت به بلندی 3 متر داشته که برخی از آنها با اندود دیوارها برپاست. در انتهای این کاخ باستانی، نشانه هایی که بازگو کنندۀ وقوع آتش سوزی پردامنه و مهیبی است، به جاست. از جملۀ این نشانه ها، تیرهای سوخته و اسکلت انسانی است که دستۀ هاونی در دست راست دارد. چنین می نماید که این بناها متعلّق به 20 سال اول هزارۀ 2 ق.م است. از چیزهایی که ضمن کاوش در تپّّه های شهر سوخته به دست آمده، پیکرۀ مفرغی زنی است که کوزه ای بر سر دارد و متعلّق به نیمۀ دوم هزاره سوم ق.م است. گونه گونۤ ظرفهای سفالین به رنگهای متفاوت که بیشتر نخودی، برخی منقوش و بیشتر بی نقش است، قدمت شهر سوخته را ثابت می کند و از کاوشهای مقدّماتی که در این شهر و پیرامون بمپور و تلّ ابلیس کرمان و بردسیر به عمل آمده، می توان باور داشت که مردمان این سرزمین ها در هزاره های 4، 3 و 2 ق.م تمدنی درخشان و همانند تمدن مردمان هند و بین النّهرین داشته اند. آثار شگفت انگیزی چون نخستین اثر پویانمایی (انمیشن) جهان، خط کش با دقت نیم میلیمتر، چشم مصنوعی و... از جمله نشانه های کشف شدۀ تمدنی در شهر سوخته اند که این کاوش ها هنوز هم ادامه دارد.

در حدود سال 1338 ش از طرف دولت وقت ایران یک هیئت باستان شناس ایتالیایی در کنار رود هیرمند در تپّۀ غلامان به کاوش پرداخت. دهان غلامان تپّه ای مصنوعی میان کوه خواجه، شهر سوخته، قلعه تپه، بی بی دوست و قلعۀ سام است. پس از مدّتی خاکبرداری، آثار ساختمانی عظیم که در روزگاران قدیم پیرامون آن بناهایی مفصل و باشکوه بوده و مجموعاً شهر نسبتاً وسیعی را تشکیل می داده اند، نمایان شد. این بناها از گل خام بوده و آجر و سنگ در آنها به کار نرفته است؛ چون در سیستان سنگ نایاب است و خاک سراسر این سرزمین -که در آن شن و سنگریزه نیست- چون با آب امیخته و گل شود، چسبنده و به مانند آجر سفت می شود. بنای مکشوفه که بر اطراف حیاط مرکزی آن اتاقهای متعدّد ستوندار عظیم بوده، همه از زمان داریوش اول است. ساختمان قدیمی دهان غلامان، مقرّ حاکم آن ناحیه بوده که در زمان پادشاهی هخامنشیان وسعت و آبادانی فراوانی ذداشته است؛ و چون در مرز شرقی و نزدیک سرزمینی بوده که پیوسته بیم تاخت و تاز و هجوم اقوام صحراگرد از آن سو می رفته است، حاکمی لایق و مدبر و منسوب به دودمان پادشاه بر آنجا حکومت می کرده است.


امید شمس آذر
۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

در مورد خاندان حکومتگر شیعه مذهب دیلمیان یا آل بویه سؤالی مطرح می کنند بدین قرار که:

اگر آل بویه شیعه بودند، چرا با وجود تسلّط بر بغداد و قدرت عزل و نصب خلفای عبّاسی، خود خلافت را سرنگون نکردند؟

در پاسخ باید گفت:

  • اوّلاً سنّی نبودند، مسلمان که بودند!
  • ثانیاً مگر قرار است هرکس شیعه باشد، رکن خلافت را سرنگون کند؟
  • ثالثاً آیا می توانستند که این کار را نکردند؟
  • رابعاً اگر هم این کار را می کردند، چه جایگزینی برایش داشتند؟
  • خامساً رکنی را که بیش از 3 قرن محکم شده، چگونه می توان یک شبه سرنگون کرد؟
  • سادساً در صورت سرنگون کردن، با آل زیار چه می کردند؟
  • سابعاً در آن شرایط، سرنگون شدنش اثربخش تر بود یا ضعیف شدن تدریجی اش؟
  • ثامناً آیا جز این، هیچ نقطۀ روشن دیگری در کارنامۀ خود ندارند؟
  • تاسعاً پاسخ دهید اگر مختار شیعه یود، چرا آل زبیر را سرنگون نکرد؟!
  • عاشراً و... .


امید شمس آذر
۱۶ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر


مکسمیلیانوس، تلمیخا، سودینانوس، دیناسیوس، مارتینوس، یوانیس و آنتونیوس چوپان نام هفت نفر اصحاب کهف/یاران غار می باشد که در میان مردم برخی کشورهای منطقه به هفت خفتگان شهرت دارند. سگ آنان نیز کمیتلیو نام دارد. آنان در سال 137 میلادی -مطابق با سال 890 رومی- به غار آنجلس واقع در روستای رقیم رفتند. در سال 157 میلادی همسر مکسمیلیانوس که هلن نام داشت از دنیا رفت. در سال 187 میلادی پسر وی که ارکمیت نام داشت از دنیا رفت. خدمتکار انها گالوس نیز که بیش از صد سال از عمرش می گذشت، به صلیب کشیده شد. اصحاب کهف در سال 437 میلادی پس از 300سال از خواب برخاستند و در همان سال از دنیا رفتند. (مطابق با 133 سال قبلاز ولادت پیامبر اعظم <ص> و 186 سال قبل از هجرت).

با این حساب، 753 قبل از میلاد سال تأسیس امپراطوری روم و 2770 سال قدمت روم (ایتالیا) تاکنون (2017 میلادی) است. چهار پیامبر به نامهای سلام، سلوم، سهولی و الغیا <علیهم السّلام> که مزارشان در قزوین است، همزمان با اصحاب کهف بوده اند. مکان روستای رقیم و غار آنجلس مطابق شواهدی در استان کنونی انطاکیۀ ترکیه است.

 

امید شمس آذر
۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


اسکندر یا سکندر معروف در داستانهای ایرانی، عبارت از "اش کنتار/ارشک بزرگوار" بزرگ اشکانیان بوده است؛ آنکه معروف شده به اسکندر مقدونی، در اصل "آلکساندر/آلکسو آندروس" نام داشته که گاهاً به تخفیف آلکس هم نایده می شود و معنای نامش انساندوست است و نزد ایرانیان به لقب گجستک یعنی ملعون شناخته شده است. وی بت پرستی بود جهانکوب از مردم یونان. حرامزده به دنیا آمد و مادرش اولمپیا به این دلیل طلاق داده شد. آلکساندر پس از فهمیدن آن به مردم گفت: " خدای خدایان به صورت ماری خوش خط و خال به بستر مادرم خزید و با او همآغوش گردید و من فرزند خدای خدایان جهانم ". وی در 20 سالگی به تخت سلطنت نشست و در 32 سالگی مرد.

دختری که او به همسری گرفت، استاتیرا نام دارد و رکسانا/روشنک که در داستانهای ایرانی دختر دارا گفته شده، دختر اوکسیارش -همسر دیگرش- بود.

ارسطو 28 سال پیش از آلکساندر متولّد شد و در 48 سالگی تربیت او (آلکساندر گجستک) را بر عهده گرفت و 1 سال قبل از او درگذشت. وی (ارسطو) آخرین فروغ مشعل علم و حکمت یونان بود. (384 تا 322 قبل از میلاد).

 

امید شمس آذر
۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر