حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۹۱۹ مطلب توسط «امید شمس آذر» ثبت شده است

در مورد جریان تغییر قبلۀ مسلمین از مسجدالاقصی به کعبه در صدر اسلام، سخنان فراوانی گفته شده است؛ از جمله اینکه: در اوایل لازم بود اتّحاد اسلام به عنوان یک دین توحیدی با یهودیّت و مسیحیّت مشخّص گردد، یا اینکه کعبه در آن زمان به صورت پایگاه بت پرستی درآمده بود، و... . امّا در این مقال، می خواهم نکتۀ دیگری را از این قضیه استفاده بکنم که کمتر مورد اشاره قرار گرفته است.

برخی از مستشرقین، اصل ظهور دین اسلام و فتوحات بعد از آن را اینگونه تحلیل کرده اند که: "اعراب که آن زمان حکومت مستقلّی برای خود نداشتند، به فکر تشکیل حکومت و گسترش قلمرو افتادند برای این منظور هم نیاز به دین واحدی بود که آنان را باهم متّحد سازد؛ برای همین اسلام به دست حضرت محمّد(ص) در جزیرةالعرب بنا نهاده شد"!! در ردّ این تحلیل سطحی -و البتّه کینه توزانه- مثالهای نقض فروانی ارائه شده است. یکی از مواردی که قابل ارائه است، می تواند همین مسئلۀ تغییر قبله باشد. اگر اسلام از همان ابتدای امر -برخلاف ادیان یهودی و زرتشتی- یک دین ملّی و نژادی بوده و داعیۀ جهانی نداشت، چه نیازی به اعلام اتّحاد با موحّدان غیر عرب و ایجاد اختلاف با اعراب ساکن مکّه و حجاز داشت؟ اسلام این ماجراها را به جان خرید تا هیچ ذهنی جرئت نکند در آن زمان ظهور این دین الهی را یک مسئلۀ داخلی بین اعراب تلقّی کند. (حتّی قضیۀ هجرت مسلمانان صدر اسلام به قلمرو امپزراتوری مسیحی نشین حبشه نیز در این راستا قابل یررسی است). پس چنین تحلیل هایی فاقد مبانی علمی و پیشینۀ تاریخی و از سر غرض ورزی و عدم آشنایی کافی با ماهیّت پیام اسلام است.


امید شمس آذر
۳۱ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

آیا خدا

غیر از ستاره

چیز دیگر آفریده است ؟!

امید شمس آذر
۳۱ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سیر مراتب کمال چنین است که: در مرتبۀ اوّل کمال، رفتاری اختیاری از انسان شکل می گیرد؛ و همین رفتار موجبات مرتبۀ بعدی کمال را فراهم می آورد. به عبارتی هر مرتبه از صفت کمال، علّت رفتاری اختیاری متناسب با خود است، که خود این رفتار اختیاری هم علّت است برای مرتبۀ بعدی کمال. و این سیر همچنان ادامه می یابد... .

از این رو عرفا گفته اند: در راه کمال، قدم اوّل را باید انسان بردارد نه خدا؛ امّا شاید بتوان گفت:

خداوندی که مرتبۀ اوّل کمال را بدون هیچ چشمداشتی به همۀ انسان ها بخشیده و موانع را هم برطرف کرده است، با این کار بهانه ای برای انسان باقی نگذاشته است. از این رو در واقع خود قدم اوّل را برداشته است.

امید شمس آذر
۳۱ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۵۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

مستضعف به معنای ضعیف نیست. بعد از رحلت امام خمینی(ره) و در طول دوران سازندگی بود که کلیدواژۀ مستضعف را با عبارت بی مسمّا و توهین آمیز "آسیب پذیر" یا همان ضعیف جایگزین کردند!


شما فقط به این نکته توجّه داشته باشید که:

اگر مستضعف به معنای ضعیف باشد، چطور قرار است -مطابق منطق قرآن کریم- ضعیفان دنیا را اداره کنند؟ مستضعف به معنای ضعیف شمرده شده است؛ یعنی دنیا دست کسانی می افتد که خیلی هم قوی هستند، ولی ظرفیّتهایشان مسدود شده است و در زمان موعود آزاد می شود.


امید شمس آذر
۳۱ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
بچّه ها

    گرمای تابستان

            چه می خواهند

                            از کوچه ؟!


نقاشی های شگفت انگیز اثر استاد مرتضی کاتوزیان 2

امید شمس آذر
۲۹ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

یک مسیحی در حضور شاه دین

حضرت باقر(ع) امام پنجمین


گفت رو در روی او: "أنت بقر"

-معذرت!- یعنی تو هستی گاو نر


با کمال سادگی گفتا امام:

"باقرم من نه بقر" در یک کلام


او که از این بیشتر گستاخ بود

گفت: "شغل مادرت طبّاخ بود"


گفت: "خب! آن بود کسب و کار او

آشپز بود، این چه باشد عار او؟"


باز گفت: "آخر نه، بلکه غیر از آن

زشت بود و بی حیا و بد زبان"


گفت: "اگر اینها که گفتی راست بود

بگذرد از او خداوند ودود


پس اگر بود از عناد و دشمنی

بگذرد از تو که تهمت می زنی".


انقلابی در درونش شد پدید

رفت و آیین مسلمانی گزید.



امید شمس آذر
۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

حقیقت، هدف نهایی و بالاتر از همه است. دروغ، نقطۀ مقابل آن است. آن کس که برای رسیدن به اهدافش متوسل به دروغ شد، کمترین چیزی که مسلم است این است که: هدفش حقیقت نبوده است؛

و چون هدفش حقیقت نبوده، بالاترین جایگاه از آن او نمی شود.

پس اول از همه، سر خود کلاه گذاشته است!


امید شمس آذر
۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۴۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

در خبر است جناب سلمان فارسی (س) بعد از اتمام جریان سقیفه فرمود: «نمی دانید چه گوهری را از دست دادید؟ اگر از مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) جدا نمی شدید، در مدّت کوتاهی به چنان مرتبه ای از پیشرفت علمی می رسیدید که مرغ در حال پرواز در هوا را در یک لحظه با رعایت تمام موازین شرعی، به صورت ذبح شده، پاک کرده و پخته شده پیش روی خود حاضر می ساختید؛ یا می توانستید بر روی آب راه بروید». در افق ترسیم شده از حکومت حضرت مهدی(عج) نیز به مواردی در احادیث وارده بر می خوریم که نشان دهندۀ شگفتی های آن دوران است. بیشک نمونه هایی از این دست، نه از سنخ سحر و جادو هستند که از ساحت معصومین -و بلکه مؤمنین- به دور است و نه حتّی از سنخ معجزه که ویژۀ شرایط خاص و اضطراری است؛ بلکه همۀ اینها به مدد دانش و فنّاوری صورت می گیرد، آن هم دانشی که منشأش از وحی الهی است.

از پیشوایان معصوم که بگذریم، آیا افرادی مانند زکریّای رازی کاشف الکل و نخستین کسی که از پنبه در پزشکی استفاده کرد و یا ابن سینا طبیب و دانشمند بزرگ مسلمان -با تمام گرایشات اومانیستی که داشته- اگر در زمان ما می زیستند، فی المثل از "آمپول" برای درمان بیماری ها بهره می بردند یا نه؟ پاسخ بنده قطعاً یک "نه"ی بزرگ قطعی نیست. اینکه برخی می کوشند اسلام و مکتب اهل بیت (ع) را از اساس مخالف با توسعه و تکنولوژی نمایانده و راه چاره را در بازگشت به طریق سلف و توقّف در آن عنوان کنند، قطعۀ تکمیل کنندۀ پازل استعمار در سرزمینهای اسلامی است؛ یعنی: آنچنانکه اروپائیان با خلط مفهوم کلّی دین با مفهوم جزئی مسیحیّت تحریف شده و خرافی آن روز، اساس دین را به اسم ترقّی علمی کنار گذاشتند، مسلمانان نیز با خلط مفهوم کلّی علم با مفهوم جزئی علوم لائیک غربی، بیایند و اساس علم را به اسم تعالی دینی کنار بگذارند!

در حالیکه اسلام، خود در زمینه خرافه ستیزی و خردگرایی پیشتاز بوده و از طرفی علم را هم -که به خودی خود مفهومی خنثی بوده و ارزشی و غیرارزشی ندارد- به دو دستۀ مفید و غیرمفید تقسیم کرده و پیروان خود را از فراگیری بخش غیرمفید آن بازداشته است. بنابراین، راه حلّ اسلام برای رهایی از تبعات ناگوار تمدّن کنونی، نه بازگشت به گذشته که "بازگشت به خود" است و در این راستا آنچه که اسلام با آن مخالف است، نه فنّاوری و تکنولوژی که فن زدگی و تکنوکراسی است. بدین ترتیب هرکجا نیز مفاهیم تعالی اسلامی تحت تأثیر توسعۀ غربی قرار گرفته، نه از جانب مسلمانان واقعی که از طرف سکولارها و سلطنت طلب ها و تکنوکرات ها بوده است. این امر دستمایۀ برخی برای التقاطی جلوه دادن مبانی نظام کنونی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است؛ ولی طبق آنچه که قبلاً نیز توضیح دادم، نظام جمهوری اسلامی داناتر از آن است که از چنین سوراخی گزیده شود و پایه گذاری اش بعد از پاسخ دادن به شبهات مزبور بوده است.


امید شمس آذر
۲۷ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۱ ۵ نظر
مولایمان امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند:

هیچ کاری با تقوا اندک نیست و چگونه اندک بُوَد آنچه پذیرفتنی است.


عملی که خالصانه و همراه با تقوا انجام شود، در درگاه عظیم الهی مورد قبول واقع می‌شود.و کاری که خداوند عزیز متعال قبول کند بسیار ارزشمند و بزرگ است. چون خود خدا و صفات خدا بزرگ و بی‌نهایت هستند.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۲ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام در مقام محرومان و فقراء می‌فرماید:

فقیر فرستاده خداست، کسى که او را محروم دارد خدا را محروم داشته، و آن که بدو بخشد خدا را سپاس و حرمت گذاشته.

فقیر پیام‌رسان است، پیامی از طرف خدا آورده است. کسی که اینگونه به افراد نیازمند نگاه کند، با قلبی رقیق دست خدا را می‌گیرد و به گرمی می‌فشارد. از اموالش که حقیقتا مال خداست مقداری به مسکین می‌بخشد و رحمت الهی را می‌خرد.

فرض کنید یک فرد میلیاردر که بسیار مهربان و سخاوتمند است، میلیون‌ها تومان به شما ‌بخشیده است، بعد از مدتی یک نفر را نزد شما می‌فرستد که به او کمک کنید. شما باشید چکار می‌کنید؟ آیا رهایش می‌کنید؟ یا نه با احترام دستش را می‌گیرید و بخاطر اینکه فرستاده‌ی آن فرد مهربان و بخشنده است اکرامش می‌کنید و تا جایی که در توان دارید به او کمک می‌کنید.

مسکین در واقع مأموری است از طرف خداوند که به ما یادآوری کند که هیچ چیز این دنیا مال خودت نیست. خودت و هستی‌ات ، مال و اموال و خانه‌ات در حقیقت مال خداست که سخاوتمندانه به تو بخشیده است. اگر این نگاه را داشته باشیم به راحتی دست در جیب کرده و سپاس خدای را بجا می‌آوریم.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۰ مرداد ۹۷ ، ۲۲:۳۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

صیّاد خسته ای به تب و تاب رفته است

صید حرام در خُم تیزاب رفته است


با سندباد تشنۀ طوفان خبر دهید

از آتشی که لانۀ سنجاب رفته است


یک راز سر به مُهر قرین شکفتن است

دیشب ولی به خانۀ ارباب رفته است...


: شاعر! وظیفۀ تو غزل گفتن است و بس!

بس حرفهای کُهنه در این باب رفته است ...


- پس من چه کار کردم؟! و با خنده ای ملیح

در بحر یک تفکّر کمیاب رفته است،


شاید سفیرِ وادیِ از خود گذشتن است

سنجاقکی که دیدنِ مرداب رفته است


با برق فتنه ای همگی گرگ می شویم

- ابر حلال زاده به مهتاب رفته است -


سرخابیان شهر در آوردگاه خون

شمشیر تلخ بر سر محراب رفته است


پاهای ما به رنج و غم عادت نکرده است

در لابلای لای و لجن خواب رفته است


فریادهایمان به بلندای قبل نیست

انگار نصف قامتشان آب رفته است

**

مثل همیشه واقعه وقتش گذشته است

دارو رسیده، حیف که سُهراب رفته است...



امید شمس آذر
۱۹ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۲۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

آمار شرکت کنندگان کنکور سراسری امسال به لحاظ تفکیک رشتۀ داوطلبان، فاجعه بود؛ به طوری که نزدیک به 68 % داوطلبان تنها از گروه آزمایشی تجربی بودند و مابقی از چهار گروه باقیماندۀ دیگر. که البتّه گروه ریاضی و فنّی نیز تنها حدود 15 % از سهم شرکت کنندگان کنکور را به خود اختصاص داده بود. علّت آن نیز تأکید همیشگی ننه ها بر آیندۀ شغلی فرزندانشان است که: الهی دکتر بشی! این مسئله، در دیدار اخیر حضرت امام با اهالی دانشگاه فرهنگیان نیز مورد گوشزد قرار گرفت. ریاضیات رشتۀ بسیار مهمّی است و نباید اینچنین سال به سال از علاقه مندانش کاسته شده و به اصطلاح آب برود. چاره چیست؟

یاد برنامه های کودک دهۀ 60 تلویزیون و سریال ق مثل قلقلک (مبصر چهارسالۀ کلاس) افتادم که در آن آقای حسین محبّ اهری در نقش معلّم کلاس همیشه سعی داشت از ریاضی با عنوان "درس شیرین ریاضی" یاد کند تا دانش آموزان کم حوصله را نسبت به آن علاقه مند نماید. امّا آیا در در عالم واقع نیز چنین اقداماتی کافی است؟ به نظر می رسد دلیل اصلی ریاضی گریزی دانش آموزان ما، آن است که نمی دانند واقعاً این همه معلومات و معادلات در کجای زندگی به دردشان می خورد. اگر در کنار هر مبحث جدیدی که یاد می گیرند، در پایان همان درس مسئله های دارای جنبۀ کارکردی مربوط به آن در زندگی روزمرّه را نیز به عنوان تکلیف برای خود حلّ و فصل کنند، متوجّه کارآمدی این درس شیرین می شوند؛ امّا دریغ و افسوس که به جای حلّ مسئله های عملی، تنها به حلّ "معادله" های نظری از قبیل پیدا کردن x و امثالهم می پردازند و بدون اینکه مباحث را یاد بگیرند، تنها به آن عادت می کنند و بعضاً در این رشته سرآمد نیز شده و برای نسل بعدی تدریس و چه بسا کتاب درسی هم تألیف می کنند و بدینگونه این دور باطل همچنان ادامه می یابد! علّت کجاست؟

با مروری که بر کتابهای تدوین شده در عرصۀ عروض و قافیه در ادبیّات داشتم، به یقین رسیدم که اساتید بزرگوار ادبیّات، بعضاً از سر انحصارطلبی و کمی هم حسادت، راضی نیستند که شاگردان، مباحث سادۀ این علم را به همان صورتی که هست بیاموزند و به کار ببندند و مایلند لقمه را دور سر چرخانده و سپس در دهان بگذارند. آیا اساتید ریاضی نیز چنین نگاهی دارند؟ یعنی اگر دانش آموز دورۀ راهنمایی مسئله ای عملی مربوط به یک مبحث متوسّط ریاضی را حل کرده و به عینه ببیند که در چه عرصه هایی به درد می خورد، آن وقت است که خود را یک مهندس تمام عیار حس خواهد کرد و این برای اساتید پیام خوبی نخواهد داشت. ان شاءالله که اینگونه نباشد؛ ولی اصلاح وضعیّت موجود با پیشنهادی که داده شد، از ضرورتهای فوری و اورژانسی کشور است.


امید شمس آذر
۱۴ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۰۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳ نظر
نقد روش کسروی در رسالۀ آذری)

کسروی نویسنده ای نامتعادل بود و علی رغم خدمات ارزشمندی که به تاریخ و تاریخنگاری ایران انجام داد، همین بی تعادلی اش عاقبت او را به سمت ارتداد و اعدام کشاند. در میان آثار به جا مانده از او، رسالۀ آذری مورد بحث، مال دورۀ دوّم نویسندگی او یعنی بعد از مرتد شدنش است و خالی از قصد و غرض و سفسطه نمی تواند باشد؛ بزرگترین سفسطه اش نیز همین است که وانمود کرده گویا تا آخرین واژۀ زبان تاتی از جغرافیای آذربایجان رخت برنبسته، اوّلین واژۀ ترکی وارد آن نشده است! در حالی که اگر حضور زبان تاتی در دورانهای قبل به معنی عدم حضور زبان ترکی باشد، پس آذربایجان همین امروز هم ترک زبان نیست! جهت روشنتر شدن بحث، مثالی از زیست شناسی می آورم:

نظر لامارک در مورد گردن دراز زرّافه این بود که زرّافه ها ابتدا گردنهای کوتاه داشتند؛ به مرور زمان که سرک کشیدند تا از برگهای درختان تغذیه کنند، گردنشان نیز به تدریج دراز و درازتر شده است. در حالی که داروین -زیست شناس دیگر- در این باره معتقد است زرّافه های گردن دراز و گردن کوتاه از ابتدا وجود داشتند؛ گردن کوتاه ها به مرور زمان به علّت سوءتغذیه منقرض شده و گردن درازها باقی ماندند. کسروی در مورد زبان آذربایجان (در اینجا معادل گردن زرّافه) راه لامارک را رفته است؛ در حالی که از نگاه زیست شناسان نظر داروین منطقی تر بوده و جایگذاری آن بدین صورت خواهد بود که قائل باشیم هر دو گروه تات زبان و ترک زبان از ابتدا در این سرزمین با هم سکونت داشته اند، تات زبانها به مرور زمان از جمعیّت شان کاسته شده و ترک زبانان باقی ماندند. حال، این ترک زبانان خود بازماندگان تات ها و به اصطلاح "از تات برگشته" بودند یا ترک اصیل، موضوعی است که در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. البتّه نظر کمونیست مسلکان در این میان، فرضی خیالی است که تات های آذربایجان از ابتدا دارای همین مقدار جمعیّت بودند و هیچگاه دچار کاهش جمعیّت نشده اند، امّا آنچه مسلّم است این میزان مطلق نگری کسروی و دوستانش نیز که کلّ ترک زبانان امروز آذربایجان را از تات برگشته تلقّی کند، نزد تاریخنگاران واقع نگر، جنبه ای از اعتنا ندارد.


دلایل منطقی در ردّ فرضیۀ فوق)

پیروان کسروی مانند گروه مقابل که از زبان نژاد را نتیجه گرفتند، برعکس، از نژاد زبان را نتیجه گرفتند و هر دو به خطا رفتند. هر دو امکان تغییر زبان را در نظر نیاوردند و فرض را بر آن گرفتند که هر نژادی از ابتدای تاریخ دارای یک زبان واحد بوده است. در حالی که باید توجّه داشت که در درجۀ اوّل از نظر گستردگی جغرافیایی و در درجۀ دوّم از نظر زمانی، چرا این تغییر زبان در مناطق دیگر روی نداد، یا به عبارت دیگر چرا همۀ تات ها (اصطلاحی ترکی به معنی غیرترک) ترک نشدند؟ و اگر زبان اقوام غیر ترک نژاد در دورۀ سلجوقی در آذربایجان بتواند به ترکی تغییر یابد، چرا در دوره ای دیگر و در جایی دیگر نتوانسته باشد؟ آذربایجان چرا مورد توجّه سلجوق_اغوز ها قرار گرفت؟ دقیقاً به همان خاطر هم از ابتدا نمی توانسته فاقد تنوّع قومی بوده باشد. اصولاً تمدّنهای قدیم همیشه داری تنوّع قومی بوده اند و ایران ما نیز -خاصّه آذربایجانش- از این قاعده مستثنی نبوده که هیچ، در این زمینه سرآمد هم بوده است. اینها مواردی از چالشهای منطقی پیش روی تحقیقات تاریخی است که بدون در نظر گرفتن آنها، مبتلا به یکسویه نگری و حاکمیّت نوعی نگاه یهودی و اوانجلیستی در تاریخنگاری خواهیم شد. دربارۀ موضوع مورد بحث نیز، پیش از هرگونه اظهارنظر تاریخی، ابتدا باید چنین مواردی در نظر گرفته و حلّ و فصل شود.

مقایسۀ موضوع تغییر زبان در آذربایجان با موارد مشابه در جاهای دیگر)
چالش های بعدی پیش رو، از نوع مقایسه ای هستند؛ یعنی با نگاهی به مواردی از تغییر زبان در سرزمین های دیگر، پی می بریم که ادّعای تغییر زبان آذربایجان در دورۀ سلجوقی، با موارد مشابه تاریخی، تناسب و تجانسی نداشته و یک مورد حادّ و استثنایی محسوب شده و طبعاً از این رو نیز قابل تأمّل و بازنگری است. مسئلۀ اوّل این که نقش دین در این میان چه بوده است؟ موارد دیگر تغییر زبان در تاریخ عمدتاً با تغییر دین همراه بوده اند، ولی نظیر این اتّفاق را در سرزمین آذربایجان در دورۀ سلجوقی مشاهده نمی کنیم. مسئلۀ دوّم این که اساساً تغییر زبان در وهلۀ اوّل شامل حال واژه ها می شود تا دستور؛ این مورد چگونه است که واژه های قبلی بر جای مانده و دستور زبان تغییر کرده است؟ مسئلۀ سوّم این که زبان فارسی با عربی شباهت نداشت که هنگام ورود اسلام به ایران به عربی تغییر نیافت، برخلاف زبانهای عبری و سریانی که که هنگام ورود اسلام به مصر و شام به خاطر شباهتشان به عربی تغییر یافتند؛ حال، زبان تاتی چه شباهتی با ترکی دارد؟ مسئلۀ چهارم این که چرا در کنار تغییر زبان، نشان قهر و غلبه دیده نمی شود؟ کسروی گرایان چنین وانمود می کردند که گویا سلاجقه تیغ زیر گلوی آذربایجانیان گذاشته و زبان خود را به زور به آنان تحمیل کرده اند! اکنون به مدد تحقیقات علمی جدید، در این اظهارنظرها تعدیل برقرار شده و می دانیم که واقعیت قضیه از این قرار نبوده است؛ پان ترکیست های معتدل(!) در این میان از فرصت استفاده کرده و مدّعی شده اند که تغییر زبان آذربایجان نه بر اثر ترک زبان شدن تات ها، بلکه بر اثر غلبۀ جمعیّتی ترک ها بوده است. این ادّعا اگر در مورد آناتولی صادق باشد، در مورد آذربایجان -به دلایلی که گفته شد و در ادامه نیز خواهد آمد- صادق نیست. ولی نباید با چنان اظهارنظرهای احساس گرایانه ای، اجازۀ چنین اظهارنظرهای فرصت طلبانه ای به آنان داده شود. مسئلۀ پنجم این که چرا موضوع تغییر زبان آذربایجان در دورۀ سلجوقی در هیچ منبع تاریخی مورد اشاره قرار نگرفته و فی المثل هیچ مورّخی در شرح حال شاعری نوشته است که "وی مقارن با روزگار تغییر زبان در آذربایجان می زیست و از این رو اشعاری به زبان ترکی هم دارد" یا "فلان اثر ادبی نگاشته شده به زبان تاتی بازمانده از دوران قبل از تغییر زبان آذربایجان است" و مانند اینها؟ چگونه است که قریب به هزار سال بعد از واقع شدنش، برای اوّلین بار امثال کسروی برای ما کشفش کرده و خبر می دهند؟! مسئلۀ ششم این که آیا عِرق ملّی در میان تات ها اینقدر ضعیف بوده که مقاومتی در برابر ترک ها نکردند؟ و مسئلۀ هفتم هم این که چرا ترک زبانان آذربایجان ته لهجۀ تاتی ندارند؟ اینها سؤالات اساسی است که در این زمینه باید پاسخ داده شود.

دلایل تاریخی)
در این زمینه نیز باید به مسائلی از این دست پاسخ داده شود: اوّلاً چرا این تغییر زبان در زمان حملۀ اعراب روی نداد؟ به عبارت دیگر؛ وقتی اعراب نتوانستند، ترک ها از کجا توانستند؟ ثانیاً ترکان چگونه توانستند در ایران و آذربایجان نفوذ کنند؟ ثالثاً زمینه های این تغییر زبان در آذربایجان چه بوده است؟ رابعاً علّت تنوّع لهجه های آذری ترکی برخلاف آذری تاتی چیست؟ خامساً تات های آذربایجان برخلاف عموم ایرانیان مهاجر بوده و ایرانی نژاد خالص نیستند. مذهبشان نیز پیش از اسلام یهودی بوده است و نه زرتشتی. در حالی که آذربایجان مهد نژاد ایرانی و جایگاه دین زرتشتی به روایت سنّتی آن بوده است. سادساً علّت پیوستگی زبانی شروان (=سرزمینهای شمال رود کر شامل باکو، دربند، شکّی و داغستان) با آذربایجان و گسستگی سیاسی آنها از همدیگر چیست؟ سابعاً عموم تات های آذربایجان در اطراف اردبیل متمرکزند که مرکز آذربایجان قبل از سلاجقه بوده است و مهمترین ایالت دورۀ ساسانی محسوب می شد. ثامناً واژۀ ترک از قرن 6 میلادی به بعد و از زمان تشکیل دولت گؤی تورک دربارۀ اقوام متکلّم به این زبان تعمیم یافته است. اگر قبل از زمان مزبور به غیر از اقوام ترک در مورد اقوام دیگر دیده نشود، دلیل بر ترک زبان نبودنشان نیست. اگر اقوام مذکور قبل از آن زمان تماماً ترک نامیده نشده اند، چه دلیلی دارد که دایرۀ آنان گسترده تر از نزاد آلتایی نباشد؟ چنانچه امروز نیز هست! تاسعاً به اعتقاد اساتید ادبیّات، برخلاف شایعۀ مشهور که شاهنامه زنده کنندۀ زبان فارسی بوده و اگر فردوسی نبود، زبان ایرانیان در حال حاضر عربی بود، زبان فارسی در عصر فردوسی نیز زنده بوده است و تدوین اثری چون شاهنامه، خود دلیلی بر این زنده بودن است و نقش فردوسی، به فعلیّت درآوردن قابلیّت ها و ظرفیّت های بالقوّۀ زبان فارسی و اثبات کارآمدی آن بوده است؛ با این اوصاف، این اندازه فصاحت دده قورقود و دیوان فضولی در ادبیات ترکی آذری از کجا آمده است؟ و عاشراً نخستین مناسبات ایران با دولت ترک ها (=گؤی تورک) در زمان انوشیروان ساسانی برقرار شده است. آثار این مناسبات در سرزمینهای ایرانی چه بوده است؟ و به دو واقعیت نیز توجّه شود: نخست این که آذربایجان برای سلاجقه و اعمّ از آن ترکان سلجوق_اغوز در حکم گذرگاه و پایگاهی موقّتی برای سروسامان گرفتن به منظور مهاجرت به مقصد اصلی شان یعنی آناتولی بود و نیامده بوده اند که در اینجا رحل اقامت بیفکنند. چنانچه شاهدیم مظاهر ترکی در فرهنگ کنونی آذربایجان نیز عمدتاً بعد از بازگشت دوبارۀ گروهی از ترکان به شرق یعنی در زمان مهاجرت جلالی ها از عثمانی به قلمرو صفوی پدیدار شده است و در نواحی غربی آذربایجان نیز نسبت به نواحی شرقی بیشتر به چشم می خورد. این نکتۀ تاریخی، ابتدا کسروی گرایان را بر آن داشت که از سر هیجان اظهار کنند اصلاً تغییر زبان آذربایجان نه از زمان سلجوقی که از زمان صفوی واقع شده است! ولی با دیدن شواهدی از ادبیّات ترکی در آذربایجان بعد از اسلام که حدّاقل هزار سال قدمت دارد، خاموش شده و پا پس کشیدند. نکتۀ دیگر این که سلاجقه به احترام اسلام، بیشتر پذیرنده بودند تا واردکننده و مسئلۀ زبان نیز -الّا در منطقۀ غیرمسلمانی مانند آناتولی آن زمان- نباید از این قاعده مستثنی بوده باشد.

دلایل زبان شناسی)
در اینجا نیز مسائل فراوانی پیش روست؛ از قبیل اینکه: چرا کهن ترین لهجۀ ترکی (=خلجی) متعلّق به منطقۀ مرکزی ایران است؟ و این که گویش آذری که اصیلترین لهجه اش نیز لهجۀ شاهسونی است، متفاوت از گویش سلجوقی است. لهجۀ شاهسونی هم متعلّق به اطراف اردبیل است و نه تبریز که پایتخت سلاجقه بوده. یا این که واژه های دخیل عربی در زبان کنونی آذربایجان که در فارسی کاربرد ندارند، از کجا آمده است؟ یا واژه های ترکی در قرآن مجید و اشعار عربی عصر جاهلیّت از کجا آمده است؟ همچنین توجّه به این نکته که واژۀ تازی که در میان ایرانیان به اعراب اطلاق می شود و واژه ای چون تازیانه -عطف به داستان ضحّاک- از آن برگرفته شده، خود از تازیک و آن نیز از تاجیک گرفته شده که در ابتدا عنوان ایرانیان ساکن شبه جزیرۀ عربستان بوده و بعدها به اعراب تعمیم یافت و تاجیک نیز تغییریافتۀ تات+جیک و آن نیز واژه ای ترکی است با آن قدمت. آیا این، با ادّعای ورود زبان ترکی به ایران تنها از قرن پنجم هجری به بعد سازگاری دارد؟! و مهمتر از آن، اینکه وقتی واژه تات عنوانی در ترکی برای نامیدن اقوام غیرترک -به ویژه ایرانی زبانان- بوده باشد، اقوام تات نیز حداقل از زمانی که به این نام نامیده شده اند، با ترک زبانان همنشین بوده اند و این، با ادعای از تات برگشتگی آذربایجانیان امروزی مغایرت دارد.

دلایل مادّی و روایی)
اینکه آذربایجانیان از اصیلترین ایرانیان و دارای هویّت و فرهنگ ایرانی می باشند -آنچنانکه گفته شد- یک واقعیّت انکارناپذیر است، امّا رواج زبان ترکی در این دیار از قرن پنجم هجری به دلایلی که گفته شد و در ادامه نیز خواهد آمد، واقع بینانه به نظر نمی رسد. در اینجا قصد پاسخ به این سؤال را نداریم که "پس واقعیّت قضیه چه بوده و زبان ترکی از چه زمانی در آذربایجان رایج شده است؟ از زمان ساسانیان و تحت تأثیر دولت گؤی تورک، یا از زمانهایی دورتر و تحت تأثیر ساکنان بومی ایران قبل از آریاها، یا به گونۀ دیگری که فعلاً از آن بی اطّلاعیم؟"؛ آنچه مسلّم است نه نژاد و تبار و فرهنگ و هویّت آذربایجانیان ترکی و غیر ایرانی است و نه زبان ترکی در آن -برخلاف فرهنگ و فولکلور ترکی- قدمتی تنها در حدود هزار سال دارد. در اینجا تنها پیش فرضهای مربوط به این مسئله را بدون قضاوت دربارۀ آنها پیش روی جویندگان قرار می دهیم تا خود به سوی واقعیّت رهنمون شوند:
یافته های باستانشناسی مؤیّد حضور زبانهای شبیه به ترکی در ایران پیش از اسلام است. این یافته های جذّاب که البتّه به طور کامل مورد آزمایش قرار نگرفته و اثبات نشده اند، بسیار مورد توجّه پان ترکیست ها قرار گرفته و همۀ تمدّنهای پیش از اسلام ایران -تقریباً به استثنای هخامنشیان- را ترک تبار قلمداد کرده اند! بنده قبلاً در یادداشتی به چرایی نادرستی این ادّعای آنان پرداخته ام؛ امّا سؤال اساسی برای گروه مقابل در اینجاست که اگر فلات ایران قبل از آریاها خالی از سکنه نبوده، پس زبانهای بومی آن چه شدند؟ و سؤالاتی که به تبع آن مطرح می شود؛ این که زبان فارسی دری (=ایرانی درباری) آنچنان که از اسمش مشخّص است، زبان رسمی و اداری بوده و زبان قوم خاصّی نبوده و البتّه خاستگاهش نیز خراسان بوده است. ساکنان فلات مرکزی ایران که اکنون به فارسی دری تکلّم می کنند، پیش از آن چه زبانی داشتند؟ یا این که واژه های سومری از کجا وارد زبان فارسی شده اند؟ یا اگر بعد از اسلام دربار دست ترک ها و دیوان دست تاجیک ها بوده، چرا نظیر چنین وضعیّتی پیش از اسلام برقرار نبوده باشد؟ یا حتّی فراتر از همۀ اینها، توجّه به این نکته که میزان پیشرفتگی زبان ترکی با میزان پیشرفتگی تمدّن ترکی سازگار نیست. آیا زبان ترکان نمی تواند برخاسته از جایی دیگر و عاریه گرفته از اقوام دیگر باشد؟ و به تبع آن دلایلی نقلی مانند این که به ادّعای شاهنامۀ فردوسی، اجداد سومریان (بومیان ایران قبل از آریاها) نزدیک به 30 نوع خط می دانسته اند که به آریاها یاد دادند. آیا بخشی از این خطوط و زبانها برای آنان "یدکی" محسوب نمی شود؟ یا به ادّعای دبستان مذاهب، سلسلۀ قبل از پیشدادیان که در منابع ایرانی از آنان تحت عنوان دیوان یاد شده، یازانیان و سرسلسلۀ آنان یازان نام داشت که در ترکی به معنی نویسنده است. جالب که عموم واژگانی که در زبان ایران امروز با دیو همریشه اند، به نوعی با نوشتن در ارتباطند؛ از قبیل: دیوان، دفتر، ادیب، دبیر، دوات و... . یا آن قومی که خداوند در داستان ذوالقرنین در قرآن ذکر کرده که زبانی فهم نمی کردند، کدام بودند و بعدها چه زبانی اختیار کرده و آن را از چه کسانی برگرفتند؟ یا نام حاکم اقوام معروف به اصحاب رس که داستانشان در قرآن آمده و تفاسیر مکان و زمان زندگیشان را دو سوی رود ارس (رس=ارس) یعنی سرزمینهای آران و آذربایجان در طی قرنهای منتهی به دوران حکومت اشکانیان دانسته اند، در روایات ترکوذ ذکر شده که بسیار مشابه با عنوان ترک است. یا با توجّه به اینکه در آثار پس از اسلام سرزمینهای ماد و آناتولی و شام را روم نامیده اند، غلبۀ روم که در قرآن آمده، پیروزی مقطعی امپراطوری روم بر امپراطوری ساسانی است یا غلبه و پیروزی دورتری است؟ یا زبان مادری قطران تبریزی چه بود که به قول ناصرخسرو فارسی نکو نمی دانست؟

نتیجه گیری

سلجوقیان با زبان ترکی در آذربایجان آن کردند که سامانیان با زبان فارسی دری در ایران؛ آذربایجان مانند خراسان ایالتی مرزی بود و برای انسجام قلمرو اسلام لازم بود که از یکدستی برخوردار باشد. بدین منظور مرکزیّتش به تبریز منتقل گردیده و ترکی زبان عمومی آن دیار تلقّی گشت. در پایان، هرکسی را که با تمام دلایل ذکر شدۀ فوق، قانع نشد که حقیقت زبان و نژاد مردم آذربایجان آنطور نیست که وابستگان و غرض ورزان گفته اند و می گویند، حوالتش بدین مثال می دهیم که:

فی الحال ترک زبانیم و نیست خلل، از ابتدا چنین باشیم همان خواهد بود!

پایان


امید شمس آذر
۰۹ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۳۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

زبان و نژاد دو مسئلۀ کاملاً جدا و مجزّا از یکدیگر بوده و نباید از یکی، دیگری نتیجه گرفته شود. تغییر زبان نیز این میان امری عادّی در طول تاریخ بوده و نباید گروههای زبانی را عیناً با گروههای نژادی یکی بدانیم؛ امری که متأسّفانه در تاریخنگاری معاصر ما -چه از جانب مورّخان مورد تأیید محافل رسمی و چه از جانب رقیبانشان- رعایت نشده و این میان هرکدام فقط به فکر استفادۀ ابزاری از احساسات ملّت در راستای منافع گروهی خودشان بوده اند. از جمله انحرافاتی که در این میان به تاریخ کشور ما مربوط می شود، یکی به عنوان نمونه برداشت غلط از پیوستگی های زبانی ایران با بخشی از مناطق غربی هند که سفید پوست هستند و همچنین بخشهایی از اروپا است که شائبۀ نژاد هندواروپایی را به تبع خانوادۀ زبانهای هندواروپایی سر زبانها انداخته و نژاد هندوایرانی یا به اصطلاح معروف آریا را که از شعبۀ قفقاز_آناتولی_افغان بوده، جزئی از آن خانوادۀ کذایی حساب کرده است. انحراف دیگر، نظرات ضدّ و نقیضی است که دربارۀ زبان و نژاد مردم آذربایجان اظهار می شود.

فرهنگ هر منطقه ای تابع عوامل چندی است که تاریخ آن منطقه برجسته ترین این عوامل است. عامل زبان در درجات بعدی اهمیّت قرار داشته و پس از عوامل دیگر و از آن جمله عامل نژاد قرار می گیرد. فرهنگ آذربایجان در نگاه کیفی به طور کامل و در نگاه کمّی در حدّ اکثریت قریب به اتّفاق دارای ویژگی های ایرانی است که این مسئله به هیچ عنوان انکارکردنی نبوده و بارها و بارها قابل تحقیق و راستی آزمایی مجدّد می باشد. تاریخ منطقه نیز که از ابتدا با نام ایران گره خورده و نیازی به توضیح اضافی ندارد. در مورد نژاد مردمان ساکن این سرزمین نیز که جزء دست نخورده ترین تیره های نژاد ایرانی اند، یک نگاه اجمالی به ساختار ظاهری و ویژگی های ژنتیکی مردمان آنجا برای اثبات ایرانی تبار بودنشان کافی خواهد بود. هرچند با مشاهدۀ اصل فرهنگ، بررسی عوامل پدیدآورندۀ آن موضوعیّتی ندارد، ولی محقّقانی چون فیروز منصوری در کتاب ارزشمند "مطالعاتی دربارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان" هم اصل فرهنگ ایرانی آذربایجان و هم عوامل گفته شده را به تفصیل مورد بررسی قرار داده اند که مرجع خوبی برای ختم کلام در این مورد به حساب می آید. تنها عامل متفاوت با مؤلّفه های فرهنگ ایرانی در این میان، عامل زبان (ترکی) است که دستاویز انواع سوءاستفاده ها و رخداد فاجعه های کلان نرم و سخت در این سرزمین گردیده و می گردد.

از همان ابتدای تاریخنگاری نوین ایرانی که وابسته به دربار شاهی بود، درباری که خود نیز وابستۀ درگاه استعمار بود!، گروههای وابسته و بعضاً دلبستۀ حزب کمونیست شوروی نیز بر سر مواضع مورد اختلاف با آنان از قبیل نگاههای متفاوت به مسئلۀ قومیّتها در ایران و به طور خاص آذربایجان، شروع به مخالفت با آنان کرده و چون هیچیک اهل خداپرستی و حقیقت جویی نبوده و اگر آنان فی المثل وابستگان انگلیس بودند، اینان نیز وابستگان شوروی بودند و اگر آنان فراماسون بودند، اینان نیز کمونیست بودند و وجه اشتراکشان با همدیگر نیز در مواردی چون قماربازی و مصرف موادّ مخدّر و مشروبات الکلی خلاصه می شد!، به جایی نرسیدند و این میان فقط ملّت ایران و از آن جمله آذربایجان مظلوم را زیر فشار خود قرار دادند. آنان از ایرانی بودن این سرزمین فارسی زبان بودنش را برداشت کردند و اینان از ترک زبان بودن آن، انیرانی بودنش را! هرچند -آنطور که گفته شد- این میان فرهنگ نقش اساسی و تعیین کننده در هویّت مردمان این سرزمین داشته و دارد و باز اگر مجبور به انتخاب بین بد و بدتر باشیم، گروه اوّل با همۀ شیطنت هایشان در اولویّت اند، امّا اگر راه سوّمی وجود داشته باشد، چرا تن به چنین انتخابی بدهیم؟

مخلص کلام گروه اوّل دربارۀ زبان و نژاد مردم آذربایجان این است که: مردم آذربایجان تا قبل از مهاجرت سلجوقیان به ایران عمدتاً به زبان تاتی آذری (=آذربایجانی) که از شاخه های زبان پهلوی بوده تکلّم می کردند و پس از این تاریخ (حدود قرن پنجم هجری) تحت غلبه و فشار سلجوقیان، زبانشان به ترکی تغییر یافت. گروه دوّم نیز مدّعی اند: آذربایجان از ابتدای تاریخ حتّی پیش از ورود آریاها به ایران، ترک تبار و ترک زبان بوده و تجانسی بین تاریخ و فرهنگ و زبان و نژاد آن با ایران و ایرانیان وجود ندارد! آیا راه سوّمی این میان می توان یافت؟ نمی شود آذربایجان عزیز هم ترک زبان باشد و هم ایرانی تبار؛ به طوری که ابتدای تاریخش با حذف هیچکدام از این دو مؤلّفه عجین نباشد؟ البتّه تاریخ طبق دلخواه ما رقم نخورده است که اکنون بخواهیم تغییرش دهیم؛ ولی اگر اسنادی برای اثبات موارد مطلوب ما در آن موجود باشد، مشتاقانه به استقبالش خواهیم شتافت. با این وصف، دربارۀ ایرانی بودن هویّت آذربایجان صحبتی نیست؛ امّا ببینیم واقعاً زبان ترکی تنها از قرن 5 هجری یعنی چیزی حدود 1000 سال پیش در اینجا رایج شده است یا رگه های آن پیش از این زمان نیز در آن قابل مشاهده است؟ دلایل خود برای به چالش کشیدن فرضیۀ اوّل را در ذیل ارائه می دهیم، به شرطی که مورد سوءاستفادۀ پان ترکیست ها قرار نگیرد؛ چراکه:

«چو ایران نباشد تن من مباد.................بدین بوم و بر زنده یک تن مباد».

نخستین محقّقی که به طور جدّی، مسئلۀ تغییر زبان آذربایجانیان از تاتی به ترکی در دورۀ سلجوقیان را مطرح نمود، احمد کسروی تبریزی در رسالۀ معروف "آذری یا زبان باستان آذربایجان" بود. وی در این رساله، فرضیۀ مزبور را به طور مفصّل مطرح کرده و در اثبات آن به تیره های تات زبان ساکن در نواحی مختلف آذربایجان کنونی استناد جسته که در حال حاضر در اطراف نقاطی چون اردبیل، خلخال، هرزن آباد و تا حدّی اورمیه مقیم اند و آنان را بازماندگان ساکنان اصیل آذربایجان به شمار آورده است. کسروی از نویسندگان پرحاشیۀ تاریخ معاصر ماست و این رساله اش نیز مانند سایر آثار او جای بحث و بررسی فراوان دارد. پس از وی، نویسندگان و ادیبان زیادی دنبالۀ راه او را رفتند و بر نظراتش صحّه گذاشتند و البتّه بسیاری نیز از آن طرف در ردّ وی جوابیّه نوشتند. در اینجا ابتدا روش کسروی در رسالۀ مزبور را نقد کرده و سپس اصل این مسئله یعنی صحّت و سقم تغییر زبان آذربایجان در دورۀ سلجوقی را از نظرگاههای گوناگون مورد کنکاش قرار می دهیم.


امید شمس آذر
۰۷ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۴۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

از پیامبر اعظم اسلام (ص) حدیثی نقل شده با این مضمون که: «نساءنا عوراتنا» که در درجۀ اوّل ناظر بر لزوم پوشیده بودن زنان است؛ امّا این پوشیدگی نیز خود در درجۀ اوّل شامل همان پوشیدگی ظاهری می شود و نه فعالیتهای اجتماعی که بتوان عنوان "پرده نشینی" بر آن اطلاق کرد. بارزترین نمود این حفظ پوشش ظاهری نیز در هنگام نماز است که میزان حجاب کامل زن به تبع آن مشخّص می گردد؛ چنانچه شریعت اسلام برای مردان در هنگام نماز پوشاندن عورتین را کافی و پوشاندن مقدار مشخّصی از بالا و پایینتر از آن را مطلوب دانسته است، ولی بر زنان لازم دانسته تمامی بدن به استثنای گردی صورت و مچ دست ها [و بعضاً پاها] به پایین را بپوشانند.

حال، اگر پوشش عموم زنان در اجتماع -ولو مقداری- کمتر از حدّ تعیین شدۀ شرع اسلام باشد، جذّابیت ظاهری وی برای شوهرش منحصر به همان اندامهای جنسی خواهد بود و زن -به حق- تصوّر خواهد کرد شوهرش وی را فقط به همان خاطر دوست دارد و اینگونه رابطۀ عاطفی زن و شوهر سست شده و نظام خانواده از هم می پاشد. اینجاست که حکمت دستورات دین اسلام از منظری دیگر و از دیدگاهی که در دنیای امروز نسبتاً جدید تلقّی می شود، روشن می گردد و بار دیگر انسانهای حقیقت جو را به این مهم رهنمون می شود که اسلام یگانه راه نجات است.


امید شمس آذر
۰۶ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۵۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

قبلاً تهدید کرده بود که اگر این بار نمازم رو از اوّل وقت به تأخیر بندازم، منو برای مدّتی از دیدار خودش محروم میکنه. حالا وقت انجام اون تنبیه وحشتناک رسیده بود. فوری گفتم: آخه فردا میلاد امام مهربانی هاست، خوبه به جای هدیه و شیرینی بیای اینطور تحریم های ظالمانه علیه من اعمال کنی؟ اونم فوری گفت: اگه اینطوریه عیدی چی میدی به من؟ گفتم: نماز اوّل وقت. نفس راحتی کشیدیم و به برکت وجود امام رضا(ع) همه چی به خیر و خوشی تموم شد.

اینجاست که شاعر میگه: عشق آدمو چه میکنه... .


امید شمس آذر
۰۳ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۴۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بترسید از آن زن

                که

                از سوسک اصلاً نترسد!


امید شمس آذر
۰۱ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۰۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

- چه خبر؟ اوضاع بر وفق مراده؟

: آره دیگه! اوضاع همیشه یا بر وفق مراده یا بر وفق حسامه یا بر وفق بسیم.

***

 

تغریف حریم خصوصی در جامعۀ ما:

"عاشق شدی؟ بعدش چی شد؟"

***

 

این جمله رو گوشه ای یادداشت کرده بودم، نمیدونم از کیه:

قرآن ما رو مدّعی میکنه در برابر هر نظری که مقابل اوست؛

از موضع اتّهام درمیاره و در موضع مدّعی قرار میده.

***

 

شاید

جوزدگی ها ماتع می شود

تا از تجربه هایمان استفاده کنیم

***

 

خودم را فقط برای کسانی می گیرم

که خودشان را از من بگیرند

***

 

احتیاط یعنی

چیزی را که نمی دانی

منتظر بمان تا خودش روشن شود

***

 

پیراپزشکی چیست؟

همان پیراشکی خودمان است،

فقط یک پز اضافه دارد!

***

 

"امروز صحبت کردن با آمریکا به معنای تسلیم شدن است"

آخه! نه که تا دیروز معنای دیگه ای داشت.

***

 

کوبیده چه غذائیه که

لامذهب نونش از خودش خوشمزّه تره!

***

 

حضور مستمر در جلسات تشکّلهای فرهنگی برایم روحیه بخش است،

چون در آنجاست که آدمهای بیکار را "پرکار" لقب می دهند.

***

 

مصرف گرایی یعنی:

از وقتی تلویزیونهای صفحه مسطّح باب شده

جعبۀ جادویی را می گویند قاب جادویی.

***

 

میدونید زنگ گوشی نوکیا چی میگه؟

.

.

.

 

میگه:

"دیدی گفتم، دیدی گفتم، دیدی گفتم، خب؟!

دیدی گفتم، دیدی گفتم، دیدی گفتم، خب؟!"

تا اکتشافات بعدی خدانگهدار.

***

 

امید شمس آذر
۰۱ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

مانیفست نواصولگرایی که توسط جمعیت پیشرفت و عدالت تهیه و تدوین شده، صبح امروز رونمایی شد.

به گزارش خبرگزاری فارس مانیفست نواصولگرایی که توسط جمعیت پیشرفت و عدالت تهیه و تدوین شده است، صبح امروز(دوشنبه ۹ مهرماه) رونمایی شد.

نواصولگرایی، گفتمانی است که پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ۹۶، توسط محمّدباقر قالیباف مطرح شد و در ادامه، جمعیت پیشرفت و عدالت به تهیه مانیفست آن پرداخت.

متن کامل مانیفست نواصولگرایی را در ادامه می‌خوانید.

«انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم،‌ طلیعه مهمی برای تحلیل دلایل شکست و پیروزی جریان‌های سیاسی بود؛ در این میان گفت‌وگوهای بسیاری در اردوگاه اصولگرایان شکل گرفت از اشتباهات در سیاست‌ورزی تا تغییر در مواجهه با مقولات فرهنگی را شامل می‌شد؛ اما یک اتفاق نظر قطعی در این‌باره وجود داشت که همانا ضرورت تحول و پوست‌اندازی درونی جریان اصول‌گرا بود و در این میان، کلیدواژهٔ «نواصولگرایی» توانست اقبال بیشتری پیدا کند.

تاکنون دیدگاه‌های مختلفی در باب «نواصولگرایی» مطرح و این مفهوم به یکی از مباحث جاری و مورد توجه در بدنه جوان و انقلابی جامعه مبدل شده است. بر همین اساس، جمعیت «پیشرفت و عدالت» نیز به عنوان یک تشکیلات سیاسی با اعتقاد به ضرورت تغییر و نو شدن جریان انقلابی، قرائت و دیدگاه خود را از ملاحظات، مبانی و ویژگی‌های اصلی نواصولگرایی به شرح زیر ارائه می‌کند:

1) ما بر این باوریم نواصولگرایی امری نیست که از پیش توسط یک نفر یا یک تشکیلات قابل تعریف باشد، چرا که ماهیت «تغییر اساسی» این جریان کلان وابسته به این است که در یک تفاهم بین‌الاذهانی میان طیف‌های مختلف نیروهای انقلابی شکل گیرد و این مسئله نیز نتیجه گفتگو و مباحثه و کنش و واکنش‌ها است. به همین دلیل آنچه در این مانیفست ارائه می‌شود نگاه جمعیت «پیشرفت و عدالت» به نواصولگرایی است که ضرورت دارد مورد بحث و نقد قرار گیرد.

در همین راستا بر این باوریم هر یک از دغدغه‌مندان انقلابی که به اصلاح اساسی در اصولگرایی معتقد هستند، باید در نقد اشکالات موجود و ویژگی‌های مطلوب جریان انقلابی به عرصه تولید ادبیات در قالب‌هایی مانند مانیفست، ارائه دیدگاه، مقاله و امثال آن وارد شوند تا جریان اصولگرایی در فرایندی تعاملی به سمت وضعیت مطلوب حرکت کند.

2) در نگاه جمعیت، نواصولگرایی ایجاد «بنا»یی نو و جدید بر «مبنای» اصولگرایی (که همان مبانی مکتب امام (ره) است) تعریف می‌شود که در آن «تغییر اساسی» در گفتمان، رویکرد، ساختار و عملکرد، ویژگی اصلی این بنا محسوب می‌شوند که ذیل آن شاخص‌های نواصولگرایی تعریف می‌شوند که سه شاخص اصلی آن «مردم‌باوری»، «اسلام ناب» و «نوگرایی» است.

3) نواصولگرایی همان‌طور که از نام آن برمی‌آید، جریان سوم نیست. جمعیت بر این باور است با نگاهی کوتاه به تجربه‌های تاریخی و وجود فضای دوقطبی، امکان شکل‌گیری جریان سوم در سپهر سیاسی کشور ما وجود ندارد و هر اقدامی در این زمینه محتوم به شکست است. از سوی دیگر جمعیت بر این باور است که حرکت به سمت ایجاد جریان سوم، در حالی که رقیب گفتمانی جریان انقلابی (با وجود اختلافات جدی و گاه تضادهای فکری) جبهه‌ای واحد تشکیل داده است، به معنی خط‌کشی کردن میان نیروهای انقلاب و افت توان و نادیده گرفتن هم‌افزایی‌ها است.

4) امروز بسیاری از نیروهای انقلابی، اصولگرایی را تمام شده فرض می‌کنند به گونه‌ای که حتی استفاده از واژه اصولگرایی را عامل اختلال در نیل به اهداف نواصولگرایی می‌دانند. جمعیت «پیشرفت و عدالت» نیز ضمن باور به نقدها و اشکالات اساسی موجود، راهبرد مواجهه با این مسائل را عبور از اصولگرایی نمی‌داند بلکه راه‌حل را در «تغییر اساسی» در جریان اصولگرایی می‌بیند؛ چرا که اولاً عبور از اصولگرایی به مفهوم تشکیل جریان سوم (با تبعاتی که ذکر شد) است و ثانیاً بر این باوریم که «مبنای» اصیل اصولگرایی همان مبانی انقلاب اسلامی بوده و همچنان قابل اتکاست؛ لذا ایجاد بنایی نو بر این مبنا بهترین و کوتاه‌ترین راه بازگشت به مبانی انقلاب اسلامی برای جریان انقلابی محسوب می‌شود.

همچنین یادآور می‌شود که یکی گرفتن مبنای اصولگرایی با مبانی انقلاب اسلامی (تحت عنوان مقوله‌ای واحد) به معنای عدم اختلاف در مبانی فکری همه طیف‌های درون جریان اصولگرایی با شاخص‌های مکتب امام (ره) نیست؛ بلکه منظور برآیند مبانی فکری جریان اصولگرایی است.

5) از منظر جمعیت، هم‌گرایی بین جریان نیروهای معتقد به انقلاب اسلامی در عین به رسمیت شناختن اختلاف سلیقه‌ها و تحمل یکدیگر، از مهم‌ترین ویژگی‌های نواصولگرایی به شمار می‌رود. جمعیت معتقد است اشتراکات میان طیف‌های مختلف جریان انقلابی به قدری هست که می‌توان با هم‌گرایی در جهت رسیدن به اهداف مشترک، زمینه ایجاد هم‌افزایی را فراهم آورد. در عین حال باید توجه داشت در صورت عدم پذیرش و به رسمیت نشناختن اختلاف سلیقه‌ها، همانند گذشته صرفاً شعار وحدت سر داده می‌شود و شکاف‌های موجود در بزنگاه-ها لطمه‌ای غیرقابل جبران به جریان انقلابی وارد خواهد کرد.

در حالی که پذیرش اختلاف سلیقه‌ها موجب تحمل یکدیگر و تقویت هم‌گرایی و وحدت رویه در بزنگاه‌ها می‌شود. همچنین اگر وجود اختلاف سلیقه‌ها با نام وحدت به رسمیت شناخته نشود، تفاوت نگاه طیف‌های مختلف جریان انقلابی، مشخص نمی‌شود و در نهایت اقدامات یک طیف به پای همه جریان نوشته می‌شود. بنابراین ضرورت دارد برای افراد جامعه مشخص شود که درون جریان نیروهای انقلابی طیف‌های مختلفی وجود دارند که در برخی موضوعات مختلف اختلاف نظر دارند و اگر روزی هم بر سر مسئله‌ای متحد شدند، به معنای یکسان دیدن همه آن‌ها محسوب نشود. لذا ضروری است اختلافات درونی جریان اصولگرایی برای جامعه شفاف شود؛ اما ایجاد این تصویر روشن از واقعیت‌های موجود باید از یکسو با تحمل یکدیگر باشد و از سوی دیگر مانع هم‌گرایی نشود.

6) خودانتقادی یکی دیگر از ویژگی‌های مهم نواصولگرایی محسوب می‌شود. از نظر جمعیت، انتقاد از خود، چهره‌ها و جریان‌های متعلق به اردوگاه اصولگرایی مفید و حتی گاه ضروری است. البته تا حدی که باعث تخریب طیف‌های داخلی و تضعیف جریان اصولگرایی نشود و از سوی دیگر موجبات اصلاح و سازندگی را فراهم آورد.

7) جمعیت «پیشرفت و عدالت» نواصولگرایی را بازگشت اصولگرایی به شاخص‌های اصلی مکتب امام خمینی (ره) می‌داند و بر این باور است که در مکتب امام خمینی (ره)، جمهوری اسلامی ایران بر دو رکن اساسی اسلام و مردم پایه‌گذاری شده است؛ لذا مردم‌باوری را به عنوان یکی از شاخص‌های اصلی مکتب امام خمینی (ره) و مهم‌ترین شاخص نواصولگرایی می‌داند که بسیاری دیگر از ابعاد «تغییر» در سطوح گفتمانی، رویکردی، ساختاری و عملکردی ذیل آن تعریف می‌شود؛ چرا که بر این باور است مهم‌ترین اشکال جریان اصولگرایی فاصله گرفتن از این رکن در تمام سطوح فوق الذکر و در تمامی عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. باید این واقعیت را پذیرفت که باور اصولگرایی به مردم چه آن زمانی که در قدرت بوده است و چه خارج از آن در طول این سال‌ها روزبه‌روز کمتر شده است.

این فاصله را می‌توان در نگاه جریان انقلاب اسلامی به ارزش‌گرایی سلیقه‌ای به جای کارآمدی نظام، سیاست‌ورزی رانتی با ساختاری از بالا به پایین، اقتصاد نهادمحور به جای اقتصاد مردمی، پیمانکاری فرهنگی به جای مردمی کردن فرهنگ، اولویت دادن به دغدغه‌های جریانی به جای تمرکز بر مطالبات اصلی مردم، عدم باور طیفی از جریان انقلاب به جایگاه رفیع مردم در مبانی معرفتی نظام اسلامی و مکتب امام(ره)، داشتن نگاه مرکزگرا به جای توجه به نیازهای مردم در مناطق مختلف، فاصله گرفتن مسئولان از زیست مردمی دید. بر این اساس، جمعیت معتقد است که مهم‌ترین محور شاخص تغییر در بنای نواصولگرایی «مردم‌باوری» است.

 

8) مردم‌باوری یعنی محوریت قرار دادن اقتصاد مردمی به جای اقتصاد دولتی. مردم‌باوری یعنی تمرکززدایی از ساختار اداری و مشارکت دادن مردم در اداره کردن امور خود در سطح شهر و محل زندگی خودشان. مردم‌باوری یعنی مردمی کردن فرهنگ به جای پیمانکاری کردن فرهنگ. مردم‌باوری یعنی سیاست‌ورزی مردمی و مبتنی بر رویکرد و سازوکاری از پایین به بالا و نه سیاست‌ورزی رانتی با رویکرد و سازوکاری از بالا به پایین. مردم‌باوری یعنی باور به انتخاب مردم، نه خود را حق پنداشتن و آنان را فریب خورده دانستن.

مردم‌باوری یعنی مردمی اداره کردن کشور، نه دولتی اداره کردن آن. مردم‌باوری یعنی دغدغه مردم داشتن، نه نگران قبیله، جریان، نهاد و سازمان وابسته به خود بودن. مردم‌باوری یعنی اعتقاد داشتن به فهم درست مردم، نه عوام دانستن آنان. مردم‌باوری یعنی منافع ملی (به عنوان منافع مردم) را ترجیح دادن بر مصالح فردی، گروهی و جریانی.

مردم‌باوری یعنی کنار گذاشتن تعارف‌ها و مطالبه کردن حرف‌های به حق مردم از نهادها، حاکمان و منتسبین حکومتی. مردم‌باوری یعنی اعاده حقوق و پاسخگویی به نیازهای اولیه مردم با سبک زندگی‌های مختلف حتی افراد فاصله گرفته از دین. مردم‌باوری یعنی در اولویت قرار دادن کارآمدی و پاسخگویی به مردم در مقایسه با ارزش‌گرایی سلیقه‌ای. مردم‌باوری یعنی باور به «مردم پایه» بودن مولفه‌های قدرت در جمهوری اسلامی ایران.

مردم‌باوری یعنی تمرکززدایی و واگذاری امور به مردم. مردم‌باوری یعنی همانندی سطح و سبک زندگی مسئولان با مردم و برداشتن مرزها و حریم‌های دورکننده خادمان از ولی‌نعمتان. مردم‌باوری یعنی حضور مسئولان میان مردم و درک و لمس مشکلات واقعی آنان. مردم‌باوری یعنی مطالبه هوشمندانه و مؤثر خواسته‌ها و نیازهای اصلی مردم و خلاصه مردم‌باوری یعنی بازگشت و رجوع به نگاه حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) به مردم.

9) اسلام سیاسی با قرائت اسلام نابی که امام خمینی (ره) ارائه کرد و توسط رهبر انقلاب ادامه یافت رکن دیگر گفتمان انقلاب اسلامی است و در نتیجه شاخص اصلی دوم گفتمان نواصولگرایی است که مرزهای خود را با جریان‌هایی که به مردم نگاه ابزاری دارند شفاف می‌کند. اسلام نابی که تأکید بر تکیه نکردن بر کافران و مبارزه با استکبار خارجی با راهبرد چالش عقلایی و همچنین مرزبندی با معاندین و برخورد قاطع با عناصر برانداز را بر پایه «اشداء علی الکفار» دارد. اسلام نابی که بر اساس «رحماء بینهم» معتقد به رنگین‌کمانی دیدن مردم است و نه سیاه و سفید و خاکستری دیدن آنان.

اسلام نابی که به راهبرد مبنایی جذب حداکثری باور دارد. اسلام نابی که همه مردم را با هر باور و هر سبک زندگی جزو عیال حکومت اسلامی می‌داند و پاسخ‌گویی ایجابی به نیازهای فرهنگی و اجتماعی متناسب با ذائقه‌ها را جزوی از وظایف حکومت اسلامی می‌داند. اسلام نابی که بر رعایت حدودی که خالق انسان‌ها برای سعادت انسان تعیین کرده است تأکید دارد اما این حدود را به گونه‌ای در نظر گرفته است که مانع پاسخ‌گویی به نیازهای افراد جامعه نمی‌شود. اسلام نابی که بر پاسداری از ارزش‌ها و دیده‌بانیِ حرکت کلی نظام به سمت هدف‌های آرمانی و عالی تعیین شده در اسلام اصرار دارد.

اسلام نابی که مردم‌سالاری را صرفاً نه به عنوان یک تاکتیک حکومت‌داری بلکه آن را یک باور اعتقادی می‌داند. اسلام نابی که در نظام محاسباتی‌اش به سنت‌های الهی در کنار عقلانیت و تدبیر باور جدی دارد. اسلام نابی که کارگزارانش را با تراز سیره علوی می‌سنجد و رویکرد جهادی را لازمه مدیریت و فعالیت خود تعریف می‌کند. اسلام نابی که امر به معروف و نهی از منکر را در تمامی ابعاد اعم از مردم به مردم، مردم به حکومت و حکومت به مردم، در تمامی عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، کارکردی و... یکی از ارکان اصلاح‌گری و هدایت جامعه به سمت سعادت و عدالت به عنوان هدف اصلی می‌داند.

اسلام نابی که آزادی را به عنوان یک حق فطری در حوزه‌های آزادی اجتماعی و آزادی معنوی می‌داند و تنها محدودیتی که برای آن قائل است زمانی است که به منافع مادی و سعادت دیگران لطمه بزند. اسلام نابی که فعالیت اجتماعی زنان را همانند مردان نه تنها مباح بلکه در صورتی که در راستای اهداف متعالی باشد، وظیفه‌ای دینی می‌داند مشروط به آنکه به وظایف اولویت‌دار آنان لطمه نزند. اسلام نابی که حل مسائل معیشتی و اقتصادی مردم را وظیفه ابتدایی حکومت و زمینه‌ساز دیگر اهداف خود می‌داند، اسلام نابی که خود را اسلام پابرهنگان و کوخ‌نشینان و نه فرصت‌طلبان و کاخ‌نشینان می‌داند، اسلام نابی که پیاده‌سازی عدالت در همه وجوه را فلسفه بعثت انبیاء و در نتیجه بزرگ‌ترین آرمان اجتماعی خود تعریف می‌کند و بر این اساس امکان ایجاد فرصت‌های برابر برای رشد اقتصادی، اجتماعی و فکری را مهم‌ترین رسالت نظام اسلامی می‌داند. اسلام نابی که بر شادی و نشاط تأکید دارد و گذراندن اوقاتی تحت عنوان اوقات فراغت را ضرورتی برای رسیدن به دیگر اهداف دنیوی و اخروی می‌داند.

اسلام نابی که تکلیف گرایی را بی‌توجهی به نتیجه نمی‌داند بلکه رسیدن به نتیجه را بخشی از تشخیص تکلیف می‌داند و البته بعد از تشخیص درست، هدف خود را انجام آن تکلیف می‌داند و نه رسیدن به نتیجه. اسلام نابی که آرمان‌خواه است اما نه آرمان‌خواهی غیرواقع بینانه که به تندروی و توهم می‌انجامد بلکه اهداف اصلی حرکت خود را آرمان‌های تعیین شده و ایدئولوژیک قرآن و اسلام می‌داند اما در راه رسیدن به این آرمان‌ها واقع‌بینی و عقلانیت را ضروری می‌داند.

10) بر اساس تبیین رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، نواصولگرایی بر این باور است که مکتب امام خمینی (ره) شامل سه بعد مکمل عدالت، معنویت و عقلانیت است که تمرکز و توجه یکسان بر تمامی این ابعاد ضروری است. تکیه بر روی یکی از این ابعاد و بی‌توجهی به ابعاد دیگر منجر به انحراف جامعه می‌شود آسیبی که متاسفانه جریان اصولگرایی به آن دچار است. لذا نواصولگرایی در «تغییر اساسی» خود باید به این سه بعد یکسان توجه کند.

رعایت عدالت یعنی ایجاد فرصت‌های برابر برای رشد اقتصادی، اجتماعی، فکری و سیاسی. رعایت عدالت یعنی توجه به قشر مستضعف. رعایت عدالت یعنی توجه به مطالبات مردمی که صدای بلند ندارند. رعایت عدالت یعنی مبارزه با خوی اشرافی‌گری طبقه‌ای خاص مخصوصاً کارگزاران نظام. رعایت عدالت یعنی اعطای پست و مسئولیت بر اساس شایستگی‌ها نه وابستگی‌ها. رعایت عدالت یعنی تأمین نیازهای اولیه اقتصادی و اجتماعی همه آحاد جامعه. رعایت عدالت یعنی شفاف‌سازی، بستن راه‌ها و مبادی فساد و ایجاد ساختارهایی جامع برای بازدارندگی وقوع فسادهای اقتصادی. رعایت عدالت یعنی برخورد محکم، بی‌اغماض، سریع و شدید با فرصت‌طلبان سودجو و مفسدان اقتصادی دانه درشت.

و عقلانیت یعنی تدبیر، برنامه‌ریزی و همه‌جانبه‌نگری. عقلانیت یعنی داشتن رویکرد آرمان‌خواهی واقع‌بینانه که با هدف قرار دادن آرمان‌ها در راه رسیدن به آن واقعیات را مدنظر قرار می‌دهد. عقلانیت یعنی تعامل عاقلانه و عزت‌مدارانه با کشورهای دنیا در کنار اعتقاد راسخ به تقابل با نظام سلطه. عقلانیت یعنی توجه ویژه به کارآمدی و به کارگیری مدیران کارآمد در حل مسائل. عقلانیت یعنی ایجاد رفاه اجتماعی برای همه اقشار با هر نوع سلیقه، تفکر و سبک زندگی تا کارآمدی نظام اسلامی اثبات شود و دولت اسلامی به عنوان الگویی برای نظام‌های آرمانی در قرن بیست و یکم و ایجاد تمدن نوین اسلامی قابل ارائه باشد.

و معنویت یعنی باور به سنت‌های الهی در نظام محاسباتی اجتماعی. معنویت یعنی تأکید بر خودسازی معنوی مسئولان به عنوان لازمه موفقیت در انجام مسئولیت‌ها. معنویت یعنی فراگیر و نهادینه کردن «آخرت‌باوری» به جای دنیاگرایی در جامعه (از کارگزاران نظام گرفته تا آحاد مردم). معنویت یعنی توجه به تربیت افراد جامعه در جهت نزدیک شدن به الگوهای انسان کامل.

11) مردم‌سالاری دینی با ترکیب دو رکن مردم‌باوری و اسلام ناب به دنبال هدف نهایی پیشرفت و تمدن سازی اسلامی است و در طی رسیدن به این مهم باید بتواند گام بلند «دولت سازی» را با موفقیت بردارد که متاسفانه در رسیدن به این مهم دچار عقب‌ماندگی‌های جدی هستیم. بر این اساس جمعیت پیشرفت و عدالت بر این باور است «کارآمدسازی نظام اسلامی» با رویکرد «پیشرفت عادلانه» ضرورتی اولویت‌دار است و نواصول-گرایی باید این هدف را در همه فعالیت‌های خود مدنظر قرار دهد. به گونه‌ای که حرکت در جهت شعارهای انقلاب بدون توجه به کارآمدی نتیجه‌ای جز دور شدن از آرمان ایجاد دولت اسلامی و فاصله گرفتن توده مردم از آرمان‌های ارزشمند انقلاب، به دنبال نخواهد داشت. همچنین معتقدان به نواصولگرایی باید آماده باشند در جهت رسیدن به این هدف، هزینه‌های اصلاح ساختارهای موجود در نظام جمهوری اسلامی را بپردازند.

12) علاوه بر شاخص‌های اصلی مردم‌باوری و اسلام ناب که دو محور اصلی ایجابی گفتمان نواصولگرایی است، با تاکید بر ضرورت بازگشت و رجوع اصولگرایی به این دو شاخص، جمعیت معتقد است «نوگرایی» به عنوان شاخص اصلی سوم، باید محوری دیگر از تغییر اساسی در اصولگرایی باشد و این جریان در ابعادی دیگر نیز باید تغییر کند و «نو» شود.

اصولگرایی نیاز به ساختار تصمیم‌گیری نوینی دارد که مبتنی بر خرد جمعی با نگاهی از پایین به بالا و با تکیه بر دخیل کردن بدنه اجتماعی انبوه جوانان انقلابی ایجاد شود نه اینکه شاهد این باشد که عده‌ای محدود در اتاق‌های دربسته و بی‌توجه به شاخص‌های شایسته‌سالاری تصمیم‌گیری کنند و نیروهای انقلابی را در برابر عمل انجام شده قرار داده و مجبور به تبعیت کنند. اصولگرایی باید در رویکردها، شیوه‌ها و عملکردها روزآمد شود و داشتن گفتمان ایجابی را جایگزین افتادن در دام گفتمان‌سازی رقیب کند، اصولگرایی برای ادامه حیات باید تصویر جدیدی از خود به جامعه ارائه کند و برای این تصویر جدید نیاز به جایگزینی چهره‌های جدید در پیشانی خود و استفاده از چهره‌های قدیم به عنوان پشتوانه‌های فکری و تجربی دارد و همچنین لازم است تا اجازه ندهد طیفی خاص، سردمدار و نماد جریان اصولگرایی محسوب شوند تا رفتارهای نادرست عده‌ای اندک به پای کل جریان نوشته شود.

در چهره نوینی که جریان اصولگرایی باید از خود بسازد باید جریانی درون نظام باشد و نه خود نظام و به گونه‌ای باشد که مدافع اشتباهات مسئولان منتسب به نظام تلقی نشود. اصولگرایی نیز مانند هر جریان معتقد به نظام، افتخار و هدف خود را حمایت و دفاع از نظام می‌داند اما قرار نیست اصولگرایی نقش مدافع نهادهای حکومتی و منتسبین به نظام را بازی کند؛ بنابراین اصولگرایی باید ضمن حفظ ساختار کلی حاکمیت، صادقانه، منصفانه و البته شجاعانه نقد نهادهای حکومتی و منتسبین به حاکمیت را در دستور کار خود قرار دهد. اصولگرایی باید در مواجهه با گفتمان مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) مسئولیت مدارانه و فعالانه عمل کند.

گرچه بر اساس دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب، ولایت مداری در نظام ولایت‌فقیه تبعیت از دستورات حکومتی ولی‌فقیه است اما برجستگی، دانایی، توانایی، جامعیت و تجربه مصداق فعلی ولی‌فقیه یعنی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) چنان است که بی‌تردید رهنمودها و گفتمان رهبری چراغ راه حرکت نیروهای انقلابی است. بنابراین اصولگرایی باید بدون گزینش سلیقه‌ای و در نگاهی منظومه‌ای به جای تکرار ملال‌آور رهنمودها؛ در تبیین، تکمیل، تقویت و فراگیر کردن این رهنمودها عمل کند.

13) توجه به آزادی‌های اجتماعی در چارچوب مبانی دینی امری مهم برای بخشی از جامعه محسوب می‌شود که متاسفانه برخی رفتارهای افراطی در مواجهه با مسائل مرتبط با این موضوع باعث تصویر نادرست مردم مخصوصاً جوانان از انقلاب و حتی گاه اسلام شده است و این رفتارهای افراطی در کنار برخی وادادگی‌ها و داشتن نگاه حداقلی به مقوله فرهنگ، مانند دو لبه یک قیچی، هرچه بیشتر به ترویج سبک زندگی غربی کمک کرده‌اند. لذا از محورهای مهم نوگرایی تعیین و اجرایی کردن راهبردهایی مبتنی بر آرمان‌خواهی واقع‌بینانه با تمرکز بر ارائه پاسخی روزآمد و ایجابی است بگونه ای که هم به ولنگاری فرهنگی دچار نشویم و هم نیاز مشروع و منطقی را برآورده کنیم.

14) جمعیت پیشرفت و عدالت معتقد است در میان محورها و مولفه‌های شاخص نوگرایی، مهم‌ترین محور که تضمین‌کننده و زمینه‌ساز سایر نو شدن‌ها هم محسوب می‌شود، جوان‌گرایی است؛ بنابراین جمعیت، جوان‌گرایی در انتخاب مدیران، جوان‌گرایی در انتخاب نمایندگان مردم، جوان‌گرایی در چهره‌سازی، جوان‌گرایی در ساختارهای سیاسی، جوان‌گرایی در تصمیم‌سازی‌ها و خلاصه جوان‌گرایی در همه ابعاد را یکی از شاخص‌های اصلی نواصولگرایی می‌داند.

در پایان تصریح می‌کنیم که نواصولگرایی فرایندی «در حال شدن» است و واضح است که این تغییر اساسی مسیری است که چه اصول‌گرایان بخواهند و چه نخواهند، رقم زده خواهد شد؛ بنابراین تأکید می‌شود برای تغییر از «وضع موجود» به «وضع مطلوب» باید جوانان انقلابی، دلسوزانه، فعالانه و امیدوارانه وارد میدان عمل شود تا از رسیدن به «وضع نامعلوم» جلوگیری شده و تجربه هزینه‌های غیرقابل جبران گذشته و حال، تکرار نشود.»


امید شمس آذر
۳۰ تیر ۹۷ ، ۱۰:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

وصیت مولایمان حضرت علی علیه السلام :

 اما وصیت من: خدا! چیزى را شریک او میارید و محمد (صلی الله علیه وآله) ! سنت او را ضایع مگذارید! این دو ستون را بر پا بدارید و این دو چراغ را افروخته نگهدارید، و نکوهشى بر شما نیست مادام که پراکنده نیستید و پایدارید. هر کس به اندازه توان خود بکوشد، و بر نادانان آسان گیرد و مخروشد، که پروردگارتان مهربان است و دینتان راست، و امام شما داناست. من دیروز یار شما بودم و امروز براى شما مایه پند و اعتبار، و فردا از شما جدا و به کنار. خدا مرا و شما را بیامرزاد

نکات مهم سفارش شده :

۱- اصل توحید و نبوّت را جدی بگیرید و این دو چراغ را همیشه در دل خود روشن نگه دارید.

۲- مادامی که وحدت اجتماعی خود را در برابر دشمنان اسلام حفظ کنید نکوهشی بر شما نیست.

۳- مانند پروردگارتان مهربان باشید و بر کسی که جاهل است سخت نگیرید.

۴- هر کسی به اندازه توان و استعداد خود بکوشد و دین را بفهمد و طبق دستورات امام خویش عمل کند.

۵- بدانید که امام شما با همه قدرت و علم و بزرگی خود در برابر خدا به راحتی تسلیم مرگ می‌شود و این باید مایه پند و عبرت شما باشد. گمان نکنید که مال و ثروت و قدرت در دنیا می‌تواند جلوی مرگ را بگیرید هر لحظه ممکن است در حال فرار یقه شما را بچسبد!


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۷ تیر ۹۷ ، ۱۲:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 
با دلی حیران و سوزان می روم در بادیه
دل به دست و دست بر سر، سر یه فکر آتیه
 
یار و همدم نیست در این راه و مقصد ناپدید
هر طرف می بینم آن را نیست پیدا حاشیه
 
صبر بی صبر است از من می رود تا دوردست
چند مدّت بود در دستم به رسم عاریه
 
اعتراض اینک گشاید لب به رسم اعتراض
کـ: ای فلان! بر ما نگاهی نیست از آن ناحیه
 
خشم هم در خشم آمد، خستگی هم خسته شد
سرنوشتم شد غروب سرخ دشت ماریه
 
اینچنین ای خوب! خون ما بریزی مثل آب
لیک باز ای خوب می خواهی خودت از ما دیه
 
عهد کردی که تمام عهد ها را بشکنی
چون شود این عهد را هم بشکنی یک ثانیه؟
 
«دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟»
ورنه برخیزم نشینم گوشه ای یک زاویه
 
"شهسوار"ا! با که گویی چیست درد بی کسی؟
قصّه کوته کن که تنگ آید پس از این قافیه




امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۷ ، ۱۳:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

برخلاف دموکراسی غربی که در آن، مشروعیّت حکومت را مردم می بخشند، در اندیشۀ سیاسی مذهب ما، مشروعیّت از طرف خدا می آید؛ ولی "مقبولیّت" چرا! از طرف مردم می آید. با نگاهی به سیرۀ معصومین(علیهم السّلام) در می یابیم که ایشان تا زمانی که مورد اقبال مردمی قرار نگرفته اند، تنها ولایت تکوینی دارند و بعد از آن است که صاحب ولایت تشریعی هم می شوند. پیامبر(ص) قبل از پیمان عقبه به یثرب هجرت نمی کند تا تشکیل حکومت دهد. امام علی(ع) تا زمانی که مردم به سمتش هجوم نیاورده اند، 25 سال تمام سکوت می کند. امام حسن(ع) وقتی می بیند اطرافش تنهاست، تن به صلح با معاویه می دهد. امام حسین(ع) تا 12000 نامه از کوفه دریافت نکرده، به سمت این شهر حرکت نمی کند،.... امام مهدی(عج) هم تا زمانی که افکار عمومی جهان، مکتب اسلام ناب محمّدی(ص) را یگانه راه نجات بشریّت نشناخته اند، ظهور نمی کند. با اینکه سخنان انحرافی آقای روحانی و آقای ظریف جهت خوشایند غربی ها که گفته بودند: در اسلام مشروعیّت را مردم می بخشند، محکوم است، ولی مردم این وسط هیچکارۀ هیچکاره هم نیستند و بخشندگان مقبولیّتند. پس اندیشۀ مردمسالاری دینی یا مطابق ادبیّات سیاسی روز: جمهوری اسلامی، اندیشه ای اصیل بوده و التقاطی نیست.

کسانی مثل آقای عطاءالله مهاجرانی وزیر اسبق ارشاد و فعّال لندن نشین کنونی با تفکیک مبانی یکسان نظام اسلامی، جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی از همدیگر، اعلام می کنند: خطّ قرمز من، ولایت فقیه است و بس! یا امثال خانم فاطمه رجبی تأکید می کنند: مردم ما پیش از انقلاب شعار می دادند "استقلال، آزادی، حکومت اسلامی" و نه جمهوری اسلامی. راست هم می گویند؛ آن "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" بود که از شعارهای پس از انقلاب بود. امّا در ادامه این نتیجۀ اشتباه را می گیرند که: پس جمهوری اسلامی ترکیب ناهمگون دموکراسی غربی با مبانی اسلام است! اینان -چه از سنخ دشمنان دانا باشند و چه از سنخ دوستان نادان- در راستای اثبات ادّعای خود، به وضعیّت کنونی کشور ایران و مشکلات موجود در ساحتهای مختلف آن استناد کرده و می گویند: اگر نظام تمام اسلامی بود و التقاطی نبود، چنین وضعیّت اسفباری پیش نمی آمد! امّا با این وجود از حلّ دو مسئلۀ عمده عاجزند:

1- شکل گیری نظام کنونی -با تمام ایرادات سیستماتیکی که در مقام اجرا دارد- تحت رهبری و نظارت امام خمینی(ره) یعنی یکی از نظریّه پردازان اصلی حکومت اسلامی بوده که از سال 41 انقلاب اسلامی را هدایت کرده و پس از پیروزی آن نیز بیش از 10 سال در رأس حکومت بوده است. پس اگر از نظر تئوری ایرادی بر آن وارد بود، مورد تذکّر از طرف ایشان و یا جانشینشان امام خامنه ای قرار می گرفت. ممکن است بگویند: حقّ و باطل با اسم اشخاص سنجیده نمی شود. ولی در آنصورت نیز باید توجّه کنند که رهبر حکومت اسلامی (یعنی مطلوب مردم در ایّام قبل از پیروزی انقلاب) همان رهبر انقلاب اسلامی بوده (که واقعه ای تاریخی در جهت تحقّق خواستۀ مزبور بوده است) و همان شخصیّت یعنی امام خمینی به عنوان ولیّ فقیه بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز هست؛ یا جانشین ایشان امام خامنه ای نیز هم ولیّ فقیه، هم پیشوای نظام اسلامی و هم رهبر انقلاب اسلامی می باشد. حال اگر دست تقدیر الهی تحقّق این امور را به واسطۀ علمای دیگری رقم می زد، از آن دیگران با این عناوین یاد می کردیم؛ ولی به هرحال اینان خود از هیچیک از این عناوین اعلام برائت نکرده اند که ما این وسط بخواهیم کاسه های داغتر از آش بوده و بین مبانی این عنوان ها تفرقه قائل شویم. پس بیخود و بیجهت دایه های مهربانتر از مادر نشوید.

2- کسی منکر مشکلات موجود در ایران کنونی نیست. (اگر باشد، باید شک کنیم که نفوذی دشمن است و آمده است تا با چاپلوسی و مجیزه خوانی، خود را بالا بکشد). از همان ابتدای اجرای برنامه های پنج سالۀ توسعۀ اقتصادی و اجتماعی و و فرهنگی و -در برهه هایی به موازات آن- برنامه تعدیل اقتصادی که بیشتر تحت نظارت سازمان صهیونیستی ملل متّحد و سازمان تجارت جهانی (WTO) بودند و نه مبتنی بر اقتضائات فرهنگ دینی و ملّی خودمان، تا همین سند استعماری اخیر 2030 که همچنان بعد از اعتراضات صورت گرفته باز هم در حال اجراست و بسیاری موارد دیگر، از آن دسته مشکلاتی ست که به این راحتی قابل حل نبوده و مانند دندۀ کج اگر بخواهی راستش کنی، می شکند؛ ولی ریشه در مبانی جمهوری اسلامی نیست، بلکه در ناآگاهی مردم و عدم باور مسئولین به داشته های خودی است. مردمی که تحت تأثیر رنگ و شکل و صدا یک روز به این می گویند مرده باد و آن یکی زنده باد، فردایش آن را می گویند مرده باد و این یکی زنده باد! و مسئولینی که بعضاً نه به اسلام اعتقاد و التزام عملی دارند و نه حتّی به جمهوریّت. اکنون هر ایرادی که وجود دارد، به خاطر عملکرد غلط چنین مسئولان و کوتاهی چنین مردمانی است و مبانی تئوریک نظام جمهوری اسلامی که در سه مرجع عمدۀ: "قانون اساسی، وصیّت نامۀ امام راحل و سخنان حکیمانۀ امام حاضر" خلاصه شده است، هیچگونه ایراد خاصّی که بتواند به عقل معمول بشری برسد ندارد. اگر هست، بفرمایید. در غیر اینصورت خلط مبحث نکنید.

خلاصۀ کلام:
جمهوری اسلامی کاملترین نظام حکومتی در غیاب معصوم است که نمونۀ روشنی از تحقّق اعتقادات در بستر واقعیّات است. چنین افرادی اگر مدّعی هستند تئوری را قبول دارند و به حاصل تئوری انتقاد دارند، باید توجّه داشته باشند که هر دو از یک مرجع صادر شده. آن هم مرجعی که همیشه دربارۀ "اسلام آمریکایی" -یعنی به نوعی همان التقاط- هشدار می داده و هم از او نقل است که: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه پیش و نه یک کلمه پس». اگر هم تئوری را قبول نداشته و معتقدند که مشکلات کنونی از همان مبانی اوّلیه سرچشمه می گیرد، انتقادات خود به مبانی سه گانۀ گفته شده را البتّه با ذکر مانیفست کامل و جامع نظام جایگزینی که مدّ نظر دارند، بیان بفرمایند. در غیر اینصورت قاطی کردن دو مبحث متفاوت "مشکلات دستگاه دیوانسالاری کنونی کشور" با "اصل نظام مبتنی بر رابطۀ امّت و امامت" که حضرت امام(مدّظلّه) در جریانات زمستان اخیر، در دیدار با مردم تبریز در موردش توضیح دادند، خود نوعی التقاط است! هرچند دولت آقای روحانی و حامیانش بدشان نمی آید این دو مبحث را باهم خلط کنند تا راحتتر بتوانند همۀ کم کاری های خود را به گردن نظام بیندازند، امّا اینها بهتر است جوانمرد باشند.

امید شمس آذر
۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۴:۳۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

امام سجّاد(ع) می فرماید: «جواهری از علم در سینۀ من است که اگر فاش کنم، بت پرستم می شمارند و ریختن خونم را حلال می دانند». صرف نظر از درسهای مختلفی که از این حدیث گرانبها و درخشان قابل اخذ است، بنده می خواهم از این جنبه بدان توجّه کنم که: امام معصوم نیز با وجود این میزان علم و آگاهی که هیچگاه با سطح دانش عامّۀ مردم سازگار نیست، باز به خود اجازه نداده است رفتاری از خود بروز دهد که بین خود و عامّه فرق قائل شود. امّا عدّه ای از سر عقده ای که دارند، همینکه به رشحه ای از آن علوم پنهان دست پیدا کردند، برای خود صاحب ادّعا می شوند و دنبال عُدّه می گردند.

باطنیّه در تاریخ اسلام گروهی بودند که ادّعا داشتند ما از ظاهر گذشته و به باطن رسیده ایم و بنا نیست مانند عامّه پایبند به همۀ احکام دین باشیم. در ادبیّات ما کسانی امثال ناصرخسرو قبادیانی -که البتّه بعدها توبه کرده و به مذهب تشیّع اثنی عشری گروید- و یا باباطاهر عریان -طبق برخی نظرها- از این فرقه بوده اند و از مولوی نیز -که برخی بیخود در صدد توجیه و تبرئه اش برآمده اند- سخنان انحرافی زیادی متضمّن افکار باطنی ها نقل شده؛ مانند:

"ما ز قرآن مغز را برداشتیم.................پوست را بهر خران بگذاشتیم" !!

باطنی ها هنوز هم چه با عنوان رسمی شیعیان اسماعیلی که عمدتاً در تاجیکستان و بخشی در افغانستان ساکنند و چه بدون این عنوان و به صورت باطنی(!) در میان امّت اسلام به حیات خود ادامه می دهند و همچنان مشغول تبلیغ مرام و مسلک و پراکندن شبهات خود در میان مسلمانان هستند. اساساً اندیشه ها متولّد می شوند، ولی از بین نمی روند. اندیشه های مبتنی بر مسئولیّت گریزی و دررفتن از زیر بار تکلیف هم از آن دسته اندیشه های بسیار دلچسب و خوشایند برای طبیعت انسان بوده و هیچکدام نیز مانند "گذر از ظاهر و رسیدن به باطن" که خیلی هم بین سایر امّت ها قابل فهم نیست، در راستای تحقّق هدف فوق، این اندازه مشتری ندارد. بخشی از توجیهات و شبهات آنان برای گریز از تکالیف دینی بدین شرح است:


        ما در راستای جذب حدّاکثری و دفع حدّاقلّی، در پی تسامح و تساهل با دیگران هستیم.

تسامح و تساهل با پیروان دیگر عقیده ها و همچنین رویکرد جذب حدّاکثری و دفع حدّاقلّی، همواره روش و سیرۀ بزرگان دین ما بوده و هست؛ امّا "تسامح در مناسبات" به معنی "مسامحه در عبادات" نیست؛ چنانکه دایرۀ حقّانیت منحصر به یک مذهب، ولی دایرۀ نجات بسیار وسیعتر است. اساساً جذب حدّاکثری و دفع حدّاقلّی با اصلاح اخلاق و رفتار اجتماعی محقّق می شود و اگر بنا باشد در این مسیر از چارچوب خود بزنیم، دیگر قرار است به سوی چه چیزی جذب و یا از دفع از چه چیزی جلوگیری کنیم؟!


        باطن مهمتر از ظاهر است.  باید ظاهر را گذاشت و گذشت.

کسی منکر نیست که باطن مهمتر از ظاهر است و نباید در زندگی خود ظاهر بین باشیم؛ امّا آیا ما خود در دنیای مادّی زندگی نمی کنیم؟ تا زمانی که خود در این دنیای ظاهری زندگی می کنیم، می توانیم بدون نیاز به آب و هوا و غذا زنده بمانیم؟ پس ظاهر نیز مهمّ است و رسیدن به باطن بدون تقیّد به ظاهر امکان پذیر نیست. مثال تجربی اینکه: معاویه با اینکه یاطن دین را ضایع کرده بود، ولی آدم ساختارگرایی بود و ظاهر را حفظ می کرد. برای همین امام حسن(ع) یا امام حسین(ع) علیه او دست به قیام نزدند؛ ولی یزید ساختارشکن بود و علاوه بر باطن، ظاهر دین را هم ضایع می کرد که باعث شد سیرۀ اهل بیت (علیهم السّلام) در مواجهه با او طور دیگری رقم بخورد.


        خدا که ظاهربین نیست. دلت پاک باشه!

خدا ما را آفریده و علاوه بر وجود، نعمات بیشمار دیگری را به ما بخشیده، بدون اینکه ما درخواستی از او کرده باشیم؛ پس طریقۀ شکر این نعمات را هم خود بهتر هرکس دیگری می داند و ما موظّفیم به همان طریقی که به ما دستور داده است، شکر نعماتش را به جا بیاوریم، هرچند حکمتش را نیز ندانیم. چرا که بدون عمل به این طریقۀ شکر، نمی توانیم از رضای خدا مطمئن باشیم. علاوه بر آن، از کجا معلوم که دلمان پاک است؟ امام معصوم هم با این اطمینان به خود اجازه نمی دهد در مورد خود چنین اظهار نظری کند.


        من که نمی خوام از زیر چندتا حرکت (نماز و موارد مشابه) دربرم!

به فرمودۀ پیامبر(ص): نماز سیمای دین است؛ عکس این حدیث هم چنین است که: دین باطن نماز است. انصافاً عمل به کدامیک سختتر است، سیما و ویترین یا باطن و محتوا؟ کسی که حال و حوصلۀ عمل به سیما را نداشته باشد، حال و حوصلۀ عمل به محتوا را هرگز نخواهد داشت. اگر هم طبق ادّعای خودش عمل به ظاهر برایش سخت نیست، اولاً توجّه داشته باشد که شیطان در چنین مواقعی در کمین انسان نشسته و او را از انجام همین چند حرکت ظاهری خسته و افسرده می کند. ثانیاً بله! تو قوی هستی. حالا که کار سختتر را -طبق ادّعای خودت- می توانی انجام دهی، بیا و کار آسانتر را هم انجام بده. همین انجام کار سبک چند دقیقه ای و چند دقیقه در مواعد مشخّصی در روز "خبردار" ایستادن در پیشگاه باریتعالی و تعظیم کردن و دوزانو نشستن و پیشانی بر خاک نهادنمان برای این است که فراموش نکنیم بنده ایم و خیلی به پیشگاهش سرکشی نکنیم؛ وگرنه ذات انسان بسیار سیری ناپذیر و طغیانگر است. شخصیّتی مانند امیرالمؤمنین(ع) گاهاً 1000 رکعت نماز مستحبّی در یک شب به جا می آورد، پس وای به حال ما!


         بیشتر عمل کنندگان به ظاهر شریعت ریاکار هستند!

خب! شما ریاکار نباش و خالصانه عمل کن تا ازت یاد بگیریم! گفته اند: نماز بخوانید حتّی اگر خود نیز بدانید که نمازتان منافقانه است. این سخن علاوه بر اهمّیت حفظ سیمای دین، نشان دهندۀ این واقعیّت نیز هست که نماز بالاخره انسان را از زشتی و بدی باز می دارد. حدیث است از پیامبر(ص) که: «سگ می گوید: سپاس خدا را که مرا سگ آفرید و خوک نیافرید. خوک می گوید: سپاس خدا را که مرا خوک آفرید و کافر نیافرید. کافر می گوید: سپاس خدا را که مرا کافر آفرید و منافق نیافرید. منافق می گوید: سپاس خدا را که مرا منافق آفرید و بی نماز نیافرید». این یعنی تقدّم نماز بدون عمل و ظاهری بر ضایع کردن ظاهر با ادّعای حفظ باطن.

       *

مطلب را با یک حکایت به پایان می رسانم. امید که مؤثّر واقع شود:

پسری به خواستگاری دختری رفته بود. از وی پرسید: تو نماز می خوانی؟ گفت: من به باطن نماز عمل می کنم! پرسید: روزه می گیری؟ گفت: من به جای شکم، دست و دل و زبان و چشم و گوشم روزه ست! پرسید: حجاب را رعایت می کنی؟ گفت: من عفاف را رعایت می کنم، خداباور بودن و حیا داشتن به دو متر پارچۀ سیاه نیست که!! پرسید: به وجود شیطان اعتقاد داری؟ گفت: شیطان وجود خارجی ندارد، بلکه در درون ماست! پرسید: عقیده ات دربارۀ ظهور امام زمان(عج) چیست؟ گفت: نباید منتظر باشیم کسی از بیرون بیاید و اوضاع را اصلاح کند، ظهور و تحوّل باید در درون ما اتّفاق بیفتد!! نهایتاً پسره نیز بدون اطّلاع دختره با یکی دیگر ازدواج کرد و وقتی دختره اعتراض کرد که پس قرار ما چه شد؟، پاسخ داد: عزیزم! من همچنان تو را دوست دارم و از دور به یاد تو هستم، این که داری می بینی ظاهراً همسر من است و همسر باطنی من در اصل تو هستی !!!


امید شمس آذر
۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۲:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

سریال پایتخت که از چند سال پیش روی آنتن سیما رفت و از همان ابتدا انبوه مخاطبان رسانۀ ملّی را توانست با خود همراه نماید و سری های 2 و 3 و 4 و 5 و احتمالاً بیشتر از این را نیز به دنبال خود بیاورد، از معدود کارهای موفّق و مردمی در نوع خود بوده است که جای خالی آن سالها پیش احساس می شد و سریالهای رمضانی مانند "متّهم گریخت، خانه به دوش و..." در واقع نسخه بدل آن بودند. نقطۀ قوّت پایتخت در معمولی بودن آن است. "مانور تجمّل" که در دهۀ هفتاد وارد سیما و سینمای ما شد، مردم را از مسئولین جدا کرد. پایتخت، در پی پیوند دوبارۀ آنان است. بازیگرانش هم یکی از یکی طبیعی تر نقش خود را ایفا کرده و حرف دل مردم را می زنند؛ در سری اخیر یعنی پایتخت 5 هم به خوبی جلوی ترکیه و ترکیه زدگی درآمدند. از این رو جا دارد حالا_حالاها ادامه پیدا کند. امّا....
رگه هایی از "ملّی گرایی عامّه محور روحانیّت ستیز" در سری های پیشین آن به چشم می خورد که در این سری کاملاً برجسته بود: دیالوگ های حاوی ذکرهای دینی که به صورت خنده دار ادا می شدند، کم اهمّیت دادن اصل غیرت دینی شخصیّتی مثل نقی در مواجهه با جوانان منحرف و تأکید بر آسیب شناسی روش مواجهۀ او پیش از تأیید اصل حرکتش، بی نماز نشان دادن باباپنجعلی برخلاف سری های قبل، آزادی بیشتر بازیگران زن و مرد در صحنه های برخورد لمسی -البتّه از روی لباس!- و... . این جریان که در ایران قرنهای اخیر برای نخستین بار در زمان زمامداری "کریمخان زند" و به محورِیّت خود او اعلام موجودیّت کرده و در طول دورۀ قاجار نیز به آرامی به حیات خود ادامه داد، سایق با نماد "دکتر مصدّق" شناخته می شد و در زمان ما "دکتر احمدی نژاد" که امتیازش نسبت به مصدّق در دردآشنایی و سخت کوشی و خاکساری او و آشنایی بیشترش با عمدۀ اقوام و اقشار شهری و روستایی ایران -برخلاف مصدّق منحصر در پایتخت- است، بدش نمی آید که رهبری این جریان را در دست بگیرد. افرادی مانند: علی دایی، عادل فردوسی پور و مهران مدیری هم از اینانند و بسیاری دیگر از شخصیت های تأثیرگذار دیگری که بالقوّه می توانند برای خودشان یک پا "رسانه" باشند، یکی یکی در حال پیوستن به این جریانند. البتّه با حلقۀ مشایی اشتباه گرفته نشود؛ هرچند باهم بی ربط نیستند، ولی نه آن را باید به این تعمیم داد و نه این را در آن محدود دانست. آن مسئله ای دیگر است. قبلاً در پستی با عنوان «اشرافیّت خاکسار جمهوریّت» اشارۀ مختصری به این قضیه کرده بودم و اکنون یک بار دیگر فرصت دست داد تا دربارۀ آن صحبت کنم. شاید بعداً نیز توضیحات بیشتری در موردش ارائه دادم. به هرحال آن خطر اصلی که بیخ گوش ماست و داروندار مان را تهدید می کند، این نیست؛ ولی در جای خود قابل توجّه و جدّی گرفتنی ست. اندکی بیشتر احتیاط کنیم.


امید شمس آذر
۱۰ تیر ۹۷ ، ۱۹:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دوستان بسیاری راجع به نام کاربری من در فضای مجازی یعنی اوریا ازم می پرسیدند. فکر می کنم در سوّمین سالگرد راه اندازی وبلاگ، وقتش رسیده باشد که توضیحاتی در موردش ارائه بدهم؛ این نام وجه تسمیه های مختلفی دارد که همگی نیز نشانه ای از هویّت فردی و اجتماعی کاربر آن است؛ شامل:

1- اوریا به املای لاتین URIA ترکیبی است از سرواژه های Umanity به معنی انسانیّت، Religion به معنی مذهب، Iran و Azarbaijan که این چهار مورد یعنی انسانیّت، مذهب، ملّیت و سرزمین، ارکان هویّتی من نوعی را تشکیل می دهد.

2- اوریای سوّم یکی از نامهای حضرت اخنوخ/ادریس (ع) است که در حدود 6700 سال پیش زندگی می کرد و به موازات مورد قبلی، نمادی از هرکدام از ارکان یاد شده می تواند باشد؛ به لحاظ انسانیّت، ایشان از پیامبران حدّ فاصل آدم و نوح (علیهم السّلام) بوده و جدّ انسانهای کنونی روی زمین به حساب می آید. به لحاظ مذهب که از پیامبران الهی است. به لحاظ ملّیت مطابق است با هوشنگ پیشداد قانونگزار نخستین که پیشدادیان از او نام یافته اند؛ آنچنانکه یونانیان نیز ایشان را با نام هرمس حکیم شناخته اند. به لحاظ سرزمینی نیز محلّ حکومتش در محوّطۀ باستانی کول تپه (=تپّۀ خاکستر) در شمال سلماس واقع در روستای اجدادی بنده اهروان/اهرنجان بوده که در اصل اور هوئنگان به معنی شهر هوئنگان (=هوئنگ/هوشنگ) یا خوئنخان (خوئنخ/خنوخ یا اخنوخ) می باشد. این چهار رکن مثل چهار قاعدۀ یک هرم در یک نقطه که همان اوریا باشد، به همدیگر می رسند. معنای خنوخ و همچنین هوشنگ هر دو را سازندۀ منازل خوب گفته اند؛ امّا چون قرآن کریم فرهنگ را که مجموعه داشته های معنوی ملّت هاست، بر تمدّن که مجموع داشته های مادّی آنان است ترجیح می دهد، به جای نام اخنوخ مذکور در تورات که مرتبط با معماری بوده و مفهومی تمدّنی دارد، نام ادریس را از مصدر تدریس بوده و مفهومی فرهنگی دارد، ذکر کرده است؛ آنچنان که پیدایش بسیاری از دیگر مظاهر فرهنگی و تمدّنی را نیز به آن حضرت نسبت می دهند، مانند: خیّاطی، نوشتن با قلم، کشف آتش و... . نام هرم نیز که مشهورترین آنها یعنی اهرام ثلاثۀ مصر را آن حضرت به معجزۀ الهی پایه گذاری نموده -و البتّه بعدها مورد مصادرۀ فراعنه و گروههای فراماسونری قرار گرفته- برگرفته از نام هرمس است که تمدّن یونانی نیز مرهون تمدّن هرمسی برخاسته از مصر می باشد و خود هرمس نیز به مناسبت عروجش به آسمان -که در قرآن نیز تصریح شده- بعدها نزد یونانیان شخصیّتی نیمه خدایی پیدا کرده و واسطه و پیک میان انسانها و خدایان شمرده شده است که در روم نیز با نام مرکوری مشهور شده. گفتنی است معنی اوریا نیز در زبان اصلی، معلّم است.

3- اوریا می تواند صورتی از آریا باشد که وجودش به عنوان شعبه ای از نژاد سفید و از گروه قفقاز_آناتولی_افغان مسجّل است، ولی اینکه معنایش نجیب یا چیز دیگری شبیه به این باشد که متأسّفانه همچنان در کتابهای درسی نیز تأکید می شود، برنامۀ استعمار است. آریا یا اوریا دارای معانی ایست مانند: شهرنشین یا دهقان (همریشه با غور در ترکی و اور در عبری)، اسب سوار (همریشه با Horse در انگلیسی)، خورشیدی اعمّ از خورشیدپرست یا زادۀ خورشید (همریشه با خور یا هور در فارسی)، درشت چشم (همریشه با حور در عربی) و همچنین آزادشده یا آزاده (همریشه با حرّ در عربی). مابقی وجه تسمیه های ادّعایی و از سر احساسات ملّی گرایانه و نژادپرستانه است.

4- اوریا همچنین به موازات ایلی، ایلیا و آلیا، نامی از نامهای حضرت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السّلام) در زبور داوود(ع) است.

5- در منابع تاریخی، اوریای حِتّی/هیتیایی نام یکی از سرداران حضرت داوود ذکر شده که داوود نبی بعد از جان باختن او در جنگ، با همسر وی ازدواج می کند که البتّه این داستان که مانعی هم ندارد از نظر تاریخی راست باشد، ربطی به نام کاربری ما نداشته و نکتۀ انحرافی قضیه است!

پایان سخن اینکه: این نام زیبا را که بنده از سال 83 بدان رسیده و از سال 91 در فضای مجازی استفاده می کنم، اخیراً کاربران دیگری نیز مورد استفاده قرار داده اند که البتّه نمی توانیم در این مورد بخیل باشیم، ولی آنان نیز لطف کنند مانند حقیر علّت این انتخاب خود را توضیح دهند تا به کپی برداری متّهم نشوند. منتظریم.

 

امید شمس آذر
۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۰:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

می گویند:

گوسفند در اصل گو + سپند بوده است به معنای گاو مقدّس،

نتیجۀ اخلاقی:

پشم باعث ایجاد تقدّس می شود.

***

 

 یارو اونقدر مواظب بود به جای فَروَهر فُروهر نگه

کم مونده بود وُروجک رو هم بگه وَروَجک.

***

 

اینکه "بابت شکست برجام نباید کسی را سرزنش کرد"

خودش از صد تا سرزنش بالاتر بود.

***

 

  دقّت کنید)

تا تعطیلی 29 اسفند لغو نشود

نمی توانیم در چاههای نفت را ببندیم.

***

 

چراغی که به خانه رواست

به مسکو حرام است.

***

 

کهنه شهر نسبت به سلماس

افغانستان است نسبت به ایران

(همشهری ها میفهمن چی میگم)

***

 

«گرانی های اخیر حبابی ست»

یعنی خاک بر سرتون!

شما توان ترکوندن یه دونه حباب رو ندارید؟

***

 

خدا می داند اگر این "ساغول" را در زیان مادری مان نداشتیم

در برابر انواع و اقسام تعارف های رنگارنگ چه می خواستیم بگوییم؟!

***

 

پارسال طبق فالم قرار بود بهترین سال زندگیم باشه

حالا که امسال ازدواج کردم، نمیدونم منظور چی میتونه باشه!

***

 

با بقیۀ دامن های سایتهای اینترنتی کاری ندارم

ولی خدا وکیلی دامنۀ gov برای ادارات دولتی خیلی برازنده ست.

***

 

حسرت حضور در دیدار شاعران با رهبری را داشتم؛

وقتی دیدم یکی مثل استاد کریمی مراغه ای امسال تازه به این دیدار دعوت شده،

کمی آرام گرفتم.

***

 

"گوجه ورامین... گوجه ورامین"

حالا مگه ویس چش بود که رامین عاشق گوجه شده؟

***

 

 

 

امید شمس آذر
۰۵ تیر ۹۷ ، ۲۰:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

به من گفتی که: قلب کوچکت جای غم ما نیست

ولی این قلب کوچک هم غمی دارد برای خود


رهایش می کنی، حرفی ندارد، او که تنها نیست

که آن بالا پناه محکمی دارد برای خود


ندانستی که اورنگ تو را نزدیک خود آورد ؟

چنان آصف که اسم اعظمی دارد برای خود


چه می بینی چنین خوارش؟ که بهر کشف مشهودات

به وقت مدّعا جام جمی دارد برای خود....


به هر حال ای دل! از این خردبینی ها مشو غمگین

بیا خر شو، خری هم عالمی دارد برای خود


امید شمس آذر
۰۴ تیر ۹۷ ، ۲۱:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

خانم فریال پناهی، معلّم بازنشسته، شاعر و نویسندۀ سلماسی است که هر هفته حضورش در جلسات انجمن ادبی -با آن موهای کاملاً سفید که از زیر روسری بیرون زده- برای ما پیام آور آموختن نکات تازۀ حکمت آمیز و درسهای اخلاقی در زندگی است. اشتیاقی را که برای شنیدن سخنان او وجود دارد، تنها بچّه های کوچکی که منتظر شنیدن قصّه های مادربزرگ هستند، می توانند بفهمند. ایشان یک روز تعریف می کرد:

یک بار که برای انجام مناسک حج به مکّه رفته بودیم، روزی از روزها که فرصت فراغتی این میان دست داده بود، در حالی که همۀ همراهان یا مشغول زیارت یا مشغول خرید در بازار بودند، من به کتابفروشی رفته بودم و با مقداری عربی که بلد بودم، کتابهای آنجا را مرور می کردم. برایم مهم بود که بدانم آنها بچّه های خود را با چه چیزی تربیت می کنند. بین کتابهای دورۀ ابتدایی آنها، جایی دیدم که داستان معروف پینوکیو را برای بچّه های خود نوشته اند با اسم "ماجد". آنجا به فکر فرو رفتم که حتّی عرب ها هم معتقدند که برای جا انداختن یک فرهنگ در سطح جامعه -آنهم از سطح بچّه ها- باید اوّل زمینۀ آن را فراهم کرده و بومی سازی اش بکنیم. ولی ما مظاهر فرهنگی غربی را بدون منطبق سازی با فرهنگ خودی (مانند آلوچه ای که نشسته و پوست نکنده و با هسته در گلوی یک نوزاد فرو بکنیم) به خورد ملّت خودمان می دهیم. از رادیو و تلویزیون گرفته تا تلفن همراه و اینترنت و شبکه های اجتماعی، بدون هیچگونه بسترسازی لازم و به صورت مهمانان ناخوانده ای که به تدریج بر سر ما آوار شدند، در جامعۀ ما ظهور کردند. هیچکدام از متولّیان فرهنگ این سامان هم مانند کوکب خانم مادر عبّاس پاکیزه و باسلیقه نبودند که از عهدۀ اینان برآیند. معلوم است که مشکل ساز خواهد شد.


امید شمس آذر
۰۳ تیر ۹۷ ، ۱۲:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

از دیدگاه روانشناسان غربی، "هنر" عبارت است از بازتاب عقده های فروخفتۀ ناشی از آرزوهای سرکوب شدۀ انسانی که پس از پالایش و فرآوری، به صورت آثار زیبایی شناسانه نمود و بروز پیدا می کنند. این نظر در تعریف هنر می تواند قابل قبول باشد؛ ولی نقص آن در اینجاست که آنان توضیح نمی دهند که چه عاملی باعث می شود همین عقده ها در یکی به صورت آسیب های اجتماعی بازتاب پیدا کند و در دیگری به صورت آثار زیبای هنری؟ در تکمیل آن، این سخن از امام خمینی(ره) را باید یادآور شد که: «هنر عبارت است از دمیدن روح نعهّد در انسان ها». طبق این تعریف، عامل جدایی بخش دو نوع بازتاب در دو گروه از انسان ها همان "تعهّد" است که خود در عین اینکه عامل فرآوری و استحصال هنر بوده، عامل انتقال یابندۀ آن نیز هست و اینجا دیگر با دو فرآیند -یکی ایجاد هنر و دیگری انتقال پیام آن- روبرو نیستیم؛ بلکه هردو یک فرآیند واحد بوده اند که از همان اصل تعهّد ریشه می گیرند.

روی این حساب، می توان قضاوت کرد که فرضیۀ "هنر برای هنر" که آثار هنری را به کلّی رها از هر قید و بندی دانسته و هدفی برای مقولۀ هنر قائل نبوده و هدف و وسیله را در اینجا یکی می داند، تا چه اندازه بی پایه و اساس است؛ چرا که طبق آنچه گفته شد مشخّص می گردد که عامل تعهّد که نوعی تقیّد و محدودیّت به یک سری اصل ها و ارزش هاست، جوهرۀ اصلی هنر بوده و هست و این با مفهوم رهایی و بی حدّ و مرزی و بی هدفی در تعارض است. از این رو تعبیر "هنر متعهّد" یک ترکیب اضافی است. هنر عین تعهّد است و اگر متعهّد نباشد، هنر نیست.


امید شمس آذر
۰۲ تیر ۹۷ ، ۱۹:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سی و یکمین سالروز تولّدم نیز گذشته بود. از دست تنهایی کاملاً به جان آمده بودم. به سرم زد نماز مخصوص این امر یعنی یافتن همسر را که از حضرت علی(ع) وارد شده است با دعای مخصوص بخوانم. چند روز گذشت. در جریان ثبت نام برای آزمون استخدامی دستگاههای دولتی بودم که یک دختر خوب بی اختیار بر سر راهم قرار گرفت و مشخّصاتش نیز بی اختیار در دستم. درنگ را جایز نداستم و حرف دلم را با او در میان گذاشتم. خانواده ها نیز در جریان قرار گرفتند و شروع به تحقیق و پرس و جو از یکدیگر کردند. فقط چون مصادف با روزهای ماه مبارک رمضان بود، زمان خواستگاری به بعد از عید سعید فطر موکول شد. بلافاصله پس از عید خواستگاری رفتیم و بلافاصله جواب مثبت گرفتیم و بلافاصله مراسم بله برون برگزار کردیم و نهایتاً ظهر روز پنجشنبه ۳۱ خرداد امسال به عقد هم در آمدیم؛ بدینگونه از ابتدای آشنایی تا ازدواج بیش ازیک ماه طول نکشید، زیرا هر دو طرف به وعدۀ خدا ایمان داشتیم.

اکنون من نیز به یاری خدا به جرگۀ متأهلین پیوسته ام و حالا در فضای بیان دنبال بچّه مسلمانهایی هستم که تبریکشان را پاسخ گفته و برایشان آرزوی خوشبختی بنمایم.


امید شمس آذر
۰۱ تیر ۹۷ ، ۲۰:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

۰۰۰ ۴۵۰ سال پیش :

روی نیبیرو حیات دچار مشکل می شود چرا که جو سیاره فرسوده شده است. حاکمی به نام آلالو Alalu که توسط آنو Anu معزول شده است با سفینه ای از نیبیرو فرار می کند و روی زمین پناه می گیرد. آلالو کشف می کند که زمین دارای ذخایر طلا است که می تواند اتمسفر نیبیرو را ترمیم کند.

 

۰۰۰ ۴۴۵  سال پیش :

به سرپرستی انکی  Enki  یکی از پسران آنو – گروهی از آنوناکی در زمین فرود می آیند و اولین پایگاه زمینی را در ” اریدو “  Eridu  برقرار می کنند تا از آبهای خلیج فارس طلا استخراج کنند.


۰۰۰ ۴۳۰ سال پیش :

آب و هوای زمین بهتر می شود. تعداد آنوناکی بیشتری به زمین می رسند. در میان آنها نین هورسگ Ninhursag خواهر ناتنی انکی و سرپرست تیم پزشکی نیز هست.

 

۰۰۰ ۴۱۶ سال پیش :

وقتی که استخراج طلا کاهش می یابد - آنو به همراه پسر و جانشین خود انلیل Enlil به زمین می آیند.

تصمیم بر آن می شود که برای استخراج طلای بیشتر معادن طلا در جنوب آفریقا حفاری شوند. در این حال انلیل رهبری این ماموریت را به دست می گیرد و انکی برای ادامه کار به آفریقا فرستاده می شود. آنو پیش از ترک زمین توسط نوه ی آلالو به جنگ تهدید می شود.

 

۰۰۰ ۴۰۰ سال پیش :

 هفت قرارگاه در جنوب بین النهرین ساخته شده است از جمله یک فرودگاه فضایی در سیپار  Sippar – یک برج کنترل مرکزی در نیپور  Nippur  و  یک مرکز متالورژی در شوروپاک  shuruppak ( همگی در عراق امروز) . کشتی ها یکایک از آفریقا می رسند . طلای خالص سازی شده در مدار پیماها توسط ” ایگیگی”  Igigi حمل می شوند و در سفاین فضایی تخلیه می گردند.

 

۰۰۰ ۳۸۰ سال پیش:

نواده ی آلالو به کمک ایگیگی ها بر علیه آنوناکی شورش می کنند تا کنترل زمین را به دست بگیرند. جنگی در می گیرد و پیروان انلیل پیروز می شوند.

 

۰۰۰ ۳۰۰ سال پیش:

ایگیگی ها از رنج کار در معادن شورش می کنند. انکی و نین هورسگ که دست تنها شده اند کارگرهای ابتدایی و نیمه هوشمندی را با دستکاری ژنتیکی در میمون ماده تولید می کنند.کارگرها مشغول کار در معادن می شوند. انکی به معادن حمله می کند و کارگرهای ابتدایی را با خود به ” عدن “  Edin در بین النهرین می آورد. کارگران شروع به تولید مثل می کنند و زیاد می شوند.


۰۰۰ ۲۰۰ سال پیش :

حیات زمین به دلیل یخبندان در خطر می افتد.

 

۰۰۰ ۱۰۰ سال پیش :

آب و هوای زمین دوباره گرم می شود. آنوناکی ( نفیلیم در تورات) بر خلاف میل انلیل با دختران آدمیزاد ازدواج می کنند.

 

۰۰۰ ۷۵ سال پیش :

 عصر یخبندان دیگری آغاز می شود. انسانهای قوی و غارنشین نجات می یابند.

 

۰۰۰ ۴۹ سال پیش :

انکی و نین هورسگ انسانهایی را که از تیره آنوناکی هستند یا یکی از والدینشان آنوناکی بوده است به مسند پادشاهی در شوروپاک می نشانند. انلیل خشمگین از این تصمیم در صدد نابودی انسانها بر می آید.

 

۰۰۰ ۱۳ سال پیش :

با نزدیک شدن نیبیرو به زمین انلیل از آنوناکی قول می گیرد که به انسانها در مورد فاجعه ای که در راه است چیزی نگویند تا همه آنها نابود شوند.


۰۰۰ ۱۱ سال قبل ازمیلاد :

انکی قول خود را می شکند. به” زیاسودرا ” Ziasudra ( نوح در تورات) دستور ساخت زیر دریایی می دهد. سیل زمین را فرا می گیرد و آنوناکی شاهد ویرانی کامل پایگاههای فضایی و شهرهای خود هستند. انلیل موافقت می کند که به انسانهای باقی مانده بذر و ابزار کشاورزی بدهد و انکی حیوانات اهلی را ایجاد می کند.


۰۰ ۱۰۵ قبل ازمیلاد :

 نوادگان زیاسودرا در سه ناحیه ساکن می شوند.  نی نورتا Ninurta پسر بزرگ انلیل کوهها را سد می کند و رودها را تخلیه می کند تابین النهرین را سرزمینی قابل سکونت کند. انکی ناحیه رود نیل را به دست می گیرد.  شبه جزیره سینا توسط آنوناکی برای فرودگاه فضایی ساخته می شود. یک برج کنترل مرکزی نیز در کوه موریا در اورشلیم آینده برافراشته می گردد.

 

۷۸۰ ۹ قبل از میلاد :

رآ / مردوک اولین پسر انکی سرزمین مصر را بین اوزیریس و ست تقسیم می کند.


۳۳۰ ۹ قبل از میلاد:

ست  Seth اوزیریس را دستگیر می کند و می کشد و خودش بر سرتاسر دره نیل حاکم می شود.


۹۷۰ ۸ قبل از میلاد:

هروس Horusدر انتقام خون پدرش اوزیریس اولین” جنگ اهرام” را آغاز می کند. ست به آسیا فرار می کند و کنعان و شبه جزیره سینا را اشغال میکند.


۶۷۰ ۸ قبل از میلاد:

پیروان انلیل که با قدرت انکی بر پایگاههای فضایی مخالفت دارند دومین جنگ اهرام را آغاز می کنند. نی نورتا پسر انلیل پیروزمی شود و تمام مهمات و تجیزات هرم بزرگ را خالی می کند. نین هورسگ کنفرانس صلحی ترتیب می دهد و زمین بین دو دسته تقسیم می شود. قدرت و حکمرانی مصر از مردوک/ رآ گرفته شده و به سلسله ای از تت  Toth داده می شود.

 

۴۰۰ ۷ قبل از میلاد:

 عصری از صلح برقرار می شود و آنوناکی ابزارهای جدیدی به انسان می دهند و عصر نئولیتیک ( نوسنگی) آغاز می شود. نیمه خدایان بر مصر حاکم می شوند.

 

۸۰۰ ۳ قبل از میلاد:

همچنان که آنوناکی شهرهای قدیمی خود مانند نیپور و اریدو را بازسازی می کنند تمدن شهری در سومر آغاز می شود. آنو برای یک رژه مجلل به زمین می آید. به افتخار او شهر جدیدی به نام اوروک ( ارگ) ساخته می شود و او معبد خود را به نوه عزیزش نین هورسگ ( ایشتر) می بخشد.


۷۶۰ ۳ قبل از میلاد :

پادشاهی به انسان اعطا می شود. کیش اولین پایتختی است که زیر نظر نینورتا ایجاد می گردد. تمدن در سومر شکوفا می شود.

 

۴۵۰ ۳ قبل از میلاد:

برتری در سومر به نانار/ سین اعطا می شود. مردوک بابل را “دروازه خدایان” اعلام می کند. حادثه برج بابل اتفاق می افتد و آنوناکی زبان نوع بشر را متفاوت می کنند. کودتای مردوک شکست می خورد و او به مصر باز می گردد. تت و برادر او دوموزی را می کشد. مردوک برای این کار زنده در هرم بزرگ حبس می شود. او از طریق یک راهروی اضطراری می گریزد و به تبعید می رود.


۱۰۰ ۳ قبل از میلاد:

سالهای هرج و مرج با منصوب شدن اولین فرعون مصر در ممفیس به پایان می رسد و تمدن پا به عرصه بالاتری می گذارد.

 

۹۰۰ ۲ قبل ازمیلاد:

پادشاهی در سومر به  شهر اوروک منتقل می شود. ایشتر حکمرانی دره سند را به عهده می گیرد و تندن در آنجا آغاز می شود.

 

۶۵۰ ۲ قبل از میلاد:

پایتخت سلطنتی سومر مداوم تغییر می کند و نظام پادشاهی متزلزل می شود. انلیل از نافرمانی انسان و جمعیت زیاد آنها خشمگین است.

 

۳۷۱ ۲ قبل از میلاد :

ایشتر ( اینانا- نین هورسگ) عاشق شارو-کین Sharru-kin می شود. شارو-کین پایتخت جدیدی به نام آکاد را ایجاد می کند. امپراطوری آکاد آغاز می شود.

 

۳۱۶ ۲ قبل از میلاد:

شارو-کین برای تسخیر هر چهار ناحیه متمدن زمین (سند- نیل-سومر و آکاد) خاک مقدس را از بابل می رباید. جنگ بین مردوک و اینانا بالا می گیرد و با سفر نرگال Nergal برادر مردوک به بابل و قانع کردن مردوک به ترک بین النهرین پایان می پذیرد.

 

۲۹۱ ۲ قبل از میلاد:

نارام-سین Naram-Sin بر مسند پادشاهی آکاد می نشیند. به کمک اینانای جنگجو او شبه جزیره سینا را اشغال می کند و به مصر حمله می برد.

 

۲۵۵ ۲ قبل از میلاد:

اینانا قدرت در بین النهرین را به دست می گیرد. نارام-سین با سیاستهای نیپور مخالت می کند. آنوناکیهای بزرگ به آکاد حمله می کنند. اینانا فرار می کند. سومر و آکاد توسط لشکریان بیگانه که به انلیل و نینورتا وفادار هستند اشغال می شود.

 

۲۲۰ ۲ قبل از میلاد:

تمدن سومر تحت پادشاه لاگاش به درجات بالا می رسد. تت به گود-آ پادشاه سومر کمک می کند که زیگورات ( معبد) برای نینورتا بسازد.


۱۹۳ ۲ قبل از میلاد:

ترا Terah  پدر ابراهیم در نیپور در خانواده ای راهب و ثروتمند به دنیا می آید.

 

۱۸۰ ۲ قبل از میلاد:

مصر میان پیروان مردوک و پیروان فرعون تقسیم می شود. فرعون تاج و تخت مصر سفلی را به دست می آورد.

 

۱۳۰ ۲ قبل ازمیلاد:

از آنجا که انلیل و نینورتا کم پیدا شده اند قدرت در بین النهرین رو به انحطاط می رود. اینانا برای پس گرفتن پادشاهی اوروک تلاش می کند اما به جایی نمی رسد.


۱۲۳ ۲ سال قبل از میلاد:

ابراهیم در نیپور (عراق امروزی) به دنیا می آید.


۱۱۳ ۲ ق.م:

انلیل سرزمینهای سامی را به نانار می سپارد. اور Ur به عنوان پایتخت امپراطوری جدید اعلام می شود. اور-نامّو Ur-Nammu به مسند پادشاهی می نشیند. ترا پدر ابراهیم که یک راهب نیپوری است به اور می آید تا از مزایای دربار بهره ببرد.


۰۹۶ ۲ ق.م:

اور-نیمّو در جنگ کشته می شود. مردم مرگ او را به منظره خیانت خدایان آنو و انلیل می گیرند. ترا از اور به همراه خانواده اش به هرّان  Harran می رود.

 

۰۹۵ ۲ ق.م :

شولگی  Shulgi به تخت سلطنت اور می نشیند و به آن استحکام می بخشد. شولگی تحت وسوسه های اینانا به معشوقه او تبدیل می شود و شهر لارسا را به ایلامی ها می بخشد به شرطی که برای او بجنگند.


۰۸۰ ۲ ق.م:

شاهان طبس که وفادار به مردوک هستند تحت فرماندهی” آمن تو هوتپ اول” Amentuhotep I  به سمت شمال لشکر می کشند. نابو Nabu پسر مردوک پیروان زیادی برای پدرش در آسیای غربی پیدا می کند.

 

۰۵۵ ۲ ق.م:

به دستور نانار, شولگی لشگر ایلامی را به شهرهای کنعان می فرستد تا شورش آنجا را سرکوب کنند. ایلامی ها به دروازه سینا و فرودگاه فضایی آن می رسند.


۰۴۸ ۲ ق.م:

شولگی می میرد. مردوک به سرزمین هیتی ها می رود. به ابراهیم دستور می رسد که با گروهی سواره نظام به جنوب کنعان برود.

 

۰۴۷ ۲ ق.م:

عمر- سین Amar-sin ( عمرافل در تورات) پادشاه اور می شود. ابراهیم به مصر می رود و پنج سال آنجا می ماند و بعد با سپاه بیشتری باز می گردد.

 

۰۴۱ ۲ ق.م:

عمر-سین به راهنمایی اینانا با پادشاهان شرق متحد می شود و به کنعان و سینا حمله می برد. ابراهیم حملات آنها را در دروازه های فرودگاه فضایی سینا متوقف می کند.

 

۰۳۸ ۲ ق.م:

شو-سین Shu-sin بعد از عمر-سین پادشاه می شود و امپراطوری رو به زوال می نهد.

 

۰۲۹ ۲ ق.م:

ایبّی-سین به جای شو-سین شاه می شود . استانهای غربی حامی مردوک شده اند.

 

۰۲۴ ۲ ق.م:

مردوک به همراه پیروانش وارد سومرمی شود و بر مسند شاهی بابل می نشیند. جنگ به مرکز بین النهرین کشیده می شود. مقدس ترین شهر مقدس نیپور بی حرمت می شود و انلیل خشمگینانه تقاضای تنبیه مردوک و نابو را دارد. انکی با او مخالفت می کند. همچنان که نابو وسپاهیانش وارد کنعان می شوند تا فرودگاه فضایی را بگیرند آنوناکی های بزرگ با بمباران اتمی موافقت می کنند. نرگال و نینورتا فرودگاه فضایی و شهرهای کنعان را ویران می کنند پیش از آنکه نابو بتواند به آنها برسد.

 

۰۲۳ ۲ ق.م:

بادها ذرات و ابرهای رادیواکتیو را به سومر حمل می کند. مردم به مرگهای وحشتناک می میرند. حیوانات هلاک می شوند, آبها مسموم  و خاک عقیم و بی حاصل می شود. سومر و تمدن عظیمش بیچاره و درمانده می شود. میراث آن به تخمه ی ابراهیم در سن ۱۰۰ سالگی منتقل می شود = اسحاق.


امید شمس آذر
۳۰ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام در خطبه‌ای این‌گونه مردم را موعظه کردند:

... اى مردم! آن که از خدا خیر خویش خواهد، توفیق یافته است، و آن که گفته‌ی او را راهنما گیرد به راست ترین راه هدایت شده که همسایه خدا در امان است و دشمن خدا ترسان. آن که عظمت خدا را داند، سزاوار نیست خود را بزرگ خواند. بلندى قدر کسانى که بزرگى پروردگار را مى دانند، در این است که برابر او فروتنى کنند...

بسیاری از علمای اخلاق بهترین دعا را دعا برای عاقبت بخیری می‌دانند، و طبق کلام حضرت همین دعا کردن و درخواست خیر از خدا، خودش توفیق می‌خواهد. هر کس عظمت و بزرگی خدا را باور کند، از ته قلب به قدرت و خالقیّت یگانه خالق هستی بخش اعتقاد داشته باشد و بداند که خدا تنها مدیر عالم و عادل و در عین حال مهربان و دلسوز جهان هستی است، قطعاً دیگر خودش را هیچ می‌بیند و در برابر عظمت پروردگار تواضع می‌کند.

تمام این عقیده بستگی به معرفت و شناخت ما از خداوند دارد، هر چه تلاش کنیم و خداوند و صفاتش را بهتر بشناسیم، تازه می‌فهمیم که خودمان چقدر ضعیف و کوچک هستیم. به قول معروف درخت دانش هر چه ثمره و میوه‌اش بیشتر و آبدارتر شود سر به زیرتر می‌شود. انسان هم هر چه علم و معرفتش بیشتر شود فروتنی‌اش بیشتر خواهد شد و اگر انسانی با سواد و تحصیل کرده دیدید که تکبّر دارد بدانید علمش تو خالی است و بهره‌ای از معرفت و عشق حقیقی نبرده است هر چند تا مدرک دکترا هم می‌خواهد داشته باشد باید بگذارد دم کوزه!!!


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای بندۀ من، به سوی من بازبگرد

بخشیدن تو نیاورد بر من درد

 

من مهر فزاترین رحیمان هستم

هرگز نکنم تو را ز درگاهم طرد

امید شمس آذر
۲۸ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

ای خالق منظومۀ شمسیّ و زمین

بنمای مرا ز خیل اصحاب یمین

 

گر سرزد از این بنده گناهی، توببخش

به سرور هر دو کون، محمود امین (ص)

****

گر می خواهی قلب مرا پرخون کن

ور می خواهی دو دیده ام جیحون کن

 

اما بر حقّ احمد و آل عبا (ص)

زدنی علماًَ، دانش من افزون کن

****

ای خالق من، نیست خدایم جز تو

کس نشنود آوای دعایم جز تو

 

عجّل بظهور حجّتک(عج) یا مولای

من لی غیرک، کیست برایم جز تو ؟


امید شمس آذر
۲۷ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگر آمریکایی ها به تحریم های ظالمانه شان علیه ما ادامه دهند

ما فنّاوری بومی خودمان را استفاده می کنیم.

تو رو خدا این شد اقدام "متقابل" ؟!

***

 

کدخدا مزاحم بود رفت پی کارش

با شحنه و داروغه و ملکه می توانید تعامل کنید؟

***

 

همسنگ در ترکی می شود:

داش داش ؟!

***

 

اگه گفتید اون چه حیوانیه که مارمولکه،

ولی موقع بچّگی تو پیله زندگی میکنه؟

.

.

.

خب معلومه دیگه! مارمولک پیله ای.

البتّه خودم تا حالا ندیده م، ولی باید اینطور باشه.

***

 

افکار مخصوص 3 نصف شب)

میگم بعضی از ما آدما که اسم بچّه مونو میذاریم فرشته،

فرشته ها هم حاضرن اگه بچه دار شدن

اسم بچّه شونو بذارن انسان؟

***

 

توصیۀ تجربی به روزه داران:

هروقت احساس گرسنگی کردید

خمیازه بکشید

***

 

رمز اصلی تقویت حافظه یک چیز است:

به یادگیری مطالب جدید علاقه داشته باشیم.

***

 

حمایت از کالای ایرانی یعنی:

ما که به هرحال مصرف کننده هستیم

چه بهتر که تولیدش داخلی باشه.

***

 

ئه، دین من! تو هم داری دنبال نیمۀ گمشده ت میگردی؟

چه خوب! پس بیا باهم بگردیم.

***

 

بنر زده ن:

«آیا می دانید حشیش 10 برابر سیگار خاصیت سرطان زایی دارد؟»

من متوجّه نشدم؛ مگه قراره کسی حشیش بکشه؟!

***

 

فکر کنید و پاسخ دهید:

برای کسی که مدرک دکترایش آنچنان فضاحت بار باشد،

خیلی سخت است که یک درجۀ اجتهاد الکی هم بگیرد

و وارد حریم مجلس خبرگان شود؟

***

 

تبدیل تهدید به فرصت یعنی:

اعلام هفتۀ وحدت از سوی امام خمینی(ره).

***

 

 

 

 

امید شمس آذر
۲۷ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یا قاهر العدوِّ و یا والی الولی

یا مظهر العجائبِ یا مرتضی علی(ع)

 

دست دعا و چشم امیدم به سوی توست

ای شیرمرد صاحب شمشیر صیقلی

 

زوج بتول(س) و باب دو سبط پیمبری(ص)

مولی الموحّدین و مسلمان اوّلی

 

فاروق حقّ و باطل و صدّیق اکبری

یعسوب دین حقّی و سوزنده مشعلی

 

سردار غزوۀ احد و بدر و خیبری

فرمانده سریّۀ ذات السّلاسلی

 

غیر از خدا نبینی چیزیّ و زآن جهت

بر مؤمنان چو شهد و به کفّار حنظلی

 

دست خدای هر دو جهانی تو در جهان

گشته صفات ذات خدا در تو منجلی

 

اکمال دین به غیر ولای تو هست؟ نه!

اندر مثال نقطۀ بسم اللّهی؟ بلی!

 

با جوشنی که پشت ندارد کنی نبرد

تا این سخن بگردد بر هر کسی جلی:

 

کآن صف شکن که پشت به دشمن نداده است

تنها تویی که حیدری و شیر جنگلی....

 

مهرت بس است جملۀ آفاق را، وگر

باشد به وزن تکّه ای از حَبّ خردلی

 

گردد خموش آتش دوزخ به مهر تو

آن وقت کلّ همّ و غمٍّ سینجلی

 

نامم فدای جان تو ای «شهسوار» عشق

جانم فدای نام تو ای مرتضی علی(ع)


امید شمس آذر
۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
Image result for ‫دکتر علی سالاری شادی‬‎

سال جدید برای اقوام ایرانی مقارن با یکی از دو اعتدال سال یعنی اول فروردین است. این شروع که با عید نوروز جشن گرفته می‌شود نقطه‌ای بر خاتمه طبیعت سرد و فسرده زمستان و طلیعه بهار و رویش مجدد طبیعت است.
دکتر علی سالاری شادی
سال جدید برای اقوام ایرانی مقارن با یکی از دو اعتدال سال یعنی اول فروردین است. این شروع که با عید نوروز جشن گرفته می‌شود نقطه‌ای بر خاتمه طبیعت سرد و فسرده زمستان و طلیعه بهار و رویش مجدد طبیعت است.

در گذشته ما دو جشن بزرگ سالانه، یکی در بهار که همان نوروز پیش‌گفته است و دیگری جشن مهرگان که آن نیز در اعتدال دیگر سال اول مهرماه برگزار می‌شد، داشتیم. صرف‌نظر از موضوع اعیاد این دو اعتدال که مورد بحث ما نیست، اول فروردین آغاز سال جدید و اول مهرماه آغاز سال مالی جدید بود به عبارت صریح‌تر سال مالی لزوما نمی‌توانست با آغاز فروردین همراه باشد، چرا که در اغلب مناطق فلات ایران، غرب آسیا و حتی نیمکره شمالی در این فصل سال محصولی به دست نمی‌آمد که براساس آن حاکمیت‌ها بتوانند مالیات و خراج و ... مرسوم را دریافت کنند. بنابراین در برنامه‌ریزی خود به حکم نیاز سال مالی را در اول مهرماه قرار می‌دادند که تقریبا در اغلب مناطق محصولات یا به بهره‌برداری رسیده بود یا آماده بهره‌برداری بود.
در این‌جا مجال پرداختن به موارد تاریخی نیست که چگونه پس و پیش‌شدن سال مالی یا عدم لحاظ کبیسه یا چنین بی‌توجهی‌هایی چه خسارت‌هایی را متوجه مردم و حاکمیت‌ها می‌کرد که علاقمندان را به کتب تاریخ حواله می‌دهم.
حال با این مقدمه مختصر و هرچند مجمل و با تعجیل این سوال را مطرح می‌کنم که آیا اول فروردین و آغاز سال جدید می‌تواند بهترین زمان برای آغاز سال مالی باشد؟ به عبارت دیگر آیا لزومی دارد این دو با هم در یک زمان شروع شوند؟ قبل از پرداختن به این جواب توجه کارشناسان آگاهان به مسائل مالی، اقتصادی به خصوص عمرانی را به این نکته جلب می‌کنم که آیا این مقطع زمانی مناسب برای آغاز سال مالی است؟ حداقل کاری کارشناسی و در خور با توجه به شرایط جغرافیایی و اقتصادی کشور صورت گیرد تا اعتبار آن درست سنجیده شود.
عامل زمان همانگونه که در مقدمه آمد، عامل بسیار مهم و قاطعی در شکل‌گیری سال مالی در گذشته در اوایل مهرماه بوده است. به راستی در بودجه‌بندی سالانه و شروع سال مالی کدام فصل یا ماه سال می‌تواند تناسب بهتری داشته باشد؟ آیا این مقطع یعنی آغاز سال جدید که سال مالی براساس آن تنظیم می‌شود، زمانی مناسب است؟ این مقطع به دلایل ذیل زمان مناسبی برای سال مالی نمی‌تواند باشد.
1 - با توجه به شرایط آب و هوایی و موقعیت جغرافیایی کشور ما که زمستان طولانی 3 الی 4ماهه را دارد که هر نوع فعالیت مفید عمرانی را دچار کندی و حتی توقف می‌کند، بودجه‌بندی سالانه بدون توجه به این شرایط جغرافیایی و اقلیمی به نوعی بی‌تناسب است. همه ما می‌دانیم که بودجه پس از ابلاغ تا به بدنه وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها و نهادهای تابعه برسد و در سطوح مختلف ابلاغ و توزیع و اعلام اعتبار شود، مدتی طول خواهد کشید و با احتساب تعطیلات نوروزی گاهی به اواسط اردیبهشت و حتی دیر‌تر به طول می‌انجامد. این هنوز اعلام اعتبار و تنظیم بودجه‌بندی سالانه در سلسله مراتب اداری است. اما همین بودجه تا تخصیص پیدا کند فرصت بیشتری را می‌طلبد.
در این میان حتی اغلب ماه اول به شیوه تنخواه‌گردان آن هم تنها برای پرداخت حقوق پرسنل اقدام می‌شود، به عبارت دیگر تنها پرداختی همان حقوق کارمندان است نه پرداختی دیگر. یا یک حساب سرانگشتی بهترین ایام سال و فعالیت که فصل بهار است از دست می‌رود. در این وضعیت است که بهترین ایام برای فعالیت‌های عمرانی، به خاطر عدم وصول و تخصیص عملی بودجه تلف می‌شود. آن‌هایی که تجربه کارهای عمرانی و فعالیت‌های این چنین داشته و دارند، اغلب در ابتدای فعالیت‌های عمرانی در بهار با چنین مشکلاتی یعنی عدم وصول و حصول بودجه تخصیصی در این اوایل سال و کار که با هم توام شده‌اند مواجه بوده و خواهند بود.
 درست است که در مواقعی با انعقاد قرارداد با پیمانکاران به نوعی تلاش لازم را صورت می‌دهند اما هر دو صاحب پروژه و مجری پیمانکار به نوعی دچار دغدغه هستند. به هر حال موارد متعددی بوده که فعالیت‌های عمرانی و ساختمانی در این مقطع حتی به مرحله توقف رسیده است، در حالی که این ایام می‌توانست بهترین فصل کار باشد. در این شرایط کار شتاب لازم را ندارد. بدین ترتیب تا تخصیص بودجه که با کندی انجام می‌گیرد بهترین ایام سال از دست می‌رود (البته این کندی در ابتدای سال اجتناب ناپذیر است زیرا دولت نیز باید درآمدهایش را کسب کند که آن هم که یک جا حاصل نمی‌شود. حال برعکس تخصیص کامل و نهایی، بودجه در پاییز و زمستان به بار می‌نشیند که بدترین ایام سال در فرایند کار
 به خصوص در مناطق کوهستانی و سردسیر است که بخش اعظمی از سرزمین ما را قرار گرفته است. به هر حال زمان مناسبی نیست. حال چنانچه سال مالی را از سال جدید تفکیک کنیم و سال مالی را سه ماه به عقب بکشیم، بخشی از این مشکلات به طور طبیعی مرتفع می‌شود. در این صورت در فصل سرد زمستان و توقف فعالیت‌های عمرانی، روند کار ابلاغ اعتبار، تنظیم و تخصیص بودجه بخشی از فرایند اداری خود را طی می‌کند و در نهایت با آغاز فروردین که سال جدید است، سال مالی، سه ماه خواهد بود و مقداری از درآمدهای دولت وصول و دست بازتر خواهد شد و سال مالی خود را با بهار به شکل واقعی هماهنگ می‌کند. توجه معاونان محترم عمرانی وزارت‌خانه‌ها و استانداری‌ها را به این نکته بیشتر جلب می‌کنم.
2 - از آنجایی‌که تخصیص عملی بودجه در اواخر سال که مقارن با پاییز و زمستان است، حاصل می‌شود مسوولان ادارات و نهادها و مسوولان خرید کالاهای مصرفی، سرمایه‌ای در این فصل تتمه بودجه را هزینه می‌کنند. در این فصل به خاطر برودت هوا و مشکلات ناشی از فصل سرما بهترین ایام برای هزینه کردن نیست. خاصه اینکه اغلب خریدهای ادارات در بهمن و اسفند انجام می‌گیرد. حال چنانچه سال مالی، سه ماه به عقب کشیده شود یعنی اول دی ماه باشد، در نهایت تخصیص بودجه در پاییز حاصل می‌شود که زمان مناسب‌تری برای هزینه و خریدهای ملزومات و کالاهای سرمایه‌ای است.
3 - از آنجایی که پاداش‌ها، معوقه‌ها، ماموریت‌ها و اغلب اضافه کاری‌ها و عیدی‌ها کارکنان و حقوق‌بگیران در اواخر سال پرداخت می‌شود که مقارن با خریدهای نوروزی است خود باعث نوعی تورم کاذب در آشفته بازار خریدهای نوروزی می‌شود و اغلب آن درآمدها که حاصل کار در مدت طولانی است به شکل بی‌تناسبی از دست این اقشار بابت خریدهای اغلب غیرضروری در آن حال و هوا صرف می‌شود. متاسفانه این درآمدها به شکل اورژانسی و نامتعارف هزینه می‌شود که چنانچه سال مالی به عقب (اول دی‌ماه) برده شود، خود کمک بزرگی به درست هزینه کردن جامعه می‌تواند باشد و بازار نوروزی نیز کمتر ملتهب می‌شود.
4 - از طرفی این سال مالی پیشنهادی نیز می‌تواند با سال مالی جهانی هماهنگ و مطابقت داشته باشد.
5 - همانگونه که آغاز سال تحصیلی در مهرماه و وسط سال است، چرا سال مالی نیز به زمان مناسب‌تری انتقال نیابد.
در نهایت و نتیجه به دلایل پیش گفته، هیچ لزومی ندارد که مبدا سال مالی را با سال جدید که اول فروردین است پیوند دهیم و بهترین زمان برای آغاز آن می‌تواند اول دی‌ماه باشد.


امید شمس آذر
۰۸ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ذرّه های باردار
زایش خورشید در راه است

امید شمس آذر
۰۷ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای سیبِ سرخِ غلت زنان در مسیر رود

یک شهر تا به من برسی عاشقت شده ست ...

(ابوالفضل فاضل نظری)

 

سیب سرخی ز درختی افتاد

آن هم آسان، نه به سختی افتاد

 

داخل رود شد و چرخ زنان

شسته و پاک و جلا دیده از آن

 

شهر را عاشق خود کرد و گذشت

تا به سنگی زد و راهش برگشت

 

کج شد از آن سوی نهری از رود

باز هم رفت همانطور که بود

 

که کجا ایستد از راهش باز

قسمت آید به کدامین درِ باز

 

تا سرانجام به جالیز رسید

خویش در جمع هواداران دید

 

چه هوادار امینی بودند !

که همه سیب زمینی بودند

****


ای سیب بهشتی که ز دستم رفتی

رفتی رفتی، هرآنچه گفتی گفتی

 

امّا انصاف کن نیایی حالا

در جمع دو-سه سیبِ زمینی افتی


امید شمس آذر
۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

توحید 10 مرتبه دارد که هرکدام از مراتب بعدی، جمع مراتب قبلی ست. این مراتب از پایین به بالا عبارتند از:

1- توحید در وجوب وجود،

2- توحید در خالقیّت،

3- توحید در مالکیّت،

4- توحید در ربوبیّت تکوینی،

5- توحید در ربوبیّت تشریعی،

6- توحید در الوهیّت،

7- توحید در عبادت،

8- توحید در استعانت،

9- توحید در خوف و رجاء،

10- توحید در محبّت.


به ازای مراتب ده گانۀ توحید، شرک هم 10 مرتبه دارد که از بالا به پایین عبارتند از:

1- شرک در محبّت،

2- شرک در خوف و رجاء،

3- شرک در استعانت،

4- شرک در عبادت،

5- شرک در الوهیّت،

6- شرک در ربوبیّت تشریعی،

7- شرک در ربوبیّت تکوینی،

8- شرک در مالکیّت،

9- شرک در خالقیّت،

10- شرک در وجوب وجود.


سؤال این است که: "حدّ نصاب و کف توحید کجاست؟" . دانستن پاسخ این سؤال از آن رو مهمّ است که پیوسته اعمال خود را مراقبت کنیم که به آن کف -که مرز میان توحید و شرک است- نزدیک نشویم و خدای نکرده از آن عبور نکنیم.

جواب: اگر دقّت کنیم، در می یابیم که تا مرتبۀ ششم توحید اعتقادی است؛ از آن به بعد عملی است. به تعبیر دیگر، تا آنجا سخن از "ایمان" است و از آنجا به بعد پای "جهاد" به میان می آید... .

وقتی می گوییم «أشهد أن لا اله إلّا الله»، یعنی توحید در الوهیّت کمترین مرتبۀ توحید است. و آنطور که گفتیم، «هیچ الاهی جز خدا نیست» یعنی: «هیچ واجب الوجودی، هیچ خالقی، هیچ مالکی، هیچ ربّی و هیچ شارعی جز خدا نیست».

در میان مراتب شرک هم، تا قبل از مرتبۀ پنجم(شرک در الوهیّت)، شرک خفی ست؛ از آنجا به بعد شرک جلی ست. ممکن است هیچ گاه شرک جلی ما را تهدید نکند. امّا امان از شرک خفی که بسیار پنهان به قلب نفوذ می کند. پنهان تر از عنوان این مطلب!


امید شمس آذر
۰۵ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر