حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۷۴ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

 غوکان سبز طینت تالابی شما
آرام خفته اند به پرآبی شما
 
جدّاً خبر دهید چه مقدار مانده است
از لابی یهودی تا لابی شما ؟
 
حاشا! شما که دغدغه هاتان جهانی است
سر کرده از یورو تب سرخابی شما
 
احیای شب به انگری برد و به مافیا
تا لنگ ظهر ضامن بی خوابی شما
 
نازم به آن مدیریت راهبردی و
دستور کار علمی لپ تابی شما !
 
دنیا چه خوش گرفته به خود رنگ اعتدال
از شیشه های عینک مهتابی شما !
 
دیوار ها گرفته همه تار عنکبوت
از موج پر تلاطم مردابی شما !
 
بوی کباب زود سر پُستتان رساند
دیدم به روز معرکه بی تابی شما
 
در جمع خود رکیک و به پیش کسان عفیف
ر... در این متانت قلّابی شما
 
بن تن شده ست، ده پدرش امر می دهند
 لعنت بر این تشکّل خطّابی شما
 
دعوای زرگری سبب انشعابتان
تُف بر جدال قدرت احزابی شما
 
معصوم اگر مخالفتان بود، کافر است!
بر پایۀ مشیّت وهّابی شما
 
قُربانیانتان به کجا گم شدند پس؟!
کس گوشتی ندید به قصّابی شما....
 
تکیه زنید! حسن ختامی مُبارک است
بر آرزوی باطل اربابی شما
 
بالا روید تا که ببینید ناگهان
یک روز دست حق زده زیرآبی شما
 
 
 

امید شمس آذر
۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۳:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ترجمۀ قطعه ای ترکی به همین نام
از جناب میرزا حسین کریمی مراغه ای:
 
اینجا به زندگان ننمایند احترام
امّا هر آنکه مُرد، مزارش از اولیا ست
 
تا زنده بوده شاعر، کمتر ز شاطر است
چون درگذشت لیکن در خیل انبیا ست!
 
بیچاره سعدی آخر مُرد از گرسنگی
فردا ببین که قبر همو گنبدش طلا ست!
 
مرده پرستی عادت ما بوده از قدیم
تقصیر ما که نیست -عزیز- از سر قضا ست!

 

امید شمس آذر
۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۳:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

کودکی بد عنق درون من است، چند وقتی بهانه می گیرد
بی شکیبی ش را که می بینم، حالم از این زمانه می گیرد
 
سال ها آب مادرش بوده، دور از او بی درنگ خواهد مرد
در کویر وجودم از این رو، عادت ماهی ـانه می گیرد
 
آرزو های او در آن هنگام، جمله سر خورده و فرو خفتند
آتش خفته زیر خاکستر، بار دیگر زبانه می گیرد
 
باز امیدش نمرده، میخواهد شاد باشم، اگرچه مضطرب است
شوکت من فدای وقتی که او هوای ترانه می گیرد
 
به خدا دلخوشم به خاطره ای - خبری، گرچه تلخ، گرچه دروغ
خلأی از فضای هیچستان، در سرم آشیانه می گیرد
 
کاش عقلم نمی رسید و برام مرگ در حکم نیستی می بود
می دوم سوی انتها، افسوس دست و پا در میانه می گیرد....
 
روزگاری اگر ندیدیدم، ننویسید: "شاعر ناکام"
مرگ، خود کام من از این دنیا ست، کینه ام از زمانه می گیرد !

 

امید شمس آذر
۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۳:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
از هر پرنده باید آموخت رمز پرواز
بنگر چگونه سی مرغ کردند بال و پر باز
 
"بودن" و یا "نبودن"، این نیست مشکل ما
ما محرمان انسیم، خاصان خلوت راز
 
یک عمر جستجو و پایان آن دوراهی
آخر سر "شدن" بود این بحث ها از آغاز
 
آیینه ها شکستند، درهای گنجه بستند
امّا هنوز هستند دیوارها به صد ناز
 
بگذار تا به درد خود سوزم و بسازم
خوشید اشک البرز در آرزوی قفقاز....
 
جاری ست گوش جان را آن سو ترنّمی سبز
دارد دوباره باکو شوق وصال شیراز
 
شعری دگر بخوانید، اوجی مگر بگیرید
در آسمان بمیرید، این است رمز پرواز

 

امید شمس آذر
۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۲:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یک عرب شد وارد شهر رسول(ص)

مسجد آمد با امید سیم و پول

 

بود در جمع صحابه مصطفی(ص)

مبلغی مال و صله کردش عطا

 

او عطایش کم شمرد و غیر از آن

راند حرف ناخوشی هم بر زبان

 

جمع در خشم آمدند از کار او

عزم کردند از پی آزار او

 

حضرتش مانع شد از آزارشان

بعد او را خانه‌اش برد آن زمان

 

آن عرب هم دید آنجا کاخ نیست

آشیانی از زر و زیور تهی‌ست

 

اندکی دیگر گرفت و بعد از آن

جمله‌ای آورد نیکو بر زبان

 

گفت: "دیروز آن کلام ناروا

چون به خشم آورد اصحاب مرا

 

ترسم آسیبی رسد از سوی‌شان

با من آ، این جمله را برگوی‌شان"

 

روز دیگر آمدند و گفت: "این

راضی است از ما، بگو هست اینچنین؟"

 

مرد گفت: "آری" و آن حرف نکو

بازگفت و جمع خندیدند از او

 

پس رسول آنگاه فرمود این مثال

-تا رسد مطلوب بر اوج کمال- :

 

"یک شتر از دست مردی یک زمان

درشد و مردم به دنبالش دوان

 

بانگ می‌کردند بلکه بازگشت

آن شتر هم بیشتر می‌زد به دشت!

 

گفت: مردم! این شتر آن من است

خویش می‌دانم چسان آرم به دست؟

 

آمد و بی های و هو مُشتی علف

چید و آهسته نشان دادش به کف

 

پس مهارش را گرفت و رام کرد

بی‌زبان را اینچنین آرام کرد"؛

 

من اگر مانع نمی‌گشتم، شما

کشته بودید آن زمان این مرد را

 

-و چه بد حالی که کافر مرده بود!

حق‌تعالی هم از او آزرده بود-

 

لیک من مانع شدم تا عاقبت

بازش آوردم به راه عافیت.

 

 

امید شمس آذر
۰۵ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

تماس سیلی طوفان و گوش سنبله ها ست

صدای خشم تفنگ و هبوط چلچله ها ست

 

عبور رهگذر از اعتراض خشک زمین

نمای صحنۀ برخورد تنگ حوصله ها ست

 

شنیده و نگران است اینکه می گویند:

میان ما و رسیدن هنوز فاصله ها ست

 

پلنگ و ماه و دو خطّ موازی ناچار

نگو خدای من! این هم از آن معادله ها ست...

 

و شصت سال از آن روز سرد می گذرد

[و چشم پیرزنی که تنیده در گله ها ست،

 

عصا زنان ز سر قبر دور می گردد]

و باد گرم چمیدن میان سنبله ها ست....

 

 

امید شمس آذر
۱۷ تیر ۰۰ ، ۰۰:۱۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

شبی که دیو جدایی به خواب خواهد شد

به دست ایزد وصلت عذاب خواهد شد

 

همیشه خواب افق های دور می بینم

به نزدم آمده، تعبیر خواب خواهد شد

 

چگونه گویم از آن چشم و رو چه ها دیدم؟

مفصّل است که خود یک کتاب خواهد شد

 

سیاهی شب گیسو و سرخی لب ها

خدای من! نگذار، انقلاب خواهد شد

 

قطار منتظران تا طلوع خواهد تاخت

دعای خسته دلان مستجاب خواهد شد...

 

ز خجلتش مگس سرکه محو می گردد

جهان به سایۀ بال عقاب خواهد شد

 

اگرچه سهم من از او به غیر گریه نبود

خوشم که سابقه روزی حساب خواهد شد

 

امید شمس آذر
۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۴:۳۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

سرزمین من دیار حافظان آذر است
بی محابا جانِ جانِ جانِ جانِ کشور است

 

نقطه ثقل است و کانون حیات این وطن
پاسدار مرز حقّ و ملک ایمان را سر است

 

این همان "اودلار دیاری" در کلام عاشقان
خاک آذربایجان است و گرامی گوهر است

 

خاستگاه ملّت ایران و آیین کهن
جایگاه اتّصال باختر با خاور است

 

لیک این آذر نه آن آذرگشسب باستان
هان! نخوانندم مسلمان دیسگان آتش پرست

 

از ظواهر پا فرا باید که تا جاوید ماند
آتش دیرینه دیگر این زمان خاکستر است

 

آذر آزادی و بیداری اینجا برفروخت
آری، آری، مطلبی نو و حدیثی دیگر است

 

عزم مردانش عدالتخانه را پی ریخته
حکم قانون نافذ از آن دم در این بوم و بر است

 

از سلحشورانش، از علّامگان و شاعران
نام بردن موجب سنگینی این دفتر است

 

از ازل با مستبدّان ذرّه ای سازش نداشت
تا ابد با تکیه بر منطق عدالت محور است

 

گوشها تیز از سبالان و سهندش بر فلک
چشم اشک آلود چیچستش افق را ناظر است

 

تا که خورشید عدالت از افق سر برزند
جان فرزندان مهیّای نثار این در است

 

حافظان ماییم و اخگر در کف دستانمان
زخمها از روزگار بدغرض بر پیکر است

 

بر امید شمس آذر بر می افروزیم، چون
شمس چشم اورمزد و آیه شمس آذر است.

 

 

امید شمس آذر
۲۹ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۴۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳ نظر

وقتی که آن سردار دلها آسمانی شد
افشای بسیاری از اسرار نهانی شد

افشا شد این ملت هنوز از حق نبرّیده ست
با اینکه از نامردی اوضاع رنجیده ست

افشا شد امریکا همان شیطان دیرین است
ترفندهایش خواه تلخ و خواه شیرین است

افشا شد آری پایداری چاره درد است
در بند سازش نیست هرکس ذرّه ای مرد است

روزی که آن سردار دلها آسمانی شد
بر ضدّ آن اشرار اجماعی جهانی شد

آنها که پروردند ماری در کنار خویش
درمانده گشتند عاقبت در کار مار خویش

پس بی نیاز گفتگو با اینچنین اشرار
با همّت اهل یقین له شد سر این مار

معلوم بود از مارکُش کینه به دل گیرند
ضحّاکیانی که ز مغز آدمی سیرند

آنگاه پس سردار دلها آسمانی شد
رفت و زمینه ساز این حد همزبانی شد

خرد و کلان از نو به یاد آورد پیمان را
هریک به سهم خود سپاهی شد سلیمان را

تا اوج گیرد روحشان از خاک بر افلاک
از لشکر دیوان حریم قدس گردد پاک

این نیست البتّه بهای خون آن قدّیس
باید به زانو عاقبت افتد خود ابلیس

از آن حیات طیّبه ما را نشانی شد
آنگاه که سردار دلها آسمانی شد.

 

 

امید شمس آذر
۱۳ دی ۹۹ ، ۰۵:۳۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱ نظر

خفته با امید خام زندگی

تا تمام شد تمام زندگی

 

انحراف تیغ تیز نیستی

جا گرفته در نیام زندگی

 

دردهای نامنظّم ستبر

می کشد مرا به نام زندگی

 

صبر کرده ام، ولی چه فایده ؟!

زندگی نشد به کام زندگی

 

فرصتی دوباره داشتم اگر

می گرفتم انتقام زندگی

 

عشق هم بهانه ای قشنگ بود

تا درافکند به دام زندگی

 

می روم دوباره صبر می کنم

باز هم به احترام زندگی.

 

 

امید شمس آذر
۰۵ آذر ۹۹ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

دوباره باز گناه و همان دم استغفار

دوباره باز همان قدر محکم استغفار

 

به هر دمیّ و به هر بازدم دو بارِ گناه

خمید هیکلم از این دمادم استغفار

 

گرفتم آخر -دور از حضور- استفراغ

خداوکیلی اش از بس که کردم استغفار

 

بیا خودم! که نخوابیم امشب و تا صبح

یکی گناه کنیم، آن یکی هم استغفار

 

خدا به دست خود این چرخه را به راه انداخت

همان دمی که پذیرفت از آدم(ع) استغفار

 

نگو که واقف از این سست عهدی ما بود

که بی حساب ببخشد به یک کم استغفار!

 

فقط خدا کند از این دو حالت دائم

تصادفاً بکنم حین مرگم استغفار!

 

 

امید شمس آذر
۰۲ مهر ۹۹ ، ۱۹:۳۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر
بوی گیسوی یار می آید

نخل صبرم به بار می آید

 

چه نشستید؟ مژده ام بدهید

هم قطاران! بهار می آید

 

به تماشای ما بهار شگرف

با دو چشم خمار می آید

 

روشناییّ طلعتش سوی

من شب زنده دار می آید

 

عالم خفته می شود بیدار

بس که داد و هوار می آید

 

بلبلان مست و عربده خوانان

سر این رهگذار می آید!

 

سینه جر داده غنچه و در دست

تیزی تیغ و خار می آید!

 

ماه طلعت برای بار سی ام

بر سر سبزه زار می آید...

 

فکر ننما که سال نو این بار

با گرانیّ پار می آید

 

گرچه رویین تن است این معضل

عاقبت خوار و زار می آید

 

آخر کار تیر رستم بر

چشم اسفندیار می آید

 

گل و بلبل که بوده و امسال

سبزه هم در کنار می آید

 

وضع توپ است، تا بدانجا که

کمبزه با خیار می آید!!

 

امید شمس آذر
۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۰۸ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳ نظر

 

گناه می کنم و بی قرار می مانم

به شوق روی تو چشم انتظار می مانم

 

اگر که توبه کنم، از تو ناامید شده م

به قید معصیت امّیدوار می مانم

 

پلنگ زخمی ام و خون خویش می لیسم

فغان نمی کنم و رازدار می مانم

 

«اگر تو آمده بودی بهار می آمد»

تو تا نیامده ای بی بهار می مانم

 

بهارهای دروغین بیاید و برود

به احترام غمت سوگوار می مانم

 

هوای بی توئی ام در تلاطم افکنده

دوباره باز -ولی- بردبار می مانم

 

نبرده منّت این دستمالها که تو تا

نوازشم نکنی، در غبار می مانم

 

برای تازه شدن دیر نیست، زود بیا

بیا، نترس که بر این قرار می مانم.

 

امید شمس آذر
۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

ما با سلامت از خطرها رد شدیم و حال

محض سلامت داشتن در خانه می مانیم

 

هر عید را روح و روان نو می شد از گردش

امسال پاس جان و تن در خانه می مانیم

 

تا اطّلاع ثانوی دورهمی تعطیل!

با اهل بیت خویشتن در خانه می مانیم

 

با تلفنی هم می توان احوالپرسی کرد

پیر و جوان و مرد و زن در خانه می مانیم

 

آسوده خوابید ای پرستاران جان داده!

ما -ای شهیدان وطن- در خانه می مانیم

 

پشت کرونا را زمین می کوبد این ملّت

با یک عمل بر این سخن: در خانه می مانیم.

 

 

امید شمس آذر
۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

تبریک برای پاس دو عید سعید

هم مبعث و هم رسیدن سال جدید

 

باید همه بر سرعت خود افزاییم

تا بلکه مگر جهش بیابد تولید.

 

 

امید شمس آذر
۰۱ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

"نقی زیباترین نام جهان است"

تلاقیّ زمین و آسمان است

 

علیّ بن جواد و نیز هادی ست

و نام رهبر ما هم همان است.

 

 

امید شمس آذر
۰۸ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۱۳ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

 

سردار حرم رها ز حرمانی شد

بر سفرۀ سرورش(ع) به مهمانی شد

 

تا بهتر از این هدایت قُدس کند

آن بالاها رفت و سلیمانی شد.

 

 

امید شمس آذر
۱۳ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۳ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

از ابتدا، تو دیده بودی انتها را
پیری که دیده عاشقان مبتلا را

از چشمهایت اشک جاری شد چو دیدی
هم دست دشمن دست‌های آشنا را

از دودمان سعد و ذی الجوشن چشیدی
یکبار دیگر زهرهای نینوا را

دف بود و سوت و آتشی سوزان به چادر
ایران من دیدی تو زنده کربلا را

یک روزه انسان میشود حیوان عالم
خواندی حکایتهای مسخ کافکا را؟؟؟

دیدیم در روز عزا شادی کنان را
آنروز رنجاندند روح عاشقان را

با نام آزادی اسارت لایک کردند
بیدار کن یا رب ز رویا غافلان را

یک عده گرگی که خیال گلّه دارند
دوشیدن این گلّه ها در کلّه دارند

حتما شنیده حاصل محصول مارا
چشم طمع برگندم و بر غله دارند

یکبار که قبلاً چشیده طعم حلوا
اینبار عزم سفره‌های چله دارند

امّا خیال خام در سر پرورانده
گویی که او تاریخ را هرگز نخوانده

میهن اگر مجنون، ما لیلای اوئیم
موجی خروشان گشته از دریای اوئیم

از خدعه‌های دشمنان آگاه هستیم
ما با ولایت هر زمان همراه هستیم

طوفان و جنگ هشت‌ساله یاد داری
مردان خوش عهدی سر میعاد داری

آیا نُهِ دی ماه را بر یاد داری؟
مجنون‌های عاشق و فرهاد داری

ما با ولایت هر زمان همراه هستیم
ما ملّتی بیدار و آگاه هستیم

حالا که ملّت پای عهد خود نشسته
چون سدّ محکم یک‌به‌یک فتنه شکسته

از اتّفاقات گذشته درس باید
از خدعه‌های دشمنانت ترس باید

دشمن فقط ذلّت به ما تقدیم کرده
داروی ما را با غذا تحریم کرده

از جان چشیدیم حاصل افکارشان را
دیدیم فرجام بَدِ برجامشان را

الله اکبر میزنم فریاد فریاد

آزاد باش ای یوز من آزاد آزاد!!

 

 

 

امید شمس آذر
۰۸ دی ۹۸ ، ۱۲:۲۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹ نظر

مظهر روح با صفا ست بسیج

قرّة العین مصطفا(ص) ست بسیج

 

بندۀ خالص است بر خالق

خلق را یار و رهنما ست بسیج

 

صاحب قلب پاک و دور از کبر

خاکی و معدن حیا ست بسیج

 

معنی عشق عبد با معبود

عبد بی چون و بی چرا ست بسیج

 

جان به ظرف خلوص بنهاده ست

نوری از نسل نینوا ست بسیج

 

شرب شهد شهادت آرزویش

والۀ وادی ولا ست بسیج...

 

قلم "شهسوار" معذور است

بیش از این لایق ثنا ست بسیج

 

مردی از قم (ره) بگفت خوشتر که:

لشکر مخلص خدا ست بسیج.

 

 

امید شمس آذر
۰۵ آذر ۹۸ ، ۱۹:۳۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۴ نظر

با رسول کردگار ذوالمنن (ص)

گفت اعرابی: بگو پندی به من!

 

حضرتش فرمود: خشمت را بخور!

مرد هم برگشت با این طرفه در

 

باخبر شد در غیاب او شبی

در قبیله روی داده مطلبی

 

از جوانان عدّه‌ای دیوانه‌وار

غارت آورده به قوم همجوار

 

آن طرف هم دست یغما آخته

بر سر اموال اینان تاخته

 

دو قبیله اینک از جا جسته‌اند

روبروی یکدگر صف بسته‌اند...

 

او به عنوان زعیم قوم خویش

رزم‌جامه برگرفت، افتاد پیش

 

دید اینجا پند کوتاه رسول(ص)

طرح باید گردد و افتد قبول

 

با بزرگ آن طرف صحبت نمود

کـ:ـز چنین دعوا و خونریزی چه سود؟

 

هر خسارت بود، برگویید تا

من ز مال خود کنم آن را ادا!

 

غیرتش را اینچنین تحریک کرد

رهنمونش سوی کار نیک کرد

 

او هم از ذعویّ‌شان پوشید چشم

قال پایان یافت و خوابید خشم.

 

 

 

امید شمس آذر
۰۶ آبان ۹۸ ، ۱۱:۰۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر

«در آستان حسین(ع) آن کسی که سیر کند

یقین که عاقبتش را خدا به خیر کند»

 

نیاز خلق در این آستان برآورده ست

چه حاجت است که عرضه به نزد غیر کند؟

 

فقط نه مسجد و هیئت، که حقّ بندگی اش

نگاه لطف به اهل کنشت و دیر کند

 

شباب جنّت از آن رو بدان مُقام رسد

که طوع سیّدشان شبّر و شُبیر کند

 

بیا! که هر که در این راه می شود جانباز

فراز جنّت جاوید کار طیر کند

 

نترس از عاقبتش، چون سر و تن و جان را

در این معامله آن کس که باخت خیر کند.

 

 

امید شمس آذر
۱۹ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۲۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

بیا تا کلّه‌ها را تاس داریم

عموم عام‌ها را خاص داریم


به جمهوریّ اسلامیّ ایران

زبان فارسی را پاس داریم!



امید شمس آذر
۰۹ مرداد ۹۸ ، ۱۳:۰۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر
ننه م دوشوب یئرلره
دده م چیخیب چؤللره

یاریم به هاواخ گله
«باغچامیزدان گول دره» ؟


امید شمس آذر
۳۰ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

سگّیز ایل سبک و سیاقیلا گنه

جام ملّتلرده کی‌روش پارلادی


آزمونی، قدّوسی هی بسله‌دی

طارمینی، نورینی تیمارلادی


دالبادال پوکدی حریفلر قامتین

امتیازلاری ییغیب، آنبارلادی


گاو نه من شیر اولموش، ایرانی

سویدی، سویدی، آخیری موندارلادی!

Image result for ‫کی روش‬‎


امید شمس آذر
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

یا فارس الحجاز(عج)! تو ادرکنی از کرم
ورنه هزار تیغ جفا می برد سرم
 
با صد نیاز سوی تو گردانده ام چنان
چشمان چون حوالی شرجیّ بندرم
 
صد مرغ آه از قفس سینه ام پرید
در حسرت لقایت ای امّید آخرم!
 
خورشید مغربم! همه داغم، ولیک خلق
خاموش و سرد بیندم از روی ظاهرم
 
«پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم
شمعم که جان گدازم و دودی نیاورم»*
 
دست از تو برندارم و هر دم بدون تو
می سوزم از فراقت و صبر است یاورم
 
امّا چنین که دوری تو طاقتم ربود
انگار یار خسته شده، رفته از برم...
 
از فجر تا فرج دو قدم بیش راه نیست
سخت است بر من این دو قدم بی تو بسپرم


فجرت رسید، پس فرحت گوی کی رسد؟

سبزیت اید از پی سرخیت، سرورم!


یک یا علیّ و بعد هم الله اکبر است
چشم انتظار آن سر و دست مظفّرم
 
«با غمزه ای نواز دل پیر جیره خوار»**
من ریزه خوار صحبت رند قلندرم...
 
بشنو که هر کسی به غم تو ست مبتلا
در پیش وی بسی ز دم او ست محترم
 
می خواند: "ای قلم! یوخ اثر سؤزلریمده" این
می گوید آن یکی: آقا جون! قربونت برم 
 
ای چارده! که چارۀ بیچارگان تویی
بی چون و بی چرا کمکم کن! که مضطرم
 
از دیگران ندارم امید عنایتی
یا فارس الحجاز(عج) تو ادرکنی از کرم!
 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* تک بیتی از بانو زیب النّساء هندی (مخفی)
** برگرفته از بیتی از امام خمینی(ره):
ما ریزه خوار صحبت رند قلندریم 
با غمزه ای نواز دل پیر جیره خوار.



Image result for ‫یا فارس الحجاز ادرکنی‬‎



امید شمس آذر
۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

نوروز بود و تی رُز و فیروزه بود و من

نوروز و بوی عود و سپند و گلاب بود


امّا نماند مهلت عرض ارادتی

تا روزگار بود، چنین پرشتاب بود


نوروز رفت و تی رُز و فیروزه نیز رفت

انگار از ابتداش به آخر سراب بود


گفتم: روم به خواب و ببینم خیال تو

برخاستم به ناگه و دیدم که خواب بود....



امید شمس آذر
۰۱ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

از ذات حضرت احد واحد ودود
نوری بگشت جلوه گر و گشت در وجود
 
در پشت آدم صفی الله (ع) گرفت جای
آن نور واحدی که خدا آفریده بود
 
در آن محل به ذکر خدا اشتغال یافت
می کرد حمد او و همه وقت می ستود
 
زآنجا به بطن طاهر حوّا(س) ببرده شد
آنجا هم اشتغال به تسبیح می نمود
 
پنجاه و هفت نسل ز پی آمد و گذشت
آن نور شعر اقدس تقدیس می سرود
 
از پشت والدین و شکم های مادران
آوای ذکر او همۀ خلق می شنود
 
از خردسالی پدران در جبینشان
آن نور دیده می شد و ظلمات می زدود....
 
تا که رسید در بدن عبدمطّلب
آنجا بشد دو شاخه به سان دو نهر رود
 
نیمی ز نور رفت به عبدالله و سپس
آمد به سوی عمران نیمی دگر فرود
 
ماه ربیع الاوّل در روز هفدهم
در سال فیل کرد یکی در جهان ورود
 
شد مرسل خدا و محمّد(ص) گرفت نام
آن بحر علم و حلم و وقار و سخا و جود
 
سی سال بعد، ماه رجب، روز سیزده
بیت الله الحرام به اکرام خود فزود،
 
چون شد شکافته برِ نیمی دگر زنور:
آن شاه دین، امیر کرم، مجری الحدود
 
گشته ست نام نامی او نام کردگار
چون شد علیّ(ع) و سرور هر آنچه هست و بود؛
 
پیغمبر(ص) است شهر علوم و علی(ع) درش
پیغمبر(ص) است سقف پناه و علی(ع) عمود
 
آن یک چو قلب پیکر اسلام و این چو مغز
وآن یک چو تار پارچۀ دین و این چو پود
 
ای "شهسوار"! گوی که: از جانب خدای
بر این دو نور نیّر و بر آلشان درود
 
از فیض این دو تن طلب مغفرت بکن
از ذات حضرت احد واحد ودود



امید شمس آذر
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بردار از مقابل چشمم نقاب را
بیرون کش از جوانب قلبم حجاب را
 
امشب برای یوسُف تُرکت دعا بکن
تا بی خیال تو به سر آریم خواب را
 
آن جرعه ها که جرئت لذّت نمی دهند
پژمرده اند رونق باغ شباب را
 
مهمان بکن مرا تو به یک کاسه شیر داغ
این بادۀ من است، چه خواهم شراب را؟
 
تا می پرد جرقّۀ یادتو از سرم
می سوزد عصر سیطرۀ التهاب را
 
بر آتش ترم بفشان آب سوخته
یعنی نشان حرارت لعل مذاب را
 
طی شد هزاره های مه آلود و عاقبت
اینجا رسیده ام که بگیرم جواب را
 
گر قلّه بود، اسب فرست و بکش به زیر
گر چاه بود، از سر لطفت طناب را
 
ماه و ستاره پای من افتاد و سجده کرد
من آن نیم که سجده برم هر شهاب را
 
آن ماده گرگ پیر اگر برّه ای ربود
خود می گذارمش کف دستش حساب را
 
با یازده ستاره به نام تو می کنم
آن ماهِ سجده داده و هم آفتاب را....
 
ماییم و بیست سالگی و کوری رقیب
کافی ست بشنود اگر این فرد ناب را:
 
«ای گل که موج خنده ات از سر گذشته است
آماده باش گریۀ تلخ گلاب را»*




ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*تک بیتی از صائب تبریزی




امید شمس آذر
۲۷ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۰۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

چه جهانی ست -خدایا!- همه شور و همه شر؟

اینچنین بوده مگر عاقبت حال بشر؟


تا به کی غائله و فتنه و آشوب خسان؟

تا به کی کهنگی و غفلت و حیرت آخر؟


دیگر اینک شده وقتش، برسان طوفانی

تا درخت ستم از ریشه کند همچو تبر


اینک از جادّه پیداست غباریّ و دلم

می‌دهد زآمدن فارس منصور(عج) خبر


اینک این فجر هویدا شده از سمت افق

طی شود شام و دمد صبح و شود وقت سحر


چون که شد فجر، دگر وقت فرج نزدیک است

فقط این تسمیه مانده ست به تکبیر ظفر


گل بهمن چو شکوفا بشود، فاصله‌ای

نیست تا جلوۀ زیبا گل نرگس(س) دیگر...

آشنایی با افسانه ی سیمرغ


قاف تا قاف گرفته ست صفیر سیمرغ

همه آفاق به اشراق پیام خاور


نگران چیستی از سوختن بال و پری؟

پر سیمرغ درافتاده به آتش دیگر!



امید شمس آذر
۲۳ بهمن ۹۷ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

رفتار پسرهای دانشجو از ترم اول تا آخر دانشگاه (طنز)

کاریکاتوری ست نسبتاً قدیمی. در وصفش گفتم:

اوّلی) تسبیح به دست و ذکر یاهو، یاهو

دوّمی) من خسته و تنهام، کجایی آهو؟!

سوّمی) آخ جون جواب داد! یوهو، یوهو

و نهایتاً چهارمی) چت‌روم و ایمیل و فیس‌بوک و یاهو....

***


برای این چه نظیره ای به ذهن تان می رسد؟ منتظر نظراتتان هستم. (ترجیحاً خانم)


http://cdn-tehran.wisgoon.com/dlir-s3/1386346682155770.jpg


امید شمس آذر
۰۹ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

روسفید است زمین

رحمت جامد شش گوشۀ حق

                       باریده ست !


امید شمس آذر
۱۲ دی ۹۷ ، ۱۹:۰۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

آنان که روزی سبز را بازیچه کردند

گفتند و می‌دانم که می‌دانی چه کردند


آنان که خود سرخ دانشمندها را

در زیر پای غربیان قالیچه کردند


این ملّت اندیشه‌پرور را به جای

نفی سبیل، اهل سبیل نیچه کردند


این اقتصاد مبتلا به نشت ما را

این بار اسیر خشکی و دلپیچه کردند


مغز عموم توده را خوردند اوّل

بعدش هوای چربی و ماهیچه کردند


گفتند: امام مهربانی (ع) را نگه دار

آنان که روزی سبز را بازیچه کردند !



امید شمس آذر
۰۹ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۴ نظر


تا یک نظر این چشم بر آن چهره نمود

شد سرخی گونه ها پدیدار چه زود


می گفت که روی ماه می کارم سیب

آن کار "ناسا" نبود، کار من بود!


امید شمس آذر
۲۵ آذر ۹۷ ، ۱۷:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

عازم گرمابه می شد یک زمان

جعفر صادق (ع) امام شیعیان


گفت حمّامی: مرا رخصت نما

تا قُرُق گردانمش بهر شما


-در حقیقت رسم بود این ماجرا-

گفت: لازم نیست، پرسیدش: چرا؟


گفت: مؤمن از تعلّق ها رهاست

کار او آسانتر از این حرفهاست.



امید شمس آذر
۰۳ آذر ۹۷ ، ۱۸:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

همرهان حضرت خیرالبشر(ص)

بار بگشادند باری در سفر


گوسفندی خواستند آن جمع پاک

تا کنند آماده اش بهر خوراک


این یکی گفتا: سرش من می بُرم

گفت آن یک: پوستش من می درم


سوّمی شد عهده دار طبخ آن

هرکدام از همرهان هم همچنان


تا که فرمود آن شه جود و کرم:

هیزمش را نیز من می آورم


جمع گفتند: ای حبیب کردگار!

می کنیم این کار ما با افتخار


گفت: باشد، لیک نپسندد خدا

بنده اش را بیند از یاران جدا


پس نه خود را بین محفل شمع کرد

سوی صحرا رفت و هیزم جمع کرد



Image result for ‫مسجد النبی‬‎


امید شمس آذر
۱۵ آبان ۹۷ ، ۱۱:۲۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۵ نظر

آنجا که شرع خیمه زند

                       جای عرف نیست!


امید شمس آذر
۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۲:۲۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر


می گفت در مذمّت جلباب و روسری:

تا کی تحمّل کتک و جبر و توسری؟


پس خانم شجاع در اثنای نطق خود

از جا پرید ناگه از ترس سوسری!!


امید شمس آذر
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۲:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

به شوق شیهۀ شبدیز در حوالی ما
چه گوش ها که شود تیز در حوالی ما
 
ز چوب سوخته و خاک نم زده خیزند
چه بوی های دل انگیز در حوالی ما
 
کتاب سال ورق خورده و دوباره نسیم
شده ز شاخه ورق ریز در حوالی ما...
 
خیال می دهد از این همه گواهی که:
دوباره آمده پاییز در حوالی ما
 
دوباره گاه شعور و بلوغ و معرفت است
انار و پنجۀ خونریز در حوالی ما
 
و باز موسم کوچ کلاغ های حریص
و بغض ابر چه لبریز در حوالی ما...
 
چه کار ما به بهاران؟ مگر نمی بینی؟
همین ور است -به پا خیز- در حوالی ما
 
و یا که چه به شبستان خلد؟ باز اینجا ست
شبستر و خوی و تبریز در حوالی ما


امید شمس آذر
۱۷ مهر ۹۷ ، ۱۹:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

زندگی می ماند

                 امّا

                 مرگ ما را می کشد!


امید شمس آذر
۰۵ مهر ۹۷ ، ۱۲:۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

مرغان زخمی بال و پر را باز کردند
از این قفس سوی خدا پرواز کردند
 
هفتاد و دو مرغ سبکبال مهاجر
رفتند و فصلی تازه را آغاز کردند
 
احساس شوق وصل در آنها نهان بود
احساس خود را اینچنین ابراز کردند
 
یعنی که ما روحیم، نه تنهای خاکی
آنها بدینسان برملا این راز کردند
 
رفتند و از تن ها گذشتند و در اینجا
ما را اسیر آرزو و آز کردند
 
در حسرت رستن از این تن ها بماندیم
تنها در این تن ها که سوز و ساز کردند
 
تنهایی آن هم اندر این تن ها چه سخت است!
آنها که در هر لحظه صد آواز کردند....
 
آواز ها آزار داد اهل صفا را
در پاسخش ایشان ولیکن ناز کردند
 
بسیار بسیار از بدی رنجور بودند
کم کم ز خود زنجیر ها را باز کردند
 
مرغان شده، از پشت "آن مرغان" پریدند
شوری دگر از نینوا را ساز کردند
 
از طلعت خود آب روی ماه بردند
هر خوب را با خویشتن دمساز کردند
 
پروندۀ "هیهات منّا الذّله" را نیز
با خطّ سرخ امضا و سرافراز کردند
 
آن باخدایان، ناخدایان محبّت
خود را اسیر و کشته و جانباز کردند
 
طفّی دگر آمد پدید و نام آن را
ایلام و غرب و حومۀ اهواز کردند


Related image


امید شمس آذر
۲۸ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر