حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۷۴ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

هست تو را خاتم انگشتری

شمس، قمر، زهره، زحل، مشتری

 
هیچ ندارد ضرر ای ماهیان
بهر شما آب و بر آن شُش تری
 
ترک و لر و مشهدی و گیل و فارس
آملی و ترکمن و ششتری
 
هست همه سوی کرامت روان
هست همه بهر سخا مشتری
 
خیز و تو هم پیش رو ای "شهسوار"
از چه سبب از همه خامشتری ؟
 
گر کسی اینجا بشناسد خودش
گو که: تو از جنّ و ملک خوشتری....
 
به به از این شعر و چنین قافیه
آخر او گشته همه اُشتَری !
 
لیک پسین قافیه ماند از شتاب
خسته و زانو زد چون اُشتُری !


امید شمس آذر
۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

هرکس

      همه را به کیش خود پندارد

امید شمس آذر
۱۸ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دو تن از دوستان ما بودند -اوّلی به نام نیما و دومی به نام هادی- که متأسّفانه سیگار می کشیدند. این رباعی را به طور جداگانه برایشان اس.ام.اس کردم:


سیگار چو نی محرم اسرار شدی

هر کس از ظنّ خود وُرا یار شدی

 

اینک با من بگو عزیزم .... ! (محلّ اسم)

تو از چه سبب همدم سیگار شدی ؟

****

اوّلی پاسخ داد:

یک عمر کنار دود سیگار شدم

بی خاصیت و ضعیف و بی عار شدم

 

چندی ست نمی کشم دگر سیگاری

از هرچه توتون و کام بیزار شدم

****

امّا دومی پاسخ داد:

ما در پی یک کام ز سیگار استیم

از عشق و جنون بار سفر را بستیم

 

از لب شکران این زمین مأیوسیم

ما از لب جام دلستانش مستیم

امید شمس آذر
۱۸ آبان ۹۵ ، ۱۳:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

چنان سهراب خواهم ساخت قایق
برای دوری از دست خلایق
 
بدون توشه خواهم رفت از اینجا
که تا دل بر کنم از این علایق
 
چنان رانم به سرعت سوی مقصود
که پیش افتم ز ساعات و دقایق
 
در این وادی ندیدم جز غریبی
روم تا گردم از این غصّه فایق
 
وجودم ابر، حرفم همچو باران
ولی بر ذهن مردم سقف، عایق
 
مر این نقش شریف روی خاتم
چنین سنگ زمرّد نیست لایق...
 
بیا با من مسافر، ای برادر !
که جان ها خسته است از این حقایق
 
ولی چون «شهسوار» از پیش باید
به دل زخمی بداری چون شقایق




امید شمس آذر
۱۸ آبان ۹۵ ، ۱۳:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
خواستم

          گفتی: نه!

گرچه راضی بودی

خواستی امّا شاید

امتحانم بکنی،

من که ته ماندۀ شخصیّت مغرورم را

نتوانستم از این بیشتر از دست دهم

دیگر اصرار نکردم،

                    حالا

هردو اینجا هستیم

راضی

              امّا تنها !

امید شمس آذر
۱۸ آبان ۹۵ ، ۱۲:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

کاش دل از سوی تو می تاختم

بند تو در پام می انداختم


دیرترین یافتۀ پربها !

زود نکن عاشق خود را رها


دیر بمان، جادّه طوفانی است

آخر این راه پشیمانی است


خلوت ما فرصت دلخواه بود

حیف که این فاصله کوتاه بود


زود نرو، جامعه خرسند نیست

مایل این صحبت و پیوند نیست


فکر نکن ناز مرا می خرند

بلکه همه رشک تو را می برند


در غمشان سوختم و ساختم

تو بغلم بودی و نشناختم....


شکر خدا ! حرف دلم را شنید

گرچه جوابی نه فراخور رسید



امید شمس آذر
۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۹:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یا رب! مددی زهر بدی پاک شویم

توفیق ده از خاک بر افلاک شویم


اکسیر محبّتت بزن بر گل ما

پیش از آنکه دوباره در خاک شویم


امید شمس آذر
۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۳:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

به مناسبت ۱۳ آبان روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی، بچّه های دغدغه مند ما در جامعۀ اسلامی در حرکتی خودجوش و غافلگیر کننده، برنامه ای تدارک دیده بودند که.... . به هرحال زحمت کشیدند، ولی بعد از پایان برنامه، هرکدام دیگری را به کم کاری متّهم می کردند. از شیرینکاری های مراسم، یکی اینکه: دوستان از آقای دکتر سعید جلیلی برای سخنرانی در زمینۀ مسائل سیاسی روز دعوت کرده بودند. بعد از اینکه حضور ایشان منتفی شد، این دعوت به آقای باقری معاون ایشان تقلیل یافت. حضور آقای باقری هم منتفی شد.... . و این تقلیل ها ادامه یافت تا خلاصه قرار بر این شد که بنده سخنرانی کنم و بدینگونه عزیزان لطف نموده و دوباره ما را غافلگیر کردند.

همان شب -ساعتی پیش از شروع مراسم- در غافلگیری دیگری، توفیق حاصل شد و قرعۀ سفر به تهران برای حضور در دیدار حضرت آقا امام خامنه ای -مدّ ظلّه- به نام این حقیر افتاد.... . باری، آن شب با چهره ای خندان پشت تریبون رفتم، سخنانی ایراد کردم و بعد از پایان برنامه، از دوستان خداحافظی کرده و مستقیم به طرف ترمینال راه افتادم. اتوبوسم که از پل گذشت، برای بچّه ها این دوبیتی را پیامک کردم:

با دعای خیر یاران وعزیزان می روم

بهر بیعت با ولایت سوی تهران می روم

 

بزم امشب گر فضاحت بار بود و گر فصیح

هر چه پیش آمد خوش آمد، من که خندان می روم

****


یکی از این دوستان هم به نام آقای محسن یزدی زاده پاسخ فرستاد:

گر به پابوس ولایت می روی، آنجا نخند

من اگر بودم بگفتم: من که گریان می روم

امید شمس آذر
۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۰:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
آدما سیاه،

شهر من سیاه،

دنیای من سیاه،

فکر دشمن سیاه،

خودکارم هم هست سیاه،

....بعد از یک ساعت تلاش:

برگۀ امتحان من سفید !

امید شمس آذر
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۷:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در مدینه چشم مردی اهل شام

گوشه ای افتاد بر روی امام(ع)


گفت با اطرافیان: "این مرد کیست؟"

گفته شد که: "این حسین بن علی(ع) ست"


مرد شامی تحت تبلیغات سوء

بس گرفته بود مغزش شستشو


چشم را بست و دهان را باز کرد

آنچه سبّ و فحش بود ابراز کرد


بعد از آنکه عقدۀ دل را گشود

حضرت(ع) از رحمت نظر بر او نمود


آیه هایی خواند مبنی بر گذشت

غیر از اینکه از خطیئاتش گذشت


گفت: "هر حاجت که می خواهی بگو"

در ادامه بعد از آن پرسید از او:


"باید اهل شام باشی ظاهراً ؟

آشنایم با چنین اخلاق من


تو غریبی گر نیازی خواستی

بر می آریمش بدون کاستی


در سرای خویش جایت می دهیم

جامه و نان و نوایت می دهیم"


مرد شامی آنچنان شد شرمسار

که در آن دم آرزو می کرد زار:


"کاش در خود می کشانیدم زمین

تا که گستاخی نمی کردم چنین


پیش از آن پیشم نبوده یک نفر

از حسین(ع) و از علی(ع) مبغوضتر


بعد از آن برخورد اینک ساعتی ست

نزد من محبوبتر از این دو نیست.



امید شمس آذر
۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۷:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

شاه شهیدان حسین(ع) دی

شمع شیعیان حسین(ع) دی

سیّد شباب جنّت

سرور خوبان حسین(ع) دی

***

 

راحت روان حسین(ع) دی

غملره پایان حسین(ع) دی

درد بی درمان دواسی

دردلره درمان حسین(ع) دی

***

 

یار مؤمنان حسین(ع) دی

خصم کافران حسین(ع) دی

گبری پند ائدن محمّد(ص)

قوموندان نالان حسین(ع) دی

***

 

یاورسیز قالان حسین(ع) دی

فاتح میدان حسین(ع) دی

شاهی کی گؤزللیغیندن

آی اونا حیران حسین(ع) دی

***

 

زینت جهان حسین(ع) دی

صحبت ادیان حسین(ع) دی

تار قانی توپراقین اوسته

مظهر ایمان حسین(ع) دی

***

 

حامی قرآن حسین(ع) دی

یارالی اصلان حسین(ع) دی

کرب و بلانین چؤلونده

قاندا بوغولان حسین(ع) دی

***

 

خورشید تابان حسین(ع) دی

حجّت یزدان حسین(ع) دی

شاهی کی باشی منبردن

نی ده دانیشان حسین(ع) دی

***

 

آتش سوزان حسین(ع) دی

رحمت رحمان حسین(ع) دی

احمد(ص)ین عزیز نوه سی

مهر جاویدان حسین(ع) دی

***

 

تابلو های فرشچیان

 

امید شمس آذر
۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۱:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

کاش می شد با شهاب آرزو

کهکشان ها نورباران می شدند


کاش می شد نازنینان رهی

ساکن دلهای یاران می شدند

***

در هجوم سیل های بیقرار

کاش تا آن سوی خود پل می زدیم


آفتاب زندگی در جلوه بود

ما هم اندر چشم او زل می زدیم

***

بس که غرق بی خیالی می شدیم

با خیال خود صفایی داشتیم !


یاد ایّامی که خوش باوری

طبق میل خود خدایی داشتیم !

***

کس چه می داند چه شد آن روزگار ؟

یا کجا شد سطوت فرّ کیان ؟


طبع هامان رفت آنجا ها که رفت،

جام جمشید و درفش کاویان

***

البته هستند بعضی مان که باز

سنگ غم بر سینه ها کم می زنند


از هروئین، حورعین می پرورند

صبح ها یک لیتر شبنم می زنند....

***

ای مسلمانان! به فریادم رسید

هم یکایک گم شدیم و هم همه


این چه انصافی ست؟ انصاف آورید

یک صلا، پشتش هزاران همهمه

***

بندۀ باطل همیشه بنده ماند

بندۀ حق شو، خداوندی بکن


شیخِ خیّاط امتحانش کرده است

با خداوند جهان رندی بکن !

***

باز هم مطلب نگفته بازماند

اینکه از اوّل به آخر کاش شد


لیک دوران را چه دیدی؟ آمدیم،

کاش ها هم یک زمانی باش شد

***


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* از مرحوم آقاسی:

بندۀ حق شو خداوندی مکن

با خداوند جهان رندی مکن


امید شمس آذر
۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۳:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
«داش آتدیم بوشا ده یدی»
باشماخلار بوشا ده یدی

بوش باشین ایمیه ردی
گؤرردین بوشا ده یدی

****

عزیزیم اوبامایا
چاتاجاق اوبام آیا

گولبسر بوش بالاما
بامادور اوبامایا


امید شمس آذر
۰۸ مهر ۹۵ ، ۱۷:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی، بـابـی انـت و امـّی
گوئیا هیچ نه همی به دلم بوده نه غمّی، بـابـی انـت و امّـی

تو که از مرگ و حیات این همه فخری و مبـاهات، علی ای قبله حاجات
گوئی آن دزد شقی، تیغ نیالوده به سمّــی، بـابـی انـت و امّـی

گوئی آن فاجعه دشت بـلا هیچ نبودست، در این غم نگشوده است
سینه هیچ شهیـدی نخراشیـده به سُمّی، بـابـی انـت و امّـی

حق اگر جلوه با وجه اتـم کرده در انسان، کان نه سهل است و نه آسان
بخود حق کـه تـو آن جـلوه با وجه اتمـّی، بـابـی انـت و امّـی

منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل، کر و کور است و عزازیل
با کـر و کـور چه عید و چه غدیری و چه خمّی، بـابـی انـت و امـّی

در تولا هم اگر سهو ولایت، چه سفاهت؟ اف بر این شم فقاهت
بی ولای علی و آل چه فقهی و چه شمّی، بـابـی انـت و امـّی

آدمی، جامع جمعیت و مـوجود اتم است، گر به معنای اعم است
تو بهین مظهر انسان، بـه معنای اعمـی، بـابـی انـت و امـّی

تو کم و کیف جهانی و به کمبود تو دنیا، از ثـری تا بـه ثریا
شر و شور است و دگر هیچ، نه کیفی و نه کمّی، بـابـی انـت و امّـی

چون بود آدم کامل غرض از خلقت آدم، پس بـه ذریّه آدم
جـز شمـا مهـد نبوت نبـود چیز مهمّی، بـابـی انـت و امّـی

عاشق توست که مستوجب مدح است و معظّم، منکرت مستحق ذم
وز تو بیگانه نیرزد نه به مـدحی نه بذمّی، بـابـی انـت و امّـی

بیتو ای شیر خدا سبحه و دستار مسلمان، شده بازیچه شیـطان
این چه بوزینه که سرها همه بسته به دمّی، بـابـی انـت و امّـی

لشکر کفر اگر موج زند در همه دنیـا، همه طوفان همه دریا
چه کند با تو که چون صخره صمّا و اصمّی، بـابـی انـت و امّـی

یا علی! خواهمت آن شعشعه تیغ زر افشان، هم بدو کفر سر افشان
بایدم این لمعان دیده، ندانم به چه لمّی، بـابـی انـت و امّـی

امید شمس آذر
۲۹ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دوست فرهیخته مان آقای محسن فاسونیه چی غزلی سروده بود با عنوان "نود" بدین قرار:

 

دیشب که نشستم و "نود" می دیدم
کشتیّ و جودو، مشت و لگد می دیدم


این تکل خطا نبود و آن کرنر بود
او پای مرا به عمد زد، می دیدم

داور که طرفدار حقیقت باشد
این بار طرفدار "عدد" می دیدم

آبی به رخ قرمز خود زد مجری
خوابش نبرد، گاف دهد، می دیدم

آنها همه مشغول دغلبازی و من
در پشت نقابشان حسد می دیدم

از این همه برنامۀ تلویزیون من
تنها و فقط، فقط "نود" می دیدم

****

بنده هم اضافه کردم:

ای کاش نمی نشستم و تا دم صبح

از ماه و ستاره ها رصد می دیدم

 

یا اینکه به جای آن همه قال و مقال

از اوّل شب "ممد-صمد" می دیدم

امید شمس آذر
۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزگار کبابم کرده

موهایم هم که دارد می ریزد....

حالا با وجود پیتزا و پپرونی

چه کسی تاس کباب میل دارد؟

امید شمس آذر
۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

"میمی" روزی به "نون" گفتا: مستی

خوردی نمک و ظرف نمک بشکستی


"نون" گفت: ای "میم"! آنچه تو گویی هستم

« امّا تو هم آنچه می نمایی هستی ؟ »

امید شمس آذر
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

« هم رکاب بهار می آیی

پاشنه یْ درب برفی ام گم شو !


رفته ای، رفته ام، نمی دانم

جمع افعال صرفی ام گم شو ! »*

***

من نه آنم که پیش تر دیدی

آسمان کارهای دیگر کرد


غضب آلود باد در سر را

این زمان پاک خاک بر سر کرد

***

آتش درد می گدازدم و

تو برام از بهشت می خوانی


من تباه خزانی و تو هنوز

شعر اردیبهشت می خوانی

***

نیشی از رُز هنوز نشنفته

معنی درد را چه می فهمی ؟


پروریده به بستر پر قو

رنج یک مرد را چه می فهمی ؟ ....

***

هیچ یادم نمی رود آن عصر

که همه خط شدیم زنجیری


یال و کوپال ها تراشیده

خلق می گفت: وه! عجب شیری!

***

بوی کافور ناگهان پیچید

همه را زآن شمیم خواب آمد


پرسشی کردم از کتاب خدا

آیۀ دیــــْــــــــــن در جواب آمد

***

چشم ها بسته پیش می تازیم

سوی یک سرنوشت نامعلوم


این وطن نیز دین خویش از ما

می کشد تا به غایت از حلقوم

***

ای وطن! جان من فدایت باد

مهد علمیّ و وادی عرفان


طالب علم، روز صلح، چه زود

می شود... هیچ چیز... -دور از جان-

***

پردۀ تیره را اگر ندرید

روز شب را سیاه باید کرد !


روزگار اینچنین که جهل نمود

روزگارش تباه باید کرد !

***

سال ها را به باد دادم و حال

واقفم روز و ماه یعنی چه


ناز می کردم ان زمان و کنون

تازه می فهمم "آه" یعنی چه....

***

دیگر از جان من چه می خواهی ؟

کُستی ام را به خاک هم که زدی


ولی این را بدان که هر چه کنی،

باز باور نمی کنم تو بدی

***


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* بند اوّل از دوست گرامی: آقای هادی احمدی.

امید شمس آذر
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ما تسامح می کنیم

                    امّا

اشتهای اژدها سیری ندارد.

امید شمس آذر
۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اِخوانیّات اشعاری هستند که شعرا به صورت مراسله برای همدیگر می سرایند. قدیم با قلم و مرکّب و امروز با کیبورد و موبایل. اینک اوّلین نمونه از اخوانیّات ما)


دوستی داشتیم به نام آقای میر محمّد مطهّری مویّد که در رسای ما که امید شمس آذر باشیم، شعری سروده و کامنت کرده بود که:


آذرا! شمس جمالت به امیدم جان داد

هرکه را من به جهان زنده ندیدم جان داد

 

آنقدر سرو وش و هم قد رستم هستی،

دشمن از ترس قدم های تو هر دم جان داد

****


ما هم پاسخ دادیم:


 میرا! به جهان باقی و سرمد باشی

برپا گر آیین محمّد(ص) باشی

 

مانند مطهّری(ره) به حق راه بری

از جانب آل حق مویّد باشی.

امید شمس آذر
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
در دوراهی ها
همیشه
صبر
راه سوّم است
امید شمس آذر
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

« ای که درویشی و محتاج تویی »

لیک پنداری مهتاج تویی

 

چون اجل دررسد ای خیره شکم

اوّلین مقصد تاراج تویی

 

پیش از آن تزکیه ای گر بکنی

بر سر عالمیان تاج تویی

 

وگر از دست بدادی فرصت

تیر لعنت را آماج تویی

 

پای بر خود بنه و بالا آی

زآنکه صاعد تو و معراج تویی

 

شهسوارا تو بگو نکتۀ عشق

شافعی خامش و حلّاج تویی.


امید شمس آذر
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

هرکس رهی گرفت و همین قدر روشن است

ره در جهان یکی است و آن راه راستی ست


دهقان اشا بخواند و عرب راه مستقیم

حالی بگو که نیّت شان جز حنیف چیست


کیش حنیف نیز همان دین احمدی(ص)

اسلام راست هم خط ذرّیۀ علی(ع) ست

امید شمس آذر
۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

ما بی تو دلی قرین زاری داریم

بر جام نگاه تو خماری داریم

 

هر روز حدیثی از غم هجر تو با

«محبوبۀ نیلگون عماری» داریم

 

هرچند خزانی است دلهامان، لیک

برگرد که دیده ای بهاری داریم

 

بازآی قرار بی قراران، کاینجا

هر جمعه قرار بی قراری داریم

 

با خویش شدیم اگرچه دشمن، امّا

با یار خود اینک سر یاری داریم

 

ما منتظران رؤیت خورشیدیم

یعنی ز همانی که تو داری داریم

 

دستی باید بر سر اخلاص کشیم

در دل چو هوای "شهسوار"ی داریم


امید شمس آذر
۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سحر سپیده به دریا بگفت با امّید:

«منم سپیده، تو دریا، کجاست پس خورشید؟»

 

همه مرا چو ببینند، باز می افتند

به یاد آن سحر افروز قاصد توحید

 

بیامدند و برفتند روز و شب پی هم

ولی از آمدن او خبر به من نرسید

 

مگر تو هم نشنیدی که شاعری می گفت:

رسید مژده که صبح آمد و سپیده دمید؟

 

همه مرا ز طلوعش نشانه می دانند

منم سپیده که هستم ز آفتاب نوید

 

چه شد؟ نشانه بیامد، نوید پیدا شد

ولی ز اصل نیامد خبر، شدم نومید

 

چه شد؟ چه شد؟ که نشد از طلوع او خبری

کجاست آن همه نور و کجاست آن جاوید؟....

 

نگاه کرد و به لبخند گفت دریایش

که: ای نشانۀ بی صبر و ای نوید سعید!

 

همان کسی که تو می جویی و نمی یابیش،

همان که شور فکنده ز ماه تا ناهید،

 

هزار و یکصد و هفتاد سال قبل از این

طلوع کرد و فروغش ز روی او تابید

 

و لیک از آن دم تابیدن فروغ رخش

به پشت ابر بشد طلعتش نهان از دید

 

طلوع کرده، و لیکن هنوز پنهان است

دعا بکن که سر آید زمان هجر مدید

 

بخواهی ار که شود طی چنین زمان چون باد

بلرز از غم هجران او به خود چون بید

 

بخواهی ار که سر آید غروب و شام سیاه

همیشه باش به یاد طلوع و صبح سپید

 

«بدان امید که آن "شهسوار" باز آید»

فشان ز دیدۀ خود اشک همچو مروارید



امید شمس آذر
۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزیّ بشر اگر دو روزی نرسد

هرگز به فنا و تیره روزی نرسد

 

گفتا«علی(ع) آن شیر خدا،شاه عرب»:

با حرص و طمع بشر به روزی نرسد

امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

عمر بر طرح معمّا و سؤال این همه نیست 
عذر خواهیم که هفتاد و دو سال این همه نیست 
  
پرنیان ارزش قربانی پروانه نداشت 
روشن است اینکه بر او حسرت بال این همه نیست 
  
فرصت جلوه ندادند مه بدر مرا 
ورنه با تابش او ناز هلال این همه نیست 
  
ماه من! دوخته ای پرده پس پرده که چه ؟ 
جلوه آغاز که جولان خیال این همه نیست 
  
پیشوازت تو که یک قافله دل خواسته ای 
هست، امّا دل مشتاق وصال این همه نیست 
  
شهر ما خانه خراب است و چنان روزش کور 
که سیاه دل چشمان غزال این همه نیست 
  
آه فردا نکش و حسرت دیروز گذار 
حال خوش دار که خود مهلت حال این همه نیست



امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اندیشۀ ما در آن دقایق جا ماند

کودک شده، از درک حقایق جا ماند

 

می رفتی و حسرت نگاهت ای دوست!

داغی شد و در دل شقایق جا ماند

****

چندی به هوای نفس میدان دادند

دین را به بهای لقمه ای نان دادند

 

تا جای مسلسل و قلم، آخر کار

گیتار به دست نوجوانان دادند

****

منفور جهان ینگۀ دنیا عجب است

با دامن تر دعوی تقوا عجب است

 

یازیدن دست یاری از جانب مار !

گر شاخ نرویدت از این ها عجب است

****

بر سمع غم عجم، کران می آیند

آن ها که به ملک جم کران می آیند

 

ای منتظران! صبر نمایید، دگر

آقا امشب به جمکران می آیند...

امید شمس آذر
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای کرکس قلندر سر باز باشکوه

خوش می روی به جاه! مرا هم ببر به کوه

 

از قاف گو که چه خبر آورده ای دگر؟

سیمرغ را بگو که شود باز جلوه گر

 

اینجا بر آنکه واقف راه است راه نیست

ترس از حضور حق به میان است و گاه نیست

 

سیمان و آهنند دو معیار پیشرفت

با سرب می توان به پس افکند و پیش رفت

 

دیگر دلی نمانده که حرفی کند قبول

اصلاً کدام حرف که در دل کند دخول؟

 

درب کلاسشان همه مسدود گشته است

از برف هم که نه، ز دم و دود گشته است

 

اینند خلق و من شده ام بین خلقْ خلق

آب است زیر کاه و پیاله ست زیر دلق

 

-می خواهم عذر- یا که پهن زیر روغن است

از تو نهان چه باد؟ یکی هم دل من است...

 

بازآ ز سوز دل یکی آتشفشان شویم

آتشفشان به خرمن این که کشان شویم

 

دیر آشنای غصّه و درد است «شهسوار»

کرکس چران روز نبرد است «شهسوار»

 

دستش بگیر کآمده زاین بی کسی ستوه

ای کرکس قلندر سر باز باشکوه !

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


نکته ها هست بسی

ثبت موقّت کرده م !

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

چه بد بود که ز بعد دعا گناه کنی

ثواب نیک به کردار بد تباه کنی

 

چه بد بود که پس از باز گشت و استغفار

دوباره نامۀ پاکیزه را سیاه کنی

 

چه بد که توبۀ خود بشکنیّ و یوسف را

ز جاه کرده به در باز سوی چاه کنی...

 

شود چو حوض گل آلود دل چو آینه صاف

در آن توان نظری سوی عکس ماه کنی

 

چگونه خواهی از این ورطه جان به در بردن؟

در آب تار و مشوّش چسان نگاه کنی؟

 

ز ذات اقدس حق در طریق حق جویی

مدد طلب بکن و سیر آن بخواه کنی

 

در این طریق نخستین قدم از انسان است

تو سالکی که سفر سوی بارگاه کنی

 

که بارگاه نیاید به سوی تو آری

بگیر توشۀ خود را که رو به راه کنی

 

« تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار»

که شاهکار کنی لیک گاه گاه کنی

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۷:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

افلاک که در دایرۀ تمکینند

جمله به غبار حضرتش مسکینند

 

ترسا به مسیح(ع) گفت فرزند خدا

ای وای! اگر مهدی(عج) ما را بیینند

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۷:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

از کج سریّ و عصیان، گشته م دچار نسیان

جانم ملول گشته، از کثرت معاصی

 

آه از فساد طغیان، داد از هوای سرکش

فریاد از این گناهان، افغان ز نفس عاصی

 

ترسم به روز میعاد گویند: نیست سودی

بر حال تو به توبه تا لابه و مراثی

 

این نیست جنگ صفّین، دیگر اثر ندارد

اندر میان میدان ترفند عمروعاصی...

 

پس رحم کن الهی، بر این ضعیف طاغی

من نیز اگر بخواهی گویم تو را سپاسی

 

نشناختم مقام و جاه تو را از اوّل

باید ز سر بگیرم درس خداشناسی

 

 

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۳:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سقراط نگفت: عالم یونانم

او زد سخنیّ و من همین می دانم

 

گفتا: داناترین مردم هستم

زیرا می دانم که بسی نادانم


امید شمس آذر
۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

شیخ اصلاحات، یار غار دیرین امام(ره)

محفلی رفت و مواجه شد به استقبال سبز

 

محشری گویند بوده، پرشکوه و بی نظیر

اعتراض سبز، فحش سبز، قیل و قال سبز

 

گفت با مستقبِلین: رسم مروّت این نبود

آن زمان با سوت و کف، امروز هم با شال سبز

 

حنجره خایید: اگر این کارها را سر دهید

احمدی تیر ظفر را می زند بر خال سبز...

 

خواستم عارض شوم: آنان که طیّ سال ها

بر شعور پاک ملّت ریختند اسـ... سبز

 

از انار سرخ می گفتند و آخر فاش شد

چنته شان حتّی ندارد یک کدوی کال سبز

 

در میان چار تن پنجم شدند(!) و اینچنین

برگ شأن اجتماعی شان بخورد ابطال سبز

 

از چه احساس خطر کردند در این چار سال؟!

یا نمی کردند از چه مدّت سی سال سبز؟!

 

پس بدانند اعتراف دشمن است این، تازه نیست

از دو عامل بهره دارد راز این افبال سبز :

 

انتظار و کربلا بهر عروج شیعه اند

این یکی در حکم بال سرخ و آن یک بال سبز


امید شمس آذر
۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ز استنادات پان ترکیست ها، بیتی ست منتسب به حکیم نظامی گنجه ای که:

"پدر بر پدر مر مرا ترک بود

به فرزانگی هر یکی گرگ بود" !!


پی ایل خویش این دلم چند ها
به پرسشگری پیشه اش کوچ بود
 
یکی گرگ خواندش، یکی آذری
ولی دیدم آن کور و این لوچ بود
 
نه ماه و ستاره ، نه گرگ و نه هیچ
که فرجامشان فانی و پوچ بود
 
« پدر بر پدر مر مرا ترک بود »
به مردانگی هر یکی قوچ بود
امید شمس آذر
۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دردم صدای زخمۀ عریان نمی دهد

قلبم دگر برای نفس جان نمی دهد

 

من خسته از تلاطم این زندگانی ام

روحم دگر شکیب بیابان نمی دهد

 

شب چون ستاره می شکنم در زوال خویش

بغضم درون حنجره آمان نمی دهد

 

آن بی وفا که قلب مرا پاره پاره کرد

شد باعث جراحت و درمان نمی دهد

 

شاکی نی ام، اگر چه مرا شعله ور کشید

می سوزم از حریقش و باران نمی دهد

 

بیزارم از تمام غزل های دفترم

شعری مرا شرار گدازان نمی دهد

 

چون آدمی که سیب نگاهش مرا فریفت

داد از خدا که مرگ من آسان نمی دهد

****


بیزارم از هوای نفس گیر زندگی

زخمی تر از ترانه به زنجیر زندگی

 

من مانده ام میان هیاهوی دردخویش

سیرم از این سیاهی و غم، سیر زندگی

 

در منجلاب تیرۀ بودن فسرده ام

آه از خزانِ مانده به تصویر زندگی

 

در دل هراس ماندن و در جان سقوط سرو

چون کولیان شب زده درگیر زندگی

 

یک دم نشد تبسّمی از لب به در برم

گشتم ز جور خامشی ام سیر زندگی

 

عمری به خواب شادی و آری که آخرش

شد زخم کاری ام همه تعبیر زندگی

امید شمس آذر
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

نیمۀ خرداد 91 بود  که عموسام شایع کرده بود لوگوی پپسی کولا را بر روی کرۀ ماه می اندازد!! فردای آن روز هم قرار بود اتّفاق نادر عبور سیّارۀ زهره از مقابل خورشید به وقوع بپیوندد که تا ۱۰۵ سال و نیم دیگر بعد از آن تکرار نمی شود... . یکی از دوستانمان بود  به نام آقای شهریار شریعت که عاشق آهنگهای مرحوم فرهاد بود؛ این شعر را آن شب به سبک "یک شب مهتاب" فرهاد (با شعر احمد شاملو) سرودم و به ایشان پیامک کردم. (به شیوۀ موسیقایی بخوانید):
 


یک شب مهتاب

ماه میاد بالا،

لوگوی پپسی

رأس ساعت

بیست و سه و سی

به وقت تهران،

فردا هم ناهید

از جلو خورشید

پنج و نیم صبح

تا ساعت نه

عبور میکنه

تا صد و شش سال

دیگه نمیاد....

عمو "شهریار" !

مرد خوش گفتار!

خوابی یا بیدار ؟

از دستت نره

زود برو ببین

امشب ماه میاد....
امید شمس آذر
۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بالای ستاره ها مرا می خوانند

ارّابه سواره ها مرا می خوانند

 

دیوان قلم به دست تارک بر دوش

آن سوی هزاره ها مرا می خوانند

****

حورم، نسبم از عقب خورشید است

زردشت هم ایدون لقب خورشید است

 

تنها نه من آن زردْستاره خواهم

تا صبح زمین در طلب خورشید است

****

نه غُزّ و نه تازی، نه انیرانم من

آزاده ای از آذربایجانم من

 

دهقان فداکارم و با این عنوان

از روز ازل ضامن ایرانم من

امید شمس آذر
۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

خورشید! ای نگاه جهان رو به سوی تو
شب تا سحر زمین شده در جستجوی تو
 
ما در خمار یک دم پاکیم و می چکد،
هر لحظه ای صبوح حیات از سبوی تو
 
خوشبخت آنکه صبح به صبح ات سلام داد
تا بشنود طنین جواب از گلوی تو
 
مگذار بخت خفتۀ ما خفته تر شود
بکذار زهره بگذرد از روبروی تو
 
بر ما بتاب چشمۀ پاکیّ و روشنی
تا جان ما زلال کند شستشوی تو
 
رؤیایی تو اند و پشیمان نمی شوند
زندانیان عصر یخ از گفتگوی تو
 
بر شعله های زخمی آتش سپرده دل
تا بشکند طلسم شب از نور روی تو....
 
دزدیده شد عروس طلایی از آسمان*
آبادیان شب زده در آرزوی تو،
 
بیش از هزاره ای ست کماکان امیدوار
تا عاقبت بیاید مردی ز سوی تو....


 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*طبق اسطوره های آذربایجان: در سه هزارمین سال خلقت، خورشید از پهنۀ آسمان دزدیده می شود.... . در فولکلور محلّی نغمه های فراوانی به این مناسبت در فراق خورشید سروده شده است که از آن میان نغمۀ "ساری گلین" به معنی عروس زرد/عروس طلایی معروف است.

امید شمس آذر
۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر