حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

حضرت علی علیه السلام در توصیف خدمت رسانی آسمان و زمین می‌فرمایند:

... بدانید زمینى که شما را بر پشت خود مى برد، و آسمانى که بر شما سایه مى گسترد، پروردگار شما را فرمانبردارند. و برکت آن دو بر شما نه از راه دلسوزى است، و نه به خاطر جستن نزدیکى، و نه به امید خیرى است که از شما دارند، بلکه به سود شما مامور شدند و گردن نهادند، و براى مصلحت شما بر پاشان داشتند، و ایستادند... 

حضرت در جای جای سخنان خود نگاه توحیدی را به مخاطب تزریق می‌فرمایند، در این عبارت زمین و آسمان را همچون دو موجود زنده ، مطیع و فرمانبردار خداوند معرفی فرمودند. زمین همچون اسبی رام و نجیب شما را بر پشت خود می‌برد و آسمان با همه عظمت و بزرگی خود به سود و مصلحت شما گاهی سایه می‌افکند ، گاهی باران ، گاهی برف و گاهی طوفان و سیل و عذاب. همه‌ی اعمال آسمان و زمین ، گردن نهادن به أمر خداوند حکیم است و بس.

این دو موجود نه از سر دلسوزی برای ما انسان‌های عصیان‌گر و قدرنشناس خدمت می‌کنند و نه امید خیری دارند که البته اکثر انسان‌ها چیزی جز شر برای این دو موجود عزیز به ارمغان نمی‌آورند. پس اصل توحید و خالقیّت و ربوبیّت و مدیریت یگانه‌ خالق هستی بخش را همچون گوهری در خزینه سینه‌ی خود حفظ کنیم و همه اتفاقات دنیا را با نگرش توحیدی تحلیل و قضاوت کنیم ان‌شاءالله.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۷ آذر ۹۶ ، ۱۲:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

     مقدّمه

بیش از 4500 سال از بنای شهر تاریخی قدس می گذرد. قدیمی ترین نام این شهر یبوس برگرفته از نام اوّلین قوم مهاجر از ساکنان جزیرة العرب به این منطقه می باشد. حدود 2500 سال قبل از میلاد، شهر یبوس یا اورسالم (بیت المَقدِس) به دست یبوسی ها یکی از قبایل کنعانی عربی بت پرست که از شبه جزیرۀ عربستان به سرزمینی که امروزه شام نامیده می شود هجرت کرده بودند، ساخته شد. بر فراز شهر قدس قلعۀ مستحکمی به نام دژ یبوس را بنا نهادند که در برابر حملۀ فراعنۀ مصر مقاومت کنند. با توجّه به اینکه یبوسی ها و کنعانیان بت پرست بودند، لوحه های تاریخی مربوط به این اقوام نشان می دهد شهر قدس به نام اورسالم معروف بوده؛ زیرا سالم نام بت یا خدای "صلح" بوده است. از جمله نامهای دیگر این شهر ایلیا، کابتولینا، بیت المقدس و قدس شریف است. (باید توجّه داشت که بیت المُقدّس نام قدیم بابل در میان اعراب یوده است). سرزمین فلسطین نیز نام خود را از نام تیره ای از اعراب در اوایل هزارۀ دوّم پیش از میلاد به نام فیلسطین گرفته است.

در اواخر هزارۀ سوّم پیش از میلاد گروهی از بابلیان به سرپرستی حضرت ابراهیم(ع) از بابل مهاجرت کرده و در سرزمین کنعان (اردن امروزی) ساکن شدند. حضرت یعقوب یا اسرائیل (ع) فرزند اسحاق بن ابراهیم (علیهماالسّلام) به همراه همسران و فرزندانش در کنعان سکونت داشتند که بعد از پیش آمدن ماجرای یوسف(ع) به مصر مهاجرت کردند. فرزندان اسرائیل که در مقابل قبطیان -بومیان مصر- نبطی نامیده می شدند، در مدّت نسبتاً کوتاهی که فراعنۀ مصر به پایمردی یوسف(ع) به یکتاپرستی گرویده بودند، مورد اعزاز و احترام بودند؛ امّا با گذشت چند نسل و بازگشت فراعنه به آیین شرک و بت پرستی مصر باستان، در آنجا مهجور مانده و مورد تحقیر و آزار حکومت مصر قرار گرفتند. در طیّ چند قرن که از سکونت بنی اسرائیل در مصر می گذشت و جمعیّتشان فزونی گرفته بود، آنان تحت تأثیر مظاهر علمی تمدّن مصر -که برای مردمان امروز نیز شگفت آور است- از پایبندی به آیین حنیف ابراهیمی نیز تا حدّی دور افتاده و نیاز به آیین جدید بر پایۀ آیین ابراهیم، ولی با احکام و مراسم مخصوص به خود در میان آنان احساس می شد. در چنین اوضاعی و تقریباً 1000 سال بعد از بنای شهر قدس بود که حضرت موسی(ع) ظهور کرد و دین ابراهیم را به روایت اسرائیلی برای قوم خود عرضه داشت.

تاریخ بنی اسرائیل به چهار دوره تقسیم می شود: 1- دورۀ اوّل از 1996 ق.م تا 1645 ق.م یعنی از مهاجرت ابراهیم(ع) از کلده به سرزمین فلسطین تا ظهور موسی(ع)، 2- دورۀ دوّم از 1645 ق.م تا 1080 ق.م یعنی از ظهور موسی(ع) تا تشکیل سلطنت بنی اسرائیل، 3- دورۀ سوّم از 1080 ق.م تا 536 ق.م یعنی از تشکیل سلطنت بنی اسرائیل تا بازگشت از اسارت بابل، 4- دورۀ چهارم از 536 ق.م تا 135 م یعنی تا زمانی که هادرین امپراطور روم شهر اورشلیم را به کلّی ویران ساخت و یهودیان را متفرّق کرد. (البتّه در رقم دقیق سالهای اوّلیه در این تقسیم بندی اختلاف وجود دارد و دوران قبل از یعقوب<ع> نیز دوران پروتو هیستوریک یهود محسوب می شود. نگارنده در مقاله ای توضیح داده ام که ابراهیم یهودی نبوده است).


      فرمانروایان مقدّس

با ظهور حضرت موسی(ع)، قوم بنی اسرائیل با هدایت مستقیم آن بزرگوار در 1446 ق.م از غرب رود نیل به سمت شرق و صحرای سینا مهاجرت کردند. موسی(ع) اوّلین منجی بنی اسرائیل بود که آنان را بعد از ظهور، از دست فرعونیان نجات داده و به ارض موعود یعنی سرزمین فلسطین که در تورات "سرزمین شیر و عسل" نامیده شده، هدایت کرد. حضرت موسی(ع) مدّت 120 سال عمر کرد و دوران نبوّت و رسالت خود را با سختی های فراوان -از جمله 30 سال مبارزۀ مستمر با فرعون وقت- به پایان رسانید. بنی اسرائیل که با عبور از نیل و هلاکت فرعونیان در آنجا، از شرّ حکومت مصر نجات یافته بودند، به دلیل حضور حکومتهای ستمگر دیگری مانند "عراد" و "ادوم" که در کنعان بر سر کار بودند، از ادامۀ سفر بازمانده و توان مقابله با آنان را نیز نداشته و اصطلاحاً نه راه پس داشتند و نه راه پیش؛ از این رو به مدت 40 سال در صحرای سینا بلاتکلیف ماندند تا حکومتهای ظالم کنعان به ضعف گراییده و از بنی اسرائیل نیز نسل جدیدی روی کار آیند که بر پایۀ مبانی دینی بزرگ شده و توان فتح سرزمین موعود را داشته باشند. موسی(ع) در جریان مهاجرت و در مدّت سکونت قوم در صحرای سینا از دنیا رفت. بنی اسرائیل آن حضرت را در "عربات مواب" در درّه ای مقابل "بیت فغور" دفن کزدند. در این مدّت، شمرون بن یساکار (سامری) بذر شرک و نفاق را در میان آنان پراکنده و بنیان تحریف آیین توحیدی موسی(ع) را بر اساس آیین باستانی "زروان" درانداخته بود که گوساله پرستی موقّت بنی اسرائیل در صحرای سینا و در ایّام حیات موسی یکی از مظاهر آن است. در تورات کنونی نیز نام خدای یکتا در آیین کلیمی یعنی الوهیم/ایل تغییر کرده، به یهوه/اهی تبدیل شد که این تغییر نام به همراه خود انتساب برخی صفات پست و نامربوط به خدای یکتا را به همراه آورد، مانند: جسمانیت، زورگویی، بی خردی و انفعال در برابر خوبی و بدی. این تحریفات بعدها در قالب آموزه های کتاب "کابالا (قباله)" نمود عمومی یافت.

سرانجام حضرت یوشع بن نون (ع) وصی و جانشین حضرت موسی(ع)، در سال 1227 ق.م بلاد کنعان را فتح کرد و مدت 14 سال بر بنی اسرائیل حکومت نمود و در سنّ 110 سالگی دنیا را وداع گفت. با وفات ایشان و دفن آن حضرت در کوهستان "افرائیم"، بنی اسرائیل دچار تفرقه و سرگشتگی شدند و فلسطینیان -که همان کنعانیان، عمالقه و یبوسیان بودند- بر آنان حاکم گردیدند.

اشموئیل نبی (ع) دیگر سرپرستی بود که در مدّت زعامتش بر بنی اسرائیل، هرچند موفّق نشد حکومت بت پرستان بر قوم را براندازد، امّا توانست شیرازٖۀ قوم را حفظ کند و آنان را از تفرقۀ بیشتر بازدارد.

تا اینکه در جنگهای فیمابین، حضرت داوود(ع) فرزند سیا از تبار یعقوب(ع)، به یاری طالوت حاکم بنی اسرائیل شتافت و با شکست کنعانیان، در سنّ 31 سالگی رهبری و پیامبری قوم بنی اسرائیل را بر عهده گرفت. ایشان برای اوّلین بار، قوم بنی اسرائیل را از قیمومیّت بت پرستان رهانیدند و مراکز شرک و بت پرستی را از میان این قوم برچیدند و به جای آن، مکان مقدّسی را به عنوان معبد خداوند باریتعالی و محلّ نگهداری تابوت عهد -که الواح و عصای موسی در آن بود- بنا نهاد.

بعد از حضرت داوود، این مکان مقدّس توسّط حضرت سلیمان(ع) تکمیل شد و پیامبران بعد از ایشان نیز این مکان را مقدّس می دانستند. امّا به علّت حاکمیّت کاهنان، بعدها پیامبر یهودیان حضرت ارمیا(ع) توسّط بنی اسرائیل در این مکان زندانی شد؛ چنانکه حضرت زکریّا(ع) نیز در این مکان که بیت المقدس نامیده می شد، سنگباران شدند و به حضرت مریم(س) نیز اساعۀ ادب شد. کاهنان بنی اسرائیل که حرص عجیبی به جمع آوری مال دنیا و میل به زندگی مرفّه همیشگی داشتند، ید طولایی در تحریف تورات و قتل و آزار پیامبران داشته و به یک عنوان از فراعنه نیز بدتر بودند؛ زیرا فراعنه نیز که با پیامبران خدا و آموزه های دینی آنان مبارزه می کردند، حدّاقل ادّعای ایمان به خدای یگانه و پیروی از راه او را نداشتند و دشمنی شان رودررو بود. در حال حاضر نیز کلیمیان حضرت سلیمان(ع) را پیامبر نمی دانند و از او با عنوان کینگ سالامان یا شاه سلیمان یاد می کنند!

حکومت داوود و بخصوص سلیمان (علیهماالسّلام) نمونۀ یک "عصر طلایی" به معنای واقعی است.


      دوران اختلاف

اسباط بنی اسرائیل 10 تا از نسل برادران یوسف(ع) و 2 تای دیگر از دو فرزند یوسف اند. مراجع تقلید یهود فقط از نسل هارون(ع) می توانند باشند.

به هرحال بعد از رحلت سلیمان نبی (ع) در سال 977 ق.م، پسر ایشان به نام رحب بن عام/رحبعام (ع) نتوانست در مقابل توطئه های "یربعام بن نباط" که از بردگان سلیمان بود، مقاومت کند و پیروان حضرت سلیمان دچار تفرقه و اختلاف شدند. ده قبیله از فرزندان یعقوب(ع) به وسیلۀ یربعام پایبندی خود به مکتب توحیدی را از دست دادند و به بت پرستی گرویدند و در کنار یهوه، به پرستش خدایان دیگر پرداختند. بیت المقدس به فراموشی سپرده شد و "بیت ایل" و "بیت دان" به عنوان بتکده و محلّ استقرار بت های بنی اسرائیل -که به شکل خدایان مصر بودند- به دستور یربعام بنا شد و حتّی پیامبرانی چون اخیای نبی (ع) و عاموص(ع) نیز نتوانستند یربعام و ده قبیلۀ بت پرست را هدایت کنند. آنان که به نام سامری/ساماریتان ها معروفند، در شمال فلسطین ساکن شده و دو بت "بعل" و "اشتاروت" در شهر سامره پایتخت مملکت شمالی را مورد ستایش قرار دادند. حضرت الیاس(ع) نیز نتوانستند در مقابل بت پرستان و رهبر آنان "احاب بن عمدی" که در سال 871 ق.م به سلطنت رسید، توفیق چندانی به دست آورند. بنابراین هرچند که بیت المقدس و آیات تورات مورد استفاده بودند، امّا شرک و بت پرستی نیز رواج داشت.

در سال 760 ق.م شخصی به نام "احاز بن یوثام" سلطنت بنی اسرائیل را به دست گرفت و تحت تأثیر بت پرستان بنی اسرائیل، دستور تعطیلی بیت المقدس را صادر کرد و اموال داخل این مکان مقدّس را برای پادشاه آشور فرستاد. وی که در عصر حضرت اشعیا(ع) بر بنی اسرائیل حکمروایی می کرد، علاوه بر بت پرستی، آتش پرستی را نیز تحت تأثیر آشوریان بر آیین قوم یهود اضافه کرد. تا این زمان ارتباط خوبی میان حکومت مملکت جنوبی در فلسطین و آشوریان در بین النّهرین به وجود آمده بود . فرزندان یعقوب از نسل یهودا و بنیامین در یهودیّه (مملکت جنوبی) سکونت داشتند که تنها عدّۀ کمی از آنان جزء دینداران بودند. پس از جنگهای ناموفّقی که میان حکومت سامریّه (قبایل دهگانه) و یهودیّه (قبایل دوگانه) درگرفت، نهایتاً مملکت شمالی توسّط آشوریان به فرماندهی شلم نصر در زمان سلطنت "سنخاریب" در سال 742 ق.م مورد تهاجم و قتل و غارت قرار گرفت و حکومت قبایل دهگانۀ بت پرست در سامریّه منقرض شد. آنها به آیین های دیگر اعمّ از بت پرستی و آتش پرستی گرویدند و تا امروز هیچ نشانه ای دالّ بر سکونت آنان در منطقه ای خاص در تاریخ وجود ندارد. با حمایت آشوریان تمام فلسطین نیز به تصرّف تدریجی قبایل مشرک درآمد و بت پرستی آیین اصلی آنجا شد.

بدینگونه اسباط بنی اسرائیل که دو مملکت تشکیل داده بودند، در حملۀ آشور 10 سبط از آنان در مملکت شمالی (سامریّه) از بین رفته و دو سبط یهودا و بنیامین در مملکت جنوبی (یهودیّه) باقی ماندند که به این مناسبت یهودی نامیده شدند.

تجزیۀ کشور یهودی به دو بخش شمالى و جنوبى و جنگهاى پیاپى میان آنها و رواج شرک و ستم و بت پرستى میان یهودیان و ضعف و بحران اقتصادى، همگى سبب زوال قدرت و انحطاط سیاسى و فرهنگى و اجتماعى آنان شده و رونق و اقتدار زمان سلیمان(ع) را از بین برده بود. در این دوره، شاهد ظهور پیامبران مصلحى هستیم که عمده آموزه هاى آنان صبغه اى اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى داشت. این پیامبران، در کنار پند مردم، به پیشگویى حوادث اسفبار آیندۀ یهود به صورت عذاب خداوند پرداخته، بدین وسیله، آنان را از عواقب شوم کردارهایشان بیم مى دادند. این پیامبران، در عین حال، پس از توبیخ مردم و ابلاغ انذار و عذاب زودرس الهى، آنان را به آینده اى روشن در عصر ظهور نجات دهنده اى بزرگ، مژده مى دادند. اشعیاى نبى (ع) سرسلسلۀ این پیامبران به شمار مى رود که احتمالاً ارمیاى نبى (ع) نیز -که همان عزیر مذکور در قرآن باشد- با توجّه به فاصلۀ کم تاریخى میان آن دو، از او متأثّر بوده است؛ گرچه از نگاه کلامى، هر دو پیامبر از یک سرچشمه که همان وحى خداوندى است، اثر پذیرفته اند. اشعیا و ارمیا (علیهماالسّلام) همواره از همگرایى با مصر در برابر حملات آشوریان و -پس از آنها بابلیان- پرهیز داده و به نوعى بیطرفى در نزاعهاى امپراتورى هاى بزرگ همسایه جهت محافظت از اورشلیم سفارش مى کردند؛ البتّه این رویکرد آنها صبغه اى وحیانى و نه صرفاً سیاسى داشت. عدّۀ اندکی از موحّدان تحت هدایتهای پیامبرانی چون ارمیا(ع) و حضرت دانیال نبی (ع) قرار داشتند، ولی حاکمیّت در اختیار دین گریزان و بت پرستان قرار داشت.

سرانجام با نافرمانی حکومت یهود به مرکزیّت اورشلیم و تمایل آنها به حکومت مصر، دولت کلدانیان که جانشین آشوریان شده بود، تحت رهبری "بخت النّصر" (نبوکدنصر) در سال 597 ق.م به فلسطین حمله کردند و شهر قدس را متصرّف شدند. بخت النّصر، حاکم مملکت یهودا و عائلۀ او و 7000 نفر از سربازانش را اسیر کرد و به بابل فرستاد و از طرف دیگر "صدقیا" را به حکومت قدس منصوب کرد؛ امّا صدقیا نیز با اعتماد به کمک قوای مصری، از فرمان حکومت بخت النّصر سرپیچی کرد. بخت النّصر مجدّداً به فلسطین آمد و پس از محاصرۀ قدس در سال 886 ق.م، دست به تخریب آن شهر زد. شهر قدس و هیکل سلیمان (معبد سلیمان) و شهرهای دیگر دولت یهودی را ویران ساخت. بچّه های صدقیا را جلوی چشمش سر برید و صدقیا را با 50000 نفر یهودی اسیر کرد و به بابل فرستاد و از این به بعد فلسطین تابع دولت کلدانی ها شد. حملۀ بخت النّصر به فلسطین، به حملۀ دوّم آشور نیز معروف است.

با قدرت گرفتن کوروش هخامنشی در ایران  و حملۀ پارسیان به بین النّهرین و برپایی تمدّن بزرگ پارسی در جهان آن روز، عدّۀ معدودی از هر دو گروه از اسرائیلیان بت پرست و موحّد، در سال 539 ق.م تحت حمایت وی قرار گرفتند و مجدّداً به فلسطین بازگشتند. این بازگشت و مهاجرت بنی اسرائیل در تورات وعده داده شده بود. بدینگونه بعد از موسی(ع)، کوروش دوّمین منجی یهود بود که بعد از ظهور، بنی اسرائیل را به ارض موعود کوچ داد. هرچند در این سخنی نیست که کوروش فرمانروای خردمندی بوده است، ولی اغراق در تقدیس شخصیّت او تا حدّ یک پیامبر یادگار اسرائیلیان است. حتّی آنان بعد از ظهور حضرت عیسی(ع)، وی را به عنوان مسیح/منجی قبول نکرده و گفتند: مسیح همان کوروش بود که قبلاً آمد!

بعد از کوروش، کمبوجیه نیز همچنان بت پرستان بنی اسرائیل را به منظور سپر دفاعی در مقابل مصری ها حمایت کرد. آن عدّه از مؤمنان و موحّدان تحت هدایت پیامبران خود، به بازسازی بیت المقدس اقدام کردند. بعد از کمبوجیه، اردشیر یکم پادشاه ایران، توجه چندانی به وضع فلسطین و منازعات آن نداشت. این بی توجّهی باعث درگیری مجدّد میان بازماندگان از سامری های شمال فلسطین و اهالی یهودیّه در جنوب فلسطین شد؛ لذا به همین علّت اردشیر دستور توقف فعّالیت و تعمیر بیت المقدس را صادر کرد و مدّتی بعد نیز عذرای کاهن -نمایندۀ دولت ایران- اقدام به تأسیس یک مکان مذهبی به نام "بیت وعد" به منظور تدوین مجموعۀ آیات تورات نمود. بدینگونه در 450 ق.م حکومت کاهنان به دست عذرا و حمیا تأسیس می شود که مستعمرۀ ایران بودند.

به نظر "مارتین نوث" این شرایط بیرونی -یعنی تسلّط بر یهودیّه و نبودن استقلال سیاسی- ساکنان این سرزمین را به ابعاد روحانی سوق داد. امپراطوری ایران نیز از این گرایش سود جست و مذهب را تقویت کرد. در کنار اطاعت سیاسی، گونه ای استقلال و خودمختاری مذهبی پدید آمد. خانم شیرین دخت دقیقیان از کلیمیان ایران می نویسد: «یهودیه در دوران اوّلیۀ بازگشت از اسارت، میل به استقلال سیاسی را رها کرد و در عوض، خود را به صورت یک جامعۀ مذهبی شکل داد که مرکزیّت آن در معبد بود. این مرکزیّت نیز بیشتر جنبۀ نمادین داشت. دو قرن فرمانروایی ایران بر یهودیّه از 539 ق.م آغاز و در 333 ق.م با شکست داریوش و در 331 ق.م با تسخیر یروشالائیم (شهر قدس) توسّط اسکندر مقدونی پایان یافت. این دو قرن صلح، آبادانی و شکوفایی مذهب و اندیشۀ فلسفه را به دنبال داشت. با توجّه به آنچه در منابع تاریخی آمده است، آبادانی و رونق مذهب در میان عدّه ای خاص از یهودیان که به "حسیدیّه" معروف بودند و بیت المقدس را محترم می شماردند، رواج داشته است. حتّی این شرایط که تحت حکومت و سیادت ایرانیان و پارسیان شکل گرفته است و به مدّت 200 سال ادامه داشته، بعد از حاکمیّت داوود(ع) و سلیمان(ع) بی سابقه و بی نظیر است».


امید شمس آذر
۱۸ آذر ۹۶ ، ۱۰:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بی منّت شیطان بزرگ آخر کار

آمد به سر عمر دولت خودپندار


تاریخ به حرمت که بر خواهد خاست،

مردان عمل یا که ظریفان شعار ؟!


امید شمس آذر
۱۶ آذر ۹۶ ، ۱۶:۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

حضرت امیرالمومنین علیه السلام اهل دنیا را به کاروانی تشبیه فرموده است:

مردم دنیا همچون سوارانند که در خوابند و آنان را مى رانند.


دنیاپرستان همان اهالی قافله‌ای هستند که آن‌ها را در مسیری حرکت داده‌اند، اما وقتی این‌ها را حرکت داده‌اند، خواب بوده‌اند و نفهمیده‌اند که اصلا آن‌ها را به کجا می‌خواهند ببرند. مثل این‌که از بستر خواب بلندشان کرده و به سمتی حرکت‌شان داده‌اند و این‌ها نمی‌دانند به کجا می‌روند. این است که توجه به هدف ندارند و برای خودشان هدفی انتخاب نکرده‌اند. در عالم خواب سوار الاغی کرده‌اند و وقتی چشم باز می‌کنند، می‌بینند وسط بیابانی هستند. نمی‌دانند به کجا می‌روند و چه خواهد شد؟ فقط به فکر این هستند که گرسنه‌اند چه بخورند و با کدام اسباب‌بازی‌ بازی کنند.

امید شمس آذر
۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۸:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

عموم مردم در پاسخ این پرسش که "چرا تاریخ می خوانیم؟" معمولاً عنوان می کنند: برای عبرت و تجربه. گاه نیز آیۀ قرآن کریم «قل سیروا فی الأرض...» را شاهد مثال می آورند؛ امّا گذشته از آنکه آیۀ مزبور بیشتر با حوزۀ گردشگری ارتباط دارد تا تاریخ، سؤال اساسی اینجاست که: آیا واقعاً عبرت و تجربه ای از تاریح توانسته ایم بگیریم؟ اگر چنین است، پس چرا همیشه اشتباهات تاریخی خود را تکرار می کنیم؟ علّت اینجاست که طبیعت انسان لجوج و کنجکاو است و تا چیزی را خود تجربه نکرده و راه اشتباه پیشینیان را برای صدها و هزاران بار هم شده نپیماید، قرار نمی یابد. ضرورت عبرت و تجربه گرفتن از تاریخ سخن درستی است، ولی به دلیل مغایرت طبیعت انسانی با آن، حکمت اصلی مطالعۀ تاریخ نمی تواند باشد. پس حکمت اصلی مطالعۀ تاریخ چیست؟


      1. ریشه یابی مشکلات)

عدّه ای عنوان می کنند: همانطور که پزشک برای علاج دردی ابتدا از بیمار می پرسد که چه خورده ای، کجا رفته ای و چه کار کرده ای؟، برای حلّ مشکلات کنونی جامعۀ خود نیاز به شناخت ریشه های آنها داریم و شناخت ریشه های مشکلات نیز با مطالعۀ تاریخ میسّر می شود.


      2. پیش بینی آینده)

حضرت علی(ع) می فرمایند: «شناخت گذشتۀ جهان برای پیش بینی آیندۀ آن کافی است». کهانت و پیشگویی در اسلام جایگاهی ندارد، ولی پیش بینی و توانایی انجام آن، امری مطلوب و کار انسانهای زبده و صاحب اندیشه است. در بسیاری از رشته های علمی مانند جغرافیا، اقتصاد، هواشناسی، زیست شناسی و...، پیش بینی ها از روی شواهد تجربی به دست آمده از گذشته و کشف الگوی حاکم بر آنها صورت می گیرد؛ بدین معنی که اگر الگو به این صورت کنونی ادامه پیدا کند، در آینده چه وضعیّتی برقرار خواهد بود. تاریخ نیز از این قاعده مستثنی نیست و نوعی الگویابی برای پیش بینی آیندۀ جامعۀ بشری یه شمار می رود.


      3. شناخت انسان)

امّا شاید علّت اصلی چرایی مطالعۀ تاریخ، همانا شناخت انسان و رفتار عمومی او باشد. برای شناخت فرد انسان و رفتارهای خصوصی اش، رشته های پزشکی و روانشناسی وجود دارد. جامعه شناسی نیز نوعاً به شناخت جامعۀ انسانی بدون در نظر گرفتن عمر آن می پردازد. برای تکمیل یافته های روانشناختی و جامعه شناختی در شناخت کلّی انسان در طول زمان دراز حیات او بر این کرۀ خاکی، نیاز داریم که کلّ جامعه را به مثابه تن واحد در نظر گرفته و عوارض صورت یافته بر او را در طول عمر این تن واحد -از کودکی تا پیری اش- مورد مطالعه قرار دهیم. چرا که در غیر اینصورت به تعریف واحدی از ذات انسان دست نخواهیم یافت. این امر نیز با مدد تاریخ حاصل می شود.

از این رو می توان صحیحترین رویکرد در تاریخ نگاری را، همین رویکرد روان شناسانه دانست که در آثار برخی از تاریخ نویسان و روانشناسانی که به تاریخ نویسی روی آورده اند، مشاهده می شود.


امید شمس آذر
۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۷:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

با تأثر و تأسف، درگذشت شاعر آیینی نام آشنای کشورمان استاد حبیب الله چایچیان متخلّص به حسان را مطّلع شدیم. ایشان از پیشکسوتان شعر آیینی معاصر در روزگار ما و از خاطرات ماندگار نسلهای پیشین و کنونی در کتابهای درسی دینی بود. خدایش رحمت کناد.

آنچه که برای بنده -به عنوان یک شاعر- در این راستا مهمّ است، توجّه دادن همۀ همقطاران خودم به این نکته است که: شعر آیینی منحصر به مرثیه نبوده و مناجات یا نیایش و اشعار حاوی معارف دینی هم -در کنار مرثیه و مدیحه و منقبت- جزء شعر آیینی محسوب می شود؛ ولی متأسّفانه در میان شاعران مذهبی جامعۀ ما حقّ اشعار آیینی غیر مرثیه -آنطور که باید- ادا نشده و کمابیش شعر آیینی در مفهوم مترادف با مرثیه، آن هم مختصّ حضرت اباعبدالله الحسین(ع) شناخته و ترویج می گردد. آن چیزی که به اسم نوحه یا روضه و سرایندگان آن را به نام مدّاحان یا ذاکران اهل بیت(ع) می شناسیم. در مقام تمثیل، شعر آیینی به مثابه یک سیم کابل ضخیم است که درون خود چندین رشته (ژانر) دیگر -آن هم نه از نوع مفتولی بلکه از نوع افشان- دارد که شعر عاشورایی تنها یکی از آن رشته هاست. مرحوم حسان تنها مدّاح نبود، بلکه نیایش ها و اشعار معرفتی فراوانی نیز از ایشان به جای مانده که از کمتر شاعر معاصری بر می آید. اما تعلّل شخص ایشان در آمد و رفت به انجمن ها و محافل ادبی باعث شد که در طول زندگانیشان بیشتر به عنوان یک مدّاح و در میان مخاطبان خاصّ خود شناخته شوند تا یک شاعر. در حالی که شعرای بسیار ضعیفتر از ایشان -که بردن اسمشان در اینجا روا نیست- اکنون به عنوان شاعر در بین همۀ اقشار مذهبی و غیرمذهبی جامعه شناخته می شوند.

چاره، تنها جا انداختن این باور درست به جای آن باور غلط قبلی و مقداری نیز از انزوا درآمدن شعرای ارزشی ماست.

 در ادامه شعری از این شاعر تازه سفر کرده:


خیز، اى بندۀ محروم و گنهکار بیا                  یک شب اى خفتۀ غفلت زده بیدار بیا

بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت     دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا

شب فیض است و در توبه و رحمت باز است    خیز، اى عبد پشیمان و خطاکار بیا

پردۀ شب که بود آیت ستّارى من                  دور از دیدۀ مردم، به شب تار بیا

این تویى، بنده ی آلوده و شرمنده ی من        این منم، خالق بخشندۀ ستّار بیا

مگشا دست نیازت به عطاى دگران               دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا

فرصت از دست مده، مى گذرد این لحظات       منشین غافل و بى حاصل و بیکار بیا

بار عام است و بود رحمت من منتظرت           قدمی نیز تو بردار, در این بار بیا

سیل رحمت شود این اشک پشیمانی تو        با دلی بی غش و با چشم گهربار بیا

ای که دلدار و پناه تو امام عصر(عج) است        پاکدل! از پی خشنودی دلدار بیا.


امید شمس آذر
۱۰ آذر ۹۶ ، ۱۹:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت امیر علیه السلام در نیایشی با خداوند علیّ متعال اینگونه می‌فرماید:

خدایا بر من ببخشای نگاه‌هایی را که نباید،

و سخنانی که به زبان رفت و نشاید،

و آنچه دل خواست و نبایست،

و آنچه بر زبان رفت از ناشایست.


مولایمان علی علیه السلام در این کلام منشأ مهمترین گناه‌ها را برای ما بیان فرموده ، چشم و زبان و قلب سه عضوی هستند که اغلب گناهان را رهبری می‌کنند.از گناه زبان دو بار طلب بخشایش می‌فرماید، شاید به خاطر این است که گاهی  حرفی  می‌زنیم که بد نیست اما عاقبت و عوارض بدی دارد و گاهی خود حرفی که می‌زنیم ناشایست است.

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

این نباشد گوسفند و نه خیار

این بشر باشد که دارد اختیار


جان انسان هم اگر ارزان بود

فکر و ذهنش پربهاتر زآن بود.


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۳:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

استاد رضا شیخ زاده متخلّص به آشنا، از شاعران بنام هم روزگار شهر ما و شاید برترین آنان است. ایشان دبیر بازنشستۀ ادبیّات بوده و آثاری از وی چون "ویرانه های ماهنابی" (مجموعه شعر) به چاپ رسیده و مجموعه های دیگری نیز در دست چاپ است. وی نقل می کرد:

زمانی که دبیر ادبیّات بودم، روزی از یکی از دانش آموزان درس پرسیدم. هیپکدام از سؤالات را پاسخ نداد. نهایتاً گفتم: «پسر! برو درست را بخوان تا برای خودت کاره ای شوی. دوست داری که درس نخوانی و بروی کنّاس بشوی؟». او هم بدون اینکه از رو برود، با حالتی جدّی پاسخ داد: «چرا؟ مگر برای مملکت کنّاس لازم نیست؟». گفتم: «چرا! لازم است. برو کنّاس شو».

[حالا صرف نظر از اینکه آن دانش آموز خود باور معنای کنّاس را می دانسته یا نه] خنّاس نیست، قنّاس هم نیست. بروید ببینید چیست؟!


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۲:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دکتر منوچهر متّکی وزیر خارجۀ پیشین کشورمان نقل می کرد:

هنگامی که من سفیر ایران در ژاپن بودم، در یکی از مهمانی هایی که در سفارت داشتیم، یک مادربزرگ ژاپنی وارد شد و برایمان تعریف کرد: «من پیرزنی تنها هستم که همۀ فرزندانم مستقل شده و مرا ترک کرده اند؛ در سالهای اخیر یک جوان ایرانی که در اینجا کار می کرد، آمد و انجام کارهای مرا بر عهده گرفت و به مدّت دو سال تمام مانند یک پسر به من کمک می کرد. من امروز آمده ام که به واسطۀ شما از همۀ ایرانی ها تشکّر کنم». گفتیم: «مادر! در مدّت این دو سال که با این جوان ایرانی بودی، چند کلمه ای فارسی هم ازش یاد گرفتی؟». گفت: «بله، اعداد 1 تا 10 را به فارسی برایم یاد داد؛ بیر، ایکی، اوچ، دورت، بش،....».

در این موقع همه با صدای بلند خندیدیم.

نگو که آن جوان از آذربایجانی های ایران بوده که به اسم فارسی به وی ترکی یاد داده است!


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۲:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


.... و ما رمَیت إذ رمَیت و لکن اللهُ رمی


تو نبودی آنکه تیر انداختی

فکر کردی طعمه گیر انداختی


این خدا بود و تو ابزار خدا

گر نمی دانی بدان کار خدا


فاعل او بود و تو آلت بوده ای

فعل او را قید حالت بوده ای


پردۀ قلب مرا او خود درید

تا بیفشاند در آن از آن نبید


نام او عشق است و آثارش عظیم

منشأش از ذات رحمان الرّحیم....



امید شمس آذر
۰۲ آذر ۹۶ ، ۱۲:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام درباره شکوه و عظمت قرآن کریم می‌فرمایند:

... قرآن را بیاموزید که نیکوترین گفتار است، و آن را نیک بفهمید که دلها را بهترین بهار است، و به روشنایى آن بهبودى خواهید، که شفاى سینه هاى بیمار است، و آن را نیکو تلاوت کنید، که سودمندترین بیان و تذکار است.

نکته۱:

 قرآن نیکوترین و هنرمندانه‌ترین گفتار ، بهترین بهار دلها و روشنایی بخش قلوب زنگار گرفته است. قرآن شفا بخش سینه‌های بیمار ما است که گرد و خاک گناه تمام اطراف آن را فرا گرفته است. توصیه علمای بزرگ اخلاق و عرفان مثل مرحوم آیت الله قاضی و شاگردان بزرگ ایشان همیشه این بوده است که هر روز حداقل ۵۰ آیه از قرآن را با صدای خوش و نیکو تلاوت کنید که روشنی بخش عقل و قلب انسان خواهد بود.

نکته ۲:

عقلی که با نور قرآن روشن شود در همه مراحل زندگی مثل تحصیل ، ازدواج و انتخاب همسر و انتخاب شغل و ... به کمک انسان می‌آید و راه نورانی دین که عقلانی‌ترین راه شمرده می‌شود، را انتخاب می‌کند.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۱ آذر ۹۶ ، ۱۸:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر