چهارپاره) کاش
کاش می شد با شهاب آرزو
کهکشان ها نورباران می شدند
کاش می شد نازنینان رهی
ساکن دلهای یاران می شدند
***
در هجوم سیل های بیقرار
کاش تا آن سوی خود پل می زدیم
آفتاب زندگی در جلوه بود
ما هم اندر چشم او زل می زدیم
***
بس که غرق بی خیالی می شدیم
با خیال خود صفایی داشتیم !
یاد ایّامی که خوش باوری
طبق میل خود خدایی داشتیم !
***
کس چه می داند چه شد آن روزگار ؟
یا کجا شد سطوت فرّ کیان ؟
طبع هامان رفت آنجا ها که رفت،
جام جمشید و درفش کاویان
***
البته هستند بعضی مان که باز
سنگ غم بر سینه ها کم می زنند
از هروئین، حورعین می پرورند
صبح ها یک لیتر شبنم می زنند....
***
ای مسلمانان! به فریادم رسید
هم یکایک گم شدیم و هم همه
این چه انصافی ست؟ انصاف آورید
یک صلا، پشتش هزاران همهمه
***
بندۀ باطل همیشه بنده ماند
بندۀ حق شو، خداوندی بکن
شیخِ خیّاط امتحانش کرده است
با خداوند جهان رندی بکن !
***
باز هم مطلب نگفته بازماند
اینکه از اوّل به آخر کاش شد
لیک دوران را چه دیدی؟ آمدیم،
کاش ها هم یک زمانی باش شد
***
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* از مرحوم آقاسی:
بندۀ حق شو خداوندی مکن
با خداوند جهان رندی مکن