دوبیتی) اخوانیات 3
به مناسبت ۱۳ آبان روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی، بچّه های دغدغه
مند ما در جامعۀ اسلامی در حرکتی خودجوش و غافلگیر کننده، برنامه ای تدارک
دیده بودند که.... . به هرحال زحمت کشیدند، ولی بعد از پایان برنامه،
هرکدام دیگری را به کم کاری متّهم می کردند. از شیرینکاری های مراسم، یکی
اینکه: دوستان از آقای دکتر سعید جلیلی برای سخنرانی در زمینۀ مسائل سیاسی
روز دعوت کرده بودند. بعد از اینکه حضور ایشان منتفی شد، این دعوت به آقای
باقری معاون ایشان تقلیل یافت. حضور آقای باقری هم منتفی شد.... . و این
تقلیل ها ادامه یافت تا خلاصه قرار بر این شد که بنده سخنرانی کنم و
بدینگونه عزیزان لطف نموده و دوباره ما را غافلگیر کردند.
همان شب -ساعتی پیش از شروع مراسم- در غافلگیری دیگری، توفیق حاصل شد و قرعۀ سفر به تهران برای حضور در دیدار حضرت آقا امام خامنه ای -مدّ ظلّه- به نام این حقیر افتاد.... . باری، آن شب با چهره ای خندان پشت تریبون رفتم، سخنانی ایراد کردم و بعد از پایان برنامه، از دوستان خداحافظی کرده و مستقیم به طرف ترمینال راه افتادم. اتوبوسم که از پل گذشت، برای بچّه ها این دوبیتی را پیامک کردم:
با دعای خیر یاران وعزیزان می روم
بهر بیعت با ولایت سوی تهران می روم
بزم امشب گر فضاحت بار بود و گر فصیح
هر چه پیش آمد خوش آمد، من که خندان می روم
****
یکی از این دوستان هم به نام آقای محسن یزدی زاده پاسخ فرستاد:
گر به پابوس ولایت می روی، آنجا نخند
من اگر بودم بگفتم: من که گریان می روم