حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

خداشناسی فلسفی (1)

شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۵۷ ب.ظ

خداشناسی از مباحث بدیهی است که وقتی به مقام استدلال می رسد، مشکل می شود. وقتی به روش فلسفی می خواهیم به این موضوع بپردازیم، ابتدا باید ببینیم که: ضرورت فلسفه چیست؟ برای این منظور نیز باید بپرسیم: نتایج فلسفه به عنوان یک دانش کدام ها هستند؟ پاسخ: فلسفه این امکان را به ما می دهد که پاسخ سؤالهای اساسی خود را دربارۀ هستی بیابیم. سؤالی که در ادامه پیدا می شود، این است که: اگر ائمّه (علیهم السّلام) به سؤالات اساسی ما پاسخ داده اند، پس چه نیازی به فلسفه هست؟ باید توجّه کرد که وقتی می گوییم فلسفه، منظورمان فلسفۀ یونانی و فلسفۀ اسلامی و... نیست؛ فلسفه یعنی: "روش عقلی در پاسخ به سؤالات". وقتی امامان ما به این روش توسّل جسته اند، پس ما هم می توانیم توسّل بجوییم. از طرفی ممکن است کسی استدلالات آنان را قبول نداشته باشد، همانطور که -برعکس- گفته اند که: حکمت را بیاموزید، ولو از کافر؛ بدین معنی که باید تمام حرفهای گویندگان را شنید، ولی لازم نیست کاملاً با آنان همفکر بود.


     مقدّمه

مفاهیمی مثل گل، زوج، دایره، دو، سفید و... آیا همه باهم بی ربطند یا ارتباط دارند؟ می بینیم که بعضی باهم ارتباط دارند و بعضی با هم بی ربطند. ارتباط یعنی اینکه در گزاره بتوان گفت: الف، ب است؛ مثلاً: گل سفید است، دو زوج است، و... . مفاهیمی که باهم ارتباط دارند، ارتباطشان انواع مختلفی دارد. در مثال بالا، ارتباط دو مفهوم در گزارۀ اول انفکاک پذیر است: هر گلی سفید نیست. ولی در گزارۀ دوم ضروری است: هر دویی زوج است. مثال دیگر: چایی شیرین است =› انفکاک پذیر، شکر شیرین است =› ضروری. بحث ضرورت اینجا مطرح می شود. بعضی ضرورت ها از نظر امتناع شان ضروری اند؛ مانند: آتش و سرد، دایره و زاویه دار، سه و زوج، و.. . اینها باهم رابطۀ ضرورت دارند، ولی ضرورت از نوع امتناع. ضرورت معمولی هم ضرورت وجوبی است. هرکدام از این ضرورت های امتناعی و وجوبی، به دو نوع بالذّات و بالغیر تقسیم می شوند. بالذّات یعنی بدون توجّه به شرایط، همیشه این ضرورت وجود دارد و بستگی به چیز دیگری ندارد. بالغیر، آن ضرورتی است که بستگی به شرایط دارد. طوفان خودبخود ممکن است اتفاق بیفتد، امّا در این شرایط خاص ممکن نیست. درخت می تواند وجود داشته باشد، ولی در این شرایط نمی تواند وجود د اشته باشد. مثالهایی از امتناع بالغیر: اسب شاخدار موجود است، سیمرغ موجود است، خورشید خاموش است، و... . اینها ممتنع به غیر -یعنی ارادۀ الهی- است.


     امکان و وجوب

وقتی می گوییم x موجود است، سه حالت برای این مفهوم موجود قابل دریافت است: 1- وجوب، 2- امتناع، 3- امکان. برای وجوب و امتناع دو حالت متصوّر است: بالذّات و بالغیر. اما برای امکان فقط حالت بالذّات متصوّر است و امکان بالغیر تناقض است. امکان بالذّات با امتناع بالغیر و وجوب بالغیر قابل جمع است. امکان یعنی: سلب ضرورت وجود و عدم.

انواع موجودها: 1- واجب الوجود/وجوب بالذّات، 2- ممکن الوجود/امکان بالذّات.

ممکن الوجودها شامل امتناع بالغیر و وجوب بالغیر هستند. ممتنع الوجود/امتناع بالذّات -چنانچه از اسمش بر می آید- جزء وجودها قرار نمی گیرد. ممتنع الوجود در رستۀ ماهیت ها قرار می گیرد، ولی در رستۀ وجودها قرار نمی گیرد.

امکان دو نوع است: 1- امکان خاص یعنی سلب ضرورت عدم و وجود. 2- امکان عام یعنی سلب ضرورت یکی از دو طرف.

اصل علّیت: واجب بالذّات و ممتنع بالذّات نیاز به علّت ندارند. ممکن بالذّات ها نیاز به علّت دارند.

هر موجودی محتاج به علّت است، هر حادثی محتاج به علّت است و هر ممکنی محتاج به علّت است، سه نظریۀ عمده در زمینه علّیت اند. دیدگاه اوّل دیدگاه مادّیون و دهریون است. دیدگاه دوم دیدگاه متکلّمین است. سومین دیدگاه، نظریۀ فلاسفه است. مطابق دیدگاه مادّیون، واجب الوجود محال است. فرق دیدگاه متکلّمین و فلاسفه هم در این است که: متکلّمین، قدیم ممکن ر ا در نظر نمی گیرند؛ مانند: فیض الهی.

چه ویژگی در معلول است که محتاج علّت است؟ به تعبیر فلاسفه: مناط احتیاج به علّت چیست؟ جواب گروه اوّل این است که: چون موجود است. گروه دوم می گویند: چون حادث است. فلاسفه می گویند: چون ممکن است.

شرح:

  1. هر ممکن بالذّاتی نه ضرورت وجود دارد و نه ضرورت عدم،
  2. هر ممکن بالذّاتی یا موجود است یا معدوم،
  3. اگر موجود است عدم برای او محال است و وجود برایش ضرورت دارد و اگر معدوم است وجود برای او محال است و عدم برایش ضرورت دارد،
  4. وقتی در بند 1 گفتیم که نه ضرورت وجود دارد و نه ضرورت عدم با این قسمت بند 3 که می گوید وجود یا عدم برایش ضرورت دارد ظاهراً در تناقض است، به این علّت که منظورمان از ضرورت در بند 3 ضرورت گفته شده در بند 1 یعنی ضرورت ذاتی نیست،
  5. هر ممکن بالذّاتی ضرورت غیری دارد،
  6. هر ممکن بالذّات موجود ضرورت وجود را از غیر می گیرد و نیازمند به غیر است و هر ممکن بالذّات معدومی ضرورت عدم وجود خود را از غیر می گیرد. علّت، دهندۀ وجود برای ممکن بالذّات موجود است و عدم علّت، سلب کنندۀ وجود برای ممکن بالذّات معدوم است.

به طور خلاصه: مناط احتیاج ممکن بالذّات به علّت، ذاتی نبودن ضرورت وجودش است.


     انواع علّت

علّت تامه، آن علبتی است که تمام شرایط به وجود آمدن معلول را دارد و بودن آن به معنی بودن معلول و نبودن آن به معنی نبودن معلول است.

علّت تامه سه زیرمجموعه دارد: 1- علّت فاعلی، 2- علّت قابلی، 3- علّت غایی.

برای مثال: هنگام نوشتن نامه حرکت دست معلول است، ارادۀ انسان علّت فاعلی است، خود دست علّت قابلی است و رسیدن به هدف علّت غایی است.

علّت ناقصه، آن علّتی است که در به وجود آمدن معلول اثر دارد. می تواند یکی از سه زیرمجموعۀ علّت تامه و یا دو تا از آنها باشد. علّت ناقصه اگر موجود باشد معلول موجود نمی شود و اگر معدوم باشد معلول معدوم می شود.

تقسیم بندی دیگر علّت: 1- علّت مباشر، 2- علّت غیرمباشر. هر علّتی که معلولی را بی واسطه ایجاد می کند مباشر و علّتی که معلولی را با یک یا چند واسطه ایجاد می کند غیرمباشر است.

تقسیم بندی دیگر علّت: 1- علّت طولی و 2- علّت عرضی است.

تمام علّت هایی که گفته شد از نوع حقیقی بود. بعضی علّت ها مجازی هستند. علّت مجازی یا علّت اعدادی، علّتی است که در به وجود آمدن معلول تأثیر دارد ولی علّت اصلی آن نیست. مثل: بنّا برای ساختمان؛ بنّا زمینه ساز وجود ساختمان است، ولی علّت اصلی وجود آن نیست. چون ساختمان بعد از از بین رفتن بنّا هم تا مدّتها باقی می ماند. ساختمان وقتی وجود می یابد که بنّا کار خود را تمام کرده باشد. علّت اصلی وجود ساختمان، چسبندگی بین مصالح آن است و اگر این خاصیت از بین برود ساختمان هم از بین می رود. بنّا فقط زمینه ساز و معدّ وجود ساختمان است. معلول بنا، حرکت دست خودش است. مثال دیگر: آتش زیر ظرف آب، علّت اصلی برای جوشیدن آب نیست. زیرا پس از خاموش شدن آتش، آب تا مدّتها گرم باقی می ماند. علت اصلی جوشیدن آب، فاصله گرفتن مولکولهای آب بر اثر حرارت است. تا زمانی آب گرم است که علّت اصلی باقی باشد.

علت صوری ارسطو + علّت مادی، روی هم علت قابلی نامیده شده اند.

"حسن به حسین پول داد". در اینجا حسن دهنده است، حسین گیرنده، پول شیء داده شده و دادن فعل است.

"علّت به معلول وجود داد". در اینجا چیزی به نام معلول قبل از گرفتن وجود، وجود ندارد. برای همین وجود با معلول یکی است. همچنین وقتی معلول همان وجود باشد، وجود دادن به وجود معنا ندارد؛ پس دادن وجود هم همان وجود است. بنابراین یک علّت  داریم و یک وجود معلول که چون خود وجودش را وابسته است، خودش نه تنها فقر دارد، بلکه عین فقر است.

موجود، وجود و ایجاد هر سه یکی اند و حقیقت ایجاد، عین الرّبط علّت است.

اگر فعل را در اینجا برابر مفعول بگیریم، توجّه خواهیم داشت که: همین مفعول، عین فعل خداست. دیگر تصوّر مفعول بدون فعل فاعل امکان پذیر نیست. یعنی نمی توانیم بگوییم: فاعل فعل را کرد و رفت؛ بلکه وجود مفعول دلیل بر فعل همیشگی فاعل است. فلاسفۀ مشّایی، مناط احتیاج معلول به علّت را ممکن بالذّات بودن معلول می دانستند. ملّاصدرا گفت که: «همین که می گوییم ممکن بالذّات نه ضرورت عدم دارد و نه ضرورت وجود، با معنای ممکن بالذّات که هنوز وجود ندارد، نمی خواند. باید باشد تا بگوییم ضرورت ندارد. مناط اصلی احتیاج معلول به علّت آن است که: وجود خود معلول از سنخ وابستگی و احتیاج است».

علّت باید عین کمال معلول را در مرتبۀ بالاتر داشته باشد. بین آنها باید سنخیّت برقرار باشد. دوّمین اصل، اصل "معیّت" یعنی همراهی علّت و معلول است. با وجود علّت تامّه، معلول موجود می شود و با وجود معلول، علّت تامّه موجود است. نمی توانیم بپذیریم علّت وجود دارد، ولی معلول معدوم است؛ چون در بیان اصل علّیت گفتیم که: معلول چه باشد و چه نباشد، وقتی معلول معدوم است، یعنی ممتنع بالغیر است. این غیر همان علّت است.



     تسلسل

تسلسل چهار شرط دارد: 1- بی نهایت بودن سلسله، 2- ترتیب حقیقی داشتن حلقه ها، 3- معیّت حلقه ها، 4- ترتّب (رابطۀ علّی و معلولی داشتن).

ممکن است کسی بگوید: از کجا معلوم که تسلسل این است و چیز دیگری نیست؟! در اینجا می گوییم: کاری به تعربف تسلسل نداریم، وقتی می خواهیم ثابت کنیم که محال است.

باید توجّه داشت که: تسلسل با دور فرق دارد.

انواع دور: 1- دور در تعربف. 2- دور در استدلال. 3- دور در وجود.

مصادرۀ به مطلوب شبیه دور است:

دانی کف دست از چه بی موست؟          زیرا کف دست مو ندارد!

با توجّه به اینکه تسلسل علل محال است، هروقت با سلسلۀ چندگانۀ علّت ها مواجه شدیم، پی می بریم که در نهایت یک علّت فاعلی نخستین وجود دارد که خود، معلول علّت دیگری نیست.

علاوه بر ضرورت بالذّات و ضرورت بالغیر، یک نوع ضرورت دیگر هم داریم به نام ضرورت بالقیاس؛ بدین معنی که: بودن هرکدام، از ضرورت وجود دیگری حکایت می کند. اینجا دو صفت را وصف نمی کند، بلکه دو وجود جدای از هم را وصف می کند.

هر آفریده ای نشانۀ خداوند است، ولی هیچ آفریده ای نشان دهندۀ خداوند نیست؛ پس اگر مشغول همان چیز شویم، از خدا جا مانده ایم.


۹۶/۰۴/۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰
امید شمس آذر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی