حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

در احوال رستم

يكشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۰۹ ب.ظ

رستم پسر زال و مادرش رودابه دختر مهراب فرمانروای کابل (عدّه ای از محقّقان معتقدند زال نام دودمانی نام آور بوده و رستم از از آن دودمان برخاسته است) ، به هنگام تولّد چنان درشت بود که درد زادن بر مادر گران آمد و به چاره گری سیمرغ پهلوی رودابه را شکافتند تا زاده شد. به شیر مادر آرام نمی یافت. 10 دایه به شیر دادنش برگزیده شدند. چون از شیر خوردن لب فرو شست و غذا خوردن هم توانست، به اندازۀ 5 تازه جوان خوردنی می خواست. چون بزرگ شد، چنان زورمند شد که اگر پای بر سنگ خاره می فشرد، چون خمیر سوراخ می شد. جامۀ نبردش پوست پلنگی بود که نه به آتش می سوخت و نه در آب تر می شد. زه کمانش از چرم شیر بود و کمانش 60 خم داشت.

در آغاز جوانی پیل سپید سام را که شب هنگام گریخته بود، گرفت و کشت و دژ سپیدکوه را گشود. رهایی و پادشاهی کی قباد و کی کاووس و کی خسرو به همّت و زور و تدبیر او بود. به فرمان سام در جستجوی کی قباد به البرزکوه رفت و پس از گذشتن از 7 خوان، کی کاووس و گیو و گودرز و دیگر پهلوانان را که در بند دیوان گرفتار شده بودند، رها کرد. جنگ با افراسیاب، کشتن اشکبوس پهلوان تورانی، نبرد با اکوان دیو و کشتنش، نجات بیژن از چاه و بند افراسیاب، جنگ با اسفندیار، پیکار با سهراب و... از شاهکارهای پهلوانی های اوست. در میان پهلوانان به گیو بیش از دیگران مهربان بود. دختر خود بانوگشسب را به زنی به او داد و گیو نیز خواهر خود شهربانوارم را به او داد. در زمان رستم، کاموس سردار کوشانی هوس گرفتن هند و سیستان کرد. رستم از تسلّط کوشانیان در درّۀ کابل اندیشناک و به خشم شد و خود که فرمانروای سیستان بود، آنان را از سرزمین خویش دور کرد.

عدّه ای از محقّقان معتقدند این هنرنمایی ها و پهلوانی ها در سالهای نیمۀ قرن 1 میلادی روی داده است. رستم 600 سال از زمان منوچهر تا روزگار بهمن پسر اسفندیار زنده بود. چون روزگارش برگشت، در چاهی که برادر بدسگالش شغاد در راهش کنده و به نیزه و دشنه انباشته بود، درافتاد و سراسر اندامش مجروح شد و از آن زخمها درگذشت؛ ولی پیش از مرگ از درون چاه با تیری برادرش را به درختی که در سر چاه بود دوخت و انتقام گرفت. 

رستم پسر زال پسر سام پسر نریمان پسر گرشاسپ، انسانی بود به کمال فضایل آراسته، دلیر، راستکار، مهربان، مردمگرا، پاک اندیش، عفیف و آزاده و هرگز اندیشۀ بد در دلش نمی گذشت. بزرگترین، نام آورترین و سزاوارترین پهلوانان ایران بود. در برابر حملۀ دشمنان سدّی استوار بود و بر همۀ پادشاهان و سرداران زورمند بیگانه -که اگر نوبتی پیروز می شدند آزادی و آبادی و سربلندی ایران همه بر باد می رفت- چیره گردید. پایگاهش غالباً سیستان بود و جز هنگام ناچاری از آن بیرون نمی شد. وقتی کاووس وی را برای دفع سهراب به دربار خواند، در آغاز بهانه آورد و از سیستان بیرون نرفت. بهانه آوریش بر کاووس گران آمد و پیغامهای ناهموار و پردرد فرستاد؛ امّا به ناچار او را راضی کرد. رستم پس از پیری به سیستان رفت و در آن سرزمین -که پدرانش نیز روزگارانی فرمانروا بودند- آرام گرفت. بعد از انتقال پادشاهی از کی خسرو به خانوادۀ مهراسب، در کارهای کشور و جنگها دخالت نمی کرد و جز همزبانی و همنشینی با بستگان و دوستان، مراد و آرزویی نداشت؛ امّا چندی بعد به اجبار و اکراه تن به مبارزه با اسفندیار رویین تن فرزند گی گشتاسپ داد و بعد از کشتن او -به پیش بینی سیمرغ- خود نیز دیری نپایید.

بلاذری در "وصف البلدان" گفته: «هنگامی که سیستان به تصرّف اعراب درآمد، طویلۀ اسب رستم همچنان برپا بود». داستانهای او از مرزهای سیستان و ایران گذشته و بازتاب هنرنمایی هایش از شرق تا دورترین سرزمینهای چین و مغولستان و از از غرب تا بلغار و از شمال تا روسیه رسیده است و داستان پردازان این کشورها از نظیر کارهای او حکایت ساخته و به پهلوانان افسانه ای خود نسبت داده اند.


۹۶/۰۵/۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰
امید شمس آذر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی