حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

بحثی دربارۀ ادیان و اساطیر

چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۳ ب.ظ

در مورد اسطوره ها تعاریف متعدّدی تاکنون ارائه شده است. در بهترین تعریف بالزاک گفته است: «اسطوره ها تاریخ خصوصی ملّت ها هستند». این تعریف ناظر به گروهی از اساطیر است که با نام "اساطیر تاریخی" شناخته می شوند. اساطیر تاریخی در مجموع "تاریخ اساطیری" را تشکیل می دهند. بحث ما بیشتر بر روی این دسته از اسطوره ها ست.

در مورد شکل گیری اسطوره های تاریخی، نظر غالب پژوهشگران این است که: «وقایع تاریخی به مرور زمان و در طول تاریخ، به علّت نقل سینه به سینه و ابتلا به عارضۀ "یک کلاغ-چهل کلاغ" دچار فراموشی و یا بزرگ نمایی شده و از حالت اوّلیه درآمده و در نهایت اسطوره ها را شکل می دهند». ولی باید توجّه داشت که اگرچه این تحلیل در مورد گروهی از اساطیر که در زبان فرانسه به آن "لژاند"می گویند -و ناظر به سیر منظّم رخدادهای تاریخی نبوده و روایت هایی پراکنده اند- صادق است، ولی قابل تعمیم به همۀ اجزای مجموعۀ بزرگ اساطیر نیست. اساطیر تمامی به مرور زمان و توسّط مردمان عامی تدوین نشده اند؛ بلکه برخی از آنها نیز از زبان خواص و در مقاطع مشخّص تاریخی با فاصلۀ نه چندان زیادی از وقایعِ روی داده و یک بار برای همیشه تدوین شده اند. البتّه قابل انکار نیست که این "خواص"، فرهیختگان و فضلای مورد قبول و برخاسته از میان تودۀ "مردم" اند. با این پیش فرض، دیگر نه در حوزۀ تخصّص "ادبیّات" یا "روان شناسی"، که در حیطۀ بررسی های تاریخی قرار می گیرند؛ چرا که نه از تخیّل، که از واقعیت برخاسته اند. یعنی در یک کلام عبارتند از: "فلسفۀ تاریخ".

 

  • مروری بر نظرات برخی پژوهشگران در مورد اساطیر

به قول دکتر منصور رستگار فسایی : «خواب و ر‌ؤیا اسطورۀ فردی ست، ولی اسطوره خواب جمعی ست».

از جمله واژه هایی که در گذر زمان مفهوم جدیدی پیدا کرده است، میتولوژی ست. اظهار نظر دربارۀ این واژه توسّط شاعران دیرینۀ یونان، مرز معنایی را بعدها روشن می کند.میتولوژی از دو جزء "میتوس" و "لوگوس" تشکیل شده است.کلمۀ "میت" به شکل دقیقی برای تعیین و حصر اساطیر و افسانه ها ویا میتولوژی به مفهوم این زمان به کار نرفته است. این کلمه در آغاز به مفهوم قول و گفتار بوده و در مقابل (logos) به مفهوم عمل و شناخت قرار داشته است. (هاشم رضی، بی تا، تاریخ ادیان<میتولوژی، اساطیر و افسانه ها>، تهران، انتشارات کاوه، ص۷۰ ).

دین با اسطوره پیوندی نزدیک دارد. مطالعۀ دینی با طرح اسطوره آغاز می شود. (عبدالحسین زرّین کوب، در قلمرو وجدان<سیری در عقاید،ادیان و اساطیر>، چاپ اوّل،۱۳۶۹، تهران، انتشارات علمی، صص۳و۴ ).

امّا "اصل مطلق"، مهم ترین مشخّصۀ اسطوره ها ست. یعنی جستجوی خدا و خدایان. با تحوّلات فکری در دنیای جدید و با عقل اندیشی کانتی، "اصل مطلق" از پهنۀ معرفت شناسی بیرون رفت؛ امّا "مطلق اندیشی" هرگز از بشر جدا نخواهد شد. (ارنست کاسیرر، زبان و اسطوره، ترجمۀ محسن ثلاثی، چاپ اوّل،۱۳۶۷، تهران، نشر نقره، ص۱۰ ).

در صورتی که اصل "مطلق اندیشی" را نتوانیم در "اصل مطلق" یا "خدا باوری" جستجو کنیم، چاره ای نداریم جز آنکه در اساطیر مطالعه کنیم و یا مطلق اندیشی را در اساطیر پی جویی نماییم. در کنار اسطوره ها،باستان شناسی و تاریخ وجود دارند. اسطوره ها آینه هایی هستند که تصویرهایی را از روی هزاره ها منعکس می کنند و آنجا که تاریخ و باستان شناسی خاموش می مانند، اسطوره ها به سخن می آیند و فرهنگ ادمیان را از دوردست ها به زمان ما می آورند و افکار بلند و منطق گستردل مردمانی ناشناخته، ولی اندیشمند را در دسترس ما می گذارند. (جان هینلز، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضّلی، چاپ اوّل،۱۳۶۸، تهران، کتاب سرای بابل، نشر چشمه ).

جای پرسش این است که اسطوره، تاریخ و باستان شناسی، دین و فرهنگ در سلسله مراتب تقدّم و تأخّر چه جایگاهی دارند؟ پاسخ این است که هرکدام نسبت به شرایط رشد طبیعی و یا جایگاه فکری و نیاز تاریخی، می توانند جایگاه خودشان را تعیین کنند. به عبارتی، در این صورت یکی از آنها می تواند در اختیار دیگری قرار گیرد و یا به کمک آن دیگری بیاید. آنچه نیاز همه جانبۀ انسان است، یکی شدن با حقیقت است. امروز تفکّر انسان متمدّن و بدوی مورد مقایسه قرار می گیرد. به روشنی دریافتنی ست که انسان متمدّن در جستجوی تجربۀ انسان بدوی ست. اگرچه دورکهیم" و "برول" در یک مقایسه، انسان بدوی را فاقد نیروی تجزیه و تحلیل مسایل و قضایا معرّفی می کنند. (رضی، پیشین، ص ).

می توان گفت که انسان بدوی هیچ نیازی به این کار نداشت. آنچه برای اندیشۀ متمدّن تصویری شاعرانه و یا جلوه گاه چیزی و امری می باشد، و در حقیقت بر اثر اندیشه، نوعی وهم و صورت مجازی و غیرحقیقی جلوه می کند، برای انسان ابتدایی امری حقیقی و قضیه ای راستین می باشد.... به هر حال، یکی شدن انسان با هستی، آزمایشی ست که انسان بدوی در عمل تجربه کرده است. (همان ).

سه موضوع مورد بحث اساطیر عبارتند از: ۱- چگونگی جهان خدایان، ۲- دشمنان محتمل خدایان، ۳- آفرینش جهان مادّی و معنوی. (مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، چاپ اوّل،تهران،۱۳۶۲، انتشارات طوس، ص۶ ).

ساده ترین عبارت برای خداجویی، تعریف،تفسیر و تبیین خلقت است. یعنی درست است که گفته می شود :«همه نبودند،ولی او بود»، امّا تصویر خدایان به عمر خلقت هستی مربوط می شود.تنوّع خدایان را اگر در طول عالم خلقت محدود کنیم،به خطا رفته ایم، بلکه پهنۀ مکانی و شرایط طبیعی هم،تنوّع خدایان را باعث می شود. (کاسیرر، پیشین، ص۲۳ ).

داد و ستد ادیان الهی با اسطوره ها اجتناب ناپذیر بوده است. ترسیم راه درست و منطقی بین دین و اسطوره نیز امکان پذیر است. تقابل و طرد اسطوره به وسیلۀ کتابهای دینی و یا نام آوران ادیان الهی، به زمینه های ایجاد شده بر می گردد. (ژول مول، دیباچۀ شاهنامل شاهنامۀ فردوسی، ترجمۀ جهانگیر افکاری، چاپ سوم،۱۳۶۳، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ص۱۳ ).

بدون شک نوع دلبستگی های انسان به ادیان قبلی، برای باورمندان اسطوره ها نیز مصداق پیدا می کند. در نتیجه اگر مطالغه و شناخت اساطیری ما را در معرفت شناسی دینی کمک کند، نباید از آن غفلت کرد. اگر متون دینی بر دل تأثیر دارند (هینلز، پیشین، ص۲۲)، کنش مثبت اسطوره ها بر دل و روح و روان انسان و به عبارتی، زندگی با اسطوره ها قابل انکار نیست. در ورای دین باوری، عقل اندیشی را نیز گاهی نقطۀ مقابل اسطوره ها قرار داده اند. در حالی که در نخستین جهان شناسی های طبیعت شناسان یونانی عناصر اساطیری و عقلی در یکدیگر، همچون یک واحد جدایی ناپذیر نفوذ و تأثیر داشته اند. (راجرلنسلین گرین، اساطیر یونان از آغاز افرینش تا عروج هراکلس، ترجمۀ عبّاس آقاجانی، ۱۳۶۶،تهران،انتشارات سروش، ص۷ ).

اگر مقولۀ معادشناسی و سرانجام جهان را نیز ذر اساطیر سراغ بگیریم(زرّین کوب،پیشین،۱۱۲)، در اغلب اطوره ها اظهار نظرهایی آشکار برای آن وجود دارد و این همان دغدغۀ همیشگی بشر از آغاز تا انجام هستی ست.

 

  • چگونگی شکل گیری اساطیر

در مورد چگونگی شکل گیری اسطوره ها می توان گفت: ملّت ها، هرکدام از دیدگاه خود، نظام حاکم بر تاریخ و قانین کلّی ان را به صورت داستانهایی که مکان و زمان در آن گم شده است، نقل می کنند. مکان و زمان در این داستانها باید گم باشد؛ زیرا قوانین کلّی فلسفۀ تاریخ -که معتقدات دینی و اصول سیاست و مملکت داری ملّت ها نیز بر پایۀ آنها شکل می گیرد- در همۀ مکان ها و زمان ها جاری ست و اگر از مکان و زمان داستانها یاد شود، ذهن به جای پی بردن به آن قوانین، سرگرم پیگیری جزئیات حوادث می شود. فلسفۀ تاریخ، قانونی ست که همیشه و همه جا تکرار می شود؛ برای همین باید با زبان خاصّ خود بیان شود تا خسته کننده نبوده و قابل فهم و قبول برای همگان باشد. ولی از آن مهم تر این نکته است که: حوادث ظاهری تاریخ هم نیاز به تفسیر و بررسی دارند تا مورد سوء برداشت قرار نگیرند.

ممکن است در اسطوره ها واقعیت ها تحریف شوند، امّا همگی به سود حقیقت تغییر می کنند. این امر بهتر از آن است که واقعیت ها سرجای خود بمانند، ولی -خدای ناکرده- به سود مفاهیم ضدّ حقیقت مصادره شوند. اسطوره ها در زمان هایی شکل گرفته اند که منادیان حقیقت برای اثبات آن، مدارک واقعی کافی در اختیار نداشته اند و با این کار خواسته اند اعلام کنند: ‌«این مفهوم مورد ادّعای ما چه واقعی باشد و چه نباشد، حقیقی ست و ما به دنبال حقیقتیم، نه تسلیم محض واقعیت». در اصل تغییر واقعیت ها پرده ای ست که برای جلوگیری از آسیب دیدن حقیقت ها، به روی رخدادهای تاریخی کشیده می شود و اینگونه می شود که اسطوره های تاریخی شکل می گیرند.

از نظر نباید دور داشت که "فلسفۀ تاریخ" -آنطور که گفته شد- از دید هر ملّتی متفاوت است. از این رو می توانیم اسطوره ها را "مرام نامۀ حزبی ملل" بنامیم. ملّت ها جهان بینی کلّی خود را از طریق زبان شیرین و همه فهم اسطوره ها برای جهانیان بازگو می کنند. وقتی می گوییم: اساطیر ایرانی،اساطیر هندی،اساطیر چینی،اساطیر یونانی،اساطیر مصری و... ، منظورمان فلسفۀ تاریخ از نگاه ایرانی،فلسفۀ تاریخ از نگاه هندی،از نگاه چینی،یونانی،مصری و... است.در کل، وقایع تاریخ بنا به پیامی که مورد نظر راویان هرکدام از ملّت ها بوده است، به صورت داستانهایی ویژه در می آیند.بر اساس دیدگاه های گوناگون، یک واقعۀ تاریخی ممکن است به چند صورت داستانی بازگو شود. علّت عمدۀ شکل گیری "اساطیر همگون" در ملّت های گوناگون -به طور خاص«در میان اسطوره هایی که هیچ پیوستگی و تماسی با یکدیگر نداشته اند و در سرزمین هایی پدیدار شده اند و روایی یافته اند که هزارن فرسنگ از هم دور بوده اند و هرکدام در یکی از گوشه های گیتی جای داشته اند»(میر جلال الدّین کزّازی، مقدّمه بر کتاب"راهی به جهان راز" از داریوش فرضی پور خرّم آبادی، ۱۳۸۹، قم، انتشارات هنارس، ص۱۲ )- نیز همین است، نه آنچه اساتید بزرگوار ادبیّات با استمداد از نظریه های روانشناسی همچون "رؤیاهای فرویدی" و بسط آن به حوزۀ تباری و جمعی و جهانی، سعی کرده اند آن را «خاستگاه نمادها و پدیده هایی رازآلود که کارْل گوستاو یونگ آنها را (archetype) می نامید که در پارسی آن را به "کهن نمونه" بر می توانیم گردانید» معرّفی کنند و نام آن را "ناخودآگاه جمعی یا جهانی" بنهند. (نک: کزّازی، همان، صص۱۲و۱۳ ). در مورد اساطیر همگون که به عنوان «یکی از زمینه های رازآلود و پرسمانْ خیز و هنگامه ساز در اسطوره شناسی»، «شاخه ای از این دانش را به نام "اسطوره شناسی سنجشی" پدید آورده است»(همان،ص۱۱ )، اگر این همگونی در مورد اسطوره های ملل همخون و خویشاوند باشد و یا ملّت هایی که باهم داد و ستد تجاری و نظامی و... داشته اند، نکتۀ مبهمی در خصوص علّت این همگونی ها باقی نمی ماند؛ ولی در میان ملل دور از هم و ناآشنا به یکدیگر، قضیه مشکل می شود... . و اینجا ست که گروه پیش گفته، به جواب واقع گرایانه، دست به دامن "زیگموند فروید" و "کارل گوستاو یونگ" می گردند !

  • محتوای اساطیر

در مقام تمثیل،اگر اساطیر را به مثابۀ کوه بدانیم، کار کسانی که در حوزۀ اسطوره پژوهی فعالیت می کنند، دو نوع است: ۱- کوهنوردان و صخره نوردان که کوه(اسطوره) را فتح می کنند و به زیبایی و شکوه ظاهری آن توجّه دارند و از جنبه های زیبایی شناسی ادبی یا روانشناختی به آن می پردازند. ۲- کاوشگران معدن، آنهایی که حقیقت وقایع تاریخی را به سان رگه های طلا و جواهر و... از دل سنگ های کوه(اسطوره) اکتشاف کرده، به بیرون می کشند.

امّا باید توجّه داشت که اسطوره ها از یک لحاظ به قصرهای بهشتی ماننده اند؛ قصرهایی که بعضاً در وصفشان آمده: "از بیرون مانند درونشان و از درون مانند بیرونشان اند". اسطوره ها نیز، باطن شان که همان محتوا و پیام(فلسفۀ تاریخ) است، از ظاهرشان آشکار است و ظاهرشان که رخدادهای مبتنی بر واقعیت تاریخی ست، از دیدگان پنهان مانده و هستۀ آنها را تشکیل می دهد. کار یک اسطوره پژوه دارای رویکرد تاریخی، استخراج رگه های وقایع تاریخی از دل سنگهای کوه اسطوره است. به تعبیری، اسطوره ها سه لایه دارند: ۱- وقایع تاریخی، ۲- حوادث داستانی، ۳- پیام و محتوا.

برای تفسیر اسطوره ها در قدم اوّل باید از چگونگی شکل گیری آنها آگاه باشیم و این امر نیز مستلزم آن است که نوع آنها را از نظر دسته بندی تخصّصی اسطوره شناسی تشخیص دهیم و همیشه به این نکته نیز توجّه داشته باشیم که در بعضی موارد، "فراموشی ها" و "شاخ و برگ یافتن ها"ی وقایع تاریخی عمدی بوده است. باید مراقب باشیم که: از طرفی در هنگام کشف وقایع تاریخی، از پیام اساطیر غافل نشویم؛ زیرا این پیام ها هستند که تعیین می کنندوقایع تاریخی در بازگویی داستانی به چه شکل دربیایند. و از طرفی دیگر برای یافتن پیام اساطیر، حوادث داستانی را به کناری ننهیم؛ زیرا تنها با مقایسۀ صورت واقعی و داستانی حوادث است که متوجّه تغییراتی که در بازگویی آن اِعمال شده است می گردیم و از این راه، به پیام آنها پی می بریم.

ناگفته نماند که ما دو نوع فلسفۀ تاریخ داریم: ۱- نوعی که از تفسیر مقطعی وقایع جزئی و خاصّ تاریخی با تجزیه و تحلیل آنها به دست می آید. حسن آن در دقّت فراوان و نزدیک به صحت بودنِ نتایج گرفته شده اش می باشد. ولی عیب آن در این است که این نتایج هرچند برای مقطع مشخّصی صحیح است، ممکن است قابل تعمیم برای همۀ تاریخ نباشد. ۲- نوعی که برعکس، نگاه کلّی نگر دارد و از تمامی تاریخ بشریّت از ابتدای آفرینش تا پایان آن سخن می گوید. حسن آن نیز در همین نگاه فراگیر و همه جانبۀ آن است. ولی عیبش در این است که به خاطر نگاه کلّی اش، ممکن است از یکی ظرایف -ظرایفی که بر روند کلّی تاریخ تأثیرات بزرگی می گذارند- غافل شود. پس در هنگام پرداختن به فلسفل تاریخ(پیام اساطیر) نیز باید مراقب باشیم هر دو نگاه جزئی نگر و کلّی نگر را باهم اعمال کنیم. در غیر اینصورت -آنطور که شاهدیم- کار به جایی می رسد که هر نوع تفسیری که از روند عمومی تاریخ بشر ارائه گردد، با دلایل ویژۀ خود خواهد توانست درست بنماید و علّت اصلی جدال جهان بینی ملّت ها از هم و حتّی جدایی آنها از یکدیگر نیز، همین است.

  • هنر فردوسی و شاهنامه

در اینجا، جا دارد ذکر خیری هم از حکیم توس بکنیم و پرده از یکی دیگر از شگرفی های این مرد بزرگ برداریم:

شاهنامۀ فردوسی بر اساس آنچه که تا حال گفته شد، از نظر منحصر به فرد بودن شیوۀ روایتش شاهکار است؛ چرا که بخش اوّل را که کمتر شناخته شده ترین قسمت تاریخ ایران -و به اصطلاح دوران پیش از تاریخ ایران- است، برای اثبات کلبیات جهان بینی ایرانی به کار گرفته است. بخش دوم را که اندکی بیشتر شناخته شده -و به اصطلاح دوران آغاز تاریخ ایران- است، به عنوان حوادثی مقطعی، برای بخش نخست شاهد گرفته است. پس از آن، بخش سوم را می آورد که تاریخ شناخته شده و رسمی ایران به شمار می آید. گفتنی ست این سه بخش را معمولاً به ترتیب: اسطوره ای، حماسی و تاریخی نامیده اند که البتّه نامگذاری صحیحی نیست.


پایان

۹۵/۰۴/۲۳ موافقین ۲ مخالفین ۰
امید شمس آذر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی