مدیریّت تحوّل در علوم انسانی - دکتر مسعود آذربایجانی
عنوان: در آمدی بر نظریّۀ مدیریّت تحوّل در علوم انسانی با تأکید بر نقش محوری عوامل جامعه شناختی
پدیدآورندگان: مسعود آذربایجانی (دانشیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه) - سیّد محمّدحسین کاظمینی (پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی)
چکیده: تولید علم، فرایند شکلگیری و توسعه مرزهای دانش و نیز چگونگی تغییر و تحولات علمی از مسائلی است که مورد توجه اندیشمندان و فلاسفۀ علم بوده و دیدگاههایی نیز در اینباره ارائه شده است. اگر چه میتوان گفت که امکانِ توسعه، پیشرفت و حتی دگرگونی علم مورد توافقی همگانی است، امّا در اینکه این پیشرفت و تحوّل مدیریّتپذیر است یا خیر، بحث و گفتگو وجود دارد. نوشتار حاضر تلاش میکند با نگاهی اجمالی به نظریات پیشرفت علم در ادبیات موجود، با رویکردی قیاسی ـ استقرایی و با استفاده از روشهای فراتحلیل، نظریّۀ مدیریّت تحوّل در علوم انسانی را تبیین کند. در این نظریّه چهارچوب کلان، عناصر کلیدی و مؤثّر در تحوّل علوم انسانی احصاء و با اولویتسنجی و وزندهی هر کدام، چگونگی ترابط و تأثیر و تأثّر آنها بر یکدیگر در راستای تحول در علوم انسانی بررسی میشود. عوامل جامعهشناختی، یعنی نهادهای سیاست، اقتصاد، تعلیم و تربیت و رسانه در سپهر ارزشهای دینی و اصول عقلانی مهمترین عوامل تأثیرگذار در مدیریّت تحوّل علوم انسانی به شمار میآیند.
کلیدواژگان: مدیریّت علم، نظریّه، علوم انسانی، علوم انسانی اسلامی، عوامل جامعه شناختی.
*
بیان مسئله: 1- تحوّل در علوم انسانی چیست؟ 2-فرایند تحوّل در علوم انسانی چگونه محقبق می شود؟ 3- تحوّل در علوم انسانی چگونه مدیریبت می شود؟
1- علوم انسانی، علومی است که امروزه در دانشگاهها و مراکز علمی به این عنوان تلقّی می گردند؛ مانند: حقوق، اقتصاد، جامعه شناسی، روانشناسی، و... .
2- علوم انسانی اسلامی: علم انسانی اسلامی، علمی است که رفتارها، فرایندهای ذهنی و خصلتهای فردی و اجتماعی انسان را به نحوی روشمند با استفاده از مبانی معرفتی اسلام مورد مطالعه قرار داده و در تحقّق غایات مورد توجّه اسلام، کارآمد باشد.
3- تحوّل: فرایندی تدریجی است که دارای سطوح مختلفی مانند بومی سازی، اسلامی سازی یا مانند آن بوده و در آن علوم انسانی به نحوی روشمند از مبانی و منابع معرفتی اسلام برآمده و ببالند.
*
خلاصۀ مقاله: از میان نظریّات موجود در پیشرفت علم، نظریّات معرفتی بیشتر بر عناصر عوامل درونی علم مانند: نظریّات، مسائل، و... تأکید دارد؛ امّا نظریّات غیرمعرفتی (زمینه گرا) بیشتر به خود عاملان و حاملان نظریّه ها معطوف هستند، مانند: عوامل روانشناختی و جامعه شناختی. (که البتّه خود اینها هم تقسیم بندی های جزئی تری دارند). هریک از این نظریّات برخاسته از مبانی فلسفی و شرایط محیطی خاصّ خود است. در این میان از نقش و جایگاه عوامل غیرمعرفتی (جامعه شناختی و روانشناختی) نباید غفلت نمود.برای این منظور، ابتدا باید عوامل مؤثّر در تحوّل علوم انسانی احصاء گردند. سپس با توجّه به عوامل دخیل در تحوّل، این عوامل طبقه بندی شوند. در مرحلۀ بعد، عوامل مدیریّت پذیر از عوامل غیر مدیریّت پذیر تفکیک شوند.
عوامل مؤثّر برتحوّل علوم انسانی عبارتند از: 1- معرفت شناسی علم (نظریّۀ روش شناسی، موضوع، مسئله، غایت، و...). 2- روانشناسی علم (عاملان و حاملان علم). 3- جامعه شناسی علم (نهادهای اجتمای به عنوان ابزار و بستر مدیریّت).
عوامل معرفتی شامل دو مرحلۀ محتوای علم و وزن دهی و اولویّت سنجی می گردند که در این میان، مرحلۀ محتوای علم تشکیل می یابد از: عناصر پیشین (مبانی و پیش فرض ها) و عناصر درونی (مدل و مسئله). فلسفه های مضاف باید در مرحلۀ وزن دهی و اولویّت سنجی بررسی شود. بعد از آن مسئلۀ گرایش های علوم انسانی نقد شود. سپس راه حلّ ایجابی بر اساس این فلسفه ها ارائه گردد.
عوامل روانشناختی (عاملان و حاملان)، بر انگیزه ها، نیازها و زمینه های درونی استوار است. این عوامل شامل: 1- عوامل شناختی، 2- عوامل انگیزشی، 3- عوامل رفتاری و 4- عوامل شخصیّتی می شوند. در کنار آن، عوامل جامعه شناختی که بر اهرم ها، بسترها و علل بیرونی استوار است، عبارتند از: 1- تبیین نهادهای اجتماعی شامل نهادهای اصلی (خانواده، اقتصاد، سیاست، تعلیم و تربیت، رسانه) و نهادهای فرعی، یا به عبارت دیگر ساختارمند و غیر ساختارمند. در این میان باید توجّه داشت که دین نهاد نیست، بلکه فرانهاد است. 2- جایگاه شناسی و کارکرد عقل و دین. اگر قائل به استقلال عقل از دین نباشیم، اصل دین را نمی توانیم ثابت کنیم؛ و این، اشکال عمدۀ اشعریّه است.
پایان