حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

در نظر متخصّصان ظهور و سقوط حکومتها از جمله ابن خلدون، عمر متوسّط حکومتها 120 سال است که ابتدایش به تأسیس و تثبیت می گذرد، سپس به دوران اوج قدرت می رسد و دست آخر بر اثر رفاه زدگی به سستی گراییده و از درون ضعیف می شود تا ناگاه با تلنگری فرو می پاشد. این ترتیب طبق آنچه که تجربه نشان داده، منطقی به نطر می رسد؛ امّا دو ایراد عمده دارد: 1- عمر همۀ حکومتها 120 سال نبوده و بوده اند حکومتهایی که کمتر و یا بسیار بیشتر از این هم دوام آورده اند. 2- ممکن است سیر عمر یک حکومت شامل برخی از مراحل نبوده و یا این ترتیب را در خود نداشته باشد.

امّا گذشته از اینها، یک عامل مهم در تداوم یک حکومت، بستن دهان مخالفان نه با روشهای سختگیرانه بلکه با قطع کردن بهانه ها و پایان یافتن استدلال های آنهاست. در مورد حکومت جهانی حضرت مهدی موعود (عج) در روایات اسلامی آمده است: «پیش از ظهور حضرت، همۀ قبایل یکایک به حکومت می رسند تا بر خودشان ثابت شود که نتوانستند کاری از پیش ببرند، آنگاه حضرت ظهور خواهد کرد». این یعنی هنگام آغاز حکومت حضرت(عج) دیگر هیچ بهانه ای برای مخالفت با ایشان و همراه کردن افکار عمومی در این راستا باقی نخواهد ماند؛ چرا که همۀ قبایل و به اصطلاح امروزی اندیشه ها و طیف ها و نحله ها امتحان خود را پس داده اند. قبل از ظهور حضرت نیز موفّق ترین حکومت، حکومتی است که چنین رویّه ای را در پیش گرفته و اجازه دهد مخالفان درونی خودش، برای اتمام حجّت به میدان آمده و هرچه دارند روی دایره بریزند تا بعدها ادّعایی در این خصوص نداشته باشند. این امر ظاهراً نوعی انفعال در برابر مخالفان، ولی در اصل عامل تضمین بقا و طول عمر یک حکومت است. این بهتر است تا اینکه حکومت از ابتدا بنا را بر یکدستی گذاشته و سپس در میانۀ راه دچار چالش های درونی شود. روی کار آمدن مخالفان درون حکومتی، در حکم "کلید تبدیل" در سیم کشی یک ساختمان است. چراغ اصلی را ظاهراً از پیش خود خاموش و روشن می کند، ولی اختیار در دست منبع اصلی روشنایی است.

دز میان حکومت های کنونی دنیا، نظام جمهوری اسلامی، از دارندگان این کلید تبدیل است و در طول عمر خود تاکنون به تدریج و پس از اتمام حجّت، در حال طی کردن روند تثبیت خود بوده است؛ تثبیتی که به دلیل پیش گفته، دیگر برگشت ناپذیر نبوده و ان شاءالله باعث تداوم آن تا حکومت جهانی موعود می شود. با این اوصاف، دعا برای درازی عمر نظام با دعا برای تعجیل در ظهور حضرت حجّت(عج) تعارض دارد! تنها می توانیم بگوییم:

«خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی(عج) از نهضت خمینی(ره) محافظت بفرما».

آمین یا ربّ العالمین.


امید شمس آذر
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگر انقلاب ما تاکنون به همۀ اهداف خود خاصّه در عرصۀ اقتصاد و معیشت به طور کامل نایل نشده، به خاطر دوگانگی دیدگاههای کلّی در ادارۀ کشور بوده است؛ اینکه عدّه ای از صدور انقلاب بگویند و عدّه ای از تعامل با کدخدا. عدّه ای خطر تهاجم فرهنگی را گوشزد کنند، عدّه ای دغدغۀ جهانی شدن داشته باشند. عدّه ای نقشه راه مقاومت سیاسی و اقتصادی را ارائه دهند، عدّه ای در صدد مذاکرات محرمانه با دشمن باشند. در اینصورت تا 8 سال که سهل است، تا 80 سال دیگر هم به اهداف چشم انداز 1404 و چشم اندازهای بعد از آن دست نخواهیم یافت.

نه دی یعنی یگانگی راه و روش. یا رومی روم باش یا زنگی زنگ، که خداوند در سینۀ هیچ انسانی دو قلب نیافریده است. و به قول سنایی:

«به مار ماهی مانی، نه این تمام نه آن

منافقی چه کنی؟ مار باش یا ماهی».


امید شمس آذر
۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

خمس و زکات که هرکدام هم کارکرد معیّن خود را دارد، از فروع دین و واجبات مسلّم الهی بوده و همواره در قرآن نیز در کنار عباداتی چون نماز و جهاد ذکر شده که گویای اهمّیت فراوان آن است. خمس و زکات عبارت است از اینکه: انسان بعد از حساب کردن دخل و خرج خود، یک پنجم یا یک هفتم از اضافی آن را در جای معیّنی به مصرف فقرا برساند؛ یعنی لازم نیست تمام درآمد یا حتّی بخشی از آن را به فقرا بدهد، بلکه بعد از کسر هزینه هایش، از باقیماندۀ مال خود آنهم نه تمام، بلکه قسمتی از آن را باید برای این منظور کنار بگذارد. مابقی را می تواند پس انداز کرده یا به مصارفی مانند: ورزش، خرید کتاب، اوقات فراغت فرزندان و... برساند. این از بدیهیّات بوده و از حقوق مسلّم هر فردی است که مال خود را در کجا مصرف کند؛ امّا وقتی مشاهده می شود در فیش حقوقی 10 رقمی یک مدیر بازنشستۀ دولتی، چنین مواردی به عنوان ردیف های جداگانه در نظر گرفته شده و درواقع پیرامون چگونگی خرج حقوق خودش برایش تکلیف تعیین می گردد! ، کمترین چیزی که مسلّم است، این است که: هم پرداخت کنندگان و هم دریافت کنندگان فیش، هیچکدام اهل خمس و زکات نبوده و معنای اضافۀ مال را نمی فهمند؛ آن هم در حالیکه پرداخت زکات برخلاف پرداخت حقوق، ماهیانه نیست، بلکه سالیانه است. و در این، نکته هاست.

با این اوصاف، هر دو طرف درگیر این عمل حرام، الّا در صورت بخشایش الهی، در آتش اند و حقّ الله و حقّ النّاسی که از این بابت بر گردنشان است، مگر با جبران و مجازات قابل پاکسازی نیست. در این شکّی نیست؛ امّا شقی تر از هردوی آنان، آن شیطان خدوم و زحمتکشی است که در مقام واکنش در برابر این مصیبت عظیم، به جای پاک کردن عرق سرد پیشانی خود، با تأیید این اقدام، آن مدیر حرامخواره را "ذخیرۀ انقلاب" می نامد. من نمی دانم ایشان ذخیرۀ کدام انقلاب هستند؟ انقلاب اسلامی ملّت ایران در سال 57 که از اساس بر ضدّ همین خلقیّات بوده؛ یا خودشان قرار است انقلاب دیگری راه بیندازند که ما از آن بیخبریم؟! به هرحال، مردم ما از حرامیان محترمی که از ابتدا تشنگان قدرت بودند نه شیفتگان خدمت و هرچند به حسب وظیفه تصادفاً خدماتی هم انجام داده باشند، ولی هرگز نیّتشان این نبوده، چندان انتظار ندارند که مشکلات آنها را با جدّیت حل کرده و زخم ها را درمان کنند. امّا این اندازه دیگر حقّ خود می دانند انتظار داشته باشند: حال که مرهم بر زخم ها نمی زنید، لااقل دیگر نمک بر روی آنها نپاشید. چرا که این دیگر قابل تحمّل نیست. به قول شیخ سعدی:

«زنبور درشت بی مروّت را گوی

باری چو عسل نمی دهی، نیش مزن!».

مصرف نمک در بین همۀ ما بالاست. شما هم هرچقدر خوردید، نوش جانتان. حال اگر خواستید نمکدان را هم بشکنید، باز قابل بخشایش است. امّا دیگر نمک نریزید.



امید شمس آذر
۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

گؤرممیش اینانما، یا خود گؤرموش ده

بو گؤرکملر چوخلارینی آلدادیر


یاز گلنده چوخلی داللار قاشانار

گوناه یازدا دییل، ائله دادادیر


آنا سوموگوندن بالا بوی آتار

گؤر بو بؤیودوکجه، او نه حالدادیر؟


آری لار حاصلین دادسان، یادا سال:

شیرینلیک گولدندیر، دئمه بالدادیر!


دنیزین ماویسی، حیات یئشیلی

لاله نین باغریندا قره خالدادیر.


امید شمس آذر
۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ببینید چقدر از آنچه که باید باشد، فاصله گرفته ایم:

1- میگویند "نامزدی بهترین دورۀ زندگیه". نامزدی (منظور دوران عقد تا عروسی) طبق منطق قرآن یک دورۀ زاید است. وقتی شرع اجازه داده دختر و پسر قبل از مطّلع کردن خانواده ها خودشان -به شرط حفظ حدود و طولانی نشدن مدّت- با هم آشنا شده و قرار های بعدی را بگذارند، این میان دورۀ نامزدی که به اسم آشنایی برقرار می شود، چه حکمتی خواهد داشت؟ علاوه بر آن، ضرر بزرگی هم که دارد، جایگزینی اصل با فرع در امر ازدواج است؛ خداوند هدف ازدواج را آرامش روحی و مؤانست عاطفی ذکر کرده و بهره گیری جسمی در درجۀ بعدی اهمّیت است. در دورۀ نامزدی، زوجین تا حدّ اوج به همدیگر ابراز محبّت می کنند، برای هم هدیه می خرند، با همدیگر به گردش می روند، حرفهای عاشقانه ردّ و بدل می کنند، ولی جسمانیّات تا بعد از زمان عروسی به تعویق می افتد؛ اینگونه خود به خود در ذهنشان چنین جا می افتد که انگار آن مسائل -که درواقع حکم چاشنی دارند- اصل قضیه است که لازم است به خاطرش  انتظار بکشند. به همین خاطر، بعد از عروسی همۀ آن ابراز محبّت ها و عاشقانگی ها در نظرشان لوس آمده و قطع می شود، حلقۀ پیمانشان را هم که می بایست تا پایان عمر نگه دارند، همان اوایل می فروشند. می ماند مشکلات زندگی و مسئولیتهای بچّه داری. اگر هم باهم خلوت کنن، صرفاً جسمانی بوده و دیگر خبری از خلوت کردن برای صحبت های محبّت آمیز نیست. اگر عروسی همان ابتدا برگزار شود و زوجین در حالیکه به همیدیگر کاملاً محرمند، از همدیگر نسبتاً محروم نباشند، تمام این موارد دوران خوش نامزدی تا آخر عمر ادامه پیدا خواهد کرد.

2- مجری برنامۀ دورهمی از مهمانان می پرسد "عاشق شدی؟ بعدش چی شد؟" مهمانان متأهّل -انگار که همسر کنونی شان عشق اوّل و آخرشان بوده- سرشان را بالا گرفته و می گویند: بله، بعدشم ازدواج کردیم. مهمانان مجرّد هم سرشان را پایین انداخته و می خندند!... . سؤال اوّلی صحیح است، ولی سؤال دوّمی غلط است. مرد و زن بعد از اینکه ازدواج کردند، خداوند عشق و محبّت را در قلبشان قرار می دهد و روز به روز عاشق تر می شوند و احساس خوشبختی هم می کنند عمیقاً. قبل از ازدواج، فقط باید عقل حاکم باشد و ملاک انتخاب همسر قرار بگیرد.

3- "پسر خوبیه، ولی به دلم ننشست؛ جنم مردی نداره. / دختر خوبیه، ولی به دلم ننشست؛ روابط اجتماعیش بالا نیست". حرفهایی که بعضی دختران و پسران هنگام پسند کردن طرف مقابل به بزرگترانشون می گویند. غافل از اینکه ابّهت مردی، روابط اجتماعی بالا، تبحّر در برقراری رابطه با جنس مخالف و مواردی از این دست، همگی از تجربه های قبلی جوان (اعمّ از دختر یا پسر) حاصل می شود و تجربه در این زمینه هرچه بیشتر، جوان هم -بدون تعارف- بی حیاتر. این ناممکن است که ما، هم به دنبال یک نفر چشم و دل پاک و آفتاب و مهتاب ندیده باشیم و هم ازش توقّع روابط عمومی بالا و مهارت در برقراری ارتباط و... داشته باشیم. مانند میوۀ توت که اگر شسته بخوریمش، شیرینی اش از بین می رود و اگر بخواهیم شیرین بخوریم، خاک توی دهانمان می رود. یکی از این دو را باید انتخاب کنیم. پاکی و شیرینی یک جا قابل جمع نیست. جوانان مذهبی باید افتخار کنند که کم تجربه هستن، باید افتخار کنن که (به این معنا) هوش اجتماعی شان پایین است، باید مباهات کنند آن مردانگی "دخترکش "و آن زنانگی "پسرکش " را که دوستان ازش برخوردارند، اینها ندارند. همۀ این موارد بعد از ازدواج، از راه حلال فراهم می شود.

4- از یک طرف می گویند "دخترعمو_پسرعمو مثل خواهر_برادرن"، از طرف دیگر می گویند "عقد دخترعمو_پسرعمو رو تو آسمونها بسته ن". من نمی دانم، یعنی خواهر و برادر می توانند باهم عقد کنند؟! کسی که ازدواج با او حرام است محرم، و کسی که ازدواج با او حرام نیست نامحرم است. دخترعمو و پسرعمو، دخترخاله و پسرخاله، دختردایی و پسرعمّه، دخترعمّه و پسردایی همگی نسبت به هم نامحرمند و باید از ابتدا حریم ها و حجابها را پیش همدیگر رعایت کنند.

5- دختران 9 ساله ،12 ساله و حتّی 14 ساله و 16 ساله بدون حجاب واقعی در جامعه ظاهر می شوند، پدر و مادرشان توجیه می کنند که "این هنوز بچّه ست". انگار خداوند -نعوذبالله- به اندازۀ اینها حواسش نبوده که سنّ تکلیف را چطور تعیین کند. سابق بر این، دخترانی که سنّ ازدواجشان بالا می رفت، کم کم حجاب خود را کنار می گذاشتند و شروع به جلوه گری می کردند تا بلکه بختشان باز شود؛ امّا الآن قضیۀ حجاب به کلّی منتفی شده و این دو دورۀ بچّگی و دم بختی باهم یکی شده اند. به این صورت که: تا 16 سالگی بچّه اند، از 15 سالگی به بعد هم که وقت شوهر کردنشان می رسد! پس کی قرار است حجاب داشته باشند؟ نمی دانیم.

6- "مهریه رو کی داده؟ کی گرفته؟" خیر! اینطور نیست. مهریه را خیلی ها داده اند و خیلی ها هم گرفته اند. می بینیم زنانی را که به صورت ظاهری با مردی با مهریۀ بالا ازدواج می کنند، بعد مهریه شان را به اجرا می گذارند و از همسرشان جدا می شوند، مرد راهی زندانمی شود تا نهایتاً مهریه را جور کند، زن هم می رود سروقت گزینۀ بعدی و اصلاً از این راه زندگی اش را می گذاراند.

7- "معضل جامعۀ ما اینه که سنّ ازدواج بالاست". این حرف کاملاً درست نیست. پیش از این، اگر سنّ ازدواج 18 سالگی بود، سنّ بلوغ هم 17 سالگی بود و فاصلۀ بین این دو فقط یک سال بود. الآن اگر سنّ ازدواج تا 36 سالگی بالا رفته، سنّ بلوغ هم تا 12 سالگی پایین آمده و طول این مدّت بحرانی به 25 سال رسیده. معضل اصلی جامعۀ ما افزایش فاصلۀ بلوغ تا ازدواج است.

8- بعضی دولتمردان در بعضی برهه ها القاء می کنند "جوانان دنبال آزادی جنسی اند". خیر آقا! جوانان دنبال همسرند. ازدواج را آسان کنید، معضل حجاب و بحران جمعیّت و خیلی چیزهای دیگه حل خواهد شد. آزادی جنسی در این شرایط فقط به پایین تر آمدن سنّ بلوغ و بحرانی تر شدن اوضاع کمک می کند و یک نقشۀ شیطانی است.

9- "ازدواج موقّت جایگزینی برای ازدواج دائم است". خیر! بلکه ازدواج موقّت جایگزینی حلال برای فحشاست. اینچنین می شود که به جای اینکه این امر بین پسران جوان با زنان بیوه جاری شود -که مدّنظر اسلام است- بین مردان متأهّل با دختران جوان رایج می شود. و در این میان فعّالیت های سینمایی محمّدرضا شریفی نیا هم خیلی در تبلیغ این فکر غلط تأثیر داشته.

10- "اگه نتونستی کفو خودت رو پیدا کنی، به دنبال یکی باش که صرفاً بهت آرامش بده". طبق فرمودۀ قرآن، آرامش فقط از راه کفویّت حاصل می شود؛ ابتدا می فرماید: «...ازواجاً منکم»، بعد از آن می فرماید: «لتسکنوا إلیها». آن فکر غلط متأسّفانه در بین برخی از خواصّ ما که به دلیل خاص بودنشان به آسانی نتوانسته اند در محلّ زندگی خودشان کفو خود را پیدا کنند، جا افتاده است. حتّی دانشمندان و بزرگانی مثل شهید چمران هم این راه غلط را رفته اند و بعد از اینکه زندگیشان به طلاق کشیده شده، دوباره زندگی جدیدی را از نو شروع کرده اند. چنین افرادی، اگر کفو خودشان را به صورت بالفعل هم پیدا نکردند، بای به کفو بالقوّه قانع باشند و فعلیّتش را خودشان به ظهور برسانند. چرا که اگر منتظر پیدا شدن کفو بالفعل باشند به دلیل "فول آپشن" بودن خودشان، باید تا بیش از نودسالگی(!) هم منتاظر بمانند که عملاً ناممکن است. اگر هم قید کفویّت را زده و به زعم خود آرامش صرف قانع شوند، از اساس غلط است.

11- جوان دنبال شغل می رود، می گویند "باید متأهّل باشی"، وقتی هم به خواستگاری می رود، می شنود "باید کار داشته باشی"، یعنی به مجرّدها کار نمی دهند، به بیکارها هم زن نمی دهند !! این دور باطل از کجا باید قطع شود؟ خدا خانمان باعث و بانیان این چرخه را روی سرشان ویران کند -آمین-؛ امّا تکلیف جوانان این وسط این است که: روی حالات "نیمه شاغلی" و "نیمه مجرّدی" حساب باز کنند و هردو را همزمان به پیش ببرند. مانند دو چاقو که با به هم مالیدن تدریجی شان، هردو تیز می شوند. ان شاءالله که مشکلاتشان حل می شود.

12- "باید عاشق بشم، بعد". این نیز از باورهای رایج دخترن و پسران جوان است که مطابق آنچه که در بند 2 توضیح داده شد، اشتباه بوده و باید تصحیح گردد.

13- "برای بچّه دار شدن زوده". بعد از ازدواج هم، گاه از زبان زوج های جوان چنین سخنانی می شنویم. آنان به این مهم توجّه ندارند که: اگر سنّشان بالا رفت، علاوه بر ضرراتی که بر جسم و روان کودک عاید می شود، خودشان نیز حوصلۀ تربیت فرزند را به آن اندازه ای که در جوانی دارند، نخواهند داشت. پس باید در همان اوایل اقدام کنند.


امید شمس آذر
۱۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

دکتر سجّاد آیدنلو دانشیار زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه پیام نور ارومیّه، جوانترین شاهنامه پژوه دنیا (متولد 1359)، از برجسته ترین شاهنامه پژوهان ایران و بی شک برجسته ترین آنها در منطقۀ آذربایجان است. از ایشان آثاری چون "از اسطوره تا حماسه" و دهها و صدها مقاله در موضوع شاهنامه و ادبیّات حماسی ایران منتشر گردیده است. مصاحبه ای که توسّط نگارنده با این پژوهشگر ارزشمند با موضوع شاهنامه و فردوسی صورت گرفته است، از خاطرتان می گذرد.


به عنوان سؤال اوّل بفرمایید که اهمّیت عمدۀ کار فردوسی در کجاست؟

«بنام خداوند جان و خرد»

وجوه اهمّیت شاهنامۀ فردوسی در حوزه های مختلفی قابل بحث و بررسی هست، ولی به اقتضای فرصت و تنگنای مصاحبه و صفحات چاپ اگر بخواهیم این را به صورت خلاصه و محدود عرض بکنیم، مهمترین شاخصه ها و معیارهای هویت ملّی و فرهنگ ایرانی را در تعریف جامع هویّت و فرهنگ می توان در شاهنامه و کارکرد شاهنامه در ادوار بعد از خودش پیدا کرد.

نکتۀ نخست که همیشه هم مطرح شده و مدّنظر بوده، اهمّیت این کار به لحاظ تقویت زبان فارسی به عنوان یکی از عناصر اصیل هویّت و فرهنگ ایرانی هست. منتها در اینجا به یک اشتباه مشهور اشاره بکنم در مورد اهمّیت شاهنامه به لحاظ ارتباط با زبان فارسی؛ آن هم این هست که: تصوّر متداول و غلطی هست که "شاهنامه زنده کنندۀ زبان فارسی است". این اشتباه است؛ به دلیل اینکه ما وقتی در قرن چهارم می بینیم که اثری مانند شاهنامه آفریده می شود، یعنی اینکه زبان فارسی پیش از آن قرن یا پیش از فردوسی و شاهنامه، به قدرت و قابلیّتی رسیده که شخصی مانند فردوسی بتواند با استفاده از امکانات بالقوّۀ این زبان، اثری مانند شاهنامه بیافریند. پس اگر بخواهیم تعبیر را در این زمینه اصلاح و دقیق و علمی و قاعده مند بکنیم، باید گفت که "اهمّیت فردوسی و شاهنامه، کشف قابلیّت های زبان فارسی و عرضۀ آنها در قالب لغات، ترکیبات و آفرینشهای هنرمندانه هست که باعث تقویت این زبان و استمرار آن در آثار و سالها و سده های بعد می شود"؛ نه اینکه بگوییم فردوسی زنده کنندۀ زبان فارسی است. زبان فارسی در عصر فردوسی زنده هم بوده.

بعد، نکتۀ دیگری که در اهمّیت شاهنامه می شود گفت، این هست که: ما در شاهنامه با تاریخ ملّی ایران مواجه هستیم. دربارۀ مسئلۀ تاریخ در شاهنامه، در سؤالهای بعدی بنده یک مقدار مفصّلتر توضیحاتی عرض خواهم کرد؛ در اینجا هم این نکته را به عنوان یکی از وجوه اهمّیتش عرض بکنم که: تاریخ ملّی -و در بخشهایی تاریخ واقعی ایران- به دلیل اینکه در زبان هنری فردوسی و در قالبی وحدتمند و دارای ساختار عرضه شده، به ماندگاری رسیده و شاهنامه درواقع توانسته باورداشت های نیاکان ما را -که ما الآن می گوییم تاریخ ملّی، ولی در آن عصر به عنوان تاریخ واقعی تلقّی و تصوّر می شده- حفظ بکند و این را ادامه بدهد. شاید اگر فردوسی این را به زبان نظم و در قالب هنری نمی آفرید، ما از این حد توجّه به تاریخ ملّی بی بهره بودیم و اطّلاع ما یا رویکرد ما به تاریخ ملّی ایران در حدّ آثاری مثل "تاریخ طبری" و "بلعمی" و "مجمل التّواریخ" و امثال اینها بود که عاری از وجوه هنری در حدّ شاهنامۀ فردوسی هست.

نکتۀ دیگر در اهمّیت شاهنامه، آیین ها، آداب و رسومی هست که از ایرانیان باستان به اقتضای زمان داستانها در آن روایت شده و به رغم نظر یکی از محقّقان مشهور -که زنده یاد هم هستند ایشان، فوت کرده اند- که گفته بود: "عمر کارکردهای اجتماعی شاهنامه به سر رسیده است"، برخی از رسوم و اشارات مندرج در شاهنامه، ضمن اینکه ارزشها و شیوۀ زیست نیاکان ما را نشان می دهد و از آن نظر مهم هست، هنوز هم بعد از گذشت هزار و چند سال از زمان نظم این اثر و شاید چندهزار سال از زمان اجرا و رواج این آیین ها در زمانهای داستانی شاهنامه، هنوز هم برای ما قابل استفاده هست؛ یعنی ما، یک دوره منش و خوی و خصلت ستودۀ ایرانی را در شاهنامۀ فردوسی می بینیم که بسیاری از آنها را هم می توانیم الگوی عملی زندگی امروزی قرار بدهیم. مواردی مانند: «ز پیمان نگردند ایرانیان»، که تأکید بر حفظ پیمان و درواقع وفاداری هست. یا ابیات درخشانی مانند:

«زن و کودک و بوم ایرانیان..................به اندیشۀ بد منه در میان».

یعنی: اینکه نباید سرزمین و خاندان ایرانیان را وجه المصالحۀ رفتارهای شخصی یا سیاسی قرار داد، توصیه ای هست که به نظر بنده تمام رهبران جهان در تمام ادوار می توانند این را در ادارۀ کشورشان مدّ نظر قرار بدهند. این هم درواقع نکتۀ بسیار مهمّی است.

بعد، اهمّیت دیگر شاهنامه در تاریخ و فرهنگ ایران اگر بخواهیم اشاره بکنیم، حضور پرتجلّی شاهنامه در حوزه های مختلف مربوط به زندگی و فرهنگ ایرانیان هست. شما کمتر گوشه ای از گوشه های زندگی و هنر ایرانی را می بینید که از تأثیر شاهنامه به دور مانده باشد. شعر و متون داستانی، نثر را ببینید از شاهنامه اثر پذیرفته، هنرهای مختلف مثل نگارگری، مثل خطّاطی، سفالگری، کاشیکاری، فرشبافی و امثال اینها، همیشه از شاهنامه متأثّر بوده اند. در گذشته، اصلاً مردم ایران با شاهنامه زندگی می کردند. گواه صدق این مدّعا هم، گزارشهایی هست که از مجالس شاهنامه خوانی و نقّالی، ما می بینیم و روایت شده که در آنها چگونه مردم با داستانهای شاهنامه و شخصیّت های شاهنامه سنخیّت پیدا کرده بودند؛ و این حضور و استمرار هم درواقع می تواند یکی از وجوه اهمّیت شاهنامۀ فردوسی باشد.

نکتۀ دیگری را که بنده علاقه مندم روی آن به عنوان یکی از ویژگی های مهمّ شاهنامه و شخصیّت فردوسی تأکید بکنم و اشاره بکنم، اعتدالی هست که در منش و نگرش فردوسی ما می بینیم. بدین معنی که شاهنامه -همچنان که خوانندگان محترم مستحضرند- ساختار و زمان داستانی اش، مربوط به ایران پیش از اسلام هست و هویّت ایران پیش از اسلام را نشان می دهد؛ امّا فردوسی برخلاف برخی کسان در گذشته و دوران معاصر، اسیر باستانگرایی نبوده. در عین احترام و اعتقاد کامل به ایران پیش از اسلام، عناصر هویّتی ایران بعد از اسلام را که یکی از مهمترین آنها دین اسلام و مذهب شیعه هست، در نگرش معتدل خودش رعایت کرده و بیان کرده؛ به طوریکه ما می بینیم که با وجود این احترام و فضای داستانی خودش، به تصریح اعتقادات دینی و مذهبی خودش را هم در شاهنامه بیان می کند:

«بر این زادم و هم بر این بگذرم.................چنان دان که خاک پی حیدرم».

یعنی اینکه در نگاه معتدل و فرهیخته و حکیمانۀ فردوسی، برخلاف تصورات احساساتی برخی، هیچ تضادّی بین علاقه به ایران باستان و اعتقاد به دین اسلام و مذهب تشیّع نیست و نخواهد بود. این هم نکتۀ بسیار مهمّی که ما می توانیم به عنوان یک درس درواقع اخلاقی و آموزۀ اعتدالی، از شاهنامه بگیریم.


به عنوان سؤال دوّم: ایراد عمده ای که می شود بر شاهنامه وارد دانست، از نظر شما چه می تواند باشد؟

خب! ببینید! شاهنامه به هرحال آفریدۀ یک انسان هست؛ درست است که ما فردوسی و شعرا و دانشمندانی در تراز فردوسی را به عنوان نابغه می دانیم و می شناسیم، ولی این نبوغ دلیل بر معصومیّت علمی_ادبی نیست. به هرحال کتابی است انسانی و طبیعتاً فراز و نشیب هایی هم در این کتاب ما می بینیم.

اگر بخواهیم به لحاظ ادبی درواقع این کتاب را بررسی بکنیم، طبیعی است که درحدود 50 هزار بیت شاهنامه "غثّ و ثمین" یعنی فراز و نشیب های ادبی هست. همۀ ابیات شاهنامه در اوج نیست، ابیات ضعیف در شاهنامه هست. البتّه کم به نسبت حجم، ولی به هرحال هست. ترکیب هایی که ممکن است محلّ بحث باشد و حتّی ایرادهای قافیه یا مواردی که به لحاظ صورخیال یا تصویرپردازی قابل بحث و بررسی هست و این را ما در هر متن ادبی دیگری غیر از شاهنامه هم می بینیم. اینگونه نیست که بگوییم: چون شاهنامه شاهکار است، مبرّا از هر عیبی هست.

به لحاظ محتوایی اگر بخواهیم این کتاب را بررسی بکنیم، حتماً یاید توجّه داشته باشیم نکته هایی که دربارۀ شاهنامه گرفته می شود، از دو منظر باید مورد توجّه قرار بگیرد؛ یکی اینکه: مطالب داستانی شاهنامه به هیچوجه -با تأکید عرض می کنم- به هیچوجه زاییدۀ ذهن و زبان و خیال فردوسی نیست، بلکه مبتنی بر منبع یا منابعی است که فردوسی از آنها استفاده کرده. پس ما نمی توانیم اگر نکته ای را هم به عنوان ایراد مطرح بکنیم، متوجّه شخص فردوسی بکنیم به لحاظ محتوا، نه به لحاظ زبان. در زبان و بیان بله، متوجّه خود فردوسی هست؛ امّا در محتوا هر ایرادی هم که باشد، متوجّه منابع فردوسی هست که آنها را منتقل کرده. و نکتۀ دوّم اینکه: باید توجّه داشته باشیم شاهنامه اثری است متعلّق به هزار سال پیش، و روایات آن باز قدیمی تر. چون از منابع شفاهی به شکل کتبی درآمده و در اختیار فردوسی قرار گرفته. طبیعی است که با نگاه انسان معاصر و معیارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قرن 21، به هیچوجه نمی توان اثری مربوط به هزار سال قبل را بررسی کرد.

این است که ممکن است که در بررسی متنی مانند شاهنامه، بعضی ها ایراد بگیرند که: چرا نقش و حضور تودۀ مردم یا عامّۀ مردم بسیار کم هست؟ یکی از ایرادهایی که امروزه درواقع بر ساختار داستانهای شاهنامه وارد می شود؛ منتها اگر ما در نظر داشته باشیم که سنّت تدوین تاریخنگاری ایران پیش از اسلام، بر مبنای سلسله های شاهی و با محوریّت شهریاران و پادشاهان بوده، طبیعی است که این مسئله را حمل بر منابع فردوسی خواهیم کرد. ضمن اینکه در توضیح باید گفت: همیشه هم تودۀ مردم در شاهنامه کمرنگ یا بیرنگ نیستند. کاوۀ آهنگر به عنوان یکی از شخصیّتهای اصلی و اساسی و اصلاً براندازندۀ نظام ظلم ضحّاکی، از میان مردم بر می خیزد؛ و جالبتر اینکه درفش ملّی ایرانیان در سراسر تاریخ روائی و واقعی ایران پیش از اسلام، منسوب به یک شخص عامی و برخاسته از میان مردم هست: درفش کاویانی؛ که بنا بر قول مشهور منسوب به کاوه هست. خب! در اهمّیت مردم در جهان شاهنامه همین بس که پرچم یک کشور منسوب به یک فرد عادّی هست، نه به یک پادشاه یا به یک پهلوان برخاسته از طبقۀ بالا. و در جای دیگری، فرض بفرمایید مثلاً در نبرد رستم و پولادوند هست که رستم وقتی با حریف نیرومندی مواجه می شود، نیایش می کند به درگاه خداوند که: "خدایا! مرا در این نبرد پیروز گردان که در غیر اینصورت اگر تورانیان و پولادوند پیروز شوند، مردمان عادّی ایران هم دچار آسیب خواهند بود". یعنی جهان پهلوان ایران در آنجا فقط به فکر حفظ نظام شاهی نیست، بلکه به تصریح مردم ایران را هم درواقع دعا می کند و در دعا و نیایش خودش به اینها اشاره می کند. در بخشهای دیگر هم باز حضور مردم را می بینیم؛ مخصوصاً در بخش ساسانیان و در داستانهایی مثل بهرام گور که بخشی از شخصیّتهای اصلی مربوط به داستانهای بهرام گور -یا بهرام پنجم ساسانی طبق تاریخ- شخصیّتهایی برخاسته از عامّۀ مردم هستند: در خانۀ آبکشی مهمان می شود یا با روستایی و بانوی او مواجه می شود. همۀ اینها مربوط به توده های مردم هستند. باز ما اینجا هم درواقع حضور مردم را در داستانهای شاهنامه می بینیم. این درواقع نکته ای است که در این باره می شود اشاره کرد.


سؤال بعدی: وجوه اشتراک و افتراق شاهنامۀ فردوسی و ایلیاد و ادیسۀ هومر چه می تواند باشد؟

از نظر اینکه هر دو متن متعلّق به ادبیّات حماسی محسوب می شوند، خب! اصلی ترین و مهمترین ویژگی مشترک بین اینها هست. منتها خب! به لحاظ زمانی، هم ایلیاد و هم ادیسه مقدّم بر اثر فردوسی هست. و هردو در ادبیّات جهان و در ادبیّات کشورهای خودشان -یعنی در یونان و در ایران- از جایگاه تراز اوّلی و بالایی برخوردار هستند. این مهمترین ویژگی هست. خب! وقتی ما می گوییم: در نوع ادبی حماسی، اینها مشترک هستند، طبیعی است که ویژگی های جزئی تر و باریک تر مربوط به حماسه هم در بین این دو اثر دیده بشود. یعنی: حضور یک پهلوان نقش اوّل، نبردهایی که لازمۀ حماسه هست و خوارق عادات یا بزرگنمایی هایی که ویژۀ حماسه هست، صبغۀ روایی داستان و امثال اینها. یعنی ویژگی هایی که در حماسه ها می بینیم، در این هردو اثر مشترک هست.

امّا نکته ای به عنوان ویژگی متفاوت بین این دو اثر یا -به تعبیری دیگر بخواهم عرض بکنم- اهمّیت یا برتری بیشتر شاهنامه نسبت به حماسه های یونانی می توانیم مطرح بکنیم، این هست که: شما اگر ایلیاد و ادیسه و بسیاری از داستانهای حماسی ملل دیگر -فرقی نمی کند، خارج از یونان- را هم بررسی بفرمایید، ملاحظه خواهید کرد که محدودۀ داستانی وقوع رویدادها، مربوط به یک منطقه و یک قوم و درواقع درون گروهی و درون قومی و درون کشوری هست. به تعبیری دیگر: علّت و انگیزه و نوع نبردها، بسیار محدود و درواقع بین خودشان هست؛ شما ایلیاد را وقتی می خوانید، درواقع داستانش به خاطر ربوده شدن دختری هست -هلن- که به تروا برده می شود در داخل یک کشور و دو قوم و دو گروه از یک کشور بر سر دوشیزه ای باهم نبرد می کنند. یعنی اینکه شما در این نوع حماسه ها، یکی از چهار ویژگی شاخص حماسه که بشود وجهۀ ملّی و اهمّیت و مفهوم ملّیت را -به آن معنا که ما در شاهنامه می بینیم- نمی بینید. شاهنامۀ فردوسی گزارشی است از دفاع یا عملکردهای ایرانیان در حفظ حیثیّت و تمامیّت قومی، ملّی و ارضی خودشان در مقابل مهاجمان مختلف -اعمّ از تورانیان یا رومیان یا کشورهای دیگر- که  مواجه می شوند و هرگز درگیری ها بر سر چیزهای جزئی و انگیزه های سست پایه ای -مثل دوشیزه و امثال اینها- نیست که ما در روایات یونانی می بینیم؛ و ضمن اینکه در آنجا محوریّت معمولاً بر سر یک یا چند پهلوان هست و حوادث مربوط به آنها روایت می شود، در حالیکه در شاهنامه اینگونه نیست. رستم جهان پهلوان شاهنامه هست، امّا همۀ شاهنامه روایت رستم نیست؛ بلکه رستم بخشی است از روایات شاهنامه و یکی از چندین شخصیبت شاهنامه. در شاهنامه شما با تاریخ ملّی ایران از نخستین پادشاه یا انسان به نام کیومرث تا آخرین پادشاه سلسلۀ تاریخی ایران پیش از اسلام یعنی یزدگرد سوّم ساسانی مواجه هستید، امّا در ایلیاد و ادیسه با یک برهۀ زمانی مشخّص و شخصیّت های محدود و حوادث بسیار معیّن و تنگی؛ ضمن اینکه در این نوع حماسه ها -یعنی حماسه های یونانی- صبغۀ اسطوره ای به معنای دخالت عناصر فراانسانی مخصوصاً خدایان، بسیار بسیار پررنگ هست. در حالیکه شما در شاهنامه با جهان انسانی حماسه -البتّه با بزرگنمایی ها و مبالغه ها و خرق عادتهایی ویژۀ حماسه که با تاریخ و منطق متفاوت خواهد بود- روبرو هستید. یعنی به بیان دیگر: در شاهنامه با یک فضای انسانی تر، زمینی تر، ملموس تر و خردپذیرتری نسبت به ایلیاد و ادیسه، ما روبرو هستیم که درواقع، این را برای من خوانندۀ ایرانی یا حتّی غیرایرانی امروزی، بسیار ملموس تر و دلپذیرتر می کند، در مقایسه با اثری مثل ایلیاد و ادیسه؛ و نکتۀ دیگر اینکه -البتّه این عرض من در حدّ احتمال هست، مستلزم بررسی های دقیقی هست، امّا- : بنده تصوّر نمی کنم که تأثیر نه تنها ایلیاد و ادیسه، بلکه هیچ حماسۀ دیگری از حماسه های جهانی غیر از شاهنامۀ فردوسی در فرهنگ، تاریخ، زندگی و ادبیّات بعد از خودش، به اندازۀ شاهنامۀ فردوسی بوده باشد. ایلیاد و ادیسه در ادبیّات یونانی، اروپایی و غربی بسیار تأثیر داشته، در این تردیدی نیست؛ امّا کمّ وکیف این تأثیر احتمالاً احتمالاً -به نظر بنده- هرگز در حدّ و حجم تأثیرات مختلف شاهنامۀ فردوسی در فرهنگ و ادبیّات ایرانی بعد از خودش نیست؛ و حتّی این را می توانیم از منظر تأثیر جهانی اش هم بررسی بکنیم. این بسیار خوب است که یکی از دانشجویان تاریخ یا ادبیّات، بیاید بررسی بکند که ایلیاد و ادیسه و همچنین شاهنامه در ادبیّات خارج از کشورهای خودشان (یعنی شاهنامه در ادبیّات بیرون از ایران و ایلیاد و ادیسه در ادبیّات بیرون از یونان) تا چه اندازه تأثیر داشته اند؟ چه به لحاظ ترجمه، چه به لحاظ اقتباس و چه به لحاظ اشارات و افراط های بزرگ دارنده که از سوی نویسندگان هست. این مقوله هم اگر مقایسه بشود، به نظر من باز کفۀ درواقع نفوذ شاهنامه سنگین تر خواهد بود.


سؤال بعد اینکه: اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، به هرحال شاهنامه در درجۀ اوّل یک منبع تاریخی است یا منبع ادبی؟

خب! این سؤال معمولاً در بین متون، بیشتر دربارۀ تاریخ بیهقی مطرح می شود که می گویند: "تاریخ بیهقی متنی است ادبی یا متنی است تاریخی؟". طبیعی است که دربارۀ شاهنامه پاسخ این است که: شاهنامه در درجۀ اوّل متنی است ادبی. به دلیل اینکه شاهنامه متعلق به حوزۀ ادبیّات فارسی است و در این تردیدی نیست؛ امّا با توجّه به اینکه در شاهنامه ما با تاریخ ملّی ایران و در بخشهایی با تاریخ واقعی ایران روبرو هستیم، از این متن در درجۀ اوّل ادبی، استفاده های تاریخی هم قطعاً خواهد شد. منتها جهت اطلاع دانشجویان محترم و بعضی از علاقه مندان شاهنامه که همیشه این پرسش را مطرح کرده اند و در ذهنشان به عنوان دغدغه مطرح بوده، این نکته را باید عرض بکنم که: ما در بحث از شاهنامه و روایاتی از این دست، باید به تفاوت و تفکیک دو مفهوم و مقولۀ تاریخ ملّی و تاریخ روایی توجّه کنیم و مشکل، عدم توجّه دانشجویان به تفاوت و تفکیک این دو است. در میان ملّت های صاحب فرهنگ و تمدّن دیرینه مثل ایران، مثل یونان، مثل مصر، مثل هند، چین و سایر کشورها، معمولاً ما با دو نوع تاریخ مواجه هستیم که حتماً باید اینها را تعریف کرد، تفکیک قائل شد و بر اساس این تفاوتها و تفکیک ها، متون را بررسی کرد. تاریخ روایی یا ملّی یا داستانی -همچنان که از محتوایش مشخّص هست- رویدادها و شخصیّتهایی هست که به واقع در جهان بیرون اتّفاق نیفتاده؛ اما در ذهن و باور و پسند نیاکان باستانی هر ملّت -از جمله ایرانیان- اینها به عنوان تاریخ واقعی تلقّی می شدند. یعنی نیاکان ما ایرانیان دوست می داشتند که چنین تاریخی بوده باشد و به بودن و وقوع چنین تاریخی اعتقاد داشتند. در نگاه آنها شخصیّتهایی مثل جمشید، کیومرث، فریدون، رستم و... واقعی بوده و وجود داشته اند. امّا در تاریخ واقعی وقتی ما می گوییم، یعنی اشخاص و حوادثی که به واقع در برهه ای از تاریخ در جهان بیرون می زیستند، اتّفاق افتاده اند و اسناد مختلف مکتوب یا باستانشناختی وجود اینها را تأیید می کند؛ مثل سلسلۀ هخامنشیان، مثل ساسانیان، مثل صفویان، مثل زندیّه و... . اینها همه تاریخ واقعی هستند. تا اواخر دورۀ قاجار، تفکیک و تفاوتی بین تاریخ ملّی و تاریخ واقعی در نگاه ایرانیان وجود نداشت. به همان اندازه جمشید برای ایرانیان واقعی بود که نادرشاه افشار برای مثال؛ امّا از اواسط دورۀ قاجار با توجه به مقولۀ اسطوره و کشفیّات باستانشناسی که اتّفاق افتاد و بعد از آن هم پربارتر شد، این نتیجه حاصل شد که: ما شخصیّتهای تاریخی و واقعی مان با شخصیّتهای تاریخ ملّی متفاوتند. تاریخ واقعی وجود داشته و تاریخ ملّی را دوست داشتند که وجود داشته باشد. شاهنامۀ فردوسی، بخش به اصطلاح پیشدادیان و کیانیان آن مبتنی بر تاریخ ملّی و روایی است، در بخش اشکانیان و ساسانیان ما با تاریخ واقعی روبرو هستیم؛ امّا این تاریخ واقعی، تاریخ واقعی محض و ناب نیست. بلکه به اقتضای سرشت حماسی_اساطیری شاهنامه، در بخش تاریخ واقعی هم ما عناصر، اشارات و روایات مربوط به تاریخ ملّی یا مقولات حماسی_اساطیری را می بینیم. این است که به طور کلّی اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، شاهنامه متنی است ادبی که تاریخ ملّی یا روایی ایران را با ساختار حماسی_اساطیری روایت کرده. البتّه که از بخش ساسانیان آن هم به نفع تاریخ واقعی و مطالعات ایران باستان در حوزۀ ساسانی شناسی می شود استفاده های بسیاری انجام داد، که درواقع این اتّفاق هم افتاده؛ فقط یک نمونه را جهت اطّلاع دانشجویان تاریخ عرض بکنم. آن هم این است که: تاریخ مرگ یزدگرد سوّم ساسانی که در شاهنامه ذکر شده «شبانگاه نیران خردادماه» یعنی شب سی ام خردادماه، شاهنامه یکی از دو منبعی هست که تاریخ کشته شدن یزدگرد را ذکر کرده. کسی که در حوزۀ ساسانی شناسی مطالعه می کند، از شاهنامه می تواند به یک اشارۀ منفرد و بسیار مهم در این مقوله برسد. البتّه اطّلاعات دیگری هم در این مقوله هست.


در پایان اگر سؤال دیگری به نظرتان می رسد که ما نپرسیدیم، خودتان بفرمایید.

نکته ای را که می خواهم رویش تصریح بکنم، افراط و تفریط هایی است که همیشه در حوزۀ شاهنامه در توجّه به مقولۀ فردوسی و شاهنامه صورت گرفته. شاهنامه یکی از آثار شگفت هست در تاریخ ایران؛ شگفت به لحاظ اینکه: هر اندازه که مورد احترام، مورد توجه و مورد تأیید بوده، همیشه مخالفان و دشمنانی هم داشته که به نادرست و با برداشتهای سطحی، متعصّبانه و احساسی خودشان، تلقّیات نادرستی داشته اند. از همان عصر خود فردوسی -که این کتاب در دربار محمود مطرود واقع شد- تا دورۀ معاصر ما، این تلقّیات منفی و البتّه نادرست را نسبت به شاهنامه داریم، که بحث دربارۀ همۀ اینها مقولۀ مفصّلی می طلبد؛ من فقط به دو نکته اشاره بکنم -که بیشتر مبتلابه است در دورۀ معاصر (دو تلقّی غلط درواقع): یکی برداشت [و یا اینطور عرض بکنم] تصوّر شخصی عدّه ای از کسانی است که می پندارند و دوست دارند که شاهنامه را در تقابل با دین اسلام قرار بدهند. در گذشته هم بوده، امروز هم هست، امّا غلط است! همچنان که در عرایض قبلی خودم در پاسخ به سؤالات بالاتر اشاره کردم، شاهنامه محتوایش متعلّق به ایران پیش از اسلام است؛ امّا محتوای پیش از اسلامی شاهنامه، دلیل بر زرتشتی بودن خود فردوسی -آنطور که بعضی می پندارند- یا اسلام ستیزی متن شاهنامه یا خود فردوسی نیست. بلکه در دیباچۀ شاهنامه و در جاهای دیگر، فردوسی به تصریح مسلمانی و تشیّع خودش را اعلام کرده. و نکتۀ مهمتر این است که: هرگز تضادّ و تقابل و تباینی بین ایراندوستی و مسلمانی و تشیّع فردوسی و هیچ کس دیگری نیست. یعنی ما می توانیم هم ایراندوست و درواقع ایرانگرای معقولی باشیم و هم مسلمان و شیعه. بین اینها تضادّی نیست که کسانی می کوشند بگویند که: فردوسی نمی توانسته به دلیل نظم اثری مربوط به ایران پیش از اسلام مسلمان باشد. این غلط است. خیلی مثال ساده و استدلال منطقی ذکر بکنم: در برهه ای از تاریخ مطالعات ایرانی، بهترین تحقیقات مربوط به ایران باستان و شاهنامه را اروپایی ها انجام دادند. در گذشته اینطور بوده که -البتّه الآن خوشبختانه به دست ایران انجام می شود، ولی خب!- بهترین تحقیقات ما را یک موقع "نولدکه"، "فریتز وولف" آلمانی، "ژول مول" فرانسوی، اینها انجام می دادند. حالا اگر ما بین ایرانی بودن و تعلّق خاطر به ایران پیش از اسلام و اعتقاد به دین و آیینی غیر از ادیان ایران باستان تضاد ببینیم -آنگونه که بعضی می پندارند- پس این سؤال مطرح است که: چگونه نولدکه ی مسیحی، وولف یهودی و ژول مول مسیحی که هیچکدام هم نه ایرانی بودند، نه زرتشتی بودند، نه مهرپرست بودند، بهترین تحقیقات را در شاهنامه انجام دادند؟؟ اگر تضاد هست، باید اینجا هم تضاد پیش می آمد دیگر! پس ما نتیجه می گیریم که هیچ تضادّی نیست که کسی مسلمان باشد، شیعه باشد (یعنی فردوسی) و بیاید تاریخ ملّی ایران پیش از اسلام را هم به نظم بکشد.یکی این نکته هست که نباید این تقابل را احساس کرد.

و نکتۀ دوّم، برداشتهای درواقع قوم گرایانۀ عدّه ای از متعصّبان است که نسبت به شاهنامه انجام می شود؛ یعنی بدین معنا که: گروهی از تُرکی زبانان ما در استانهای آذربایجان ایران و در کشور ترکیّه و جمهوری آذربایجان، به دلیل اینکه شاهنامه را بطور کامل و دقیق نخوانده اند، احساس می کنند شاهنامه اثری است در تقابل و تضادّ با آنها. این غلط است؛ به دلیل اینکه اینها 1) خودشان را تُرک نژاد می پندارند که کاملاً اشتباه است و زبان دلیل بر نژاد نمی شود. ما در آذربایجان ایران، زبان مادری مان زبان ترکی آذربایجانی است [ولی] زبان ترکی آذربایجانی دلیل بر نژاد ترک بودن نیست. 2) و چون این تصوّر غلط را دارند که دشمنی تورانیان با ایرانیان در شاهنامه را هم که به دلیلی به اسم ترکان هم از آنان یاد شده، دلیل بر دشمنی شاهنامه با ترکان می دانند (در شاهنامه تورانیان مساوی ترک قلمداد شده، آنهم دلیل تاریخی دارد؛ و دلیلش هم این است که: در دورۀ ساسانیان از مرزهای شرقی ایران، اقوام ترک نژاد به ایران می تاختند. پس در تاریخ واقعی، ترکان یکی از دشمنان مرزهای شرقی ایران بودند. در تاریخ ملّی هم تورانیان از جانب شرق به ایران می تازند. در اینجا اختلاط بین دشمنان تاریخ ملّی با دشمنان تاریخ واقعی -یعنی تورانیان تاریخ ملّی با ترکان تاریخ واقعی- باعث شده که به تدریج در منابع فردوسی و نگاه گذشتگان ما، دو مفهوم ترک و تورانی یکسان قلمداد بشود. در نتیجه در شاهنامه ترکان مساوی تورانیان هستند، امّا ترکانی که عرض کردم هیچ ارتباطی با آذربایجان و ما ایرانیان ندارند)، و چون اینها شاهنامه را بطور کامل و دقیق نخوانده اند، تصوّر می کنند که شاهنامه کتابی است در مخالفت با ما. در حالیکه بنده در اینجا با تصریح و تأکید تمام عرض می کنم که پررنگ هم در مصاحبه سیاه چاپ بشود، این هست که: در شاهنامه، آذربایجان یکی از محترم ترین، معتبر ترین و مقدّس ترین مکانهای جغرافیایی است که با احترام و اعتبار کامل ازش یاد شده و کسانی که شاهنامه را بخوانند، خواهند دید که آذربایجان و آذربایجانیان چقدر در شاهنامه ستوده هستند و آنوقت است که پی خواهند برد که اینکه می گوییم شاهنامه کتابی است در مخالفت با آذربایجانیان، اشتباه است. من فقط یک بیت [شاهد بیاورم]؛ دیگر به مسائل داستانی که چه مقدار از داستانهای شاهنامه با ناحیۀ آذربایجان مرتبط است، آتشکدۀ آذرگشسب در آذربایجان است، دریاچۀ چی چست در آذربایجان است، حوادث داستانی شاهنامه در اینجا اتّفاق می افتد، و... اشارۀ تفصیلی نمی کنم. در یک بیت از زبان رستم فرّخزاد ما می بینیم که به برادرش می گوید که: «همی تاز تا آذرآبادگان.... (مصراع دوّم را دقّت بفرمایید:) به جای بزرگان و آزادگان». خب! در کتابی به اسم شاهنامه، از زبان شخصیّت تاریخی_داستانی شاهنامه و با تعبیر هنرمندانۀ فردوسی، آذربایجان -که در شاهنامه به صورت آذرآبادگان به کار رفته- "جای بزرگان و آزادگان" معرّفی شده. آیا این تعبیر، دشنام است یا ستایش و تعریف؟! کسانی که به غلط با هیاهو در نشریات خاص یا در بعضی محافل ترویج می کنند شاهنامه کتابی است که مخالف با آذربایجان است(!)، فقط برای بنده این بیت را تحلیل بکنند و پاسخ بدهند که: این دشنام است یا ستایش؟ پس این نشان می دهد که ما نخوانده داوری کردیم و داوریهای شتابزده کرده ایم. هیچ تضادّی بین آذربایجان و شاهنامه نیست؛ آذربایجان در شاهنامه مقدّس و محترم هست و شاهنامه هم در آذربایجان در طول هزار سال همیشه مورد توجّه و احترام بوده. غیر از عدّه ای افراد غیر علمی، احساساتی، هیجان زده و افراطی که چون شاهنامه را نخوانده اند، اسیر باورداشت های غیر علمی خودشان هستند که امیدواریم اینها را هم به صورت علمی اصلاح بکنند.


از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید، متشکّریم.

امید شمس آذر
۱۴ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

در میان انواع و اقسام تحلیل های رنگارنگی که از سوی معاندین دربارۀ اصل انقلاب اسلامی ملّت ایران و عوامل تداوم آن، با هدف تحریف تاریخ و انحراف افکار عمومی ساخته و پرداخته شده اند، یکی نیز این تحلیل سطحی است که: "حکومت پهلوی در برهه ای از زمان، تصمیم به افزایش آزادی های سیاسی گرفت. همین عامل باعث وقوع انقلاب و سقوط حکومت شد"!! کسانی که این تحلیل را در بین خریداران عرضه می کنند، می توانند به این سؤال اساسی پاسخ دهند که: چطور حکومت پهلوی و عروسک گردانان آن -آمریکا و انگلیس- با آن سوابق استبداد و وحشت آفرینی، بدون هیچگونه تضمین بیرونی، اقدام به این امر خطر آفرین برای خود نمودند؟؟ مگر همان حکومت پهلوی نبود که در بادی امر با کودتا روی کار آمده و محض دهن کجی به نظام مشروطه، ابتدا به قول خودشان از جمهوری صرف نظر نموده و سپس با تغییر فرمایشی سلسلۀ پادشاهی، نظامی میلیتاریزه مبتنی بر خشونت و دیکتاتوری در ایران پایه نهادند؟ مگر بنیانگذار همان حکومت نبود که به زور چادر را -که حتّی پیش از آنکه یک لباس دینی برای زنان ما باشد، یک پوشش ملّی است- از سر بانوان ایرانی می کشید و مردمی را هم که در مسجد گوهرشاد مشهد در اعتراض به این امر تجمّع کرده بودند، به گلوله بست؟ مگر همان شاه اعطا کنندۀ آزادی های سیاسی (!) نبود که مستقیماً در برابر دولت مردمی مصدّق ایستاد و با کودتای بیگانگان در کشور، قدرت را دوباره به دست گرفت؟ مگر همو نبود که فرمان انحلال هرگونه تشکّل سیاسی را صادر و تشکیل حزب واحد "رستاخیز" را اعلام نموده و عنوان کرد: همۀ ایرانیان از مرد و زن باید عضو این حزب باشند و هرکس از عضویّت سر باز زند، گذرنامه اش حاضر است و می تواند به شوروی برود؟! حمله به مدرسۀ فیضیّه، تأسیس ساواک، برقراری حکومت نظامی، قتل عام معترضین در 17 شهریور و دهها نمونۀ دیگر از رویارویی مستقیم با مردم، چه سنخیّتی با آزاداندیشی سیاسی دارد؟ اینها همه ما را رهنمون می شود که جهت نگاه خود را برگردانده و بگوییم: این انقلاب مردم بود که حکومت شاه را وادار به اعطای صوری یک سری آزادی های سیاسی کرد و این اقدامات ظاهری -که پهلوی به هیچوجه در درون خود با همین اندازه اش هم موافق نبود- عامل وقوع انقلاب نبود، بلکه حاصل اوّلیّه و کوتاه مدّت آن بود که البتّه حاصل ثانویّه و میان مدّتش در 22 بهمن سال 57 مشاهده شد و حاصل بلندمدّتش نیز در حال مشاهده است.


امید شمس آذر
۱۳ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

حضرت علی علیه السلام در بیان انواع ظلم‌ها می‌فرمایند:

بدانید که ستم بر سه گونه است: آن که آمرزیدنى نیست، و آن که واگذاشتنى نیست، و آن که بخشوده است، و بازخواست کردنى نیست. اما آن که آمرزیدنى نیست، همتا انگاشتن براى خداست  که بزرگترین ظلمهاست  و خدا در قرآن فرمود: همانا خدا شرک آوران را نخواهد بخشود. اما ستمى که بر بنده ببخشایند، ستم اوست بر خود به برخى کارهاى ناخوشایند. اما آن که واگذاشتنى نیست، ستم کردن بندگان است بر یکدیگر که آن را قصاصى است هر چه دشوارتر.


طبق فرمایش حضرت، ظلم و ستم کردن از سه حال خارج نیست:

۱- ظلم به خالق هستی بخش (ظلم غیرقابل آمرزش):  

شریک قرار دادن برای خدا از بزرگترین ظلم‌ها است. آگاه باشیم که این نوع شرک، شدت و ضعف دارد. شدیدترین آن افرادی هستند که کاملا مشرک و بت پرست هستند مثل گاوپرست‌ها و ... . موارد شرک ضعیف هم مثل افرادی که به وعده‌های خدا باور ندارند. در کنار خدا به رییس و فلان شخصیت پولدار امید بسته‌اند، خدا را به تنهایی عامل روزی رسان و قادر مطلق نمی‌دانند.

 مثل کسانی که گمان می‌کنند آنها روزی رسان فرزندانشان هستند و از ترس فقیر شدن بچه‌هایشان را می‌کشند. تعجب نکنید! بله آنها قاتل هستند! کسانی که براحتی و از ترس فقر و نداری بچه‌هایشان را سقط می‌کنند مرتکب قتل عمد شده‌اند و مبتلا به شرک .

۲- ظلم به خود (ظلم قابل آمرزش):

گناهانی که ما همگی، کم یا زیاد، مرتکب می‌شویم در حقیقت ظلم به خودمان است. خداوند گناهانی که ضررش فقط به خود ما می‌رسد به راحتی و با یک توبه می‌بخشاید.

۳- ظلم به دیگران (ظلمی که واگذاشته نمی‌شود):

ظلم به دیگران فقط با قصاص و جبران کردن قابل بخشش می‌شود. ظالم باید حق مظلوم را بدهد و او را راضی کند، سپس توبه کند آنگاه قطعا خداوند می‌بخشاید.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۱۲ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

« .... و علامتی عظیم در آسمان ظاهر شد: زنی که آفتاب را در بر دارد و ماه زیر پاهایش و بر سرش تاجی از دوازده ستاره است، و آبستن بوده از درد زه و عذاب زائیدن فریاد برمی آورد. و علامتی دیگر در آسمان پدید آمد که اینک اژدهای بزرگ آتش گون که او را هفت سر و ده شاخ بود و بر سرهایش هفت افسر و دمش ثلث ستارگان آسمان را کشیده بر زمین ریخت. و اژدها پیش آن زن که می زائید بایستاد تا چون بزاید فرزند او را ببلعد. پس پسری را زایید که همه امت های زمین را به عصای آهنین حکمرانی خواهد کرد؛ و فرزندش به نزد خدا وتخت او ربوده شد. و زن به بیابان فرار کرد و در آنجا مکانی از برای وی از خدا مهیّا شده است تا او را مدّت هزار و دویست و شصت روز بپرورند.
و در آسمان جنگ شد : میکائیل و فرشتگانش با اژدها جنگ کردند و اژدها و فرشتگانش جنگ کردند، ولی غلبه نیافتند بلکه جای ایشان دیگر در آسمان یافت نشد و اژدهای بزرگ افکنده شد؛ یعنی آن مار قدیمی که به ابلیس و شیطان مسمّی است که تمام ربع مسکون را می فریبد. او بر زمین انداخته شد و فرشتگانش با وی انداخته شدند.
و آوازی بلند در آسمان شنیدم که می گوید: "اکنون نجات و قوّت و سلطنت خدای ما و قدرت مسیح او ظاهر شد زیرا که آن مدّعی برادران ما که شبانه روز در حضور خدای ما بر ایشان دعوی می کند، به زیر افکنده شد. و ایشان به وساطت خون برّه و کلام شهادت خود بر او غالب آمدند و جان خود را دوست نداشتند. از این جهت ای آسمان ها و ساکنان آن شاد باشید و ای بر زمین و دریا زیرا که ابلیس به نزد شما فرود شده است با خشم عظیم، چون می داندکه زمانی قلیل دارد.
و چون اژدها دید که بر زمین افکنده شد، بر آن زن که فرزند نرینه را زائیده بود جفا کرد. و دو بال عقاب بزرگ به زن داده شد تا به بیابان به مکان خود پرواز کند، جایی که از نظر آن مار، زمانی و دو زمانی و نصف زمانی پرورش می کنند. و مار از دهان خود در عقب زن، آبی چون رود ریخت تا سیل او را فروگیرد. و زمین زن را حمایت کرد و زمین دهان خود را گشاده ، آن رود را که اژدها از دهان خود ریخت فروبرد. و اژدها بر زن غضب نموده، رفت تا با باقی ماندگان ذریت او که احکام خدا را حفظ می کنند و شهادت عیسی را نگاه می دارند، جنگ کند».


( مکاشفات یوحنّا - فصل 12 )


امروز 11 بهمن ماه برابر با 13 جمادی الاوّل است که در تقویم ها به اسم "شهادت حضرت فاطمۀ زهرا (س) به روایتی" ثبت شده است. روز اصلی شهادت 3 جمادی الثّانی ثبت شده که 20 روز دیگر بوده و تعطیل رسمی است. این اختلاف روایت دربارۀ تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) را برخی اینگونه تفسیر کرده اند که: چون رسم الخطّ عربی در ابتدا فاقد نقطه بوده، مدّت زندگانی حضرت زهرا(س) بعد از پیامبر(ص) را که به عربی با حروف بدون نقطه نوشته شده بوده، به هر دو گونۀ "سبعون" (به معنی هفتاد) و "تسعون" (به معنی نود) خوانده اند که این اختلاف 20 روزه از آنجا ناشی شده است. امّا به نظر می رسد منشأ این اختلاف جای دیگری باشد. هرچند روایات دیگری نیز در تاریخ ثبت است که سند آنها ضعیف است.

در تقویم های خودمان تا سالهای اخیر از تعبیر "شهادت" برای حضرت زهرا(س) استفاده نمی کردند و خبری از تعطیلی روز شهادت ایشان نبود. نزد غیر شیعه معلوم است که تا چه اندازه باید این قضیه پوشیده مانده و شهادت حضرت به گونۀ یک مرگ طبیعی -آن هم در آن سنین پایین- نمایانده شده باشد. و طبیعتاً نزد دستگاه خلافت اسلامی در اوایل کار نیز حسّاسیت روی این امر به مراتب بیشتر بوده است؛ کسی که بر اثر جراحت و ضربه از دنیا رفته باشد -مانند امیرالمؤمنین(ع) یا حتّی خود خلیفۀ دوّم- چند روز قبل از تاریخ درگذشتش، روزی نیز به نام ضربت خوردن او در تقویم ها ثبت می شود. امّا برای حضرت زهرا(س) چنین روزی در تقویم ها ثبت نیست. این در حالی است که می دانیم حضرت بر اثر جراحت و ضرب و شتم از دنیا رفته است. اگر به حوادث تاریخی حدّفاصل رحلت پیامبر(ص) تا شهادت حضرت زهرا(س) رجوع کنیم، خواهیم دید بسیار طبیعی و دارای روال منطقی است که تاریخ نخست (13 جمادی الاوّل) زمان حمله به در خانۀ اهل بیت (علیهم السّلام) و ضرب و جرح فاطمۀ زهرا (س) و سقط فرزندش محسن بن علی (ع) باشد که در بین بسیاری از علمای شیعه به "ایّام محسنیّه" نیز شهرت دارد. تاریخ دوّم (3 جمادی الثّانی) نیز تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) بعد از 20 روز تحمّل درد و رنج های ناشی از جراحت باشد. این تصوّر به واقعیّت نزدیکتر است و جا دارد در میان شیعیان و سوگواران اهل بیت (ع) جا بیفتد.

نکتۀ دیگر در خصوص شهاذدت حضرت فاطمه(س)، سنّ ایشان در آن موقع است که بنا به یک روایت اشتباه مشهور بین عامّۀ مردم شایع است که در 9 سالگی با حضرت علی(ع) ازدواج کرده و در 18 سالگی به شهادت رسیده است؛ امّا طبق نظر محقّقان صاحب دقّت نظر در این عرصه، حضرت(س) هنگام ازدواج با علی(ع) 19 ساله بوده و در 28 سالگی به شهادت رسیده است. این نیز از نکته های دیگری در این خصوص است که لازم است تصحیح و انتشار گردد.

با عرض تسلیت و تعزیت سالروز ضربت خوردن حضرت زهرا(س) و شهادت فرزندش حضرت محسن(ع) به محضر حضرت ولی عصر (عج) و شیعیان اهل بیت (ع)، سخن خود را با این رباعی از استاد شهریار به پایان می رسانم:

«آن قوم که زهرای جوان را کشتند                           ناموس خدا، سرّ نهان را کشتند

با کشتن یک محسن مظلوم علی                        یک سوّم سادات جهان را کشتند».


امید شمس آذر
۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

نزد هر وجدان بیدار این حقیقت برملا ست:
صهیونیسم اینک یزید و غزّه اینک کربلا ست
 
ای عرب! کم کن حدیث زلف و روی و خال و خط
«زلف دلبر دام راه و غمزه اش تیر بلا ست»
 
ساعتی پا پس بکش از چار دیوار شکم
تا ببینی همزبانت بر چه حالی مبتلا ست
 
غیرت انسانی آیا می پذیرد این سکوت
بر قضایایی کزآن نه طاق گردون پر صلا ست ؟....
 
کربلا تفسیر پیروزیّ ایمان بر سلاح
حق به باطل، کوخ بر کاخ و تعالی بر طلا ست
 
قدسیان! روح حماسی را نگه دارید خوب
پشتتان اینجا دعای زمرۀ اهل ولا ست
 
خصم خود چون عقربی در حلقۀ آتش شده ست
سنگ گورش از نهیب بانگ "لا حول و لا"ست
 
هان، به پا خیز ای مسلمان! بهر دفع صهیونیسم
دست حق همراه اهل لشکر "قالوا بلی" ست
 
من نمی گویم، خدا بل خود گواهی داده است:
هر زمانی روز عاشورا و هر جا کربلا ست.


امید شمس آذر
۲۹ دی ۹۶ ، ۱۷:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

من و مشاور هر دو دیوانه بودیم

امّا بدون تفاوت پیشرفت حاصل نمی شود

پس لازم است دیوانگی هایمان را هدفمند کنیم !


امید شمس آذر
۲۸ دی ۹۶ ، ۱۷:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

هرچی ما میخوایم وارد عالم سیاست نشیم، ولی اینا نمیذارن. البتّه بنده سکولار نیستم و و قائل به دو نوع سیاست خوب و بد هستم که اوّلی رو اسلام تأیید میکنه؛ ولی اونی که در عمل داره اعمال میشه همون دوّمیه که غربی ها به اسم "ماکیاولیسم" میشناسن و بین خودمون هم به اسم "پدرسوختگی" شناخته میشه. حالا این ماکیاولیسم یا به زبان خودمون پدرسوختگی اگه به اسم دین و دیانت اعمال بشه که دیگه بدتر. به قول بوالفضول الشّعرای ارومی:

«سیاست کی ایشی خیانت اولا             غلط ائلیر عین دیانت اولا!».

ترجمه ش:

سیاست که کارش خیانت بود             غلط کرده عین دیانت بود!

به گزارش زیر توجّه کنید:


حجت الاسلام حسن روحانی رئیس جمهور ۱۸ دی ماه در جمع وزیر و معاونان وزارت امور اقتصاد و دارایی با اشاره به ضرورت نقد در هر شرایطی عنوان کرد: «همه باید انتقاد بشوند استثنا نداریم ، تمام مسئولین در کشور قابل نقد هستند ، ما در کشور معصوم نداریم ، اگر یک وقتی امام زمان ظهور کرد آنوقت هم میشود نقد کرد. پیامبر هم اجازه نقد می‌داد. دیگه بالاتر از پیامبر  در تاریخ نداریم. وقتی پیامبر صحبت می‌کرد، طرف بلند می‌شد روبروی پیامبر و می‌گفت: حرفی که داری می‌زنی نظر توست یا وحی است؟  اگر پیامبر می‌گفت: نظر من است، انتقاد می‌کرد و می‌گفت: من قبول ندارم. ما در زمان حکومت معصوم هم نقد داریم. اگر نقد توأم باشه با امید، اراده و راه حل درست، همیشه مفید است. باید راه حل بدهیم.

به دنبال این خبر برخی از منتقدان دولت، در فضای مجازی مطلب گذاشتن که چطور رییس جمهور امام معصوم(ع) رو قابل نقد می دونه؟ دفتر ریاست جمهوری هم بلافاصله اطّلاعیه داد و این انتسابات رو کذب محض خونده و از اعتقاد قلبی دولتمردان به عصمت معصومین خبر داد. ولی چند نکته که در اینجا از خاطر ها مغفول مونده، اینه که:

1- این جمله هم مثل خیلی از جملات قبلی ایشون مبهمه و کژتابی داره. برداشت آقایان هم یه استنباط کاملاً طبیعیه. شما اگه ریگی به کفشتون نیست، مثل آدم حرف یزنید دیگه! چه کاریه؟

2- گیریم ایشون -مطابق اطّلاعیه- ملتفت بوده که استقبال معصومین از نقد، به معنی عمل به اون نقدها نیست. دیگه بدتر! با این فرض هم اونوقت یه شیطنت ظریفی اینجا هست که: دولتمردان خودشونو -نعوذبالله- با معصومین مقایسه کنن و اجازه بدن مردم نقد خودشونو بکنن و اونها هم به هرحال راه خودشونو برن. یعنی در نهایت همون آش و همون کاسه.

3- اگر یه وقتی امام زمان ظهور کرد؟ مگه قراره ظهور نکنه؟ فراموش نکنیم سخنگوی کنونی دولت همونیه که یه زمانی صفت "مهدوی" رو به عنوان فحش برای مسخره کردن و از میدان بدر بردن رقیباش استفاده میکرد. قضیه پیچدارتر از این حرفهاست... .

4- با تکذیب فوری دفتر رییس جمهور، جنبۀ نقدپذیری دولتی ها رو هم دیدیم! بابا بذارید حرف خودتون هنوز پخش بشه و یه چند ساعتی از روش بگذره آخه.


امید شمس آذر
۲۶ دی ۹۶ ، ۱۳:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امیال مختلفی درون انسان است که همه آنها با عقل مدیریّت می شوند. انسان وقتی گرسنه شود، اگر عقلش کار نکند، همه چیز می خورد. وقتی تشنه شود، اگر عقلش کار نکند، همه چیز می نوشد... . عشق به معنای معمول کلمه مثل عشق به جنس مخالف هم یکی از همین امیال طبیعی است، باید با عقل مدیریّت شود. حالا چون انسان گرسنه یا تشنۀ بی عقل دلش می خواهد همه چیز بخورد یا بنوشد، باید بگوییم گرسنگی یا تشنگی نقطه مقابل عقل است؟! عشق هم همینطور است و به هیچ وجه -برخلاف آنچه که تبلیغ شده- نقطه مقابل عقل نیست. این تبلیغ و اغراق، به خاطر کوتاهی های قبلی در ادا کردن حقّش بوده.

عشق به معنایی که اغلب استفاده می کنیم، از باور به اصل "اختیار" ریشه می گیرد و این از ویژگی های مکتب تشیّع است که در قرون اوّلیّۀ اسلامی در حاشیه بود. در آن زمان فلسفۀ مشّایی و کلام معتزلی در جهان اسلام حاکم بود که ویژگی شان عقل گرایی غلیظ شان بود. حتّی در عرصۀ ادبیّات فارسی هم سبک خراسانی برقرار بود که از همین ویژگی برخوردار بود. برای همین مفهوم عشق را به اندازه ای که امروزه مهم می دانیم، مهم ندانستند و روایات مربوطه را هم کنار گذاشتند. البتّه "احتکار" نکردند و روایات الآن هم در دست ما هست، ولی در تفسیر و تشریح آنها کوتاهی کردند. بعدها هم هواداران فلسفۀ اشراقی و کلام اشعری و سبک شعری عراقی برای اینکه اوج کوتاهی های دولت قبل(!) را نشان بدهند، در اهمّیت عشق و عاشقی اغراق کردند. در حال حاضر هم معدود علمایی که بعضاً به این موضوع می پردازند، همگی خط شکن بوده و از پیشینیان خود چیزی به ارث نبرده اند که نقل کنند.

پس عشق و عقل هیچگاه در مقابل هم نیستند و عقل نقش مدیریّت عناصر مختلف وجود انسان را بر عهده دارد که البتّه عشق نیز برترین آنهاست.


امید شمس آذر
۲۶ دی ۹۶ ، ۱۰:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دولتی که پایتختش را رییس جمهور کشور دیگر تعیین کند

اصلاً از ابتدا وجود خارجی دارد؟

***

 

صدا و سیمای محترم!

وقتی تو آگهی تبلیغاتی میگی:

"اگه از فست فود خسته شدی و جوجه کباب تکراری شده" !!

مردم حق دارن دربارۀ زلزلۀ خدا حرف و حدیث دربیارن دیگه....

***

 

اینکه می گویند:

فیلم گشت ارشاد داستان چند جوان است که

خودسرانه به گشت زنی در خیابان ها می پردازند،

یعنی خود گشت ارشاد مجوّز داشته؟!

***

 

آنانکه گفتند:
فردوسی بزرگ شاهنامه را به خاطر پول سروده،
چقدر پول گرفتند؟
***

آموزش نظامی
چه جایگاهی در نظام آموزشی دارد؟
***

ببخشید! می توانم بپرسم
تیمّم ارتماسی چگونه ست ؟
***

- "مگر دیوانه شده اند که با شما مذاکره کنند؟"
: شما دیوانه بودید که مذاکره کردید؟
***

آتش به اختیار یعنی همان خصوصی سازی
این بار در عرصۀ فرهنگ
***

اگر آذربایجان به جز آتورپاتکان (323 پ.م)
وجه تسمیۀ دیگری دارد،
فقط بگویید از چه زمانی رایج شده ؟!
***

صراط در آخرت برای کسی فراخ است
که در دنیا بر راه باریک برود
***

البتّه که صاحب اختیارید
ولی حق ندارید از اختیارتان استفاده کنید
***

دستاوردهای ادّعایی برجام
با عینک که هیچ با میکروسکوپ هم قابل مشاهده نیست،
ولی یک دستاورد دور دارد که با تلسکوپ قابل مشاهده است
و آن، کسب تجربه برای ملّت ایران است.
***

 

امید شمس آذر
۲۴ دی ۹۶ ، ۱۲:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
درون سینه پر از نور های ظلمانی
گذشته عمر به تحصیل علم نادانی

 
پس از هزار غریبی در این کویر آخر
ندیده راه هدایت به غیر حیرانی
 
به اوج برنزده بازِ طبع گرچه شده
درون بند رهاییّ خویش زندانی
 
و لیک شکر که بعدِ فنای جاویدان
رسیده ایم در این جاودانی فانی
 
سکوت گوشخراشی ست زخم این اعصار
به یاد مشکل سختی به اسم آسانی
 
کنون که راست دروغ است راست تر ز دروغ
دو حرف راست بگوییم فاشْ پنهانی:
 
نگفته ام سخن نقض جز همینی که
گرفته دور مرا زشت های ایرانی !
 
و رنج ریشه و خشمی که رنگ خرمالو ست
نموده شعر مرا یک نسیم طوفانی....


امید شمس آذر
۲۳ دی ۹۶ ، ۱۶:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
از نظر ما شیعیان، تمام پیامبران و امامان (علیهم السّلام) و برخی از فرزندان ایشان مانند حضرت اباالفضل(س) و زینب کبری(س) و فاطمۀ معصومه(س) یا جناب زید(س) همه معصوم از خطا هستند، ولی آنهایی که علاوه بر خطا و معصیت، از خطیئه و اشتباه هم معصوم باشند، همان 14 نفرند. اگر ما انسانهای معمولی تا حدّ امکان از معصیت اجتناب کنیم، خداوند هم در زندگی شخصی مان، از اشتباهات و افتادن به دام این و آن نگاهمان می دارد.
مؤمنین در این میان اگر ناسپاسی کنند، خدا برای مدّتی سرگردانشان گذاشته و روبراه شدن کارهایشان را به تعویق می اندازد تا غرور و دیگر عواملی که باعث ناسپاسی شان شده، از بین برود، بعد. امّا اگر در همه حال سپاسگزار باشند و به خدا توکّل کنند، خداوند آنگاه هدایتشان می کند تا تصمیمات غلط نگیرند و خسارت نکنند.

امید شمس آذر
۲۳ دی ۹۶ ، ۱۶:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

صحبت کردن دربارۀ تاریخ اسلام و تاریخنگاری اسلامی، به خاطر حسّاسیت موضوع و کثرت منابع موثّق و غیر موثّق موجود در این زمینه، کاری دشوار است. بویژه اینکه اینجا دیگر اظهارات، صرفاً تاریخی و علمی نیستند و افزون بر آن، جنبۀ اعتقادی نیز دارند. به این خاطر دقّت فوق العاده ای لازم است تا بتوان در عرصۀ تاریخ اسلام قلم زد و همچنین -به تبع آن- نویسندگان فعّال در این عرصه را مورد ارزیابی قرار داد.

با این توضیح، در ادامه به بررسی احوال و آثار گروهی از موّرخان تاریخ اسلام -اعمّ از تاریخ صدر اسلام و تاریخ تمدّن اسلامی- می پردازیم.



https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/8/8d/Ahmad_Amin.jpg

1. احمد امین)

احمد امین ابراهیم مورّخ و نویسندۀ مصری (1886 - 1954 م) ، دانش آموختۀ علوم دینی از دانشگاه الازهر و مدرّس ادبیّات عربی در دانشگاه قاهره بود و مدّتی نیز بر مسند قضاوت تکیه داشت. از او کتابهایی در مورد تاریخ تمدّن اسلامی به جای مانده است. از آن جمله است: "فجر الاسلام"، "ضحی الاسلام"، "ظهرالاسلام" و "یوم الاسلام". نویسنده و محقّقی تواناست، امّا تخصّص لازم برای اظهار نظر در خصوص معارف دینی را ندارد و از این رو نظراتش مورد انتقاد بسیاری از علمای اسلامی مانند علّامه امینی صاحب کتاب الغدیر قرار گرفته است. فی المثل در تشریح چرایی صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع) می نویسد: «بدین سبب بود که حسن بن علی (ع) شخصیّتی نرم خو و صلح طلب داشت، ولی برادرش حسین(ع) دارای شخصیّتی تندخو و سازش ناپذیر بود»! این تحلیل، از نظر شیعه مردود است و به اعتقاد ما، همۀ امامان(ع) نور واحد بوده و در هر زمانی به مقتضای همان زمان، به وظیفه ای که داشتند، عمل کرده اند. یعنی اگر جای امام حسن(ع) و امام حسین(ع) باهم عوض شود، امام حسین(ع) صلح می کرد و امام حسن(ع) دست به قیام می زد؛ چنانچه امام حسین(ع) هم تا زمانی که یزید روی کار نیامده بود، بر صلح باقی بود. این اظهار نظر ها ناشی از عدم آگاهی کافی او از مکتب تشیّع است؛ چنانکه به امام صادق(ع) -حتّی بیشتر از ائمّۀ اهل سنّت- ابراز ارادت می کند، ولی با دیگر بزرگان شیعه میانه ای ندارد! همچنین کتابی نوشته به نام "المهدی و المهدویّة" و در آن به نقد اندیشۀ مهدویّت که آن را ساخته و پرداختۀ بزرگان شیعه (!) می پندارد، پرداخته و مانند ابن خلدون در صحّت احادیث مربوط به این موضوع شک کرده است که البتّه با اندک آگاهی از معارف شیعی، بطلان این بحث ها نیز روشن می شود.



Image result for ‫صدرالدین بلاغی‬‎

2. سیّد صدرالدّین بلاغی)

سیّد صدرالدّین محمّدتقی بلاغی نایینی معروف به آیت الله صدر بلاغی (1290 - 1373 ش)، از علمای معاصر شیعه، مترجم و مفسّر قرآن و صحیفۀ سجّادیه و فعّال در عرصه های اجتماعی و سیاسی بود. پیش از انقلاب اسلامی ایران مدّتی به عنوان نمایندۀ آیت الله بروجردی در انگلستان به تبلیغ پرداخت. پس از انقلاب نیز از مؤسّسین حزب جمهوری خلق مسلمان بود که در نیمه راه از آن استعفاء داد. در زمینۀ تاریخ کتابی دارد به نام "محمّد پیامبر رحمت" و کتاب دیگری به نام "قصص قرآن". همچنین کتابی دارد به نام "تاریخ اسلام" که به چاپ نرسیده و متن درسی برای طلّاب حوزۀ علمیّۀ قم است. دیوان اشعاری نیز دارد که به چاپ نرسیده است. از دیگر کتابهای او می توان به: "جاهلیّت قرن بیستم"، "پیامبر در صحنۀ کارزار بدر"، "صلح حدیبیّه" و ترجمۀ "محاکمۀ گلدزیهر صهیونیست" اثر محمّد غزالی مصری اشاره کرد.



3. عبدالکریم بی آزار شیرازی)

دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی، متولّد 1323 ش در شیراز، دارای گواهی افتاء و اجتهاد از وزارت علوم، کارشناسی ارشد تاریخ و تمدّن اسلامی از دانشگاه مک گیل کانادا و دکترای علوم قرآن و حدیث است. مدرّس دانشگاه بوده و با مراکز علمی دیگر دنیا در زمینۀ تقریب مذاهب اسلامی همکاری دارد. از او بیش از 150 عنوان کتاب و مقاله در زمینۀ علوم و تمدّن اسلامی به چاپ رسیده که موضوعات بیشتر آنها بکر بوده و برای نخستین بار مورد بررسی قرار گرفته اند. وی در این آثار به گونه ای روشمند و به صورت آهسته و پیوسته، مطالب مدّنظر را قطره قطره و به دور از اطناب های خسته کننده، به ذهن مخاطب خود می ریزد و از این رو، علاوه بر معلومات فراوان، در فنّ بیان و نویسندگی نیز فوق العاده است و از جمله نوابغ و سرمایه های معنوی ملّت ما محسوب می شود. عنوان بخشی از این آثار که در زمینۀ تاریخ نگاشته شده اند: دوره های چندجلدی "داستان زندگی پیامبر(ص)، امام متّقین علی(ع)، فاطمه(س) پارۀ پیامبر(ص)، امام حسن(ع)، سبط نبی(ص) حسین بن علی(ع)، عاشورا و سرزمین ها، خدا و اختراعات از دیدگاه علم و قرآن، کشتی نوح"، کتابهای "طلوع و غروب تمدّن ها، گذشته و آیندۀ جهان، باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن" و مقاله های "قرآن و باستان شناسی، تأثیر قرآن در پیدایش طبّ اسلامی، نقد و بررسی آراء دربارۀ ذوالقرنین، مظلومیّت زن در طول تاریخ، باستان شناسی در تفسیر قرآن، تاریخ و مبانی ترجمۀ قرآن کریم"، و... .






4. رسول جعفریان)

دروغگوست. متولّد 1343 ش خوراسگان اصفهان، استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران، مؤسّس و مدیر کتابخانۀ تخصّصی تاریخ اسلام و ایرانو رییس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران می باشد. چندی نیز ریاست مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی را بر عهده داشت. در زمینۀ تاریخ تشیّع، تاریخ سیاسی صدر اسلام و تاریخ صفویّه فعّالیت می کند و بالغ بر صدها مورد کتاب و مقاله و ترجمه در این موضوعات از خود به جای گذاشته است. اثر مشهور او "تاریخ سیاسی اسلام" نام دارد. روش وی در تاریخ پژوهی، اثبات پیش فرض های مورد نظر قبلی به مدد گزینش سلیقه ای اسناد و مدارک مربوطۀ همسو از میان منابع و مآخذ بیشمار تاریخی است. آنطور که از اولویّت تحقیقاتی اش نیز پیداست، در درجۀ اوّل یک شخصیّت سیاسی و علاقه مند به سیاسی کاری بوده و به دنبال القای حاکمیّت عقاید سیاسی و طیفی خود در طول تاریخ و مصادرۀ حوادث تاریخی به نفع آن است. هر از گاهی نیز به محقّقان مطرح و مورد اقبال مردمی در جامعه از خسرو معتضد گرفته تا حاج آقا قرائتی می تازد و به آنان خرده های ناروا می گیرد تا بدینگونه کسب شهرت کند. به احترام لباس روحانیّت، از انتشار تصویرش با این لباس خودداری کردم.



5. محمّدرضا جوهری زاده)

مرحوم حجّة الاسلام سیّد محمّدرضا جوهری زاده از علمای دانشمند کمتر شناخته شدۀ دوره معاصر کشور ما بود. او در زمانی می زیست که حکومت وقت غیر مذهبی و در مواردی ضدّ مذهبی بود و از این رو به صورت داوطلبانه و خودجوش و بدون چشمداشت خاصّی به تلاش در عرصۀ بازآرایی و احیای تمدّن اسلامی پرداخته است. از این رو کار امثال اینان اجری ویژه دارد. کتابی دارد به نام "تمدّن و علوم اسلامی" که در آن بسیاری از مظاهر علمی و تمدّنی اسلام را برای اوّلین بار در جامعۀ امروز ما رونمایی کرده و این از وظیفه شناسی او سرچشمه می گرفته است. "دایرة المعارف شیعه" و "موجودات آسمانی از نظر اسلام" از دیگر آثار اوست. حقّش آنقدر ادا ناشده باقی مانده است که عکسی از وی در فضای مجازی پیدا نکردم.


Image result for ‫طه حسین‬‎

6. طه حسین)

نویسنده و سخنور معاصر مصری (1889 - 1973 م) بود که در سه سالگی نیز بینایی خود را از دست داده و با این وجود تحصیلاتش را در رشتۀ الهیّات و ادبیّات عرب در دانشگاه الازهر ادامه داد و در این رشته از دانشگاه قاهره و سپس در رشتۀ تاریخ از دانشگاه سوربن دکترا گرفت و مدّتی نیز در سمت وزیر آموزش و پروش مصر به فعّالیت پرداخت. طه حسین از نویسندگان نوگرای عرب بوده و در میان ایرانیان بیشتر با دو کتاب "الایّام" (آن روزها) و "الفتنة الکبری" شناخته شده است. کتابهای مشهور دیگر او عبارتند از: "فی الشّعر الجاهلی" و "الشّیخان". وی در زمینۀ تاریخ اسلام، نظرات خاصّ خود را دارد و سعی کرده است از جادۀ واقع بینی و بی تعصّبی کنار نرود؛ هرچند هنگام بحث از زندگی پیامبر(ص)، رنگ و بویی پان عربیستی به نوشته هایش می دهد و سعی می کند اسلام را به گونۀ بخشی از فرهنگ عرب و تا حدّ زیادی متأثّر از آن جلوه دهد. از خلفا نیز انتقاد می کند و گاه نیز این واقع بینی اش، او را به ورطۀ قضاوت نادرست دربارۀ جایگاه کتاب خدا می کشاند و باعث می شود داستانهای قرآن را -به شیوۀ بسیاری از صاحبنظران غیر مسلمان غربی- فاقد کارآیی مستقیم تاریخی و بیشتر دارای جنبۀ نمادین و اسطوره ای بداند. نظری که از نگاه "بیرونی" نسبت به قرآن نشئت می گیرد و بارها نیز در خود قرآن انکار شده است. امّا شگفت آورتر و مایۀ تأسّف آن است که بسیاری از مذهبی ها و حتّی بعضی از حوزوی های ما نیز -که قاعدتاً نگاهی "درونی" به قرآن دارند- گاه چنین نظراتی را اعلام می کنند و قرآن را به این اسم که کتاب راهنمای زندگی بشر است و بس، فاقد هرگونه استفادۀ تاریخی الّا در زمینۀ تاریخ سالهای رسالت پیامبر(ص) می دانند. در حالی که می دانیم قرآن در درجۀ اوّل یک منبع تاریخی نیست، ولی این به معنی عدم کارآیی آن در زمینۀ تاریخ پژوهی نیز نمی باشد؛ بلکه داستانهای قرآن چه آن بخش که به حوادث صدر اسلام مربوط می شوند و چه آن بخش که به حوادث زندگی پیامبران و اقوام پیشین مربوطند، قابلیّت استفادۀ تاریخی را دارند و فعّالیت نویسندگانی چون بی آزار شیرازی پیش گفته در این باب، شاهدی است بر این مدّعا. کسانی که از جنبۀ تاریخی قرآن غافلند، خواسته یا ناخواسته در زمین دشمنان آن بازی می کنند.




https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/7/70/Portrait_of_Ali_Khamenei%2C_1989.jpg

7. آیت الله خامنه ای)

صرف نظر از جایگاه اعتقادی و سیاسی شان در میان شیعیان و ایرانیان، از چهره های اصلی جریان بیداری اسلامی در تاریخ معاصر بوده و در زمینۀ تاریخ اسلام دارای نظر می باشند. امامت جمعۀ تهران و ریاست بنیاد دایرة المعارف اسلامی از جمله مسئولیت های فرهنگی شان بوده و اهل شعر و رمان نیز هستند. در کنار تألیفاتی مانند "عنصر مبارزه در زندگی ائمّه، سیرۀ امام سجّاد(ع)، پیشوای صادق، امام رضا(ع) و ولایتعهدی" و ترجمۀ "صلح امام حسن(ع)"، کتابی نیز دارند به نام "انسان 250 ساله" -که نامش مقابل نظر پیش گفتۀ احمد امین است- در شرح زندگی ائمّۀ معصومین (علیهم السّلام) که مطالبش از خلال دیگر کتاب ها و مقالات و سخنرانی هایشان استخراج شده است. ایشان در این آثار برخلاف علمای سنّتی شیعه که بیشتر به جنبه های عاطفی و یا ماورایی زندگی ائمّه پرداخته اند، عمدتاً سعی کرده است به جنبۀ سیاسی و نقش عنصر مبارزه با جبهۀ باطل در این خصوص بپردازد و مانند دیگر علما و نویسندگان مبارز ایّام انقلاب مانند شهید مطهّری، شهید بهشتی و دکتر شریعتی از عینک امروز به وقایع آن دوران نگریسته و در تشریح آن نیز از ادبیّات امروزی بهره برده است. با این اوصاف، کتاب یاد شده نسبت به آثار دیگر همانند خود، مناسب ترین مرجع به شمار می رود.



Image result for ‫محمد خزائلی‬‎

8. محمّد خزائلی)

زادۀ 1292 ش اراک و درگذشته به 1353 ش تهران، دارای دکترای ادبیّات و حقوق و مسلّط به زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسه و آشنا به زبان آلمانی و البتّه حافظ کلّ قرآن بود. یک دوره نیز به عنوان نمایندۀ مردم اراک در مجلس شورای اسلامی به فعّالیت پرداخت. او نیز مانند طه حسین نابینا بوده و مانند طه حسین نگاهش نیز به فرهنگ تاریخی قرآن یک نگاه بیرونی است که این امر در کتاب "اعلام قرآن" او مشهود است. "احکام قرآن"، "فلسفۀ اسلام" و "تاریخ مختصر فلسفه و روانشناسی" از جمله دیگر آثار اوست. اشعاری هم با تخلّص خزائلی از خود به جای گذاشته است.



85

9. علی دوانی)

علی رجبی دوانی (1308 - 1385 ش)، نویسندۀ آثاری چون "تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت"، "سیرۀ ائمّۀ طاهرین"، "داستان های ما"، "تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا" و نیز مجموعۀ 10 جلدی "مفاخر اسلام" در تاریخ اسلام و تشیّع است. وی در این آثار به گونه ای روشمند و با قلمی شیوا و دلنشین، به اثبات حقّانیت شیعیان و مظلومیّت مقتدرانۀ آنان در طول تاریخ می پردازد و قضاوت را به عهده خواننده وا می گذارد. وی کسی است که به تعبیر رهبری: «علم رجال را از دانشی تخصّصی و ویژۀ اهل فن، به دانشی عمومی تبدیل کرد و در دسترس همگان قرار داد». مرحوم دوانی از علمایی بود که در عین پایبندی به اصول و قواعد روحانیّت شیعه، اندیشه های نوگرایانه و اصلاح جویانه نیز داشت.



Image result for ‫آیت الله سبحانی‬‎

10. شیخ جعفر سبحانی)

آیت الله شیخ جعفر سبحانی تبریزی متولّد 1308 ش، از علما و مراجع کنونی شیعه در قم می باشد. از ایشان علاوه بر تألیفات و ترجمه های  متعدّد در زمینه های فقه و اصول و تفسیر و کلام و عقاید و فلسفه، در زمینۀ تاریخ اسلام آثاری به چاپ رسیده است؛ از جمله کتابی دارد به نام "فروغ ابدیّت" در زندگانی پیامبر اسلام(ص). این کتاب با اینکه با مدّعای تاریخ نوشته شده است، امّا بیشتر یک کتاب سیره به حساب می آید و مطالب عمدۀ آن از حول شخصیّت حضرت رسول(ص) دورتر نمی رود. در این کتاب، اشارۀ روشنی به سابقۀ قبل از سقیفۀ شیخین (ابوبکر و عمر) نشده و بعد از رحلت پیامبر(ص) است که می بینیم آنان در عرصۀ تاریخ ظاهر می شوند. مسلّم است که شیخین قابل نقد بوده و بلکه باید نیز نقد شوند امّا مفهوم "آدم خوب" با "آدم بزرگ" تفاوت دارد و اگر -فی المثل- نقش مرحوم منتظری یا هاشمی رفسنجانی در تاریخ انقلاب نادیده گرفتنی است، نقش ابوبکر و عمر نیز در تاریخ اسلام نادیده گرفتنی خواهد بود. آثار دیگرشان: "فروغ ولایت"، "زندگانی امامان به زبان ساده" و "تاریخ اسلام".



90

11. سیّد جعفر شهیدی)

زادۀ 1297 بروجرد و درگذشته به 1386 در تهران، از پژوهشگران برجستۀ زبان و ادبیّات فارسی و عربی، تاریخ اسلام و دارای درجۀ اجتهاد در فقه بود. کتابی دارد به نام "تاریخ تحلیلی اسلام". این کتاب نیز با اینکه با مدّعای کتاب تاریخ نوشته شده، امّا بیشتر شبیه کتابهای روضه و شرح احوالات و مصائب ائمّۀ معصومین (ع) بوده و از این محور فاصله نگرفته است. از کتابهای دیگرش می توان به: "زندگانی حضرت فاطمه"، "پس از پنجاه سال"، "زندگانی علی بن الحسین سلام الله علیه"، "آشنایی با زندگی امام صادق سلام الله علیه" و "جنایات تاریخ" اشاره کرد. ترجمه و تفسیر او از نهج البلاغه نیز در میان ایرانیان معروف است.



Image result for ‫عبدالله مبلغی آبادانی‬‎

12. مبلّغی آبادانی)

شیخ عبدالله مبلّغی آبادانی، از علمای معاصر شیعه صاحب کتابی است به نام "تاریخ ادیان و مذاهب از 35 هزار سال قبل تا اسلام و مذاهب و فرق در اسلام". نویسنده در جلد نخست این کتاب ابتدا ضمن پیشگفتاری کوتاه به تعریف تاریخ، علم تاریخ و تاریخ و تمدّن می‌پردازد و در ادامه در دو بخش جداگانه به تعریف دین و مذهب و نسبت آن با انسان می‌پردازد. سپس به موضوع اصلی کتاب یعنی بررسی ادیان و مذاهب مصر باستان، روم باستان، یونان باستان، و نیز ادیان و مذاهب باستانی ژاپن، چین، هند و ایران باستان می‌پردازد. در جلد دوّم این کتاب، تاریخ ادیان مانی، مزدک، یهود، دین عیسی، دین صابئین و دین حنیف حضرت ابراهیم ارائه شده است. در نوع خود اثر ارزشمندی است.



1386 زندگینامه استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری

13. استاد مطهّری)

معلّم شهید مرتضی مطهّری (1298 فریمان - 1358 تهران)، چهره ای شناخته شده در دوران معاصر است و نیاز به معرّفی ندارد. ایشان به عنوان مغز متفکّر نهضت اسلامی مردم ایران، در طول عمر پربار خود با ارائۀ آثاری در زمینه های فلسفه و کلام و تفسیر و سایر علوم انسانی و دینی که هم از نظر کمّی و هم از نظر کیفی در سطح بالایی بوده اند، مبانی نظام اسلامی را به لحاظ تئوریک برای همیشه بیمه کرد. "منطق" وجه مشخّصۀ مطهری در تمام آثارش به شمار می رود و حتّی به مسئله ای چون "عشق" نیز از دیدگاه منطقی نگریسته است. در معرّفی آثار تاریخی و روش او در تاریخنگاری باید گفت: در این آثار نیز مانند آثار دیگرش، منطق روح حاکم بوده و گاه فاصلۀ بسیاری از داشته های ذهنی عوام می گیرد و شاید از این رو بعضاً آن را برنتابند. این فاصله در انتقادات صریحش از فرهنگ عامیانۀ کنونی حسینی در کتاب "حماسۀ حسینی(ع)" مشهودتر است. قضاوت هایش از علی شریعتی نیز گاهاً به بی انصافی کشیده. نام کتاب "روابط متقابل اسلام و ایران" او نیز امری است که مورد انتقاد خواص واقع شده است؛ چرا که ایران یک سرزمین جغرافیایی و اسلام یک منظومۀ عقیدتی و عملیّاتی است و این دو از یک سنخ نیستند تا باهم رابطۀ متقابل داشته باشند (بر خلاف مثلاً "اسلام و مسیحیّت" یا "عثمانی و ایران")، بلکه رابطۀ اسلام و ایران رابطۀ روح و جسم است و این دو -به دلیل هم سنخ نبودنشان- چنان باهم چفت و بست شده اند که هنگام بروز و ظهورشان به مثابه یک وجود واحد مورد ارزیابی قرار می گیرند: نمود اسلام را در سرزمینهایی جغرافیایی مثل ایران باید دید و هویّت ایران را نیز باید ذیل اسلام تعریف کرد. و این چیزی فراتر از بده_بستان و رابطۀ متقابل است. "جاذبه و دافعۀ علی(ع)"، "جامعه و تاریخ"، "سیری در سیرۀ نبوی(ص)"، "سیری در سیرۀ ائمّۀ اطهار(ع)"، "تماشاگه راز (عرفان حافظ)"فلسفۀ تاریخ"، "قیام و انقلاب مهدی(عج)" از دیگر کتابهای او در زمینۀ تاریخ است. کتاب معروف دیگرش "داستان راستان" است که در آن حکایات و احوال بزرگان دین و دانشمندان و شخصیّتهای تاریخی اسلامی -و بعضاً اروپایی- را از میان کتب حدیثی و تاریخی استخراج کرده و با قلمی ساده و روان به میان تودۀ مردم آورده است.



Image result for ‫سید حسین نصر‬‎

15. سیّد حسین نصر)

متولّد 1312 تهران و دانش آموختۀ فلسفه و تاریخ علم از دانشگاه هاروارد آمریکاست. نویسندۀ آثاری چون "علم و تمدّن در اسلام" و همکار پروفسور هانری کربن در تهیّۀ کتاب "تاریخ فلسفۀ اسلامی" می باشد. آثار دیگری نیز در زمینۀ تاریخ علوم اسلامی دارد. به عنوان صوفی و از رؤسای یکی از فرق طریقت شاذلیّه شناخته می شود. این در حالی است که در مقطعی از عمر نیز ریاست دفتر شهبانو فرح پهلوی را پذیرفته بود؛ پس صوفی به آن معنا نمی تواند باشد مگر تصوّف تجمّلی و تفنّنی، بلکه بیشتر تصوّف شناس است.



15. علی اکبر ولایتی)

زادۀ 1324 شمیران تهران. در درجۀ اوّل پزشک است و متخصّص بیماری های عفونی کودکان. به مدّت 16 سال وزیر امور خارجۀ ایران بوده و هم اکنون در سمت هایی چون مشاور رهبری در امور بین الملل، رییس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، رییس هیئت امنای دانشگاه آزاد اسلامی، دبیر کلّ مجمع جهانی بیداری اسلامی و... فعّالیت می کند. ولایتی همچنین عضو شورای سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ایران، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و عضو هیئت امنای بنیاد دایرة المعارف اسلامی نیز بوده و در زمینۀ تاریخ تمدّن اسلام و ایران و معرّفی مفاخر آن، تألیفات فراوانی دارد که مستقیماً یا تحت نظارت وی تدوین شده اند. البتّه او نیز مانند حدّادعادل در این آثار به دنبال ارائۀ تصویری آرمانی از تمدّن پیشین ماست و غافل از این نکته که هرچقدر کاستی های میهن خود را بیشتر بشناسیم، علاقه مان به آن بیشتر می شود؛ امّا نباید غافل بود که رویکرد او در این باره رویکردی دیپلماتیک و با هدف جذب خارجی ها به سمت فرهنگ و تمدّن خودی است؛ رویکردی که اجازه می دهد با مدرک پزشکی وارد عرصۀ روابط بین الملل شده و در ادامه به نگارش در زمینۀ تاریخ اسلام و در این اواخر نیز تاریخ باستان بپردازد. پس بیشتر از این نباید انتظار داشت. عنوان برخی از تألیفات تاریخی او: "پویایی فرهنگ و تمدّن اسلام و ایران، بحران تاریخی هویّت ایرانی، امام مهدی(عج) و شکوفایی فرهنگ و تمدّن اسلامی در جهان، تاریخ روابط خارجی ایران، تحلیل تاریخ سیاسی معاصر، دایرة المعارف پزشکی اسلام و ایران، نقش شیعه در فرهنگ و تمدّن اسلام و ایران، تاریخ کهن و معاصر ایران زمین" و... .


امید شمس آذر
۲۳ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

همنشین بى خرد مباش که او کار خود را براى تو آراید و دوست دارد تو را چون خود نماید.


بی‌خرد کیست؟ ملاک خردمندی چیست؟ آیا کسی که مدرک کارشناسی ارشد و دکترا دارد خردمند حساب می‌شود؟

بی‌خرد یعنی فرومایه ؛ یعنی ارزش انسان و هدف زندگی انسانی را نمی‌داند. یعنی چشم ظاهربین دارد، هدفش از زندگی دنیا جمع کردن ثروت و شهرت است به همراه سیر کردن شهوتش. فرای زندگی دنیوی را اعتقاد ندارد، شاید در ظاهر بگوید اصول دین را قبول دارم اما اگر به زندگی‌اش نگاه کنی ذرّه‌ای به مرگ و معاد باور ندارد. 

مثل کسانی که ژست روشنفکری می‌گیرند و پُز مدرک دکترایشان را می‌دهند، در همه‌ی زمینه‌های دینی و مذهبی اظهار فضل می‌کنند درحالی که احکام شرعی اولیّه خود را بلد نیستند! چنین کسانی اصلا شایسته همنشینی و الگوبرداری نیستند، چون انسان را از حقیقت زندگی انسانی دور می‌سازند.

یکی از مصادیق چنین افرادی سلبریتی‌های پر افاده‌ای هستند که فقط تبلیغ مد روز می‌کنند. انگار تا صدها سال می‌خواهند زنده بمانند، غافل و مست ثروت و شهرت هستند. اینان به واقع بی‌خرد و بی‌عقل هستند. 

حضرت امیر علیه السلام درباره انتخاب دوست و همنشین توصیه می‌فرمایند که به  تیپ و خوش لباسی و مدرک دکترایش نگاه نکنید ؛ به خرد و عقل مطابق با شرع او نگاه کنید. گاهی یک نفر روستایی بیسواد بسیار بامعرفت‌تر و خردمندتر از دکتر و مهندس است. حتما تا به حال تجربه کرده‌اید، نه؟


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۳ دی ۹۶ ، ۲۲:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بار دگر به سوی خرابات آمده م
گر لایق تو ام، به ملاقات آمده م


در جستجوی آب حیات نگاه تو
همراه خضر شرم به ظلمات آمدم

لبریز از تبلور احساس فطرتم
با بانگ دادخواهی سُقراط آمده م

ماهیّت وجود من از توست پر بها
قیمت گذار جوهرۀ ذات آمده م

اشکم به رُخ پیاده و زیرش غبار غم
بر صفحۀ حماسه به اثبات آمده م

باکیش نیست زآنکه چو اسبی ست پیلتن
اینسان به نزد چون تو شهی مات آمده م

چون "شهسوارْ" کورم و بهر شفای خود
از توتیای خاک کف پات آمده م....

از معرفت پرم که شما را شناختم
در فصلی از حضور به میقات آمده م


امید شمس آذر
۰۳ دی ۹۶ ، ۱۱:۴۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

خداوند گاهی گرهی در کار بنده می اندازد تا بنده به خاطر خدا از خواسته اش صرف نظر کند و خدا به این بهانه از بنده اش خشنود شود؛ امّا به ازای همین صرف نظر، همان احساس رضایت نهایی را که در صورت رسیدن به خواسته به بنده دست می داد، به وی می رساند. این سود سرشار و کلانی است که هر بنده از آن غفلت ورزد، به زیان دچار شده است. معامله ای وجود دارد که هرکس از آن آگاه باشد، بی درنگ دست به این معامله می زند. اگر هم در عین آگاه نبودن دست بزند، اجر دیگری دارد.

امید شمس آذر
۰۳ دی ۹۶ ، ۱۱:۳۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت امیر علیه السلام در توصیف قرآن فرمودند:

بدانید که این قرآن پندگویى است که فریب ندهد، و راهنمایى است که گمراه نکند، و حدیث خوانى است که دروغ نگوید، و کسى با قرآن ننشست جز که چون برخاست افزون شد یا از وى کاست: افزونى در رستگارى، و کاهش از کورى  و دل بیمارى.


آیا تا به حال بطور جدی و به عنوان یک کتاب ماورایی و معجره آسا به قرآن نگاه کرده‌اید؟!

چرا ما مسلمان‌ها باور نداریم که این قرآن معجره جاوید است؟ یعنی همین امروز، همین لحظه دارد با ما حرف می‌زند. پند و اندرزی شگرف می‌دهد، پندی که به پهنه تاریخ خلقت بشر پشتوانه و تکیه‌گاه منطقی و الهی دارد.

همین امروز قرآن را بردارید و باز کنید، آیاتی که آمده را با ترجمه و تفسیر کوتاهی مطالعه کنید. امروزه همه‌ی امکانات جستجو و تحقیق مهیّا است فقط کافی است در دنیای اینترنت جستجو کنید. خودتان را بطور جدّی مخاطب آیات قرار دهید! باور کنید که خدا دارد با شما حرف می‌زند؛ قطعا این کلام حضرت امیر علیه السلام را تأیید می‌کنید که رستگاری و روشنی قلب شما را افزوده و کوری دل شما را کاهش داده است. یکبار امتحان کنید ضرر ندارد...!


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۱ دی ۹۶ ، ۲۱:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

شاید در میان تمام علوم انسانی، تاریخ تنها علمی باشد که فاقد هرگونه اصطلاحات تخصّصی ویژۀ خود بوده و از این رو برای همگان قابل فهم است؛ اگر یک غیر متخصّص در زمینۀ حقوق کتابی را به دست بگیرد، بعد از خواندن دو صفحه از آن، به گوشه ای می گذارد و از ادامۀ مطالعه منصرف می شود. همچنین است وضعیت روانشناسی، جامعه شناسی، جغرافیا،  اقتصاد، فلسفه و منطق یا حتّی ادبیّات. امّا تاریخ چنین نیست و همین قابل فهم بودن آن، این تصوّر غلط را برای بسیاری از خوانندگانش به همراه آورده که: حال که می فهمم، پس لابد می توانم بنویسم!! از این رو متخصّص و غیرمتخصّص به نگارش تاریخ -فارغ از شناخت آن و روش تحقیق و نگارشش و تشخیص راست از دروغ و دانستن کلّیاتی از علوم مرتبط و قوّۀ تجزیه و تحلیل و بسیاری از ریزه کاری دیگر- روی می آورند و بازار را از انواع و اقسام کتاب داستان های رنگارنگ برای علاقه مندان پر می کنند. در حالی که متخصّصان در هر رشتۀ علمی بیشتر با مقاله هایشان ارزیابی می شوند تا کتابها. اینگونه می شود که در این عرصه نیز نام بزرگان نام آور و تلاشگر حتّی در میان همشهریان خود نیز ناشناخته می ماند و حقیران مایۀ ننگ، مانند مور و ملخ به میدان ریخته و نوشته های خود را -در سایۀ مسامحۀ نهادهای نظارتی- به تولید انبوه رسانده و برای مردم خود هویّت تعیین می کنند!... .

در این نوشتار، به ترتیب الفبا به معرّفی گروهی از تاریخ نویسان هم روزگار خود که اعمّ از اصل یا تقلّبی بودنشان برای هم میهنان اهل مطالعۀ ما نامهایی کمابیش شناخته شده هستند، می پردازیم. بخش اوّل به حوزۀ تاریخ ایران اختصاص دارد و ان شاءالله در بخش دوّم به تاریخ اسلام خواهیم پرداخت. امید که بعد از آشنایی اجمالی، مطالعۀ آثارشان نیز با ارزیابی منطقی از جایگاه علمی و تحلیل نظراتشان توأم باشد. 



045

1. ژاله آموزگار)

پروفسور ژاله آموزگار یگانه، زادۀ خوی و متخصّص فرهنگ و زبانهای باستانی است. او علاوه بر ترکی و فارسی، به زبانهای انگلیسی، فرانسه، پهلوی و اوستایی نیز تسلّط دارد. نامش را بیشتر در کنار نام مرحوم احمد تفضّلی در آثار مشترکی که با هم تدوین کرده اند می بینیم. آثاری نیز در قالب ترجمه یا تألیف دارد مانند: ترجمۀ "نخستین انسان و نخستین شهریار" آرتور کریستین سن محقّق فرانسوی و ترجمۀ متن پهلوی "ارداویراف نامه". کتاب بسیار خواندنی او "تاریخ اساطیری ایران" است که واقعاً شاهکار بوده و حقّ مطلب را دربارۀ اسطوره های ایرانی در حجمی کوچک ادا کرده است. او یک نابغه است.



2. یرواند ابراهیمیان)

یرواند آبراهامیان با ابراهیمیان از ارامنۀ متولّد تهران و دانش آموختۀ تاریخ از انگلستان و آمریکاست. در حال حاضر نیز در آمریکا به تدریس می پردازد. از نویسندگان مطرح در در عرصۀ تاریخ معاصر بوده و در تألبفات خود بیشتر بر روی جریانات اجتماعی و انقلابات معاصر ایران و جهان تمرکز دارد. ارمنی ها به دلیل موقعیّت جغرافیایی و تاریخی خود به همراه آذربایجانیان -به طور خاص تبریزی ها- و گیلانیان، پیشگامان نهضت های روشنفکری در تاریخ معاصر ایران بوده اند که ابراهیمیان نیز از این قافله عقب نمانده است. اثر مشهور او کتاب "ایران بین دو انقلاب" است که بررسی حوادث ایران حدّ فاصل انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی می پردازد؛ ولی نظرات او نیز خالی از قصد و غرض نبوده و ایراد عمده اش، پررنگ جلوه دادن نقش همفکران و هم مسلکان خودش در تمام جریانات این دوران است. اساساً تاریخ معاصر به لحاظ منابع، نقطه مقابل تاریخ باستان است و اگر در تاریخ باستان به دلیل کمبود منابع، مورّخان آزادانه به ارائۀ فرضیه هایی می پردازند که به آسانی نه قابل اثبات است و نه قابل انکار، در تاریخ معاصر نیز به  عکس به دلیل بیشبود منابع همین کار صورت می گیرد و به راحتی می توان نظراتی در تقابل هم و با 180 درجه مغایرت با یکدیگر ارائه کرد که برای هر دو نیز منابع به حدّ کافی موجود باشد. اساساً نه در ایران و در جهان، هیچ مورّخی که دغدغۀ صداقت داشته و به دنبال حقیقت باشد، سراغ کمتر از صد سال قبل از زمان خودش نمی رود.



Image result for ‫منوچهر اقبال زرتشت‬‎

3. منوچهر اقبال)

ملقّب به مقبل السّلطنه، زادۀ مشهد، دارندۀ مناصبی چون وزیر فرهنگ محمّدرضا شاه پهلوی، رییس دانشگاه تهران، مدیرعامل شرکت ملّی نفت ایران، رییس سازمان نظام پزشکی و یک دوره نیز نخست وزیر بود. به اقتضای ضرورتی که خود احساس می کرد، بسیار ثناگو و دستبوس شاه بود. در ماههای پایانی سلطنت شاه که برخی از دلسوزان سلطنت، سقوط وی را حتمی می دانسته و وی را تشویق به اندکی چرخش به سوی انقلابیون مسلمان برای رفع خطر کمونیسم -به زعم خودشان- می کردند، اقبال نیز از کسانی بود که در این راستا کتابی با عنوان "سه هزار سال دروغ در تاریخ ایران: زرتشت وجود خارجی نداشته. تاریخ ایران سراسر دروغ و افسانه. کوروش و انوشیروان ستمگر بودند" نوشته و به شاه تقدیم کرد تا وی را اندکی از فضای باستانگرایی دور کند. بر این کتاب -که هنوز به چاپ نرسیده- چهار نفر شامل: حمیدرضا پهلوی (برادر کوچکتر شاه)، شهریار شفیق (خواهرزادۀ شاه و داماد اقبال)، مرحوم احمد تفضّلی و یک آموزگار زرتشتی مسلمان شده که نامش را فاش نکرده، حاشیه نوشتند. اقبال در این کتاب -چنانچه از نامش پیداست- تمام شکوه ایران باستان را یکسره زیر سؤال برده و در برابر آثار باستانی ایران و ستونهای -به قول خودش- پوسیدۀ تخت جمشید، شکوه اهرام و تمدّن باستانی مصر را به رخ شاه کشیده است. از دروغ ها و تقلّب های دین زرتشت نیز پرده برداشته و زرتشتیان را به معنای واقعی پرستندگان آتش عنوان کرده است. هویّت ایران را نیز مرهون شخصیّت سلمان فارسی دانسته و از دوران بعد از اسلام تاریخ ایران به بزرگی یاد کرده است. او همچنین از زبانهای ایرانی به حقارت یاد کرده و زبان پهلوی را پوسیده و "کپک زده" و زبان فارسی را نیز ضعیف و نارسا توصیف کرده است. شکّی نیست که عمدۀ عظمت تاریخ ایران در دوران اسلامی آن بوده و دوران پیش از اسلام در برابر آن حرفی برای گفتن ندارد؛ اما این مایه ناچیزانگاری در قبال آن نیز روا نیست. چرا که به هرحال ایرانیان قومی متمدّن بوده اند که پذیرش اسلام توسّط آنان، هم برای آنان و هم برای اسلام هنر محسوب می شود، وگرنه اسلام آوردن مردمان بی تمدّن تعریفی ندارد.


4. فریدون بدره ای)

زادۀ کرمانشاه است و دارای لیسانس ادبیّات فارسی و فوق لیسانس و دکترای زبان شناسی. آثارش بیشتر ترجمه است. آثاری نیز از خود دارد. بیشتر علاقه مند به سنّت ها و فرهنگ های قدیمی است و تمرکزش بر روی فرقۀ "اسماعیلیه" است. در کل یک نویسندۀ معمولی است.


Image result for ‫مهرداد بهار‬‎

5. مهرداد بهار)

فرزند ملک الشّعرای بهار بود. متولّد تهران، تحصیل کردۀ ادبیّات فارسی، متخصّص زبانهای باستانی و مدرّس اساطیر ایران باستان در دانشگاه. در زمینۀ زبانها و اسطوره های ایران باستان به پژوهش می پرداخت و آثاری در این حیطه دارد، از جمله: چند واژه نامۀ پهلوی به فارسی، معرّفی داستانهای شاهنامه به کودکان، ادبیّات مانوی، ادیان آسیایی و... . مشهورترین کتاب او  "پژوهشی در اساطیر ایران" است. در کل فردی بود علاقه مند و زحمتکش.

Image result for ‫ذبیح بهروز‬‎

6. ذبیح بهروز)

متولّد تهران و تحصیل کردٖۀ علوم ادبی و عربی در قاهره و کشورهای اروپایی بود. شعر نیز می سرود. قدّی بلند، اندامی متناسب، روحیه ای جوان و اخلاقی نیکو داشت. شاید خودش چندان مذهبی نبود، ولی به اهمّیت مذهب در جامعۀ ایران واقف بود و از این رو احترام فرهنگ هم وطنانش را نگاه داشته است. وی از نخستین کسانی است که در آثار ایرانشناسان غربی شک کرده و آنها را دارای قصد و غرض دانسته است. از نظریۀ توطئه در تاریخ ایران باستان هم غافل نبوده و همواره به مانویان همانند اسماعیلیان به دیدۀ سوءظن نگریسته است. از جمله آثار خوب او، کتاب نسبتاً کم حجم "تقویم و تاریخ در ایران" است.

Image result for ‫رقیه بهزادی‬‎

7. رقیّه بهزادی)

تهرانی و دانش آموختۀ فرهنگ و زبانهای باستانی می باشد. نابغه نیست، ولی بسیار سختکوش است و خستگی ناپذیر. در زمینۀ قوم شناسی و نمادشناسی فعّالیت می کند و تاکنون بیش از سی کتاب و صدها مقاله از خود به یادگار گذاشته است. در آثارش رویکردی اجتماعی به تاریخ دارد و کتاب خواندنی و کم حجم او "آریا و ناآریاها در چشم انداز کهن تاریخ ایران" نام دارد. او در این کتاب تمام اقوام ایران کهن -پیش و پس از ماد و هخامنشی- را بدون نام بردن از پادشاهان و سلسله های حکومتی ذکر کرده و به طور خلاصه به بررسی فرهنگ مردمی و اجتماعی آنان پرداخته است. از این رو مرجع خوبی برای شناخت تاریخ غیر سیاسی_نظامی ایران باستان می تواند باشد. کتابهای دیگری نیز دارد که بیشتر دربارۀ اقوام و ادیان کهن منطقه است.


https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/1/1a/Ebrahim-Poordavood.jpg

8. ابراهیم پورداوود)

بدون تعارف خدا لعنتش کند. وی کسی بود که بنای دین زرتشتی را که رو به ویرانی رفته بود، بعد از بازگشت از هند تجدید کرده و به آن رنگ و بوی سیاسی داده و با تأسیس انجمن زرتشتیان و سرودن سرودهای اتحاد آنان -در حالی که خود مسلمان بود- ایرانگرایی و ایراندوستی را در تاریخ معاصر به نفع زرتشتی مآبی و اسلام ستیزی مصادره کرده و جوانان بسیاری را از این راه در دام انداخت که اثرات شوم آن هنوز هم ادامه دارد. از این رو توسط اقبالیّون (همفکران منوچهر اقبال) به لقب جغد پیر زرتشتیان ملقّب شده است. خود نیز فردی به شدّت عرب ستیز، ترک ستیز و البتّه اسلام ستیز بود. افتخارش نخستین ترجمۀ اوستا به فارسی است. در زادگاهش رشت مدفون است و آثارش عمدتاً در موضوع دین زرتشتی است. اگر از من بپرسند پشوتن موعود در کتابهای دینی زرتشتی که گفته اند پیش از سوشیانت از هند می آید و دین زرتشتی را احیا می کند کیست؟، می گویم بی شک همین پورداوود است!

Naser Pourpirar.JPG

9. ناصر پورپیرار)

دیوانه بود. با نام اصلی ناصر بناکننده، از دوستان سابق مرحوم پرویز رجبی که هنگام کار در چاپخانه با ایشان آشنا شده بود. خود -آنچانکه اعتراف نیز می کند- سواد رسمی نداشت و به نظر می رسد نظرات عمده اش سرقتی و پروبال یافتۀ نظرات دیگران باشد. اهل تهران و کمونیست مسلک بود و سابقۀ خرابکاری و زندانی شدن هایی در دوران پیش از انقلاب دارد. پس از انقلاب به اصطلاح توّاب شد و به کارهای ویراستاری و داستان سرایی و چکامه گویی ادامه داد. کم کم به جرگۀ منتقدان تاریخ ایران -پیش و پس از اسلام- پیوست و سخنانی در باب حمایت از حقوق قومیّت ها ایراد کرد تا نهایتاً کتاب جنجالی خود "12 قرن سکوت" را (که نامش را از "دو قرن سکوت" عبدالحسین زرّین کوب عاریه گرفته است) به چاپ رساند. مطالب این کتاب خیلی به مذاق پان ترکیست ها و پان عربیست ها خوش آمد؛ گرچه نویسنده خود نه پان ترکیست بود و نه پان عربیست، بلکه صرفاً ضدّ ایران بود و این از نام کاربری اش در فضای مجازی نیز بر می آید: ناریا یعنی معکوس ایران!! وی در کتاب مزبور واقعۀ یهودساختۀ پوریم را بزرگنمایی کرده و مدّعی شده است: پس از آن واقعه که در دوران خشایارشای هخامنشی رخ داد، بساط تمدّن به کلّی از ایران برچیده شد و ایرانیان تا 12 قرن در فترت مطلق بودند تا زمانی که اسلام وارد ایران شد. هخامنشیان خود یک حکومت ضعیف بودند و در مورد آنان اغراق شده است. مادها هم ساخته و پرداختۀ مورّخان امروزی به عنوان مقدّمه ای برای جاانداختن هخامنشیانند. اشکانیان یک حکومت یونانی و غیرایرانی بودند. ساسانیان هم حکومتی محلّی در فارس بودند. تازه بعد از اسلام هم حکومتهای ایرانی همگی دستخوش بزرگنمایی در آثار مورّخان شده اند و هیچکدام از آنها به آن بزرگی که می گویند نبوده است تا زمان همین انقلاب اسلامی خودمان!! وی بنای تخت جمشید، کتاب اوستا، سنّت اسلامی ختنه، شخصیّت سلمان فارسی، و حتّی گلستان و بوستان سعدی و دیوان حافظ را ساخته و پرداختۀ تخیّل مورخان دورۀ معاصر با دسیسۀ یهود می داند؛ در حالی که در درستی واقعۀ پوریم یا شخصیت عبدالله بن سبا شک نمی کند و این از عجایب شک برانگیز روزگار است (تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل). برخی از نظراتش مانند اغراق یافتگی احوال هخامنشیان توسّط یهود، قابل تأمّل است، ولی در کل ارزش پاسخ دادن ندارد و می توان گفت همراه خودش به خاک سپرده شد.


https://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/f/f2/Hanidreza_phlvi.jpg

10. حمیدرضا پهلوی)

برادر کوچکتر محمّدرضا پهلوی از مادری دیگر بود. فردی غیر سیاسی، علمی، اسلامگرا و می توان گفت تافتۀ جدابافتۀ خاندان پهلوی بود که دربار پهلوی عنوان "شاهپور" را به دلیل مخالفت با برادرش از او سلب کرده و پس از انقلاب هم تنها عضو این خاندان بود که با قبول وزارت کشور و با تغییر نام خانوادگی از پهلوی به "اسلامی" به همراه مادرش عصمت دولتشاهی در ایران ماند و در سال 1371 درسنّ 60 سالگی درگذشت و در زادگاهش تهران ( بهشت زهرا(س)، قطعه ۷۶ ، ردیف ۲۷ ، شماره ۶۴ ) دفن شد. اگر هم در زندگی شخصی اش انحرافاتی داشته، در مقام ارزیابی شخصیّت علمی قابل اعتنا نیست. از او بیش از 50 عنوان دستنوشته در قالب نامه نگاری و مکاتبه، مقاله، جزوه و رساله یا کتاب در زمینه های مختلفی چون فیزیک، شیمی، ریاضی، گرامر، فقه، علوم تربیتی، تاریخ، ادبیّات و حتّی علوم غریبه به جای ماند که به چاپ نرسیده و تنها از عنوان آنها می توان به جایگاه علمی و افکار و عقایدش پی برد. در زمینۀ علمی، علی رغم نداشتن مدرک رسمی دانشگاهی، مسلّط به چند زبان چون ترکی و عربی و انگلیسی و لاتین و ایتالیایی و مترجم و رابط بین اینشتین و آیت الله بروجردی (ره) بود و با دانشمندان دیگری چون پروفسور حسابی، پروفسور هشترودی، شعبان طاووسی (پدر هیپنوتیزم ایران) و دیگران نشست و برخاست داشت. به لحاظ عقاید، کلّاً با سیاست، فلسفه، عرفان و تصوّف، شعر نو و غزلسرایی عاشقانه، روش های جدید تربیتی و انواع انقلابات اجتماعی مخالف بوده و راه نجات را در پیروی از علمای سنّتی شیعه می دانست و بس. در این زمینه مکاتباتی نیز با حاکمان و شخصیت های تأثیرگذار آن روز -مسلمان و غیرمسلمان- داشته است. در زمینۀ تاریخ ایران نیز معتقد است: ایرانیان طبیعتاً دارای خصلتهایی چون تنبلی و ریاکاری اند و به همین خاطر مشروطه خواهی و دموکراسی با طبیعتشان سازگار نیبست. درخشانترین دوران تاریخ ایران همان دوران میانی تاریخ بعد از اسلام است. زرتشتیان نیز -به همراه بهائیان- خطرشان برای ایران به مراتب از یهودیان و مسیحیان و کمونیست ها بیشتر است. این موضوع از برخی آثارش مانند "اسلام و ایران، اشتباهات پدرم، اهل کوفه و تبار ایرانی آنها، فرهنگ ایرانیان هموطنان ما، زرتشت گرایی و عواقب وخیم آن برای ایران، کوروش عامل عقب ماندگی ایران (که این دو رسالۀ اخیر را برای برادرش شاه نوشته)، نظری منصفانه به تاریخ ایران اسلامی، مشروطیت و دموکراسی دو مار زهراگین خوش خط و خال که ما مردان ایران را گزیدند و فرزندان و زنان ما را بلعیدند" و... بر می آید. او نیز نابغه بود و همواره روحیه ای ناراضی و انتقادی داشت. اشعارش نیز همه یا منظومه های علمی است، یا مذمّت نفس و از این قبیل.

Image result for ‫احمد تفضلی‬‎

11. احمد تفضّلی)

زادۀ اصفهان و استاد زبان های باستانی در دانشگاه تهران بود. به زبانهای عربی، انگلیسی، فرانسه، آلمانی و روسی نیز تسلّط داشت. در اواخر عمرش به عنوان معاون علمی و پژوهشی فرهنگستان زبان و ادب فارسی مشغول به کار بود. فردی بود علاقه مند و زحمتکش. آثار مشترکی با خانم دکتر ژاله آموزگار نوشته و آثاری نیز به تنهایی در قالب تألیف یا ترجمه دارد؛ مانند: ترجمۀ متن پهلوی مینوی خرد. اثر معروف او "تاریخ ادبیّات ایران پیش از اسلام" است. با اینکه از قربانیان قتل های زنجیره ای محسوب نمی شود، ولی او نیز در گیرودار آن جریان و قاطی مقتولان، به طور مشکوکی به قتل رسید و یک روز بعد از ظهر در حال حرکت به منزلش ناپدید شده و شب هنگام جنازه اش را نزد ماشینش در باغ فیض در شمال غرب تهران یافتند. بدینگونه عرصۀ علم یکی از مفاخر خود را از دست داد.


Image result for ‫غلامعلی حداد عادل در جوانی‬‎

12. غلامعلی حدّادعادل)

زادۀ تهران، دکترای فلسفه، مدرّس دانشگاه و معلّم دبیرستان است. با وجود چند دوره نمایندگی و یک دوره ریاستش بر مجلس شورای اسلامی و یک دوره نیز کاندیداتوری ناتمام ریاست جمهوری اش، بیشتر به عنوان رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی شهرت دارد تا یک شخصیّت سیاسی. دهه شصتی ها نیز او را با متون کتابهای درسی اجتماعی و مدنی و دینی و برخی مقالات و اشعارش در کتاب فارسی می شناسند. آثاری از مقاله و کتاب در زمینه های فلسفه، علوم اجتماعی، ادبیّات و تاریخ دارد. از جمله: "فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، تاریخ و تاریخ‌نگاری، دانشنامۀ جهان اسلام (زیر نظر)، آسیب‌شناسی تربیت دینی" و... . رویکردش به تاریخ ایران رویکردی غلط بوده و به جای میهن دوستی یا حتّی ملّی گرایی، ایراندوستی و ایرانگرایی صرف را تبلیغ و ترویج می کند؛ یعنی چیزی که مخاطبانش بیشتر خارجیان علاقه مند به ایران باید باشند تا خود ایرانیان. فی المثل پارادایم (الگوواره) "ایران سرسبز من" را در ذهن کودکان و نوجوانان جا می اندازند؛ در حالی که الگووارۀ صحیح -که جایش در کتابهای درسی خالی است- عبارت است از اینکه: "ایران من، من تو را سرسبز خواهم کرد". البتّه قلمی شیوا و رسا دارد، ولی در زمینۀ الگوسازی و الگودهی توانش بیشتر از این نیست. ملامتش نیز نباید کرد.


http://fa.imamatpedia.com/images/e/e1/11156.jpg

13. بهاءالدّین خرمشاهی)

قزوینی است. دانش آموختۀ کتابداری و فعّال در زمینه های قرآن پژوهی، حافظ پژوهی، ترجمه و ویراستاری، فرهنگ نویسی و طنزپردازی. در درجۀ اوّل روزنامه نگار است تا نویسنده. آثاری اعمّ از ترجمه و تألیف در زمینۀ تاریخ و ادبیّات نیز دارد. او نیز مانند حدّادعادل در این عرصه کم توان بوده و اظهاراتش در مورد تاریخ ایران ناشی از احساسات است.

Image result for ‫اردشیر خورشیدیان‬‎

14. اردشیر خورشیدیان)

موبد زرتشتی دکتر اردشیر خورشیدیان، رییس انجمن موبدان تهران و بسیار متعصّب و ستیزه جوست. کتابهایی دارد چون "جهان بینی اشوزرتشت" و "پاسخ به پرسش های دینی زرتشتیان" که در آنها و همچنین در سایر نوشته ها یا سخنرانی هایش همواره به منظور دفاع از دین زرتشت و علمی نمایاندن بخشهای خرافی آن، به شایعه پراکنی علیه اسلام می پردازد. اگر هم در مقایسه های مغلطه آمیزش مستقیم به اسلام نتازد، هنگام بحث دربارۀ امتیازات دین زرتشتی در موارد مورد اختلاف با اسلام، معلوم است که منظورش چیست؟ مصیبت دیگر برای جامعۀ ما که امثال اینان سردمدارانش هستند، مصادرۀ فرهنگ ایرانی -حتّی دوران اسلامی اش- به نفع دین زرتشتی است؛ تا جایی که برخی دو عبارت "ایرانیان باستان" و زرتشتیان" را به جای هم به کار می برند! این در حالی است که فرهنگ مردمی به جا مانده از ایران پیش از اسلام بیشتر متعلّق به دین مهری و یادگار دورۀ اشکانی است تا دین زرتشتی دورۀ ساسانی. فرهنگ عموم هموطنان زرتشتی کشور نیز در موارد بسیاری با فرهنگ القائی موبدان متفاوت است و یکسان انگاراندن آن یادگار عصر جدید است.


Image result for ‫عمادالدین دولتشاهی‬‎

15. عمادالدّین دولتشاهی)

اهل کرمانشاه بود. کتابی دارد به نام "جغرافیای غرب ایران یا کوههای ناشناختۀ اوستا" که در آن با دلایل خود اثبات کرده که 16 مملکت اوّلیۀ آریایی -یاد شده در زامیادیشت اوستا- که اکثر موّرخان در شمال شرق فلات ایران می پندارند، متعلّق به شرق نبوده و همگی در حوالی غرب و شمال غرب ایران یعنی نواحی کرمانشاه، کردستان و آذربایجان کنونی قرار دارد. اهمّیت این نظر از آن روست که بدانیم اگر منابع دست اوّل غیرنوشتاری تاریخ شامل دو دسته منابع اسطوره ای و منابع باستانشناختی می شوند، در مورد دوره هایی که نوشته های کافی از آن در دست نیست، تنها با تطبیق داده های اسطوره ای با یافته های باستانشناختی است که می توان به کشف ندانسته ها نایل آمد؛ در مورد تاریخ ایران، بیشتر منابع نوشتاری و همچنین بیشتر منابع باستانشناختی متعلّق به غرب آن است. حال اگر یک بار برای امتحان هم که شده بیاییم و تمام منابع اسطوره ای -مانند روایات اوستا- را منحصر به شرق ایران ندانیم، ببینید تا چه اندازه می توانیم در امر "تطبیق" موفّق شویم و تاریکی های تاریخ ایران را روشن کنیم! البتّه ممکن است تعلّقات قومی و محلّی آن بزرگوار نیز در این نظریه پردازی بی تأثیر نبوده باشد، امّا به هرحال نظریّۀ ارزشمندی است و باید ارج نهاده و پیگیری شود.


Parviz Rajabi.JPG

16. پرویز رجبی)

روستازاده ای از قوچان خراسان و بزرگ شدۀ زادگاه پدری اش آق کند آذربایجان شرقی بود. پس از اخذ مدرک دکترای ایرانشناسی از آلمان به میهن بازگشته و مرکز تحقیقات ایرانشناسی را بنیاد نهاد. در مقطعی نیز ریاست بخش ایرانشناسی دایرة المعارف بزرگ اسلامی را بر عهده گرفت. مورّخی مستقل و صاحب سبک و در عین حال ادیبی نازک احساس بود و تمام ویژگی های لازم برای یک مورّخ خوب را در خود جمع داشت. اگر در ایران معاصر تنها دو نفر در عرصۀ تاریخنگاری داشته باشیم که کارشان درست باشد، بی شک یکی از آن دو مرحوم پرویز رجبی است. وی در این عرصه اوّلین مورّخی است که در نگارش تاریخ، رویکردی اجتماعی داشته و به ذکر حوادث سیاسی و نظامی بسنده نکرده است. البتّه هرچند این اجتماعی بودن در عرصۀ تاریخنگاری به معنای آن چیزی نیست که در اروپا با عنوان "مکتب آنال" شناخته می شود، ولی خط شکنی و آغاز کننده بودن در این عرصه اهمیّت دارد. مرحوم رجبی در دهۀ آخر عمر دچار سکتۀ ناقص شده و دست راستش از کار افتاده بود، امّا همچنان به فعالیت های علمی و پژوهشی ادامه می داد. از ایشان در کنار دهها جلد کتاب در زمینۀ ایرانشناسی و در قالب تألیف، ترجمه، داستان و شعر، دو مجموعه کتاب با نامهای "هزاره های گمشده" و "سده های گمشده" به ترتیب در تاریخ ایران باستان و ایران اسلامی به جای مانده است. کتابهای "تاریخ ایران در دورۀ ایلامی، مادی و هخامنشی" و "تاریخ ایران در دورۀ سلوکیان و اشکانیان" او در حال حاضر در دانشگاه پیام نور تدریس می شود.



17. عبّاس زریاب)

مرحوم عبّاس زریاب خویی از نظر مجامع علمی اروپایی، تنها استاد دانشگاه تاریخ در ایران است که با استانداردهای بین المللی مطابقت دارد و نظراتش می تواند معتبر باشد. وی علاوه بر دکترای تاریخ و فلسفه از آلمان، تحصیلات حوزوی هم داشت. به اندازه ای از زبانهای زنده و مردۀ دنیا تسلّط داشت که ذکر نامشان به درازا می کشد. هیچ نظریه ای را با قطعیّت از پیش خود صادر نکرده و همواره گفته است که: این نظر شخصی من است، ممکن است چنین باشد، شاید، احتمالاً، ظاهراً، و... . مدّتی در آمریکا و مدّتی در ایران به تدریس اشتغال داشت. از او کتابهای متعدّدی -اعمّ از تألیف، ترجمه یا تصحیح- در زمینۀ تاریخ ایران، تاریخ اسلام و فلسفه بر جای مانده که مشهورترین آنها "اطس تاریخ ایران، تاریخ ساسانیان و سیرت رسول الله (ص)" است.

Related image

18. عبدالحسین زرّین کوب)

اهل بروجرد و دانش آموختۀ تاریخ بود که سپس به رشتۀ ادبیّات تغییر مسیر داد. برای نگارنده که بعد از مدّتی تحصیل در رشتۀ ادبیّات به خاطر آنکه خواسته ام را در آن نیافتم، به رشتۀ تاریخ آمدم، دلیل این تغییر مسیر ایشان مشخّص نیست! نویسنده ای فعّال و خوش قلم و دارای مقالات و کتابها و ترجمه های فراوانی در زمینۀ تاریخ و تاریخنگاری و نقد ادبی است که همگی با نثری ادیبانه و پرپیچ و خم نوشته شده اند. کتاب مشهور او که به بررسی دو سدۀ ابتدایی پر از غوغا و هیاهوی تاریخ ایران پس از اسلام می پردازد، "دو قرن سکوت"(!) است و پس از آن دو کتاب "بامداد اسلام" و "کارنامۀ اسلام". عدّه ای معتقدند زرّین کوب پس از انقلاب اسلامی چرخش کرده و از باستانگرایی دورۀ جوانی به اسلامگرایی روی آورده است، امّا من چرخشی در آثارش نمی بینم. شاید در نیمه راه نگارش تاریخ ایران بوده که تصادفاً همزمان با رسیدن او به برهۀ ورود اسلام، انقلاب رخ داده است و خود وی نقشی در این میان نداشته است! هرچند در نوشته های متأخّرش نیز بیشتر در صدد نشان دادن جایگاه برجستۀ ایران در تمدّن اسلامی بوده است. با اینهمه او نیز در درجۀ نخست یک ژورنالیست تمام عیار بوده و آن دسته از نظراتش را که فاقد سند تاریخی اند، در لفافۀ الفاظ خوش تراش از دیدگان خواننده مستتر می دارد. از این رو آثارش برای عوام بسیار شیرین و دلچسب و برای خواص غیر قابل استفاده است.


Image result for ‫محمدحسن ناصرالدین صاحب زمانی‬‎


19. ناصرالدّین صاحب زمانی)

دکتر محمّدحسن ناصرالدّین صاحب الزّمانی، متولّد تهران، روانشناس و از آشنایان و طرفداران زبان اسپرانتو (زبانی ترکیبی که به منظور پذیراندنش به عنوان زبان مشترک جهانی ابداع شده است) در ایران. در شاخه هایی از علوم انسانی مانند روانشناسی و آسیب شناسی اجتماعی جامعه تألیفاتی دارد. از آن جمله کتابی دارد به نام "آنسوی چهره ها" دربارۀ قضاوت نکردن از ظاهر آدمها. در عرصۀ تاریخ نیز کتابی دارد به نام "خطّ سوّم" -که نامش را از جملۀ معروف شمس تبریزی گرفته است- دربارۀ تاریخ عرفان و تصوّف. در کل، نویسنده ای است راستگو.


Image result for ‫فاروق صفی زاده‬‎

20. فاروق صفی زاده)

پروفسور فاروق صفی زاده با نام کاربری بورکه یی، جوان مؤدّبی است از اهل سنّت تکاب که دارای دکترای پزشکی باستان از هند، درجۀ اجتهاد در فقه و چندین مدرک مرتبط و نامرتبط دیگر چون: تاریخ، الهیّات و معارف اسلامی، فرهنگ و زبانهای باستانی، فلسفۀ پزشکی و علوم متافیزیک است. مقالات و کتابهای بسیار زیادی در زمینۀ تاریخ و فرهنگ ایران باستان دارد. گرایش به تشیّع و مکتب اهل بیت(ع) هم در آثارش دیده می شود، تا جایی که "مصائب حضرت زهرا(س)" را نوشته است؛ امّا به نظر می رسد که این نوع شیعه گرایی نیز ناشی از همان باستانگرایی ایرانی باشد. دیدگاهی که شیعه را مکتب ایرانی دانسته و در پی مصادرۀ آن به نفع ایرانیّت است. در مورد ایران باستان، اگر محقّقانی مانند امید عطایی فرد یک شبه راه صد ساله رفته اند، وی یک شبه راه هزارساله می پیماید و فی المثل اگر او از سه زرتشت در تاریخ ایران سخن گفته، این از 9 زرتشت سخن می گوید و شاید خود را بدینگونه شایستۀ عنوان سفیه زاده کرده است! عناوین بخشی از کتابهای او: "ترجمۀ قرآن کریم به پارسی سره با مقدّمۀ بهاءالدّین خرّمشاهی، تبار آریایی یهود، تبار ایرانی پیامبر مکرّم اسلام(ص)، تاریخ حقوق در ایران باستان، از حکومت جهانی کوروش کبیر هخامنشی تا دولت تدبیر و امید حسن روحانی، تأثیر زردشت بر افکار و دین های جهان، پدافند غیرعامل در ایران باستان، بررسی نشانۀ شیر و خورشید بر پایۀ تاریخ چهارده هزار سالۀ ایرانی، و..." .



امید عطایی پژوهش گر ایران.فرتو از فرید کرامتی

21. امید عطایی)

امید عطایی فرد با نام کاربری سوشیانت مزدیسنا. مدیر انتشارات عطایی است که در زمینۀ تاریخ، فرهنگ و اندیشۀ ایران باستان فعّالیت دارد. او نیز نابغه و از اسپرانتیست های ایرانی است که مقالاتی هم به زبان اسپرانتو دارد. رشتۀ اصلی اش حسابداری است، امّا روش تحقیق در تاریخ را به خوبی بلد است و از اصل "تطبیق" در پژوهش هایش بهره می برد. امثال صفی زاده که ایران را تقریباً خاستگاه همه چیز در دنیا می دانند، صرفاً نقطه مقابل امثال پوپیرارند که ایران را عاری از هرگونه نمود تمدّنی دانسته اند و اگر این گروه اشکانیان را یونانی ذکر کرده اند، آن گروه نیز سقراط و افلاطون و ارسطو را ایرانی گفته اند! امّا عطایی اگر زیاد می داند، متقابلاً می داند که چه می داند و به دنبال چیست؟ او توان این را دارد که تمام دانسته هایش را در چند عنوان خلاصه کند؛ با اینهمه، هدفش آن چیزی نیست که باید باشد و از سر گرایشات باستانگرایی و باستانزدگی افراطی، اظهارات نادرستی نیز در زمینه های غیر تخصّصی خود داشته و مثلاً گفته است: "ما چون ایرانی هستیم، باید دینمان ایرانی باشد، نه سامی"!! من نمی دانم اساساً تعریف ایشان از دین چیست؟! اگر دین را به معنی برنامۀ زندگی و شامل مجموعه تعالیمی اعمّ از اعتقادات، احکام و اخلاق بدانیم که توسّط خدا برای هدایت بشر به واسطۀ پیامبر بر زمین نازل شده است، این میان ایرانی و سامی و آلتایی و... چه تفاوتی باهم خواهند داشت؟! وی هویّت ایرانی را برگرفته از عملکرد تاریخی سه تن: زرتشت، کوروش و فردوسی دانسته و در عین حال از آنانی است که خود فردوسی را هم زرتشتی تلقّی می کنند. نظراتش عمدتاً در کتابهایی مثل "پیامبر آریایی، ایران بزرگ و پادشاهی در استوره و تاریخ ایران" منعکس است. از دیگر آثارش: "دیباچۀ شاهنامه، منم کوروش شاه جهان، افسون فریدون، کعبۀ زرتشت"، و... . برخی از آثارش به شیوۀ داستان بلند(رمان) نوشته شده و از صنایع بدیعی نیز در نوشته هایش غافل نیست.

Image result for ‫عکس بهرام فره وشی‬‎

22. بهرام فره وشی)

اصالتاً اصفهانی، زادۀ ارومیه و دانش آموختۀ تمدّن، زبانها و ادبیّات ایرانی از فرانسه بود. زرتشتی مذهب بود، ولی هیچگونه تعصّبی نداشت و نوشته هایش کاملاً علمی و به دور از قضاوتهای احساسی است. دو فرهنگ پهلوی به فارسی و فارسی به پهلوی به همراه ترجمۀ آثاری از ایرانشناسان غربی از یادگارهای اوست. کتاب مشهور او "ایرانویج" نام دارد که شامل مجموعه مقالاتی در شرح فرهنگ و تاریخ آریاهای اوّلیه است. این بی تعصّبی نیز تنها به خاطر موبد نبودنش نیست؛ وگرنه کسی مثل موبد رستم شهزادی نیز که آثاری در فرهنگ و تعالیم زرتشتی از خود به جای گذاشته، از انسانهای بی تعصّب و آزاداندیش روزگار ما بود که به این زودی ها قابل تکرار نیست و متقابلاً آقای اسفندیار اختیاری نمایندۀ زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی که روحانی نیست، از متعصّبانی است که همواره مغرورانه هم وطنان زرتشتی را ایرانی ترین ایرانیان خطاب می کند!



Image result for ‫احمد کسروی‬‎

23. احمد کسروی)

یک کارشناس تاریخ می گفت: "من مطمئنّم که در 200 سال آینده کسانی پیدا خواهند شد که بگویند ما دو تا کسروی داشتیم!". سیّد احمد حکم آبادی تبریزی معروف به کسروی از نویسندگان جنجالی ایران معاصر است. این امر، به خاطر دوگانگی ظاهری او در آثاری است که در دو دورۀ متفاوت از عمرش از خود به جای گذاشته است. کسروی در دورۀ اوّل صاحب آثار ارزشمندی است چون: "شهریاران گمنام" که در آن زوایای تاریک سلسله ها و حکومتهای محلّی ایران پس از اسلام را روشن کرده و مورّخان را به بازنگری در داوری هایشان پیرامون اعتبار و اهمیّت هرکدام از حکومتهای ایران اسلامی و ضعیف و یا قوی تلقّی کردن آنها واداشته است؛ یا "تاریخ 18 سالۀ آذربایجان" که حوادث سرزمین آذریایجان در برهۀ زمانی حسّاس جنگ جهانی اوّل و مقداری قبل و بعد از آن را به تحریر آورده و از خطر فراموشی نجات داده است؛ یا "تاریخ مشروطۀ ایران" که نخستین اثر مدوّن در موضوع انقلاب مشروطۀ ایران است که نقش مردم و اصناف در آن به خوبی دیده شده و انقلاب مشروطه -به روال نوشته های قبل- تنها حاصل مجاهدت نظامیان و سیاسیان و روحانیان دانسته نشده است. این سه اثر ارزشمند، هرکدام زمینه ساز تحوّلی در نگارش آثار پس از خود در موضوعات مربوطه شدند. البتّه در آثار مذکور نیز -خصوصاً در تاریخ مشروطۀ ایران- رگه های ملّی گرایی و مذهب ستیزی و روحانیّت ستیزی (و به قول خودش و بسیاری از همفکرانش: خرافه ستیزی) را نشان می دهد و فی المثل به استثنای آیت الله سیّدمحمّد طباطبایی و سیّدعبدالله بهبهانی که از آنان تجلیل کرده است، مابقی روحانیون را به جرم خرده گیری بر مشروطه مذمّت می کند و آنان را عامل بدبختی و عقب افتادگی ملّت ایران معرّفی می نماید؛ امّا همین کسروی پس از تغییر قدرت در ایران از قاجار به پهلوی، به یکباره نقاب از روی انداخته و تندتر و بی پرواتر به اصل اسلام و تشیّع و روحانیّت تاخت و در آثاری مثل "شیعی گری" -به موازات دو اثر "صوفی گری" و "بهایی گری"- تمام عقده های درونی اش را بیرون ریخت. آثاری که نشانه ای از علمی صحبت کردن و استدلالات منطقی در آن نیست؛ چرا که او یک زبانشناس و حقوقدان بود و نه یک فقیه یا متکلّم یا محدّث یا مفسّر. کتابهای دیگرش نیز در این دوره، فاقد ارزش علمی و صرفاً سلبی و منفی نگرانه هستند. تا جایی که نهایتاً با نگارش کتاب "ورجاوند بنیاد"، به طور رسمی رویگردانی اش از دین اسلام و مذهب تشیّع را اعلام و مدّعی ابداع دین جدیدی به نام پاکدینی از طرف خود می شود! همچنین کسروی از جمله نویسندگانی است که در آثارش کلمات فارسی ابداعی از پیش خود را به کار برده که البتّه پس از وی مورد استقبال قرار نگرفتند. در مقام قضاوت دربارۀ شخصیّت او باید بگویم: من قائل به تغییر شخصیّت یا خطّ مشی کسروی نیستم و این رویکرد جدید در آثارش را ناشی از روبراه شدن وضعیّت زمانه برای او می دانم. او نیز مانند پورداوود در زمانی می زیست که فکر می کرد دوران اسلام و اسلامگرایی سر آمده و به راحتی بدون اینکه کسی جلودارش باشد، می تواند هرچه دلش خواست اظهار کند. از این بابت به نوعی دارای شخصیّتی ناقص تلقّی می شود. کسروی نهایتاً بعد از ارتداد، از طرف جمعیبت فدائیان اسلام ترور شد.


Image result for ‫کنت آرتور دو گوبینو‬‎


24. کونت گوبینو)

با نام کامل کونت ژوزف آرتور دو گوبینو، فرانسوی و در دورۀ ناصرالدّین شاه سه سال سفیر فرانسه در ایران بود. خاطرات این سه ساله اش را در کتابی با عنوان "سه سال در آسیا" به نگارش درآورده است که از کتابهای خواندنی در مورد حوادث آن دوران و بالاخص چگونگی پیدایش فرقۀ بهائیّت است. کتاب بسیار ارزشمندش در تاریخ ایران باستان "تاریخ ایرانیان" نام دارد که جلد اوّل آن با قلم فاخر و اشرافی میرزا ابوتراب خان خواجه نوریان ملقّب به نظم الدّوله ترجمه شده و نخستین بار در سال 1326 از سوی چاپخانۀ مطبوعات تهران به چاپ رسید و در دورۀ اخیر نیز انتشارات ثالث که کارش چاپ ترجمه های برتر است، این کتاب را به چاپ رسانده است. این کتاب از بهترین نمونه های "تطبیق" در تاریخ ایران است. در حدّ فاصل گذار تاریخنگاری سنّتی ایران به تاریخنگاری جدید یعنی از عصر ناصرالدّین شاه قاجار تا رضاشاه پهلوی، عدّه ای از تاریخنگاران ایرانی مانند اعتمادالسّلطنه، حسن پیرنیا(مشیرالدّوله)، و عبّاس اقبال آشتیانی به اشتباه به جای تطبیق، شیوۀ "التقاط" را در پیش گرفتند و مؤلّفه های تاریخنگاری سنّتی  و تاریخنگاری جدید را باهم مخلوط کردند؛ امّا گوبینو در این دوره، تنها مورّخی است که از اصل تطبیق بهره برده است و روش کارش باید سرلوحۀ دیگر فعّالان در عرصۀ تاریخ ایران باستان قرار گیرد. گوبینو شیفتۀ فرهنگ آسیا و مسلّط به برخی از زبانهای شرقی ازجمله فارسی بود. نابغه است؛ امّا نظراتی هم خاصّ خودش دارد که در دنیای امروز پذیرفتنی نیست. از جمله در جوانی کتابی نوشت به نام "اظهار نظر در مساوی نبودن نژادهای بشر" و در آن به نظریۀ برابری نژادی تاخته و نژادها را دارای تفاوت و برتری برخی بر برخی دیگر عنوان کرده است. از این رو عدّه ای او را نخستین تئوری پرداز جنگهای جهانی می دانند. کتاب مشهور دیگرش "ادیان و فلسفه های آسیای مرکزی" است.



https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/7/7a/Mohit_tabatabaie.jpg

25. سیدمحمّد محیط طباطبایی)

اگر در ایران معاصر تنها دو نفر در عرصۀ تاریحنگاری داشته باشیم که کارشان درست باشد، بی شک آن یکی نیز مرحوم محیط طباطبایی است. وی زادۀ زوارۀ اصفهان و دانش آموختۀ حقوق، تاریخ و جغرافیا بود و با آنکه  تحصیلات رسمی دانشگاهی نداشت، از استادان معتبری بود که مقالات و سخنرانی هایش همواره برای اساتید و دانشجویان معتبر و محلّ ارجاع بوده است. حافظه ای قوی داشته و همیشه سخنان و نظرات تازه در چنته آماده داشت؛ تا جایی که هنگام سخنرانی هایش، تمام فضای سالن از اساتید و دانشجویان پر می شد و بسیاری مجبور می شدند روی زمین بنشینند. وی به همراه مرحوم رجبی تنها مورّخان در ایران معاصر -حدّاقل تا آنجایی که من سراغ دارم- بودند که در هیچ یک از گرایشات و تعلّقات خاطر مذهبی، ملّی و قومی_محلّی خود یا تحسین پیشرفت های تمدّنی غرب دچار افراط نشده و اجازه ندادند هیچکدام از اینها، موارد دیگر را تحت تأثیر قرار داده و کمرنگ کند. از این رو یک الگوی موفّق تعادل در تاریخ نویسی به شمار می روند. آثارش که بیشتر به صورت مجموعه مقاله به چاپ رسیده، عمدتاً در زمینۀ تاریخ ادبیّات بوده و در آنها علاوه بر واکاوی احوال شاعران بزرگی مانند حافظ، سعدی، خیّام و فردوسی، به تصحیح و زدودن اشتباهات تاریخی پرداخته است؛ چنانچه به ویرایش و تصحیح برخی از کتابهای قدیمی نیز همّت گماشته است. دیوان اشعاری هم دارد که در آن روح تعهّد به میهن و فرهنگ و سنّت های ایرانی و اسلامی موج می زند. دقّت نظر و دلسوزی او برای کشف و بازگویی حقیقت در عرصۀ تاریخنگاری کم نظیر است.




امید شمس آذر
۰۱ دی ۹۶ ، ۱۴:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

وقتی وسایل ارتباط جمعی اینقدر آدم ها را از هم دور کرده اند

این عصر عصر ارتباطات است

یا عصر بی ارتباطی ها ؟!

***

 

چرا برخلاف کامیون ممنوع

طرح شاسی بلند ممنوع در خیابانها اجرا نمی شود؟

***

 

سلماس چه تخلفی کرده بود

که شطرنجی شد؟

***

 

ملت ما بیدار است

از آمریکا هم بیزار است

اما افسوس جوانانش بیکار است

***

 

- قرمزی یا آبی؟!

: هیچکدام، تیم ملی

البته رنگ دوم تیم ملی هم قرمز است.

***

 

خدا را شکر آب شور یخ نمیبندد

وگرنه چشمهایم از شدّت بغض ترکیده بود

***

 

آنجا که قدرت منطق کارآمد نشد

منطق قدرت حاکم است.

***

 

هرگاه در عرصۀ اقتصاد حذف مطلق واردات امکان پذیر باشد

در عرصۀ ادبیات هم سره نویسی امکان پذیر خواهد بود.

***

 

- کجا؟ مگه نمیبینی چراغ قرمزه؟

: چیه؟ مگه نمیبینی وانتم آبیه؟

***

 

- "دعا کنید باد بیاد".

: برو کنار بذار باد بیاد!

***

 

آقا محسن! غبار فتنه فرونشسته یا روی موسوی و کرّوبی نشسته؟

محکوم کردن فتنه کافی نیست، محکوم کردن سران فتنه هم لازم است.

***

 

الحمدلله که ملّت ما مرحلۀ مرده پرستی را رد کرده

و به مرحلۀ "محتضر پرستی" رسیده است.

باز جای شکرش باقی ست.

***

 

ترک ها به جوان می گویند: گنج.

کاش ما هم بدانیم واقعیّت همین است.

***

 

حدّ فاصل نیم رخ و تمام رخ می شود سه رخ

یا

سه چهارم رخ؟

***

 

اگر قطار خالی نمی شد

هلیکوپتر مجبور نبود اینهمه بالا برود

***

 

آن اندازه ای که روی کوروش جولان کرده اند

روی جمشید جولان کرده بودند،

اکنون یک شخصیّت کاملاً تاریخی بود.

***

 

 

 

 

امید شمس آذر
۰۱ دی ۹۶ ، ۱۴:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

     دوستان دیروز، دشمنان امروز

یهودیّه که تا این زمان مستعمرۀ ایران بود، بعد از حملۀ اسکندر مستعمرۀ یونان شد؛ تا سال 160 ق.م که علیه یونان قیام می کنند و حکومت مکابیان را تشکیل می دهند که به مدّت 100 سال یعنی تا زمان تسلّط امپراطوری روم بر آنجا ادامه داشت. 60 ق.م سال پایان دولت مکابی ها و 70 میلادی سال ویرانی دوبارۀ معبد سلیمان است. شمعدان هفت شاخه یا "منورا" که به عنوان نماد سنّتی یهود شناخته می شود، مربوط به دورۀ مکابیان است. ستارۀ شش پر یا "هگزاگرام" که نماد کنونی رژیم صهیونیستی بوده و به دروغ ستارۀ داوود نامیده می شود، تنها شبیه به علامتی است که حضرت داوود(ع) بر روی سپر خود نقش کرده بود و عین آن نیست و ریشه ای نیز در تاریخ یهود ندارد. ستارٖۀ داوود در اصل -آنطور که در شکل زیر می بینید- ستاره ای تو پُر بوده و از 12 مثلّث متساوی الاضاع هم اندازه تشکیل شده که اعداد 1 تا 12 نیز در داخل هرکدام از آنها با منطق خاصّی نوشته شده است؛ به طوری که جمع اعداد مثلّث های کوچک درونی و بیرونی هر دو برابر 39 است، جمع اعداد هرکدام از مثلّث های کوچک تشکیل دهندۀ سه ضلع مثلّث بزرگ رو به پایین برابر 40 است، جمع اعداد هرکدام از مثلّث های کوچک تشکیل دهندۀ سه ضلع مثلّث بزرگ رو به بالا برابر 25 است، و... .

http://www.islam-einstein.com/wp-content/uploads/2011/01/untitled.jpg


بعد از دولت مکابی ها و ویرانی دوبارۀ معبد سلیمان، حضرت عیسی(ع) ظهور کرد که سوّمین منجی یهود بعد از موسی(ع) و کوروش بود. بعد از ظهور عیسی(ع) عدّۀ قلیلی به او ایمان آورده و مسیحی نامیده شدند، ولی اکثریّت به او ایمان نیاوردند. مسیحیّت در کل یک دین سیاسی است. مسیح/ماشیح نیز به معنی نجات دهنده است که نزد مسیحیان و مسلمانان، لقب حضرت عیسی(ع) است؛ با اینحال یهود او را قبول نکرده و در صدد قتلش نیز برآمدند. برای همین از سال 70 میلادی تاکنون، یهودیان منتظر ظهور مسیحای سوّم خود هستند. امّا منجی در میان مسیحیان -که از این به بعد سرنوشتشان متفاوت از یهودیان رقم می خورد- داستان دیگری دارد.

هنگام ظهور عیسی(ع)، فلسطین تحت حاکمیّت روم بود که مسیحیان را تحت تعقیب و آزار و شکنجه قرار می دادند. تدریجاً به دلایل سیاسی و نظامی و خصوصاً شکست ارتش روم از ساسانیان، زمینۀ پذیرش دین مسیحیّت در قلمرو امپراطوری فراهم شد؛ منتها در راه گسترش کمّی آن، از کیفیّتش زده شد و مسیحیّت نیز که مانند یهودیّت دچار تحریف شده بود، صرفاً به عنوان پیکر جدید دین میترایی ایفای نقش کرد. به نظر می رسد تعقیب و گریز میترائیان در اوایل دورۀ ساسانی که دولت به چشم هوارداران اشکانیان به آنان می نگریست، در این امر تأثیرگذار بوده باشد. باری، نحلۀ کاتولیک را "کنستانتین" پلورالیست مسلک در 312 ق.م پایه گذاری کرد که عقایدش التقاطی بود و از مهرپرستی(میترائیسم) و هندوئیسم مایه هایی داشت، از جمله: تثلیث یا سه گانه پرستی. هندیان قائل به تثلیث "برهمن، ویشنو، شیوا" بودند که از این میان برهمن/شکّی می آفریند، ویشنو حفظ می کند و شیوا از بین می برد (= کاشت، داشت، برداشت!). نظیر این تثلیث که در آیین زروان نیز به گونۀ "زروان، اهورامزدا، اهریمن" وجود دارد، وارد یهودیّت شده و در کابالا با عنوان "یهوه، سفیراهای خیر، سفیراهای شر" معرّفی شد؛ امّا به نظر می رسد تثلیث موجود در مسیحیّت کاتولیک، بیشتر تحت تأثیر تثلیث موجود در آیین مهری باشد؛ بویژه اینکه در آیین مهر برخلاف آیین برهما و زروان و یهود، مسئلۀ "شرور" بدیگونه مورد توجّه نیست. به هرحال مسیحیان نیز قائل به تثلیث شده و معتقد شدند که: God سه جلوه دارد که Father (پدر) به Son (پسر) دستور داد که به کمک Holy spirit (روح القدس) به زمین بیاید و خدا شود، بار دیگر می آید تا نجات بخشد. البتّه ماهیّت تثلیث مسیحی به این آسانی هم نیست؛ ولی می بینید که از نظر آنان خدای پسر دو ظهور دارد: یکی که روی زمین آمد و خدا شد، دیگری باری که می آید تا نجات بخشد. روی این اساس، مسیحیان عیسی(ع) را هنگام نبوّتش -برخلاف یهود- انکار نکردند. هرچند در حقّش دچار اغراق شدند.

از زمان تهاجم رومیان، یهودیان به کلّی آواره شده و به صورت اقلّیتهای پراکنده در سرزمینهای مختلف زندگی می کردند و هیچگاه موفّق به تشکیل حکومت مجدّد نشدند. در زمان فتح فلسطین به دست مسلمانان نیز، ساکنان عمدۀ آنجا مسیحیان بودند که ازقضا یکی از شروط خود برای تسلیم در برابر مسلمانان را این قرار دادند که: آنان اجازه ندهند یهودیان به سرزمینشان وارد شوند و برایشان مزاحمت ایجاد کنند. قدس برای مسلمانان اهمّیت فراوان داشت و مسجدالاقصی (با گنبد سبز) که بر ویرانه های هیکل سلیمان بنا نهاده شده، قبلۀ نخست مسلمانان بود و مسجد صخره نیز (با گنبد طلایی) در حوالی آن بر محلّ معراج پیامبر اسلام (ص) ساخته شده است. در اوایل ظهور اسلام، اقوام نیمه ترک خزر که در شمال دریای کاسپین(مازندران) می زیستند، طیّ یک تاکتیک سیاسی_نظامی به دین یهودیّت گرویدند که به این خاطر نیز، بیشتر از دیگران زمینۀ پذیرش تحریفات جدید را داشتند. (دریای کاسپین/قزوین که به نامهای هیرکانی/گرگان و دیلمان و طبرستان نیز معروف بوده و به هرحال از نام اقوام ساکن سواحل جنوبی خود نام گرفته یود، بعدها به نام آنان دریای خزر نامیده شد. با نامیده شدن طبرستان تاریخی به نام مازندران اسطوره ای -که محلّ دقیق آن مشخّص نیست- و به تبع آن، تغییر نام دریای طبرستان نزد ایرانیان به نام بی مسمّای دریای مازندران از سوی حکومت پهلوی، دست ایران برای دفاع از نام قدیمی این پهنۀ آبی تا حدّ زیادی بسته شد. جا دارد که دولت ایران به همان اندازه ای که روی جعل نام خلیج فارس حسّاسیت دارد، روی این قضیه نیز حسّاس باشد). یهودیّتی که حساب خود را بعد از ظهور عیسی(ع) با مسیحیان مشخّص کرده بود، در دورانهای بعدی بویژه پس از ظهور اسلام و شکوفایی تمدّن عظیم آن، به تدریج مسیحیّت را زیر سلطۀ خود گرفت و به جای آنکه خود به مسیحیّت و سپس به اسلام بگرود، ترتیبی داد که اکنون تورات و انجیل که با نام عهد عتیق و عهد جدید به عنوان کتاب مقدّس شناخته می شوند، اوّلی هم مورد اعتقاد یهودیان و هم مسیحیان است، ولی دوّمی فقط مورد اعتقاد مسیحیان بوده و مورد اعتقاد یهودیان نیست. بدینگونه زمینه برای پذیرش عقاید یهودی در میان مسیحیان فراهم شد و بعدها نحلۀ "صهیونیسم" که به معنی انتظار ظهور منجی و تجدید حکومت داوود و سلیمان در فلسطین بود، شکل گرفت. نام صهیونیسم، خود از نام "صهیون" گرفته شده که عبارت از تپّه ای است که مسجدالاقصی بر ویرانه های هیکل سلیمان بر آن قرار دارد و نمادی است از این انتظار.

توطئه های یهود علیه اسلام از بدو ظهور آن -و بلکه قبل از ظهور آن- تا به امروز بحث بسیار مفصّلی است و مجالی دیگر می طلبد. از طرح ریزی قتل عبدالله پدر پیامبر گرامی اسلام (ص) برای جلوگیری از به دنیا آمدن آن حضرت(ص) -طبق نشانه هایی که سراغ داشتند- تا اختصاص بیشترین کارشکنی ها در جریان تبلیغ رسالت پیامبر(ص) و انجام بیشترین غزوه ها با ایشان و پی ریزی فتنۀ "سقیفه" و انشقاق امّت اسلام، با جعل احادیث دروغین از زبان پیامبر(ص) -معروف به اسرائیلیّات- و بسیاری پرونده های دیگر، همه و همه به گواهی تاریخ، کار یهود بوده؛ تنها تا جایی که به این فراز مربوط است، به ذکر این نکته بسنده می کنیم که: طبق عقیدۀ برخی مورّخان،حملۀ همزمان مغولان از شرق و صلیبیان از غرب به جهان اسلام نیز، به تحریک یهودیان بوده است. جنگهای صلیبی در اصل با درخواست امپراطوری بیزانس برای جلوگیری از پیشروی سلجوقیان در روم و با جاانداختن شعار باز پس گیری بیت المقدس از مسلمانان در بین سربازان مسیحی شروع شد. مسیحیان هیچوقت به این آرمان خیالی خود نرسیدند و این جنگها با رهایی دوبارۀ قدس و بازافتادنش به دست مسلمانان پایان یافت؛ ولی در آن زمان توانست هدف امپراطوری روم را تدمین کند. دستاورد جنگهای صلیبی برای مسیحیان، آغاز دورانی به نام "رنسانس" (نوزایی) بود که آن نیز با هدایت یهودیان، نهایتاً ماهیّتی جز تضعیف و به حاشیه راندن اخلاق و تدیّن به اسم پیشرفت علمی پیدا نکرد. فرقۀ پروتستان به معنی "معترضان" در این زمان به رهبری "جان کالون" و "مارتین لوتر" یهودی در دل مسیحیّت پا گرفت که مشخّصۀ بارزش، مسامحۀ آن بر سر میزان حضور و ایفای نقش مذهب در زندگی فردی و اجتماعی انسانهاست. بدینگونه، مسیحیّت و یهودیّت دوباره در قالبی دیگر به هم رسیدند. نگارنده در جایی دیگر این روند را توضیح داده ام.

در میان حدود 400 الی 500 فرقۀ پروتستان، فرقه ای وجود دارد به نام "پیوریتن" که با سه شاخص: 1- گرایش به کتاب مقدّس، 2- موعودگرایی و 3- هزاره گرایی شناخته می شوند. اندیشۀ صهیونیسم تحت تأثیر این سه گرایش بر اساس بخشی از انجیل تحت عنوان "مکاشفات یوحنّا" شکل گرفت که موضوع آن پیشگویی های مربوط به آینده است و در عصر ما مانند کتاب "نوستر آداموس" بسیار مورد مصادرۀ به مطلوب از سوی گروههای گوناگون قرار گرفته است. این اندیشه ظاهراً تا زمانی که سیاسی نشده، جنبۀ منفی خاصّی ندارد. صهیونیسم سنّتی عقیدۀ پیوریتن ها است که صرفاً دینی و فرهنگی بوده و در عین انتظار پیش گفته، معتقد است: قوم یهود حق ندارد قبل از ظهور منجی، حکومت تشکیل دهد؛ زیرا آنطور که در زمانهای قبل، بعد از ظهور موسی(ع) و بعد از ظهور کوروش بود که یهودیان به ارض موعود رفتند، امروز هم یهودیان قبل از ظهور ماشیح نمی توانند دولت یهودی در فلسطین تشکیل دهند؛ امّا قضیه از آنجا شروع می شود که یهود می خواهد روی علّت این نهی که همانا نتیجۀ سرپیچی شان از ایمان آوردن به دین مسیح(ع) و سپس دین پیامبر خاتم (ص) بوده، سرپوش بگذارد. مسلمانان و مسیحیان هردو حضرت عیسی(ع) را میسح آخرالزّمان می دانند، تنها با این تفاوت که مسلمانان معتقدند منجی اصلی حضرت امام مهدی(عج) بوده و عیسی(ع) نایب و معاون اوست که اندکی بعد از او ظهور می کند؛ امّا ماشیح یهودیان -به دلیلی که گفته شد- وجودی گنگ و مبهم بوده و معلوم نیست که منظور از وی چه کسی است؟ از این رو تنها پیروان آخرین و متکاملترین دین الهی یعنی امّت اسلام می توانند به اسم مقدّمه برای حکومت جهانی موعود، تشکیل حکومت دهند که این خود موجّه ترین دلایل برای مشروعیّت و گسترش دایرۀ نفوذ یک حکومت در جهان و البتّه به همان میزان نیز مسئولیّت آورترین آنهاست. و البتّه در میان امّت اسلام نیز اهل سنّت عملاً امکان چنین اقدامی را ندارند و این فقط شیعه است که می تواند موفّق به این امر شود. بدینسان صهیونیسم سیاسی در تقابل مستقیم با اندیشۀ اسلام شیعی تئوریزه شد: اینکه ما به هرحال حکومت خود را تشکیل می دهیم، منجی هم بیاید یا نیاید، اهمّیت چندانی ندارد!


     افق فردا

کابالا هم جادو_جنبل دارد و هم پیشگویی. صهیونیست ها که نوعاً مذهبی هستند، به خاطر پیشگویی ها به کابالا توجّه دارند و فراماسون ها که غیر مذهبی هستند، به خاطر جادو_جنبل های آن. در مورد فراماسونری هم قبلاً توضیح داده ام. دو گروه بازرگانان و پیوریتن ها، کشور ایالات متّحدۀ آمریکا را تأسیس کردند که گروه اوّل فراماسون مسلک و گروه دوّم صهیونیست بودند. پیوریتن ها دوست داشتند آنجا را نیواسرائیل بنامند که بازرگانان مخالفت کردند؛ ولی توافق کردند که 8 سال حکومت دست اینها باشد و 8 سال دست آنها. اکنون دو حزب سیاسی عمدۀ آمریکا یعنی دموکرات ها و جمهوری خواهان به ترتیب دنبالۀ بازرگانان و پیوریتن ها هستند که نشان اوّلی "خر" و نشان دوّمی "فیل" است. در میان حیوانات، خر نماد سکس و فیل نماد خشونت است. این دو عامل، همیشه موانع اصلی سیر الی الله در میان بزرگان دین ما برشمرده شده اند که از آن میان هم، غلبه بر غضب، به مراتب از غلبه بر شهوت سخت تر است. جالب که در داستان ایرانی "ضحّاک" که دو مار سیاه روییده بر شانه های او مغز جوانان ایران را می خورده اند، طبق نقوشی که مربوط به این داستان بوده و در حفّاری های باستانشناسی به دست آمده، چهرۀ یکی از این مارها شبیه خر و چهرۀ دیگری شبیه فیل نمایش داده شده است. یعنی همین دو عامل هستند که مغز جوانان را می خورند! انسانهای شهوتران و انسانهای غضبناک نیز در طول زندگی خود -و نه مادرزادی یا بر اثر حوادث و مشکلات- رفته رفته چهره ای شهوانی شبیه خر (چشم خمار و لب آویزان و گوش دراز) و چهره ای خشن شبیه فیل (چشم و ابروی متراکم و لب باریک و دماغ باد کرده) پیدا می کنند. از این رو در مقام تمثیل می توانیم "اصحاب فیل" دوران خود را -که در پی تخریب خانۀ خدا هستند- همین صهیونیست ها بدانیم و جریان فراماسونری را که برخی همان "دجّال آخرالزّمان" تلقّی کرده اند، در اصل عبارت از خر دجّال بدانیم. عملکرد رؤسای جمهور آمریکا نیز نشان می دهد که دموکرات ها همواره در زمان حکومت خود به دنبال ترویج بی بندوباری اخلاقی در سراسر جهان بوده اند و جمهوری خواهان نیز به دنبال ترویج جنگ و خشونت. در دوره های اخیر، این مرزبندی کمرنگ تر شده و این دو گروه باهم به ائتلاف رسیده اند، تا جایی که دونالد ترامپ رییس جمهور کنونی آمریکا، در باطن یک دموکرات بوده و در ظاهر جمهوری خواه است. هرچند جمهوری خواهان مدّعی اند به خاطر ترور برخی رؤسای جمهور هم حزبی شان و تک دوره ای شدن برخی دیگر، هنوز سهم 50 درصدی خود از مدّت زمان حکومت را نگرفته اند، امّا کشور ایالات متّحده در اصل از آن دموکرات ها است.

صهیونیسم جدید را انگلستان در سال 1882 م پایه ریزی کرد. انگلستان جزء اتّحادیّۀ اروپا نیست، ولی جزء رؤسایش هست."جان نلسون داربی" رهبر پروتستان های انگلستان، اوّلین بار صهیونیسم سیاسی را مطرح کرد که در تلاقی با اندیشۀ صهیونیسم سنّتی است. "ویلیام بلاکستون" در سال 1891 م به "بنجامین هریسون" رییس جمهور وقت آمریکا نامه ای نوشت با امضای 412 تن از بزرگان اوانجلیست آمریکا که: «تشکیل دولت یهودی در فلسطین، وظیفۀ تاریخی توست». "تئودور هرتزل" نیز در سال 1896 کتاب دولت یهودی را نوشت و صهیونیسم سیاسی را تئوریزه کرد. علامت صهیونیست های جدید، دیگر منورا نیود، بلکه ستارۀ شش پر پیش گفته بود. جالب اینکه در تشکیل دولت بعدی صهیونیستی، یهودیان اسرائیلی الاصل نقش چندانی نداشتند و تشکیل دهندگان عمدتاً از اقوام یهودی شدۀ بعدی از جمله خزر ها بودند که شرحشان گذشت. نظریّه پردازان صهیونیسم برای سرپوش گذاشتن روی این قضیه و «اسرائیلی معرّفی کردن اسرائیلی ها»، متمسّک به دروغ تاریخی پراکندگی و آوارگی هزار و چند صد سالۀ یهودیان در اقصی نقاط جهان شدند.

یهودیان در سرتاسر قرون وسطی در اروپا منفور بودند و مسیحیان آنان را به طعنه موش می نامیدند. دلایل متعدّدی برای این عنوان ذکر شده، از آن جمله: 1- شباهت های زندگی یهودیان با زندگی موش ها؛ اینکه آنان شدیداً اهل پنهانکاری بودند، زادولدشان زیاد بوده و سریع تکثیر می شدند، بهداشت را هم رعایت نمی کردند، و... . 2- شباهت نام موشه یا موسی با نام ماوس یا موش. 3- در روایتی آمده که خداوند گروهی از یهودیان متخلّف را به شکل موش مسخ کرده بود... . بعد از شکل گیری صهیونیسم مسیحی، برنامه های تبدبل تدریجی این تنفّر به دوستی شروع شد و حتّی در بین کودکان نیز با ساخت کارتونهایی نظیر "میکی موس"، "دامبو" و "تام و جری" توسّط کمپانی والت دیسنی که در دست سرمایه داران یهود است، رفته رفته موش را به عنوان یک حیوان محبوب و دوست داشتنی جا انداختند. اینها همه نشان از همصدایی موجود در بین یهودیان و حرص آنها برای به دست گیری قدرت برتر و همچنین اعتقادشان به برنامه های بلندمدّت است. در این میان پیوریتن ها پروسه ای طرّاحی کردند که بایست مرحله به مرحله اجرا شود. عبارت از: 1) تا سال 1900 م پراکندگی یهودیان، 2) تا سال 1950 م تأسیس دولت یهودی، 3) تا سال 2000 م بنای هیکل سلیمان، 4) 2007 م جنگ آرماگدون و 5) نهایتاً ظهور مسیح. از این رو در ابتدا که صهیونیسم در بین مسیحیّت و با هدف گسترش یهودیان در جهان شکل گرفته بود، در مرحلۀّ بعدی و به منظور جمع شدن یهودیان در فلسطین و تشکیل دولت یهودی، صهیونیسم یهودی نیز شکل گرفت. در مرحلۀ سوّم فراماسون ها با صهیونیست ها دوست شدند و اینجا بود که برای تخریب مسجدالاقصی و بنای هیکل سلیمان می بایست صهیونیسم مسلمان شکل گیرد و یرای مرحلۀ چهارم نیز صهیونیسم بودایی. به عبارتی دیگر صهیونیسم مسیحی برای حسّاسیت زدایی مسیحیان و دوستی آنان با یهودیان است، صهیونیسم یهودی برای پذیراندن نحلۀ صهیونیسم در بین یهودیان است، صهیونیسم اسلامی برای رفع حسّاسیت مسلمانان از قدس است و صهیونیسم بودایی برای نبرد نهایی. امّا آنان معتقد بودند که بنای هیکل را فقط باید یهودیان محقّق کنند.

اوّلین بار که مسیح آمد، مسیح بر معبد یهودی آمد که امپراطوری روم هم بود. برای همین باز باید امپراطوری روم و دولت یهود شکل بگیرد تا مسیح بیاید. در راه پراکندگی یهود هم، انگلستان از هلند یهودی جذب کرد. آن زمان دو نحلۀ مذهبی و روشنفکر در بین یهودیان بودند که به درد تشکیل دولت نمی خوردند. برای همین فرقۀ سوّم را به وجود آوردند. جنگ جهانی اوّل راه افتاد که امپراطوری عثمانی فروبپاشد و همۀ سرزمینها مستقل شوند، الّا فلسطین که همچنان در دست انگلیس باقی ماند. مسلمانان فلسطین از سر طمع، زمین های خود را به قیمت کلانی به یهودی های مهاجر فروختند که در این قضیه "سیّد ضیاءالدّین طباطبایی" فراماسون ایرانی، نقش اصلی را بر عهده داشت. یهودیان اینگونه از 3 به 11 درصد رسیدند. با مقاومت "عزّالدّین قسّام" این روند متوقّف شد. هنگامی هم که یهودیان به اشغال فلسطین روی آوردند، ابتدا به قول خودشان مؤدبّانه به مسلمانان بومی آنجا گفتند که: «دیگر از این سرزمین بیرون بروید که می خواهیم دولت یهودی تشکیل دهیم». وقتی آنها با زبان خوش حاضر به ترک خانه و کاشانۀ خود نشدند، مجبور شدند آنها را قتل عام کنند!

در برابر ادّعای مسیحیان و اوانجلیست ها (انجیلی ها) بر جهان، "هیتلر" که علامتش صلیب شکسته بود، جنگ جهانی دوّم را راه انداخت تا بر جهان مسلّط شود. در خلال جنگ جهانی دوّم، واقعۀ کشتار گروهی از یهودیان توسط هیتلر رخ داد که با بزرگنمایی از طرف آنان و این ادّعا که هیتلر تعداد 6000000 یهودی یا بیشتر از آن را در کوره های آدم سوزی زنده زنده سوزانده و حتی از روغن آنها صابون درست کرده است!، به "هلوکاست" معروف شد؛ در حالی که به گواهی تاریخ، در اروپای آن زمان این مقدار یهودی و بسیار کمتر از این زندگی نمی کرده اند که بخواهند نسل کشی هم بشوند. دربارۀ هلوکاست باید به این نکته توجّه داشت که: منظور یهودیان، گرفتن انتقام نازی ها از فلسطینیان نیست که بگوییم "حالا که می خواهید دولت تشکیل دهید، چرا در همان آلمان تشکیل نمی دهید و آمده اید سروقت فلسطین؟"؛ بلکه منظور، مظلوم نمایی و القای اندیشۀ قربانی شدن یهودیان برای سوّمین بار در طول تاریخ در راه تشکیل دولت است (= تا سه نشه بازی نشه!). یعنی: «اگر یک دولت مستقل برای خودمان داشتیم، اینگونه مورد آزار و اذیت قرار نمی گرفتیم. حال که برای بار سوّم تاوانش را پرداختیم، دیگر بیشتر از این درنگ جایز نیست و باید هرچه سریعتر دست به کار تشکیل دولت شویم». طبق این منطق، برنامۀ تشکیل دولت یهود، ربطی به محلّ قربانی شدن آنها نخواهد داشت. وقوع انقلاب اسلامی ایران، این پروسه را به هم ریخت. در این میان، فرقۀ حجّتیه که نمونۀ صهیونیسم سنّتی در بین شیعه بوده و از این لحاظ نقطه مقابل اندیشۀ سیاسی انقلاب اسلامی به شمار می رود، به احتمال بسیار توسّط یهود سر برآورده است.

صهیونیسم مسلمان، همان جریان های تروریست سلفی و تکفیری از جمله وهّابیت و در این اواخر "داعش" است که در طول سالهای اخیر تا حدّ زیادی به هدف اصلی خود نایل آمد که آن نه گاف طنز آمیز "دولت اسلامی عراق و شامات"، که مشغول کردن مسلمانان به مبارزه با آنان و غفلتشان از مسئلۀ اصلی جهان اسلام یعنی فلسطین و ایجاد حاشیۀ امن برای رژیم صهیونیستی و تداوم "حیات نباتی" آن رژیم و تأخیر در نابودی اش بود. یعنی درست همان کاری که امپراطوری روم با سربازان صلیبی انجام داده بود؛ و جالب اینکه اکثریّت بدنۀ داعش بومیان منطقه هم نبودند، بلکه مسیحیان اروپایی بودند! صهیونیسم بودایی نیز همین تحرّکات اخیر دولت میانمار در نسل کشی مسلمانان ساکن آن کشور است که گویا وقتی مشاهده کرده که دیگران اعم از یهودیان و مسیحیان و در مقطعی شمنیست ها (یعنی مغولان) مسلمانان را می کشند، خواسته از آنان عقب نماند! و البتّه که اگر جهان اسلام داری وحدت کافی بود، دچار این ذلّت ها نمی شد. گفتنی است عمدۀ بودایی های جهان در اصل مانوی اند و مبنای دینشان بر ثنویّت (دوگانه پرستی) مانوی است اقلّیت سنّتی آنان که در آسیای جنوب شرقی به سر می برند، به درد اندیشه های صهیونیستی می خورند.

اتّحادیّۀ اروپا تشکیل شد که نمونه ای از امپراطوری روم بود. چون آمریکا و اسرائیل مجری آرماگدون/هرمجدون هستند و ما باید کشته شویم، به همین خاطر سلاحهای کشتار جمعی که برای ما اشکال دارد، برای آنها اشکال ندارد. در سال 1967م اسرائیل می توانست سوریه را بگیرد، ولی رییس جمهور فرمان داد عقب نشینی کنند؛ چون هنوز فاز بعدی شروع نشده بود. آمریکا در حمله به عراق، لیستی از مکانها و شخصیتهای مذهبی عراق در دست داشت که از طرف انگلیس بود و بر اساس آن عمل می کرد. به قول حجّةالاسلام طاهریان: «ساده لوحانه است که فکر کنیم آمریکایی که تمام نفت منطقه را هرگاه اراده کند در دست دارد، از آن سر دنیا به خاطر نفت به منطقه آمده است». طرح ناکام "خاورمیانۀ بزرگ" و بعد از آن، مسئلۀ انتقال پایتخت رژیم صهیونیستی به بیت المقدس هم در واقع اجرای آرزویی دیرینه است که خود تشکیل دولت صهیونیستی -که هنوز نزدیک به هفتاد سال است که به طور کامل محقّق نشده- بخشی از آن است.


     نتیجه گیری

از آنچه گفته شد، عاید می شود که علّت کینۀ یهود نسبت به اسلام و بخصوص اندیشۀ سیاسی شیعه از کجا سرچشمه گرفته و تا چه اندازه ای می باشد؟ از این رو مسئلۀ تقابل ما با رژیم صهیونیستی، فقط مسئلۀ اشغال سرزمین فلسطین، و علّت به رسمیّت نشناختنش از سوی ما -آن هم نه به عنوان یک کشور بلکه کلاً به عنوان یک مکان-، تنها حمایت از مردم مظلوم فلسطین نیست؛ بلکه در کنار آن و مهمتر از آن، مسئلۀ تقابل بین حاکم شدن تفکر توحیدی و یا تکفیری بر سرنوشت انسانهای جهان است. صهیونیسم با این سوابق نژادپرستی و ادّعای قوم برگزیده بودنش، هیچگاه قانع به توسعۀ ارضی در فلسطین از نهر تا بحر نبوده و حتّی قانع به اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات هم نخواهد بود؛ بلکه هدف او، سیطرۀ سیاسی بر کلّ منطقه و سیطرۀ فکری و فرهنگی بر تمام جهان است. از این رو ما هم به این قانع نیستیم که: فلسطین باید آزاد شود؛ بلکه هدف اصلی ما افزون بر آن، این است که: «اسرائیل باید از صفحۀ روزگار محو شود». و این یک شعار نیست!


پایان


امید شمس آذر
۰۱ دی ۹۶ ، ۱۲:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام در توصیف خدمت رسانی آسمان و زمین می‌فرمایند:

... بدانید زمینى که شما را بر پشت خود مى برد، و آسمانى که بر شما سایه مى گسترد، پروردگار شما را فرمانبردارند. و برکت آن دو بر شما نه از راه دلسوزى است، و نه به خاطر جستن نزدیکى، و نه به امید خیرى است که از شما دارند، بلکه به سود شما مامور شدند و گردن نهادند، و براى مصلحت شما بر پاشان داشتند، و ایستادند... 

حضرت در جای جای سخنان خود نگاه توحیدی را به مخاطب تزریق می‌فرمایند، در این عبارت زمین و آسمان را همچون دو موجود زنده ، مطیع و فرمانبردار خداوند معرفی فرمودند. زمین همچون اسبی رام و نجیب شما را بر پشت خود می‌برد و آسمان با همه عظمت و بزرگی خود به سود و مصلحت شما گاهی سایه می‌افکند ، گاهی باران ، گاهی برف و گاهی طوفان و سیل و عذاب. همه‌ی اعمال آسمان و زمین ، گردن نهادن به أمر خداوند حکیم است و بس.

این دو موجود نه از سر دلسوزی برای ما انسان‌های عصیان‌گر و قدرنشناس خدمت می‌کنند و نه امید خیری دارند که البته اکثر انسان‌ها چیزی جز شر برای این دو موجود عزیز به ارمغان نمی‌آورند. پس اصل توحید و خالقیّت و ربوبیّت و مدیریت یگانه‌ خالق هستی بخش را همچون گوهری در خزینه سینه‌ی خود حفظ کنیم و همه اتفاقات دنیا را با نگرش توحیدی تحلیل و قضاوت کنیم ان‌شاءالله.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۷ آذر ۹۶ ، ۱۲:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

     مقدّمه

بیش از 4500 سال از بنای شهر تاریخی قدس می گذرد. قدیمی ترین نام این شهر یبوس برگرفته از نام اوّلین قوم مهاجر از ساکنان جزیرة العرب به این منطقه می باشد. حدود 2500 سال قبل از میلاد، شهر یبوس یا اورسالم (بیت المَقدِس) به دست یبوسی ها یکی از قبایل کنعانی عربی بت پرست که از شبه جزیرۀ عربستان به سرزمینی که امروزه شام نامیده می شود هجرت کرده بودند، ساخته شد. بر فراز شهر قدس قلعۀ مستحکمی به نام دژ یبوس را بنا نهادند که در برابر حملۀ فراعنۀ مصر مقاومت کنند. با توجّه به اینکه یبوسی ها و کنعانیان بت پرست بودند، لوحه های تاریخی مربوط به این اقوام نشان می دهد شهر قدس به نام اورسالم معروف بوده؛ زیرا سالم نام بت یا خدای "صلح" بوده است. از جمله نامهای دیگر این شهر ایلیا، کابتولینا، بیت المقدس و قدس شریف است. (باید توجّه داشت که بیت المُقدّس نام قدیم بابل در میان اعراب یوده است). سرزمین فلسطین نیز نام خود را از نام تیره ای از اعراب در اوایل هزارۀ دوّم پیش از میلاد به نام فیلسطین گرفته است.

در اواخر هزارۀ سوّم پیش از میلاد گروهی از بابلیان به سرپرستی حضرت ابراهیم(ع) از بابل مهاجرت کرده و در سرزمین کنعان (اردن امروزی) ساکن شدند. حضرت یعقوب یا اسرائیل (ع) فرزند اسحاق بن ابراهیم (علیهماالسّلام) به همراه همسران و فرزندانش در کنعان سکونت داشتند که بعد از پیش آمدن ماجرای یوسف(ع) به مصر مهاجرت کردند. فرزندان اسرائیل که در مقابل قبطیان -بومیان مصر- نبطی نامیده می شدند، در مدّت نسبتاً کوتاهی که فراعنۀ مصر به پایمردی یوسف(ع) به یکتاپرستی گرویده بودند، مورد اعزاز و احترام بودند؛ امّا با گذشت چند نسل و بازگشت فراعنه به آیین شرک و بت پرستی مصر باستان، در آنجا مهجور مانده و مورد تحقیر و آزار حکومت مصر قرار گرفتند. در طیّ چند قرن که از سکونت بنی اسرائیل در مصر می گذشت و جمعیّتشان فزونی گرفته بود، آنان تحت تأثیر مظاهر علمی تمدّن مصر -که برای مردمان امروز نیز شگفت آور است- از پایبندی به آیین حنیف ابراهیمی نیز تا حدّی دور افتاده و نیاز به آیین جدید بر پایۀ آیین ابراهیم، ولی با احکام و مراسم مخصوص به خود در میان آنان احساس می شد. در چنین اوضاعی و تقریباً 1000 سال بعد از بنای شهر قدس بود که حضرت موسی(ع) ظهور کرد و دین ابراهیم را به روایت اسرائیلی برای قوم خود عرضه داشت.

تاریخ بنی اسرائیل به چهار دوره تقسیم می شود: 1- دورۀ اوّل از 1996 ق.م تا 1645 ق.م یعنی از مهاجرت ابراهیم(ع) از کلده به سرزمین فلسطین تا ظهور موسی(ع)، 2- دورۀ دوّم از 1645 ق.م تا 1080 ق.م یعنی از ظهور موسی(ع) تا تشکیل سلطنت بنی اسرائیل، 3- دورۀ سوّم از 1080 ق.م تا 536 ق.م یعنی از تشکیل سلطنت بنی اسرائیل تا بازگشت از اسارت بابل، 4- دورۀ چهارم از 536 ق.م تا 135 م یعنی تا زمانی که هادرین امپراطور روم شهر اورشلیم را به کلّی ویران ساخت و یهودیان را متفرّق کرد. (البتّه در رقم دقیق سالهای اوّلیه در این تقسیم بندی اختلاف وجود دارد و دوران قبل از یعقوب<ع> نیز دوران پروتو هیستوریک یهود محسوب می شود. نگارنده در مقاله ای توضیح داده ام که ابراهیم یهودی نبوده است).


      فرمانروایان مقدّس

با ظهور حضرت موسی(ع)، قوم بنی اسرائیل با هدایت مستقیم آن بزرگوار در 1446 ق.م از غرب رود نیل به سمت شرق و صحرای سینا مهاجرت کردند. موسی(ع) اوّلین منجی بنی اسرائیل بود که آنان را بعد از ظهور، از دست فرعونیان نجات داده و به ارض موعود یعنی سرزمین فلسطین که در تورات "سرزمین شیر و عسل" نامیده شده، هدایت کرد. حضرت موسی(ع) مدّت 120 سال عمر کرد و دوران نبوّت و رسالت خود را با سختی های فراوان -از جمله 30 سال مبارزۀ مستمر با فرعون وقت- به پایان رسانید. بنی اسرائیل که با عبور از نیل و هلاکت فرعونیان در آنجا، از شرّ حکومت مصر نجات یافته بودند، به دلیل حضور حکومتهای ستمگر دیگری مانند "عراد" و "ادوم" که در کنعان بر سر کار بودند، از ادامۀ سفر بازمانده و توان مقابله با آنان را نیز نداشته و اصطلاحاً نه راه پس داشتند و نه راه پیش؛ از این رو به مدت 40 سال در صحرای سینا بلاتکلیف ماندند تا حکومتهای ظالم کنعان به ضعف گراییده و از بنی اسرائیل نیز نسل جدیدی روی کار آیند که بر پایۀ مبانی دینی بزرگ شده و توان فتح سرزمین موعود را داشته باشند. موسی(ع) در جریان مهاجرت و در مدّت سکونت قوم در صحرای سینا از دنیا رفت. بنی اسرائیل آن حضرت را در "عربات مواب" در درّه ای مقابل "بیت فغور" دفن کزدند. در این مدّت، شمرون بن یساکار (سامری) بذر شرک و نفاق را در میان آنان پراکنده و بنیان تحریف آیین توحیدی موسی(ع) را بر اساس آیین باستانی "زروان" درانداخته بود که گوساله پرستی موقّت بنی اسرائیل در صحرای سینا و در ایّام حیات موسی یکی از مظاهر آن است. در تورات کنونی نیز نام خدای یکتا در آیین کلیمی یعنی الوهیم/ایل تغییر کرده، به یهوه/اهی تبدیل شد که این تغییر نام به همراه خود انتساب برخی صفات پست و نامربوط به خدای یکتا را به همراه آورد، مانند: جسمانیت، زورگویی، بی خردی و انفعال در برابر خوبی و بدی. این تحریفات بعدها در قالب آموزه های کتاب "کابالا (قباله)" نمود عمومی یافت.

سرانجام حضرت یوشع بن نون (ع) وصی و جانشین حضرت موسی(ع)، در سال 1227 ق.م بلاد کنعان را فتح کرد و مدت 14 سال بر بنی اسرائیل حکومت نمود و در سنّ 110 سالگی دنیا را وداع گفت. با وفات ایشان و دفن آن حضرت در کوهستان "افرائیم"، بنی اسرائیل دچار تفرقه و سرگشتگی شدند و فلسطینیان -که همان کنعانیان، عمالقه و یبوسیان بودند- بر آنان حاکم گردیدند.

اشموئیل نبی (ع) دیگر سرپرستی بود که در مدّت زعامتش بر بنی اسرائیل، هرچند موفّق نشد حکومت بت پرستان بر قوم را براندازد، امّا توانست شیرازٖۀ قوم را حفظ کند و آنان را از تفرقۀ بیشتر بازدارد.

تا اینکه در جنگهای فیمابین، حضرت داوود(ع) فرزند سیا از تبار یعقوب(ع)، به یاری طالوت حاکم بنی اسرائیل شتافت و با شکست کنعانیان، در سنّ 31 سالگی رهبری و پیامبری قوم بنی اسرائیل را بر عهده گرفت. ایشان برای اوّلین بار، قوم بنی اسرائیل را از قیمومیّت بت پرستان رهانیدند و مراکز شرک و بت پرستی را از میان این قوم برچیدند و به جای آن، مکان مقدّسی را به عنوان معبد خداوند باریتعالی و محلّ نگهداری تابوت عهد -که الواح و عصای موسی در آن بود- بنا نهاد.

بعد از حضرت داوود، این مکان مقدّس توسّط حضرت سلیمان(ع) تکمیل شد و پیامبران بعد از ایشان نیز این مکان را مقدّس می دانستند. امّا به علّت حاکمیّت کاهنان، بعدها پیامبر یهودیان حضرت ارمیا(ع) توسّط بنی اسرائیل در این مکان زندانی شد؛ چنانکه حضرت زکریّا(ع) نیز در این مکان که بیت المقدس نامیده می شد، سنگباران شدند و به حضرت مریم(س) نیز اساعۀ ادب شد. کاهنان بنی اسرائیل که حرص عجیبی به جمع آوری مال دنیا و میل به زندگی مرفّه همیشگی داشتند، ید طولایی در تحریف تورات و قتل و آزار پیامبران داشته و به یک عنوان از فراعنه نیز بدتر بودند؛ زیرا فراعنه نیز که با پیامبران خدا و آموزه های دینی آنان مبارزه می کردند، حدّاقل ادّعای ایمان به خدای یگانه و پیروی از راه او را نداشتند و دشمنی شان رودررو بود. در حال حاضر نیز کلیمیان حضرت سلیمان(ع) را پیامبر نمی دانند و از او با عنوان کینگ سالامان یا شاه سلیمان یاد می کنند!

حکومت داوود و بخصوص سلیمان (علیهماالسّلام) نمونۀ یک "عصر طلایی" به معنای واقعی است.


      دوران اختلاف

اسباط بنی اسرائیل 10 تا از نسل برادران یوسف(ع) و 2 تای دیگر از دو فرزند یوسف اند. مراجع تقلید یهود فقط از نسل هارون(ع) می توانند باشند.

به هرحال بعد از رحلت سلیمان نبی (ع) در سال 977 ق.م، پسر ایشان به نام رحب بن عام/رحبعام (ع) نتوانست در مقابل توطئه های "یربعام بن نباط" که از بردگان سلیمان بود، مقاومت کند و پیروان حضرت سلیمان دچار تفرقه و اختلاف شدند. ده قبیله از فرزندان یعقوب(ع) به وسیلۀ یربعام پایبندی خود به مکتب توحیدی را از دست دادند و به بت پرستی گرویدند و در کنار یهوه، به پرستش خدایان دیگر پرداختند. بیت المقدس به فراموشی سپرده شد و "بیت ایل" و "بیت دان" به عنوان بتکده و محلّ استقرار بت های بنی اسرائیل -که به شکل خدایان مصر بودند- به دستور یربعام بنا شد و حتّی پیامبرانی چون اخیای نبی (ع) و عاموص(ع) نیز نتوانستند یربعام و ده قبیلۀ بت پرست را هدایت کنند. آنان که به نام سامری/ساماریتان ها معروفند، در شمال فلسطین ساکن شده و دو بت "بعل" و "اشتاروت" در شهر سامره پایتخت مملکت شمالی را مورد ستایش قرار دادند. حضرت الیاس(ع) نیز نتوانستند در مقابل بت پرستان و رهبر آنان "احاب بن عمدی" که در سال 871 ق.م به سلطنت رسید، توفیق چندانی به دست آورند. بنابراین هرچند که بیت المقدس و آیات تورات مورد استفاده بودند، امّا شرک و بت پرستی نیز رواج داشت.

در سال 760 ق.م شخصی به نام "احاز بن یوثام" سلطنت بنی اسرائیل را به دست گرفت و تحت تأثیر بت پرستان بنی اسرائیل، دستور تعطیلی بیت المقدس را صادر کرد و اموال داخل این مکان مقدّس را برای پادشاه آشور فرستاد. وی که در عصر حضرت اشعیا(ع) بر بنی اسرائیل حکمروایی می کرد، علاوه بر بت پرستی، آتش پرستی را نیز تحت تأثیر آشوریان بر آیین قوم یهود اضافه کرد. تا این زمان ارتباط خوبی میان حکومت مملکت جنوبی در فلسطین و آشوریان در بین النّهرین به وجود آمده بود . فرزندان یعقوب از نسل یهودا و بنیامین در یهودیّه (مملکت جنوبی) سکونت داشتند که تنها عدّۀ کمی از آنان جزء دینداران بودند. پس از جنگهای ناموفّقی که میان حکومت سامریّه (قبایل دهگانه) و یهودیّه (قبایل دوگانه) درگرفت، نهایتاً مملکت شمالی توسّط آشوریان به فرماندهی شلم نصر در زمان سلطنت "سنخاریب" در سال 742 ق.م مورد تهاجم و قتل و غارت قرار گرفت و حکومت قبایل دهگانۀ بت پرست در سامریّه منقرض شد. آنها به آیین های دیگر اعمّ از بت پرستی و آتش پرستی گرویدند و تا امروز هیچ نشانه ای دالّ بر سکونت آنان در منطقه ای خاص در تاریخ وجود ندارد. با حمایت آشوریان تمام فلسطین نیز به تصرّف تدریجی قبایل مشرک درآمد و بت پرستی آیین اصلی آنجا شد.

بدینگونه اسباط بنی اسرائیل که دو مملکت تشکیل داده بودند، در حملۀ آشور 10 سبط از آنان در مملکت شمالی (سامریّه) از بین رفته و دو سبط یهودا و بنیامین در مملکت جنوبی (یهودیّه) باقی ماندند که به این مناسبت یهودی نامیده شدند.

تجزیۀ کشور یهودی به دو بخش شمالى و جنوبى و جنگهاى پیاپى میان آنها و رواج شرک و ستم و بت پرستى میان یهودیان و ضعف و بحران اقتصادى، همگى سبب زوال قدرت و انحطاط سیاسى و فرهنگى و اجتماعى آنان شده و رونق و اقتدار زمان سلیمان(ع) را از بین برده بود. در این دوره، شاهد ظهور پیامبران مصلحى هستیم که عمده آموزه هاى آنان صبغه اى اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى داشت. این پیامبران، در کنار پند مردم، به پیشگویى حوادث اسفبار آیندۀ یهود به صورت عذاب خداوند پرداخته، بدین وسیله، آنان را از عواقب شوم کردارهایشان بیم مى دادند. این پیامبران، در عین حال، پس از توبیخ مردم و ابلاغ انذار و عذاب زودرس الهى، آنان را به آینده اى روشن در عصر ظهور نجات دهنده اى بزرگ، مژده مى دادند. اشعیاى نبى (ع) سرسلسلۀ این پیامبران به شمار مى رود که احتمالاً ارمیاى نبى (ع) نیز -که همان عزیر مذکور در قرآن باشد- با توجّه به فاصلۀ کم تاریخى میان آن دو، از او متأثّر بوده است؛ گرچه از نگاه کلامى، هر دو پیامبر از یک سرچشمه که همان وحى خداوندى است، اثر پذیرفته اند. اشعیا و ارمیا (علیهماالسّلام) همواره از همگرایى با مصر در برابر حملات آشوریان و -پس از آنها بابلیان- پرهیز داده و به نوعى بیطرفى در نزاعهاى امپراتورى هاى بزرگ همسایه جهت محافظت از اورشلیم سفارش مى کردند؛ البتّه این رویکرد آنها صبغه اى وحیانى و نه صرفاً سیاسى داشت. عدّۀ اندکی از موحّدان تحت هدایتهای پیامبرانی چون ارمیا(ع) و حضرت دانیال نبی (ع) قرار داشتند، ولی حاکمیّت در اختیار دین گریزان و بت پرستان قرار داشت.

سرانجام با نافرمانی حکومت یهود به مرکزیّت اورشلیم و تمایل آنها به حکومت مصر، دولت کلدانیان که جانشین آشوریان شده بود، تحت رهبری "بخت النّصر" (نبوکدنصر) در سال 597 ق.م به فلسطین حمله کردند و شهر قدس را متصرّف شدند. بخت النّصر، حاکم مملکت یهودا و عائلۀ او و 7000 نفر از سربازانش را اسیر کرد و به بابل فرستاد و از طرف دیگر "صدقیا" را به حکومت قدس منصوب کرد؛ امّا صدقیا نیز با اعتماد به کمک قوای مصری، از فرمان حکومت بخت النّصر سرپیچی کرد. بخت النّصر مجدّداً به فلسطین آمد و پس از محاصرۀ قدس در سال 886 ق.م، دست به تخریب آن شهر زد. شهر قدس و هیکل سلیمان (معبد سلیمان) و شهرهای دیگر دولت یهودی را ویران ساخت. بچّه های صدقیا را جلوی چشمش سر برید و صدقیا را با 50000 نفر یهودی اسیر کرد و به بابل فرستاد و از این به بعد فلسطین تابع دولت کلدانی ها شد. حملۀ بخت النّصر به فلسطین، به حملۀ دوّم آشور نیز معروف است.

با قدرت گرفتن کوروش هخامنشی در ایران  و حملۀ پارسیان به بین النّهرین و برپایی تمدّن بزرگ پارسی در جهان آن روز، عدّۀ معدودی از هر دو گروه از اسرائیلیان بت پرست و موحّد، در سال 539 ق.م تحت حمایت وی قرار گرفتند و مجدّداً به فلسطین بازگشتند. این بازگشت و مهاجرت بنی اسرائیل در تورات وعده داده شده بود. بدینگونه بعد از موسی(ع)، کوروش دوّمین منجی یهود بود که بعد از ظهور، بنی اسرائیل را به ارض موعود کوچ داد. هرچند در این سخنی نیست که کوروش فرمانروای خردمندی بوده است، ولی اغراق در تقدیس شخصیّت او تا حدّ یک پیامبر یادگار اسرائیلیان است. حتّی آنان بعد از ظهور حضرت عیسی(ع)، وی را به عنوان مسیح/منجی قبول نکرده و گفتند: مسیح همان کوروش بود که قبلاً آمد!

بعد از کوروش، کمبوجیه نیز همچنان بت پرستان بنی اسرائیل را به منظور سپر دفاعی در مقابل مصری ها حمایت کرد. آن عدّه از مؤمنان و موحّدان تحت هدایت پیامبران خود، به بازسازی بیت المقدس اقدام کردند. بعد از کمبوجیه، اردشیر یکم پادشاه ایران، توجه چندانی به وضع فلسطین و منازعات آن نداشت. این بی توجّهی باعث درگیری مجدّد میان بازماندگان از سامری های شمال فلسطین و اهالی یهودیّه در جنوب فلسطین شد؛ لذا به همین علّت اردشیر دستور توقف فعّالیت و تعمیر بیت المقدس را صادر کرد و مدّتی بعد نیز عذرای کاهن -نمایندۀ دولت ایران- اقدام به تأسیس یک مکان مذهبی به نام "بیت وعد" به منظور تدوین مجموعۀ آیات تورات نمود. بدینگونه در 450 ق.م حکومت کاهنان به دست عذرا و حمیا تأسیس می شود که مستعمرۀ ایران بودند.

به نظر "مارتین نوث" این شرایط بیرونی -یعنی تسلّط بر یهودیّه و نبودن استقلال سیاسی- ساکنان این سرزمین را به ابعاد روحانی سوق داد. امپراطوری ایران نیز از این گرایش سود جست و مذهب را تقویت کرد. در کنار اطاعت سیاسی، گونه ای استقلال و خودمختاری مذهبی پدید آمد. خانم شیرین دخت دقیقیان از کلیمیان ایران می نویسد: «یهودیه در دوران اوّلیۀ بازگشت از اسارت، میل به استقلال سیاسی را رها کرد و در عوض، خود را به صورت یک جامعۀ مذهبی شکل داد که مرکزیّت آن در معبد بود. این مرکزیّت نیز بیشتر جنبۀ نمادین داشت. دو قرن فرمانروایی ایران بر یهودیّه از 539 ق.م آغاز و در 333 ق.م با شکست داریوش و در 331 ق.م با تسخیر یروشالائیم (شهر قدس) توسّط اسکندر مقدونی پایان یافت. این دو قرن صلح، آبادانی و شکوفایی مذهب و اندیشۀ فلسفه را به دنبال داشت. با توجّه به آنچه در منابع تاریخی آمده است، آبادانی و رونق مذهب در میان عدّه ای خاص از یهودیان که به "حسیدیّه" معروف بودند و بیت المقدس را محترم می شماردند، رواج داشته است. حتّی این شرایط که تحت حکومت و سیادت ایرانیان و پارسیان شکل گرفته است و به مدّت 200 سال ادامه داشته، بعد از حاکمیّت داوود(ع) و سلیمان(ع) بی سابقه و بی نظیر است».


امید شمس آذر
۱۸ آذر ۹۶ ، ۱۰:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بی منّت شیطان بزرگ آخر کار

آمد به سر عمر دولت خودپندار


تاریخ به حرمت که بر خواهد خاست،

مردان عمل یا که ظریفان شعار ؟!


امید شمس آذر
۱۶ آذر ۹۶ ، ۱۶:۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

حضرت امیرالمومنین علیه السلام اهل دنیا را به کاروانی تشبیه فرموده است:

مردم دنیا همچون سوارانند که در خوابند و آنان را مى رانند.


دنیاپرستان همان اهالی قافله‌ای هستند که آن‌ها را در مسیری حرکت داده‌اند، اما وقتی این‌ها را حرکت داده‌اند، خواب بوده‌اند و نفهمیده‌اند که اصلا آن‌ها را به کجا می‌خواهند ببرند. مثل این‌که از بستر خواب بلندشان کرده و به سمتی حرکت‌شان داده‌اند و این‌ها نمی‌دانند به کجا می‌روند. این است که توجه به هدف ندارند و برای خودشان هدفی انتخاب نکرده‌اند. در عالم خواب سوار الاغی کرده‌اند و وقتی چشم باز می‌کنند، می‌بینند وسط بیابانی هستند. نمی‌دانند به کجا می‌روند و چه خواهد شد؟ فقط به فکر این هستند که گرسنه‌اند چه بخورند و با کدام اسباب‌بازی‌ بازی کنند.

امید شمس آذر
۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۸:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

عموم مردم در پاسخ این پرسش که "چرا تاریخ می خوانیم؟" معمولاً عنوان می کنند: برای عبرت و تجربه. گاه نیز آیۀ قرآن کریم «قل سیروا فی الأرض...» را شاهد مثال می آورند؛ امّا گذشته از آنکه آیۀ مزبور بیشتر با حوزۀ گردشگری ارتباط دارد تا تاریخ، سؤال اساسی اینجاست که: آیا واقعاً عبرت و تجربه ای از تاریح توانسته ایم بگیریم؟ اگر چنین است، پس چرا همیشه اشتباهات تاریخی خود را تکرار می کنیم؟ علّت اینجاست که طبیعت انسان لجوج و کنجکاو است و تا چیزی را خود تجربه نکرده و راه اشتباه پیشینیان را برای صدها و هزاران بار هم شده نپیماید، قرار نمی یابد. ضرورت عبرت و تجربه گرفتن از تاریخ سخن درستی است، ولی به دلیل مغایرت طبیعت انسانی با آن، حکمت اصلی مطالعۀ تاریخ نمی تواند باشد. پس حکمت اصلی مطالعۀ تاریخ چیست؟


      1. ریشه یابی مشکلات)

عدّه ای عنوان می کنند: همانطور که پزشک برای علاج دردی ابتدا از بیمار می پرسد که چه خورده ای، کجا رفته ای و چه کار کرده ای؟، برای حلّ مشکلات کنونی جامعۀ خود نیاز به شناخت ریشه های آنها داریم و شناخت ریشه های مشکلات نیز با مطالعۀ تاریخ میسّر می شود.


      2. پیش بینی آینده)

حضرت علی(ع) می فرمایند: «شناخت گذشتۀ جهان برای پیش بینی آیندۀ آن کافی است». کهانت و پیشگویی در اسلام جایگاهی ندارد، ولی پیش بینی و توانایی انجام آن، امری مطلوب و کار انسانهای زبده و صاحب اندیشه است. در بسیاری از رشته های علمی مانند جغرافیا، اقتصاد، هواشناسی، زیست شناسی و...، پیش بینی ها از روی شواهد تجربی به دست آمده از گذشته و کشف الگوی حاکم بر آنها صورت می گیرد؛ بدین معنی که اگر الگو به این صورت کنونی ادامه پیدا کند، در آینده چه وضعیّتی برقرار خواهد بود. تاریخ نیز از این قاعده مستثنی نیست و نوعی الگویابی برای پیش بینی آیندۀ جامعۀ بشری یه شمار می رود.


      3. شناخت انسان)

امّا شاید علّت اصلی چرایی مطالعۀ تاریخ، همانا شناخت انسان و رفتار عمومی او باشد. برای شناخت فرد انسان و رفتارهای خصوصی اش، رشته های پزشکی و روانشناسی وجود دارد. جامعه شناسی نیز نوعاً به شناخت جامعۀ انسانی بدون در نظر گرفتن عمر آن می پردازد. برای تکمیل یافته های روانشناختی و جامعه شناختی در شناخت کلّی انسان در طول زمان دراز حیات او بر این کرۀ خاکی، نیاز داریم که کلّ جامعه را به مثابه تن واحد در نظر گرفته و عوارض صورت یافته بر او را در طول عمر این تن واحد -از کودکی تا پیری اش- مورد مطالعه قرار دهیم. چرا که در غیر اینصورت به تعریف واحدی از ذات انسان دست نخواهیم یافت. این امر نیز با مدد تاریخ حاصل می شود.

از این رو می توان صحیحترین رویکرد در تاریخ نگاری را، همین رویکرد روان شناسانه دانست که در آثار برخی از تاریخ نویسان و روانشناسانی که به تاریخ نویسی روی آورده اند، مشاهده می شود.


امید شمس آذر
۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۷:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

با تأثر و تأسف، درگذشت شاعر آیینی نام آشنای کشورمان استاد حبیب الله چایچیان متخلّص به حسان را مطّلع شدیم. ایشان از پیشکسوتان شعر آیینی معاصر در روزگار ما و از خاطرات ماندگار نسلهای پیشین و کنونی در کتابهای درسی دینی بود. خدایش رحمت کناد.

آنچه که برای بنده -به عنوان یک شاعر- در این راستا مهمّ است، توجّه دادن همۀ همقطاران خودم به این نکته است که: شعر آیینی منحصر به مرثیه نبوده و مناجات یا نیایش و اشعار حاوی معارف دینی هم -در کنار مرثیه و مدیحه و منقبت- جزء شعر آیینی محسوب می شود؛ ولی متأسّفانه در میان شاعران مذهبی جامعۀ ما حقّ اشعار آیینی غیر مرثیه -آنطور که باید- ادا نشده و کمابیش شعر آیینی در مفهوم مترادف با مرثیه، آن هم مختصّ حضرت اباعبدالله الحسین(ع) شناخته و ترویج می گردد. آن چیزی که به اسم نوحه یا روضه و سرایندگان آن را به نام مدّاحان یا ذاکران اهل بیت(ع) می شناسیم. در مقام تمثیل، شعر آیینی به مثابه یک سیم کابل ضخیم است که درون خود چندین رشته (ژانر) دیگر -آن هم نه از نوع مفتولی بلکه از نوع افشان- دارد که شعر عاشورایی تنها یکی از آن رشته هاست. مرحوم حسان تنها مدّاح نبود، بلکه نیایش ها و اشعار معرفتی فراوانی نیز از ایشان به جای مانده که از کمتر شاعر معاصری بر می آید. اما تعلّل شخص ایشان در آمد و رفت به انجمن ها و محافل ادبی باعث شد که در طول زندگانیشان بیشتر به عنوان یک مدّاح و در میان مخاطبان خاصّ خود شناخته شوند تا یک شاعر. در حالی که شعرای بسیار ضعیفتر از ایشان -که بردن اسمشان در اینجا روا نیست- اکنون به عنوان شاعر در بین همۀ اقشار مذهبی و غیرمذهبی جامعه شناخته می شوند.

چاره، تنها جا انداختن این باور درست به جای آن باور غلط قبلی و مقداری نیز از انزوا درآمدن شعرای ارزشی ماست.

 در ادامه شعری از این شاعر تازه سفر کرده:


خیز، اى بندۀ محروم و گنهکار بیا                  یک شب اى خفتۀ غفلت زده بیدار بیا

بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت     دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا

شب فیض است و در توبه و رحمت باز است    خیز، اى عبد پشیمان و خطاکار بیا

پردۀ شب که بود آیت ستّارى من                  دور از دیدۀ مردم، به شب تار بیا

این تویى، بنده ی آلوده و شرمنده ی من        این منم، خالق بخشندۀ ستّار بیا

مگشا دست نیازت به عطاى دگران               دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا

فرصت از دست مده، مى گذرد این لحظات       منشین غافل و بى حاصل و بیکار بیا

بار عام است و بود رحمت من منتظرت           قدمی نیز تو بردار, در این بار بیا

سیل رحمت شود این اشک پشیمانی تو        با دلی بی غش و با چشم گهربار بیا

ای که دلدار و پناه تو امام عصر(عج) است        پاکدل! از پی خشنودی دلدار بیا.


امید شمس آذر
۱۰ آذر ۹۶ ، ۱۹:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت امیر علیه السلام در نیایشی با خداوند علیّ متعال اینگونه می‌فرماید:

خدایا بر من ببخشای نگاه‌هایی را که نباید،

و سخنانی که به زبان رفت و نشاید،

و آنچه دل خواست و نبایست،

و آنچه بر زبان رفت از ناشایست.


مولایمان علی علیه السلام در این کلام منشأ مهمترین گناه‌ها را برای ما بیان فرموده ، چشم و زبان و قلب سه عضوی هستند که اغلب گناهان را رهبری می‌کنند.از گناه زبان دو بار طلب بخشایش می‌فرماید، شاید به خاطر این است که گاهی  حرفی  می‌زنیم که بد نیست اما عاقبت و عوارض بدی دارد و گاهی خود حرفی که می‌زنیم ناشایست است.

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

این نباشد گوسفند و نه خیار

این بشر باشد که دارد اختیار


جان انسان هم اگر ارزان بود

فکر و ذهنش پربهاتر زآن بود.


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۳:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

استاد رضا شیخ زاده متخلّص به آشنا، از شاعران بنام هم روزگار شهر ما و شاید برترین آنان است. ایشان دبیر بازنشستۀ ادبیّات بوده و آثاری از وی چون "ویرانه های ماهنابی" (مجموعه شعر) به چاپ رسیده و مجموعه های دیگری نیز در دست چاپ است. وی نقل می کرد:

زمانی که دبیر ادبیّات بودم، روزی از یکی از دانش آموزان درس پرسیدم. هیپکدام از سؤالات را پاسخ نداد. نهایتاً گفتم: «پسر! برو درست را بخوان تا برای خودت کاره ای شوی. دوست داری که درس نخوانی و بروی کنّاس بشوی؟». او هم بدون اینکه از رو برود، با حالتی جدّی پاسخ داد: «چرا؟ مگر برای مملکت کنّاس لازم نیست؟». گفتم: «چرا! لازم است. برو کنّاس شو».

[حالا صرف نظر از اینکه آن دانش آموز خود باور معنای کنّاس را می دانسته یا نه] خنّاس نیست، قنّاس هم نیست. بروید ببینید چیست؟!


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۲:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دکتر منوچهر متّکی وزیر خارجۀ پیشین کشورمان نقل می کرد:

هنگامی که من سفیر ایران در ژاپن بودم، در یکی از مهمانی هایی که در سفارت داشتیم، یک مادربزرگ ژاپنی وارد شد و برایمان تعریف کرد: «من پیرزنی تنها هستم که همۀ فرزندانم مستقل شده و مرا ترک کرده اند؛ در سالهای اخیر یک جوان ایرانی که در اینجا کار می کرد، آمد و انجام کارهای مرا بر عهده گرفت و به مدّت دو سال تمام مانند یک پسر به من کمک می کرد. من امروز آمده ام که به واسطۀ شما از همۀ ایرانی ها تشکّر کنم». گفتیم: «مادر! در مدّت این دو سال که با این جوان ایرانی بودی، چند کلمه ای فارسی هم ازش یاد گرفتی؟». گفت: «بله، اعداد 1 تا 10 را به فارسی برایم یاد داد؛ بیر، ایکی، اوچ، دورت، بش،....».

در این موقع همه با صدای بلند خندیدیم.

نگو که آن جوان از آذربایجانی های ایران بوده که به اسم فارسی به وی ترکی یاد داده است!


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۲:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


.... و ما رمَیت إذ رمَیت و لکن اللهُ رمی


تو نبودی آنکه تیر انداختی

فکر کردی طعمه گیر انداختی


این خدا بود و تو ابزار خدا

گر نمی دانی بدان کار خدا


فاعل او بود و تو آلت بوده ای

فعل او را قید حالت بوده ای


پردۀ قلب مرا او خود درید

تا بیفشاند در آن از آن نبید


نام او عشق است و آثارش عظیم

منشأش از ذات رحمان الرّحیم....



امید شمس آذر
۰۲ آذر ۹۶ ، ۱۲:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام درباره شکوه و عظمت قرآن کریم می‌فرمایند:

... قرآن را بیاموزید که نیکوترین گفتار است، و آن را نیک بفهمید که دلها را بهترین بهار است، و به روشنایى آن بهبودى خواهید، که شفاى سینه هاى بیمار است، و آن را نیکو تلاوت کنید، که سودمندترین بیان و تذکار است.

نکته۱:

 قرآن نیکوترین و هنرمندانه‌ترین گفتار ، بهترین بهار دلها و روشنایی بخش قلوب زنگار گرفته است. قرآن شفا بخش سینه‌های بیمار ما است که گرد و خاک گناه تمام اطراف آن را فرا گرفته است. توصیه علمای بزرگ اخلاق و عرفان مثل مرحوم آیت الله قاضی و شاگردان بزرگ ایشان همیشه این بوده است که هر روز حداقل ۵۰ آیه از قرآن را با صدای خوش و نیکو تلاوت کنید که روشنی بخش عقل و قلب انسان خواهد بود.

نکته ۲:

عقلی که با نور قرآن روشن شود در همه مراحل زندگی مثل تحصیل ، ازدواج و انتخاب همسر و انتخاب شغل و ... به کمک انسان می‌آید و راه نورانی دین که عقلانی‌ترین راه شمرده می‌شود، را انتخاب می‌کند.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۱ آذر ۹۶ ، ۱۸:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

... همانا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مى فرمود: « گرداگرد بهشت را دشواریها فراگرفته است، و گرداگرد دوزخ را هوس دنیا»  بدانید که چیزى از طاعت خدا نیست جز که با کراهت انجام گیرد، و چیزى از معصیت خدا نیست جز که با میل و رغبت. پس خدا بیامرزد کسى را که شهوت را مغلوب کند، و هواى نفس را سرکوب.

بله این یک سنّت الهی است که بندگی کردن و بهشتی شدن همیشه با سختی کشیدن و مجاهده با نفس، همراه بوده است و معصیت کردن  همیشه موافق امیال حیوانی انسان و کاری راحت و مورد دلخواه  بشر.

انسان در طول زندگی طبق سنت الهی بر سر دوراهی‌های خوبی و بدی قرار می‌گیرد تا با اختیار و آگاهی خود یک طرف را انتخاب کند. اگر چنین نبود، سنت آزمایش الهی محقق نمی‌شد. بطور طبیعی انسان به گناه و پیروی از خواهش‌های نفسانی گرایش دارد و شیطان هم با وسوسه های خود آن را تقویت می‌کند و اینجاست که میدان کارزار است و مرد می‌خواهد تا بر شهوات و هواهای نفس خود غلبه کند.


حتما همه شما تجربه کردید وقتی را که بخاطر خدا چشم بر گناهی بسته‌اید و آنگاه چنان لذتی در جان و قلب شما ریخته که از لذت آن گناه بسیار بیشتر و شیرین‌تر است. اگر تجربه نکردید حتما یکبار امتحان کنید!

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۳۰ آبان ۹۶ ، ۲۰:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

Sardar Qasem Soleimani-01.jpg


تاریخ به احترام تو خواهد ایستاد.

Image result for ‫حاج قاسم سلیمانی و ظریف‬‎

امید شمس آذر
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۱:۳۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بر پیکر خسته از جراحات ستم

فرهنگ شهادت است تنها مرهم


به به! چه خوش آمدی، صفا آوردی

اما حالا چرا معاون جانم ؟!

****


افسانۀ بایگان کمی غمگین است:

مشی رفقا چرا خلاف دین است؟


مرحوم سلحشور حقیقت را گفت

ماهیت سینمای ایران این است.

****


امید شمس آذر
۲۷ آبان ۹۶ ، ۱۳:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
ساده ست

         هرآنکس که مرا ساده بداند


امید شمس آذر
۲۴ آبان ۹۶ ، ۱۴:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر