حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۹۱۸ مطلب توسط «امید شمس آذر» ثبت شده است

عموم مردم در پاسخ این پرسش که "چرا تاریخ می خوانیم؟" معمولاً عنوان می کنند: برای عبرت و تجربه. گاه نیز آیۀ قرآن کریم «قل سیروا فی الأرض...» را شاهد مثال می آورند؛ امّا گذشته از آنکه آیۀ مزبور بیشتر با حوزۀ گردشگری ارتباط دارد تا تاریخ، سؤال اساسی اینجاست که: آیا واقعاً عبرت و تجربه ای از تاریح توانسته ایم بگیریم؟ اگر چنین است، پس چرا همیشه اشتباهات تاریخی خود را تکرار می کنیم؟ علّت اینجاست که طبیعت انسان لجوج و کنجکاو است و تا چیزی را خود تجربه نکرده و راه اشتباه پیشینیان را برای صدها و هزاران بار هم شده نپیماید، قرار نمی یابد. ضرورت عبرت و تجربه گرفتن از تاریخ سخن درستی است، ولی به دلیل مغایرت طبیعت انسانی با آن، حکمت اصلی مطالعۀ تاریخ نمی تواند باشد. پس حکمت اصلی مطالعۀ تاریخ چیست؟


      1. ریشه یابی مشکلات)

عدّه ای عنوان می کنند: همانطور که پزشک برای علاج دردی ابتدا از بیمار می پرسد که چه خورده ای، کجا رفته ای و چه کار کرده ای؟، برای حلّ مشکلات کنونی جامعۀ خود نیاز به شناخت ریشه های آنها داریم و شناخت ریشه های مشکلات نیز با مطالعۀ تاریخ میسّر می شود.


      2. پیش بینی آینده)

حضرت علی(ع) می فرمایند: «شناخت گذشتۀ جهان برای پیش بینی آیندۀ آن کافی است». کهانت و پیشگویی در اسلام جایگاهی ندارد، ولی پیش بینی و توانایی انجام آن، امری مطلوب و کار انسانهای زبده و صاحب اندیشه است. در بسیاری از رشته های علمی مانند جغرافیا، اقتصاد، هواشناسی، زیست شناسی و...، پیش بینی ها از روی شواهد تجربی به دست آمده از گذشته و کشف الگوی حاکم بر آنها صورت می گیرد؛ بدین معنی که اگر الگو به این صورت کنونی ادامه پیدا کند، در آینده چه وضعیّتی برقرار خواهد بود. تاریخ نیز از این قاعده مستثنی نیست و نوعی الگویابی برای پیش بینی آیندۀ جامعۀ بشری یه شمار می رود.


      3. شناخت انسان)

امّا شاید علّت اصلی چرایی مطالعۀ تاریخ، همانا شناخت انسان و رفتار عمومی او باشد. برای شناخت فرد انسان و رفتارهای خصوصی اش، رشته های پزشکی و روانشناسی وجود دارد. جامعه شناسی نیز نوعاً به شناخت جامعۀ انسانی بدون در نظر گرفتن عمر آن می پردازد. برای تکمیل یافته های روانشناختی و جامعه شناختی در شناخت کلّی انسان در طول زمان دراز حیات او بر این کرۀ خاکی، نیاز داریم که کلّ جامعه را به مثابه تن واحد در نظر گرفته و عوارض صورت یافته بر او را در طول عمر این تن واحد -از کودکی تا پیری اش- مورد مطالعه قرار دهیم. چرا که در غیر اینصورت به تعریف واحدی از ذات انسان دست نخواهیم یافت. این امر نیز با مدد تاریخ حاصل می شود.

از این رو می توان صحیحترین رویکرد در تاریخ نگاری را، همین رویکرد روان شناسانه دانست که در آثار برخی از تاریخ نویسان و روانشناسانی که به تاریخ نویسی روی آورده اند، مشاهده می شود.


امید شمس آذر
۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۷:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

با تأثر و تأسف، درگذشت شاعر آیینی نام آشنای کشورمان استاد حبیب الله چایچیان متخلّص به حسان را مطّلع شدیم. ایشان از پیشکسوتان شعر آیینی معاصر در روزگار ما و از خاطرات ماندگار نسلهای پیشین و کنونی در کتابهای درسی دینی بود. خدایش رحمت کناد.

آنچه که برای بنده -به عنوان یک شاعر- در این راستا مهمّ است، توجّه دادن همۀ همقطاران خودم به این نکته است که: شعر آیینی منحصر به مرثیه نبوده و مناجات یا نیایش و اشعار حاوی معارف دینی هم -در کنار مرثیه و مدیحه و منقبت- جزء شعر آیینی محسوب می شود؛ ولی متأسّفانه در میان شاعران مذهبی جامعۀ ما حقّ اشعار آیینی غیر مرثیه -آنطور که باید- ادا نشده و کمابیش شعر آیینی در مفهوم مترادف با مرثیه، آن هم مختصّ حضرت اباعبدالله الحسین(ع) شناخته و ترویج می گردد. آن چیزی که به اسم نوحه یا روضه و سرایندگان آن را به نام مدّاحان یا ذاکران اهل بیت(ع) می شناسیم. در مقام تمثیل، شعر آیینی به مثابه یک سیم کابل ضخیم است که درون خود چندین رشته (ژانر) دیگر -آن هم نه از نوع مفتولی بلکه از نوع افشان- دارد که شعر عاشورایی تنها یکی از آن رشته هاست. مرحوم حسان تنها مدّاح نبود، بلکه نیایش ها و اشعار معرفتی فراوانی نیز از ایشان به جای مانده که از کمتر شاعر معاصری بر می آید. اما تعلّل شخص ایشان در آمد و رفت به انجمن ها و محافل ادبی باعث شد که در طول زندگانیشان بیشتر به عنوان یک مدّاح و در میان مخاطبان خاصّ خود شناخته شوند تا یک شاعر. در حالی که شعرای بسیار ضعیفتر از ایشان -که بردن اسمشان در اینجا روا نیست- اکنون به عنوان شاعر در بین همۀ اقشار مذهبی و غیرمذهبی جامعه شناخته می شوند.

چاره، تنها جا انداختن این باور درست به جای آن باور غلط قبلی و مقداری نیز از انزوا درآمدن شعرای ارزشی ماست.

 در ادامه شعری از این شاعر تازه سفر کرده:


خیز، اى بندۀ محروم و گنهکار بیا                  یک شب اى خفتۀ غفلت زده بیدار بیا

بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت     دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا

شب فیض است و در توبه و رحمت باز است    خیز، اى عبد پشیمان و خطاکار بیا

پردۀ شب که بود آیت ستّارى من                  دور از دیدۀ مردم، به شب تار بیا

این تویى، بنده ی آلوده و شرمنده ی من        این منم، خالق بخشندۀ ستّار بیا

مگشا دست نیازت به عطاى دگران               دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا

فرصت از دست مده، مى گذرد این لحظات       منشین غافل و بى حاصل و بیکار بیا

بار عام است و بود رحمت من منتظرت           قدمی نیز تو بردار, در این بار بیا

سیل رحمت شود این اشک پشیمانی تو        با دلی بی غش و با چشم گهربار بیا

ای که دلدار و پناه تو امام عصر(عج) است        پاکدل! از پی خشنودی دلدار بیا.


امید شمس آذر
۱۰ آذر ۹۶ ، ۱۹:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت امیر علیه السلام در نیایشی با خداوند علیّ متعال اینگونه می‌فرماید:

خدایا بر من ببخشای نگاه‌هایی را که نباید،

و سخنانی که به زبان رفت و نشاید،

و آنچه دل خواست و نبایست،

و آنچه بر زبان رفت از ناشایست.


مولایمان علی علیه السلام در این کلام منشأ مهمترین گناه‌ها را برای ما بیان فرموده ، چشم و زبان و قلب سه عضوی هستند که اغلب گناهان را رهبری می‌کنند.از گناه زبان دو بار طلب بخشایش می‌فرماید، شاید به خاطر این است که گاهی  حرفی  می‌زنیم که بد نیست اما عاقبت و عوارض بدی دارد و گاهی خود حرفی که می‌زنیم ناشایست است.

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

این نباشد گوسفند و نه خیار

این بشر باشد که دارد اختیار


جان انسان هم اگر ارزان بود

فکر و ذهنش پربهاتر زآن بود.


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۳:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

استاد رضا شیخ زاده متخلّص به آشنا، از شاعران بنام هم روزگار شهر ما و شاید برترین آنان است. ایشان دبیر بازنشستۀ ادبیّات بوده و آثاری از وی چون "ویرانه های ماهنابی" (مجموعه شعر) به چاپ رسیده و مجموعه های دیگری نیز در دست چاپ است. وی نقل می کرد:

زمانی که دبیر ادبیّات بودم، روزی از یکی از دانش آموزان درس پرسیدم. هیپکدام از سؤالات را پاسخ نداد. نهایتاً گفتم: «پسر! برو درست را بخوان تا برای خودت کاره ای شوی. دوست داری که درس نخوانی و بروی کنّاس بشوی؟». او هم بدون اینکه از رو برود، با حالتی جدّی پاسخ داد: «چرا؟ مگر برای مملکت کنّاس لازم نیست؟». گفتم: «چرا! لازم است. برو کنّاس شو».

[حالا صرف نظر از اینکه آن دانش آموز خود باور معنای کنّاس را می دانسته یا نه] خنّاس نیست، قنّاس هم نیست. بروید ببینید چیست؟!


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۲:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دکتر منوچهر متّکی وزیر خارجۀ پیشین کشورمان نقل می کرد:

هنگامی که من سفیر ایران در ژاپن بودم، در یکی از مهمانی هایی که در سفارت داشتیم، یک مادربزرگ ژاپنی وارد شد و برایمان تعریف کرد: «من پیرزنی تنها هستم که همۀ فرزندانم مستقل شده و مرا ترک کرده اند؛ در سالهای اخیر یک جوان ایرانی که در اینجا کار می کرد، آمد و انجام کارهای مرا بر عهده گرفت و به مدّت دو سال تمام مانند یک پسر به من کمک می کرد. من امروز آمده ام که به واسطۀ شما از همۀ ایرانی ها تشکّر کنم». گفتیم: «مادر! در مدّت این دو سال که با این جوان ایرانی بودی، چند کلمه ای فارسی هم ازش یاد گرفتی؟». گفت: «بله، اعداد 1 تا 10 را به فارسی برایم یاد داد؛ بیر، ایکی، اوچ، دورت، بش،....».

در این موقع همه با صدای بلند خندیدیم.

نگو که آن جوان از آذربایجانی های ایران بوده که به اسم فارسی به وی ترکی یاد داده است!


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۲:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


.... و ما رمَیت إذ رمَیت و لکن اللهُ رمی


تو نبودی آنکه تیر انداختی

فکر کردی طعمه گیر انداختی


این خدا بود و تو ابزار خدا

گر نمی دانی بدان کار خدا


فاعل او بود و تو آلت بوده ای

فعل او را قید حالت بوده ای


پردۀ قلب مرا او خود درید

تا بیفشاند در آن از آن نبید


نام او عشق است و آثارش عظیم

منشأش از ذات رحمان الرّحیم....



امید شمس آذر
۰۲ آذر ۹۶ ، ۱۲:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام درباره شکوه و عظمت قرآن کریم می‌فرمایند:

... قرآن را بیاموزید که نیکوترین گفتار است، و آن را نیک بفهمید که دلها را بهترین بهار است، و به روشنایى آن بهبودى خواهید، که شفاى سینه هاى بیمار است، و آن را نیکو تلاوت کنید، که سودمندترین بیان و تذکار است.

نکته۱:

 قرآن نیکوترین و هنرمندانه‌ترین گفتار ، بهترین بهار دلها و روشنایی بخش قلوب زنگار گرفته است. قرآن شفا بخش سینه‌های بیمار ما است که گرد و خاک گناه تمام اطراف آن را فرا گرفته است. توصیه علمای بزرگ اخلاق و عرفان مثل مرحوم آیت الله قاضی و شاگردان بزرگ ایشان همیشه این بوده است که هر روز حداقل ۵۰ آیه از قرآن را با صدای خوش و نیکو تلاوت کنید که روشنی بخش عقل و قلب انسان خواهد بود.

نکته ۲:

عقلی که با نور قرآن روشن شود در همه مراحل زندگی مثل تحصیل ، ازدواج و انتخاب همسر و انتخاب شغل و ... به کمک انسان می‌آید و راه نورانی دین که عقلانی‌ترین راه شمرده می‌شود، را انتخاب می‌کند.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۱ آذر ۹۶ ، ۱۸:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

... همانا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مى فرمود: « گرداگرد بهشت را دشواریها فراگرفته است، و گرداگرد دوزخ را هوس دنیا»  بدانید که چیزى از طاعت خدا نیست جز که با کراهت انجام گیرد، و چیزى از معصیت خدا نیست جز که با میل و رغبت. پس خدا بیامرزد کسى را که شهوت را مغلوب کند، و هواى نفس را سرکوب.

بله این یک سنّت الهی است که بندگی کردن و بهشتی شدن همیشه با سختی کشیدن و مجاهده با نفس، همراه بوده است و معصیت کردن  همیشه موافق امیال حیوانی انسان و کاری راحت و مورد دلخواه  بشر.

انسان در طول زندگی طبق سنت الهی بر سر دوراهی‌های خوبی و بدی قرار می‌گیرد تا با اختیار و آگاهی خود یک طرف را انتخاب کند. اگر چنین نبود، سنت آزمایش الهی محقق نمی‌شد. بطور طبیعی انسان به گناه و پیروی از خواهش‌های نفسانی گرایش دارد و شیطان هم با وسوسه های خود آن را تقویت می‌کند و اینجاست که میدان کارزار است و مرد می‌خواهد تا بر شهوات و هواهای نفس خود غلبه کند.


حتما همه شما تجربه کردید وقتی را که بخاطر خدا چشم بر گناهی بسته‌اید و آنگاه چنان لذتی در جان و قلب شما ریخته که از لذت آن گناه بسیار بیشتر و شیرین‌تر است. اگر تجربه نکردید حتما یکبار امتحان کنید!

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۳۰ آبان ۹۶ ، ۲۰:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

Sardar Qasem Soleimani-01.jpg


تاریخ به احترام تو خواهد ایستاد.

Image result for ‫حاج قاسم سلیمانی و ظریف‬‎

امید شمس آذر
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۱:۳۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بر پیکر خسته از جراحات ستم

فرهنگ شهادت است تنها مرهم


به به! چه خوش آمدی، صفا آوردی

اما حالا چرا معاون جانم ؟!

****


افسانۀ بایگان کمی غمگین است:

مشی رفقا چرا خلاف دین است؟


مرحوم سلحشور حقیقت را گفت

ماهیت سینمای ایران این است.

****


امید شمس آذر
۲۷ آبان ۹۶ ، ۱۳:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
ساده ست

         هرآنکس که مرا ساده بداند


امید شمس آذر
۲۴ آبان ۹۶ ، ۱۴:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

« [آمریکاییها] به بعضی از کشورهای شرق آسیا [منظور کرۀ شمالی] پیغام می‌دهند که با ما مذاکره کن، این کشورها مگر دیوانه شده‌اند که با شما مذاکره کنند؟ ».


این جملۀ به ظاهر تاریخی و تکان دهندٖه، بخشی از سخنان اخیر رئیس دولت تدبیر و امید تعلیق و رکود در اعتراف به بی فرجامی برجام بود که مورد تحسین موافقان و همچنین بخش عمده ای از مخالفان دولت نیز قرار گرفت. اما به نظر بندۀ حقیر، اینها هم همه بازی است و نباید گولش را خورد؛ حسن روحانی پس از آنهمه فحش و بد و بیراه که نثار دلسوزان نظام و انقلاب کرد، حالا خود را هم "بی عقل" یا "دیوانه" بخواند، چیزی کم نمی آورد. باید دید در پی به دست آوردن چیست؟ صحبت اینجاست که: گیریم آمریکا به تمام تعهداتش در برجام پایبند ماند و تمام تحریمها هم رفع شد و به قول حضرت امام -مدّ ظلّه العالی- 20 تا 30 درصد مشکلات اقتصادی ما هم حل شد، آیا این مجوزی است برای مذاکرات بعدی با آن؟ آیا مذاکره تنها راه برون رفت از مشکلات است؟ آیا تمرکز دولت در این مدت بر روی دو مسئلۀ اقتصاد مقاومتی و برجام به نسبت 80 به 20 یا حتی 60 به 40 بوده است؟ آیا مجاز نبودن مذاکرات بعدی با آمریکا تنها به دلیل عهدشکن بودن طرف مقابل است؟ و آیا و آیا و آیا .... ؟؟؟

پس باید هوشیار بود که تاجران به این آسانی حاضر به هزینه کردن نیستند.


امید شمس آذر
۲۴ آبان ۹۶ ، ۱۴:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بشر

آنطور که از آوردن کتابی مثل قرآن عاجز است،

از شناختن تمام جنبه های اعجازی آن نیز عاجز است.

***

 

وقتی با خدا قهریم

 

چه عجب که خدا بر ما قهر کند؟

***

 

آقای سلیمانی

آدمی شریف

بر همه فن حریف

.

.

.

ببخشید که قافیه هاش کامل نبود!

***

 

به یکی هم میگن با ترقّه جمله بساز

میگه: باید مواظب حوادث غیر مترقّبه باشیم!

***

 

آدم پولش گم بشه

ولی مغز تخمه از دستش گم نشه.

موافقید؟

***

 

شایعۀ زلزله در تهران

زلزله است.

***

 

خاندانی که مازندران را از آن سر دنیا به طبرستان آوردند

و خود را بی هیچ مناسبتی پهلوی نامیدند،

چطور می توانند در مورد تاریخ ایران راستگو باشند؟

***

 

هرکس گفته

مشکل سوریه با گفتگو حل شد،

ظر زده است.

***

 

با توجّه به معنای عصمت،

مؤثّرترین راه ترک گناهان

افزایش آگاهی است.

***

 

زیبایی کوه از سکوت اوست.

هر صدایی را هم که به سویش فرستاده شود

باز پس می فرستد.

***

 

پیام بنیامین نتانیاهو به ورزشکاران ایرانی

از سرخشم نبود، از سر امیدواری بود.

مراقب باشید.

***

 

مطالبۀ مردم از قوۀ قضائیه:

[مطالبه کردن از شورای عالی امنیت ملی برای]

محاکمۀ سران فتنه.

***

 

 

 
امید شمس آذر
۲۴ آبان ۹۶ ، ۱۳:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
در این خرابه چه ها می کنی در این شب ها
به رغم سرکشی تازیانه ها، تب ها؟

به دست لشکر صبح انقلاب در راه است
که سوی شام رود بی جهاز موکب ها

«به یک کرشمه که در کار آسمان کردی
هنوز می پرد از شوق چشم کوکب ها»

هنوز امر به معروف و نهی از منکر
هنوز بانگ صلات و ندای یارب ها

که آیه های حقیقت زدوده کی گردد
به سرگرانی چوب دروغ از لب ها؟

همین نه مدرسۀ کربلا، که کردارت
نشان راه شده در تمام مکتب ها

عقیلۀ عرب و نور عاشقان عجم
مسجّل است که هان! زینب است، زینب، ها!

همیشه تیرگی از روشنی شکسته شود
چنان که بشکند از هرم روزها، شب ها.



امید شمس آذر
۱۷ آبان ۹۶ ، ۱۸:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

صدایم

    سوز سابق را ندارد


امید شمس آذر
۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۳:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

غیرت در آموزه های دینی ما، از صفات خوب انسانی هم برای مردان و هم برای زنان شمرده شده است و نشانۀ استحکام بنیان خانواده و ناشی از شجاعت یک انسان تلقّی شده است؛ امّا در عین حال تعابیری هم وارد شده است که ظاهراً قرائت خوشی از غیرت مردان ندارند، مانند اینکه: «خداوند عذاب قبر را از 3 گروه از زنان برداشته و در روز قیامت با فاطمه زهرا(س) محشور می شوند: 1- زنی که بر غیرت ورزی شوهرش صبر پیشه کند....». دلیل این تعارض ظاهری چیست؟

ملاک و معیار رفتارهای ما، شرع اسلام است و در این میان غیرت نیز باید منطبق با شریعت تعریف شود، نه کمتر و نه بیشتر. کسی که در امور شرعی تساهل می کند بی غیرت است و کسی که از خود شریعت هم حسّاستر باشد مصداق کاسۀ داغتر از آش است. این نوع غیرت از بی تعادلی روحی ناشی می شود. ولی روابط زناشویی -از یک جنبه- برای از بین بردن همین عقده ها و رسیدن به تعادل است.  اینکه گفته اند: زن باید بر غیرت شوهرش صبر کند، منظور این نوع از غیرت است و در صورت صبوری زن در اوایل زندگی مشترک، تعادل موردنظر حاصل می گردد.


امید شمس آذر
۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۳:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

از منظر تاریخی و با رویکرد پژوهشی به دقایق و ظرایف پنهان و پیدای تاریخ ایران در سده های چهارم و پنجم در بررسی اهمیّت شاهنامۀ فردوسی، انگیزۀ این شاعر نامدار در سرودن منظومۀ بی بدیل حماسی خود، تبیین در خور خود را می یابد؛ در شرایطی که حقایق، واقعیّات و شکوه و عظمت تاریخ ایران و اسلام در معرض تحریف جدّی از سوی سلاطین غزنوی قرار می گیرد، اصالت شاعری و تعهّد ملّی و اسلامی فردوسی ایجاب می کند در راستای روشنگری عالمانه و موشکافانۀ متعهّدانۀ زوایا و خفایای تاریخ، فکر سرودن شاهنامه را در سر بپروراند.

ناگفته مسلّم است در مقطع خاصّی از تاریخ ایران به ویژه در روزگارانی که -به تعبیر ابوالفضل بیهقی- قرمطی می سوختند و بر دار می کردند، سرودن شاهنامه اهمّیتی دوصد چندان می یابد که گذشته از فعلیّت دادن ذوق و شوق هنری و شعری فردوسی، بیشتر به گونۀ نمادین و سمبلیک در قالب داستانهای حماسی پیشدادی، کیانی و تاریخی، در پی تحقّق بخشیدن به رسالت عظیم شاعری و پاسداری از مرز فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی است؛ امّا با توجّه به شرایط پیچیدۀ ایران در ایّام حکومت غزنویان، ناگزیر از تبیین زوایای فکری، اعتقادی و مذهبی خود در قالب داستانهای نمادین شاهنامه برآمده است. از چنین زاوبۀ دیدی، ضمن شرح و بیان حکومت هریک از حکمروایان، عقاید و افکار فلسفی و دینی خود را نیز به طور غیرمستقیم بازگو کرده است.


امید شمس آذر
۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۳:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

مختار آفریده شده نوع آدمی

ذاتاً پدید آمده ذاتش به اختیار


حیوان ناطق است، ولی قبل از عقل هست

توفیر با جماد و نباتش به اختیار


جز جبر چون فرشته نمی داند امر چیست؟

چندی ست برده یکسره ماتش به اختیار


انسان به اختیار محک می شود که باد

حتّی بهای صوم و صلاتش به اختیار...


جبّارهای تفرقه انداز دست بُر

افسوس سلب گشته ثباتش به اختیار


آتش به اختیار همه می زنند تا

روشن کنند معنی آتش به اختیار.


امید شمس آذر
۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۲:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

آن خانه ای که مرکز توحید گشت باز

از بانگ یار همدل و همرنگ خود بلال


با سادگیّ و شش جهتی سینه کرد باز

بر زائران بیطرف ربّ ذو الجلال،


اکنون ببین دوباره شده بتکده که حال

افتاده دست فرقۀ تاریکی و ضلال؛


ان شاالله می رسد آن روز عاقبت

گوییم: سر رسیده دگر نوبت ملال


این خادمان صوری بیت الله الحرام

این هم زیان قاهر سیف الله الحلال.


امید شمس آذر
۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۸:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

گدایی هویّت

این وطن فروشان بی غیرت، از داشته های ایران خود می برند و کاسۀ "گدایی هویّت" دولتهای همسایه را پر می کنند. جمهوری آذربایجان کشوری کاملاً و جمهوری ترکیه نیز نسبتاً تازه تأسیس است که البتّه بدش نمی آید رهبری کلّ ترک زبانان جهان را در دست بگیرد. امّا هر دو برای تعریف هویّت ملّی جدید خود نیازمند کمک دوستان ایرانی همزبان خود هستند، چرا که خود با یکدیگر بیشتر از 11 کیلومتر مرز مشترک ندارند! در چنین شرایطی، باید توجّه داشت که مظاهر ایرانی تمدّن بومی آنان قابل پاکسازی نیست، ولی قابل تحریف هست. از این روست که با کمک عوامل نفوذی خود در ایران، دست به چنین تحریفاتی می زنند. از قبیل: "اوغوز" نامیدن نوروز(!)، یا "یئددی سین" (هفت تایشان) نامیدن هفت سین(!) و نظریّات شگفت آور علمی! دیگری از این دست که مسلّماٌ ارائه دهندگانشان نیز که به آسانی حرف خود را به کرسی نشانده و به تولید انبوه! می رسانند، محقّقان مستقلّ حقیقت طلب نیستند. برادران تنی همان کسانی که دوست دارند نام حسین(ع) را به صورت "حصین" بنویسند. آنان در کشور خود که به دلیل اهمّیت ندادن به فرهنگ بومی، در طول صد سال سه بار دچار تغییر خط شده است، هرچه بخواهند می توانند از اینگونه اراجیف برای خودشان ببافند و خوش باشند؛ امّا ریشه های تمام این مظاهر در آذربایجان ایران است و بدون در نظر گرفتن آن نمی توانند ماهیت شان را به صورت تحریف شده بازتعریف کنند. از این رو در تحلیل هایی مسخره آمیز که متأسّفانه شدیداً از سوی کانونهای قدرت خارجی و بعضاً وابستگان داخلی شان حمایت نیز می شوند، دست به تغییر رسم الخطّ شناخته شدۀ اسامی خاصّی چون "آذربایجان"، "ایران"، "نوروز"، "عاشیق"و... می زنند. کسی نیست بگوید: اگر آذربایجان به جای "ذ" با "ز" باید نوشته شود، پس چرا Z موجود در اسامی خاصّ ایرانی دیگری چون زاب، زریر و از همه مهمتر زرتشت که به گونۀ زردهشت و زرادشت هم نوشته شده، هیچگاه در عربی با "ذ" نوشته نشده است؟ جز این است که Z موجود در نام اذربایجان در ابتدای امر "z" نبوده و "th" بوده است؟ یا اگر نوشتن عاشیق با الف به صورت آشیق صحیحتر است و نه با عین که همان تلفّظ محلّی عاشق باشد، کدامیک از دو حالت زیر برای این موضوع متصوّر است که ما از آن بیخبریم؟، 1- آیا مکتب عاشیقی به شکل کنونی و با همین نام -و نه گام یا اوزان- به دورانهای پیش از اسلام بر می گردد؟! 2- یا ما هنوز مسلمان نشده ایم؟! هر دو قضیه منتفی است: مکتب عاشیقی به شکل امروزی و با نام کنونی اش مال دورانهای پس از اسلام است، ما هم همگی قرنهاست که اسلام آورده و مسلمانیم و در راه اسلام مجاهدت ها کرده و به آن افتخار می کنیم. حالا اگر شما نخواهید افتخار کنید، خود دانید. اینها همه در حالی است که امری کاملاً شناخته شده در تاریخ ایران است که مظاهر فرهنگی پیش از اسلام را برای در امان ماندنش، رنگ و لعابی اسلامی داده اند تا بتواند مشروعیّت بیابد. صحبت از اسامی مجهول عربی هم نیست، صحبت از مصدر "عشق" است که محبوبیّت و فراگیری نامش نیاز به توضیح ندارد.



همراهی ناآگاهانۀ مسئولان
متأسّفانه مسئولان فرهنگی کشور اعمّ از مسئولان مستقیم دستگاههای دولتی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای فرهنگ عمومی یا مسئولان غیر مستقیم سایر دستگاهها مانند روحانیّت و بخش های مرتبط در نیروهای مسلّح، عمق خطر را در این باره درک نکرده اند و با ندانم کاری های خود، گاه و بیگاه آب در آسیاب دشمن ریخته اند. آنان به دلیل کمبود مطالعه در حیطۀ تاریخ و ادبیّات ملّی و محلّی، توجیهات بیگانه گرایان برای ادامۀ فعالیت های ایذایی شان را باور کرده و به آنان مجوّز می دهند. توجیهاتی از قبیل: پاسداشت زبان و ادبیّات بومی، ایجاد قطب رقابت در مقابل سلطنت طلبان، کسب اطّلاعات و یا سنجش میزان حسّاسیت نسبت به مسائل قومیتی در جامعه و... که با اندک اطّلاعات و آگاهی، بهانه بودن آنها روشن شده و پی برده می شود که شیّادان مزبور تا چه میزان به دنبال نفوذ در دل مسئولان و بازیچه قرار دادن آنان هستند. مسئولان محترم اگر آشنای عرصۀ زبان و ادبیّات بومی باشند، به راحتی می توانند جواب این شیّادان را بدهند که: "آری! ما نیز دلمان برای زبان و ادبیّات بومی خودمان می سوزد، ولی آنچه که شما ترویج می دهید، زبان و ادبیّات بومی ما نیست، بلکه کالایی تقلّبی و وارداتی یا -بهتر بگویم- قاچاقی است". یا اگر از میان انحصارگرایی و تفرقه گرایی خطر اصلی را تشخیص داده و بد و بدتر را از میان بازشناسند، به اسم دفع افسد به فاسد، مجوّز اظهار وجود به تفرقه گرایان نمی دهند. حسّاسیت سنجی نیز دروغ همیشگی رهروان باطل در جوامع است که به اسم آن در عمل به "حسّاسیت زدایی" و از بین بردن قبح انواع کژروی ها در جامعه می پردازند و مسئولان باید در این مورد نیز آگاه و هوشیار باشند و گول آنان را نخورند. چند نمونه از فریب خوردگی های اخیر مسئولان در این زمینه:
1- شب شعری از طرف بسیج هنرمندان در ایّام دهۀ فجر برپا شده که اطّلاعیه داده اند اشعار فقط باید به دو زبان ترکی و کردی باشد، با این بهانه که می خواهیم اعلان کنیم عشایر طرفدار انقلاب هستند! با این ترتیب عدّه ای از شاعران کردزبان نیز در حضور اکثریّت همشهریان ترک زبان خود شعرهایی به زبان کردی خوانده و عجیب اینکه به زبان کردی هم سلام و احوالپرسی کردند که بقیّه متوجّه حرفهایشان نشدند! آیا اگر به فرض اینکه شاعر مزبور ترکی بلد نیست و یا به هر دلیلی نمی خواهد صحبت کند، نمی تواند به زبان مشترک که همان فارسی باشد، منظورش را برساند؟ حذف زبان مشترک بین اقوام از یک برنامۀ هنری، در نهایت به نفع انقلاب است یا به ضرر آن؟
2- مشابه آن، آموزش و پرورش هم مسابقۀ شعری بین دانش آموزان برگزار کرده و اعلام نموده است که هر کس می تواند دو اثر ارائه دهد، ولی یا باید هر دو اثر به زبان فارسی باشند یا هر دو به زبان ترکی و یکی ترکی و یکی فارسی پذیرفته نیست، آن هم با این بهانه که ذهنیّت فارسی و ذهنیّت ترکی نباید باهم خلط شوند!! اوّلاً ذهنیّت فارسی و ذهنیّت ترکی چه معنایی دارد؟ ذهنیّت، بخشی از شخصیّت آدمی است که تحت تأثیر عوامل بیشمار زمینی مانند محیط زندگی، آب و هوا، طبقۀ اجتماعی، زبان و نژاد، سنّت ها و فرهنگ ها، تربیت خانوادگی، جنسیّت و... به اضافۀ فطرت خدادادی وی شکل می گیرد و عامل زبان به تنهایی نمی تواند ملاک تقسیم بندی ذهنیّت قرار گیرد. به بیان دیگر، زبان در شکل گیری ذهنیّت نقش علّت مادّی دارد و نه علّت فاعلی و به همان ترتیب می توانیم از انواع و اقسام ذهنیّت های شرقی و غربی، مردانه و زنانه، شهری و روستایی و عشایری، خردسال و بزرگسال، مسلمان و مسیحی و بودایی و... هم سخن بگوییم. ثانیاً تبادل ظرفیتهای زبانها با یکدیگر امر مطلوبی است و خلط محسوب نمی شود. به گواه تاریخ، موفّق ترین شاعران قدیمی و معاصر فارسی گوی کسانی بودند که زبان مادری شان فارسی دری نبوده و به مانند سعدی و حافظ لهجۀ شیرازی داشته یا به مانند شهریار و منزوی ترک زبان بوده و یا مانند بیدل و امیرخسرو دهلوی هندی بوده اند. عکس این نیز صادق بوده و فی المثل، سعدی به عنوان یک ایرانی از سرآمدان شعر عرب نیز محسوب می شود و یا اشعار ترکی شاعران ترک زبان ایران یک سروگردن بالاتر از اشعار همزبانان غیر ایرانی شان است. از بحث وحدت هم اگر بگذریم، در اینجا به لحاظ علمی هم آمیختگی و تبادل مورد قبول است و نه تنها اشکالی ندارد، بلکه مورد تشویق هم باید قرار گیرد.
3- در چند نمایشگاه کتاب که در برخی دانشگاهها و دیگر مراکز فرهنگی کشور در منطقۀ آذربایجان برپا شده، هیچگونه داوری برای چاپ و نشر کتابهای عرضه شده به زبان محلّی صورت نگرفته است و وقتی علّت را جویا شده ایم، بعضاً عنوان شده که ناظران خودشان فارسی زبان هستند و ترکی نمی دانند!! یعنی یک عذر بدتر از گناه. خدا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر کند.
4- در چاپ کلّیات اشعار ترکی استاد شهریار تحریفات فراوانی صورت یافته که البتّه ناشران محترم این اندازه معرفت داشته اند که مانند گروهکهای تروریستی داعش و طالبان که بعد از هر عمل تروریستی مسئوایتش را به عهده می گیرند، به اصل اشعار نیز در پاورقی اشاره کنند؛ امّا سؤال این است که اساساً این تحریفات چرا باید صورت بگیرد؟ چرا نام شعر "اصیل اولماز" به صورت "تورکون دیلی" درج شود؟ تا جنبۀ قومیتی آن برجسته شود؟ چرا باید مصراع "بیر ذرّه مساولت اولا شاعر چپه دؤنمز" شهریار به صورت "ملّت غمی اولسا بو جوجوخلار چؤپه دؤنمز" درج شود؟ تا مواضع چپ ستیزانه و ضدّکمونیستی استاد مخفی شود و مصادره اش آساتتر صورت گیرد؟ چرا نام "مسلمان" با معانی ضمنی آن در مصراع "دستماز ائیله دیغین چشمه مسلمان قانی دیر" به صورت "مسیحا" درج شود؟ تا چه شود؟! و موارد دیگر.
5- در نشریۀ "دنیز"چاپ دانشگاه ارومیه در سالهای اخیر ویژه نامه ای شامل چند نمونه از اشعار شاعران ترک زبان آذربایجان به همراه بیوگرافی مختصری از آنان منتشر شده بود که ظاهراً مورد مشکوک خاصی نداشت. ولی روی جلد عکس نه چندان مناسبی از عمادالدّین نسیمی در حالی که لخت شده و به دار کشیده شده، درج کرده بودند که به خاطر هوشمندی و آگاهی فوق العادۀ مسئولان دانشگاه، جای روی جلد و پشت جلد ویژه نامه باهم عوض شد تا عکس به پشت جلد انتقال یابد؛ غافل از آنکه پشت جلد محلّ درج نام لاتین کتابهاست و نام فارسی روی جلد درج می شود و درواقع عنوان اصلی ویژه نامه با این شیطنت ناشران و همکاری ناآگاهانۀ مسئولان به پشت جلد انتقال یافت و همراه عکس تبدیل به عنوان فرعی شد و عنوان لاتین تبدیل به عنوان اصلی!!


انواع قومیت گرایی

علاوه بر پانیست ها و قومیت گرایان اصلی، چند شعبۀ فرعی دیگر نیز در کنار آنان به عنوان مکمّل در حال فعالیتند که عبارتند از:

1- منحجّران و صاحبان انگیزه های خشکه مذهبی؛ اینان به اسم دین با تمام مظاهر علاقه به میهن و ملّیت مشکل دارند و بدون اینکه توجّهی داشته باشند که در اسلام حبّ وطن از نشانه های ایمان است، گاهاً در دام بیگانه گرایان و پان ترکیست ها می افتند. خصوصاً با تأکید زیرکانه ای که آنان بر وضعیت نامطلوب زبانها و ادبیات محلّی در ایران دوران ستمشاهی می کنند. گویا پس از انقلاب اسلامی، هرگونه وطن فروشی و خیانت به کشور و ملّت به اسم مبارزه با شوونیسم و نفی ناسیونالیسم افراطی آزاد شده است!

2- فدرالیست ها و صاحبان انگیزه های سیاسی؛ برای اینان خود مسئلۀ قومیت اهمّیت دارد و نه به طور خاص قومیت ترک یا فارس یا کرد یا دیگری. اینان در پی خودمختاری برای تمام قومیت های کشور هستند و پان ترکیسم در این بین، مسلک فرعی و ابزاری آنهاست.

3- روشنفکرمآبان ها و صاحبان انگیزه های ضدّ مذهبی؛ اینان معتقدند مذهب مانع پیشرفت جامعه است و باید کنار گذاشته شده و تنها در حدّ "افیون توده ها" ایفای نقش کند. امّا در جامعه ای مثل جامعۀ ما که نوعاً متدیّن و مذهبی است، باید جایگزینی برایش تراشید و چه جایگزینی بهتر از ناسیونالیسم -اعمّ از ملّی یا قومی- ؟ این گروه نیز ذاتاً قومیت گرا نیستند، بلکه به قومیت به چشم ابزار خوبی برای تضعیف مذهب و -به قول خودشان- تعصّب مذهبی نگاه می کنند. حال، اگر منطقه ای که در آن زندگی می کنند، برای تمایلات پان ایرانیستی آمادگی پذیرش داشته باشد، یک پان ایرانیست تمام عیارند. اگر این آمادگی برای پان ترکیسم بیشتر باشد، پان ترکیست می شوند و اگر برای پان عربیست بیشتر باشد، پان عربیست می گردند.

4- مدّعیان صوفیگری و جهان وطنی؛ اینان گاهی نیز احساسات ملّی ستیزانه و بیگانه گرایانۀ خود را با ریط دادن به اندیشۀ جهان وطنی یا انترناسیونالیسم توجیه می کنند که البتّه در این تظاهر نیز چندان موفّق نیستند و جهان آنان منحصر است به قفقاز جنوبی و آسیای صغیر! با اینحال باید ادّعای خود را در عمل ثابت کرده و مرز این جهان وطنی مورد نظر خود را با اندیشۀ "جهانی سازی" و به قول غربی ها جهانی شدن(!) مشخّص کنند؛ چرا که جهان وطنی اگر در دوران گذشته از سوی عارفان مسلمان مطرح می شده، آن هم در شرایطی که جهان اسلام دارای حکومت واحد، پول واحد، تقویم واحد، خطّ واحد و برخوردار از انسجامی کلّی بود، به معنی وحدت انسانها حول محور ضمیر مشترک الهی آنان بوده و نه پذیرفتن سروری برای منافع چند دولت مشخّص استکباری و استعمارگر. آیا این متظاهران به جهان وطنی، در عمل چنین مرزبندی ای را انجام می دهند؟ پاسخ مشخّص است: خیر!



پایان سخن

در کل، تحرّکات قومی در آذربایجان، به هیچ وجه از جنس تعصّبات قومی اقوام دیگری چون لک ها و لرها و کردها و... نیست. آذربایجان همان جایی است که هنگام پیش امدن غائلۀ آیت الله شریعتمداری، مسئولان جمهوری اسلامی در جلسۀ خصوصی با امام خمینی(ره) به دور از تعارفات و شعارهای تبلیغاتی همیشگی و القائات گاهاً کاذبی که به همۀ اقوام در راستای تقویت خودباوری ملّی آنان می کنند، بطور جدّی اجازه گرفتند که به آنجا نیز نیرو برای سرکوب غائله اعزام کنند و امام(ره) پاسخ داد که: "اعزام نیرو لازم نیست، خود مردم آذربایجان جواب آنان را می دهند". و چنین نیز شد. زیاد یاد کردن از چنین مواردی ممکن باعث ایجاد حسّ رقابت و حسادت بین اقوام ایرانی شود، ولی در جاهایی که تحلیل های غلط در حال رشدند، واقعیت های اینچنینی را باید یادآوری کرد. آذری ها به همراه فارسی زبانان ساکن فلات مرکزی ایران (به اصطلاح قدیم: عراق عجم)، تنها اقوامی هستند که -متأسّفانه یا خوشبختانه- دیرزمانی است که لباس محلّی ندارند و همان کت و شلوار معمول متعارف را می پوشند. مذهب شان هم که مذهب رسمی کشور است و برخلاف کردها و بلوچ ها و ترکمن ها از این بابت نگرانی ای پیرامونشان وجود ندارد. این تحرّکات مجازی فقط و فقط ریشۀ خارجی داشته و از الگوهای فرامرزی ریشه می گیرد؛ امّا الگوهایی که خود تازه در حال بازیابی خویش اند و درواقع بدون کمک آذری های ایران، هویّت مستقلّی برای خود نیز نمی توانند تعریف کنند. سخن درستی است که مظاهر پان ترکیسم عمدتاً پس از فروپاشی شوروی در آذربایجان ایران پا گرفت و بیش از 20 الی 25 سال سابقه ندارد که سیاست های غلط دولت وقت و رییس فقید آن آقای هاشمی رفسنجانی هم در دامن زدن به این وضعیت و ریشه دواندن آن بسیار تأثیرگذار بوده و این خود موضوع مفصّل دیگری است؛ امّا این دادۀ درست نباید به این تحلیل غلط منجر شود که: "نگرانی خاصبی در کار نیست و مسئلۀ کم اهمّیتی مثل تحربکات صرفاً مجازی عدّه ای جوانِ -به قول خودشان- هویّت طلب را بی جهت بزرگتر از آنچه هست نشان ندهید". بلکه در اصل نگرانی پیرامون این مسئله، دقیقاً به همین خاطر بزرگتر و جدّی تر از آنچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم بوده جای کار فراوانی دارد. در کنار آن باید این نکته را نیز یادآور شد که: خطر فقط شامل تجزیۀ جغرافیایی نیست؛ بلکه خطر اصلی همان از بین رفتن انسجام ملّی و شکل گیری روحیۀ "بی تفاوتی" و "سردی" در میان اقوام ایرانی نسبت به یکدیگر است که به صراحت باید گفت: متأسّفانه شکل نیز گرفته است.

تقویت تشیّع در آذربایجان بر روی رابطۀ آن با کردستان تأثیری ندارد، چون تسنّن رایج در کردستان از نوع شافعی است که به شیعه نزدیک است. امّا در هر دو باید توجّه داشت که موجب حسّ بی اعتنایی ملّی نشود؛ خصوصاً در کردستانی که -علی رغم نزدیکی به شیعه- تابع مذهب رسمی کشور نیست. در آنجا تقویت ایرانیّت باید در دستور کار قرار گیرد. زیرا هرچند گروهک های تجزیه طلب آنجا داعیۀ مذهبی نداشته اند تا شاهد شکل گیری جریان سلفی خطرناک دیگری در منطقه باشیم، امّا بی تعارف باید توجّه داشت که: چطور شده که از اساس چنین گروههایی در آنجا شکل گرفته و توانسته اند دوام بیاورند و چرا برخلاف آذربایجان، خود مردم کردستان جواب آنها را نداده اند تا نیازی به تحمیل هزینۀ اضافی برای نظام نباشد؟  آیا این امر بستری جز "پایین بودن سطح خودآگاهی ملّی" در آن منطقه داشته و دارد؟ تقویت مذهب شافعی در کردستان که انصافاً نیز مردمانشان از لحاظ مذهبی بسیار متشرّع و متخلّق به احکام دینی اند، تنها می تواند جلوی خطر تروریست پروری را در منطقه بگیرد -چنانچه موفّق نیز شده است-، امّا تا کی باید شاهد تحرّکات ضدّ ملّی و تجزیه طلبانه در آنجا باشیم؟ اینجا دیگر تشرّع و مذهبی گری صرف کارساز نیست. باید تجزیه طلبان بدانند حنایشان پیش مردم آگاه و میهن دوست و نه صرفاً مذهبی، رنگی ندارد و خود تصمیم به ترک تحرّکات ضدّامنیّتی و هزینه ساز خود بگیرند.


پایان


امید شمس آذر
۳۰ مهر ۹۶ ، ۱۳:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

از حسّاسیت برانگیزترین جملات مادرانمان در کودکی:

سو یوخ، چای!

***

 

فردوسی با رستم آن کرد

که زرتشت(ع) با مزدا

***

 

اگر قرار است از تاریخ عبرت بگیریم

پس چرا تکرار می شود؟

***

 

عشق شهرت

نمازی را دوربینی می کند

***

 

می دانیم که نخستین واجب حمام همان آواز خواندن است

کاری به نامگذاری های دیگر نداریم

***

 

با آنان که با سازش کنندگان با دشمن سازش کنند

سازش نمی کنیم

***

 

"ورود برای عموم آزاد است"

: فقط برای عموت آزاد است؟ برای دیگران نیست؟!

***

 

ـ آقا! مهرۀ مار بدم خدمتتون؟

: ممنون، من خودم مهرۀ اژدها دارم.

***

 

زن جزئی از لوازم نیست که

وسط مراحل تهیۀ خانه و ماشین و مغازه و باغ و ویلا و... بگیرمش،

بلکه ازدواج می کنیم که باهم زندگی را بسازیم.

***

 

ارتش، سپاه، نیروی انتظامی و هلال احمر

تا امکانات خود را "بسیج" نکنند

نمی توانند کاری از پیش ببرند.

***

 

پای سیاست

نمی تواند از گلیم شریعت درازتر شود

***

 

امام خمینی(ره) بعد از آنکه دو سوم عمر خود را به جهاد اکبر گذراند

یک سوم باقیمانده را به جهاد اصغر پرداخت.

***

 

 

امید شمس آذر
۳۰ مهر ۹۶ ، ۱۲:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ابو صادق سُلیم بن قیس هلالی عامری کوفی(۲۰ق.ه تا ۷۶ه) از اصحاب خاصّ امام زین العابدین(ع) صاحب کتاب "اسرار آل محمّد(ص)" اوّلین کتاب حدیثی و تاریخی از قرن اوّل هجری است که امام(ع) بر تمامیّت این کتاب مُهر تأیید زده است. روایت زیر از کتاب سلیم بن قیس هلالی، ترجمۀ اسماعیل انصاری زنجانی، قم انتشارات دلیل ما پاییز ۱۳۸۰، صفحات ۷۳۷ تا ۷۳۹ برگزیده شده است:


 

سلیم می گوید: از ابوذر شنیدم که می گفت:

آقایم محمّد(ص) را دیدم که شبی به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: فردا به کوههای بقیع برو و برمکان بلندی از زمین بایست؛ و وقتی خورشید طلوع کرد، بر آن سلام کن. خداوندْ تعالی به او دستور داده به تو با صفاتی که داری جواب دهد.

فردا امیرالمؤمنین(ع) بیرون آمد، در حال که ابوبکر و عمر و عدّه ای از مهاجرین و انصار همراه آن حضرت بودند؛ تا به بقیع رسیدند و حضرت بر مکان بلندی از زمین ایستاد. همین که خورشید طلوع کرد، حضرت فرمود: « سلام بر تو ای خلق جدید خدا که مطیع او هستی! » . صدایی از آسمان شنیدند و جواب گوینده ای را که می گفت:

« سلام بر تو ای اوّل، و ای آخر، و ای ظاهر، و ای باطن، و ای کسی که به هر چیزی عالم هستی! » .

وقتی ابوبکر و عمر و مهاجرین و انصار سخن خورشید را شنیدند، از هوش رفتند.آنان بعد از چند ساعت به هوش آمدند، در حالی که امیرالمؤمنین(ع) از آن مکان رفته بود !

همگی خود را به حضور پیامبر(ص) رسانیدند و عرض کردند: شما می گویی علی بشری مثل ماست. خورشید او را با سخنانی مخاطب قرار داد که خداوند خود را با آن مخاطب قرار داده است !! پیامبر(ص) فرمود: از او چه شنیدید؟ گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت «سلام بر تو ای اوّل» ! فرمود: راست گفته است؛ او اوّلین کسی است که به من ایمان آورده است. گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت «ای آخر» ! فرمود: راست گفته است؛ او آخرین کسی است که با من تجدید دیدار می کند. او مرا غسل و کفن می کند و مرا داخل قبرم می نماید. گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت «ای ظاهر» ! فرمود راست گفته است؛ همۀ علم من برای او ظاهر شده است. گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت «ای باطن» ! فرمود: راست گفته است؛ همۀ اسرارم در باطن اوست (و به روایت بحار: باطن همۀ اسرارم نزد اوست).

همه برخاستند و گفتند: محمّد ما را در ظلمت انداخت !! و بعد از درب مسجد بیرون رفتند.


امید شمس آذر
۲۹ مهر ۹۶ ، ۲۱:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: «فی العدل سعة» در عدالت پیشرفت است. بسیاری از تحلیلگران مسائل اقتصادی و اجتماعی در سالهای اخیر این سؤال غلط را پیش انداخته اند که: عدالت مهمتر است یا پیشرفت؟ یعنی اولویت برنامه های دولت ها تأکید بر کدامیک باید باشد؟ در حالی که پیشرفت امری درونی است و از فرد گرفته تا خانواده و گروه ها و جوامع بزرگتر مثل کشور و بلکه کلّ جامعۀ بشری، هیچ یک به اختیار خود پسرفت یا توقّف نمی کند و همه در حال تلاش برای بهتر شدن وضعیّت موجود خود هستند. هر یک هم به میزان ظرفیّت خود بهره می برند وفقط آنان که هیچ تلاشی نکنند، بی بهره می مانند.  این میان ولی یک عدّه می بینند که هرچه تلاش می کنند به هدف نمی رسند و عدّه ای دیگر بدون کمترین تلاش به هدف های خود می رسند. این نشان می دهد که یک جای کار از نظر منطقی ایراد دارد و سر جای خود قرار نگرفته است؛ و آن همانا عبارت از تبعیض یا بی عدالتی است. یعنی حقّ آن کسی را که تلاش کرده، کسی که تلاش نکرده خورده است. وظیفۀ دولت با این توضیح، آزادسازی ظرفیّت هاست. این که هرکسی به اندازۀ ظرفیّت خود و به اندازۀ تلاشی که کرده بهره ببرد، نه کمتر و نه بیشتر. با این حساب عدالت یعنی همان: رفع موانع پیشرفت.

عدالت خدا یعنی اینکه: خدا همه چیز را سر جای خود قرار داده است. عدل هم در اصول دینی ما به نمایندگی از کلّ صفات خوب خدا ذکر شده. عدالت به معنی مساوات هم نیست و این سخن خداوند می فرماید که: هیچ کسی را بیشتر از وسعش تکلیف نمی کنیم، ناظر به همان بحث ظرفیّت است. یعنی خداوند ظرفیّتهای همه را می شناسد و اگر در ظاهر می بینیم که به یکی بیشتر بخشیده و به دیگری کمتر، به این خاطر است که می داند هرکدام با همان اندازه ای که در دست دارند، می توانند به هدف برسند. پیامبر خدا (ص) می فرمایند: در امور مادّی به پایینتر از خود نگاه کنید و در امور معنوی به بالاتر از خود. ما غالباً در این مورد برعکس عمل می کنیم و برای همین همیشه ناراضی بوده و در امور خدادادی احساس تبعیض می کنیم. این احساس از القائات شیطان است و باید با تأسّی به آن سخن پیامبر(ص) از بین ببریمش.

در اموری هم که از سنخ ظلم ها و اجحاف هایی است که انسان ها به ما روا داشته اند، همیشه به این نکته توجّه کنیم که: عدالت خدا ایجاب می کند که قیامتی و حساب و کتابی و بهشت و جهنّمی و بلکه موارد مشابه آن در این دنیا نیز در کار باشد و امور به حال خود رها نشده باشند که البتّه اینگونه نیز هست!


امید شمس آذر
۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۳:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

کسی

به داد عاشقان نمی رسد

امید شمس آذر
۲۴ مهر ۹۶ ، ۱۳:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

از دست صلیبی و مغول رنجیدیم

از مکر یهود ماجراها دیدیم


بودایی از آنطرف به اینها پیوست

عمری ست میان مارها خوابیدیم.

****


ای اهل هنر! کمی هنر بنمایید

از جذبۀ شعر دفع شر بنمایید


با خیر و خوشی عراق هم تجزیه شد!

لطفاً کمی احساس خطر بنمایید.

****



امید شمس آذر
۲۰ مهر ۹۶ ، ۱۸:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

انسان، موجودی اجتماعی آفریده شده و به تنهایی قادر به ادامۀ زندگی خود نیست؛ امّا همان خداوندی که انسان را اینسان آفریده، خود به وی راه مدیریّت برخوردهای اجتماعی و -به طور خاص- رابطه با جنس مخالف را نیز یاد داده است. در جامعۀ امروز ما عدّه ای با این ادّعا که ما آدمهایی اجتماعی هستیم، حرمت حلال و حرامهای الهی را نادیده گرفته و حریم محرم و نامحرمی را زیر پا می گذارند. این گونه رفتارهای سست کنندۀ پایۀ خانواده تا چه اندازه با این ادّعا توجیه پذیر است؟ برای پاسخ باید توجّه داشته باشیم که: فرذ با فرد جمع شده و می شوند زوج، زوج بچّه دار شده و تشکیل خانواده می دهند، از تجمّع خانواده ها هم جامعۀ شهری و کشوری و بین المللی به وجود می آید. حال، این چسان اجتماعی بودنی است که از همان ابتدا با اعتقاد به اساس خانواده ناسازگاری دارد؟!

پس ادّعای مزبور، ادّعای بی پایه ای است؛ چون نخستین اجتماع انسانی، همان خانواده است و اجتماعی بودن با نفی اصل خانواده نمی خواند. آنها اگر دنبال نفسانیّات فردی خود هستند، بروند و اسم جدیدی برای خودشان پیدا کنند!


امید شمس آذر
۲۰ مهر ۹۶ ، ۱۸:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

باز هم رییس جمهور مدبّر و امیدوار ما در آغاز سال تحصیلی جدید دانشگاهها، در جمع قشر -به زعم خودش- کم سواد و هیجان زدۀ دانشجویان شبهات جدیدی درانداخت و ما ناچاریم که پاسخ دهیم. گفتنی است اصل این شبهه افکنی ها از سر فشار و ترس مبتلا شدن به مرگ سیاسی انجام می گیرد و در میان صاحبان بصیرت خریداری ندارد؛ ولی به هرحال لازم است جهت پیشگیری از انحراف افکار عمومی پاسخ داده شود:

  1. جناب روحانی در راستای تازه ترین مورد دستاوردتراشی برای برجام بی فرجام عنوان کردند: «به ما می گویند چرا به آمریکا اعتماد کردید؟ مگر پیامبر(ص) طبق اعلام قرآن چند بار با کفاّر پیمان نبست و هر بار هم کفّار آن را شکستند؟ آیا پیامبر(ص) ضرر کرد؟».
عجب! آیا پیمان پیامبر(ص) با کفّار به مانند برجام پیمانی از جنس دادن امتیازات نقد و گرفتن وعده های نسیه بود؟ حدّاقل بنده به عنوان دانش آموختۀ تاریخ که چند صباحی هم تاریخ اسلام تدریس کرده ام می دانم که پیمان پیامبر(ص) با کفّار مکّه پیمانی صرفاً نظامی بود که طیّ آن با هم عهد بستند که نه اینان به مکّه حملۀ نظامی کنند و نه آنان به مدینه. امّا کفّار مکّه هر بار عهد خود را در سطح نقض روح پیمان زیر پا گذاشته و به صورت پراکنده حمله هایی شبانه به کاروان های مسلمانان مدینه در بیرون شهر صورت دادند که خداوند کریم در قرآن پس از این نقض عهد آنان، پیامبر(ص) را به خروج از پیمان و عزم همگانی برای فتح مکّه فرمان داد. این کجا قابل مقایسه است با عهدشکنی های کفّار 1+5 که تاکنون علاوه بر نقض روح پیمان، به نقض متن پیمان نیز پرداخته اند و ما نیز برخلاف پیامبر(ص) و مسلمانان مدینه که صرفاً از حمله به مکّه چشم پوشیده و طبیعتاً امتیازی نداده بودند که ضرر کرده باشند، امتیازی به طرف مقابل دادیم در حدّ تعطیلی و توقّف فنّاوری بومی کشور خودمان که به خاطر به دست آوردنش شهید هم داده بودیم.
دیگر اینکه: چرا برداشت برعکس از این قضیه می کنید؟ از قضا همین آیات قرآن دلالت بر این دارند که آزموده را آزمودن خطاست و کفّار همیشه غیر قابل اعتماد و بلکه همراه آن حیله گر نیز هستند و در صورت مشاهدۀ اوّلین نشانه های عهدشکنی و حیله گری شان باید عزم را برای مقابلۀ رویارو با آنان جزم کرد. البتّه از کسی که در لباس روحانیّت، با تأسّی به داستان فرعی معذرت خواهی حرّ از امام حسین(ع) و بخشش او توسّط امام (در مقابل داستان اصلی دو قطب حسین و یزید)، درس عاشورا را درس مذاکره و گفتگو و بخشش -و نه درس قیام در برابر ظلم و بدعت- بداند و منظورش از آن درخواست بخشش و رفع حصر بدون محاکمۀ سران فتنه آن هم بدون معذرت خواهی آنان -برخلاف حرّ- باشد، اینطور برداشت ها و تفسیرها هم دور از انتظار نیست. امّا این مورد، از آن مواردی نیست که با عذرخواهی از پیشگاه ملّت قابل اغماض باشد. گویندۀ سخن اخیر باید در درجۀ اوّل از ساحت حضرت رسول(ص) طلب حلالیّت کند و به پیشگاه اقدس خداوندی توبه نماید.
و دیگر اینکه: پیامبر(ص) رهبر جامعه بود که این کار را انجام داد؛ الان شما رهبر جامعه هستید یا کسانی هستید که رهبر جامعه را برای پیشبرد کارهای خودتان تحت فشار گذاشتید؟

     2. شبهۀ دیگر که البتّه کم اهمّیت تر از قبلی است، ولی به هرحال آن نیز مهم و قابل پاسخگویی است، اینکه:     «چرا یک جناح وقتی مردم را به حضور در پای صندوق های رأی دعوت می کند تشویق می شود و جناح دیگر مورد تنبیه قرار می گیرد؟».

اولّاً خود این عبارت "جناح" دیگر موضوعیّتی در ادبیّات انقلابی ندارد و رنگش را باخته و هرکس کماکان دانسته از آن استفاده کند، معمولاً در پی القای تفرقه در جامعه است. ثانیاً ما اثری از این تشویق ها و تنبیه های ادّعایی ندیده ایم و نمی دانیم منظور از آن کدام است؟ امّا به فرض که چنین نیز باشد، علّت این امر این است که: یک جناح به خاطر اصل نظام و انقلاب مردم را به حضور در پای صندوق های رأی دعوت می کند، ولی جناح دیگر به خاطر حفظ موجودیّت گروه ها و اشخاص. این تفاوت عمدۀ میان آنهاست. در سالهای اخیر نیز شاهد بوده ایم که در هر انتخاباتی که میزان مشارکت مردم -خوشبختانه- بالا بوده، بخش قابل توجّهی از این مشارکت را -متأسّفانه- آراء خاموش تشکیل داده است. هنوز چند ماهی بیشتر نگذشته که ملّت ما به خاطر دارند وقتی آقای قالیباف از صحنۀ رقابت های انتخاباتی کناره گرفت، در بیانیه ای که به این منظور صادر کرد اعلام کرد که به خاطر "حفظ وحدت نیروهای انقلاب" این کار را میکنم. چند روز بعد وقتی آقای جهانگیری نیز از صحنۀ رقابت ها کناره گیری کرد، در بیانیۀ خود اعلام کرد به خاطر "حمایت از آقای روحانی" این کار را کردم. مطمئناً بین این دو انگیزه و نتایج طبیعی آن تفاوت زیادی است!

امید شمس آذر
۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۳:۳۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

دیشب به خوابم آمدی

افسوس

من خوابیده بودم

امید شمس آذر
۱۵ مهر ۹۶ ، ۱۷:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

همزمان با کاسته شدن از جغرافیای تاریخی میهن ما، همان بلا با آغاز دورۀ تاریخنگاری کنونی، بر سر تاریخ آن نیز آمد؛ یعنی برخلاف اکثر کشورهای پیشرفته که تاریخ ملّی خود را با تلفیق تاریخهای محلّی و فرآوری آنها تدوین کردند، در کشور ما تنها به تکرار گزارشات مورّخان غربی بسنده شد و آثار مورّخان سنّتی ایران به جای همسنجی با یافته های جدید باستانشناسی، به کلّی نادیده گرفته شد. از جمله شاهد بودیم که برخی مورّخان معاصر در داخل، خواستار گنجاندن بیهودۀ دوره های طولانی مدّت ادّعایی پیشدادی و کیانی در لابلای تاریخ شناخته شدۀ هخامنشی و اشکانی بودند.
در عرصۀ جغرافیایی، قبل از دورۀ معاصر نیز به کرّات شاهد تعویض نامهای اماکن جغرافیایی بوده ایم و چندان حسّاسیتی در پی نداشته است؛ امّا آنچه که در عصر حکومت پهلوی اتّفاق افتاد، "قلب" و جابجایی اسامی بود که حسّاسیت برانگیز بود. در این راستا شاهد تغییر نام طبرستان تاریخی و نامیده شدن آن به مازندران بودیم که در شاهنامه سرزمینی است در نزدیکی تخارستان در تاجیکستان امروزی. یا تغییر نام استرآباد تاریخی به گرگان، در حالی که جرجان نام قدیم گنبدکاووس بوده و گرگانج نیز شهری در مجاورت دریاچۀ آرال در آسیای مرکزی. یا نام سلطان آباد را که به یاد فتحعلیشاه قاجار بر آن شهر نهاده شده بود، برداشته و آنجا را اراک نامیدند تا در ذهن عامّۀ مردم چنین تصوّری شکل بگیرد که عراق عجم تاریخی (سرزمینی وسیع شامل بخش اعظم فلات مرکزی ایران) منحصر در همین شهر بوده است. به این فهرست اضافه کنید: اشتباه انداختن زابل در ایران کنونی را با زابلستان واقع در افغانستان کنونی به مرکزیّت غزنین. همچنین نامیدن شهرک غرب تهران به نام طالقان یا تالگان که شهری در حوالی بلخ در افغانستان امروزی است. یا برداشتن نام کرج از شهری در نزدیکی نهاوند امروز و نامیدن مرکز استان البرز کنونی به این نام. یا خود البرز نامیدن کوه دماوند و سلسله جبال مربوطه، که در اصل متعلّق به کوهی در ارمنستان امروزی واقع در قاف یا همان قفقاز بوده که در اساطیر ما -همچون شاهنامه- مأمن سیمرغ دانسته شده است. و... .
تمامی این اقدامات حاکی از نوعی «انفعال فرهنگی» است. این انفعال فرهنگی، به همین ترتیب در سیاست خارجی ما نیز خود را نشان می دهد. وقتی کشور ترکیه، مولوی شاعر مسلمان ایرانی را به سبب اقامتش در قونیه، شاعری ترک معرّفی می کند، آیا ما باید با آوردن مثالهای نقض روی این ادّعا خطّ بطلان بکشیم یا در اقدامی از سنخ "فرار به جلو" ادّعا کنیم: مولوی در طول عمرش یک مصراع شعر به ترکی نگفته است ؟!! این در حالی است که در همین نسخه های دیوان شمس چاپ ایران، چند نمونه غزل ترکی -مانند اشعار عربی و رومی- یافت می شود! پس طبیعی است که دولت دیگر همسایه نیز به سادگی خود را به نام یکی از ایالات تاریخی ایران، آذربایجان می نامد و ما به جای تشریح و تبیین ابعاد این نامگذاری و بررسی دلایل اشتباه بودن آن، در اقدامی باز از سنخ همان "فرار به جلو" اعلام می کنیم: یک وجب از اراضی شمال رود ارس تعلّق به سرزمین تاریخی آذربایجان ندارد !! (که حالا نمی دانم این میان تکلیف آن بخش از اراضی آن کشور که در جنوب ارس واقع است چه می شود؟). این هم در حالی است که در کتابهای جغرافیای تاریخی ما بعضاً مناطقی چون بردعه و آران را جزء قلمرو سرزمینی آذربایجان به حساب آورده اند و خود ما هم در ادبیّات، سبک آذربایجانی را عمدتاً با نام نظامی گنجه ای و خاقانی شروانی می شناسیم که هر دو از شمال ارس هستند!
در این که تمامیّت جمهوری آذربایجان کنونی جزء قلمرو فرهنگی و بخشهایی از آن نیز جزء قلمرو جغرافیایی آذربایجان تاریخی است، حرفی نیست؛ حرف اینجاست که: هویّت آذربایجان بدون ایران قابل تعریف نیست و وقتی این سرزمین تمام ویژگیهای فرهنگی و نژادی اش دارای ماهیّت ایرانی است، دولتی که خود را زیرمجموعۀ فرهنگی ایران زمین ندانسته و علاوه بر تعریف هویّت جداگانه ای برای خود، به دنبال خصومت با سرزمین مادری خود نیز باشد، نمی تواند خود را به نام ایالت تاریخی آذربایجان ایران بنامد. آن هم در شرایطی که آذربایجان اصلی اگر از لحاظ جمعیتی بررسی کنیم، همان آذربایجان ایران کنونی است که با چند برابر جمعیت کل نسبت به جمهوری آذربایجان امروزی، حتّی جمعیت آذری های بیشتری را نیز نسبت به آنجا در خود جای داده است. از نظر مساحت نیز، حدّاقل مساحت آذربایجان ایران -یعنی استانهای آذربایجان غربی، شرقی و اردبیل- باز نسبت به مساحت کلّ کشور 86600 کیلومتر مربّعی جمهوری آذربایجان وسیع تر است. به لحاظ تاریخی نیز، مراکز تاریخی این ایالت یعنی شهرهای تبریز، اردبیل و به اعتباری مراغه، همگی در این سوی مرز ایران قرار داردند. پس با دلایل یاد شده، موضوعیتی ندارد همسایۀ شمالی ایران، نام خود را به نام ایالت تاریخی ایران آذربایجان بنامد و فراتر از آن در موضعی تهاجمی، آذربایجان ایران را هم به اسم "آذربایجان جنوبی(!؟)" تبلیغ کند. همۀ این گستاخی ها از مواضع انفعالی ما سرچشمه می گیرد.
اکنون چند سالی است که دولت باکو، جشن ایرانی نوروز، فنّاوری ایرانی قنات و نیز ورزش ایرانی چوگان را به نام مظاهر فرهنگی آذربایجانی تبلیغ کرده و در پی ثبت جهانی آنها به نام خود است. با توضیحاتی که آمد، موضع صحیح ما در مقابل این اقدامات مشخّص گردید که از چه قرار باید باشد. در تاریخ سنّتی ما نام نوروز -که بنیانگذاری اش را به جمشید پیشدادی نسبت می دهند- با نام آذربایجان عجین است و فنّاوری قنات را نیز -اگرچه امروزه در مناطق گرم و خشک مرکزی ایران بیشتر رواج دارد- به گواهی باستانشناسی، نخستین بار حکومت اورارتو که در حوالی آذربایجان فرمانروایی داشت، ابداع کرده است. تاریخچۀ ورزش چوگان نیز به همین ترتیب قابل بررسی است. حال باید در مقابل این تبلیغات هیجان آمیز و "جوگیرانه"ی دولت همسایه، چشم روی همۀ داده ها و یافته های علمی ببندیم و فی المثل اعلام کنیم: "نوروز و قنات کوچکترین تعلّق خاطری با آذربایجان ندارند" ؟! معلوم است که چنین موضعی دور از عقلانیّت است و راه به جایی نمی برد. اساساً هیچ گزافه گویی تا سند کوچکی بر باورپذیر بودن ادّعای دروغین خود نیابد، اقدام به گفتن آن سخنان نمی کند. حقیقت این است که: مظاهر فرهنگی یاد شده خاستگاه تاریخی شان سرزمین آذربایجان است و خود آذربایجان نیز از آن ایران است.
ما نیز باید در راستای جا انداختن این اندیشه تلاش کنیم -ان شاءالله- .
امید شمس آذر
۱۵ مهر ۹۶ ، ۱۴:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

خانم خدیجه آزادبین عضو هیئت مدیرۀ انجمن از نمونه گلچین های روزگار ماست که مانند بسیاری از زنان و مردان این شهر فقط در میان همشهریان خود غریب و گمنام باقی مانده است ولی نام آشنای محافل شعر و ادب اقصای نقاط ایران و آثارش نقل و حلاوت بخش مجالس است. خانم آزادبین از جمله زنانی است که بر معلولیتهایش غلبه کرده و آن ها را به فرصت تبدیل نموده است.

وی در سال 1357 در یک خانواده ای فرهنگی بدنیا آمد و از خانواده ای فرهیخته و هنرمند و معتقد یک چنین کودکی نیز بعید نبود که در چهار سالگی منظومه "حیدر بابایه سلام"‌ را از حفظ بخواند. پدرش طبع شعر داشت و این طبعش را نه در درون خودش بلکه در سینه فرزندش رشد و شکوفا کرد ، وزن و موسیقی را از قرآن و احادیث ، کتاب های ترکی و فارسی کهنی چون بوستان و گلستان به او آموخت.

با اینکه این دوستی و صمیمیت بین پدر و دختر زیاد دوام  نیافت و در 12 سالگی پدرش به دیار باقی شتافت اما مادرش همچون کوهی استوار جای پدر را گرفت تا این نهال نوپا به درختی تنومند و استوار تبدیل گردد.

او از سالهای 1371 و 72 رسما قلم بدست گرفت و به غزل تخلص یافت و وارد وادی شعر و ادب شد. او در ابتدا به زبان فارسی غزل می سرود و سپس به سبک های نو و سپید نیز شعر می سراید و در طی این 5 سال اخیر هم شروع به سرودن اشعار ترکی نموده است و در سرودن شعر ترکی هم حوزه های جدیدی را فتح نموده و علاوه بر سرودن شعر ترکی به سبک قدیمی و رایج به سبکی جدید که "یئنی شعر" نام دارد نیز وارد شده و میگوید در این زمینه هنوز باید یاد بگیرم.

با اینکه تا کنون کتاب مستقلی از وی چاپ نشده اما آثارش در کتابهای متعددی چاپ گردیده که از این بین میتوان به کتاب گونش ضیافتی اشاره کرد که مجموعه اشعاری است که از سراسر شاعران آذری زبان سزاسز دنیا جمع آوری گردیده که در مدح امام رضا (ع) می باشد و شعر وی بعنوان اولین شعر و مطلع کتاب چاپ گردیده است و نیز در کتاب خاتون در بین زنان نام آور آذربایجان از وی نام برده شده است.

البته او در آینده قصد دارد دیوان اشعارش را منتشر کند و یکی از کتابهای در دست انتشار وی با عنوان آموزش خط بریل برای افراد بینا و کسانی که علاقه مند به یادگیری این خط هستند می باشد.

شعر زیر با نام "گؤزل اللهین آدیلا " میباشد که در جشنواره شعر ترکی عاشورایی حائز به کسب رتبه دوم

گردیده است:

اللرده دو گل، گور نئجه بیر، آی آپاریرلار
یئردن گؤیه جان، اولدوزی هی، پای آپاریرلار

باشدان ایاقا، گول قوخودور، آی سینه سینده
بیر آی ایشیقی، چؤللره هی، های آپاریرلار

باش سیز یازیلیب، عشقین اؤزو، سؤز بودور آخیر
ارکن سحره، گؤز یاشینی، دای آپاریرلار

سولگون باغا باخ، درمیشیدی، یاز اتگیندن
لیلانی سوسوز، مجنونا تای، چای آپاریرلار

سئودالری صف، دوزموشودیر، بیر به بیر عشقی
یانمیش اوره گی ،بوردا قیزیل، تای آپاریرلار

یاتمازدی سحر، گونلرینی، گون ایاقیندا
آیدین یوخویا، ازگی له لای، لای آپاریرلار

قیش سیز یازین هئچ، گؤستره می، جیلوه چمنده؟
ساری سله ده ،بوللو قیزیل، یای آپاریرلار!

توز قونموشودیر، دفتریمی، ایل بوجاقیندا
تئز گل «غزلیم»! سؤزلریمی، سای آپاریرلار

ایل لر دولانیر، گون باشینا، یئر اؤزو حیران
سؤزلر یازیلار، هر ایلی هر، آی آپاریرلار


امید شمس آذر
۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۸:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

لیست حاضر شامل منابع عمدۀ آزمون کارشناسی ارشد تاریخ با گرایش ایران باستان می باشد. منابعی که به صورت درشت درج شده اند، منابع مشترک آزمون ارشد و دکترا هستند:

 

 

  • کلیات ایران باستان)

ایران از آغاز تا اسلام، رومن گیرشمن، ترجمۀ دکتر محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی

تاریخ باستانی ایران، ریچارد فرای، ترجمۀ مسعود رجب نیا، انتشارات علمی و فرهنگی

ایران باستان، ماریا بروسیوس، ترجمۀ عیسی عبدی، نشر ماهی

ایران باستان، یوزف ویزه هوفر، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس

 

  • پیش از تاریخ و آغاز تاریخ ایران)

باستان شناسی و هنر ایران در هزارۀ اول قبل از میلاد، دکتر حسن طلایی، انتشارات سمت

ایران در سپیده دم تاریخ، جرج کامرون، ترجمۀ حسن انوشه، انتشارات علمی و فرهنگی

ایرانویج، دکتر بهرام فره وشی، انتشارات دانشگاه تهران

 

  • دورۀ ماد و هخامنشی)

ماد و هخامنشی، دکتر علیرضا شاپور شهبازی، انتشارات دانشگاه

ایران در زمان هخامنشیان، دکتر مرتضی احتشام، انتشارات امیرکبیر

تاریخ ماد، ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف، ترجمۀ کریم کشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی

تاریخ ایران کمبریج، جلد2، زیر نظر ایلیا گرشویچ، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر، انتشارات جام

شاهنشاهی هخامنشی، ماریا بروسیوس، ترجمۀ هایده مشایخ، نشر ماهی

امپراتوری هخامنشی، پی یر بریان، ترجمۀ ناهید فروغان، نشر فرزان، 2جلد

 

  • دورۀ سلوکی و اشکانی)

اشکانیان، دکتر مهرداد بهار، انتشارات دانشگاه آزاد

اشکانیان، مالکم کالج، ترجمۀ مسعود رجب نیا، انتشارات هیرمند

مبانی تاریخ پارتیان، کلاوس شیپمان، ترجمۀ هوشنگ صادقی، نشر فرزان

شاهنشاهی اشکانی، یوزف ولسکی، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس

 

  • دورۀ ساسانی و اوایل دورۀ اسلامی)

تمدن ایران ساسانی، ولادیمیر گریکورویچ لوکونین، ترجمۀ عنایت الله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی

ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستین سن، ترجمۀ رشید یاسمی، انتشارات صدای معاصر

تاریخ ایران کمبریج، جلد3، بخش1، زیر نظر احسان یارشاطر، انتشارات امیرکبیر

تاریخ ایران کمبریج، جلد3، بخش2، زیر نظر احسان یارشاطر، انتشارات امیرکبیر

مبانی تاریخ ساسانی، کلاوس شیپمان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، نشر فرزان

تاریخ ساسانیان، دکتر علیرضا شاپور شهبازی، مرکز نشر دانشگاهی

دو قرن سکوت، دکتر عبدالحسین زرین کوب، انتشارات سخن

فرهنگ ایران پیش از اسلام، دکتر محمد محمدی، انتشارات توس

تاریخ و فرهنگ ایران در دورۀ انتقال، دکتر محمد محمدی، انتشارات توس، 5جلد

شهریاران گمنام، احمد کسروی، انتشارات جام

 

  • خطوط و زبان های ایرانی)

تاریخ زبان فارسی، دکتر محسن ابوالقاسمی، انتشارات سمت

راهنمای زبان های باستانی ایران، دکتر محسن ابوالقاسمی، انتشارات سمت، 2جلد

فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، رالف پارمن شارپ، انتشارات پازینه

کتیبه های هخامنشی، پی یر لوکوک، ترجمۀ نازیلا خلخالی، نشر فرزان

زبان پهلوی،ادبیات و دستور آن، دکتر ژالۀ آموزگار و دکتر احمد تفضلی، نشر معین

مقدمۀ فقه اللغۀ ایرانی، بوسیف ارانسکی، ترجمۀ کریم کشاورز، انتشارات پیام

تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، دکتر احمد تفضلی، انتشارات سخن

 

  • تاریخ اساطیری ایران)

تاریخ اساطیری ایران، دکتر ژالۀ آموزگار، انتشارات سمت

شناخت اسایر ایران، جان هینلز، ترجمۀ دکتر ژالۀ آموزگار و دکتر احمد تفضلی، نشر چشمه

کیانیان، آرتور کریستین سن، ترجمۀ دکتر ذبیح الله صفا، انتشارات علمی و فرهنگی

نخستین انسان و نخستین شهریار، آرتور کریستین سن، ترجمۀ دکتر ژالۀ آموزگار و دکتر احمد تفضلی، نشر چشمه

حماسه سرایی در ایران، دکتر ذبیح الله صفا، انتشارات امیرکبیر

شاهنامۀ فردوسی و فلسفۀ تاریخ ایران،  مرتضی ثاقب فر، انتشارات معین

 

  • دین های ایرانی )

ایران باستان، ماریان موله، ترجمۀ دکتر ژالۀ آموزگار، انتشارات توس

زردشتیان،باورها و آداب دینی آنها، مری بویس، ترجمۀ عسکر بهرامی، انتشارات ققنوس

چکیدۀ تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، ترجمۀ همایون صنعتی زاده، انتشارات صفی علیشاه

تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، ترجمۀ همایون صنعتی زاده، انتشارات توس، 3جلد

دینهای ایران، گئو ویدنگرن، ترجمۀ دکتر منوچهر فرهنگ، انتشارات آگاهان ایده

محموعه آثار ابراهیم پورداوود، انتشارات اساطیر

امید شمس آذر
۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۲:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

     مقدمّه

در اینکه مطابق کلام الله مجید، یهود اصلی ترین گروه معاند با اسلام اند، حرفی نیست؛ امّا باید توجّه داشت که دشمن شناسی و غافل نبودن از توطئۀ دشمن، منجر به بزرگ پنداری دشمن و میزان اثرگذاری اعمالش از آنچه که هست، نباید بشود. چرا که خود نیز نوعی فریب خوردگی و غفلت و کمک به اهداف دشمن است و از این رو در قرآن و سنّت اسلامی ما مذموم شمرده شده است. در سالهای اخیر، عدّه ای که به خاطر ضعف درونی خود، اساساً توان فکر کردن به مسئلۀ دشمن و توطئه های دشمن را نداشته اند، با مطرح کردن تئوری توهّمی "توهّم توطئه" از اساس در پی القاء عدم واقعیّت چیزی به نام دشمن و دشمنی بوده اند. اینان چنان القاء می کنند که گویا هرکس از دشمن و دشمنی هایش سخن بگوید، دچار پندار و توهّم شده است؛ غافل از آنکه با همان نگاه مادّی آنان نیز، واقعیّت داشتن چنین چیزی تصوّرپذیر است. یعنی: آیا در دنیای کنونی که دنیای منافع باشد، نمی توان قائل شد که منافع عدّه ای با یکدیگر در تضاد بوده و این امر منجر به دشمنی آنان شود؟ (حالا گذشته از انگیزه های اعتقادی و معنوی). پس دشمن وجود دارد و فعالیت هم می کند، امّا در حدّ و اندازۀ خود. نه کمتر و نه بیشتر! روی این حساب باید مواظب باشیم طبق برخی تحلیل ها، دنیا را دست یهود و شبکۀ صهیونیستی ندانیم. آنان دشمن امّت اسلام و بلکه همۀ انسانهای دیگر بوده و هستند، امّا چنین نیست که بعضاً عنوان شود: جریان "استعمار" آلت دست یهود است؛ بلکه در اصل، این یهود است که آلت دست استعمار است. رویکرد یهود "نژادپرستی" است که با تمسّک به ابزارهایی نظیر: نسل کشی، ترغیب به عدم تشکیل خانواده و تضعیف بنیان آن، تبلیغ بی فرزندی و تک فرزندی، ترویج همجنس بازی و در مواقع لزوم هم قتل عام مستقیم ملّت ها در پی برقراری اهداف خویش است؛ امّا هدف استعمار چیزی فراتر از این و تقویت نژادپرستی در میان گروههایی مثل یهود، تنها یکی از ابزارآلات آن است. استعمار در پی "تفرقه" و تجزیه و در نهایت تضعیف ملّت های جهان و تحکیم قدرت و سلطۀ خود از این طریق بر تمامی آنان است. از این رو بایسته است دشمن اصلی و فرعی را در این میان از هم بازشناخته و انرژی های خود برای صرف کردن علیه هرکدام از آنها را اولویّت بندی کنیم. انحصارطلبی و نژادپرستی یهودپسندانه و تجزیه طلبی و بیگانه گرایی استعمارپسندانه هردو، دو روی یک سکّه اند که در کشورهای هدف، هرکدام به آن دیگری دامن می زنند؛ منتها باید اصل و فرع را از هم تشخیص داد.


     دشمن اصلی و دشمن فرعی

چندی پیش مقاله ای دیدم با عنوان "صهیونیسم منشأ پیدایش پان ترکیسم". با توضیحات فوق، کاشف به عمل می آید که پان ترکیسم در اصل زادۀ استعمار است، مستقیم یا غیرمستقیم. آنچه که زادۀ صهیونیسم است، اندیشه ای است که کم و بیش در راستای اهداف نژادپرستانۀ یهود باشد و امنیّت فرهنگی آنان را تأمین کند. در میان رویکردهای انحرافی شکل گرفته در جهان اسلام، می بینیم که ناسیونالیسم ایرانی و پارسی تا حدّ زیادی داری چنین ویژگی هایی است و نقاط مشترک فراوانی با آرمانگرایی های یهودی دارد. مرکز ثقل اصلی آن نیز، تأکید بر دوران حکومت کوروش هخامنشی و اقدامات اوست؛ امّا چنانچه گفتیم این اندیشه که غیرمستقیم به تحریک احساسات قومیت ها و دلسردی و نهایتاً جدایی طلبی آنان دامن می زند، اهمّیت فرعی برای مقابله داشته و از اولویت های بلندمدّت است و اهمّیت اصلی از آنِ اندیشه ای است که گرایش های تفرقه جویانه را مستقیم و بی پرده مطرح می کند و مقابله با آن باید در کوتاه مدّت صورت بگیرد. وحدت ملّی و در عین حال تنوّع قومیتی هردو مطلوب، و از آنطرف تقرقۀ ملّی و در عین حال انحصارگرایی هر دو مذموم است؛ امّا ناگفته پیداست که در صورتی که موفّق به برقراری هر دو مطلوب به طور همزمان با یکدیگر نشدیم، از آن میان، وحدت -ولو به قیمت انحصار- نسبت به تنوّع مطلوب تر و تفرقه -ولو منجر از تنوّع- نسبت به انحصار مذموم تر است. از این رو شایسته است به جای پی جویی ریشه های صهیونیستی پان ترکیسم، به توصیف و تحلیل حال حاضر و خطرات احتمالی آیندۀ آن بپردازیم و در این راه بیشتر از آنکه به دنبال دروغ ها و جعلیات آنان در عرصۀ تاریخ بگردیم، در پی پرداخت به تناقض گویی هایی که در حال حاضر در گفتارها و نوشتارهایشان دچار آن هستند، باشیم. آن وقت خواهیم دید که پان ترکیسم بر مبنای هیچ پایه و اساس عقیدتی و آرمانی مشخّصی بنا نشده و همۀ مواضع آن -حدّاقل تا جایی که در ایران شاهدش هستیم- از نوع منفی و سلبی بوده و موضع سلبی نیز -بر خلاف موضع مثبت و ایجابی- راه به جایی نمی برد و از پیش محکوم به فناست.


     تناقضات پان ترکیسم

پان ترکیست ها اکنون خود در یاوه سرایی های مهمل خویش گرفتارند و قادر به ارائۀ مانیفست روشن و مبیّن از مکتب و مرامی که دنبال می کنند، نیستند. برای همین همواره دچار پراکنده گویی بوده اند. پراکنده گویی هایی که گاه به طنز می ماند؛ از جمله:

     1- اینان، هم از شخصیت های ترک و نیمه ترک سده های پیش از اسلام آسیا و اروپا تمجید می کنند و هم از شخصیت های ترک و تاجیک آذربایجانی ایران و هم از شخصیت های آذربایجانی مسلمان معاصر. مثلاً از ملکه تومروس/تامراکیس با پیشوند "ننه" به عنوان شخصی که کوروش را نابود کرد، تجلیل می کنند و از افشین سردار ترک خلیفه معتصم عبّاسی به عنوان شخصی که به دوست خود بابک خرّمدین خیانت کرد، به بدی یاد می کنند. می پرسیم ملاک این تکریم و تقبیح ها چیست؟ اگر ملاک ترک بودن است، افشین ترک بود. پس چرا عنوان نمی کنید که او سردار زیرک خلیفه بود که با درایت و فراست خود در اندرونی تشکیلات بابک طغیانگر نفوذ کرد و او را دستگیر نموده و تحویل خلیفۀ مسلمین داد و مسلمانان را از شرّ او آسوده ساخت؟ آن هم خلیفه ای که ترک زاد بود و از مادری ترک به دنیا آمده بود! اگر ملاک آذربایجانی بودن است، امثال تومروس ملکۀ ماساژت ها یا آتیلا سردار هون ها که آذربایجانی نبودند! اگر ملاک ترک بودن و آذربایجانی بودن توأمان است،در مورد بابک کسی به جد نتوانسته ادّعا کند که وی ترک و ترک زاده بوده است. اگر ملاک اسلام است، چهره های پیش از اسلام و برخی از چهره های قرون اوّلیۀ اسلامی مسلمان نبودند! اگر هم ملاک انسانیت است، دربارۀ کوروش در هیچ منبعی اشاره نشده که وی یک جنایتکار بین المللی و دشمن بشریت بوده تا قاتلش برخلاف مقتضای طبیعی هر جنگ دیگری که یک سرش پیروزی و سر دیگرش شکست است، شایستۀ تمجید باشد! (گذشته از آنکه داستان رویارویی کوروش با ملکه تومروس در برخی منابع معتبر تکذیب نیز شده است). اینها همه گوشه هایی از سرگردانی های پان ترکیست ها و تناقض گویی های آشفته و پریشان آنان است که حکایت از عدم داشتن موضع ایجابی مشخص برای آنان می کند. افول کردن فوری شعله های فرعی "پان آذریسم" و "پان تورانیسم" و بازگشت مجدّدشان به همان خاستگاه اصلی پان ترکیسم، نشانگر همین موضع سلبی است: "پان آنتی ایرانیسم"! هرچه باشد، فقط ایران نباشد. این موضع اصلی آنان است که یک موضع سلبی است و موضع سلبی هم -چنانکه اشاره شد- راه به جایی نمی برد. برای همین در برابر آن، موضع گیری سلبی دیگر هم نهایتاً یک نوع جبهه بندی کاذب را به وجود می آورد. راه مقابله، تنها تقویت ایران و ایرانیت و در مواقع امکان ترویج تنوّع گرایی از نوع صحیح آن است؛ چرا که بعضاً از سوی برخی نهادهای فرهنگی عنوان می شود که: "مسائل قومیتی را به هیچ وجه مطرح نکنید". این سخن درستی نیست و به نوعی پاک کردن صورت مسئله به جای حلّ مسئله به شمار می رود. مسائل قومیتی فی نفسه جذّاب است و اگر ما به صورت صحیح آن مطرحشان نکنیم، لاجرم مخاطبانمان به سمت کسانی که به طور غلط و انحرافی مطرحشان می کنند، خواهند رفت. از سوی دیگر، درست نیست که وقتی آنان با طرح آن انحرافات، اقدام به شبهه افکنی در نزد افکار عمومی می کنند، ما از پاسخ گویی و شبهه زدایی طفره برویم:

«چو می بینی که نابینا و چاه است          اگر خاموش بنشینی گناه است».

     2- ایران آنان نیز نه ایران کوروش و داریوش، که همین ایران امروزی است. برای کسی که اهمّیتی به صحّت اظهارنظرهای تاریخی نمی دهد، گذشتۀ تاریخی ملل دیگر هم چندان مهم نخواهد بود. هدف اصلی او، ضربت زدن به همین وضعیت حال حاضر آن ملّت است؛ یعنی: جمهوری اسلامی ایران. اینگونه است که همانها که تا دیروز علیه حکومت پهلوی به دلیل [صرفاً] مواضع شوونیستی و انحصارگرایانه اش از جمله ممنوعیت چاپ کتابهای ترکی در کشور، ممنوعیت تکلّم به زبان ترکی در مدارس و مواردی از این دست انتقاد می کردند و چند صباحی از روی مصلحت و به اقتضای وقت، به قافلۀ انقلاب اسلامی مردم ایران پیوسته بودند تا در راه سرنگونی دشمن مشترک قدم بردارند، پس از تحقّق هدف اوّلیه و چند سال از برقراری حکومت اسلامی و به طور خاص نیز بعد از فروپاشی شوروی سابق که پایگاه فکری خود را از دست دادند، نقاب از چهره انداخته و دوباره با حفظ مواضع پان ترکیستی، از انقلاب روی برگردانده، ولی اینبار نه کمونیست که سلطنت طلب شده اند!! از بزرگترین طنزهای واقعی روزگار که بسیار زهرآلود نیز هست. از آنجهت که شوم ترین، بی معناترین و در عین حال مزوّرانه ترین همنشینی، همنشینی شاهدوستی و قومیت گرایی است. شاید "شغال" هم عنوان رسایی برای نامیدن این گروه نباشد.

     3- اگر تاکنون خودآگاهی ملّی در میان اقوام ما آنطور که باید شکل نگرفته است، غالباً عنوان می شود که به خاطر هویّت مذهبی جامعۀ ما بوده است؛ امّا اخیراً شاهد حرکتهایی در راستای تضعیف هویّت ملّی هستیم که با ماهیت مذهبی جامعه هم چندان سازگاری ندارد. از آن جمله:

  • اگر تا پیش از این عنوان می شد: "یئل یاتار، طوفان یاتار، یاتماز حسینین پرچمی"، اخیراً زمزمه می شود: "یئل یاتار، طوفان یاتار، یاتماز تراختور بایراغی". دست مریزاد! مقام امام حسین(ع) -العیاذبالله- تنزّل پیدا کرده و با تراکتور هم رتبه گردید؛ آن هم در سرزمین حسینی آذربایجان و شهر عاشورایی تبریز.
  • استاد سیّدمحمّدحسین شهریار در پاسخ شاعر شیرین سخن امّا نه چندان مذهبی هم دیار خود -سهند- در آن منظومۀ فاخر می سراید: "من علی(ع) اوغلویام، آزاده لرین مردی مرادی"؛ در چاپهای جدید نوشته اند: "من ائلین اوغلویام، آزاده لرین مردی مرادی". خوب است دیگر! نام حسین(ع) اگر تبدیل به تراکتور شود، نام علی(ع) نیز می شود ائل.
  • شاعر محلّی می سراید: "آمان آلله، بیر زمانه اولوبدی...". عاشّیق می خواند: "ای آقالار، بیر زمانه اولوبدی...". این الله زدایی نیز در راستای همان علی(ع) زدایی و حسین(ع) زدایی پیشین است.
  • ما شیری داشتیم که با ترس از نهیب بانگ توحید ملّت دیندارمان، شمشیر از دستش افتاد و پا به فرار گذاشت و خورشیدش نیز غروب کرد. ملّت ما به خوبی می داند که آنجا که شیر پا به فرار بگذارد، جایی برای زوزۀ گرگهای خاکستری باقی نمی ماند. آنجا که شمشیر بیفتد، جایی برای داس و چکّش باقی نمی ماند. آنجا که که دیوار آهنین قرو بریزد، جایی برای تار تنیدن عنکبوت باقی نمی ماند. و آنجا که خورشید غروب کند، جایی برای ماه و ستاره باقی نمی ماند. ملّت ما فرزتد ابراهیم(ع) است که فرمود: «أنا لا احبّ الآفلین» (من غروب کنندگان را دوست نمی دارم)، برای همین نام الله را پرچم خویش قرار داد. چه شده است که دوباره معبودهای دیگری در جولاتتد؟
4- خنیاگران محلّی از دیرباز می خوانده اند که: "آرپا چایی اشدی داشدی..........سئل سارانی گؤتدی قاشدی". از زمان شاعری به نام عبدالعلی آیرملو متخلّص به وفا، این آرپاچای که از شعبات سفیدرود در حوالی تکاب است، تبدبل به آراز/ارس شد و نام سارا با نام ارس گره خورد تا به حدّ کافی قابل بهره برداری قومیتی_سیاسی بگردد؛ درست مانند مسئلۀ زیست محیطی دریاچۀ ارومیه! حق هم دارند! وقتی در میان شخصیت های محبوب تاریخی می گردند، جز روح ملّی و غیرت ایرانی چیزی از آنها سراغ نمی یابند. آنوقت است که دست به دامن شخصیت های فولکلوریک می شوند که نسبت به تاریخی ها، آسانتر قابل تحریف اند. از خود آتروپات گرفته تا بابک خرّمدین، اسماعیل صفوی، عبّاس میرزا، ستّارخان و باقرخان، شیخ محمّد خیابانی و در عصر ما شهیدان باکری و امینی و بسیاری شخصیت های دیگر، گرایشات دیگری از آنان جز ایراندوستی و ایرانخواهی در یاد تاریخ نمانده است. آنوقت است که دست به چنین اقداماتی می زنند و با خلط ماجرای سارا با صمد بهرنگی -که در ارس غرق شد- چنسن یاوه هایی می سرایند. عبدالعلی آیرملو همان کسی است که سروده بود: «رستم برود به دماوند با دیو سفید بجنگد، من هم از کوراوغلو برای چنلی بئل نگار بنگارم»! به لحاظ اطّلاعات خام، آیا رستم برود به دماوند یا بیاید به دماوند؟! چون رستم یلی است در سیستان و دماوند بر سر راه سیستان به آذربایجان قرار دارد و به آذربایجان هم نزدیکتر از سیستان است. پس قاعدتاً باید به دماوند بیاید، نه اینکه برود! به لحاظ تحلیل هم شاعر باید بتواند با قاطعیت به این سؤال پاسخ دهد که: آیا اگر -به فرض- روح کوراوغلو را احضار کنیم، راجع به رستم چنین نظری خواهد داشت؟
5- اینان تحت تأثیر اندیشه های امثال نیهال آتسیز در نفی دین و برجسته سازی قومیّت، ادّعا می کنند: من ابتدا خود باید باشم [یعنی به عنوان یک ترک] تا بخواهم دین هم داشته باشم! یا ادّعا می کنند: "تورکچولوق" ایدئولوژی ماست! که البته من نمی دانم منظور آنان از ایدئولوژی چیست؟ با اینحال، هروقت مسئلۀ قره باغ به میان می آید، یادشان می افتد که مسلمان هستند و داد سخن در می دهند که: ای مسلمانان جهان! سرزمین ما در اشغال کفّار است، متّحد شوید تا آزادش کنیم! مثال دیگری از این دست: هرگاه شاعری در اثر خود نام آلله را به کار می برد، میگویند "نگویید آلله، بگویید تانری". از ان طرف نام کوه "تنگری داغی" را که در جنوب مغولستان واقع و نام تانگری/تانری به معنی خدای مورد پرستش ترکان باستان از آنجا به نقاط دیگر منتشر شده است، "آلله داغی" می گویند!!

6- چیزی که آنان در مواضع خود بدان توجه ندارند و قربانیان مخاطب آنان هم از آن غافلند، تفکیک بین دو مفهوم "سرزمین" و "زبان" و به تبع آن مفاهیم "بوم و قوم"، "زبان محلّی و زبان قومی"، "زبان مادری و زبان معیار"، "ادبیات مکتوب و ادبیات فولکلور"، "شعر عروضی و شعر هجایی"، "تاریخ ادبیّات ترکی در آذربایجان و تاریخ ادبیّات ترکی آذربایجانی" و بار مفهومی "یاشاسین آذربایجان و یاشاسین تورک" است. مفاهیم اوّلی همگی مورد اقبال جامعه و مفاهیمی شناخته شده و مقبول هستند، در حالی که مفاهیم دوّمی مفاهیمی تازه وارد، ناشناخته، فاقد اقبال عمومی و گنگ و مبهم اند. برای اثبات این ادّعا همین کافی خواهد بود که ببینیم دستۀ دوّم برای جا افتادن، لاجرم از سوی مطرح کنندگانشان به جلد دستۀ اول در می آیند و به اسم آنان ترویج و تبلیغ می شوند.

در مقدّمۀ کتاب "نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکهای ایران" اثر نویسندۀ جوانی به نام محمّد رحمانی فر ادّعا شده است: تعیین سرحدّات دقیق سرزمین آذربایجان ناممکن است، چون ترکهای ایران در جاهای بسیاری پراکنده هستند!! آذریایجان یک سرزمین تاریخی است که سرحدّاتش هم کاملاً مشخّص است. برای شناخت حدود و ثغور آذربایجان در دوران باستان و دوران اسلامی می توانید رجوع کنید به دو مقاله با همین نام از دکتر عزیز طالعی مدرّس تاریخ دانشگاه ارومیه. اصلاً همۀ ایران ترک زبان باشند؛ این چه ربطی به آذربایجان دارد؟ مگر کشورهای ترک زبان بین خودشان تقسیمات کشوری ندارند و کلّاً از یک استان تشکیل شده اند؟ و مگر در آذربایجان شهرهای غیر ترک نشین نداریم که در کردستان یا عراق عجم شهرهای ترک نشین نداشته باشیم؟ اگر مهاباد و سردشت و بوکان و پیرانشهر و اشنویه جزء سرزمین کردستان اند، آنوقت بیجار و قروه و همدان و قزوین هم جزء آذربایجان اند. دو مفهوم "قومیت" و "سرزمین" را باید از هم مجزّا بدانید. اگر در راه تورکچولوق می کوشید، دم از آذربایجان نزنید و اگر مطلوبتان زبان "قومی" است، زبان مادری یا محلّی را فراموش کنید. این نوع تورکچولوق نه تورکچولوق، که در اصل تولکولوق است!

7- این دسته برخلاف ادّعای همیشگی خود که سنگ زبان مادری/زبان محلّی را به سینه می زنند، در عمل به دنبال ترویج و توسعۀ "زبان نامادری" هستند! زبان مادری شامل گویش ها و لهجه های محلّی اعمّ از ناحیه، شهر و حتّی روستا و محلّه نیز می شود. در این تعبیر، همۀ اینها -فارغ از تقسیم بندی علمی شان- زبان خوانده می شوند. زبان معیار در این مقام جایگاهی ندارد؛ بلکه هدف، حفظ زبان ها و گویش ها و لهجه های محلّی و لغات و ترکیبات و ادبیّات آنهاست که پشت هرکدام، تاریخی نهفته است که چشم انتظار ما برای بازگشایی است. در حالیکه در زبان معیار، این بحث ها مطرح نیست و هدف نهایی "یکدست سازی زبانی" است؛ یعنی درست همان چیزی که اینان با تمسّک به آن، دست به تضعیف زبان ملّی می زنند و این خود یکی دیگر از عجایب روزگار است!! وقتی یکدست سازی محکوم باشد، همیشه و همه جا محکوم خواهد بود. چه در سطح بین المللی، چه در سطح ملّی و چه در سطح محلّی. اگر تضعیف زبانهای ملّی به اسم همسانی بین المللی مذموم است و همچنین اگر تضعیف زبانهای قومی و محلّی به اسم زبان ملّی مذموم است، پس دقیقاً به همان علّت تضعیف زبانها و گویش ها و لهجه های محلّی به اسم زبان معیار هم مذموم است. گذشته از آن، مسئلۀ مهمتر این است که: اساساً ملاک و معیار این "معیار" چیست؟! هیچ زبانی بدون تبادل با زبانهای دیگر، هویّت خالص و مستقلّی از خود ندارد و سره نویسی و سره گویی خارج از حدّ متعارف در مورد هر زبانی ناممکن و بی معناست؛ تنها می توانیم و لازم نیز هست که از نظر دستوری، درست نوشتن و درست گفتن را در دستور کارمان قرار دهیم. حسّاسیت آن گروه ظاهراً بر روی ترکی گفتن و ترکی نوشتن است -ولو در سرزمین خودشان معمول نباشد-، ولی باطن قضیه چیز دیگری است که خیلی هم احتیاج به باریک بینی و موشکافی ندارد:

  • وقتی شاعر یا نویسنده ای در اثر خود کلمۀ محلّی "عکیز" را به کار می برد، می گویند: نگو "عکیز"، بلکه بگو "شکیل" یا "رسیم". می توانم بپرسم چرا؟! "عکس، شکل و رسم" هر سه کلماتی عربی هستند. استفادۀ هرکدام از آنها به جای دیگری، چه توفیری به حال زبان ترکی خواهد داشت؟ این سماجت الّا به این خاطر است که چون فارسی زبانان نیز در حال حاضر کلمۀ "عکس" را به کار می برند، ما هم باید مرزمان را با آنان پررنگ تر کنیم و بر اختلافهایمان هرچه بیشتر تأکید نماییم و درصورت امکان از خودمان اختلاف بتراشیم -استغفرالله- ؟ وگرنه خود فارسی زبانان نیز در دورۀ قاجار، عکس را "فرتور" (صورت تغییریافتۀ پرترۀ اروپایی) می نامیدند.
  • یا وقتی کسی می گوید: "ماشین"، توصیه اش می کنند که دهانش را کج کرده و بگوید "ماکینا" -آنهم برخلاف لهجۀ عموم همزبانانش- تا به هرحال واریانت این واژۀ به کار برده اش که اصالتاً هم فرانسوی است و در صورت اوّلیه اش "میشین" تلفّظ می شود، تا نهایت ممکن از واریانت به کار رونده توسّط فارسی زبانان دور باشد. مگر نه این است که ما با فارس ها دشمنیم و لازم است این دشمنی را به هر نحوی شده بروز دهیم؟!! در اینگونه مواقع، دیگر صحبت از ترکی حرف زدن یا نزدن و یا حتّی برعکس فارسی حرف نزدن یا زدن نیست. صحبت از شبیه نبودن حرف زدن به فارس ها است.
مثالهای دیگر برای پی بردن به عمق این جنون:
  • می گویند: نگو "دایرة المعارف" که معادل عربی "دانشنامه" در فارسی ولی کمابیش در میان فارسی زبانان نیز رایج است، بلکه بگو "انسکلوپدیا" که یک واژۀ اروپایی است!
  • یا می گویند: نگو "پنجره"، بگو "آتیشکا" که یک واژۀ روسی است!
  • و از همه مفتضح تر، می گویبند نگویید "آقا" که از واژه های ترکی دخیل در فارسی است، بگویید "بیگ" که از واژه های فارسی دخیل در ترکی است. یعنی برای اینکه فارسی حرف نزنید، فارسی حرف بزنید و برای اینکه ترکی حرف بزنید، ترکی حرف نزنید!!!


امید شمس آذر
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

مادّیات مهمّ است

امّا

مهم مادّیات نیست

***

 

دشمنِ دشمن من شریک مقطعی من است

دشمنِ "دشمنان" من دوست من است

***

 

اندکی تورّم در اقتصاد

حکم اندکی ریخت و پاش در کارگاه را دارد

***

 

آرایش هم باید به اندازه ای باشد

که معلوم نباشد آرایش است

***

 

وقتی غذا در گلویمان گیر کرد

آب می خوریم،

وقتی آب در گلویمان پرید

چه بخوریم؟!

***

 

سعدی هم در برابر حافظ

ابوذر است در برابر سلمان

***

 

گاهی آتش خوردن

از آب خوردن هم راحت تر است

***

 

خطر جدّی با خطر فراگیر فرق دارد

گاهی خطر ممکن است جدّی باشد ولی فراگیر نباشد

و گاهی برعکس

***

 

اگر قومی به نام فارس وجود ندارد،

پس پارس ها که در تاریخ آمده کیانند؟!

***

 

مانع اصلی ازدواج جوانان نداری نیست

"مانور تجمّل" است

***

 

به دوستان هیئتی گفتم که:

من هنوز "مشد" امید هستم

برای "کلب" شدن لیاقت لازم است.

***

 

عرضه کنندگان پوشاک توجّه داشته باشند:

بو قره او بیری قره لره بنزمز

بو قره امام حسین(ع) قره سیدی.

***

 

 

 

 

 

 

امید شمس آذر
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
گوش کن!

ساده می گویم،

              از این هم ساده تر امکان ندارد:

من تو را خواهر نخواندم

                       تو چرا گفتی برادر ؟!


امید شمس آذر
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: «تمام محبّتت را به پای دوستت بریز، امّا تمام اعتمادت را نثار او مکن». اعتماد متقابل در میان انسانها از مسائل مهمّ آنهاست. بسیاری با اعتماد بیجا به طرف مقابل، فریب خورده و عمری تاوان آن را پس می دهند. در این موارد باید توجّه داشت که تاوان اعتماد بیجا از سوءتفاهمی که به خاطر بی اعتمادی اوّلیه پیش می آید سنگین تر است و احتیاط در اینگونه موارد شرط عقل است.

امّا برای مصون ماندن از فریب خوردگی، عامل لازم "بصیرت" است. کسی که با این اوصاف، متّصف به صفت بصیرت باشد، مؤمن را از منافق و خالص را از ناخالص می تواند تشخیص دهد؛ امّا آن که خود به طور کامل خالص نباشد، به راحتی در دام افراد ناخالص نیز می افتد. خود این بصیرت نیز طبق نظر علّامه مصباح یزدی سه رکن عمده دارد که عبارتند از: هوشمندی خدادادی، شناخت دین و تقوای الهی.


امید شمس آذر
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

«...بر این داستان سالیان بگذرد

کسی سوی آزادگان ننگرد


چو با تخت منبر برابر شود

همه نام بوبکر و عمّر شود


ز ایران و از ترک و از تازیان

نژادی پدید آید اندر میان


نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود

سخن ها به کردار بازی بود


همه گنج ها زیر دامن نهند

بکوشند و کوشش به دشمن دهند».


Image result for ‫مسعود بارزانی تجزیه کردستان‬‎



امید شمس آذر
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

نوای عشق که بی ساز و بی ترانه زدند

فدائیان تو ره تا به بی کرانه زدند

 

میان پیری گلشن که سرد در خواب است

هزار غنچۀ نشکفته ات جوانه زدند

 

بیا ببین که هزاران هزار هم در باغ

به یاد روی تو گلبانگ عاشقانه زدند

 

شنیده ام چو به میدان تیر تقدیرت

به تیر تو دل عشّاق را نشانه زدند

 

سران قسمت و مستان پا برهنۀ تو

سر خرید و فروش غم تو چانه زدند

 

در انتظار تو زنگار بست آینه ها

نشان صبر و لیاقت به روی شانه زدند

امید شمس آذر
۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

منّت در ازای انجام خدمت به هیچ روی پسندیده نیست. چون دو حالت بیشتر متصوّر نیست:

یا خدمت رسان، خود به انجام آن خدمت احتیاج دارد یا احتیاج ندارد؛ اگر احتیاج دارد، باید منّت هم بکشد نه اینکه منّت بگذارد. اگر هم احتیاج ندارد، کار خیری را در راه خدا انجام داده است. منّتش چیست؟

امید شمس آذر
۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
اینکه یکی از جنبه های اعجاز قرآن کریم، اعجاز علمی آن است، خودش باز معجزه است؛ زیرا این معنی را می دهد که قرآن از هدایت ماتریالیست های آخرالزّمان نیز غافل نمانده است.
البتّه مذهبی های ما هم باید توجّه داشته باشند که پرداختن به جنبه های علمی اعجاز قرآن، منحصر به "تأیید قرآن با علم" نیست، و "تأیید علم با قرآن" از آن مهمتر است. هرچند قرآن در درجۀ اوّل یک کتاب علمی نیست و شأنش به عنوان برنامۀ جامع سعادت دنیوی و اخروی بشر فراتر از آن است، ولی محصور ساختن تعالیمش در چارچوب یافته های علوم مادّی تا به امروز، توهینی بس بزرگتر به ساحت مقدّس آن شمرده می شود.
امید شمس آذر
۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر