حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

نسل شیعه منقرض شد

بس کنید

ای راهبان معبد آمون !

امید شمس آذر
۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


روزگاری ز پی خرقه و دستار شدم

مدّتی نیز پی سبحه و زنّار شدم

لیک از این همه آشفته سری زار شدم

« من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم »

 

از غمت بانگ بر این گنبد ازرق بزدم

و.اله گشتم، به سر شهرت و رونق بزدم

در دل فقر دم از دولت مطلق بزدم

« فارغ از خود شدم و کوس أنا الحق بزدم

همچو منصور خریدار سر دار شدم »

 

تو فکندی سوی من از سر لطفت نظری

گفتی: "این قلب نظرباز به هرجا نبری"!

گفتمت: "چشم"!، کنون بشنو تو از من خبری:

« غم دلدار فکنده ست به جانم شرری

که به جان آمدم و شهرۀ بازار شدم »

 

غیر راه تو رهی هیچ نپویم شب و روز

جز سخن از تو ز غیر تو نگویم شب و روز

گویم : ای خلق! بیایید به سویم شب و روز،

« در میخانه گشایید به رویم شب و روز

که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم »

 

چو ز ناآگهی ام شکوه بکردم هر دم

زآه داغم، ز تن سردم و روی زردم

تا ز حکمت پر و زاین زندقه خالی گردم،

« جامۀ زهد و ریا کندم و بر تن کردم

خرقۀ پیر خراباتی و هشیار شدم »

 

بعد از این قصّه فلک دولت بیدارم داد

بخت فیروزفر و نور پدیدارم داد

ساقی خوش خبرم مژدۀ دیدارم داد

« واعظ شهر که از پند خود آزارم داد

از دم رند می آلوده مددکار شدم »

 

بگذارید کنون مستی و شادی بکنم

خوشی و زندگی راحت و عادی بکنم

«شهسوار»یّ و جوانمردی و رادی بکنم

« بگذارید که از بتکده یادی بکنم

من که با دست بت میکده بیدار شدم »

امید شمس آذر
۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بدان که بعضی از آدمیان نمی دانند که در این عالم سفلی مسافرند و به طلب کمال آمده اند؛ چون نمی دانند، به طلب کمال مشغول نیستند. شهوت بطن و شهوت فرج و دوستی فرزند، ایشان را فریفته است.

 «عزیزالدّین نسفی، الانسان الکامل»


همه ما می دانیم وقتی متولّد می شویم، دارای جنسیت مذکّر یا مؤنّث هستیم و با این هویّت در جامعه شناخته می شویم و با توجّه به این جنسیت اخلاقهای متفاوتی را از ما در اجتماع انتظار دارند.

و در این مورد نیز دیدگاه های مختلفی وجود دارد. یکی از این دیدگاه ها، دیدگاه جوامع غربی است که حجاب زن امری زشت و نامطلوب و حتّی خلاف اخلاق و نظم اجتماعی است. دیدگاه دیگر، دیدگاه اسلام و ادیان الهی است که حجاب در آن یک ارزش والای اخلاقی و نشان دهندۀ شخصیت و بزرگی انسان و محافظ او در برابر آسیب های اجتماعی است. طوری که در آیه های قرآن و روایات و احادیث به حجاب چه برای زن و چه برای مرد تأکید زیادی شده است و متأسّفانه در جامعۀ ما وقتی از حجاب سخن گفته می شود، همه توجّه ها به زن جلب می شود. فارغ از اینکه حجاب مرد، مورد توجّه تر از زن است. و حجاب زن آرایش مناسب و حفظ شئونات اسلامی و حجاب مرد، کنترل چشم اوست که اگر مرد، کنترل چشم خود را در دست بگیرد، بسیاری از فسادهای اخلاقی در جامعه کنترل می شود.

انسان علاوه بر علوم و آگاهی های فطری، دارای امیال و گرایش های فطری نیز هست؛ یعنی ذاتاً به چیزهایی میل درونی دارد. این امور برای او جاذبه ای خاص دارند.

معمولاً از چهار گرایش به عنوان امیال فطری نام می برند:

حقیقت جویی، میل به فضایل اخلاقی، زیبایی طلبی و پرستش یا به تعبیری حسّ مذهبی. که انسان برای اینکه بتواند اخلاق جنسی مناسبی داشته باشد، باید از این فضیلت ها استفاده کند و استفاده از این فضیلت ها عملی باشد.

ما باید با استفاده از فضایل اخلاقی، اخلاق جنسی خود را طوری تنظیم کنیم که از گزند اجتماعی در امان باشیم. اگر اخلاق جنسی ما مناسب با خواست الهی باشد، می تواند موجب قرب الهی شود.

ارتقای مرتبه وجودی انسان و اتّصالش به مبدأ اعلی -که علم، قدرت، فیض بی پایان و جامع جمیع کمالات و زیبایی هاست- موجب می شود انسان کامل مظهر اسماء و صفات حق گردد و عطش نیازش سراب شود.

ارسطو، فیلسوف یونان باستان نیز به این مسئله توجّه کرده، وی در حالی که گویی انسان امروز را توصیف می کند چنین می گوید: "عوام با انتخاب زندگی لذّی و حیات حیوانی، خود را در پست ترین مراحل بردگی و اسارت قرار می دهند".

و یکی از راه هایی که می تواند اخلاق ما را در جامعه حفظ کند، ازدواج است.

ازدواج در اسلام، به عنوان یک امر خیلی مقدّس و یک عبادت کم نظیر و در برخی موارد، به عنوان یک واجب شرعی به حساب آمده است.

و دو رکعت نماز فرد متأهّل برتر از هفتاد رکعت نماز انسان مجرّد ارزیابی شده است. بهترین راه برای افراد مجرّد درباره مبارزه با شهوت به روایت از پیامبر(ص)، روزه است. جوان نباید دنبال عوامل شهوت پرستی و شهوت رانی باشد. او(چه مجرّد و چه متأهّل) باید به همه واجبات الهی عمل کند زیرا کسی که خود را گرفتار شهوت رانی و شهوت پرستی نکند، قطعاً به قیامت و حسابرسی اخروی باور دارد.

حال برای اینکه فرد مجرّد نماند، باید یک همسر مناسب انتخاب کند و ما می خواهیم بدانیم یک همسر خوب چه ویژگی هایی دارد. و هرگز نباید تنها در اندیشه لذّتهای شخصی خود بوده و صرفاً به دنبال ارضای آنها باشیم.

یکی از این شرایط این است که فرد باید دارای خانوادۀ مناسب و اصیل باشد و منظور ما از اصالت خانوادگی، متّقی و پارسا بودن است نه ثروت و از طیف قدرتمندان کشور بودن.

 رسول خدا(ص): «إنَّ اللهَ جَمیلٌ و یُحِبُّ الجَمالَ».

عفاف، یک حالت روحی و فضیلت اخلاقی هست که سبب می شود انسان اندام ظاهری خود را وسیلۀ خودنمایی و جلب توجّه دیگران قرار ندهد و دیگران نتوانند از او هیچ گونه سوء استفاده ای کنند. انسان عفیف حیا دارد که دیگران به جهت بدنش به او توجّه کنند و به تحسین و تمجید وی بپردازند. او در وجود خود ارزش والاتری می یابد که می تواند تحسین و احترام دیگران را برانگیزد. انسان عفیف، آراسته است اما آراستگی او به گونه ای است که جسم او وسیلۀ جلب توجّه دیگران قرار نمی گیرد. او خود را بزرگتر از آن می یابد که دیگران او را به عنوان یک ابزار نگاه کنند. به همان اندازه که رشته های عفاف در روح انسان ضعیف می شود، نوع آراستگی به خصوص آراستگی در پوشش تغییر می کند و پوشش جنبۀ خودنمایی پیدا می کند. امّا هر اندازه که این رشته مستحکم شود، پوشش و آراستگی ظاهری جلوه گاه زیبایی های روح و شخصیت متعالی انسان می گردد.

گرچه عفاف خصلت هر انسان با فضیلت است. چه زن باشد و چه مرد. اما وجود آن در زنان و دختران جلوه ای زیباتر و برتر دارد. زن ، آیت جمال خلقت است و این زیبایی هم در باطن و هم در ظاهر او متجلّی است. از سوی دیگر زن کانون «عفاف» خانواده هست.

صاحبان روح شکست ناپذیر و عزیز، در عین حضور در اجتماع، کورکورانه از دیگران تقلید نمی کنند و دیگران نمی توانند آن ها را ابزار رسیدن به خواسته ها و تمایلات خود قرار دهند. انسان های با شخصیت و عفیف توانسته اند، نه تنها از تأثیر سوء رفتار دیگران بر خود جلوگیری کنند بلکه با رفتار خود به آنها عزّت بخشیده و فضای جامعه را به سوی معنویّت و پاکی بیشتر سوق داده اند. رسول خدا(ص) می فرماید: "نگاه به نامحرم تیری زهرآلود از ناحیۀ شیطان است.هرکس به پاس حرمت الهی آن را ترک کند، خدا به او ایمانی می دهد که شیرینی آن را در دل احساس نماید".

پوشش زنان نیز بنا به فرمودۀ قرآن کریم، نه تنها آزادی و حضور مؤثّر آنان در جامعه را سلب نمی کند بلکه فعاّلیت های مؤثّر، مفید و بدون زیان آنان را ممکن می سازد، سلامت اخلاقی جامعه را بالا می برد، حریم و حرمت زن را حفظ می کند و آرامش روانی او را افزایش می دهد.

امام علی (ع): "آن کس که خود را گرامی بدارد، شهوت ها در نزد او حقیر و پست می شوند".

خانواده ارزشمندترین بنیاد اجتماعی نزد خداست که با پیوند زن و مرد به وجود می آید و با آمدن فرزندان، کامل می شود. پس از تولّد فرزندان، زن و مرد، مادر و پدر بودن را می پذیرند و فرزندان خود را در دامان مهربان خود تربیت می کنند. کلمۀ «انس»، «انسان» و «بنی آدم» در قرآن کریم اختصاص به جنس خاصی ندارد و هر پیامی که با این کلمات همراه شده، به زن و مرد، هر دو مربوط می شود. زیرا زنان و مردان به عنوان افراد نوع انسان، ویژگی های فطری یکسان و هدف مشترکی دارند که با استفاده از سرمایه های ذاتی خود می توانند به آن هدف برسند و در بهشت جاوید خداوند منزل گزینند.

از آن جا که خداوند زن و مرد را برای زندگی در کنار هم آفریده، تفاوت های تکمیل کننده در وجود آنها قرار داده و به یکدیگر نیازمند ساخته است. این تفاوت ها به معنی برتری ذاتی یکی بر دیگری نیست، بلکه برای ایفای نقش تکمیلی در خانواده و جامعه، بر اساس ویژگی های زیستی و روان شناختی و بهره مندی مناسب و به جا از توانمندی های متفاوت آن دو است. به طور مثال توانمندی عاطفی بالای زنان و قدرت جسمی بیشتر مردان برای آن است که زن و مرد دو نقش تکمیلی در کنار هم ایفا نمایند. زن، با محبّت مادری، فرزندان را رشد دهد و مرد با کار کردن خود نان آور خانواده باشد.

ابتدایی ترین زمینۀ شکل گیری نهاد خانواده، نیاز جنسی مرد و زن به یکدیگر است. این نیاز که احساس آن از دوران بلوغ آغاز می شود، اوّلین کشش و جاذبه را میان زن و مرد ایجاد می کند.

امّا نیاز برتری که زن و مرد را به زندگی با یکدیگر فرا می خواند، آرامشی است که بدین وسیله به دست می آید. این آرامش تنها با بودن در کنار همسر حاصل می شود و راه دیگری برای دست یابی به آن نیست. اگر فردی غرق در لذّت های جنسی باشد اما مجرّد زندگی کند، باز هم نوعی بی قراری درونی او را آزار می دهد و جای خالی همسر را در کنار خود حس می کند.

حتی ازدواج های ناموفّق هم ریشه در همین موضوع دارند که زن یا مرد به این نیاز همسر خود توجّهی ندارند و رفتاری آرامبخش از خود نشان نمی دهد. تجربه های روان شناختی گویای آن است که توانایی زن نسبت به مرد در ایجاد سکونت و آرامش بیش تر است و مبدأ آرامش در خانواده، اوست.

رسول خدا(ص): "در اسلام، هیچ بنایی نزد خدا محبوب تر از ازدواج نیست".

از زیباترین و حسّاس ترین تصمیم های زندگی، انتخاب همسر و آغاز زندگی مشترک است. زندگی یک جوان در کنار کسی که همسر او محسوب می شود، چنان برکتی به جسم و روح او دارد و چنان لذّتی را به ارمغان می آورد که هیچ چیز دیگری جای آن را نمی گیرد.

درست، برعکس این حالت، وقتی است که فردی بخواهد در قالبی غیر از ازدواج به نیاز جنسی خود پاسخ دهد. و در آن صورت، لذّت آنی برخاسته از گناه، پس از چندی روح و روان فرد را پژمرده می کند و شخصیت او را می شکند. این گونه اشخاص، به جای بازگشت به سیر درست، برای فرار از این پژمردگی به افراط در گناه کشیده می شوند. اما نمی دانند که روحشان مانند تشنه ای است که هر چه بیش تر به او آب دریا می دهند، بر تشنگی اش افزوده می شود و بی قراری اش شدّت می گیرد.

آمادگی زیستی و روحی ازدواج نیازمند دو بلوغ است: یکی بلوغ جنسی و دیگری بلوغ عقلی و فکری که مدّتی پس از بلوغ جنسی ایجاد می شود و نباید فاصله میان بلوغ جنسی و عقلی با زمان ازدواج زیاد شود و تشکیل خانواده به تأخیر افتد.

به همین دلیل پیشوایان ما همواره دختران و پسران را به ازدواج تشویق و ترغیب کرده و از پدران و مادران خواسته اند که با کنار گذاشتن رسوم غلط، شرایط لازم برای ازدواج آنان را فراهم کنند و به خاطر برخی پندارهای باطل، فرزندان خود را به گناه نکشانند و جامعه را گرفتار آسیب ها نسازند.

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: "کسی که ازدواج کند، نصف دین خود را حفظ کرده است؛ پس باید برای نصف دیگر از خدا پروا داشته باشد". وظیفۀ جوانانی که به بلوغ جنسی و عقلی رسیده اما هنوز امکان ازدواج پیدا نکرده، از نظر قرآن کریم این است که راه عفاف را پیش گیرند تا خداوند آنان را بی نیاز کند از فضل خود. قرآن کریم، هیچ راهی جز عفاف و پاکدامنی و مهار نفس را نمی پذیرد؛ زیرا خدایی که غریزۀ جنسی را به انسان داده است، هم به او نیروی ایمان و اراده ای بخشیده که بتواند خویشتن داری کند و مانع گناه شود. زن آرامش بخش زندگی است. جایی که امیر مومنان(ع) می فرمایند: "جهاد زن، آراستگی و زیبایی برای شوهرش است".

منابعی که به صورت اختصار از آنها استفاده شده است:

  1. احکام روابط زن و مرد و مسائل اجتماعی، نویسنده: سیّد مسعود معصومی
  2. انتخاب همسر، نویسنده: ابراهیم امینی
  3. زن از نگاه روشنفکران، نویسنده: زهرا تشکّری
  4. نظام شخصیت زن در اسلام، نویسنده: زیبایی نژاد و سبحانی
  5. حقوق زن، نویسنده: حمید کریمی
  6. احادیث متعدّد از نهج البلاغه
  7. و احادیث متعدد از پیامبر(ص) و آیات مختلف از قرآن کریم
پایان
امید شمس آذر
۲۰ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۳۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای عشق همایین وش افسانۀ ما

جای قدمت بر دل دیوانۀ ما

 

باز آی،ذو شهر آرزو های مرا

مخروبه مساز، شهر ما خانۀ ما !

****

با هر که شدم یار مرا کرد آزار

صافیّ و صفا و صفوتم را انکار

 

آنک تو بگو چه فتنه د رسر داری؟

من چون کنم؟ اوّل ایمنی بعداً کار !

****

پیوسته از آب دیده جویی بکنیم

دل را زآن آب شست و شویی بکنیم

 

این بینی و یک بار نمی گویی تا:

در مصرف آب صرفه جویی بکنیم ؟!

****

گفتم: فریاد از تو، گفتی: مخروش

گفتم: چه کنم ز سوز؟ گفتی: تو بکوش

 

گفتم که: چرا چراغ احساس مرا،

کشتی؟ گویی: لامپ اضافی خاموش !

امید شمس آذر
۱۹ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر



  •  طیّ روزهای اخیر کارتهایی صرفاً جهت اطّلاع دانشجویان از برنامۀ حرکت سرویس های دانشگاه نازلو توزیع شد که در نوع خود اقدام قابل تحسینی بود. امّا در پشت آن جملۀ مبهمی درج شده بود که لازم دیدیم شمّ کارآگاهی خود را به کار بیندازیم و راجع به آن سؤالاتی طرح کنیم.

جمله:‍ «جوانان موتور یک جامعه هستند». عزیزانی که کارتها را توزیع کرده اند، لطف کنند و توضیح دهند آیا منظورشان از موتور یک جامعه همان عبارت معروف «موتور محرّکۀ جامعه» است یاخدای نکرده، زبانم لال، روم به دیوار و نهایت گوش شیطان کر یک موتور دیگر ؟!

کدام موتور؟ خوب معلوم است! همان موتوری که نه می خورد، نه می آشامد، سوارش می شوند،گ وشش را با شدّت می پیچانند و نعره زنان -دورازجان­- به سوی مقاصد از پیش تعیین شده می تازد !!

 

  • چندی پیش در تالار شهید چمران دانشگاه نازلو شب شعری با موضوع بیداری اسلامی برگزار شد با نام نه چندان مأنوس: «از نهر تا بحر» که به جز برای نوابغی امثال بنده، برای خیلی ها ناآشنا بود.

انتظار داشتیم در پوستر تبلیغاتی این شب شعر عکس هایی مربوط به فلسطین اشغالی چاپ شود تا بیننده در نگاه اوّل متوجه شود «نهرتابحر» هرچه باشد مربوط به فلسطین است. امّا با کمال تعجّب مشاهده کردیم که به جای تصویر مسجدالاقصی یا مورد مشابه دیگر، به تنهایی تصویری از آرامگاه خواجه حافظ شیرازی را -که نمادی صرفاَ ادبی و هنری است و ربطی به بیداری اسلامی ندارد- به چاپ رسانده اند! گفتیم: خب! حالا شاید از میان متولّیان برگزاری شب شعر، انجمن علمی دانشجویی زبان و ادبیّات فارسی از همه قوی تر بوده و بدین طریق توانسته همه چیز را به نام خود تمام کند. ولی شگفتی ما زمانی بیشتر شد که متوجّه شدیم انجمن ادبی بویی از این ماجرا نبرده بوده و حتّی تا چند روز قبل از آن، از برگزاری چنین مراسمی خبر هم نداشته است، تا چه رسد که متولّی برگزاری آن باشد، پوستر هم بزند ؟!!

 

  • چند وقتی بود که جهت بالا بردن سطح فرهنگ عمومی جامعه و در رأس آن قشر شریف دانشجو، دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه ارومیه بانصب پارچه نوشته هایی، اقدام به تفکیک جنسیّتی دانشجویان در محوّطۀ دانشکده (یعنی به قول یکی از اساتید خوش ذوق:فلکه بلوتوث!!) نموده بود.

روز اوّل که پارچه نوشتۀ تازه نصب شده رادیدیم، در دل خود به اقدام کنندگان این کار آفرین گفتیم و کارشان را ستودیم. متن: «از آقایان دانشجو انتظار دارد از نشستن و ایستادن در این مکان جدّاً خودداری نمائید». (حالا -با توجّه به نظر همان استاد خوش ذوق- اگر می نوشتند:خانم ها بلوتوث شان را روشن نکنند، چه ایرادی داشت؟!!). با کمال رضایت در حال دور شدن از محوّّطۀ اطراف محلّ مخصوص خانم ها بودیم تا به محلّ مخصوص آقایان برویم و چند دقیقه ای در آنجا زندگی کنیم. ولی هرچه گشتیم، چنین محلّی را ندیدیم که ندیدیم. با فشاری که به سلّولهای خاکستری خود وارد آوردیم، سه گزینه به ذهنمان رسید: ۱-محل مخصوص آقایان آب شده رفته زمین، 2-یا احیاناَ دود شده رفته هوا، 3-و یا بلای دیگری سرش آمده که ما خبر نداریم.

با این همه ناامید نشدیم و یک بار دیگر همۀ سوراخ-سمبه های دانشکده را زیر و رو کردیم: از بیخ صندلی های بوفه تا زیر میز غذاخوری، زیرزمین، انباری، آشپزخانه، اتاق نگهبانی، سرویس، وضوخانه، سالن مطالعه و... . امّا در هیچ کدام از آنها اثری از سرنخ پیدا نکردیم که نکردیم. کدام سرنخ؟ همان پارچه نوشته ای که رویش نوشته بود: «از خانم های دانشجو انتظار دارد از نشستن و ایستادن در این مکان -در صورت تمایل- جدّاً خودداری نمائید». چند روزی هم منتظر ماندیم. خدای من! گم شده؟ هنوزن رسیده؟ یا ... ؟ اگر شما خبری ازش پیدا کردید، ما را هم در جریان قرار دهید، و گرنه ما هم مجبوریم حالا که جایی در محوّطۀ دانشکده نداریم  مثل همان سرنخ خودمان را گم کنیم!! باتشکر... .

 

  • خوشبختانه باخبر شدیم کتاب شعر یکی از شاعره های هنرمند و خروجی(!) ادبیّات با نام: «آتشفشانی در فنجان» به چاپ رسید؛ ولی همزمان با آن ایّام، متأسّفانه خبردار شدیم فاجعه ای در کشور همسایه روی داد و در استان ما هم احساس شد، به نام: «زلزله در وان».

اینجانب از آنجایی که بسیار متفّکر و اهل اندیشه بودم، از ابتدا حدس زدم که بین این دو مسئله (آتشفشان در فنجان و زلزله در وان) باید ارتباطی منطقی برقرار باشد و اگر هم کاسه ای زیر همنوع نصفۀ خودش نیست، پای انواع و اقسام ظروف دیگر در میان است. پس از مدّتها بحث و بررسی و تحقیقات روزافزون و پژوهش های طاقت فرسا و همچنین مشورت با اهل فنّ و صاحبنظران این حیطه، دانستم که حدسم درست بوده و آن ارتباط منطقی بین دو مسئلۀ یادشده از این قرار است: 1-آتشفشان در فنجان، 2-رعد و برق در لیوان یکبار مصرف، 3-خشکسالی در قندان، 4-سیلاب درکتری، 5-یخبندان در کلمن، ۶-سونامی در سماور، و سرانجام ۷-زلزله در وان.

با نگاه اجمالی به اسطوره های اقوام و ملل باستان پی می بریم که اکثر آنان اعتقاد داشتند تمدّن بشری طیّ هفت دورۀ متعدّد با بلاهای طبیعی گوناگون از بین رفته و دوباره تجدید شده است. حالا این ظروف کوچک و بزرگ چه ربطی به تمدّن بشری داشتند؟ برای یافتن پاسخ این سؤال، می توانید به کتاب «حماسۀ گیلگمش» ترجمۀ  احمد شاملو مراجعه کنید که در آنجا شرحی از مشاهدات "انکیدو" نقش دوّم داستان -که بر پشت عقاب از فراز آسمان به زمین می نگریسته- ارائه می دهد. او آنقدر با عقاب بالا رفته بود که زمین در نظرش کوچک و کوچکتر می شد، تا آنجا که گفت: «زمین در نظرم مانند کلوچه ای بود و دریا به طشتی می مانست». معلوم است که اگر فنّاوری پیشرفت می کرد و بالاتر می رفت، جهان را از این هم کوچکتر می دید: کلمن، کتری، ... و نهایتاَ فنجان. پس، این ظروف کوچک و بزرگ می تواند نمادی از تمام جهان باشد. تا یادم نرفته بگویم که: مترجم نامبرده (شاملو) خود نیز کتاب شعری دارد به نام: «دشنه در دیس» !!

( با  تشکّر از خانم آمنه نجفی که زحمت تایپ این مطلب را عهده دار شدند)

امید شمس آذر
۱۹ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۳۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

کلاس شیوه های تست زنی شرکت کرد.

- " یه وقت دیوونه نشی ها، خب؟ "

و پسر وارد دانشکده شد...

حالا شیوه های مخ زنی سرچ می کند،

چون نمی خواهد از حرف پدر در برود !!

امید شمس آذر
۱۹ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
دکتر دینانی می گفت: «روزی در حضور علّامه طباطبایی(ره) به هانری کربن گفتم: « شما که اینگونه با معارف اسلامی آشنا شده اید، با چه ذکری مأنوسید؟»، کربن در پاسخ گفت:«ذکر من "قال الباقر(ع)" و "قال الصّادق(ع)" است».

پروفسور هانری کربن(Henry. Corbin) فیلسوف و دانشمند غربی، رئیس انستیتوی فرانسه و ایران در تهران، استاد شیعه شناسی دانشگاه سوربن فرانسه، مدیر بخش تحقیق در مدرسۀ عالی مطالعات این دانشگاه و همچنین مدیر بخش ایرانشناسی انجمن ایران و فرانسه، در چهارم آوریل ۱۹۰۳ میلادی در شهر پاریس دیده به جهان گشود. در دوران کودکی آموزش های مذهب کاتولیک را آموخت. سپس به مدرسۀ علوم مسیحی رفت و به نهضت پروتستان علاقه مند شد. وی برای ادامۀ تحصیل به دانشگاه سوربن رفت و در سال ۱۹۲۵ میلادی لیسانس گرفت. یک سال بعد، گواهینامۀ عالی فلسفه و در سال ۱۹۲۸ میلادی، دیپلم تتبّعات عالی دانشگاه پاریس و سرانجام در سال ۱۹۲۹ دیپلم السنۀ شرقی پاریس را اخذ نمود. در همین سالها با زبانهای عربی، فارسی و پهلوی آشنا شد.

او چهارده سال در فرانسه فلسفه خوانده بود. ولی خود بیشتر از همه خودش را شاگرد «لویی ماسینیون» مستشرق عرفان شناس می داند و دلبستگی زیادی به او دارد. این استاد بود که اورا با اهدای نسخه ای از کتاب «حکمة الاشراق»، با شهاب الدّین سهروردی و مکتب اشراق آشنا کرد و به او گفت که: «تو بعد از من باید جانشین من در رشتۀ عرفان اسلامی باشی». این کار تأثیر روحی فراوانی بر کربن نهاد و او را راهی شرق نمود. ابتدا به ترکیه رفت و مقارن شروع جنگ جهانی دوم، به کتاب های شیخ اشراق(سهروردی) برخورد و تمام مدّت جنگ به مطالعۀ آثار او پرداخت. این مکتب به شدّت توجّه او را جلب کرد، به طوری که بیشتر تألیفات کربن دربارۀ شیخ اشراق است. کربن به خاطر تفنّنی که در مطالعات خودش داشت، به مطالعه دربارۀ اسماعیلیه پرداخت و کم کم جهت مطالعات او به طرف صدرالمتألّهین و عرفای ایرانی کشیده شد. او در فلسفۀ اسلامی اطّلاعات کافی دارد و فقط از جنبۀ تاریخ به فلسفه نپرداخته است و چون بخشی از عمرش را در ایران و خاورمیانه گذراند و به حکمت و فلسفۀ الهی علاقۀ خاصی داشت، تمام مدّتی را که به ایران می آمد، همیشه با کسانی که از فلسفه اطّلاع داشتند، تماس داشت و با متفکّرینی چون: سیّد جلال الدّین آشتیانی(ره)، مهدی الهی قمشه ای(ره)، سیّد کاظم عصّار(ره)، سیّد حسین نصر(ره) و در رأس همه آنها: "مرحوم آیت الله علّامه طباطبایی(ره)" به گفتگو دربارۀ فلسفۀ اسلامی و به خصوص صدرایی پرداخت.

هانری کربن وقتی که به منظور شناخت تشیّع، سالی چند ماه از پاریس به ایران می آمد و در این سرزمین به پژوهش در مورد مذهب شیعه می پرداخت، توسّط برخی از اساتید دانشگاه، از محضر علّامه طباطبایی(ره) تقاضا نمود که به وی کمک کند. آن فیلسوف عالی مقام که از فعّالیت های علمی و اشتیاق معنوی این محقّق باخبر بود، خواسته اش را اجابت کرد و با وجود کهنسالی و ضعف مزاج، هر دو هفته یک بار از قم به تهران می آمد تا در جلسه ای علمی به سؤالات کربن پاسخ دهد و معارف و حقایق گرانبهای تشیّع را در اختیار او و عدّه ای از استادان دانشگاه قرار دهد و بدین وسیله شناخت صحیح شیعه برای جهان غرب، توسط هانری کربن هموار گردید. علّامه طباطبایی(ره) در جایی گفته بود: «از الطاف خداست که معارف اسلامی به وسیلۀ این دانشمند و همکارانش در جهان غرب اشاعه یابد. این ها در فرانسه مجلّه ای دارند که معارف شیعه را معرفی می نمایند».

کربن مصاحبه های متعدّدی طیّ سال های ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ شمسی با علّامه طباطبایی(ره) دربارۀ عقاید، تعالیم و تاریخ تشیّع به عمل آورد. در محفلی که حلقۀ اصحاب این دو شخصیت صورت می گرفت، با وجود مشکل زبانی، به وسیلۀ ترجمه، ارتباط و گفتگو میان آن دو بزرگوار برقرار می شد. پس از چندین جلسه مصاحبه، هانری کربن رهسپار فرانسه گردید؛ امّا ارتباط وی با علّامه طباطبایی(ره) قطع نگردید و بحث بین این دو متفکّر، از طریق مکاتبه ادامه یافت. علّامه طباطبایی(ره) در خصوص فلسفۀ اسلامی از دیدگاه تشیّع مطالبی تدوین و برای وی ارسال نمود. هانری کربن علاوه بر آنکه مطالب مطرح شده در گفتگو با علّامه طباطبایی(ره) را کاملاً ثبت و ضبط می نمود و در اروپا انتشار می داد و حقیقت تشیّع را معرّفی می کرد، خود نیز در سخنرانی ها و کنفرانس ها به طور جدّی از تشیّع دفاع می کرد و در پاریس کاملاً بر معرّفی و تبلیغ آن اصرار داشت و بر این باور بود که در دنیا، یگانه مذهب زنده و اصیل که نمرده، شیعه است.

هانری کربن را باید فیلسوف و مفسّر حکمت معنوی شیعه نامید. مطالعات او در آثار عرفانی، لطف و جذبۀ وصف ناپذیری به آثارش بخشیده است. کربن خود در این باره می گوید: «پرورش من از آغاز فلسفی بود. به همین خاطر نه به معنای دقیق کلمه متخصّص زبان و فرهنگ آلمانی هستم و نه مستشرق؛ فیلسوفی رهرو ام به هر دیاری که راهبرم شوند. اگر چه در این سیر و سلوک از از فرایبورگ، تهران و اصفهان سر در آورده ام، امّا این شهرها از نظر من مدینه های تمثیلی اند؛ منازلی نمادین از راه و سفری همیشگی و پایدار». مطالعات او دربارۀ تشیّع خوب بود و چون مطالعاتی دربارۀ تطبیق تشیّع و ادیان و مذاهب دیگر مانند مسیحیت داشت، در شیعه این مزیّت را می دید که همیشه شخصی رابط بین حق و خلق هست؛ رابطی که یا غایب است مانند حضرت مهدی(عج) در این زمان، و یا حاضر مانند ائمّۀ معصومین(ع) در زمان خودشان. کربن می گوید: با سیمای امام دوازدهم(عج) است که تشیّع، نهانی ترین سرّ خود را به ما عرضه می کند و این موضوع بر تارک کاخ رفیع الهیات و حکمت معنوی نشسته است.

علّامه طباطبایی(ره) دربارۀ دومین ملاقات خود با کربن نوشته است: «امسال(سال ۱۳۳۸ شمسی) نیز که نویسنده پس از گذراندن تعطیلات تابستانی در یکی از ییلاقات اطراف دماوند موقع مراجعت به قم چند روزی در تهران توقّف داشتم، شب ۱۶ مهر ماه طبق وعدۀ قبل، ملاقات دوم در محیطی گرم و دوستانه به عمل آمد. در این مجلس، کربن مذاکره را ادامه داده، افزود: "امسال موقعی که در اروپا بودم، در ژنو کنفرانسی در مورد امام منتظر(حضرت مهدی(عج)) طبق عقیده شیعه داشتم و این موضوع برای دانشمندان اروپایی که در آن جلسه حضور داشتند، کاملاً تازگی داشت"! وی همچنین گفت: "به عقیده من مذهب تشیّع تنها مذهبی است که رابطۀ هدایت الهی را میان خدا و خلق برای همیشه نگه داشته، پیوسته ولایت را زنده و پا بر جا می دارد". کربن افزود: "به اعتقاد من تمامی ادیان حقیقتی را دنبال می نمایند، اما تنها تشیّع است که به این حقیقت لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این ویژگی میان عالم انسانی و الوهی برای همیشه باقی است؛ آیا شما نیز اینگونه فکر می کنید"؟ گفتم: "آنچه از نظر اسلام می توان گفت، آن است که: نظریۀ اثبات صانع در تمامی ادیان مشترک است، ولی آیینی که ارزش این حقیقت را دانسته، دینی است که در آن تنها خدای یگانه پرستش شود و رابطه نبوّت را اثبات کرده، معادی قائل شود. آنچه از لوازم احترام و تعظیم می توان در حقّ یک دین روا داشت، اسلام در حقّ یهودیت و مسیحیت روا داشته و مقام نبوّت حضرت مسیح(ع) را تقدیس و تنزیه نموده و شریعت این پیامبر و نیز حضرت موسی(ع) را ستوده است و نیز نسبت به دین مجوس، به دیدۀ احترام می نگرد. اگر در دین مقدّس اسلام، انسان نیازمندی حالی پیدا کند، طبق همان حال و نیاز، خدای خودش را می خواند؛ چون خداوند اسمای حسنایی دارد و انسان طبق خواست و نیاز خویش، هر یک از این اسما را که مناسب دیده، پروردگار را به آن اسم و صفت یاد می کند. اما در دین مسیح، خدا این اسما را ندارد و صرفاً لفظ «خدا»، «اله» و «اب» برای اوست". سپس خطاب به کربن گفتم: "اگر شما حالی پیدا کردید و خواستید خدا را بخوانید و مناجات کنید و او را با اسماء و صفاتش یاد کنید و با اسم خاصی از او حاجت بخواهید، چه می کنید"؟ او در پاسخ گفت: "در مناجات های خود صحیفۀ مهدویّه را می خوانم"! ».

حجّت الاسلام و المسلمین علی اکبر مهدی پور از محقّقان حوزۀ مهدویت و صاحب کتاب «جزیرۀ خضرا» در گفتگو با خبرنگار آیین و اندیشۀ فارس گفت: «یکی از اشتراکات بین مبانی اعتقادی مسلمانان و ادیان آسمانی دیگر این است که زمین هرگز خالی از حجت نیست و کسانی که به ادیان الهی معتقدند، بر اصل این موضوع اتّفاق نظر دارند و هیچ دین آسمانی سراغ نداریم که به این امر مهم معتقد نباشد؛ اما این عقیده در اسلام محکم تر است، به طوری که حتی بزرگان اهل سنّت اعلام کرده اند و به این موضوع معترفند که حدیث "من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیّة" متواتر است.... منتها می خواهم این بحث را از دید یک فیلسوف مسیحی، نه از باب مسیحی بودن، بلکه از باب سابقۀ علمی او بررسی کنم: 

پروفسور هانری کربن.... این فیلسوف برجسته، در شب نیمۀ شعبان سال ۵۴ در تلویزیون فرانسه حضور می یابد تا دلایل شیعه شدنش را برای مردم بازگو کند. وی صحبتش را اینگونه آغاز می کند و می گوید: "من یک فیلسوفم و از دیدگاه فلسفه به این نتیجه رسیدم که خدا فیّاض علی الاطلاق است؛ یعنی باید لحظه به لحظه فیض خداوند به عالم هستی برسد و برای رسیدن فیض الهی، واسطۀ فیض لازم است و به تعبیر فلاسفه باید یک انسان کاملی وجود داشته باشد تا خدا فیوضات خود را به این شخص بدهد و او در عالم منتشر کند؛ و وقتی در تمام ادیان کنکاش کردم، دیدم که هیچ یک از ادیان آسمانی به این موضوع نپرداخته اند و این برای من جای سوال شد. به عنوان مثال وقتی به دین یهود مراجعه کردم، دیدم یهود می گوید: بعد از حضرت موسی(ع) و حدود ۴ هزار سال است که پیامبری نیامده ، ولی خواهد آمد. وقتی به دین مسیحیت رجوع کردم، دیدم مسیحیان می گویند: بعد از مسیح(ع) دیگر پیامبری نیامده، ولی خواهد آمد. امّا وقتی به دین اسلام مراجعه کردم، دیدم مسلمانان می گویند: بعد از محمّد(ص) دیگر پیامبری نیامده و نخواهد آمد. در حالی که در همۀ ادیان گفته شد که بعد از پیامبرشان پیامبری خواهد آمد، اما در اسلام می گویند بعد از حضرت محمّد(ص) پیامبری نخواهد آمد. من هرچه فکر کردم دیدم این سخنان از نظر علمی درست نیست،چون عالم هستی نیاز به واسطۀ فیض الهی دارد و از طرفی به این موضوع رسیده بودم که بین علم و دین امکان جدایی نیست، پس من از لحاظ علمی بر این باورم که زمین نباید یک لحظه از حجّت خدا خالی باشد". هانری کربن در ادامه نطق خود چنین می گوید: "من برای حلّ این قضیه به ایران سفر کردم و به حضور علّامه طباطبایی رسیده و مشکلم را با او در میان گذاشتم. علّامه در پاسخ من چنین گفت: تحلیل های تو کاملاً منطقی است و نتایجی که به دست آورده ای، هم از لحاظ علمی و هم از لحاظ دینی درست است، اما از نظر علمی جایی ذکر نشده که حجّت خدا حتماً باید پیامبر باشد، علم می گوید حجّت خدا باید انسان کامل باشد و مذهب تشیّع می گوید قبل از اینکه پیامبر(ص) از دنیا برود، از امیرالمؤمنین(ع) به عنوان نفس و جان نام می برد و این یعنی اینکه حضرت علی(ع) هیچ تفاوتی با پیامبر(ص) جز نبوّت نداشته و امیرالمؤمنین(ع) را جانشین خود معرّفی کرده است و حضرت علی(ع) نیز بعد از خود ائمّۀ طاهرین(ع) را جانشینان خود معرّفی می کند و تا الآن که حضرت مهدی(عج) -که حجّت الله و جانشین پیامبر(ص) روی زمین است- عالم هستی بدون خلیفة الله نبوده است". هانری کربن آن شب جلوی چشم همگان می گوید: "ای مردم! من بعد از گفتگویی مفصّل با علّامه طباطبایی به این موضوع پی بردم که هیچ تناقضی بین علم و دین وجود ندارد و فهمیدم عالم لحظه ای بدون حجّت نبوده است و به این نتیجه رسیدم، تنها دینی که در این کرۀ خاکی جامع و کامل است و حقایق را بیان می کند، اسلام شیعی است و دلیل شیعه شدن من نیز همین بوده است".»

مهندس سیّد عبدالباقی طباطبایی -فرزند ارشد علّامه(ره)- می گوید:

« یک روز پدر رو به ما نمود و گفت: "این پروفسور به اسلام مؤمن شده است، ولی شرایط اقتضا نمی کند تا آن را رسماً و علناً بر زبان جاری کند". چند صباحی که از این فرمودۀ پدر گذشت، یک روز کربن دربارۀ حضرت مهدی(عج) سخنان پر شوری را ایراد نمود و ضمن آن گفت: "من به خاطر بحث دربارۀ شیعه و رسیدن به حقایق این مذهب، نزدیک بود پست تحقیقاتی خود را در دانشگاه سوربن از دست بدهم". پدر، وقتی از این موضوع مطّلع شد، بسیار مسرور و مشعوف گردید و گفت: "نگفتم این پروفسور کربن مؤمن به تشیّع شده است و رویش نمی شود که صریحاً اعتراف کند"؟ کربن، دعاهای مهدویّه را می خواند و می گریست».

□□□

البتّه نقدهایی جدّی نیز بر اندیشه های کربن وارد است؛ از جمله اینکه وی به جنبۀ اجتماعی و سیاسی تشیّع توجّه چندانی نداشته و آن را فقط از دیدگاه رابطۀ مرید و مرادی که در تصوّف مطرح است، بررسی می کند و می توان گفت به نوعی تشیّع را برابر تصوّف تعریف می نماید. در حالی که می دانیم حقیقت امر چنین نیست و رابطۀ امام و امّت در تشیّع بسیار فراتر از رابطۀ مرشد و مراد در تصوّف است. امّا نمی توان انکار کرد که از طرفی خلأ رابطۀ امّت اسلام با امامان شیعه(ع) که به دلایل تاریخی پیش آمد، منجر به رشد تصوّف در عالم اسلام شد و از سوی دیگر همین گسترش تصوّف هم به نوبۀ خود زمینه ساز گرایش به تشیّع گردید.

این مرد بزرگ در ژوئیۀ سال ۱۹۸۷ میلادی در سنّ ۷۶ سالگی در پاریس از دنیا رفت و وصیّت کرد تا در اصفهان زیر پل خواجو به خاک سپرده شود. از آثار اوست:

-تاریخ فلسفۀ اسلامی

-فلسفۀ ایرانی

-فلسفۀ تطبیقی

-اسلام ایرانی( ۴ جلد)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع)

۱-بازخوانی دوستی علمی علّامه طباطبایی(ره) و هانری کربن، غلامرضا گلی زواره

۲-کربن در فلسفۀ ایرانی و فلسفۀ تطبیقی، ترجمۀ سیّد جواد طباطبایی(مقدّمه)

۳-هانری کربن و آفاق تفکّر معنوی، داریوش شایگان/ترجمۀ باقر پرهام

۴-زائری از غرب، حسین سیّد عرب، مجلّۀ گل چرخ، شمارۀ ۱۳

۵-سخنان ایراد شده در سمینار پیرامون آثار هانری کربن، انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران

۶-جرعه های جان بخش، غلامرضا گلی زواره

۷-یادنامۀ مفسّر کبیر استاد علّامه طباطبایی(ره)

۸-شیعه(مجموعه مذاکرات با هانری کربن)، مقدّمۀ علّامه طباطبایی(ره)، با تلخیص و بازنویسی مختصر

۹-مهر تابان، علّامه تهرانی

۱۰-مجلّۀ جوانان، شمارۀ ۲۸۱

۱۱-در احوال و اندیشه های کربن

۱۲-بررسی و نقد نظرات پروفسور هانری کربن دربارۀ مهدویّت، علیرضا رجالی تهرانی



( با  تشکّر از خانم زهرا مسلمی که زحمت تایپ این مقاله را عهده دار شدند)

۰

پایان

امید شمس آذر
۱۸ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۵۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

هرگز نکند توطئۀ دامنه ای

تأثیر به دین احمد آمنه ای

 

بر کوری چشم دشمنان، رهبر ماست:

سیّد علی حسینی خامنه ای

امید شمس آذر
۱۸ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

نبوّت را تویی دختر که تو دردانه دخت مصطفا(ص)یی

ولایت را تویی همسر که تو فرزانه زوج مرتضا(ع)یی

امامت را تویی مادر که تو مام حسین و مجتبا(ع)یی

بن حوّا و آدم،انس و جان و انبیا و اولیا(ع)یی

بطول مرضیه(س) الگو برای قائم صاحب لوا(عج)یی

رهامان کن که تو شأن نزول آیه های هل اتایی

***

 

ز لطف خویش یا صدّیقۀ کبری سوی ما هم نظر کن

از این گرداب هول انگیز بیم آلود بی پایان بدر کن

بدر از بین این طوفان و این راه پر از خوف و خطر کن

تویی امّ ابیها، جانب ما یک نظر حقّ پدر(ص) کن

که ما غرق گناهیم و تو بحر جودی و کان سخایی

رهامان کن که تو شأن نزول آیه های هل اتایی

***

 

کمک کن تا که فردای قیامت پیش روی حیّ داور

در آن هنگامۀ حیرانی و تنهایی و غوغای محشر

که در یک سو لهیب آتش است و سوی دیگر آب کوثر

سرافکنده نیاشیم و سیه روی و روان با دیدۀ تر

شفاعت کن به ما آندم به نزد بارگاه کبریایی

رهامان کن که تو شأن نزول آیه های هل اتایی

***

 

اگر تو دستگیر ما نباشی ما در آندم بی پناهیم

گرفتار گناهان گذشته با عذاب پیش راهیم

تک و تنها،غریب و بی کس و بی یاور و بی دادخواهیم

خداوند جهان قاضیّ و ما هم متّهم در دادگاهیم

تویی تنها وکیل ما، شفیع خلق در نزد خدایی

رهامان کن که تو شأن نزول آیه های هل اتایی

***

 

به همراه علی(ع) شیر خدا و فضّه آن بانوی بی چون

به امر "لن تنالو البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون"

عمل کردی سه شب پشت سر هم از سر اخلاص و اکنون

از آن جود و کرم بر ما چشان یک قطره و این غصّه بیرون ـ

ببر از ما که در آن روز تنها تو شفیع ماسوایی

رهامان کن که تو شأن نزول آیه های هل اتایی

***


 

kosar.farshchian.jpg

امید شمس آذر
۱۸ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

اى بنده خدا در گفتن عیب کسى که گناهى کرده است، شتاب مکن! چه، امید مى رود که آن گناه را بر او ببخشند، و بر گناه خرد خویش ایمن مباش! چه، بود که تو را بر آن عذاب کنند. پس اگر از شما کسى عیب دیگرى را دانست، بر زبان نراند به خاطر عیبى که در خود مى داند.

 

عیب پوشی و حمل بر صحت کردن کارهای دیگران یکی از مهمترین شاخصه‌های یک مسلمان فهمیده و باانصاف است. همه‌ی ما گناهان و عیب‌هایی داریم که از دیگران پوشیده نگه می‌داریم حتی از همسر و خانواده‌ی خودمان، بنابراین عیب و گناه دیگران را افشا نکنیم، فکر نکنیم که حالا یک سوتی دندان‌گیری پیدا کرده‌ایم و حریصانه به دنبال بردن آبروی طرف باشیم.

حضرت هشدار می‌دهند که شتاب نکن، از کجا می‌دانی شاید خدا او را بخشید و تو را به خاطر گناهی که کوچک شمردی عذاب کرد. پیش داوری نکن، خداوند عزیز، داوری عادل و حکیم است که همه‌ی احوال گذشته و حال و آینده‌ی ما را می‌داند. همیشه به خودت و اعمال خودت بدبین باش و به خدا و حکمت او خوش بین. عیب خودت را اول از همه ببین و بزرگ بشمار و عیب دیگران را پوشیده نگه‌دار و کوچک بشمار.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۱۵ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ماه چهارده را رها کن

دنبال ماه چهارده -عج- باش

***

 

باید به حقّمان برسیم

تا بتوانیم

تکلیفمان را ادا کنیم

***

 

در روز درگذشت هوگو چاوز:

ببینم!

ترجمۀ حمد و سوره به زبان پرتغالی چی میشه؟!

***

 

زمان

=

فاروق

***

 

دولت الکترونیک

=

فرار از پاسخ گویی

***

 

خیال نکنید کم آدم هایی هستند

 

آخرین آیۀ قرآن در شأن اینان نازل شده

***

 

اعتراضی ندارم

چون انتظاری ندارم

***

 

مرتضی پاشایی خودش که هیچ

دوست دخترش هم نماز شبش ترک نمیشده

***

 

انقلاب را کوچک کردیم

تا راحت تر پاسداری اش کنیم

***

 

بلاگفا باز شد

امّا ای کاش باز نمی شد

***

 

وقتی انبوه بنرهای استقبال از معاون رئیس جمهور را دیدم

تازه فهمیدم معضل اشتغال چقدر جدّی ست

***
 

بی انصافی ست بگوییم:

دانشجویان آینده سازان مملکت هستند؛

دانشجویان حال سازان مملکت هستند.

***

 

 

امید شمس آذر
۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

ایرانیان به سنت دیرین کهن، در آغاز نو شدن سال، سفره‎ی نوروزی می‎گسترانند. سفره‏ی نوروزی، همه‎ی نماد‎های آفرینش مادی را در بر دارند. البته امروز، مفاهیم اصلی آن با گذشت هزار‎ه‎ها از دست رفته‎اند اما نماد‎ها هم‌چنان پا بر جا مانده‎اند.
بر اثر نا آگاهی پاره‎ای از به اصطلاح پژوهندگان و روشن‎فکر‏نمایان، چندی است که بحث بر سر هفت‏سین یا هفت‏شین، در گرفته که به گفته‎ی حافظ :
چو ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند

به باور کهن ایرانیان، اهورامزدا، پس از بی‎هوش شدن اهریمن، دست به آفرینش مادی می‎زند. بدین‎سان، از زمان بی‎کران، زمان کران‎مند می‎آفریند تا هنگام مناسب آن را به جنبش درآورد. او در شش بار، نخستین نمونه‎های شش پدیده‎ی اصلی آفرینش، یعنی آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان را می‎آفریند. البته میان این گاهان آفرینش، میلیون‌ها یا میلیاردها سال فاصله بوده است.
سال‌گرد آفرینش‎های شش‏گانه به جشن‎های « گاهن‎بار» یا گهن بار، معروف‎اند. این جشن‎ها عبارتند از :

1ـ آفرینش آسمان ( مدیوم رزگاه )که معنای آن میانه بهار است و مربوط به آفرینش آسمان می‎باشد که در ماه اردی‌بهشت قرار دارد.
2ـ آفرینش آب ( مدیوشم‎گاه )، به معنای میانه‎ی تابستان است و مربوط به آفرینش آب می‎باشد و در تیر ماه قرار دارد.
3ـ آفرینش زمین ( پتیه‎شهیم‎گاه ) که معنای آن گردآوری غله و مربوط به آفرینش زمین در شهریور ماه است.
4ـ آفرینش گیاهان ( ایاسیریم‎گاه )که معنای بازگشت به خانه و مربوط به آفرینش گیاهان است و در مهر ماه قرار دارد.
5ـ آفرینش جانوران ( مدیاریم‎گاه )که معنای آن میانه‎ی سال و مربوط به آفرینش جانوری و در دی ماه است.
6ـ  آفرینش مردمان ( هم سپه مدیم‎گاه ) که معنای آن حرکت همه‎ی سپاه و مربوط به آفرینش انسان در روز‎های پایانی سال است.

                     اهورامزدا ، آسمان را روشن و بی‎کران می‎آفریند.
نمونه‎ی نخست آب   : قطره‎ای است به پهنای همه‎ی آب‎ها
نمونه‎ی نخست زمین    : زمینی است گرد و هموار، بدون هر گونه پستی و بلندی
نمونه‎ی نخست گیاه  : یک شاخه است که در برگیرنده‎ی همه‎ی گیاهان است.
نمونه‎ی نخست چارپایان سودمند : گاو « ایوداد» یا « ایوک داده» است که در کناره‎ی راست رودخانه‎ی دایی‎تی‎نیک در ایران‏ویچ آفریده شد.
نمونه‎ نخست انسان   : گیو‎مرث یا زنده‎ی میرا بود. اهورامزدا، او را در کناره‎ی  چپ رودخانه‎ی دایی‎تی‎نیک در ایران ویچ آفرید. آفریدگار، گیومرث را برای یاری به خود، آفرید.
هم‎چنین، به باور کهن ایرانیان، اهورامزدا، امشاسپندان را که جلوه‎هایی از ذات او هستند، می‎آفریند. امشاسپند، به معنای ورجاوند جاودانه است. تعداد امشاسپندان، شش تاست که عبارتند از: بهمن (منش خوب یا نهاد نیک)، اردی‎بهشت (بهترین اشه یا ارته «راستی») شهریور (شهریاری آرمانی یا توانایی مینوی آرمانی یا آرمان شهر) سپندارمذ یا اسفند (خردکامل)، خرداد (رسایی و کمال) امرداد (جاودانگی و نامیرایی).
از میان امشاسپندان یا جلوه‎های ذات اهورامزدا، سه امشاسپند نرینه و سه امشاسپند، مادینه‏اند. سپندارمذ، همراه با خرداد و امرداد، سه امشاسپند مادینه‎اند.
بدین سان، در آیین ایرانیان کهن، عدد شش که نشان دهنده‎ی شش‎گاه آفرینش و نیز شمار امشاسپندان بود، عدد مقدس دانسته می‎شد. اما با برپایی دین ـ دولت ساسانی و قرار دادن اهورا مزدا یا ایزدسروش بر سرفهرست امشاسپندان، تعداد آن را به هفت رسانیدند و رفته‎رفته عدد هفت، جای عدد شش را گرفت و ...
بدین‎سان، سفره‎ای که ایرانیان در سال نو می‎گستراند و نماد‎های آفرینش 6 گانه‎ی استومند (مادی) را بر آن می‎نهادند، رفته‎رفته با جای‎گزین شدن عدد 7 به جای عدد 6، نام هفت به خود گرفت.
بعد‎ها که مفاهیم اصلی از دست رفت و به جای « مغز» در درازای هزاره‎ها، «پوست» بر جای ماند، سفره‎ی نوروزی که دارای مفهوم ویژه و ژرفی بود، دچار دگرگونی شد و سرانجام با نام « هفت‎سین» به ما رسیده‎ است.
بر سر این سفره، آسمان (در نماد آینه)، آب ( نماد رویش زندگی نباتی و جانوری )، خاک (به گونه‎ی بستر رویش گیاه)، گیاه(در قالب سبزه)، جانور (به گونه‎ی ماهی)، و انسان‎های گردآمده بر کنار آن که نشان دهنده‎ی 6 گاه آفرینش‌اند، حضور دارند.
بدون دو دلی، دیگر اجزای این سفره که امروزه از اصل خود، دور افتاده و بدین گونه پس از گذر هزاره‎ها به ما رسیده، دارای مفاهیم ویژه ‎اند.
سیب، به عنوان نخستین میوه‎ای است که مردم این فلات بدان دست یافتند و این میوه از سوی یهودانی که پس از آزادی از سوی کوروش بزرگ در ایران می‌زیستند، به یهودا برده شد، در آن جا میوه‌ی خدایی شد، به تورات ( عهد عتیق ) راه یافت و از آن‌جا، به عهد جدید ( انجیل ) نیز راه یافت.
 سرکه، نخستین فرآورده‎ی صنعتی ایرانیان در قالب تولید انبوه بود. البته می‎دانیم که سرکه، از فراگشت تولید انگور به شراب و سپس دگرگشت شراب به سرکه، به دست می‎آید.
گندم که به گونه‎ی سنتی، به عنوان نماد آفرینش گیاهی به کار می‎رود ( سبزه )، بدون تردید، نخستین دانه‎ای بود که ایرانیان توانستند آن را به گونه‎ی سازمان یافته‎، بکارند و بدروند و ...
سپند یا اسپند را می‎توان به گونه‎ی نخستین « گندزدا» دانست که ایرانیان آن را شناختند و برای گندزدایی و برطرف کردن بو‎های ناخوش به کار گرفتند. ارزش آن برای زمان‎هایی که انسان و دام در کنار هم زندگی می‎کردند، بسیار زیاد و حتا در مواردی حیاتی بود.
تخم مرغ که آن را رنگ می‌کنیم و بر سر سفره‌ی هفت‌سین می‌نشانیم، نماد « حامل هستی » است به گفته‌ی دیگر، هستی پنهان است که در یک مدت معین و در دمای معین، به زندگی بدل می‌شود.
این نماد که از راه آیین مهر به آیین مسیحیت راه یافته، بدون این که به رمز و راز آن آشنا باشند، در جشن عروج مسیح (عید پاک )، آن را همراه خرگوش، نماد این جشن ساخته‌اند … 
سکه نیز ، بعد‎ها که بازرگانی رونق گرفت و شهر‎نشینی افزون‎تر شد و رفته‎رفته، پول در زندگی مردمان، جایگاه ویژه‎ای یافت، راه بر سر این سفره پیدا کرد و...
 از این رو، شایسته است در تزیین و چیدمان سفره‎ی هفت‎سین، به رمز‎ و رازهای آن، بیش‎تر توجه کنیم و عوامل اصلی آن را در نظر گیریم.


امید شمس آذر
۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام درباره عظمت و شناخت اهل بیت علیهم السلام می‌فرمایند:

درهاى حکمت الهى نزد ما اهل بیت گشوده است، و چراغ دین با راهنمایى ما افروخته است. بدانید که راههاى دین که نزد ماست  یک راه است، و آن راست و کوتاه است. کسى که آن راه را پیش گیرد، به منزل رسیده و غنیمت برده، و کسى که در آن نرود، گمراه است، و پشیمانى خورده.


نکته بسیار مهم:

حضرت با تأکید اشاره می‌کنند که راه‌های رسیدن به خدا فقط یکی است ، یک راه راست و کوتاه ، یک راه پربهجت و نشاط آور ، یک راه سرخ و سبز ، یک راه با دو بال شهادت و انتظار فرج ، یک راه با دو بال دوست داشتن دوستان خدا (تولّی)و دشمن داشتن دشمنان خدا (تبرّی). هر کس که این راه را برود در کشتی امن حسینی آرام گرفته و به مقصد می‌رسد و هر کس از راه منحرف شود، سخت پشیمان می‌شود در روزی که هیچ راه فراری وجود ندارد!


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

شرایط مورد نیاز پسران برای ازدواج :

-داشتن مدرک تحصیلی مناسب،

-داشتن پایان خدمت،

-داشتن شغل مناسب،

-داشتن خانه،

-داشتن ماشین،

-داشتن گذرنامه،

.

.

.

.

 

شرایط مورد نیاز دختران برای همین امر:

تقریباً شرط خاصّی لازم ندارد. همین که دختر باشند، کافی ست !

امید شمس آذر
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۰۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
  • پردۀ اوّل)
  • "مسیح/ماشیَح" یک واژۀ عبری به معنی نجات دهنده است که معادل ایرانی آن می شود: سوشیانس یا بختان به معنی نجات دهنده. از حدود ۶۰۰پ.م تا حوالی ۳۰۰م در مدّت حدود ۹سده، ۲۴تن به این عنوان خوانده شده اند که حضرت عیسای ناصری(ع) تنها یکی از آنان بوده است. نخستین کسی که به این نام خوانده شد، عبارت بود از: کوروش هخامنشی.

    ظهور کوروش در ایران، به معنای پایان عصر کهن و آغاز دوران جدید بود. از این رو، گاه در منابع باستان و از آن جمله، در کتابهای پیامبران بنی اسرائیل، از این امر به منزلۀ پایان دنیا و از خود کوروش به عنوان منجی نهایی یاد شده است. هنوز به درستی نمی دانیم منجی موعود که در این منابع یاد گردیده، کجا منظور از او، منجی آخرالزّمان(عج) است و کجا منظور کوروش است. در این منابع، به کوروش القابی داده شده است، چون: مسیح خداوند، دست راستین، و -آنچنانکه در کتاب اشعیاء نبی(ع) آمده- "عقاب شرق" .

    • پردۀ دوم)

    نام خطّۀ گیلان/گلان، از نام قوم گیل گرفته شده و آن مخفّف "گیله مرد" است که در زبان محلّی، معنی کشاورز می دهد؛ و آن نیز به نوبۀ خود، از واژۀ "گیل" یا همان "گل" گرفته شده است. محصول عمدۀ گیلان، برنج است و کشاورز در این سرزمین، معادل شالیکار. کشاورز/شالیکار را از این رو گیله مرد می نامند که با گل سر و کار دارد.

    برنج نیز در اصل "به + رنج" بوده، به معنی غلّه ای که با رنج و زحمت فراوان حاصل می شود؛ زیرا در لابلای گل و لای به عمل می آید. از این رو بیشتر تصوّر می رود گندم نخستین غلّه ای باشد که بشر موفّق به کشت آن در سطح وسیع شده است.امّا شاید اینچنین نباشد... .

    • پردۀ سوم)

    همچنین سرزمین گیلان، به خاطر موقعیّت جغرافیایی ویژه اش، هوای مرطوبی دارد واین عامل باعث می شود که امر نفس کشیدن در آنجا با دشواری همراه باشد. این موضوع هم سبب شده که اهالی گیلان، عموماً بینی های -به اصطلاح- عقابی داشته باشند.

    • پردۀ چهارم)

    قدمت تمدّن ایران را در حدود ۱۴هزار سال دانسته اند[قدمت تمدّن در ایران با قدمت تمدّن ایرانی اشتباه گرفته نشود]. بنا به تاریخ اساطیری، "گِلشاه/گیلشاه" -که به قولی همان کیومرث است و پیشدادیان را گاه به نام او، گلشاهیان نیز می گویند- نخستین پادشاه ایران است که در وجه تسمیه اش قول های مختلفی آورده اند:

    « برخی گفته اند: "بدین سبب گلشاه نامیده شد که چون وارد سرزمین خود شد، در آنجا جز آب و خاک چیزی نیافت"[یعنی با دست خالی، بنیانگذار تمدّن و آبادانی در مملکت شد]»؛برخی دیگر که او را نخستین انسان و معادل آدم(ع) گرفته اند، اطلاق این اسم را به خاطر آفریده شدنش از گل دانسته اند؛ امّا صحیح ترین نظر، شاید آن باشد که نوشته اند: بدین سبب گلشاه نامیده شد که پیوسته میان گل و لای مسکن داشت"...».

    یعنی چه؟ آیا کیومرث/گلشاه صبح تا شب گل بازی می کرد؟! به راستی شغلش چه بود و در کدام سرزمین اقامت داشت؟

    • پردۀ پنجم)

    آنچنانکه قدمت تمدّن ایران را ۱۴هزار سال گفته اند، قدمت پیدایش کشاورزی را نیز در حدود ۱۴هزار سال تخمین زده اند... .

    • پردۀ ششم)

    در آثار تاریخ نویسان یونانی، تأکید ویژه ای شده است که: عقاب شرق -کوروش- بینی عقابی داشته. با اینکه می دانیم کوروش گیل نبوده است. یک بار دیگر قسمت های قبلی را مرور کنید؛ این تأکید خاص بر روی چنین مسئلۀ -به ظاهر- بی اهمّیتی، چه چیزی را اثبات می کند؟

    • پردۀ هفتم)

    اخیراً معتبرترین نشریۀ جغرافیایی آمریکا اعلام کرد که: «ایران، مهد پیدایش کشاورزی در جهان است. آن هم شمال غرب آن یعنی استان های اردبیل و گیلان».

    روی این حساب باید بگوییم:

    در حدود ۱۴هزار سال پیش، کیومرث گیل، مبتکر کشاورزی در جهان، که بینی عقابی هم داشت، به عنوان نخستین فرمانروای ایران بر تخت نشست و از این رو، گلشاه/گیلشاه (=پادشاه شالیکار) نام گرفت. روی این حساب، برنج اولین محصول کشاورزی تولید بشر در سطح وسیع است. هزاران سال پس از کیومرث، کوروش هخامنشی امپراطوری ایران زمین را احیاء کرد و دنیای آن روز را با نام ایران آشنا ساخت. غربیان، ایران را با نام کوروش می شناسند، هرچند می دانیم کوروش نخستین پادشاه ایران نبوده (مانند ما که بنای کعبه را به نام حضرت ابراهیم<ع> می شناسیم). از این رو، نام کوروش، زنده کنندۀ نام کیومرث است و تأکید تاریخ نویسان یونانی بر شکل بینی کوروش -بی آنکه خود متوجّه باشند- یادگاری است برخاسته از همین سنّت شبیه سازی او با کیومرث در میان ایرانیان.

    پایان

    امید شمس آذر
    ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۲۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

    علم بهتر است یا ثروت؟! حضرت علی علیه السلام  اینگونه پاسخ می‌فرمایند:

    کمیل! دانش به از مال است که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان. مال با هزینه کردن کم آید، و دانش با پراکنده شدن بیفزاید... آدمى در زندگى به دانش طاعت پروردگار آموزد و براى پس از مرگ نام نیک اندوزد، و دانش فرمانگذارست و مال فرمانبردار.

    نکته قابل توجه این است که حضرت امیر علیه السلام  دلیل اصلی برتری علم و دانش بر ثروت اندوزی را یک چیز معرفی می‌فرمایند، آن هم آموختن اطاعت و بندگی خداوند است. با دانش، طاعت پروردگار را بیاموز و سپس عمل نیک انجام بده تا پس از مرگ نامی نیکو از خود به جای بگذاری.


    (برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

    امید شمس آذر
    ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    بدنسازان حرفه ای، ابتدا یک دوره می گذرانند به نام دورۀ حجم و بعد به تمرینات تفکیک عضله ها می پردازند که اصطلاحاً دورۀ کات نامیده می شود. می گویم:

    پذیرش دانشگاه های کشور هم اینطور شد؛ ابتدا در "حجم" بالایی به پذیرش دانشجو پرداختند، سپس کلاس ها را "تفکیک" کردند !

    امید شمس آذر
    ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

    شیخ مرتضی آقاتهرانی تعریف می کرد:

    یکی از سرداران دفاع مقدّس بود که هر بار که به مرخصی می آمد، به دیدار مراجع عظام تقلید می رفت. ایشان یک روز در حضور مرحوم آیت اللّه بهجت(ره) داشت با آب و تاب تمام از پیروزی ها و دستاورد های رزمندگان در جبهه های جنگ گزارش می داد. اینکه چه ها کردیم و تا کجاها پیشروی کردیم و چقدر غنیمت گرفتیم و... . وقتی صحبت هایش به اتمام رسید، آیت اللّه بهجت رو به او گفت: " آخرش می خواهید چه کنید؟ ". وی هم با اعتماد به نفس بالایی جواب داد: " آخرش صدّام را می کشیم". در اینجا آیت اللّه بهجت در پاسخ سردار سخنی گفت که سردار به یکباره مانند لاستیک پربادی که سوزنی در آن فرو کنند، جمع و جور شد و به خود آمد:

    « هرکدام از ما یک صدّام است » !!

    امید شمس آذر
    ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

    بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند:

    $ 

    امید شمس آذر
    ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

    حضرت علی علیه السلام در پاسخ کسی که به تقسیم مساوی بیت‌المال بین مردم اعتراض کرد ، فرمودند:

    ... اگر مال از آن من بود، همگان را برابر مى داشتم  که چنین تقسیم سزا است  تا چه رسد که مال، مال خدا است. بدانید که بخشیدن مال به کسى که مستحق آن نیست، با تبذیر، و اسراف یکى است. قدر بخشنده را در دنیا بالا برد و در آخرت فرود آرد، او را در دیده مردمان گرامى کند، و نزد خدا خوار گرداند.

    بیت المال باید به تساوی بین مردم تقسیم شود، ویژه خواری و رانت خواری عده‌ای پول پرست و اشرافی و آقازاده، ظلم به مردم است. فرض کنید مقداری از بیت المال در دست یک مسئول است و بنابر تشخیص خود باید بین افرادی تقسیم کند ، اگر جناب مسئول بیاید این پول یا این بودجه را به آقازاده‌ی خود بدهد در حالی که مستحق و شایسته نیست، با اسراف یکی است. و این اسراف از مال خودش نیست بلکه از مال عمومی همه مردم است، با این کار آخرت خود را تباه کرده است و نزد خدا خوار می‌گردد.


    (برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

    امید شمس آذر
    ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    هیچ چیز مطلقی وجود ندارد

    وجود هیچ چیزی مطلق نیست

    هیچ وجودی مطلق نیست

    وجود مطلق خداست

    جز خدا هیچ نیست

    ***

     

    نیما، زبان شعر فارسی را جهانی کرد؛

    و مرحوم محمّد نوری

    نیمای موسیقی ایران بود

    ***

     

    عاشق که شدی

    یا باید تا آخر قید ظواهر را بزنی

    یا

    از اوّل رعایت کنی

    ***

     

    با یک گل بهار نمی آید

    امّا

    با یک پُک اعتیاد می آید

    ***

     

    این که میگن:

    صلوات محمّدی بفرستید،

    یعنی صلوات غیر محمّدی هم داریم ؟!!

    ***

     

    این که میگن:

    علوم انسانی،

    یعنی بقیّۀ علوم غیر انسانی اند ؟!!

    ***

     

    این که میگن:

    پزشک قانونی،

    یعنی بقیّۀ پزشک ها غیرقانونی اند ؟!!

    ***

     

    این که میگن:

    سوءمصرف موادّ مخدّر،

    یعنی حسن مصرف موادّ مخدّر هم داریم ؟!!

    ***

     

    از کسانی که اصرار دارند به "رضاشاه" بگویند "رضاخان"

    باید پرسید:

    مگر شاه چیز خوبی ست؟!

    ***

     

    - چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است

    : الجار، ثمّ الدّار !

    ***

     

    خشم

    لایۀ محافظی ست که به دور خود کشیده ام

    ***

     

    اگر گفتار روزمرّه ام آکنده از کلمات فارسی نیست

    نه از این لحاظ است که کم مطالعه می کنم،

    به این خاطر است که کتاب های ترکی هم مطالعه می کنم

    ***

    امید شمس آذر
    ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر
    باید به ملّت بزرگ ایران تبریک گفت و از آنان تشکّر کرد که با حضور ۷۲ و ۷/۰ درصدی خود در انتخابات 92 مصداق خلق حماسۀ سیاسی را رقم زدند. فارغ از اینکه در ایّام تبلیغات از چه کسی حمایت کرده باشیم، رییس جمهور منتخب، رییس جمهور همۀ ملّت است و همگی وظیفه داریم دلسوزانه از ایشان حمایت کنیم و اگر نقد یا نظری هم داشته باشیم، عرض نماییم.

    چند نکته در خصوص نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری قابل تأمّل است که به آن اشاره می کنم:

    ۱) با رأی مردم به آقای دکتر روحانی، تهمت تقلّب در انتخابات ۸۸ برای همیشه از دولت و نظام برداشته شد و دهان یاوه گویان بسته گردید؛ زیرا دولت، همان دولت است، شورای نگهبان همان شورای نگهبان و ملّت هم همان ملّت.

     

    ۲) ملّت ایران یک بار دیگر نشان داد که روحانیّت را -تا زمانی که در مقابل نظام موضع نگیرند- پشت و پناه خود احساس می کند و هیچگاه از این نهاد مقدّس فاصله نخواهد گرفت. پایین بودن رأی آقای عارف نسبت به آقای روحانی در نظرسنجی ها نیز، یک علّت عمده اش همین قضیه بود. به هر حال "عارف" به نفع "روحانی" کنار رفت نه برعکس؛ و این یعنی تقدّم شریعت بر طریقت !

     

    ۳) آقای دکتر حدّادعادل در مستند تبلیغاتی خود با نام "مرد آرام میدان" ، مدّعی شد که اکثریّت یافتن اصولگرایان در مجلس هفتم و انتخاب ایشان به عنوان رییس مجلس: « آغازی بود بر یک پایان »؛ و پاسخ ملّت به این ادّعا:

    « پایانی بود بر یک آغاز » !

     

    ۴) به قول آقای دکتر رضایی، انقلاب ما مثل پرنده ای است که دو بال دارد: یک بال، بال استقلال و عزّت و امنیّت که -بحمدالله- به حدّ کافی بزرگ هست؛ بال دیگر، بال معیشت و اقتصاد که متأسّفانه رشد چندانی نداشته است:

    ما (طرفداران گفتمان مقاومت برای پیشرفت) مایل بودیم بال اوّل همچنان بزرگ باقی بماند -و حتّی بزرگتر شود- و همزمان شروع به بزرگ کردن بال دوم بکنیم؛ امّا ملّت -که ظاهراً طاقتشان سرآمده بود- ترجیح دادند کمی از بال اوّل بزنند و به بال دوم بیفزایند تا انقلاب ما به جای یک بال بزرگ و یک بال کوچک، با دو بال متوسّط پرواز کند. شاید همین، کوتاهترین راه تحقّق حماسۀ اقتصادی باشد !

     

    در مورد نگرانی های احتمالی پیش رو هم باید گفت:

    ۱) چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان

       چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان. (سعدی)

     

    ۲) اصلاح طلبان -به خصوص بعد از وقایع ۸۸- همینطوری در معرض سوء ظن هستند. برای همین برخلاف اصولگرایانٍ حق به جانب، مقیّدند خیلی چیزها را رعایت کنند.

     

    ۳) رییس جمهور منتخب هم هرچه باشد، روحانی است !

     

    ۴) این طیف اگر چند صباحی روی کار بیایند، بهانه ها برطرف می شود.

     

    ۵) آقای دکتر احمدی نژاد با سخت کوشی خود ثابت کرد که در عین التزام به گفتمان امام و انقلاب: می شود و می توانیم. تردید افکنی در اصل این کارآمدیِ اثبات شده، کار آسانی نیست که به این سادگی از عهدۀ دولت های بعدی برآید.

     

    اکنون وظیفۀ ماست که با احترام به رأی ملّت که نشان مقبولیّت برگزیدۀ آنها است، با همکاری با دولت آینده گفتمان خود را همچنان تبیین کنیم و در راه محقّق ساختن تمدّن اسلامی، سبک زندگی اسلامی و حیات طیبّه تلاش کنیم و همیشه به یاد داشته باشیم که انجام تکلیف مهم تر از نتیجۀ آن است. در اینجا شعری از ادیب بزرگوار، جناب آقای سعید سلیمانپور را به عنوان حسن ختام قرار می دهم. امیدوارم خستگی را از جانتان به در کند:

     

    باز شور حماسه برپا شد

    راز همبستگی هویدا شد

    دم تو گرم هموطن، احسنت !

    باز از همّت تو غوغا شد

    عجبا با فشار انگشتی (!)

    پشت بدخواه مملکت تا شد !

    صهیونیست ذلیل مرده به‌کل

    بهر سوگ و عزا مهیّا شد !

    تا که در جلوه شد حماسۀ نور

    همه گفتیم: چشم دشمن کور !

     

    گل برآورده خاک میهن ما

    « خاک بر سر » شده‌ست دشمن ما !

    باز خرداد آمد و آورد

    همره خویش بوی  بهمن ما

    دشمن ما اگرچه خواست زند

    شرر تفرقه به خرمن ما ،

    همچو خاری به چشم دشمن رفت

    وحدت واضح و مبرهن ما

    همه گفتیم: « زنده باد ایران،

    گر نباشد، مباد این تن ما »

    سرِ صندوق‌ها کرور کرور

    همه گفتیم: چشم دشمن کور !

     

    ملّت خوب و همدل و همراه

    باز گل کاشتید، ای والله !

    بعد از این شور انتخاباتی

    کار دشمن شده‌است ناله و آه

    اوباما بس که زنجه-موره(!) نمود

    رفت از حال، توی کاخ سیاه (!)

    بعد یک عمر دشمنی با ما

    دشمنان معاند و  بدخواه ،

    کوه را کاه اگر نشان دادند

    یا اگر ساختند کوه از کاه ،

    حالیا این حماسه را بالکل

    معترف گشته‌اند با اکراه

    جمله گیجند از این شکوه حضور

    همه گفتیم: چشم دشمن کور !

     

    زین خبر سکته زد  نتانیاهو

    بستری گشت توی سی.سی.یو !

    چون که شد لال از این حماسۀ ما

    حرف زد با اشارت ابرو :

    کاین چه بی‌لطف انتخاباتیست !

    فتنه و اغتشاشِ آن پس کو ؟ »

    پاسخ خلق، مشت محکم بود

    خصم پررو دوباره رفت از رو !

    تا که وحدت شبیه  دریا شد

    موجها سر کشید از هر سو

    شکر باید خدای را که رسید

    مژدۀ فتحی از عنایت او

    مرحبا ملّت  شکور و غیور

    همه گفتیم: چشم دشمن کور !

     

    امید شمس آذر
    ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    حضرت امیر علیه السلام در هنگام تلاوت آیه شریفه {یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؛ انفطار،۶ } فرمودند:

    سخن به راست بگویم، دنیا تو را فریفته نساخته، که تو خود فریفته دنیایى و بدان پرداخته. آنچه را مایه عبرت است برایت آشکار داشت، و میان تو و دیگرى فرقى نگذاشت. او با دردها که به جسم تو مى گمارد، و با کاهشى که در نیرویت پدید مى آرد، راستگوتر از آن است که با تو دروغ گوید و وفادارتر از آنکه با تو راه خیانت پوید.

     

    خود دنیا دائما به تو می‌گوید که فریب مرا نخور! جوان بودی و نشاط و قوت داشتی، حالا پیر شدی. ببین دنیا این است! حواست جمع باشد! جوان قوی، پیر ضعیف و ناتوان می‌شود و بعد هم می‌میرد. دنیا به تو می‌گوید من این هستم و این سخنان را با صداقت و راستی و صمیمت به تو می‌گوید. زندگی دنیا این است و دنیا تقصیری ندارد. تو خودت فریبش را خورده‌ای.


    (برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

    امید شمس آذر
    ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

    حضرت علی علیه السلام درباره محاسبه نفس و حسابرسی از خود می‌فرمایند:

    آن که حساب نفس خود کرد سود برد، و آن که از آن غافل ماند زیان دید، و هر که ترسید ایمن شد و هر که پند گرفت بینا گردید. و آن که بینا شد فهمید و آن که فهمید دانش ورزید.


    بهترین حسابرس هر فردی خودش است

    نکته:

    کسی که بر نفس خود سخت بگیرید و از او حساب بکشد ،حقیقتاً در حال پند گرفتن از اشتباهات گذشته است. وقتی عبرت گرفت ، بصیرت در امور دنیا و آخرت نصیب او می‌شود و هنگامی که بصیر شد ، قوه دقت و فهمش از مسائل دین و دنیایش زیاد می‌شود. در نهایت با این قوه فهم بالا به دانش اندوزی می‌پردازد که نتیجه اش رضایت خدا در دنیا و آخرت است.

    (برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
    امید شمس آذر
    ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
    بسته بودیم،
            کلید
    بازمان کرد
    امید شمس آذر
    ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

    رفاقت یعنی: داشتن هوای یکدیگر،به عنوان پرداخت حقّ السّکوت، به خاطر آتو هایی که از همدیگر در دست دارند،ب ا ظاهری صمیمانه؛

    دوستی یعنی: تنظیم روابط متقابل بر مبنای نمک شناسی و مهر ورزی، با ظاهری خشک.

    کدام بهتر است ؟!

    امید شمس آذر
    ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

    پرده های روبروی دست را به یاد دار،

                    دست های پشت پرده

                      رفتنی ست

    امید شمس آذر
    ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
    تو غنچه ای به برگ سمن جا نمی شوی

    یا خنده ای میان دهن جا نمی شوی



    یا بوی گل که رقص کنان می روی به ناز

    خوش می خرامی و به چمن جا نمی شوی



    محزون نگاه عاشق حسرت کشیده ای

    در محبس کلام و سخن جا نمی شوی


     

    اهل کدام ایل و تباری؟ که هیچ وقت

    در گفتمان خان و وطن جا نمی شوی

     

    با من بگو چرا نمی آیی به دسترس؟

    چون روح عاصمان به بدن جا نمی شوی....

     

    افسانه ای، حقیقتی، اسطوره ای، چه ای

    با این همه به دفتر من جا نمی شوی



    مانند شاه مصرع پایان این غزل:

    .

    .

    .

    .

                   


     



     



    امید شمس آذر
    ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۳۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

    حضرت علی علیه السلام درباره درمان سستی دل می‌فرمایند:

    پس سستى دل را با پایدارى درمان کن، و خواب غفلت دیده ات را به بیدارى. و طاعت خدا را بپذیر و به یاد او انس گیر. و به خاطر آر آنگاه که تو روى از او گردانده اى او روى به تو گرداند و تو را به خواستن بخشایش از خود، مى خواند و  جامه  کرم خویش بر تو مى پوشاند.

    یاد خدا به قلب انسان آرامش می‌دهد و عمل به دستورات خداوند، اطاعت از اوست که انسان را از غفلت می‌رهاند و این ایمان و عمل صالح است که سستی دل را درمان می‌کند.

    (برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

    امید شمس آذر
    ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    خان ننه....................... مادر بزرگ

    خان ننه ، هایاندا قالدین  ...................................................  خان ننه ، کجا ماندی ؟

    بئله باشیوا دولانام  ..........................................................  الهی دور سرت بگردم

    نئجه من سنی ایتیردیم !  .................................................  آخه چرا من تو رو گم کردم !

    دا سنین تایین تاپیلماز  .....................................................  دیگه مثل تو  پیدا نمیشه

    سن اؤلن گون ، عمه گلدی ...............................................  اون روزی که تو مردی ، عمه آمد

    منی گتتدی آیری کنده  ....................................................  منو به یه ده دیگه ای برد

    من اوشاق ، نه آنلایایدیم ؟  ..............................................  منه بچه ، چه می فهمیدم ؟

    باشیمی قاتیب اوشاقلار  ..................................................  بچه ها سرم را گرم کردند

    نئچه گون من اوردا قالدیم  ................................................  چند روزی آنجا ماندم

    قاییدیب گلنده ، باخدیم  ...................................................  وقتی برگشتم ، دیدم

    یئریوی ییغیشدیریبلار ............................................... .......  رختخوابت رو جمع کردن

    نه اؤزون ، و نه یئرین قالیر  ........................................ .......  نه خودت هستی و نه رختخوابت !

    « هانی خان ننه م ؟ » سوروشدوم ....................................  پرسیدم : خان ننه ام کو ؟

    دئدیلر کی : خان ننه نی ..................................................  گفتند : خان ننه رو

    آپاریبلا کربلایه  ...............................................................  به کربلا بردن

    کی شفاسین اوردان آلسین .............................................  تا شفاشو  از اونجا بگیره

    سفری اوزون سفردیر  .....................................................  سفرش سفر درازی هست !

    بیرایکی ایل چکر گلینجه  .................................................  یکی دو سالی طول می کشه تا برگرده

    نئجه آغلارام یانیخلی  .....................................................  آنچنان گریه جگر سوزی می کردم

    نئچه گون ائله چیغیردیم  ..................................................  چند روزی آنچنان داد و فریاد کشیدم

    کی سه سیم ، سینم توتولدو  .........................................  که صدا و سینه ام گرفت

    او ، من اولماسام یانیندا  .................................................  او وقتی من پیشش نباشم ،

    اؤزی هئچ یئره گئده نمه ز  ..............................................  خودش هیچ کجا نمی تونه بره

    بو سفر نولوبدو ، من سیز  ..............................................  چه شده که بدون من به این سفر

    اؤزو تک قویوب گئدیبدیر ؟  ...............................................  خودش تنهائی گذاشته و رفته؟

    هامیدان آجیق ائده ر کن  ...............................................  در حالی که از همه قهر کرده بودم

    هامییه آجیقلی باخدیم  .................................................. به همه با اخم نگاه کردم

    سونرا باشلادیم کی : منده  ...........................................  بعد شروع کردم که : من هم

    گئدیره م اونون دالینجا  ..................................................  به دنبال اون می رم

    دئدیلر : سنین کی تئزدیر  ..............................................  گفتند : برای تو هنوز زود هست

    امامین مزاری اوسته  ....................................................  بر سر مزار امام

    اوشاغی آپارماق اولماز  .................................................  نمیشه بچه رو برد !!!

    سن اوخی ، قرآنی تئز چیخ  ...........................................  تو بشین قرآن رو بخون

    سن اونی چیخینجا بلکه   ...............................................  تا تو اونو تموم بکنی ، شاید

    گله خان ننه سفردن  ..................................................... خان ننه هم از سفر برگرده !

    ته له سیح راوانلاماقدا  ..................................................  با عجله در حال ازبر کردن

    اوخویوب قرآنی چیخدیم  ................................................  قرآن را خواندم و تمام کردم

    کی یازام سنه : گل ایندی  ............................................  که برات بنویسم : حالا برگرد

    داها چیخمیشام قرآنی  ................................................  دیگر قرآن را تمام کردم

    منه سوقت آل گلنده  ...................................................  وقتی برمی گردی ، برایم سوغاتی بخر

    آما هر کاغاذ یازاندا  ......................................................  اما هر نامه ای که برات می نوشتم

    آقامین گؤزو دولاردی  ....................................................  چشمان پدرم از اشک پر می شد

    سنده کی گلیب چیخمادین  ...........................................  تو هم که برنگشتی !

    نئچه ایل بو اینتظارلا  ....................................................  چند سال با این انتظار

    گونی ، هفته نی سایاردیم ...........................................  روز و هفته را می شمردم

    تا یاواش – یاواش گؤز آچدیم  .........................................  تا به تدریج چشم باز کردم و

    آنلادیم کی ، سن اؤلوبسن !  ........................................  فهمیدم که تو مرده ای

    بیله بیلمییه هنوزدا  .....................................................  بفهمی و  نفهمی هنوز هم

    اوره گیمده بیر ایتی ه وار ...............................................  در دلم گمشده ای هست

    گؤزوم آختارار همیشه  .................................................  چشمانم  همیشه به دنبالت می گرده

    نه یاماندی بو ایتیکلر  ...................................................  چه سختند این گمشده ها

    خان ننه جان ، نولایدی  ................................................  خان ننه جانم ، چه می شد

    سنی بیرده من تاپایدیم  ...............................................  دوباره تو را پیدا می کردم

    او آیاخلار اوسته ، بیرده  ...............................................  دوباره روی پاهات

    دؤشه نیب بیر آغلایایدیم  .............................................  می افتادم و گریه می کردم

    گولی حلقه سالمیش ایپ تک ........................................  دستامو مثل طناب حلقه می کردم و

    او ایاغی باغلی یایدم .................................................... پاهات رو می بستم

    کی داها گئده نمییه یدین .............................................  تا نمی توانستی بری !

    گئجه لر یاتاندا ، سن ده  ..............................................  شبها وقتی می خوابیدیم ، تو هم

    منی قوینووا آلاردین  ....................................................  منو در آغوشت می گرفنتی

    نئجه باغریوا باساردین  ................................................  منو به آغوشت می فشردی

    قولون اوسته گاه سالاردین  .........................................   گاهی روی بازوهایت می انداختی

    آجی دونیانی آتارکن  ...................................................  در حالی که تلخی دنیا رو رها می کردیم

    ایکیمیز شیرین یاتاردیق  ...............................................  دو تائی شیرین می خوابیدیم

    یوخودا ( لولی ) آتارکن  ................................................  وقتی در خواب با خیس کردن جایم!

    سنی من بلشدیره ردیم  ..............................................  ترا کثیف می کردم

    گئجه لی ، سو قیزدیراردین  ..........................................  شب آب گرم درست می کردی

    اؤزووی تمیزلیه ردین  ...................................................  خودت رو می شستی

    گئنه ده منی اؤپه ردین  ................................................  باز هم منو می بوسیدی

    هئچ منه آجیقلامازدین  ................................................  هیچ وقت دعوام نمی کردی

    ساواشان منه کیم اولسون  ..........................................  هر کس هم دعوام می کرد

    سن منه هاوار دوراردین  ...............................................  تو از من حمایت می کردی

    منی سن آنام دوینده  ....................................................  وقتی مادرم منو می زد

    قالپیپ آرادان چیخاردین .................................................  منو از دستش می گرفتی و می بردی

    ائله ایستی لیح او ایستک ..............................................  آن علاقه و دوست داشتن

    داها کیمسه ده اولورمی ؟  ...........................................  در کسی دیگر هم پیدا می شه؟

    اوره گیم دئییر کی : یوخ – یوخ  ......................................  دلم میگه : نه نه

    او ده رین صفالی ایستک................................................  آن علاقه عمیق با صفا

    منیم او عزیزلیغیم تک   .................................................  همانند دوران عزیزی من

    سنیله گئدیب ، توکندی  ...............................................  همراه تو رفت و تمام شد

    خان ننه اؤزون دئییردین  ................................................  خان ننه خودت می گفتی

    کی : سنه بهشت ده ، الله  ..........................................  که : خداوند به تو در بهشت

    وئره جه ک نه ایستیور سن  ..........................................   هر چیزی که بخواهی ، خواهد داد

    بو سؤزون یادیندا قالسین  ............................................  این حرفت را به خاطر داشته باش

    منه قولینی وئریبسه ن  ...............................................  به من قولشو دادی

    ائله بیر گونوم اولورسا  ................................................  اگر چنان روزی داشته باشم

    بیلیرسن نه ایستیه رم من ؟  .......................................  می دانی از خدا چه می خواهم ؟

    سؤزومه درست قولاق وئر : .........................................  به حرفم خوب گوش کن ؛

    سن ایله ن اوشاقلیق عهدین  ......................................  در کنار تو دوران کودکی را !

    خان ننه آمان ، نولیدی  ...............................................  خان ننه ،وای ! چه می شد

    بیر اوشاخلیغی تاپایدیم  .............................................  کودکی ام رو دوباره پیدا می کردم

    بیرده من سنه چاتایدیم  .............................................  دوباره به تو می رسیدم

    سنیلن قوجاقلاشایدیم  ..............................................  با تو هم آغوش می شدم

    سنیلن بیر آغلاشایدیم  ..............................................  با تو گریه می کردم

    یئنیدن اوشاق اولورکن  ..............................................  در حالی که دوباره کودک می شدم

    قوجاغیندا بیر یاتایدیم  ...............................................  در آغوشت می خوابیدم

    ائله بیر بهشت اولورسا  .............................................  اگر چنان بهشتی وجود داشته باشد

    داها من اؤز الله هیمنان  ............................................  دیگر من از خدایم

    باشقا بیر شئی ایسته مزدیم  ....................................  هیچ چیز دیگری نمی خواستم
    امید شمس آذر
    ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
    فرضیۀ کسروی در مورد زبان آذربایجان

    مانند فرضیۀ داروین است در مورد گردن زرّافه

    ***

     

    از آبروی خودم

    در جهت بی آبرو کردن کسی هزینه نمی کنم

    ***

     

    تنها فانتزیم اینه که:

    با کسی که دوستش دارم

    -بعد از لحاظ ضوابط شرعی-

    دست تو دست بریم و تو افق محو بشیم....

    همین !

    ***

     

    از کامپیوتر همه چیزش رو بلدم،

     

    فقط روشن کردنش رو بلد نیستم

    ***

     

    تمام حرفهایم جدّی ست؛

    اگر بگویم شوخی کردم

    بدانید شوخی کرده م

    ***

     

    عمر دراز یعنی:

    طولانی شدن دوران پیری

    ***

     

    به مگسان اطراف خودم حسّاسیت دارم

    سوای اینکه شیرینی باشم یا چیز دیگر

    ***

     

    شکست عشقی بی علاج نیست که
    .
    .
    .
    .
    از دختر طرف برای پسرت خواستگاری کن
    ***

    رشته ای به نام "خزان شناسی"
    باید در دانشگاهها راه بیفتد
    ***

    من ضربدر دو یا من تقسیم بر دو؟
    (مسئله این است)
    ***

     

    خلق و خوی ما ایرانیان)

     

    - بفرمایید

    :شما اوّل بفرمایید

    - استدعا دارم

    : تمنّا می کنم

    - استمنا می کنم !!

    ....

    ***

     

    نیمه شب شرعی

    یک ساعت دیگر تمدید شد !

     

     

    ***
    امید شمس آذر
    ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

    در آستانۀ فروپاشی شوروی که دولت مسکو رو به ضعف و سستی بود، صدها تن از اهالی مسلمان نخجوان که عمری در حسرت ایران بودند، به مرزهایی که نزدیک شدن به آن ممنوع بود،نزدیک تر شدند... . آنها که سالها اخبار انقلاب اسلامی و دفاع مقدّس را از طریق رادیو تبریز و اردبیل و در مخفی گاهها می شنیدند و دلهایشان برای وطن مادری می تپید، به سیم آخر زدند و به سیمهای خاردار نزدیک شدند. آنها می خواستند از سیمهای خارداری که میان آنها و ایران کشیده شده بود عبور کنند و وارد ایران شوند... .

    161 سال بعد از انعقاد عهدنامۀ سیاه ترکمانچای و جدایی قفقاز و شیعیان آذری آن سوی ارس از ایران، اتّفاقی شگفت در ساحل ارس و نوار مرزی شوروی با ایران در بخش نخجوان روی داد؛ اتّفاقی شکوهمند و درخشان که حاکی از آغاز جنبشی اصیل برای الغای معاهده های سیاه گلستان و ترکمانچای بود.

    دهم دی ماه 1368 مردم نواحی مرزی منطقۀ نخجوان در پی سست شدن حاکمیّت کمونیست ها‌‍، به ساحل ارس ریختند و سیمهای خارداری را که حکومت مسکو برای قطع ارتباط اهالی آن سوی ارس با ایران در طول نوار مرزی کشیده بود، پاره پاره کردند و هزاران تن از آنان در منطقۀ جلفا و پلدشت و... با عبور از موانع مرزی و پشت سر نهادن مرزبانان روس، به خاک میهن مادری خود وارد شده و از سوی مرزنشینان ایرانی مورد استقبال قرار گرفتند.‌ آنان با شعارهای «لا اله الّا الله»، «الله اکبر»، «اتّحاد-اتّحاد»، «یاددان چیخماز ایرانیمیز» عقیدۀ مقدّسی را که سالهای طولانی در سینه پنهان نگه داشته بودند، آشکار ساخته و خواستار الحاق به ایران شدند.

    این موضوع اگرچه در مطبوعات ایران منعکس شد و حتّی برخی طومارهای امضا شده توسّط اهالی نخجوان مبنی بر لزوم تلاش ایرانی ها برای الحاق دوبارۀ ایران شمالی به خاک ایران نیز در مطبوعات تبریز منتشر گردید، امّا متأسّفانه آنگونه که لازم بود،این روز بزرگ و آن حادثۀ فراموش نشدنی در حدّ اهمّیت خود توسّط دولت و رسانه های ما که تازه از جنگ تحمیلی صدّام فارغ شده بودند، مورد توجّه قرار نگرفت. در حالی که انتظار می رفت روز 10 دی ماه به عنوان روز جنبش اهالی ایران شمالی -بخصوص مردم نخجوان- برای پیوستن به ایران در تقویم رسمی کشورمان درج شود و هرسال به یاد آن روز بزرگ،مراسم ها و گردهمایی ها برگزار شود، فقط به انتشار تحلیل ها و مطالبی دربارۀ این حرکت در مطبوعات بسنده شد.

    به دنبال حاکمیّت پان ترکیست ها و نیز کمونیست های باتجربه ای مانند "حیدر علی اف" بر مردم مظلوم ایران شمالی، تحریف گری ها دربارۀ حماسۀ 10 دی ماه (31 دسامبر) مسلمانان نخجوان آغاز شد. این روز باشکوه که باید «روز الغای معاهده های گلستان و ترکمانچای و روز پیوستن دوبارۀ نخجوان و ایران شمالی به میهن اصلی» نام می گرفت، سه سال بعد توسّط حیدر علی اف "روز همبستگی آذری های جهان"!؟ نامیده شد و با این نامگذاری، تحریفی دیگر در تاریخ مردم مظلوم ایران شمالی آغاز گردید. رسانه های وابسته به رژیم باکو و نهادهای حکومتی این رژیم، روز خیزش مردم ایران شمالی برای پیوستن به وطن اصلی خود را به تبعیّت از رئیس جمهور سابق خود، به عنوان روز همبستگی آذری های جهان!؟ تبلیغ کردند.

    تحریف جنبش ارس و حماسۀ مردم مسلمان نخجوان برای پیوستن به ایران، از سوی نهادهای حکومتی رژیم باکو همچنان ادامه دارد. در این راستا هر سال علاوه بر مطبوعات وابسته به دولت باکو، پارلمان و مراکز حکومتی نیز بیانیّه هایی منتشر می کنند تا حرکت تاریخی مردم نخجوان برای پیوستن به میهن اصلی شان را به عنوان حرکتی "ضدّ ایرانی"!؟ معرّفی کنند.

    البتّه این نخستین اقدام مردم نخجوان برای پیوستن به میهن مادری خودشان نبود؛ در زمان جنگ جهانی اوّل نیز مقامات و چهره های شاخص و معتمدین نخجوان،با امضای رسمی تومار و ارسال آن به دولت ایران، خواستار پیوستن دوباره به خاک وطن شده بودند.دولت ایران، چگونه این مطالبات تاریخی و واقعی هموطنان مسلمانی را که با زور و با عهدنامه های تحمیلی از وطن خود جدا شده اند، پاسخ خواهد گفت؟.... .

    جنبشی که پیش از فروپاشی شوروی در سواحل ارس یرای الغای معاهده های ننگین گلستان و ترکمانچای توسّط مردم مسلمان نخجوان آغاز شد، اینک با عنوان "حرکت آزادیبخش ایران شمالی"سر برآورده است. هدف اصلی این جنبش، الحاق دوبارۀ ایران شمالی به ایران می باشد. بی گمان آذری های ایران که اکثریّت آذری های جهان را تشکیل می دهند، استعداد آن را دارند که سه-چهار میلیون اقلّیت آذری آن سوی ارس را به ملّت ایران ملحق کنند.
    امید شمس آذر
    ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    در مزایای سیم کارت رایتل)

     

    کلاس ها تفکیک شدند،

    خوابگاه ها مختلط

    ***

     

    نیمه حضوری دانشجویی ست که

    هر روز به دانشگاه می آید به خاطر کلاس

    منتها منهای هجای اوّل

    ***

     

    ساکنان خوابگاه همگی

    یا با دختر صحبت می کردند

    یا از دختر

    ***

     

     

    گفت:

    نگران چی هستی؟ مرد موهاش میریزه دیگه

    گفتم:

    اتّفاقاً مرد کچل باشه بهتره،

    امّا

    "مرد" یه چیزه

    پسر یه چیز دیگه

    ***

     

    نیز گفتم:

    عصر ما، عصر دامادهای کچل است

    گفت:

    تو هر عصری و برای هر آدمی
    این مهم نیست که چقدر مو رو سرشه، مهم اینه که چقدر عقل تو سرشه

    گفتم:

    "آدم" ها خودشون اینو میدونن، مهم اینه که حوّا ها متوجّه باشن

    ***

     

    با محاکمۀ احمدی نژاد موافقم،

    به شرط اعدام کرّوبی و موسوی

    ***

     

    امام خامنه ای:

    من دیپلمات نیستم، من انقلابی هستم؛

    حسن روحانی:

    من سرهنگ نیستم، من حقوقدان هستم.

    ***

     

    اگه قراره هر کی مال خودش رو بخوره،

    پس چرا اسم پیتزا فروشی خیابان کاشانی اورمیه رو گذاشته ن:

    69 ؟؟

    ***

     

    برای اینکه از جانب وجدان آسوده باشد

     

    همیشه قبل از گناه استغفار می کرد

    ***

     

    آقای بابایی

    پسر با ادب میرزا مشیر است

    ***

     

    باشه، من مریض!

    چرا آرم دانشگاه آزاد شبیه لگن خاصره ست ؟!

    ***

     

    در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی تنها دو نفر جان سالم بدر بردند:

    یکی شهید باهنر(ره) که کمتر از یک ماه بعد ترور شد،

    و دیگری که هنوز روی کار است همان کسی که پیشنهاد تأسیس حزب مزبور را داده بود.

    ***

     

     

    امید شمس آذر
    ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    چه بلندی

    خورشید !

    امید شمس آذر
    ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    حضرت علی علیه السلام فرمودند:

    آن که با دست کوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند.


    جناب سید رضی ره در توضیح این جمله می‌فرماید: معنى آن این است که آنچه آدمى از مال خود در راه نیکى و نیکوکارى بخشد، هر چند اندک بود خدا پاداش آن را بزرگ و بسیار دهد.

    کمک‌ها و بخشش‌هایی که ما بندگان به نیازمندان می‌کنیم در برابر نعمت‌ها و بخشش‌های خداوند هیچ است کاملاً هیچ! چرا که همه چیز مخلوق خداست و نعمت‌های خدا اصل است، و هر نعمتی بازگشتش به نعمت خداست. در این کلام حضرت مراد از دست کوتاه نعمت بنده است و دست دراز نعمت خداست.

    اگر ما با همین اموالی که در اختیار داریم(اموالی که حقیقتاً ملک خداست)مقداری اندک را در راه خدا ببخشیم، خدا که مالک همه عالم هستی است با کرم و بزرگی خود پاداشی می‌دهد که تصورش هم برای ما در این دنیا دشوار است.


    (برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

    امید شمس آذر
    ۲۵ دی ۹۴ ، ۱۱:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    هرچند بیشتر با روایت فتح می شناسیمش، امام خامنه ای او را سید شهیدان اهل "قلم" نامید. از این جنبه از شخصیتش متاسفانه تاکنون غفلت شده است و کتابهایش در بازار چندان به چشم نمی خورد. کتابهایی که به نظر من آمیزۀ استواری اندیشۀ مطهری(ره) با رسایی قلم شریعتی(ره) است.

    مطلبی که در ادامه می آید، بخشی از دیدگاه های شهید آوینی(ره) پیرامون ایرانیت و نسبت آن با اسلام است که در کتاب «آینۀ جادو» مجموعه مقالات سیّد مرتضی آوینی پیرامون سینما و هنر، صفحات 131 تا 134 ضمن مصاحبه‌ ای از ایشان با یکی از مطبوعات آن زمان منتشر شده است:



    شهید سیّد مرتضی آوینی: ما به نوعی، یک روحیه و خصلت قومی-ملّی داریم که هویت قومی ماست و نمی‌توان انکارش کرد. این هویت ملّی یا هویت ملّی-اسلامی در ما هست، در تفکّر ما نوعی هویت ملی وجود دارد. در همۀ فرهنگ‌ها هم هویت ملّی هست. «سعدی» و «حافظ»، «نهج‌البلاغه» و «شاهنامه» همه محصولات یک فرهنگ قومی هستند که جلوه می‌کند و یک حقیقت ازلی دارد. ممکن است به روانشناسی رجوع کنید -مثلاً به یونگ و آنچه که او مطرح می‌کند- و این‌ها را «خاطرات» بدانید، یا در نهایت به آرکتیپ‌ها و کهن الگو معتقد بشویم و بحث کنیم که این خاطرات ازلی از کجا می‌آید و آیا انباشته شدن خاطرات مشترک تاریخی ما را به یک هویت قومی-ملّی می‌رساند، یا این ‌که این خاطرات و هویت ملّی -چنان که خود بنده معتقدم- یک حقیقت ازلی دارد.

     

    «شاهنامه» در حکمت معنوی کم‌نظیر است

    من در واقع هویت اقوام و ملّت‌ ها را برمی‌گردانم به حقایق ازلی، به عالم اسمای الهی. من معتقدم که اقوام یک حقیقت ازلی دارند و این حقیقت ازلی هم در واقع می‌تواند مضمحل یا منحل شود و در حقایق اقوام دیگر مستحیل شود، یا این که استقلال خود را حفظ کند و این استقلال را در مقابله با اقوام و فرهنگ‌‌های دیگر، کم‌کم به ثبوت و ظهور برساند. مقصود از استقلال هم در واقع همین استقلال هویت است. حال، این هویت -که اصلاً هویت ازلی است- چه نسبتی با دین دارد؟ این به خوبی در شاهنامه نمود و حضور و ظهور دارد. «شاهنامه» به نظر من حکمت معنوی است و منافاتی با دین ندارد که هیچ، اصلاً اسطوره‌هایی که فردوسی در شاهنامه بررسی یا جمع کرده است اساطیری هستند که اگر بخواهیم آن‌ها را براساس تفکّرات دینی و عرفانی خودمان تأویل کنیم، خواهیم دید که «شاهنامه» اصلاً حکمت معنوی است و چه بسا از این لحاظ کم ‌نظیر است. به نظر من ریشۀ حکمت معنوی شاهنامه همان تفکّر عرفانی ما است؛ یعنی در تفکّری که من خود را به آن منتسب می‌دانم، اسلام نسبتی با ملّیت دارد.

     

    هویّت اقوام اصلاً بدون دین موجود نمی‌شود

    در واقع باید گفت که هویت اقوام اصلاً بدون دین موجود نمی‌شود. در دوران شاه هم وقتی می‌‌خواستند ما را به دوران به اصطلاح شکوه و عظمت هخامنشی -مثلاًً دوران فرضی کورش و داریوش- برگردانند، گرچه به صراحت ابراز نمی‌شد، اما دین زرتشتی به ذهن متبادر می‌شد. کسانی که این بحث را به شکل نظری و جدّی تعقیب می‌کردند، مثل استاد پورداوودی یا ذبیح بهروز یا حتّی مرحوم صادق هدایت، بعضی از این آیین‌ها و اعیاد زرتشتی را مطرح می‌کردند، تشویق می‌کردند و ترغیب می‌کردند و جشن هم می‌گرفتند.

     

    ایمان هیچ منافاتی با ملّیت ندارد

    حدیثی از حضرت رسول(ص) نقل است که «حبّ ‌الوطن من الایمان» که عین واقعیت است. ایمان هیچ منافاتی با ملّیت ندارد بلکه آن را تقویت هم می‌کند. تمام فرهنگ اسلامی، حتّی عرفان اسلامی، از ایران جوشیده است؛ حتّی بحث‌های فقهی و علمی بر سر تفکّر دینی در اسلام، از ایران و تفکّر ایرانی‌ها می ‌آید. نسبتی که ما ایرانی‌ها با اسلام برقرار کردیم بهتر از نسبتی بود که اعراب برقرار کردند. دین را باید مجرّد از فرهنگ‌های محلّی بررسی کرد. دین معرفتی است نسبت به عالم آفرینش و این منافاتی با فرهنگ قومی و ملّی ندارد، مشروط بر آن که فرهنگ ملّی گرفتار بت ‌پرستی نشده باشد.

     

    تفکّر «شاهنامه» هیچ چیز غیر از اسلام نیست

    من معتقدم یکی از دلایل اصلی رشد و گسترش اسلام در ایران، قومیت ایرانی است. میتراییسم(آئین مهر پرستی، مذهب ایرانیان پیش از ظهور زرتشت) در ایران به این امر کمک کرده، چرا که مقارنه‌هایی بین میتراییسم و تفکّر شیعی وجود دارد. این تفکّر در ما ریشه ‌دار است. تفکّر «شاهنامه» هیچ چیز غیر از اسلام نیست. نگاهی که حکیم فردوسی به این مطلب داشته به نظر من بسیار درست ‌تر و حقیقی ‌تر از نگاهی است که اغلب شعرای عرفانی ما نسبت به آن داشته‌اند. دین در واقع پایگاه شکوفایی هویت ملّی است. با کسی بحث می‌کردم که می‌گفت چون حضرت امام(ره) پانصد تا یا نمی‌دانم چند تا کلمۀ عربی به زبان فارسی افزوده، شما باید زبان خودتان را رها کنید و به زبان عربی حرف بزنید و زبانتان عربی بشود. من به شدّت بحث و مقابله کردم و گفتم هرگز!!! نظر حضرت امام (ره) هم هرگز این نبوده است. زبان ما همان زبانی است که در قرن هشتم به آن رسیدیم و این زبان فارسی که شکوفایی‌اش را در اسلام پیدا کرده است، زبانی است که در حقیقت، تفکّر شیعی پیدا کرده و بسیار قشنگ ‌تر از زبان عربی فعلی است. زبان قرآن البتّه زبان الهی است و چیزی است آسمانی، امّا زبانی که ما در قرن هشتم با سعدی و حافظ به آن رسیدیم زیباترین زبانی است که روی کرۀ زمین موجود است. زبانی است بسیار پرقابلیت... .

     

    تفکّر ایرانی بلندمرتبه است

    تفکّر ایرانی بلندمرتبه است. بزرگترین متفکّران اسلامی از ایران برخاسته‌اند. این خاک اصلاً آمادگی و پذیرش دارد. بچّه‌هایی که در جبهه بودند شکوفایی خود را در این خاک و با این معانی که گفتم یافتند. عراق قصد فرهنگ ما را کرد و کسانی که مقاومت و دفاع کردند همین بچّه مسلمان‌ها بودند که برای این وطن زحمت کشیدند. من به شدّت وطن دوست هستم، سرم را برای ایران می‌دهم.
    اصطلاح «ملّی‌گرایی» که معادل «ناسیونالیسم» است خودش یک شریعت است و با هیچ دین دیگری جمع نمی‌شود. این چیزی که من می‌گویم ناسیونالیسم نیست. حقیقت ملّیت است وگرنه، ملّی‌گرایی به مفهوم ناسیونالیسم با اسلام جمع نمی‌شود.
    من اصلاً معتقد به تعارض ملّیت با دین نیستم. اتّفاقاً این هویت ایرانی-نه زرتشتی- را عین هویت اسلام می‌دانم و معتقدم تقرّبی که ما به دین پیدا کرده‌ایم به این هویت ملّی وابسته است و اگر این هویت ایرانی و ملّی نبود، یا مثلاً هویت دیگری داشتیم، این تقرّب و این دین پیدا نمی‌ شد، یعنی این فرهنگ که به آن ایرانی-اسلامی و نه اسلامی-زرتشتی می ‌گوییم حادث نمی‌شد. به فرهنگ ‌های دیگر نگاه کنید که چه نسبتی با اسلام برقرار کرده ‌اند، در حالی که پذیرش ما به خاطر ملّیت و فرهنگ و قومی که داشتیم جور دیگری شد.

     

    این ما بودیم که اسلام را دعوت کردیم

    سخن من متوجّه حقیقت وجودی قوم ایرانی است، نه فرهنگ زرتشتی. این ما بودیم که اسلام را دعوت کردیم. اگر به تاریخ رجوع کنید، می‌ بینید که در اواخر دوران ساسانی خیلی از مبارزان بودند که متوجّه این معنویت جدید شده بودند و رویکرد بشر را به سوی این معنویت جدید دریافته بودند و همین‌ ها بودند که در واقع به فروپاشیدن سلطنت ساسانی و قبول اسلام از درون، کمک کردند. نمونۀ حاضر حضرت سلمان فارسی است که می‌ دانیم اسمش روزبه بوده است و در جست و جو برای یافتن این روح معنوی بود و در همین جست ‌و جو حضرت رسول(ص) را یافت و خودش را به ایشان رساند و به عنوان بهترین صحابه در کنار حضرت قرار گرفت. روح سلمان فارسی در واقع همان روح ملّی ایرانی-اسلامی است. می‌ بینیم که در سلمان هویت ایرانی و ملّی نسبتی با دین برقرار می‌ کند و بین این دو هیچ منافاتی نیست. منظور این نیست که دین زرتشتی با اسلام جمع می‌شود. اگر این اشتباه را بکنید، شما هم همان اشتباهی را کرده‌اید که در زمان شاه بسیار رواج داشت. ایرانی بودن امری است سوای زرتشتی بودن.

    امید شمس آذر
    ۲۰ دی ۹۴ ، ۱۸:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
    فرق است بین طنزپردازی که با هدف سرگرم ساختن ذهن مردم

    در خدمت حفظ وضع موجود باشد

    با طنزپردازی که حرف دل مردم را بگوید
    ***

     

    گاهی وقتها:

    گر ایزد ز حکمت ببندد دری

    اهریمن گشاید در دیگری !

    (مواظب باشیم)

    ***

     

    آنقدر ازخودراضی ام

    که

    از گفتن همین هم ابایی ندارم

    ***

     

    خوش سلیقه هم نباشم،

    می شود گفت مشکل پسندم

    ***

     

    با اینکه قدّش از من بلندتر است

    موقع صحبت با من به بالا نگاه می کند؛

    آن وقت می گوید:

    "خودتو خیلی دست بالا میگیری" !

    دست بالا هستم دیگر

    نشانه از این بهتر ؟

    ***

     

    مشکل ما این است که:

    به دنبال خود مشکل می رویم،

    آنوقت می گوییم در انجام این کار مشکل دارم

    حلّش کن

    ***

     

    مجلّۀ پزشکی نوشته:
    "جوش را نترکانید"
    .
    .
    .
    .
    سردر دکّه زده:
    "آب جوش موجود است"

    ***

     

    فتوای مفتی عربستان در آیندۀ نزدیک:
    باز کردن پاکت ساندیس از "آنجا" حرام است

    ***

     

    - از حرکت جوهری چی میدونی ؟

    : یعنی جوهر درون لولۀ خودکار من حرکت میکنه

    ***

     

    - به چه ورزشی علاقه داری ؟

    : دارت

    ***

     

    تست هوش)

    آن کدام کلمه ست که:

    در کردی احوالپرسی ست،

    در فارسی دعای خیر است

    و در ترکی فحش است؟

    ***

     
    کشیش والنتینوس شهید راه عشق نبود،
    شهید راه "عشق مشروع" بود

    ***

     

    امید شمس آذر
    ۱۵ دی ۹۴ ، ۱۹:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    امام صادق(ع) فرمود: « مرگ عبدالله -آخرین پادشاه قدرتمند عربستان- را به من بشارت دهید تا من ظهور مهدی(عج) را به شما بشارت دهم ».

    آن وقت فیسبوک گردانان ما برای آیت الله جنّتی جوک می سازند.... .

    امید شمس آذر
    ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۴:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    گفت:
    "چیه نشستی زانوی غم بغل گرفتی؟!
    اگه ترکت کرد، تو کسی رو از دست دادی که دوستت نداشت؛ ولی اون کسی رو از دست داد که واقعاً دوستش داشت".
    گفتم:
    "فرمایش شما متین.... .
    ولی اگه اون منو از دست داد، کس دیگه ای بود که دوستش داشت؛ در حالی که من فقط اونو دوست داشتم".... .

    امید شمس آذر
    ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۴:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

    نمایشگاه کتابی رفته بودم که اعلام کرده بودند کتابها با 40% تخفیف به فروش می رسد. خوشحال شدم. تا دست دراز کردم یکی را بردارم، دیدم روی جلدش برچسبی زده که نشان می داد قیمت -مثلاً- روزش بیش از 150% بالاتر از قیمت پشت جلدش است. آن هم در حالی که مدّت زیادی از چاپ کتاب نمی گذشت. چه نبوغی! با یک حساب سرانگشتی می بینید که نه تنها خبری از 40% تخفیف نیست، بلکه بیشتر از 100% هم سود می کنند !!

    حالا حرفم اینجا بود که گفته اند: «هرکس ازدواج کند،نصف دینش را تکمیل کرده است، پس به فکر نصف دیگرش باشد.»، یا به عبارتی، از نرخ بی دینی اش 50درصد کاسته می شود؛ امّا در این زمانه در عمل می بینیم که در فاصلۀ طولانی بین آغاز بلوغ تا ازدواج، عملاً میزان گناهکاری و از بین رفتن صفای باطن، چندین برابر می شود. پس باید مشخّص شود که آیا این نرخ هم، نرخ اوّلیه است یا نرخ روز؟

    نمی دانم سؤالم چقدر درست است. نظر شما چیست؟

    امید شمس آذر
    ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۴:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر